حجةالاسلام والمسلمين محمد حسن رحيميان ويژگيهاي رهبري حضرت امام خميني(س) و نقش عظيمي كه در احياي اسلام و تفكر ديني ايفا كرد، ريشه در جهان بيني اسلامي و اصل توحيد و عبوديت حق دارد و با توجه به اين اصل و شناخت اين ريشه است كه آن ويژگيها و ابعاد شخصيتي امام قابل شناخت و تبيين ميشود و بدون آن هرگونه تلاش در اين زمينه ناقص و بيفرجام است.شناخت مبدأ و معاد و فلسفه آفرينش جهان و انسان، بعثت انبيا و رسول خاتم(ص) و اتمام و تكميل نبوّت به وسيله امامت و ضرورت حكومت اسلامي و جايگاه و نقش ولايت فقيه در آن، شرايط احراز رهبري و مقام ولايت و حجيّت ادله اربعه (كتاب، سنّت، عقل و اجماع) به عنوان منبع صدور احكام در مورد موضوعات و حوادث واقعه، براي تبيين تفكر ديني و نقش رهبري امام راحل، يك ضرورت قطعي است.آنچه در اين زمينه طرح ميشود صرفا ويژگيهاي يك شخص نيست. بلكه اشاراتي است به بخشي از زواياي مكتب توحيد و ترسيمي است از شخصيت انساني كه در اين مكتب شكل گرفته و در نتيجه نمودهايي است از رهبري اسلامي كه شعاع آن تمام سطوح مديريت را در نظام اسلامي به گونهاي متناسب در بر ميگيرد.
از منظر بينش الهي
خداوند متعال: آغاز و پايان هستي است «هو الاوّل و الآخر».1ـ آغازگر آفرينش و بازگرداننده آن است: «اللّه يبدؤا الخلق ثمّ يعيده».2ـ مالك حقيقي ملك هستي است: «قل اللهمّ مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء».3ـ ملك هستي مخصوص اوست: «له الملك»4 و در دست او است: «بيده الملك».5ـ هيچ كس را امكان فرار از قلمرو حكومت او نيست: «و لايمكن الفرار من حكومتك».6ـ خورشيد و ماه و ستارگان در تسخير فرمان اويند، خلق و امر مخصوص او است: «والشّمس والقمر والنّجوم مسخّرات بامره الا له الخلق والامر».7ـ فرمان و تدبير همه چيز به دست اوست: «فسبحان الّذي بيده ملكوت كلّ شي و إليه ترجعون».8ـ همه چيز در اختيار و تسخير فرمان اوست: «للّه الامر جميعا».9ـ تمام جهان هستي از آسمانها10 و زمين تا هر چه و هر كه در آنهاست و از كهكشانها و منظومه شمسي تا ذرّات اتم و سلولهاي بدن انسان به اراده خداوند و بر اساس مداري كه او پيافكنده است، همواره راه اطاعت از فرمانش را ميپويند و تسبيحگوي اويند: «ان من شيء الاّ يسبح بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم»11 و پيشاني تسليم بر سجده درگاهش ميسايند: «و للّه يسجد ما في السّموات و ما في الارض».12در فضاي اين حقيقت حاكم بر هستي بزرگ، چگونه ميتوان پنداشت كه انسان اين جزء، بسيار كوچك از هستي، عبث و بيهدف پا به عرصه هستي گذاشته است؟ : «افحسبتم انّما خلقناكم عبثا و انّكم الينا لاترجعون».13آيا انسان ميتواند خود را تافتهاي جدا بافته از كل هستي هدفدار و قانونمند، گمان كند كه يله و رها واگذارده شده است؟! «ايحسب الانسان ان يترك سدي»؟14در حالي كه هر آنچه در آسمانها و زمين است تسليم اراده و فرمان آفريدگار هستياند: «له اسلم من في السموات والارض».15حقيقت در مورد انسان نيز كاملاً روشن است، همان خدايي كه خالق هستي و آفريدگار انسان است، يگانه هدف از خلقت انسان را عبادت حق دانسته است: «و ما خلقت الجن والانس الاّ ليعبدون»16 و هم او كه امر و خلق مخصوص اوست، تنها مأموريت انسان را در بندگي خالص خدا دانسته: «و ما امروا الاّ ليعبدوا الله مخلصين له الدّين»17 و در حالي كه حكومت را فقط مخصوص به خود اعلام ميفرمايد، انسان را فرمان داده كه جز او را نپرستند و اين است دين استوار لكن اكثر مردم نميدانند:«ان الحكم الا الله امر ان لا تعبدوا الاّ ايّاه ذلك الدّين القيّم ولكن اكثر النّاس لايعلمون».18جالب است كه در بسياري از آيات كه درباره خلقت عالم، و اين كه حكم و ملك و ملكوت ويژه خدا است به صورت خاص انسان را مخاطب قرار داده و رجعت اجتناب ناپذير او را به سوي خدا مورد تأكيد قرار داده است: «اليه ترجعون».19آري مشيّت الهي در مورد انسان اين گونه تعلّق گرفته است كه علاوه بر تبعيّت قهري در قلمرو تكوين الهي، با برخورداري از كششهاي دو گانه خاكي و ملكوتي، غرائز حيواني و فطرتهاي متعالي و نيروي