اسامى سامى مكةالله
مقدّمه
مكّه و امّالقرى، اوّلين نقطه از كره زمين است كه از درون آب نمايان گرديد و سپس توسعه يافت. كعبه نيز اوّلين خانهاى است كه براى مردم بنا گرديد; «إنَّ أوّلَ بيت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذيبِبَكّةَ مُبارَكاً»(98) و اوّلين آدم در آن جا فرود آمد و با استمداد از حضرت حق، خانهاى براى عبادت ساخت و گرداگرد آن به طواف و عبادت پرداخت.(99) قبل از آدم نيز در عرش خداوند مقابل همين نقطه از زمين، فرشتگان برگرد بيتالمعمور مىچرخيدند و خدا را عبادت مىكردند و از آن تاريخ تاكنون، مكّه كانون توجّه دين باوران بوده است. با آمدن ابراهيم خليل به اين سرزمين، شهر مكّه و ويژگىهاى اطراف آن و به خصوص پيدايش زمزم موجب شد تا جُرهميان به اين نقطه كوچ كنند و در اطراف زمزم سكونت گزينند. دعاى ابراهيم خليل نيز كه از خداوند خواست تا دلهاى مردمان را به سوى اين خانه متمايل سازد; «فاجعَلْ أفئِدَةَ النّاسِ تَهويإليهم» به مرحله اجابت رسيد. جاذبهاى معنوى در قلبها و جانها پديد آمد و با بانگ رساى «وأذِّن فيالنّاسِ بالحَجِّ» همه ساله هزاران انسان عاشق و شيداى حق را به آن سمتوسو سوق داد. ظهور و پيدايش اسلام و ولايت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين سرزمين و تحوّل قبله از بيتالمقدس به سمت كعبه نيز شرافت اين سرزمين را افزون ساخت و هرچه بر عمر بشر گذشته، اين عشق و شور فزونى يافته است. و اينك نيز همچنان در موسم حج و عمره ميليونها انسان مسلمان، از هر قوم و ملّيت از گوشه و كنار جهان به آن ديار آمده، با خلوص و پاكى خدا را مىخوانند و از ديدگانشان قطرات اشك، مرواريدگونه مىريزند و از خدا صفا و معنويت و نورانيت و بالاخره بهشت جايزه مىگيرند. اين شهر از چنان اهمّيتى برخوردار است كه در چندين جاى قرآن كريم، خداوند از آن با نامهاى گوناگون ياد كرده است: «البلده»(100)، «البلدالأمين»(101)، «حرماً آمناً»(102)، «واد غيرَ ذيزرع»(103)، «البيت»(104)، «امّالقرى»(105)، «البيتالحرام»(106)، «مسجدالحرام»(107)، «بيتعتيق»(108)، «مكّه»(109) و... در هيچ جاى دنيا در طول تاريخ نمىتوان شهرى مانند مكه و مدينه را يافت كه تا اين اندازه براى آن نامگذارى كرده باشند. هركدام از اين نامها نيز داراى معانى ارزشمندى است كه گوشهاى از فضيلت اين شهرها را براى مردم بازگو مىكند. محدّثان، مفسّران،(110) و تاريخ نگاران سرزمين وحى، هر يك به تعدادى از اين نامها اشاره كردهاند و دليل نامگذارى هريك را برشمردهاند. از آن جمله است: مورّخ ارزشمند تاريخِ حرمين شريفين «ايّوب صبرىپاشا» كه از تاريخ نگاران دوره عثمانى و ترك زبان است. او در كتاب پرارزش خود «مرآةمكه» بيش از پنجاه نام و لقب براى اين شهر مقدس برشمرده و وجه تسميه آنها را نيز آورده است. در شمارههاى پيشين «ميقات حج»، سلسله ى از نويسنده و ويژگىهاى كتاب او و ترجمه فارسى مخطوط آن، نكاتى را نگاشتهام كه از تكرار آن خوددارى نموده، توجّه خوانندگان گرامى را به متن مقاله جلب مىكنم: شهر مكّه معظمه به دلالت كتب مقدّسه باهره، چهلوپنج «اسامى» جليله مباركه از قرار مسطور ذيل دارد: 1- مكّه، 2- بكّه، 3- بلد، 4- قريه، 5- امّالقرى، 6- بلده، 7- بلدالامين، 8-صلاح، 9- باسه، 10- بساسه، 11- ناسه، 12- نساسه، 13- حاطمه، 14- رأسى رأس، 15- كوثى، 16- عرش، 17- عريش، 18- عُرش، 19- قادس، 20- قادسيّه، 21- سبوحه، 22-حرام، 23- بلدالحرام، 24- مسجدالحرام، 25- معطّشه، 26- بره، 27- رتاج، 28- امّ 29-رحم 30- امّرحم، 31- امّالرحمه، 32- امّكوثى، 33- امينه، 34- امّالصّفا، 35- مرويه، 36- امّالمشاعر، 37- متخفه،(111) 38- بلدةالمرزوقة، 39- تهامه، 40- حجاز، 41- طيبه، 42- مدينةالرب، 43-عاقر، 44- فاران.(112)و هشت عدد القاب جميله دارد; مانند: 1- مشرّفه، 2- مكرّمه، 3- مفخمه، 4- مهابه، 5-والده، 6- نادره، 7- جامعه، 8- مباركه به داخل حدود ميامن محدودى كه در مقاله چهارم نموده شده است، مشروع نيست كه بدون احرام داخل شوند.
منظومه(113) مقدس كعبهيى قرق بش اسمله ياد ايدر اخيار كوزل حفظ ايليوب تنوير قلب ايچون اوقوهر بار بلد، مكه، امين، امّرحم، بكه صلاح، و قريه، باسمه، رأسى، ناسه، بلده (ستار حجاز، و قادسيه، قادسى، و طيبه، متخفه تهامه، مرويه، امالمشاعر، امّ (ديدى احرار عرش، عرش، و عريش، و حاطمه، امّالصفا، كوثى رتاج، بساسه، نساسه، سبوحه، بره، (دراى يار) مقدسه، حرام، و امّرحمه، بلدالحرام مدينه، امّكوثى، معطشه، مرزوقه، (الاسرار) رحم، هم مسجدالحرام، امينه، عاقر، و فاران حساب ايتسه ك تمام قرق بش اولور اى طالب اخبار
وجوه تسميه اسامى كعبة الله
1 ـ مكه:
نظر به تحقيق علماى لغت «مكّه مكرّمه» تنها، اسم شهر مقدس و يا مجموع حرم محترم است، يعنى اسم اراضى منيفه مباركهاى است كه در داخل مواقيت محدوده باشد و مجموع حرم شريف است. و سبب و در جهت تسميه آن، وجوه عديده دارد. على قول، مأخوذ از معنى نقض است كه جميع آثام گناهان را نقض و فانى مىسازد. و على رأى به معناى آن است كه اهل ظلم وجور را كه به آن جا دخالت نمايد هلاك مىكند. و ديگر براى اينكه آن ارض مقدّس قليلالماء است، اهالى آنجا، آب را از زمين آن مكيده و بيرون مىآورند. و يا اين كه از معناى مكيدن مأخوذ بوده، كه هر سال مردم را مكيده، و به طرف خود جذب مىكند. و يا آن كه(114) عصيان عصات را حك و دفع رفع مىنمايد و يا آن كه از لفظ «مكاكه»، كه به معناى مخ و در وسط عظم(115) واقع بوده و لب و مخ گفته مىشود، مأخوذ بوده است. به مناسبت اين كه مكةالله وسط و خلاصه دنياست. و على قول، ارض مباركه بيتالله مانند اين كه انسان مغز را از استخوان مكيده و بيرون مىآورد ذنوب واوزار عصات را محو و زايل نموده و اخراج مىكند. آن قطعه مقدسه قبل از ظهور اسلام نيز، با قُدسيّت مشهور بوده، در زمان شوكت رومانيان قديم به نام «مقربه» معروف و مذكور بود. خاك عنبرناك عطرناك بيتالله عزّت، قبل از خلقت زمين خلق شده و روى زمين از ذيل بقعه مفخمه كعبه معظمه بسط و خلق شده است. نظم:
چون گهر بحر يقين سفته اند
پيشتر از خلق جهان چون حباب
سال چو بگذشت هزاران بر اين
بنيه نخستين كه بنا كرده شد
گرد وى از هر طرف اللّهيان
مكه بر آن سطح زمين خلق گشت
داشت همين مكّه تمكّن در آب
آن كه زمين يافت از او انبساط
فرش زمين چون كه شد انداخته
كار فلك گشت از آن ساخته(116)
در صفت كعبه چنين گفتهاند
بود اساسش متمكن به آب
منبسط از مايه او شد زمين
كعبه بود كز پى او كرده شد
طوف كنان بر صفت ماهيان
بود دگر جمله عدم كوه و دشت
هيچ اثرنه زجهان خراب
منزل عشرت شده بزم نشاط
كار فلك گشت از آن ساخته(116)
كار فلك گشت از آن ساخته(116)
2 ـ بكه
در اين اسم اختلاف هست، بعضى گفتهاند «مكّه» و «بكّه» دو اسماند براى مسمّاى واحد. چون حرف «باء» با «حرف ميم» از حيث جهت مخرج دو حرف متقارب هستند، على الاكثر گاهى به مقام يكديگر قائم مىشوند. و گفتهاند كه مكه و بكه دو اسم هستند منسوب به شهر شهير مكه مىباشند و حال آن كه در نزد بعضى «بكه» تنها اسم بقعه جليله كعبةالله، و به يك قول ديگر اسم شهر مقدس مكّه است. بنا به قول صحيح، مواقع مسعودهاى كه در داخل حدود حرمالله و خارج مسجدالحرام هستند مكه بوده و اسم بقعه بيتالله و حرم مسجدالحرام، بكّه است. بنا به قول ابنعبّاس چون مكّه معظّمه جبابره ملاعينى را كه بر ضدّ خود او هستند، تبك(117) و اذلال مىكند، لهذا مقتضى و شايسته اسم بكّه شده است. 3 ـ بلد
اگر چه لغويّون گفتهاند كه لفظ بلد به معنى «صدرالبلاد» است ولى نظر به اشارهاى كه در قول جليل )لا اُقسم بهذا البلد((118) شده است، چون كافه بلاد و ممالك از خاك كعبه معظمه خلق شده است، لهذا لفظ بلد مطلقا اسم سامى مكةالله است.(119) 4 ـ قريه
وجه نامگذارىاش به قريه، به مناسبت اجتماع جماعت كثيره است. 5 ـ امّالقرى
وجه تسميهاش به مناسبت اين است كه عرصه شهر معظم كعبةالله اقدم نقاط روى زمين است به حكم اين بيت:
گشت مكان حرم كبريا
كرد خدايش لقب امّالقرى
كرد خدايش لقب امّالقرى
كرد خدايش لقب امّالقرى