آفات و شرور
از جمله فروعات بحث توحيد ربوبى (افعالى) آفات و شرور است. آيا خالق و آفريننده آفات و شرور خدا است يا اين كه خدا خداوند خير محض است و آنچه مىآفريند فيض است؟ در اين گذرگاه به شبهه «ثنويه» كه قائل به دوگانگى هستند نيز پاسخ داده مىشود. عقيده ثنويه پيرامون آفات و شرور
«ثنويه» كه همان زرتشتيان هستند براى اين كه خدا را از هر گونه بدى و زشتى تبرئه كنند معتقدند كه فاعل شر «اهريمن» و فاعل خير «يزدان» است. ولى در واقع ثنويه براى خدا شريك و براى هستى دو مبدأ خير و شر معتقد شدهاند. آنها خداوند را خالق و آفريننده خير و شيطان (اهريمن) را خالق شر مىدانند. منشأ شبهه ثنويه اين است كه «شرور» را امر وجودى مىدانند و هستى را به دو نوع خوب و بد تقسيم كردهاند. لذا، ناچار شدهاند كه هر يك از بديها و خوبىها را به آفرينندهاى جدا نسبت دهند. آيا خالق شرور و آفات خدا است؟ از نظر اسلام، خالق همه چيز خدا است و آنچه در جهان به عنوان پديده وجود دارد يك خالق بيشتر ندارد و آن خداوند سبحان است. لذا فلاسفه گفتهاند: «شر» امر عدمى است و علت عدم، عدم است همان طورى كه علت وجود، وجود است و خداوند خير محض است و خير آفريده است و هيچ گونه بدى در نظام آفرينش وجود ندارد. شر همان عدم خير است و امر وجودى نيست تا نياز به آفريننده جدايى داشته باشد. خداوند رحمان در قرآن كريم خود مىفرمايد: «و إن تصبهم حسنة يقولوا هذه من عنداللَّه و ان تصبهم سيئة يقولوا هذه من عندك قل كل من عند اللَّه فمال هؤلاء القوم لا يكادون يفقهون حديثاً. ما اصابك من حسنة فمن اللَّه و ما اصابك من سيئة فمن نفسك.» (1) «اگر به آنها (منافقان) حسنه و نيكى برسد مىگويند: «اين از ناحيه خدا است.» و اگر به آنها سيئه و بدى برسد مىگويند: «اين از ناحيه توست» بگو: همه اينها از ناحيه خدا است، پس چرا اين گروه حاضر نيستند سخنى را درك كنند؟! (اى پيامبر!) آنچه از نيكىها به تو مىرسد از طرف خدا است ؛ و آنچه از بدى به تو مىرسد از سوى خود تو است.» به نظر ابتدايى اين دو آيه با هم تنافى دارد چون: در آيه اول مىفرمايد: «قل كل من عند اللَّه» «بگو همه چيز اعم از خوب و بدى از ناحيه خدا است.» و در آيه دوم مىفرمايد: «و ما اصابك من سيئة فمن نفسك» «آنچه از بدى به تو مىرسد از ناحيه خود تو است.» اولاً مقصود از حسنه و سيئه در آيه اعمال زشت زيبا نيست، بلكه مراد رفاه و سختى در زندگى دنيإ؛ ّّى است. ثانياً: آيه اول در صدد بيان به وجود آورنده سيّئات و حسنات است و اين كه چه كسى خوبىها و بدىها را خلق كرده است در جواب مىفرمايد: «قل كل من عند اللَّه» خدا خالق همه پديدهها است. اما آيه دوم در صدد بيان منشأ سيئات و حسنات است و مىفرمايد: آنچه از خوبىها نصيب انسان مىشود فضل الهى است و آنچه از بدىها در جهان طبيعت نصيب انسان مىگردد منشأ آن خودش است و خدا براى هيچ كس بدى نخواسته است بلكه، اين انسان است كه براى خود بدى به وجود مىآورد. همان طورى كه آيه ديگر اين آيه را تفسير مىكند و مىفرمايد: «ان اللَّه لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم» (2) «خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتى را تغيير نمىدهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.» و يا اين كه در آيه ديگر مىفرمايد: «و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ولكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون.» (3) «اگر مردم ايمان صادق داشته باشند و تقوى پيشه كنند (در زندگى متعهد باشند)، تمام ابواب خير و بركات آسمان و زمين را بر آنها مىگشوديم ولى آنها حق را تكذيب كردند ؛ ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.» حضرت على(ع) نيز مىفرمايد: «ما رايتم نعمة موفرر الا و الى جانبه حق مضيع.» «همه ثروتهاى فوق العاده براى يك فرد امكان ندارد مگر اين كه حقى را ضايع و پايمال كرده باشد.» بنابر اين از ديدگاه اسلام:
1- خداوند خير محض است و صرفاً آفريننده نيكىها است و هيچ گونه بدى در نظام هستى وجود ندارد. 2- شر امر عدمى است. لذا، نيازى به خالق ندارد. 3- منشأ آفات و شرور انسانها هستند. 4- جهان به دو بخش نيكى و بدى تقسيم نمىگردد تا ناچار شويم به دو گونه مبدأ صدور قائل شويم. آيا شرور نسبى هستند يا حقيقى؟ صفات حقيقى، صفاتى هستند كه با قطع نظر از هر شىء ديگر، امكان اتصاف به ذات و موصوف خود دارد مثل سياهى و سفيدى. صفات نسبى به آن صفاتى گفته مىشود كه بدون فرض امر سومى به موصوف خود منتسب نمىگردد مثل كوچكى، بزرگى، خوبى، بدى. با اين تعريف گفته مىشود كه شرور امور نسبى هستند. يعنى: نسبت به بعض افراد و حالات و اوضاع انتزاع مىشوند مثلاً زهر مار نسبت به مار كمال است اما نسبت به انسانها شر است. يا اين كه گوسفند نسبت به علف شر است اما نسبت به انسانها كمال است. علامه طباطباى(ره) مىفرمايد: «شرورى كه در جهان طبيعت همراه با پيشامدها بوده، عدمهايى هستند كه نسبى و اضافى مىباشند، لذا سهمى از وجود را دارا هستند. در واقع عدم ملكهاند نه عدم مخض. لذا شر را مىتوان به عدم كمال وجودى تفسير نمود. هر گاه خيرى به كمال وجودى خود نرسد. پس با عدم هايى همراه بوده و موجب گرديده آن خير به كمال وجودى خود نرسد. «شر» عبارت است از فقدان مرتبهاى از كمال وجودى شىء كه در خود آن بوده كه كاملاً به وجود آيد. همانند انواع اشياء فاسده و كاستىها، عيبها، آفات، امراض و ناملايمتىها كه در طبيعت رخ مىدهد كه عالم آن قصور و كوتاهى استعدادها و قابليتها است و هرگز با افاضات موجودى از ساحت قدس الهى بستگى ندارد. زيرا علت عدم، عدم است همان گونه كه علت وجود، وجود است.» (4) امام خمينى(ره) در اين باره مىفرمايد: «فالخيرات كلها مجعولات و المبدأ فيها هو اللَّه تعالى و الشرور التى فى دار الطبيعة المظلمة، هى من تصادمات المادّيات و ضيق العالم الطبيعة و كلّها ترجع إلى عدم وجود او عدم كماله، و الأعلام كلّها مطلقاً غير متعلقة للجعل، بل المضافة فيها من لوازم المجعول و تضايق دار البوار و تصادم المسجونين فى سجن الطبيعة و سلاسل الزمان، فكلّها ترجع إلى الممكن، فما أصابات من حسنة و خير و سعادة و كمال فمن اللَّه، و ما أصابك من سيئة و شرّ و نقص و شقاء فمن نفسك. لكن لمّا كانت النقائص و الشرور اللازمة للوجودات الإمكانية من قبيل الأعلام المضافة و الحدود و الماهيات، كان لها وجود بالعرض، و ما كان كذالك فمن عنداللَّه لكن بالعرض، فالخيرات من اللَّه بالذات، و منسوب إلى الممكنات بالعرض، و الشرور من الممكنات بالذات و منسوب إليه تعالى بالعرض، فحينئذ يصح أن يقال: كل من عنداللَّه، فإنّه لولا الايجاد و الإفاضة و بسط الخيرات لم يكن وجود و لا حدّ و لا طبيعة و لا ضيقها، و لعلّ تغيير الاسلوبو تخلّل لفظة «عند» فى قوله تعالى: «قل كل من عنداللَّه» للإشارة إلى المجعولية بالعرض...» (5) «نيكىها همه آفريده شدهاند و مبدأ آفرينش آنها ذات حق تعالى است ولى شرور كه در دار طبيعت يافت مىشوند همانا از برخورد ماديات در تنگناى عالم طبيعت است. و همگى آنها به عدم وجود يا عدم كمالى وجود باز مىگردد. و عدم به طور كلى متعلق جعل و آفرينش قرار نمىگيرد، بلكه عدمهاى مضاف كه از تنگناى زندان طبيعت يافت شدهاند. و همه شرور به ذات ممكنات باز مىگردند. هر چه از خوبى و نيكى و سعادت و كمال يافت مىشود از جانب خداوند است و هر چه از بدى و شر نقص و شقاء يافت مىشود از جانب خود انسان است. وجود شرور وجود تبعى و هرگز اصالت ندارد. آرى نسبت آنها به خدا نسبت عرضى است. لذا روا است گفته شود: «كل من عنداللَّه» - همه چيز از خداست - زيرا اگر ايجاد و افاضه و بسط خيرات از جانب او نبود هر آينه وجودى نبود، حدى نبود، طبيعتى نبود، تنگنايى وجود نداشت...» در اين بيان امام(ره) نسبت خيرات را به حق تعالى نسبت ذاتى، و نسبت آنها را به ممكنات نسبت عرضى دانسته، بر عكس شرور كه نسبت آنها به ذات پروردگار نسبت عرضى، و نسبت آنها به ممكنات ذاتى است. پس شرور نيز مخلوق خداوند است ولى بالعرضى، كه از تزاحم ماديات به وجود آمده، و تضايق در جهان طبيعت آن را فراهم ساخته. لذا در سوره خلق مىخوانيم: «من شرّ ما خلق» - پناه مىبريم از شر آنچه آفريده - كه شرور از لوازم بالعرض آفرينش است. از جمله فروعات بحث توحيد افعالى مسئله توفيق و هدايت و اضلال و خزلان است كه در سال گذشته از آن بحث شد. (6)1. نساء 4: 79-78. 2. رعد 11:13. 3. اعراف 96:7. 4. المزان 13: 201-200. 5. رساله طلب و اراده، صص 79-78. 6. كتاب تنزيه انبياء (محمد هادى معرفت)، صص 79-26.
معارفى از قران ، ص 66 - 61