نظام احسن در انديشه حكماي اسلام و لايب نيتس
حجةالاسلام عليرضا قائمينيا مقدمهبحث نظام احسن، يكي از مباحث مهّم فلسفي است كه در انديشه فلاسفه اسلامي، به طور عام و در دستگاه فلسفي صدرالمتألهّين به طور خاص، جايگاه ويژهاي دارد. هميشه، در ذهن فلاسفه و ديگر انديشمندان، اين سؤال مطرح بوده كه آيا نظام جهان موجود، بهترين نظام است يا نه؟ در ابتدا، چنين به نظر ميرسد كه جهانِ عاري از هر گونه نقص و شرّ، بهترين نظام است؛ يعني جهاني كه در آن مصايب، بلايا و مرگ ومير نباشد بهترين نظام است. آنگاه اين سؤال مطرح ميشود كه چرا جهان حاضر چنين نيست؟از سوي ديگر، با پيشرفت سريع علوم، هر روز پردهاي از رازهاي طبيعت برداشته ميشود و با به ميدان آمدن نظريههاي گوناگون معلوم گرديده كه نظام جهان، از نظر علم، بسيار پيچيده و دقيق است. بنابراين، از يك سو، دانشمندان خود را با نظاميبرتر مواجه مييابند و ازسوي ديگر، وجود شرور و نقايص شبهه برتر نبودن نظام جهان را مطرح ميكند. هنر فلاسفه هم در اين است كه با اثبات نظام احسن و طرح ديگر مباحث در زمينه آن، اين تعارض ظاهري را از ميان برداشتهاند.نظام عيني، معلول نظام علمياز نظر ريشهيابي تاريخي، بحث نظام احسن از خلال ارتباط سهبحث فلسفيديگر،يعنيبحث علم باريتعالي، بحث عنايت و بحث خير و شرّ، قدبرافراشته است. به عبارت ديگر، ايده نظام احسن را ميتوان در مركز ثقل مثلثي دانست كه رأسهاي آن مثلث را اين مباحث تشكيل ميدهد:بحث عنايتنظام احسنعلم باريتعالي خيرو شر
لذا، بحث نظام احسن با هر سه بحث ديگر ارتباط دارد، همچنان كه خود اين سه بحث با يكديگر مرتبطاند.نخستين بار، شيخالرئيس بحث عنايت را به صورت يك بحث اساسي مطرح كرد و در نهايت طرح علم و عنايت باريتعالي، به نظام احسن رسيد. شيخ اشراق نظر شيخ مشّاء را در باب علم نپذيرفت و اين بحث همچنان ادامه پيدا كرد تا آنكه صدرالمتألّهين اين بحث را به شكل منطقي تبييننمود. بيانبرهان و سير آن را در نكات زير خلاصه ميكنيم:1ـ شيخ الرئيس رحمهالله ، در آثار خود، مانند شفاء و تعليقات بحث عنايت را مطرح كرده است؛ مثلاً، در الهيّات شفاء چنين گفته است:«و خليق بنا اذا بلغنا هذالمبلغ، ان نحقّق القول فيالعناية ولاشكّ انّه قداتّضح لك ممّا سلف منّا بيانه أنّالعلل العالية لايجوز أنتكون تعمل ما تعمل لأجلنا، أو تكون بالجملة يهمّها شيء و يدعوها داع و يعرض لها ايثار. و لا لك سبيل الي أن تنكر الآثار العجيبة في تكوّن العالم و اجزاء السّموات و اجزاء الحيوان و النّبات، ممّا لايصدر ذلك اتّفاقاً، بل يقتضي تدبيراما، فيجب أنيعلم أنّ العنايةهي كون الأوّل عالماً لذاته بما عليه الوجود في نظام الخير، و علّة لذاته للخير و الكمال بحسب الامكان و راضياً به علي النّحو المذكور، فيعقل نظام الخير علي الوجه الأبلغ في الامكان، فيفيض عنه ما يعقله نظاماً و خيراً علي الوجه الأبلغ الّذي يعقله فيضاناً علي أتمّ تأدية الي النّظام بحسب الامكان، فهذا هو معني العناية»(1)سپس شيخ در همين فصل، به توفيق ميان عنايت و وجود شرّ در نظام عالم پرداخته است.شيخ الرئيس با طرح بحث عنايت، تبييني براي نظام احسن ارائه داده است. وجود آثار عجيب در تكّون عالم و موجودات زنده قابل شك نيست. اين نظم حاكم بر عالم، اتفّاقي نيست و در باطن، تدبيري را به همراه ندارد. تبيين فلسفي شيخ با مقدّمات زير صورت ميگيرد:الف ـ واجبالوجود مستكمل به فعلش نيست و غايتش خارج از ذاتش نميباشد.شيخ به اين مطلب با قاعده كلّي «العلل العالية ... لأجلنا» اشاره ميكند. اين قاعده گاهي چنين بيان ميشود كه «العالي لايستكمل بالسّافل»؛ علل عالي اغراضي در مادون خود ندارند كه به آن كامل گردند، بلكه افعال آنها رشحاتي از بركات ذاتشان است. فوق واجب هم كمالي نيست، پس غرض از فعلش ذاتش ميباشد.ب ـ واجبالوجود به نظام خير، علم ذاتي دارد.واجبالوجود نسبت به اشيا، قبل از ايجاد آنها، علم تفصيلي دارد و ماهيّات اشيا، طبق همان نظام موجود نزد خداي متعال حضور داشته است. البته حضور اين ماهّيات نزد ذات واجب به نحو دخول ـ چه عينيت و چه جزئيت ـ نبوده است، بلكه آنها يك نحو قيامي به ذات واجب، به صورت ثبوت ذهني داشتهاند.ج ـ واجبالوجود ذاتا علّت خير و كمال است. واجب ذاتا اقتضاي خير دارد و شرور به قصد ثانوي در قضاي الهي داخلاند.د ـ واجبالوجود به اين نظام خير رضايت دارد.مرحوم علاّمه در حواشي اسفار «رضا» را به خصوصيت سبب، يعني سازگاري سبب با مسبّباتش ارجاع ميدهد.(2)2ـ خلاصه تبيين شيخ از نظام احسن چنين است كه حقتعالي، قبل از ايجاد اشيا، به اشيا و نظام احسن علم داشته است. علم واجبالوجود به اشيا علم فعلي است؛ يعني علمي كه ابتدا آن علم وجود دارد، سپس به واسطه وجود آن علم، معلوم وجود پيدا ميكند.(3)بنابراين، قبل از ايجاد اشيا، يك نظام علمي وجود داشته و اين نظام علمي علّت پيدايش نظام عيني است.3ـ نقش مقدمه نخست(الف)درسير استدلال چنين است كهكاملبودن عنايت وخاليبودنآن را از هر نقص و عيبي نتيجه ميدهد؛ يعني چونباريتعالي هيچ غايتي خارج ازذات خود ندارد فعل خود رادر نهايت اتقان افاضه خواهد كرد وهيچ كم و كاستي درآن نخواهد گذاشت.نظر شيخ اشراق رحمهالله درباره عنايت و نظام احسنشيخ اشراق عنايتي را كه شيخالرئيس و پيرواناش مطرح كردهاند، قبول ندارد. وي در حكمةالاشراق چنين ميگويد:«و امّا العناية فلاحاصل لها و امّا النظام العجيب فلزم من عجيب التّرتيب والنّسب اللاّزمة عن المفارقات و اضوائها المنعكسة كما مّر...»(4)نكات اصلي نظر شيخ عبارت است از:1ـ بنا به نظر شيخالرئيس، علم واجب به اشيا، قبل از ايجاد آنها، علم حصولي است؛ يعني ماهيّات اشيا طبق نظام موجود در خارج، براي ذات واجب حاضر بودهاند و نوعي ثبوت ذهني داشتهاند ولي به نظرشيخاشراق، علم واجبتعالي به جهان علمحضورياست؛يعنيتمام اشيا، از ازل تا ابد، با وجود عينيشان نزد واجب حضور دارند. بنابراين، عالم عين علم خداوند و عين معلوم است. جهان، به تمام هستياش، براي پروردگار حضور دارد. از اين نظر، جهان مرتبهاي از علم خداست.2ـ عنايت سابقي كه مشّاء مطرح كردهاند، به نظر شيخ اشراق، صحيح نيست؛ زيرا بحث عنايت متكي بر نظر مشّائين در علم واجب تعالي است و با حضوري بودن علم واجب، نظر مشّائين نيز درباره عنايت سابق باطل ميشود.3ـ اگر عنايت سابقي كه مشائين مطرح كردهاند، صحيح نيست پس نظام احسن را چگونه ميتوان تبيين نمود؟ پاسخ شيخ اشراق اين است كه نظام احسن ناشي از ترتيب مجردات عقلي و نسبتهاي موجود ميان آنهاست. به عبارت ديگر، نظام عجيبي كه در عالم مشاهده ميكنيم سايه نظام عقلي است. خود نظام عقلي نيز ترتيب عجيبي دارد و اضافات اشراقي گوناگوني ميان موجودات اين نظام برقرار است. در نتيجه، اين عالم نيز سايهاي از نظام عالم عقلي است و نظام احسن در اين عالم انعكاسي از نظام احسن عالم عقلي ميباشد.صدرالمتألّهين رحمهالله و بحث عنايت
گرچه شيخالرّئيس بحث عنايت را مطرح كرد ولي چنان كه ديديم به دليل ابتناي آن بر بحث علم و نظر خود شيخ در اين باب، مورد نقد اشراقيّون قرار گرفت. بحث عنايت و نظام احسن، مانند بسياري از مباحث فلسفي ديگر، به ابتكار صدرالمتألّهين كامل شد. سخن صدرالمتألّهين با شيخ اشراق در دو نكته خلاصه ميشود:1ـ شيخ اشراق علم خدا را نسبت به اشيا علم حضوري ميداند. در اين صورت، اين اشكال مطرح ميشود كه وجود اشيا متأخّر از ذات واجب است. لذا؛ اثبات علم واجب پيش از وجود معلولات، مشكل ميشود؛ چون علم عين معلوم است، در حاليكه حقتعالي در ازل نيز به اشيا علم داشته است. در علم حضوري، علم عين معلوم است و تقّدم علم بر معلوم معني ندارد. شيخالرئيس نظام علمي را از نظام عيني جدا ميداند. لذا، از اين جهت، اشكالي بر او وارد نميشود. شيخ اشراق گرچه خود مبتكر قاعده امكان اشرف است، ولي در بحث علم، توفيق استفاده از آن را نداشته تا اين معضل را بااين قاعده حل نمايد. صدرالمتألّهين رحمهالله در تعليق حكمة الاشراق به اين مطلب تصريحكردهاست:«لم يبيّن ممّا ذكره أنّ علمه تعالي بالأشياء اذا كان بنفس ذواتها النّورية و هي متأخّرة عن ذاته تعالي أو بنفس الاضافة الاشراقيّة اليها فلا شكّ في أنّها أيضاً متأخّرة فعلمه بالاشياء قبل وجودها علي ايّ وجه كان و كان عليه انيبيّن ذلك اذا بطل العناية الأزليّة و لم يتعرّض له اصلاً هيهنا و لا في سائر كتبه، علي أنّ القاعدة الّتي للإمكان الاشرف يجري في اثبات الحقائق الكماليّة لذاته تعالي علي وجه أعلي و أشرف لكن جريانها فيه علي وجهٍ لايستلزم كثرةً و تجسّماً و نقصاً اصلاً في غاية الدّقّة و اللّطافة و كانّه لميظفر بكيفيّة ذلك...»(5)تطبيق قاعده امكان اشرف، بدون لزوم تكثّر، تجسّم ونقص در ذات باري از ابتكارات صدرالمتألّهيناست و هيچيك از فلاسفه اسلام در اين مطلب بر او سبقت نگرفته است.2ـ صدرالمتألّهين تبييني را كه شيخاشراق از نظام احسن دارد نيز قبول ندارد. صدرالمتألّهين در تعليقات حكمة الاشراق اين تقرير را اينگونه ردّ ميكند: «پاسخ شيخ درباره نظام احسن اين است كه سبب اين نظام، نظام ترتيب انوار عقلي و نسب اضافات اشراقي ميان آنهاست.» ولي اين پاسخ اشكال را رفع نميكند؛ چون وقوع هر نظام عجيبي از روي اتّفاق نيست. پس ميتوان پرسيد كه سبب حُسن نظام عالم عقول و ترتيب آنها چيست؟ شيخ در پاسخ، دو راه دارد: يا جواب ميدهد كه مبدء هر نظام عجيبي، نظام ديگري قبل از آن است كه لازمه اين جواب تسلسل اين نظامها تا بينهايت است و يا پاسخ ميدهد كه مبدء نظام عقلي نظام الهي موجود در صقع ربوبي است. پس عنايت الهي اثبات ميشود، در حالي كه شيخ اشراق آن را ابطال نموده است.(6)نظام عيني، عين نظام علميصدرالمتألّهين، با يافتن پاسخي بر مسأله علم، برهان نظام احسن را از طريق عنايت كامل كرد. چنان كه ديديم، با نظر شيخ اشراق مسأله علم واجب به اشيا قبل از وجود آنها، حلّ نميشود؛ يعني باز هم اين سؤال باقي ميماند كه آيا ممكن است كه علم به اشيا قبل از ايجاد آنها باشد و درعين حال، حضوري همباشد؟ پاسخ صدرالمتألّهين ايناست كه چنين چيزي امكان دارد؛ زيرا در حق تعالي، علم اجمالي عين كشف تفصيلي است؛چون ذات حق صرفالوجود است وهيچ حدّي برايآن متصوّر نيست و هيچ كمال وجودي بيرون از ذات او نيست. پس هر آنچه در تفاصيل خلقت از كمالات وجودي با نظام وجود دارد در حق تعالي، به نحو اعلي و اشرف، بدون تكثّر وجود دارد. پس اشيا قبل از ايجاد، به علم اجمالي، كه عين كشف تفصيلي است، معلوم حق تعالي هستند.با هموار شدن بحث علم واجب، صدرالمتألّهين، در بحث عنايت، سه معادله عينيّت برقرار ميكند:الف ـ عينيّت ذات با علم به نظام احسنب ـ عينيّت ذات با سبب تامّ اين نظامج ـ عينيّت ذات با رضايت به اين نظامنتيجه اين سه مقدّمه اين است كه اوّلاً، نظام عيني عين نظام علمي است و ثانيا، نظام عيني همانند نظام علمي نظام احسن است.تبيين نظام احسن از نظر صدرالمتألّهين
چنان كه گذشت، صدرالمتألّهين قهرمان نظام احسن است و مباني اين بحث به دست او استوار گشته است. وي، علاوه بر اينكه نظام احسن را با تكميل بحث عنايت تبيين نموده، بحث مستقلّي را در اثبات نظام احسن مطرح نموده و با دو روش لمّي و انّي نظام احسن را اثبات كرده است(7) كه به طور خلاصه، به بيان هر يك ميپردازيم:الف ـ روش لمّي در اثبات نظام احسنروش لمّي در اثبات نظام احسن در سه مرحله صورت ميگيرد كه بيان مفصّل و بحث در تمام مقدّمات آن، از عهده اين مختصر خارج است. اين سه مرحله به طور خلاصه عبارتند از: نظام احسن بودن موجودات واقع در مراتب بدو، نظام احسن بودن موجودات واقع در مراتب صعود، نظام احسن بودن مجموع عالم.1ـ نظام موجودات واقع در مراتب بدو، نظام احسن است؛ زيرا هرچه در مراتب بدو واقع است اشرف از فرد و نوع آن متصّور نيست. اشرف بودن فرد واقع در مراتب بدو از اين جهت است كه موجودات مجرّد نوع منحصر در يك فرد هستند و كثرت افراد در آنها راه ندارد. علّت اينكه نوع اين موجودات اشرف ميباشد آن است كه طبق قاعده امكان اشرف، تا وقتي كه موجود اشرف، ممكن باشد حقتعالي موجود اخس را ايجاد نخواهد كرد. بنابراين، در ايجاد، نخست موجود اشرف ممكن فيض وجود را دريافت ميكند.2ـ نظام موجودات واقع در مرتبه صعود، نظام احسن است؛ اين موجودات چون از روي اتّفاق و يا ارّاده ناقص و قصد زايد به وجود نيامدهاند، بلكه نظام معقول، كه حكما آن را "عنايت" ناميدهاند، مصدر اين نظام است پس در اين عالم، چيزي اتّفاقي در مقايسه با علل و اسباب، وجود ندارد و هيچ چيزي منافي با ذات علل و اسبابش نيست.3ـ نظام مجموع عالم، نظام احسن است؛ صدرالمتألّهين نخست بيان ميكند كه مجموع عالم شخص واحدي است كه داراي وحدت طبيعي ميباشد. وحدت اين عالم مانند وحدت چيزهاي متغايري نيست كه با اجتماع و انضمام، چيز واحدي شدهاند؛ يعني مانند اجتماع آجرهاي كنار هم چيده شده و يا افراد يك لشكر نيست، بلكه چون رابطه علّي ميان موجودات مجموعه اين عالم وجود دارد و در ترتيب از اشرف به اخس ايجاد شدهاند پس اين مجموعه يك وحدت ذاتي دارد.وي پس از تقرير اين مطلب، بر نظام احسن بودن اين مجموعه چنين استدلال ميكند: نظام ديگري كه بدل اين نظام فرض ميشود ـ حال چه برتر از نظام فعلي باشد يا مساوي با آن ـ از دو حال خارج نيست يا از نظر ماهيّت نوعي، مخالف اين نظام است و يا مخالف آن نيست. هر دو صورت باطل است. بطلان شقّ اول از اين جهت است كه خود وي اثبات كرده است مخالفي براي موجودات اين عالم ـ چه عَرَض و چه جوهر ـ ممتنعالوجود است. براي بطلان شقّ دوم،صدرالمتألّهين وجوه گوناگوني بيان ميكند؛ يكي، همين وجهياست كه در بحث عنايت گذشت؛ يعني علم حق تعالي به نظام خير، كه عين ذاتش ميباشد، وجود اين عالم را اقتضا كرده است. پس غير اين نظام ممكن نيست.ب ـ روش انّي در اثبات نظام احسناين روش از طريق مشاهده ارتباط موجودات با يكديگر و مشاهده نظام جاري در اين عالم روشن ميشود؛ نظامخاصّي كه در هرنوع و اشخاص، داراي مصالح و منافعي است كه تعجّب را برميانگيزد. صدرالمتألّهين نمونههايي را مشروحا بيان ميكند.بيان مرحوم علاّمه طباطبايي رحمهالله در نظام احسنمرحوم علاّمه در نهاية الحكمة پس از تشريح عنايت واجب، بيان جالبي درباره نظام احسن دارند كه خلاصه آن همان است كه در بحث عنايت مطرح شد. ايشان ميگويند:(8) نظام جاري در خلقت، نظام اتقن و احسن است؛ زيرا رقيقه علمي (علم واجب) است كه به هيچ وجه، ضعف و فتور در آن راه ندارد.سپس ميگويند: عوالم كلّي وجود سهتاست كه از حيث شدّت و ضعف وجود، بر يكديگر مترتّباند و ترتيب آنها ترتيب طولي به علّيت و معلوليّت است. اين سه عالم عبارتند از: عالم عقل، عالم مثال و عالم مادّه. عالم عقلي نزديكترين مرتبه به واجب است كه واسطهاي بين آن و واجب نيست. عالم مثال، معلول عالم عقل وعلّت مرتبه مادّه و مادّيات است. عالم عقلي، با نظامي كه داراست، سايه نظام ربّاني است كه در عالم ربوبي وجود دارد. پس نظام عقلي،بهترين و متقنترين نظام ممكن است. نظام مثالي، سايه نظام عقلي و نظام مادّي هم سايه نظام مثالي است. پس نظام عالم ـ به معناي شامل عالم عقلي و مثالي و مادّي ـ بهترين و متقنترين نظام ممكن است.حُسن اين بيان مرحوم علاّمه در اين است كه از راه رقيقه بودن نظام عيني براي نظام علمي، نظام احسن را بر سه مرتبه عالم تطبيق نمودهاند و از اين راه، كه در سلسله طولي عالم هر مرتبهاي سايه مرتبه بالاتر و بالاخره مرتبه نخست (عالم عقل) سايه نظام ربّاني است، نظام احسن را اثبات كردهاند.لايب نيتس و نظام احسنفيلسوف آلماني، گوتفريد ويلهلم لايبنتيس ( G.W.Leibniz1646ـ1716م.)، يكي از دانشمنداني است كه در شكلگيري تاريخ تفكّر غربي بيشترين تأثير را داشته است. او نظام احسن را با عنوان: «بهترينِ همه جهانهاي ممكن» (The best of possible Worlds) تعبير ميكند. لذا، به عنوان فيلسوفِ «بهترينِ همه جهانهاي ممكن» مشهور شده است. براي توضيح نظر او، بايد دو نكته را مطرح كنيم:1ـ مفهوم جهانهاي ممكن (Possible Worlds)2ـ اصلِ بهترين (The princeple of the best)1 ـ جهانهاي ممكنبنا بر نظر لايب نيتس، تعداد جهانهاي ممكن بينهايت است و جهان كنوني يكي از اين جهانهاي ممكن است. جهان كنوني، بهترين جهان در ميان جهانهاي ممكن است. هر جهاني كه با قوانين منطق متناقض نباشد، ممكن است.(9) جهانهاي ممكن عاري از تناقضات داخلي هستند. «جهان كنوني بهترينِ جهانهاي ممكن ميباشد» به اين معناست كه وقتي همه شرايط و نتايج آنها را در اين جهان در نظر ميگيريم هر تغييري كه در آن رخ دهد تغييري در جهت بدتر شدن آن خواهد بود؛ يعني اگر ما كلّ اين نظام را، با تمام محتوايش، در نظر بگيريم هر تغييري در آن رخ دهد از بهتر بودن آن خواهد كاست. لذا، خداوند از ميان همه جهانهاي ممكن، اين جهان را آفريده است.(10)ممكن است در نظر ما، وجود شرّ در عالم، توجيهي براي بهتر نبودن اين نظام باشد؛ زيرا در نظر ما انسانها، با علم و فهم محدودمان، خيري در مصايب، بلايا، جنگ، فقر و امثال آن وجود ندارد؛ ولي لايب نيتس ميگويد: گرچه شرور بد به نظر ميرسند، امّا يا بايد اين جهان بهترين جهان باشد و يا خدا هيچ عالمي را نبايد ميآفريد.«بهترين» (Best) در نظر لايب نيتس، با عبارتهاي گوناگون توصيف شده است؛ مانند:1ـ داراي بيشترين تأثير با كمترين هزينه؛2ـ بسيار كامل؛ يعني داراي قوانين كاملاً ساده و پديدههاي بسيار غني. البتّه روشن نيست كه اين عبارتها در نظر وي از ارزش يكسان برخوردارند يا نه.در امر خلقت نيز، خدا از ميان جهانهاي ممكن فقط يكي را انتخاب كرده كه همان جهان فعلي است. منظور لايب نيتس از جهان فعلي چنين است: «رشتهاي از وضعيتها يا اشيا كه شامل هر چيز در گذشته، حال و آينده ميشود.»(11)خدا جهان فعلي را چنان آفريد كه غير از موارد معجزات، طبق قوانين نسبتا سادهاي جريان مييابد و انسان ميتواند با فعاليتهاي علمي اين قوانين را كشف كند. (اينكه معجزات طبق قوانين طبيعي، صورت ميگيرد يا استثنايي نيز در اين قوانين وجود دارد، بحث ديگري است.)2 ـ اصل بهترينلايب نيتس با اين اصل سقراط، كه ميگويد: «هيچ كس كاري را كه واقعاً براي خود بد ميداند، انجام نميدهد و هر شخص هميشه چيزي را كه بهترين كار ميداند، انجام ميدهد»، موافق است و با به كار بردن اين اصل درباره خدا، به برهان اشرفيّت جهان كنوني ميرسد. برهان وي چنين است:(1) اگر خدا چيزي را بهترين بداند، پس آن چيز بهترين است.(2) اگر خدا اراده كند كه چيزي موجود شود پس آن چيز موجود خواهد شد.\پس جهان كنونيكه خداآن راآفريده، بهترين جهان ممكن است.رابطه نتيجه با مقدّمات روشن است؛ زيرا اين جهان به وجود آمده است. پس حتما خدا وجود آن را اراده كرده و خدا نيز ـ طبق اصل سقراط ـ چيزي را اراده ميكند كه بهترين باشد و اگر خدا چيزي را بهترين بداند واقعا بهترين است؛ چون در علم خدا خطا راه ندارد.لايب نيتس، صورت كلّي اين اصل را و گاهي كاربرد خاصّ آن را، يعني «خدا جهانِ كنوني را چنين آفريده است»، «اصلِ بهترين» مينامد. او معتقد است كه در بسياري از موارد، سؤالاتي را كه درباره جهان كنوني است بايد با اشاره به آنچه بهترين است يا آنچه كه به نظر ميرسد بهترين است جواب داد، نه با علل مكانيكي.خلاصه نظر وي اين است كه ما چهار نوع سؤال با «چرا» داريم:1ـ مانند: «چرا در معدن آب جمع شده است؟» در اين صورت، ميتوان جواب داد: «در معدن، چيزي كه كار پمپ تخليه آب را انجام دهد، نداريم.» در چنين سؤالهايي، كه پرسش از وضعيت ممكن و محتملي است، ميتوان با وضعيتهاي ديگري از جهان كنوني پاسخ داد.2ـ ممكن است سؤال كلّي از اين باشد كه چرا جهان فعلي چنين و چنان است؛ مثلاً، «چرا اجسام يكديگر را ميربايند و نيروي جاذبه آنها با مجذور فاصله آنها نسبت عكس دارد؟» بنا به نظر او، چنين سؤالهايي را بايد با اين سخن جواب داد كه خدا چنين جهاني آفريده است؛ زيرا بنا به علمش، اين بهترين جهان ممكن است. البته تمام سؤالاتي كه از قبيل نوع دوم هستند سؤالاتي از قوانين فيزيكي نيستند. ميتوان چنين پرسيد: «چرا اين موجود خاص موجود است».3ـ با «چرا» ميتوان از حقايق ضروري سؤالهايي كرد؛ مانند «چرا ريشه دوم2 عددي گنگ است؟»اين سؤال راميتوان بابرهانپاسخ گفت.4ـ سؤالهايي مانند «چرا گربههاي سياه، سياه هستند؟» پاسخي ندارند. (اين همان مطلبي است كه در فلسفه ما چنين بيان ميشود: «جعل تأليفي ميان ذات و خودش و ذاتيّاتش امكان ندارد.»)بنابراين، لايب نيتس معتقد است كه بسياري از سؤالهاي مهم درباره جهان فعلي را ميتوان با اشاره به آنچه كه بهترين است، پاسخ گفت.در اصلِ بهترين، كه اشاره دارد به اينكه خدا به بهترين جهان ممكن جامعه عمل ميپوشاند، «بهترين» به معناي «ساده از نظر فرضيهها و قوانين وغني از نظر پديدهها» است. بنابراين، در خلق جهان كنوني، خدا تنّوع پديدهها رابه حداكثر و پيچيدگي قوانين را به حداقل رسانده است. نتيجهاي كه لايب نيتس ميگيرد اين است كه دانشمند، در تبيين پديدههاي طبيعي، بايد سادهترين فرضيهها را ترجيح بدهد.بحث تطبيقي و نقد
1ـ مفهوم جهانهاي ممكن، كه لايب نيتس نخستين بار مطرح كرده، سرفصل مباحث فراواني در منطق موجّهات و فلسفه غرب بوده و منطقدانان رياضي از آن بسيار سود بردهاند.2ـ برهان لايب نيتس بر نظام احسن شبيه برهاني است كه حكماي اسلام در بحث عنايت مطرح كردهاند، با اين تفاوت كه صلابت آن را ندارد؛ زيرا: الف ـ در مقدّمه نخست، كه به علم خدا تمسّك جسته است، هيچ تبييني از كيفيت اين علم ندارد، در حالي كه فلاسفه اسلام با مناقشات بسياري، اين بحث را تكميل كردهاند. چنان كه ديديم عينيت نظام عيني با نظام علمي، كه بهترين تبيين از نظام احسن است، از نتايج همين بحث علم باريتعالي است.ب ـ حُسن ديگر براهين حكماي اسلام در اين است كه با استفاده از قاعده امكان اشرف و ديگر اصول فلسفي، نظام احسن را هم بر مراتب هستي و هم بركلّ مجموعه هستي تطبيقكردهاند ولي برهان لايبنيتس ازاين جهت مبهم است.از سوي ديگر، عينيّت نظام عيني با نظام علمي، كه تقرير برتري از نظام احسن است، با اين برهان فاصله زيادي دارد.3ـ ساده بودن از نظر فرضيه و قوانين، كه لايب نيتس در مفهوم بهترين بر آن تكيه دارد، مورد اتّفاق نظر تمام دانشمندان نيست. خود لايب نيتس با نيوتون هم عصر بوده و از زمان او تا عصر ما، جهشهاي بزرگي در علم پيدا شده و نظريات بسيار پيچيدهاي به عرصه فيزيك و ديگر علوم تجربي پا گذاشته است. دانشمندان نيز بناچار، قوانين را با فرمولها و معادلات پيچيدهاي بيان ميكنند ولي مسلّم است كه نظام جهان كنوني از نظر پديدهها بسيار غني است.1ـ ابوعلي سينا، الهيات شفاء (چاپ كتابخانه آيةالله مرعشي نجفي)، مقاله تاسعه، فصل سادس، ص 415 ـ 616.
2ـ صدرالمتألّهين،اسفارالاربعه (مطبعه علميه قم)،ج7، پاورقي ص 57.
3ـ در علم فعلي، دو اصطلاح وجود دارد؛ گاهي علم فعلي در مقابل ذاتي به كار ميرود ولي در اينجا، علم فعلي در مقابل علم انفعالي است.
4ـ قطبالدّين شيرازي، شرح حكمةالاشراق، (انتشارات بيدار)، ص 365.
5ـ همان، ص 362 (تعليقات صدرالمتألهين).
6ـ همان، ص 364.
7ـ صدرالمتألّهين، همان ج 7، ص 108 ـ 118.
8ـ ر.ك.به: علاّمه طباطبايي، نهايةالحكمة، (مؤسّسةالنّشر الاسلامي)، ص 308
9ـ برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب (نشر پرواز، 1365)، ترجمه نجف دريابندي، ج 2، ص 812، و نيز:
B. Russell, The Philosophy of Leibniz, PP. 66-69, Routledge, 1992
10- benson Mates, The Philosophy of Leibniz, P. 69, Oxford
10- benson Mates, The Philosophy of Leibniz, P. 69, Oxford
11- Ibid, P.71
11- Ibid, P.71
B. Russell, The Philosophy of Leibniz, PP. 66-69,Routledge, 1992