اشاره: - اخلاق و عرفان اسلامی (61) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق و عرفان اسلامی (61) - نسخه متنی

محمدتقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشاره:

هفتمين بخش از سلسله دروس اخلاقى استاد را در زمينه جهل در فرهنگ اسلامى، عامل اصلى رواج جهل در بين مردم، وظيفه ما در مقابل دين خدا به ساحت اهل معرفت تقديم داشتيم در ادامه اين مباحث، اينك بخش ديگرى از وصاياى امام صادق(عليه السلام) به عبدالله بن جندب:

پرتوى از كلام ولايت

«ياابنَ جُندب، لَو اَنَّ شيعتَنا استقاموا لَصافحتْهُم الملائكةُ و لاظَلَّهُمُ الغَمامُ وَ لاََشرقوا نَهاراً ولاََكلَوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهم و لَما سَأَلوا اللّهَ شيئاً اِلاّ اَعطاُهم.»

عبدالله بن جندب از امام صادق(عليه السلام)روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: اگر شيعيان ما استقامت داشته باشند (يعنى: به مسائل اعتقاديشان درست عمل كنند و به آنچه معتقدند، پاى بند باشند و در پيروى ما از راه صحيح خارج نشوند) فرشتگان با آنان مصافحه مى كنند و (در حرارت آفتاب) ابرها بر سرشان سايه مى اندازند (حتى هنگامى كه قرار است باران ببارد، خداوند باران را در شب نازل مى كند تا در روز هوا برايشان آفتابى باشد) و از بالاى سر و زير پا برايشان روزى مى فرستد (يعنى: نعمت از اطراف بر آن ها مى ريزد) و هيچ درخواستى از خدا نمى كنند، مگر اين كه به آن ها عطا مى كند.

«سعادت»; مطلوب فطرى انسان

همه مردم طالب سعادت و فطرتاً دنبال خوشبختى اند، از گرفتارى ها به تنگ مى آيند و در صدد نجات از آن ها برمى آيند. اما در چند زمينه با همديگر اختلاف نظر دارند; يكى از آن ها تعيين مصداق «سعادت» ـ همان گمشده فطريشان ـ است. همه مى خواهند خوشبخت باشند و هيچ وقت دچار گرفتارى و بدبختى نشوند، اما بسيارى از آن ها نمى دانند كه خوشبختى واقعى كدام است.

بسيارى از مردم تصور مى كنند مطلوب فطرى آن هاهمين لذت هاى زودگذر دنيوى است. بنابراين، همه توان خود را صرف رسيدن به آن مى كنند و دنبال چيز ديگرى نمى روند. اين ها تلاش نمى كنند تا دريابند سعادت واقعى كدام است.

دسته اى ديگر از مردم اجمالاً مى دانند كه لذت هاى زودگذر لياقت دل بستگى را ندارد، مى بينند كه هر روز مردم به يك چيز دل مى بندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن مى كنند ولى هر قدر هم نسبت به چيزى علاقه مند بوده و از رسيدن به آن خرسند شده باشند، برايشان باقى نمى ماند و از بين مى رود، مى بينند كه آنچه مردم زندگيشان را صرف به دست آوردن آن كرده بودند پايدار نمى ماند و به اصطلاح، «آنچه را نپايد دل بستگى را نشايد»، در مى يابند كه آن ها لياقت دل بستن ندارند، اما نمى دانند آنچه را بايد دنبال كنند چيست. اين قبيل افراد دو دسته اند:

يك دسته كسانى اند كه به كمك عقل و راهنمايى هاى افرادى كه از سوى خداوند آمده اند هدف اصلى شان را مى شناسند و مى فهمند سعادت واقعى چيست; همان كه در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبير مى كنيم. «فمِنهم شقىٌ و سعيدٌ فَامّا الّذينَ سُعدوا ففى الجنّةِ خالدينَ فيها ما دامت السّماواتُ و الارضُ.» (هود: 107) پس سعادت واقعى اين است كه انسان نزد خداوند از خوشبختى ابدى و بى نهايت بهره مند باشد.

اما دسته ديگر وقت صرف مى كنند، فكر مى كنند، بحث مى كنند، اما در شرايطى قرار مى گيرند كه موفق نمى شوند بفهمند، دچار شك و شبهه هاى واهى و وسوسه هاى شيطانى مى شوند; نه خدا را درست مى شناسند و نه قيامت را درست باور دارند; كوتاهى نمى كنند، اما تشخيص هم نمى دهند.

كسانى كه سعى مى كنند و راه درست را مى شناسند و مى فهمند كه سعادت واقعى در قرب خدا و جوار رحمت اوست بايد در صدد برآيند كه راه صحيح را بشناسند. اما برخى از اين افراد در اين زمينه، وقت كافى نمى گذارند، به قدر كافى تحقيق نمى كنند; متوجه مى شوند كه سعادت حقيقى در ايمان به خدا و روز جزاست، در اين است كه انسان نزد خداوند معزّز و مقرّب باشد، اما سعى نمى كنند كه بفهمند راه آن كدام است. به حرف هر كس يا هر شرايطى كه در جامعه حكم فرماست، هرچند درست نباشد، اعتماد مى كنند و به قدر كافى به تحقيق نمى پردازند. كسانى هم كه در اطراف آن ها هستند، نمى توانند راه صحيح را به آن ها نشان دهند. البته نشناختن اين دسته مراتبى دارد; برخى در مسائل فردى به شناخت كافى نمى رسند و برخى در مسائل اجتماعى يا سياسى يا غير آن.

اما در هر صورت، برخى افراد موفق مى شوند به شناخت كافى برسند. ولى پس از اين، نوبت «عمل» مى رسد; يعنى رسيدن چنين اشخاصى به سعادت مطلوبشان در گرو اينست كه چه قدر در اين راه پاى مردى نمايند، از راه صحيح منحرف نشوند و افراط و تفريط نكنند.

/ 5