نظام احسن در انديشه حكماي اسلام و لايب نيتس - نظام احسن در اندیشه حکمای اسلام و لایب نیتس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظام احسن در اندیشه حکمای اسلام و لایب نیتس - نسخه متنی

علیرضا قائمی نیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظام احسن در انديشه حكماي اسلام و لايب نيتس

حجة‏الاسلام عليرضا قائمي‏نيا

مقدمه

بحث نظام احسن، يكي از مباحث مهّم فلسفي است كه در انديشه فلاسفه اسلامي، به طور عام و در دستگاه فلسفي صدرالمتألهّين به طور خاص، جايگاه ويژه‏اي دارد. هميشه، در ذهن فلاسفه و ديگر انديشمندان، اين سؤال مطرح بوده كه آيا نظام جهان موجود، بهترين نظام است يا نه؟ در ابتدا، چنين به نظر مي‏رسد كه جهانِ عاري از هر گونه نقص و شرّ، بهترين نظام است؛ يعني جهاني كه در آن مصايب، بلايا و مرگ ومير نباشد بهترين نظام است. آنگاه اين سؤال مطرح مي‏شود كه چرا جهان حاضر چنين نيست؟

از سوي ديگر، با پيشرفت سريع علوم، هر روز پرده‏اي از رازهاي طبيعت برداشته مي‏شود و با به ميدان آمدن نظريه‏هاي گوناگون معلوم گرديده كه نظام جهان، از نظر علم، بسيار پيچيده و دقيق است. بنابراين، از يك سو، دانشمندان خود را با نظامي‏برتر مواجه مي‏يابند و ازسوي ديگر، وجود شرور و نقايص شبهه برتر نبودن نظام جهان را مطرح مي‏كند. هنر فلاسفه هم در اين است كه با اثبات نظام احسن و طرح ديگر مباحث در زمينه آن، اين تعارض ظاهري را از ميان برداشته‏اند.

نظام عيني، معلول نظام علمي

از نظر ريشه‏يابي تاريخي، بحث نظام احسن از خلال ارتباط سه‏بحث فلسفي‏ديگر،يعني‏بحث علم باري‏تعالي، بحث عنايت و بحث خير و شرّ، قدبرافراشته است. به عبارت ديگر، ايده نظام احسن را مي‏توان در مركز ثقل مثلثي دانست كه رأسهاي آن مثلث را اين مباحث تشكيل مي‏دهد:

بحث عنايت

نظام احسن

علم باري‏تعالي خيرو شر

لذا، بحث نظام احسن با هر سه بحث ديگر ارتباط دارد، همچنان كه خود اين سه بحث با يكديگر مرتبط‏اند.

نخستين بار، شيخ‏الرئيس بحث عنايت را به صورت يك بحث اساسي مطرح كرد و در نهايت طرح علم و عنايت باري‏تعالي، به نظام احسن رسيد. شيخ اشراق نظر شيخ مشّاء را در باب علم نپذيرفت و اين بحث همچنان ادامه پيدا كرد تا آنكه صدرالمتألّهين اين بحث را به شكل منطقي تبيين‏نمود. بيان‏برهان و سير آن را در نكات زير خلاصه مي‏كنيم:

1ـ شيخ الرئيس رحمه‏الله ، در آثار خود، مانند شفاء و تعليقات بحث عنايت را مطرح كرده است؛ مثلاً، در الهيّات شفاء چنين گفته است:

«و خليق بنا اذا بلغنا هذالمبلغ، ان نحقّق القول في‏العناية ولاشكّ انّه قداتّضح لك ممّا سلف منّا بيانه أنّ‏العلل العالية لايجوز أن‏تكون تعمل ما تعمل لأجلنا، أو تكون بالجملة يهمّها شي‏ء و يدعوها داع و يعرض لها ايثار. و لا لك سبيل الي أن تنكر الآثار العجيبة في تكوّن العالم و اجزاء السّموات و اجزاء الحيوان و النّبات، ممّا لايصدر ذلك اتّفاقاً، بل يقتضي تدبيراما، فيجب أن‏يعلم أنّ العناية

هي كون الأوّل عالماً لذاته بما عليه الوجود في نظام الخير، و علّة لذاته للخير و الكمال بحسب الامكان و راضياً به علي النّحو المذكور، فيعقل نظام الخير علي الوجه الأبلغ في الامكان، فيفيض عنه ما يعقله نظاماً و خيراً علي الوجه الأبلغ الّذي يعقله فيضاناً علي أتمّ تأدية الي النّظام بحسب الامكان، فهذا هو معني العناية»(1)

سپس شيخ در همين فصل، به توفيق ميان عنايت و وجود شرّ در نظام عالم پرداخته است.

شيخ الرئيس با طرح بحث عنايت، تبييني براي نظام احسن ارائه داده است. وجود آثار عجيب در تكّون عالم و موجودات زنده قابل شك نيست. اين نظم حاكم بر عالم، اتفّاقي نيست و در باطن، تدبيري را به همراه ندارد. تبيين فلسفي شيخ با مقدّمات زير صورت مي‏گيرد:

الف ـ واجب‏الوجود مستكمل به فعلش نيست و غايتش خارج از ذاتش نمي‏باشد.

شيخ به اين مطلب با قاعده كلّي «العلل العالية ... لأجلنا» اشاره مي‏كند. اين قاعده گاهي چنين بيان مي‏شود كه «العالي لايستكمل بالسّافل»؛ علل عالي اغراضي در مادون خود ندارند كه به آن كامل گردند، بلكه افعال آنها رشحاتي از بركات ذاتشان است. فوق واجب هم كمالي نيست، پس غرض از فعلش ذاتش مي‏باشد.

ب ـ واجب‏الوجود به نظام خير، علم ذاتي دارد.

واجب‏الوجود نسبت به اشيا، قبل از ايجاد آنها، علم تفصيلي دارد و ماهيّات اشيا، طبق همان نظام موجود نزد خداي متعال حضور داشته است. البته حضور اين ماهّيات نزد ذات واجب به نحو دخول ـ چه عينيت و چه جزئيت ـ نبوده است، بلكه آنها يك نحو قيامي به ذات واجب، به صورت ثبوت ذهني داشته‏اند.

ج ـ واجب‏الوجود ذاتا علّت خير و كمال است. واجب ذاتا اقتضاي خير دارد و شرور به قصد ثانوي در قضاي الهي داخل‏اند.

د ـ واجب‏الوجود به اين نظام خير رضايت دارد.

مرحوم علاّمه در حواشي اسفار «رضا» را به خصوصيت سبب، يعني سازگاري سبب با مسبّباتش ارجاع مي‏دهد.(2)

2ـ خلاصه تبيين شيخ از نظام احسن چنين است كه حق‏تعالي، قبل از ايجاد اشيا، به اشيا و نظام احسن علم داشته است. علم واجب‏الوجود به اشيا علم فعلي است؛ يعني علمي كه ابتدا آن علم وجود دارد، سپس به واسطه وجود آن علم، معلوم وجود پيدا مي‏كند.(3)بنابراين، قبل از ايجاد اشيا، يك نظام علمي وجود داشته و اين نظام علمي علّت پيدايش نظام عيني است.

3ـ نقش مقدمه نخست(الف)درسير استدلال چنين است كه‏كامل‏بودن عنايت وخالي‏بودن‏آن را از هر نقص و عيبي نتيجه مي‏دهد؛ يعني چون‏باري‏تعالي هيچ غايتي خارج ازذات خود ندارد فعل خود رادر نهايت اتقان افاضه خواهد كرد وهيچ كم و كاستي درآن نخواهد گذاشت.

نظر شيخ اشراق رحمه‏الله درباره عنايت و نظام احسن

شيخ اشراق عنايتي را كه شيخ‏الرئيس و پيروان‏اش مطرح كرده‏اند، قبول ندارد. وي در حكمة‏الاشراق چنين مي‏گويد:

«و امّا العناية فلاحاصل لها و امّا النظام العجيب فلزم من عجيب التّرتيب والنّسب اللاّزمة عن المفارقات و اضوائها المنعكسة كما مّر...»(4)

نكات اصلي نظر شيخ عبارت است از:

1ـ بنا به نظر شيخ‏الرئيس، علم واجب به اشيا، قبل از ايجاد آنها، علم حصولي است؛ يعني ماهيّات اشيا طبق نظام موجود در خارج، براي ذات واجب حاضر بوده‏اند و نوعي ثبوت ذهني داشته‏اند ولي به نظرشيخ‏اشراق، علم واجب‏تعالي به جهان علم‏حضوري‏است؛يعني‏تمام اشيا، از ازل تا ابد، با وجود عيني‏شان نزد واجب حضور دارند. بنابراين، عالم عين علم خداوند و عين معلوم است. جهان، به تمام هستي‏اش، براي پروردگار حضور دارد. از اين نظر، جهان مرتبه‏اي از علم خداست.

2ـ عنايت سابقي كه مشّاء مطرح كرده‏اند، به نظر شيخ اشراق، صحيح نيست؛ زيرا بحث عنايت متكي بر نظر مشّائين در علم واجب تعالي است و با حضوري بودن علم واجب، نظر مشّائين نيز درباره عنايت سابق باطل مي‏شود.

3ـ اگر عنايت سابقي كه مشائين مطرح كرده‏اند، صحيح نيست پس نظام احسن را چگونه مي‏توان تبيين نمود؟ پاسخ شيخ اشراق اين است كه نظام احسن ناشي از ترتيب مجردات عقلي و نسبتهاي موجود ميان آنهاست. به عبارت ديگر، نظام عجيبي كه در عالم مشاهده مي‏كنيم سايه نظام عقلي است. خود نظام عقلي نيز ترتيب عجيبي دارد و اضافات اشراقي گوناگوني ميان موجودات اين نظام برقرار است. در نتيجه، اين عالم نيز سايه‏اي از نظام عالم عقلي است و نظام احسن در اين عالم انعكاسي از نظام احسن عالم عقلي مي‏باشد.

صدرالمتألّهين رحمه‏الله و بحث عنايت

گرچه شيخ‏الرّئيس بحث عنايت را مطرح كرد ولي چنان كه ديديم به دليل ابتناي آن بر بحث علم و نظر خود شيخ در اين باب، مورد نقد اشراقيّون قرار گرفت. بحث عنايت و نظام احسن، مانند بسياري از مباحث فلسفي ديگر، به ابتكار صدرالمتألّهين كامل شد. سخن صدرالمتألّهين با شيخ اشراق در دو نكته خلاصه مي‏شود:

1ـ شيخ اشراق علم خدا را نسبت به اشيا علم حضوري مي‏داند. در اين صورت، اين اشكال مطرح مي‏شود كه وجود اشيا متأخّر از ذات واجب است. لذا؛ اثبات علم واجب پيش از وجود معلولات، مشكل مي‏شود؛ چون علم عين معلوم است، در حالي‏كه حق‏تعالي در ازل نيز به اشيا علم داشته است. در علم حضوري، علم عين معلوم است و تقّدم علم بر معلوم معني ندارد. شيخ‏الرئيس نظام علمي را از نظام عيني جدا مي‏داند. لذا، از اين جهت، اشكالي بر او وارد نمي‏شود. شيخ

اشراق گرچه خود مبتكر قاعده امكان اشرف است، ولي در بحث علم، توفيق استفاده از آن را نداشته تا اين معضل را بااين قاعده حل نمايد. صدرالمتألّهين رحمه‏الله در تعليق حكمة الاشراق به اين مطلب تصريح‏كرده‏است:

«لم يبيّن ممّا ذكره أنّ علمه تعالي بالأشياء اذا كان بنفس ذواتها النّورية و هي متأخّرة عن ذاته تعالي أو بنفس الاضافة الاشراقيّة اليها فلا شكّ في أنّها أيضاً متأخّرة فعلمه بالاشياء قبل وجودها علي ايّ وجه كان و كان عليه ان‏يبيّن ذلك اذا بطل العناية الأزليّة و لم يتعرّض له اصلاً هيهنا و لا في سائر كتبه، علي أنّ القاعدة الّتي للإمكان الاشرف يجري في اثبات الحقائق الكماليّة لذاته تعالي علي وجه أعلي و أشرف لكن جريانها فيه علي وجهٍ لايستلزم كثرةً و تجسّماً و نقصاً اصلاً في غاية الدّقّة و اللّطافة و كانّه لم‏يظفر بكيفيّة ذلك...»(5)

تطبيق قاعده امكان اشرف، بدون لزوم تكثّر، تجسّم ونقص در ذات باري از ابتكارات صدرالمتألّهيناست و هيچ‏يك از فلاسفه اسلام در اين مطلب بر او سبقت نگرفته است.

2ـ صدرالمتألّهين تبييني را كه شيخ‏اشراق از نظام احسن دارد نيز قبول ندارد. صدرالمتألّهين در تعليقات حكمة الاشراق اين تقرير را اين‏گونه ردّ مي‏كند: «پاسخ شيخ درباره نظام احسن اين است كه سبب اين نظام، نظام ترتيب انوار عقلي و نسب اضافات اشراقي ميان آنهاست.» ولي اين پاسخ اشكال را رفع نمي‏كند؛ چون وقوع هر نظام عجيبي از روي اتّفاق نيست. پس مي‏توان پرسيد كه سبب حُسن نظام عالم عقول و ترتيب آنها چيست؟ شيخ در پاسخ، دو راه دارد: يا جواب مي‏دهد كه مبدء هر نظام عجيبي، نظام ديگري قبل از آن است كه لازمه اين جواب تسلسل اين نظامها تا بي‏نهايت است و يا پاسخ مي‏دهد كه مبدء نظام عقلي نظام الهي موجود در صقع ربوبي است. پس عنايت الهي اثبات مي‏شود، در حالي كه شيخ اشراق آن را ابطال نموده است.(6)

نظام عيني، عين نظام علمي

صدرالمتألّهين، با يافتن پاسخي بر مسأله علم، برهان نظام احسن را از طريق عنايت كامل كرد. چنان كه ديديم، با نظر شيخ اشراق مسأله علم واجب به اشيا قبل از وجود آنها، حلّ نمي‏شود؛ يعني باز هم اين سؤال باقي مي‏ماند كه آيا ممكن است كه علم به اشيا قبل از ايجاد آنها باشد و درعين حال، حضوري هم‏باشد؟ پاسخ صدرالمتألّهين اين‏است كه چنين چيزي امكان دارد؛ زيرا در حق تعالي، علم اجمالي عين كشف تفصيلي است؛چون ذات حق صرف‏الوجود است وهيچ حدّي براي‏آن متصوّر نيست و هيچ كمال وجودي بيرون از ذات او نيست. پس هر آنچه در تفاصيل خلقت از كمالات وجودي با نظام وجود دارد در حق تعالي، به نحو اعلي و اشرف، بدون تكثّر وجود دارد. پس اشيا قبل از ايجاد، به علم اجمالي، كه عين كشف تفصيلي است، معلوم حق تعالي هستند.

با هموار شدن بحث علم واجب، صدرالمتألّهين، در بحث عنايت، سه معادله عينيّت برقرار مي‏كند:

الف ـ عينيّت ذات با علم به نظام احسن

ب ـ عينيّت ذات با سبب تامّ اين نظام

ج ـ عينيّت ذات با رضايت به اين نظام

نتيجه اين سه مقدّمه اين است كه اوّلاً، نظام عيني عين نظام علمي است و ثانيا، نظام عيني همانند نظام علمي نظام احسن است.

تبيين نظام احسن از نظر صدرالمتألّهين

چنان كه گذشت، صدرالمتألّهين قهرمان نظام احسن است و مباني اين بحث به دست او استوار گشته است. وي، علاوه بر اينكه نظام احسن را با تكميل بحث عنايت تبيين نموده، بحث مستقلّي را در اثبات نظام احسن مطرح نموده و با دو روش لمّي و انّي نظام احسن را اثبات كرده است(7) كه به طور خلاصه، به بيان هر يك مي‏پردازيم:

الف ـ روش لمّي در اثبات نظام احسن

روش لمّي در اثبات نظام احسن در سه مرحله صورت مي‏گيرد كه بيان مفصّل و بحث در تمام مقدّمات آن، از عهده اين مختصر خارج است. اين سه مرحله به طور خلاصه عبارتند از: نظام احسن بودن موجودات واقع در مراتب بدو، نظام احسن بودن موجودات واقع در مراتب صعود، نظام احسن بودن مجموع عالم.

1ـ نظام موجودات واقع در مراتب بدو، نظام احسن است؛ زيرا هرچه در مراتب بدو واقع است اشرف از فرد و نوع آن متصّور نيست. اشرف بودن فرد واقع در مراتب بدو از اين جهت است كه موجودات مجرّد نوع منحصر در يك فرد هستند و كثرت افراد در آنها راه ندارد. علّت اينكه نوع اين موجودات اشرف مي‏باشد آن است كه طبق قاعده امكان اشرف، تا وقتي كه موجود اشرف، ممكن باشد حق‏تعالي موجود اخس را ايجاد نخواهد كرد. بنابراين، در ايجاد، نخست موجود اشرف ممكن فيض وجود را دريافت مي‏كند.

2ـ نظام موجودات واقع در مرتبه صعود، نظام احسن است؛ اين موجودات چون از روي اتّفاق و يا ارّاده ناقص و قصد زايد به وجود نيامده‏اند، بلكه نظام معقول، كه حكما آن را "عنايت" ناميده‏اند، مصدر اين نظام است پس در اين عالم، چيزي اتّفاقي در مقايسه با علل و اسباب، وجود ندارد و هيچ چيزي منافي با ذات علل و اسبابش نيست.

3ـ نظام مجموع عالم، نظام احسن است؛ صدرالمتألّهين نخست بيان مي‏كند كه مجموع عالم شخص واحدي است كه داراي وحدت طبيعي مي‏باشد. وحدت اين عالم مانند وحدت چيزهاي متغايري نيست كه با اجتماع و انضمام، چيز واحدي شده‏اند؛ يعني مانند اجتماع آجرهاي كنار هم چيده شده و يا افراد يك لشكر نيست، بلكه چون رابطه علّي ميان موجودات مجموعه اين عالم

وجود دارد و در ترتيب از اشرف به اخس ايجاد شده‏اند پس اين مجموعه يك وحدت ذاتي دارد.

وي پس از تقرير اين مطلب، بر نظام احسن بودن اين مجموعه چنين استدلال مي‏كند: نظام ديگري كه بدل اين نظام فرض مي‏شود ـ حال چه برتر از نظام فعلي باشد يا مساوي با آن ـ از دو حال خارج نيست يا از نظر ماهيّت نوعي، مخالف اين نظام است و يا مخالف آن نيست. هر دو صورت باطل است. بطلان شقّ اول از اين جهت است كه خود وي اثبات كرده است مخالفي براي موجودات اين عالم ـ چه عَرَض و چه جوهر ـ ممتنع‏الوجود است. براي بطلان شقّ دوم،صدرالمتألّهين وجوه گوناگوني بيان مي‏كند؛ يكي، همين وجهي‏است كه در بحث عنايت گذشت؛ يعني علم حق تعالي به نظام خير، كه عين ذاتش مي‏باشد، وجود اين عالم را اقتضا كرده است. پس غير اين نظام ممكن نيست.

ب ـ روش انّي در اثبات نظام احسن

اين روش از طريق مشاهده ارتباط موجودات با يكديگر و مشاهده نظام جاري در اين عالم روشن مي‏شود؛ نظام‏خاصّي كه در هرنوع و اشخاص، داراي مصالح و منافعي است كه تعجّب را برمي‏انگيزد. صدرالمتألّهين نمونه‏هايي را مشروحا بيان مي‏كند.

بيان مرحوم علاّمه طباطبايي رحمه‏الله در نظام احسن

مرحوم علاّمه در نهاية الحكمة پس از تشريح عنايت واجب، بيان جالبي درباره نظام احسن دارند كه خلاصه آن همان است كه در بحث عنايت مطرح شد. ايشان مي‏گويند:(8) نظام جاري در خلقت، نظام اتقن و احسن است؛ زيرا رقيقه علمي (علم واجب) است كه به هيچ وجه، ضعف و فتور در آن راه ندارد.

سپس مي‏گويند: عوالم كلّي وجود سه‏تاست كه از حيث شدّت و ضعف وجود، بر يكديگر مترتّب‏اند و ترتيب آنها ترتيب طولي به علّيت و معلوليّت است. اين سه عالم عبارتند از: عالم عقل، عالم مثال و عالم مادّه. عالم عقلي نزديكترين مرتبه به واجب است كه واسطه‏اي بين آن و واجب نيست. عالم مثال، معلول عالم عقل وعلّت مرتبه مادّه و مادّيات است. عالم عقلي، با نظامي كه داراست، سايه نظام ربّاني است كه در عالم ربوبي وجود دارد. پس نظام عقلي،بهترين و متقن‏ترين نظام ممكن است. نظام مثالي، سايه نظام عقلي و نظام مادّي هم سايه نظام مثالي است. پس نظام عالم ـ به معناي شامل عالم عقلي و مثالي و مادّي ـ بهترين و متقن‏ترين نظام ممكن است.

حُسن اين بيان مرحوم علاّمه در اين است كه از راه رقيقه بودن نظام عيني براي نظام علمي، نظام احسن را بر سه مرتبه عالم تطبيق نموده‏اند و از اين راه، كه در سلسله طولي عالم هر مرتبه‏اي سايه مرتبه بالاتر و بالاخره مرتبه نخست (عالم عقل) سايه نظام ربّاني است، نظام احسن را اثبات كرده‏اند.

لايب نيتس و نظام احسن

فيلسوف آلماني، گوتفريد ويلهلم لايب‏نتيس ( G.W.Leibniz1646ـ1716م.)، يكي از دانشمنداني است كه در شكل‏گيري تاريخ تفكّر غربي بيشترين تأثير را داشته است. او نظام احسن را با عنوان: «بهترينِ همه جهانهاي ممكن» (The best of possible Worlds) تعبير مي‏كند. لذا، به عنوان فيلسوفِ «بهترينِ همه جهانهاي ممكن» مشهور شده است. براي توضيح نظر او، بايد دو نكته را مطرح كنيم:

1ـ مفهوم جهانهاي ممكن (Possible Worlds)

2ـ اصلِ بهترين (The princeple of the best)

1 ـ جهانهاي ممكن

بنا بر نظر لايب نيتس، تعداد جهانهاي ممكن بي‏نهايت است و جهان كنوني يكي از اين جهانهاي ممكن است. جهان كنوني، بهترين جهان در ميان جهانهاي ممكن است. هر جهاني كه با قوانين منطق متناقض نباشد، ممكن است.(9) جهانهاي ممكن عاري از تناقضات داخلي هستند. «جهان كنوني بهترينِ جهانهاي ممكن مي‏باشد» به اين معناست كه وقتي همه شرايط و نتايج آنها را در اين جهان در نظر مي‏گيريم هر تغييري كه در آن رخ دهد تغييري در جهت بدتر شدن آن خواهد بود؛ يعني اگر ما كلّ اين نظام را، با تمام محتوايش، در نظر بگيريم هر تغييري در آن رخ دهد از بهتر بودن آن خواهد كاست. لذا، خداوند از ميان همه جهانهاي ممكن، اين جهان را آفريده است.(10)

ممكن است در نظر ما، وجود شرّ در عالم، توجيهي براي بهتر نبودن اين نظام باشد؛ زيرا در نظر ما انسانها، با علم و فهم محدودمان، خيري در مصايب، بلايا، جنگ، فقر و امثال آن وجود ندارد؛ ولي لايب نيتس مي‏گويد: گرچه شرور بد به نظر مي‏رسند، امّا يا بايد اين جهان بهترين جهان باشد و يا خدا هيچ عالمي را نبايد مي‏آفريد.

«بهترين» (Best) در نظر لايب نيتس، با عبارتهاي گوناگون توصيف شده است؛ مانند:

1ـ داراي بيشترين تأثير با كمترين هزينه؛

2ـ بسيار كامل؛ يعني داراي قوانين كاملاً ساده و پديده‏هاي بسيار غني. البتّه روشن نيست كه اين عبارتها در نظر وي از ارزش يكسان برخوردارند يا نه.

در امر خلقت نيز، خدا از ميان جهانهاي ممكن فقط يكي را انتخاب كرده كه همان جهان فعلي است. منظور لايب نيتس از جهان فعلي چنين است: «رشته‏اي از وضعيتها يا اشيا كه شامل هر چيز در گذشته، حال و آينده مي‏شود.»(11)

خدا جهان فعلي را چنان آفريد كه غير از موارد معجزات، طبق قوانين نسبتا ساده‏اي جريان مي‏يابد و انسان مي‏تواند با فعاليتهاي علمي اين قوانين را كشف كند. (اينكه معجزات طبق قوانين طبيعي، صورت مي‏گيرد يا استثنايي نيز در اين قوانين وجود دارد، بحث ديگري است.)

2 ـ اصل بهترين

لايب نيتس با اين اصل سقراط، كه مي‏گويد: «هيچ كس كاري را كه واقعاً براي خود بد مي‏داند، انجام نمي‏دهد و هر شخص هميشه چيزي را كه بهترين كار مي‏داند، انجام مي‏دهد»، موافق است و با به كار بردن اين اصل درباره خدا، به برهان اشرفيّت جهان كنوني مي‏رسد. برهان وي چنين است:

(1) اگر خدا چيزي را بهترين بداند، پس آن چيز بهترين است.

(2) اگر خدا اراده كند كه چيزي موجود شود پس آن چيز موجود خواهد شد.

\پس جهان كنوني‏كه خداآن راآفريده، بهترين جهان ممكن است.

رابطه نتيجه با مقدّمات روشن است؛ زيرا اين جهان به وجود آمده است. پس حتما خدا وجود آن را اراده كرده و خدا نيز ـ طبق اصل سقراط ـ چيزي را اراده مي‏كند كه بهترين باشد و اگر خدا چيزي را بهترين بداند واقعا بهترين است؛ چون در علم خدا خطا راه ندارد.

لايب نيتس، صورت كلّي اين اصل را و گاهي كاربرد خاصّ آن را، يعني «خدا جهانِ كنوني را چنين آفريده است»، «اصلِ بهترين» مي‏نامد. او معتقد است كه در بسياري از موارد، سؤالاتي را كه درباره جهان كنوني است بايد با اشاره به آنچه بهترين است يا آنچه كه به نظر مي‏رسد بهترين است جواب داد، نه با علل مكانيكي.

خلاصه نظر وي اين است كه ما چهار نوع سؤال با «چرا» داريم:

1ـ مانند: «چرا در معدن آب جمع شده است؟» در اين صورت، مي‏توان جواب داد: «در معدن، چيزي كه كار پمپ تخليه آب را انجام دهد، نداريم.» در چنين سؤالهايي، كه پرسش از وضعيت ممكن و محتملي است، مي‏توان با وضعيتهاي ديگري از جهان كنوني پاسخ داد.

2ـ ممكن است سؤال كلّي از اين باشد كه چرا جهان فعلي چنين و چنان است؛ مثلاً، «چرا اجسام يكديگر را مي‏ربايند و نيروي جاذبه آنها با مجذور فاصله آنها نسبت عكس دارد؟» بنا به نظر او، چنين سؤالهايي را بايد با اين سخن جواب داد كه خدا چنين جهاني آفريده است؛ زيرا بنا به علمش، اين بهترين جهان ممكن است. البته تمام سؤالاتي كه از قبيل نوع دوم هستند سؤالاتي از قوانين فيزيكي نيستند. مي‏توان چنين پرسيد: «چرا اين موجود خاص موجود است».

3ـ با «چرا» مي‏توان از حقايق ضروري سؤالهايي كرد؛ مانند «چرا ريشه دوم2 عددي گنگ است؟»اين سؤال رامي‏توان بابرهان‏پاسخ گفت.

4ـ سؤالهايي مانند «چرا گربه‏هاي سياه، سياه هستند؟» پاسخي ندارند. (اين همان مطلبي است كه در فلسفه ما چنين بيان مي‏شود: «جعل تأليفي ميان ذات و خودش و ذاتيّاتش امكان ندارد.»)

بنابراين، لايب نيتس معتقد است كه بسياري از سؤالهاي مهم درباره جهان فعلي را مي‏توان با اشاره به آنچه كه بهترين است، پاسخ گفت.

در اصلِ بهترين، كه اشاره دارد به اينكه خدا به بهترين جهان ممكن جامعه عمل مي‏پوشاند، «بهترين» به معناي «ساده از نظر فرضيه‏ها و قوانين وغني از نظر پديده‏ها» است. بنابراين، در خلق جهان كنوني، خدا تنّوع پديده‏ها رابه حداكثر و پيچيدگي قوانين را به حداقل رسانده است. نتيجه‏اي كه لايب نيتس مي‏گيرد اين است كه دانشمند، در تبيين پديده‏هاي طبيعي، بايد ساده‏ترين فرضيه‏ها را ترجيح بدهد.

بحث تطبيقي و نقد

1ـ مفهوم جهانهاي ممكن، كه لايب نيتس نخستين بار مطرح كرده، سرفصل مباحث فراواني در منطق موجّهات و فلسفه غرب بوده و منطق‏دانان رياضي از آن بسيار سود برده‏اند.

2ـ برهان لايب نيتس بر نظام احسن شبيه برهاني است كه حكماي اسلام در بحث عنايت مطرح كرده‏اند، با اين تفاوت كه صلابت آن را ندارد؛ زيرا:

الف ـ در مقدّمه نخست، كه به علم خدا تمسّك جسته است، هيچ تبييني از كيفيت اين علم ندارد، در حالي كه فلاسفه اسلام با مناقشات بسياري، اين بحث را تكميل كرده‏اند. چنان كه ديديم عينيت نظام عيني با نظام علمي، كه بهترين تبيين از نظام احسن است، از نتايج همين بحث علم باري‏تعالي است.

ب ـ حُسن ديگر براهين حكماي اسلام در اين است كه با استفاده از قاعده امكان اشرف و ديگر اصول فلسفي، نظام احسن را هم بر مراتب هستي و هم بركلّ مجموعه هستي تطبيق‏كرده‏اند ولي برهان لايب‏نيتس ازاين جهت مبهم است.از سوي ديگر، عينيّت نظام عيني با نظام علمي، كه تقرير برتري از نظام احسن است، با

اين برهان فاصله زيادي دارد.

3ـ ساده بودن از نظر فرضيه و قوانين، كه لايب نيتس در مفهوم بهترين بر آن تكيه دارد، مورد اتّفاق نظر تمام دانشمندان نيست. خود لايب نيتس با نيوتون هم عصر بوده و از زمان او تا عصر ما، جهشهاي بزرگي در علم پيدا شده و نظريات بسيار پيچيده‏اي به عرصه فيزيك و ديگر علوم تجربي پا گذاشته است. دانشمندان نيز بناچار، قوانين را با فرمولها و معادلات پيچيده‏اي بيان مي‏كنند ولي مسلّم است كه نظام جهان كنوني از نظر پديده‏ها بسيار غني است.


1ـ ابوعلي سينا، الهيات شفاء (چاپ كتابخانه آية‏الله مرعشي نجفي)، مقاله تاسعه، فصل سادس، ص 415 ـ 616.

2ـ صدرالمتألّهين،اسفارالاربعه (مطبعه علميه قم)،ج7، پاورقي ص 57.

3ـ در علم فعلي، دو اصطلاح وجود دارد؛ گاهي علم فعلي در مقابل ذاتي به كار مي‏رود ولي در اينجا، علم فعلي در مقابل علم انفعالي است.

4ـ قطب‏الدّين شيرازي، شرح حكمة‏الاشراق، (انتشارات بيدار)، ص 365.

5ـ همان، ص 362 (تعليقات صدرالمتألهين).

6ـ همان، ص 364.

7ـ صدرالمتألّهين، همان ج 7، ص 108 ـ 118.

8ـ ر.ك.به: علاّمه طباطبايي، نهاية‏الحكمة، (مؤسّسة‏النّشر الاسلامي)، ص 308

9ـ برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب (نشر پرواز، 1365)، ترجمه نجف دريابندي، ج 2، ص 812، و نيز:
B. Russell, The Philosophy of Leibniz, PP. 66-69, Routledge, 1992

10- benson Mates, The Philosophy of Leibniz, P. 69, Oxford

10- benson Mates, The Philosophy of Leibniz, P. 69, Oxford

11- Ibid, P.71

11- Ibid, P.71
B. Russell, The Philosophy of Leibniz, PP. 66-69,Routledge, 1992

/ 1