اسامی سامی مکه الله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسامی سامی مکه الله - نسخه متنی

ایوب صبری پاشا، سیدعلی قاضی عسکر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



اسامى سامى مكةالله

مقدّمه

مكّه و امّالقرى، اوّلين نقطه از كره زمين است كه از درون آب نمايان گرديد و سپس توسعه يافت. كعبه نيز اوّلين خانهاى است كه براى مردم بنا گرديد; «إنَّ أوّلَ بيت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذيبِبَكّةَ مُبارَكاً»(98) و اوّلين آدم در آن جا فرود آمد و با استمداد از حضرت حق، خانهاى براى عبادت ساخت و گرداگرد آن به طواف و عبادت پرداخت.(99) قبل از آدم نيز در عرش خداوند مقابل همين نقطه از زمين، فرشتگان برگرد بيتالمعمور مىچرخيدند و خدا را عبادت مىكردند و از آن تاريخ تاكنون، مكّه كانون توجّه دين باوران بوده است.

با آمدن ابراهيم خليل به اين سرزمين، شهر مكّه و ويژگىهاى اطراف آن و به خصوص پيدايش زمزم موجب شد تا جُرهميان به اين نقطه كوچ كنند و در اطراف زمزم سكونت گزينند. دعاى ابراهيم خليل نيز كه از خداوند خواست تا دلهاى مردمان را به سوى اين خانه متمايل سازد; «فاجعَلْ أفئِدَةَ النّاسِ تَهويإليهم» به مرحله اجابت رسيد. جاذبهاى معنوى در قلبها و جانها پديد آمد و با بانگ رساى «وأذِّن فيالنّاسِ بالحَجِّ» همه ساله هزاران انسان عاشق و شيداى حق را به آن سمتوسو سوق داد. ظهور و پيدايش اسلام و ولايت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين سرزمين و تحوّل قبله از بيتالمقدس به سمت كعبه نيز شرافت اين سرزمين را افزون ساخت و هرچه بر عمر بشر گذشته، اين عشق و شور فزونى يافته است. و اينك نيز همچنان در موسم حج و عمره ميليونها انسان مسلمان، از هر قوم و ملّيت از گوشه و كنار جهان به آن ديار آمده، با خلوص و پاكى خدا را مىخوانند و از ديدگانشان قطرات اشك، مرواريدگونه مىريزند و از خدا صفا و معنويت و نورانيت و بالاخره بهشت جايزه مىگيرند. اين شهر از چنان اهمّيتى برخوردار است كه در چندين جاى قرآن كريم، خداوند از آن با نامهاى گوناگون ياد كرده است:

«البلده»(100)، «البلدالأمين»(101)، «حرماً آمناً»(102)، «واد غيرَ ذيزرع»(103)، «البيت»(104)، «امّالقرى»(105)، «البيتالحرام»(106)، «مسجدالحرام»(107)، «بيتعتيق»(108)، «مكّه»(109) و...

در هيچ جاى دنيا در طول تاريخ نمىتوان شهرى مانند مكه و مدينه را يافت كه تا اين اندازه براى آن نامگذارى كرده باشند. هركدام از اين نامها نيز داراى معانى ارزشمندى است كه گوشهاى از فضيلت اين شهرها را براى مردم بازگو مىكند.

محدّثان، مفسّران،(110) و تاريخ نگاران سرزمين وحى، هر يك به تعدادى از اين نامها اشاره كردهاند و دليل نامگذارى هريك را برشمردهاند. از آن جمله است: مورّخ ارزشمند تاريخِ حرمين شريفين «ايّوب صبرىپاشا» كه از تاريخ نگاران دوره عثمانى و ترك زبان است. او در كتاب پرارزش خود «مرآةمكه» بيش از پنجاه نام و لقب براى اين شهر مقدس برشمرده و وجه تسميه آنها را نيز آورده است. در شمارههاى پيشين «ميقات حج»، سلسله ى از نويسنده و ويژگىهاى كتاب او و ترجمه فارسى مخطوط آن، نكاتى را نگاشتهام كه از تكرار آن خوددارى نموده، توجّه خوانندگان گرامى را به متن مقاله جلب مىكنم:

شهر مكّه معظمه به دلالت كتب مقدّسه باهره، چهلوپنج «اسامى» جليله مباركه از قرار مسطور ذيل دارد:

1- مكّه،

2- بكّه،

3- بلد،

4- قريه،

5- امّالقرى،

6- بلده،

7- بلدالامين،

8-صلاح،

9- باسه،

10- بساسه،

11- ناسه،

12- نساسه،

13- حاطمه،

14- رأسى رأس،

15- كوثى،

16- عرش،

17- عريش،

18- عُرش،

19- قادس،

20- قادسيّه،

21- سبوحه،

22-حرام،

23- بلدالحرام،

24- مسجدالحرام،

25- معطّشه،

26- بره،

27- رتاج،

28- امّ

29-رحم

30- امّرحم،

31- امّالرحمه،

32- امّكوثى،

33- امينه،

34- امّالصّفا،

35- مرويه،

36- امّالمشاعر،

37- متخفه،(111)

38- بلدةالمرزوقة،

39- تهامه،

40- حجاز،

41- طيبه،

42- مدينةالرب،

43-عاقر،

44- فاران.(112)

و هشت عدد القاب جميله دارد; مانند:

1- مشرّفه،

2- مكرّمه،

3- مفخمه،

4- مهابه،

5-والده،

6- نادره،

7- جامعه،

8- مباركه به داخل حدود ميامن محدودى كه در مقاله چهارم نموده شده است، مشروع نيست كه بدون احرام داخل شوند.

منظومه(113)

مقدس كعبهيى قرق بش اسمله ياد ايدر اخيار كوزل حفظ ايليوب تنوير قلب ايچون اوقوهر بار

بلد، مكه، امين، امّرحم، بكه صلاح، و قريه، باسمه، رأسى، ناسه، بلده (ستار

حجاز، و قادسيه، قادسى، و طيبه، متخفه تهامه، مرويه، امالمشاعر، امّ (ديدى احرار

عرش، عرش، و عريش، و حاطمه، امّالصفا، كوثى رتاج، بساسه، نساسه، سبوحه، بره، (دراى يار)

مقدسه، حرام، و امّرحمه، بلدالحرام مدينه، امّكوثى، معطشه، مرزوقه، (الاسرار)

رحم، هم مسجدالحرام، امينه، عاقر، و فاران حساب ايتسه ك تمام قرق بش اولور اى طالب اخبار

وجوه تسميه اسامى كعبة الله

1 ـ مكه:

نظر به تحقيق علماى لغت «مكّه مكرّمه» تنها، اسم شهر مقدس و يا مجموع حرم محترم است، يعنى اسم اراضى منيفه مباركهاى است كه در داخل مواقيت محدوده باشد و مجموع حرم شريف است. و سبب و در جهت تسميه آن، وجوه عديده دارد. على قول، مأخوذ از معنى نقض است كه جميع آثام گناهان را نقض و فانى مىسازد.

و على رأى به معناى آن است كه اهل ظلم وجور را كه به آن جا دخالت نمايد هلاك مىكند. و ديگر براى اينكه آن ارض مقدّس قليلالماء است، اهالى آنجا، آب را از زمين آن مكيده و بيرون مىآورند.

و يا اين كه از معناى مكيدن مأخوذ بوده، كه هر سال مردم را مكيده، و به طرف خود جذب مىكند.

و يا آن كه(114) عصيان عصات را حك و دفع رفع مىنمايد و يا آن كه از لفظ «مكاكه»، كه به معناى مخ و در وسط عظم(115) واقع بوده و لب و مخ گفته مىشود، مأخوذ بوده است. به مناسبت اين كه مكةالله وسط و خلاصه دنياست.

و على قول، ارض مباركه بيتالله مانند اين كه انسان مغز را از استخوان مكيده و بيرون مىآورد ذنوب واوزار عصات را محو و زايل نموده و اخراج مىكند. آن قطعه مقدسه قبل از ظهور اسلام نيز، با قُدسيّت مشهور بوده، در زمان شوكت رومانيان قديم به نام «مقربه» معروف و مذكور بود.

خاك عنبرناك عطرناك بيتالله عزّت، قبل از خلقت زمين خلق شده و روى زمين از ذيل بقعه مفخمه كعبه معظمه بسط و خلق شده است.

نظم:




  • چون گهر بحر يقين سفته اند
    پيشتر از خلق جهان چون حباب
    سال چو بگذشت هزاران بر اين
    بنيه نخستين كه بنا كرده شد
    گرد وى از هر طرف اللّهيان
    مكه بر آن سطح زمين خلق گشت
    داشت همين مكّه تمكّن در آب
    آن كه زمين يافت از او انبساط
    فرش زمين چون كه شد انداخته
    كار فلك گشت از آن ساخته(116)



  • در صفت كعبه چنين گفتهاند
    بود اساسش متمكن به آب
    منبسط از مايه او شد زمين
    كعبه بود كز پى او كرده شد
    طوف كنان بر صفت ماهيان
    بود دگر جمله عدم كوه و دشت
    هيچ اثرنه زجهان خراب
    منزل عشرت شده بزم نشاط
    كار فلك گشت از آن ساخته(116)
    كار فلك گشت از آن ساخته(116)



نظر (بنا)به روايت ابن عباس، عرش برين قبل از خلقت آسمان و زمين در روى درياى بزرگى قرار گرفته و به اسم «صاد» مسمّى بود، هنگامى كه به عالم بالا مرتفع گرديد، آن درياى اعظم تموّج نموده، و از كفى كه از آن تموّج حاصل شد خاك تابناك كعبه و از بخار آن آسمان خلق شد.دو سال بعد از آن هم روى زمين از زير خاك عطرناك كعبه كشيده شده،وقدرى كه مأمور بود وسعت پيدا كرد. آن وقت محلّ لطيف بيت أعظم تپّه بلندى از خاك قرمز بوده، و ملائكه كرام آن جا را زيارت مىكردند.

توبه حضرت آدم بعد از زيارت آن خاك تابناك مقبول آمد و براى دفع خوف و خشيت جدايى او،در بالاى آن محلّ مرتفع بيت معمور موضوع شد.

2 ـ بكه

در اين اسم اختلاف هست، بعضى گفتهاند «مكّه» و «بكّه» دو اسماند براى مسمّاى واحد. چون حرف «باء» با «حرف ميم» از حيث جهت مخرج دو حرف متقارب هستند، على الاكثر گاهى به مقام يكديگر قائم مىشوند. و گفتهاند كه مكه و بكه دو اسم هستند منسوب به شهر شهير مكه مىباشند و حال آن كه در نزد بعضى «بكه» تنها اسم بقعه جليله كعبةالله، و به يك قول ديگر اسم شهر مقدس مكّه است.

بنا به قول صحيح، مواقع مسعودهاى كه در داخل حدود حرمالله و خارج مسجدالحرام هستند مكه بوده و اسم بقعه بيتالله و حرم مسجدالحرام، بكّه است.

بنا به قول ابنعبّاس چون مكّه معظّمه جبابره ملاعينى را كه بر ضدّ خود او هستند، تبك(117) و اذلال مىكند، لهذا مقتضى و شايسته اسم بكّه شده است.

3 ـ بلد

اگر چه لغويّون گفتهاند كه لفظ بلد به معنى «صدرالبلاد» است ولى نظر به اشارهاى كه در قول جليل )لا اُقسم بهذا البلد((118) شده است، چون كافه بلاد و ممالك از خاك كعبه معظمه خلق شده است، لهذا لفظ بلد مطلقا اسم سامى مكةالله است.(119)

4 ـ قريه

وجه نامگذارىاش به قريه، به مناسبت اجتماع جماعت كثيره است.

5 ـ امّالقرى

وجه تسميهاش به مناسبت اين است كه عرصه شهر معظم كعبةالله اقدم نقاط روى زمين است به حكم اين بيت:




  • گشت مكان حرم كبريا
    كرد خدايش لقب امّالقرى



  • كرد خدايش لقب امّالقرى
    كرد خدايش لقب امّالقرى



اَقْدَمُالارض بودن عرصه مباركه شهر مذكور محقّق است، اگر چه شبههاى نيست كه اين دليل به تصديق وجه تسميه امّالقرى، دليل كافى است بر اقدم ارض بودن كعبه معظمه وليكن بادى اطلاقاش آن است كه كعبه معظمه قبله جميع امم و بر حسب مزيّت أعظم و أفخم بلاد روى زمين بوده به جهت آن كه حاوى بقعه مباركه كعبةالله است و روى زمين از خاك مبارك كعبةالله مخلوق شده است.

نظر به اين تعريف، لازم مىآيد كه امالقرى، اسم اراضى مقدسه باشد كه در داخل مواقيت محترمه است.

اعلمناس(120) جناب عبدالله بنعباس گفته است كه وجه تسميه مكه به امّالقرى، براى آن است كه شأناً أعظم و اكرم بلاد بوده و زمين از تحت آن منبسط شده است. ابن عادل در تفسير خود گفته است كه قبل از آن كه حضرت متعال ايزد پاك زمين و آسمان را خلقت كند، موقع كعبه معظمه غثاء(121) بود چون شروع به آفرينش مكوّنات كرد، زمين را قبل از آسمان از زير كعبه خلق و بسط فرمود. جهت تسميه كعبه به امّالقرى اين است، زيرا كه اصل است. مشارٌ اليه جناب عبدالله به اين قول وجه تسميه را تا يك درجه قدرى توضيح نموده است.

6 و 7 ـ بلد، بلدالامين

از اسامى شريفه كعبةالله مركوز و مسطوره در قرآنكريم بوده، چون سبب تسميه آنها، منوط به علم الهى است لهذا عندالعلما نزد علم مجهول است.

8 و 9 ـ رحم، امّالرحم از اسامى مترادفه بوده

بنا به قول امام مجاهد، «امّ» به معنى اصل و «رحم» به معنى رحمت است. وجه تسميه مكه مشرّفه به اين اسم، آن است كه آن جا «اصلالرحمه» بوده، و كافه موحدين آن جا را محبت داشته و دوستى خودشان از آن بقعه مسعوده دريغ ندارند.

10 و 11 ـ باسه، بساسه

وجه تسميهاش آن است كه گناهان را از هم ديگر پارهپاره كرده و هبا مىنمايد. بساسه نيز گفته مىشود.

12 ـ صلاح

وجه اطلاقش آن است كه محلّ صلاح و فلاح است.

13 و 14 ـ ناسه، نساسه

وجه تسميهاش آن است كه چون در وقت جاهليّت آن قدر خشك و قليلالماء بود كه مىتوان گفت به هيچ وجه رطوبت نداشت و چون ملاحده را كه در داخل حدود آن مرتكب بغى و شقاء مىشدند به خارج حدود خود طرد و نفى مىنمود نساسه نيز گفته مىشود.

15 ـ حاطمه

وجه تسميهاش آن است كه ذنوب و اوزار حاجيان و يا ملحدين دين مبين را حطم و كسر مىنمايد.

16 ـ رأسى

چون من جهةالشّرف شبيه سر انسان است و عَلى زعم العلما در وسط دنيا واقع و يا آن كه خلقت اوست قبل از بلاد سائره به آسمان، و نسبت به آسمان از بلاد سائره پيشتر خلق شده است واقعاً سر انسان از جميع اعضا او اشرف و اين عضو عجيب الخلقه، كه سرگفته مىشود از هر جاى از هرگونه عضو وجود انسانى افضل است. همچنين مكّه معظّم اشرف بقاء روى زمين بوده، در وسط دنيا خلق شده است وبه اين جهت سر آدم را مشابهت دارد.

17 ـ كوثى(122)

در شهر مكّه معظّمه در ايام جاهليت(123) اسم محلّه بنى عبدالدار كوثى بوده، و وجه تسميهاش اين است كه بنى عبدالدّار مدّت متمادى حجابت بيت اعظم را توارث مىكرده است.

18 و 19 و 20 ـ عرش، عريش، عُرُش

عرش از اسماء مترادفه است و باعث اطلاق اينها، اين است كه در اوايل، برخى از بيوت مكه مكرمه ازشاخههاى درخت و نى، و نيهمانند چهار طاق ساخته مىشد. يعنى مسكونههايى بود كه عبارت از بعض كلبهها و چارطاقها بود.

عرش مطلقاً به سايبان (گفته مىشود) و عريش كلبهاى را گويند كه به طرز هيئت سايبان ساخته شود. و عُرُش نيز جمع عريش است عندالبعض در نزد بعضى. عَرْش اسم محلاّتى است كه در جوانب منتهاى مكه معظمه است و عريش بيوت قديمه شهر و عُرش نيز اسم هر بيت عتيق خانه كهنه است.

21 و 22 ـ قادس، قادسيّه

وجه تسميهاش بودن اوست در ارض مقدّس.

23 ـ سبوحه

اسم درهاى است در قرب جبلالرحمه كه كوه عرفات است. وجه تسميهاش آن است كه وقفه عرفات از اعاظم نُسُك حج است.

24 و 25 و 26 ـ حرام، بلدالحرام و مسجدالحرام

از اسامى سرزمين كعبةالله مسطور در قرآن كريم بوده، وجه اطلاقش براى اين است كه اراضى مقدسه كعبةالله، حرام كرده شده است.

27 ـ معطشه

بادى اطلاق و تسميه او آن است كه كعبةالله در موقع قليلالماء قليل المائى واقع شده است اتفاق افتاده است.

28 ـ بره

باعث تسميهاش بلدالأبرار بودن او است.

29 ـ رتاج

به معنى باب عظيم بوده، وجه اطلاقش آن است كه باب معلاّ القاب كعبةالله، مدخل بيت اكرم است.

30 ـ ام

به معنى اصل است وجه اطلاقش آن است كه چون كعبه معظمه از حيث قدر و شأن و شرف، اعظم بلاد و قراء سائره است و يا آن كه قبلهگاه مقاصد جميع امم است و يا براى اين است كه على مازعموا موقع انور بيت عزّت، در وسط كره ارض واقع شده است.

31 ـ امينه

سبب اطلاقش آن است كه مطلع وجود سعادت نمود حضرت نبىّامين (عليه وآله صلواة الله الملك المعين) است.

32 ـ امّالصفا

(وجه تسميهاش)(124) براى آن است كسانى كه به صدق نيت و خلوص طويت و قدرت و مزيت او خلفاً عن سلف روايت شده است ايفاى فرايض حج مىكنند، گشايش خاطر و صفاى بال براى آنها حاصل مىگردد.

واقعاً حضرت اقدس پاك در قرآن مبين خود قدر جليل كعبةالله را حكايت فرمودند و كافه انبياى عظام و رسل كرام ايفاى حج شريف نموده، بيتعزّت را به ثناى جميل توصيف و تعريف نمودهاند.

33 ـ متخفه(125)

باعث اطلاقش آن است كه جيران بيتالله من قِبَل الحقّ، به اتحاف برّ و احسان تلطيف و سرافراز مىشوند.

34 ـ امّالمشاعر

چون اصل مشاعر حج و مركز مواضع مسعودهاى است كه در آن امكنه اداى نُسُك حج مىشود.

35 ـ بلدة المرزوقه

سبب اطلاقش آن است كه حضرت ابراهيم (على نبيّنا و عليه التعظيم) اهل مكه مكرمة را به دعاى «و ارزق اهله من الثمرات» دعا كرده است.

روايت

چنان كه نقل وحكايت مىشود در زمانى كه حضرت ابراهيم به وجه مذكور دعا فرمودندحضرت ايزد پاك به جبرئيل امين وحى و امر نمود كه قريه اى را از ارض فلسطين كه محصول دار باشد اثمار او بسيار باشدبرداشته و به جوار كعبةالله نقل و وضع نمايد.

جبرئيل امين از ارض مزبور قريه پر فاكهه اى را قلع نموده پس از آن هفت دفعه بيت عزّت را طواف داد در سه منزلى مكه در محلى زمين گذاشت،قريه منقوله،قريه پر لطايف طايف بوده، و چون به واسطه جبرئيل بيت اعظم را طواف كرده است به اسم طايف مسمّى شد. انتهى.

اينك از زمانى كه اين روايت معيّن نموده است، فواكه و اثمار اراضى مقدسه كعبةالله تزايد نموده است. معهذا ميوه مكه مكرمه فقط به طايف منحصر نبوده، از اثر دعاى حضرت خليل(عليه صلوات الله الجليل) از اقطار شرق و غرب عالم، انواع ميوه و فواكه به آن نقطه مسعوده توارد نموده و ضميمه بركةالله مىشود.

شهر مكه معظمه به درجهاى كثيرالميوه است كه كافه فواكهى ميوههايى كه مخصوص فصول اربعه است در يك موسم حاصل ديده مىشود.

حكمت

شخص در هر ساعت شب به مكه داخل شود اشيائى را كه بايد روز بدست آورد در شب بدون تعب پيدا مىكند. احدى نيست كه در مكه مكرمه گرسنه بيتوته نمايد.

حكايت عبرتآميز

بطور موثق نقل و حكايت كنند كه يكى شخصى از اهالى شام براى ايفاى حج به مكه مكرمه آمده از كثرت فواكه و اثمار متعجب شده مىرود و مىبيند كه در آن بلده مقدسه فواكه و اثمار زياد بوده، تا هنگام غروب قطارهاى شتر با بارهاى ميوه علىالاتصال آمد و رفت مىكنند.

مرد شامى از اين رو متعجب شده، و تفكر مىنمايد و چون نمىتواند اين حال را در محكمه وجدان خود محاكمه كند در كمال تعجب و استغراب در گوشهاى خزيده نشسته و خود به خود مىگويد كه، البته اين امر جهتى دارد در حالتى كه در اطراف سواد أعظم شام آنهمه باغچهها و بوستانهاى بىحدّ و حصر هست و اين قدرها محصول ممكن نمىشود، بلكه بعد از وقت ضُحى در كوچههاى شام حيوانى ديده نمىشود كه بار ميوه داشته باشد حمل نمايد از قرارى كه معلوم است باغچهها و بوستانهاى اين شهر از باغها و بوستانهاى شهر ما به درجات زيادتر رسيده است.

حاجى شامى پس از آنكه مدّت زيادى در اين باب فكر مىكند براى اين كه خلاصه خيالات خود را تجربه و امتحان و بساتين بلدةالله را سير و معاينه كند به خارج شهر در مىآيد. كه بساتين آن شهر معظم را كه در خيال خانه او مرتسم شده است سير و تماشا نمايد چون در اطراف بيوت شهر جز كوههاى خشك و برهنه چيزى نمىبيند تعجبش متزايد شده، غرق درياى تفكر حيرت مىشود و به يك حيرت فوقالعاده از كوهى به كوهى سياحت كرده، چون غروب مىشود در محلى كه بوده است نشسته به خواب مىرود. وقتى كه بيدار مىشود مىبيند كه فجر طالع شده و در اطراف او بعض شتر با نان حمل احجار مىنمايند. مرد شامى از اين حركت شتر با نان كه در تاريكى صبح به كوه آمده و حمل احجار مىكردند، وحشت فوقالعاده را دچار آمده و پس از مدّت كمى به عقب شتربانانى كه رجعت مىكردند افتاده و روان شد مىآيد. شتر بانان به مرور قبل از طلوع آفتاب به شهر شهير مكةالله واصل شده و بارهاى خود را فرود آوردند و متاعهاى بارهاى خود را به صاحبان دكاكين شهر قسمت توزيع كرده و قيمت آنها را مىگيرند.همانا احجارى كه به شتران حمل كرده شده بود هر يك،يك نوع ميوه خوشگوارى بوده است. مرد شامى چون ديد احجارى كلّيه بارهايى كه شتر بانان از كوه گرفتند همه آنها فواكهى شده اند كه به واسطه نفاستشان انسان را متحيّر مىسازد.آيات جليله يجبى اليه ثمرات كل شىء رزقاً من لدن. اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف را در خاطر آورده معتقد گرديدو يقين نمود كه سكنه مكه معظمه من عندالله مرزوق مىباشند.(126)

36 ـ تهامه

علاقه شدت حرارت و جه تسميه است.

37 ـ حجاز

وجه تسميهاش آن است كه كعبه معظمه در داخل قطعه مقدسه در ميان نواحى مكه و مدينه و طايف و نواحى آن واقع گرديده است.(127)

38 ـ بلده طيبه

سبب تسميهاش آن است كه در حق مسلمين را طيب و با بركت است.

39 ـ مدينةالرّب

از اسامى مسطوره در انجيل و به معنى «بيتالحرام» است.

40 ـ عاقر

در مفاد «مسجدالحرام» بوده و در كتاب شعيا(عليه السلام) مسطور است.

41 ـ فاران

از اسماء محرّره در تورات است، اگر چه اين كلمه به معنى مسجدالحرام است ولى اسم يكى از كوههاى مكه هم هست. لازم مىآيد كه اين كوه يكى از كوههايى باشد كه جبال بنىهاشم گفته مىشود كه حضرت فخر كائنات رسول صلواةالله عليه در ذروه بالاى اين كوه عبادت مىكردند. حضرت جبرئيل نخستين ملاقات خود را با حضرت رسول در اين كوه كرده و از طرف خداى رب العزة وحى آورد. اين كوهها عبارت از سه پارچه كوه و هر سه از جبال معروفه بوده، به يكى از اينها «جبلابوقبيس» و ديگرى را «جبلقعيقعان» و سيّمى را «جبلفاران» مىنامند.

موقعى را كه به طرف شرقى جبل ابىقبيس و طرف مقابل كوه قعيقعان واقع است، شعب بنىهاشم مىگويند و يك روايت هست قولى هم هست كه حضرت فخر رسل(128) در آنجا مَهد آراى عالم شهود شدهاند.

زمانى كه در ميان أحبار اختيار شده بود(129) اين عبارت مسطور بود «تجلّى الله من سينا و أشرق من ساعير و استعلن من فاران» مقصود از كلمات تجلّى، اشراق، ساعير و استعلا، معانى ظهور و انكشاف بوده، يعنى تورات شريف به حضرت موسى در طور سينا، و انجيل منيف به جناب عيسى در ساعير، و قرآنكريم به نبىّمحترم در كوه فاران نزول اجلال كرد.

«سيناء» اسم كوهى است كه به حضرت موسى در آنجا تجلّى فرموده شد. و «ساعير» اسم گِلى است كه با حضرت مسيح سخن گفت و اين هر دو پيغمبر در مواقعى كه سينا و ساعير ناميده مىشود به نبوت تبشير كرده شدند. چون حضرت مسيح در موقع ساعير، در قريه «ناصر» نام، كه در ارض خليل واقع بود است ساكن بودند، به اين جهت پيروان دين او را «نصارا» گويند.

اگر چه اهل كتاب در حقّ فاران معانى عديده جداگانه مىدهند ولى به مفاد آيه كريمه «انّ الله اسكن هاجر و اسماعيل فاران» كه در تورات شريف است شبههاى نيست كه فاران اسم كوهى است واقع در مكه معظمه.

42 ـ عتيق

يك اسم بقعه مسعوده بيت معظم نيز عتيق است. نظر به قول حسنبصرى وجه تسميه مكه مكرمه به اين اسم آن است كه بيت اعظم پيشتر از همه، براى زيارت بنىبشر بنا و تأسيس شده است اوّل بناى روى زمين است براى زيارت بنىبشر.

در نزد امام مجاهد محفوظ بودن اوست از تخريب جبابره، به قول قتاده محروس ماندن اوست از طوفان نوح .

اسباب تلقيب بلدةالله به القاب جميله

43 ـ مشرّفه

وجه تلقيبش آن است كه شهر شهير مكه از جميع بلاد اشرف و اجمل و افضل و اولى است. واقعاً كعبه مكرمة مفخمه كه گهواره وجود مَسْعَدَت نمود حضرت پيغمبر صلواةالله و سلامه عليه است كه مظهر دين مبين، و مطاف واجب الطواف طوايف موحدين شده است، اشرف و افضل بودن او از ممالك روى زمين دليل كافى است.

44 ـ مكرّمه

در كتاب مبين به ذكر جميل تكريم فرموده شده است و جميع رُسُل و انبيا و كافه اوليا و صلحا، به زيارت كعبةالله، كه در داخل بلده مسعوده مذكوره است، مأمور شدهاند. و اين سبب تلقيب گرديده است.

45 ـ مهابه

وجه تلقيبش آن است كه ملحدين نمىتوانند به دخول، داخل حدود حرمالله جسارت كنند، يعنى ملحدين و جبابره از مهابت خَلقى و طبيعى كعبةالله خوف و هراس دارند.

47 ـ والده

وجه تلقيبش به مناسبت اين است كه زوّار و حجّاج پس از قضاى مناسك حج به آنجا عود و رجوعنمايند مراجعت مىكنند.

48 ـ نادره

براى آن است كه بلده مقدسّه مكه در هر زمانى وسعت پيدا مىنمايد. چنان كه حكايت مىشود كه گاهى بنا به روايتى آن شهر مبارك مانند بطون نسوان بار بر مىدارد، اتّساع پيدا مىكند مبدأ حمل آن ماههاى رجبالمرجب يا ربيعالاول است. در ابتداى دو ماه مزبور شروع به اتّساع كرده الى سيزدهم ماه ذيحجه آناً فاناً وسعت پيدا مىكند كه بعد از آن حجّاج فوج به فوج معاودت رجعت مىنمايند مىكنند. فىالواقع در غير ايّام مواسم حج، كسانى كه كثرت سكنه شهر مكه معظمه را مىبينند، گمان مىكنند كه كسانى كه از حجاج ذوى الابتهاج آمده در داخل آن مملكت، آرام و اقامت و در داخل حرم مسجدالحرام طاعت و عبادت خواهند نمود، ابداً جايى پيدا نتوانند كرد كه حجّاج در داخل مملكت محلى براى آرام و اقامت پيدا ننموده، و در دايره فيوضات باهره حرم مسجدالحرام نيز براى طاعات و عبادات محلى پيدا نخواهند كرد. ولى، چون موسم حج حلول مىكند آن كه حاجيان علىالتّوالى از بحر و برّ وارد مىشوند، در بيوت محلاّت اقامت گزيده در حول بقعه مقدسّه كعبةالله فارغالبال دور و طواف نموده، و در هر گوشه حرم شريف بدون زحمت و تعب نمازگزارده و عبادت جناب خفىالالطاف مىكنند و هر قدر عدد زوّار آن بلده نادره زياد مىشود تزايد مىكند، حسبالحكمه وسعت پيدا مىنمايد، حجاج هر قدر زياد بشود هيچكس در مكّه مفخمه بيرون و بىمنزل نخواهد ماند.

مع ما فيه، اهل موسم حج نيز مانند سكنه و مجاورين زمان خاليه، در داخل حرم محترم بيتالله در كمال راحت و حضور عبادت مىنمايند.

حقير جامعالحروف در اواسط شهر شعبان 1289 به مكه مشرفه و اصل شدم، چون كثرت زوار و ازدحام حرم شريف را ديدم معتقد بر اين شدم كه حجاجى كه پس از اين خواهند آمد، محال است براى خود در حرم شريف جى نماز پيدا كنند. زيرا كه در اسواق و بازارهاى مكه، طورى ازدحام و كثرت است كه اگر سوزن انداخته شود به زمين نخواهد افتاد و در داخل حرم مسجدالحرام نيز جاى آن نبود كه شخص واحدى قرار گيرد. با وجود اين در ظرف مدّت كمى يقين حاصل نمودم كه ضيق و تنگى مملكت نمى تواند حجاج را از زيارت منع نمايد. الى ساعت وقفه عرفه، هر روز هر هفته سه ـ چهار ـ پنج هزار سههزار و پنج هزار حاجى و زائر آمده، هم در خانههاى محلات جاى گرفتند و هم در حرم شريف در كمال آسايش به فراغت مشغول عبادت شدند محلّ عبادت پيدا نمودند. سنه مرقومه سال مزبور حجاكبر شد، به تخمين تقريبى متجاوز از پانصد هزار حاجى آمده بود، كافه اينها همه اينان بدون زحمت به طواف طاعت و عبادت مشغول و به جماعت واحده نماز مىكردند و در بازارها مستريحا به استراحت تمام سير و حركت مىكردند.

49 ـ جامعه

وجه تلقيب و تسميهاش آن است كه مكه مكرّمه نقطه مجمع اقسام اقوام مسلمين و انواع قبائل موحّدين است. در روى زمين هر قدر اجناس مختلفه مسلمين هستند ديناً از حيثيت ديانت مجبوراند مجبور مىباشند كه قطعه مسعوده حجاز مغفرت طراز را زيارت كنند و به نيّت ايفاى اداى فريضه حج به آن جانب فيض جالبِ حجاز احرام بند عزيمت شوند و اجناس مختلفه اسلاميّه را در يك نقطه واحده مشاهده كنند.

تنبيه

بعض اولياءالله كه در اين جمعيت واقع مىشوند، كمال قدرت و عظمت ايزدپاك را ديده، حال و شأن مخلوقات او را تفكر و تخيّل مىنمايند و در خيال خود مىباشند و چون كسانى هم كه دنياپرست هستند بالطبع در ملاحظه اولاد و عيال و املاك و اموال خواهند بود لهذا هر مرد عاقل و فطينى كه به شرف حضور در اين جمعيت كبرى مشرف شود در داخل آن جمعيت بشود از عجايب مخلوقات، و غرايب مصنوعات الهيّه را ديده عبرت و تنبيه گرفته و از خواب غفلت بيدار مىشود.

50 ـ مباركه

وجه تلقيب اين لقب ظاهر است.

51 ـ مفخمه

به معنى تفخيم است، علاقه قدر و مزيّت و عظمت كعبةالله، باعث تلقيب است. انتهى چون در معناى تفخيم است قدرت و مزيّت و عظمت كعبةالله را مىفهماند.

اگر چنانچه به اقوال پيران و سالخوردگان مكهمكرّمه اعتنا و دقت كنيم و در تواريخ عتيقه صحايفى را كه شامل احوال مسجدالحرام بيت الله الحرام است به نظر بياوريم خواهيم فهميد كه آن بلده مباركه در زمانهاى قديم به دو سور مجسّم، بزرگ محاط و محدود و خرابههاى آثار متباقيه و آثار باقيه اين دو سور از جبل عبدالله بن عمر كه در طرف معلا است، تا كوهى كه در مقابل اين جبل واقع است يك ديوار محكم داشته، و در اين ديوار، ابواب متعدّده و منفذهاى زياد براى سيل در اين كوه موجود بود و ليكن به مرور زمان همه اينها محو و خراب شده است.

در تاريخ قطب مكّى نوشته شده است كه مكّيان بعضى از كسانى كه خرابههاى ديوارى را كه از آثار عتيقه است ديده و خبر دادهاند و اگر چه ادّعا كردهاند كه در نزد سقّاخانهاى كه سلطان «سليمان» خان، ابن سلطان «سليم» پادشاه عثمانى كه در كنار «جدول حسنين» ساخته است خرابه يك ديوار عتيق سقّاخانه مذكور اثرى چيزى نمانده است و چون اين سقاخانه فوقانى است و در روى آن قصرى ساخته شده است جهات اربعه آن، يك قصر مُشَبَّك بىعديل هست و محل آنجا براى اعراب خيمهنشين كه در اطراف آن هستند محلّ سير و تننزّه شده است.

و باز تواريخ نوشتهاند كه اين دو سور سالف الذكر، در طرف «شبيكه» نيز يك ديوار و درى داشته و كمرهاى اين دو در، تا زمانهاى نزديك باقى بوده و در طرف مسفله هم يك سور ديگر موجود بوده است، و اعانه اهالى تدارك شده است لهذا آنجا را «غيرتيّه» نام دادهاند 1297. عثمان پادشاه قلعه جياد را نيز خراب كرده، در موقع آن سنگرى بنا نهاده 1301. امام فاسى به طور موثق ثابت كرده است كه در ميان جبلى كه «لعلع» گفته شده و نزديك به مسجد شريف رايه است، در ميان جبل لعلع و كوهى كه در مقابل او است سور ديگر بوده، و باز گفته است كه خرابههاى آثار اين سورها را در بالاى جبل مذكور ديدم و فهميدم كه شهر مكه معظمه در ميان سورهاى متعدد و متصل به همديگر بوده است وليكن نتوانستم تحقيق كنم كه بانيان اين سورها كىها بودهاند. ولكن اكنون كافه اينها مندرس شده و آثار و علائمى از آنها باقى نمانده است.

امام فاكهى موقع لطيفى را كه در روز فيروز فتح مكه ركز علم اسلاميّت فرموده و بعدها در آنجا مسجدى ساخته شد، آثار آن را نيز از آثار عتيقه شمرده و در تاريخ خود گفته است كه در قرب بئرجبير مسجدى است كه زيارت كرده مىشود كه جوار آن خالى از بيوت و منازل است و حال آنكه در اين عصر حدود خارجيّه مقبره معلّى نيز در ميان بيوت و منازل مانده و به عكس آن چه كه امام فاكهى گفته است اكنون اطراف بئرجبير از بيوت و مساكن عارى و خالى نيست. اين كه امام فاسى گفته است كه خرابه آثار متباقيه آن را قديم بنا كرده، مرحوم ابوعزيز قتادة بن ادريس الحسينى از اجداد عظام اشراف كرام مكّه است كه تا زمان انقراض فروع خلفاى عباسيّه كه در مصر قاهره حكومت مىكردند موجود و مرئى بود ابوعزيز قتاده مدتى در ينبعالبحر، اجراى حكومت و در دوران امير حرمينشريفين و از سادات بنى فليته تكثير قوت نموده و در سال 597 مكه مكرمه را استيلا و زمام اداره را از ايادى بنوهاشم نزع و ضبط نموده و صاحبالحجاز گرديد كه جد پانزدهم مشارٌاليه امام حسن بن على بن ابيطالب(عليه السلام)است. در اين زمان سهل است كه از آثار خرابه آن سورها كه مورخين تعريف كردهاند چيزى بماند بلكه از بقيه اساس قديم ممكن نيست كه نشانه پيدا نمود و چيزى كه اكنون موجود است قلعه «الجياد» و «قلعةالفلفل»، و «قلعةالهندى» بوده و در وادى كه در ميان جبلجياد و جبل عمره واقع است توپخانه و سربازخانه دولت عثمانى است كه اينها نيز از بناهاى جديد است.

قلعه جياد در بالاى كوه جياد نام، و قلعه فلفل نيز در جادّه قراره، و قلعه هندى هم در تپه جبل هندى كه در طرف حمام عمره واقع است، واقع بوده پس از وقعه مولمه وهابى، براى اين كه شهر شهير مكّه معظمه را از مهاجمات اشقياى عرب حفظ و حراست كنند، تأسيس و بنا كرده شده است.

/ 1