سيد رضا موسوي نظريه «قبض و بسط تئوريك شريعت» بحثهاي فلسفي، كلامي و سياسي مختلفي در جامعه برانگيخته است. كتاب معرفتشناسي ديني، كه مباحث آن ابتدا در جمع گروهي از دانشجويان ايراني در مونترال كانادا طرح گرديده، در اين زمينه تحرير يافته است. به نظر مؤلف، بحث از نسبت علم و دين در جهانبيني و حكمت عملي از اركان نظري يك نظام ديني است. براي درك «نسبت معرفت ديني با ساير معارف بشري»، مؤلف ابتدا نظريه «قبض و بسط» را مورد نقد و بررسي قرار داده است، سپس به طرح ديدگاه خود در موضوع ياد شده ميپردازد. از نظر مؤلف، مدعاي اصلي نظريه «قبض و بسط» تبيين ارتباط تحولي همهجانبه علوم و تعيين جايگاه معرفت ديني است. بخش عمده كتاب به نقد و بررسي اين موضوع اختصاص دارد. مؤلف در نقدي همهجانبه و موشكافانه از ديدگاه منطقي و فلسفي، دلايل و نتايج مدعاي مذكور را بررسي ميكند و به اين نتيجه ميرسد كه «اولاً، دلايل اقامه شده بر اين نظريه مخدوش ميباشد. ثانيا، اين نظريه بنا به تعبيري، ابطالناپذير است و بنا به تعبيري كه ابطالپذير است، مبطل بالفعل دارد. ثالثا، لوازمي دارد كه غير قابل التزام ميباشند. (برخي از نتايج غير قابل دفاع اين نظريه در كتاب توضيح داده شده است.) رابعا، نتايج مثبتي كه از نظريه انتظار ميرود با نفي نظريه و قبول تحول نسبي (و نه تحول همهجانبه) و كاربرد عملي آن تأمين است.»اين نقد بر خلاف بيشتر نقدها، صرفا به بررسي نظريه «قبض و بسط» بسنده نميكند، بلكه به ارائه راه حل و بديل نيز ميپردازد. راه حل معرفتشناسانه، كه مربوط به مدعاي اصلي نظريه «قبض و بسط»، يعني «ارتباط تحولي همهجانبه علوم» ميباشد، نخست به عنوان نظريه چهارم يا «نظريه مختار» در فصل سوم از مباحث معرفتشناسي ديني ذكر شده، سپس در فصل پنجم از معرفتشناسي ديني در دوازده بند به مبادي و لوازم آن اشاره گرديده است. مؤلف در بخش سوم از ديدگاه ديگري به بحث ارتباط عقل و وحي در فرهنگ غربي و فرهنگ اسلامي، كه نظريه «قبض و بسط» نيز نظريهاي در اين زمينه است، نظر افكنده است. در اين بخش راه حل ارائه شده مبتني بر سازگاري عقل و وحي در حوزه نظري و عملي است.از ديدگاه سومي نيز مؤلف به نظريه «قبض و بسط» اشاره كرده و آن مسأله «اصلاح و احيا» است. از آنجا كه صاحب نظريه «قبض و بسط» در مقاله «قبض و بسط در ميزان نقد و بحث»، راه حلهاي گذشتگان را ناتمام يافته (قبض و بسط تئوريك شريعت، چاپ سوم، ص 501)، نظريه خويش را در چارچوب «احياگري ديني» حلاّل مشكلات دانسته است. اما مؤلف كتاب معرفتشناسي ديني معتقد است كه «در مسأله اصلاح و احياي دين اين نظريه كمكي نميتواند بكند؛ چون اين نظريه ميگويد: معارف ديني در هر عصري به تبع معارف بيروني متحول ميشوند؛ يعني خبر از اصلاحي ميدهد كه انجام ميگيرد و حداكثر توصيهاي ميكند كه اين كار را آگاهانه انجام دهيد... اينكه دين ثابت است و معرفت ديني متغير است مشكل ثبات و تغيير را حل نميكند. آنچه در دست ماست معرفت ديني است... مسأله ثبات و تغيير در معرفت ديني نيز مطرح است.» تحقيق در زمينه «ثبات و تغيير در معرفت ديني» ميتواند افقهاي تازه و مهمي در تبيين معرفت ديني بگشايد.يكي از مهمترين ويژگيهاي كتاب معرفتشناسي ديني زبان محجوب و قلم عفيف نويسنده آن است. در عين صلابت و زيبايي قلم، از خامه مؤلف چيزي جز برهان براي فهميدن و مباحثه نميتراود. تبيين و توصيه اين روش پسنديده در آغاز كتاب در چهل صفحه به تفصيل مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. اين بخش هرچند كه طولانيمينمايد، اما با توجه به سابقه ناخوشايند مجادلات قلمي در زمينه «معرفت ديني» امري ضروري و نيكو به نظر ميرسد.كتاب «معرفتشناسي ديني» مشتمل بر سه بخش است: بخش نخست آن به آخرين بحث اشاره شده در فوق، تحت عنوان «روش مواجهه با انديشهها»، اختصاص دارد. اين بخش به دو فصل تقسيم شده است، بدون آنكه دليل موجّهي در كار باشد. اين دو فصل داري پنجاه بند در چگونگي مبادله افكار است. مهمترين پيام بخش اول را ميتوان چنين خلاصه كرد كه: انتقاد سازنده چيست؟ چگونه انتقاد كنيم؟ چگونه به انتقاد پاسخ گوييم تا هم حرمت آزادي قلم را پاس بداريم، هم از وقوع در ورطه شكاكيت و سوفسطاييگري در امان باشيم و هم از تعصب و تنگنظري مصون بمانيم. از نكاتي كه در اين بخش به جِدّ مورد توجه واقع شده مسأله «آزادي» است. ضمن اينكه بر اهميت «آزادي» به عنوان يك ركن اصيل در جامعه اسلامي تأكيد و اصرار فراوان شده، بين «آزادي» به مفهوم اسلامي و مفهوم غربي نيز تفكيك گرديده است. به نظر مؤلف، «آزادي» به «آزادي در عمل» و «آزادي در بيان» تقسيم ميشود. «آزادي مطلق» عملاً در هيچ جامعهاي پذيرفته نيست. وجود قانون در هر جامعهاي تعيينكننده حدود آزادي افراد است. «آزادي بيان نيز بدون حد و مرز نيست. وجود هر حقي به معناي وجود حدي است كه ديگران را از سلب آن حق منع ميكند.» وي سه نوع حق و در نتيجه سه نوع حد براي آزادي بيان برميشمرد: حق افراد، حق جامعه و حق خدا. بياني كه موجب سلب حقي از فردي شود، اعم از حق جاني، مالي و عرضي، آزاد نخواهد بود. بياني كه مصالح ملي را تهديد كند و همچنين بياني كه ضروريات ديني را انكار و به مقدسات ديني توهين نمايد، مجاز نيست. «آزادي» ارزشي اصيل و عزيز، اما در سايه قانون و اخلاق است.بخش دوم باعنوان «معرفتشناسي ديني» به پنج فصل تقسيم ميشود:فصل اول با تعريف مفاهيم «دين»، «ايمان»، «معرفت ديني» و «معرفتشناسي ديني» شروع ميشود. ادامه بحث در اين بخش به «معرفت ديني» و «معرفت شناسي ديني» منحصر ميشود. مهمترين پرسش در باب معرفت ديني منشأ وقوع خطا و اختلاف در فهم دين است. اين بخش با بررسي عوامل اختلاف و خطا در معرفت ديني و بررسي راههاي كاهش خطا پايان ميپذيرد.در فصل دوم ابتدا مكتب تفسيري هرمنوتيك (Hermenutics) مورد نقد و بررسي قرار گرفته است و ضمن تأييد و تأكيد بر تفاوت مراتب فهمها از كلام يا شيء واحد، فهم واحد و مشتركي از دين يا هر حفيقت ديگري ممكن (، نه آسان) شمرده شده است. به نظر مؤلف، اختلاف فهمها، تعبيرها و تفسيرهاي گوناگون از دين يا هر مقوله ديگري راه را بر «نسبيت» نميگشايد. مبناي معرفتشناختي مؤلف در اين باب از سويي، نفي نسبيت و شكاكيت و از سوي ديگر،نفيواقعگراييخاموسهلالوصولپنداشتن«معرفت»است.فصول سوم، چهارم و پنجم به بررسي و نقد نظريه «قبط و بسط تئوريك شريعت» درباره ارتباط علوم و معارف ديني اختصاص دارد. در آغاز اين بحث مؤلف به چهار نظريه در اين زمينه اشاره ميكند. خلاصه اين چهار نظريه به شرح زير است:نظريه اول قايل به استقلال مطلق علوم و نفي تأثير متقابل آنهاست. بنابراين نظريه، ساختار هر علمي كاملاً مستقل از علوم ديگر است، ابتنايي بر آنها ندارد، تحولاتش از امور داخلي آن احساس ميشود و علوم ديگر تأثيري در آن ندارد. نظريه دوم هرچند به نوعي ارتباط در بين علوم قايل است، اما دايره آن را بسيار محدود ميداند؛ هم طرف ربط و هم نحوه ارتباط را منحصر در موارد محدودي ميداند كه از گذشته شناخته شده و تعريف گرديده است. يك نحو از اين ارتباط، ارتباطي است كه بين علوم عالي و علوم سافل برقرار ميباشد. علوم عالي مبادي مورد نياز علوم سافل را در اختيار آنها قرار ميدهند. اين ارتباط عمدتا يكسويه است؛ عالي را به سافل نيازي نيست. بنا بر نظريه سوم، به نحو موجبه كليه تمام معارف بشري با هم ارتباط تحولي تكاملي كلي دارند، به گونهاي كه كوچكترين تغييري در هر جزئي از اجزاي يك علم در تمامي علوم منعكس خواهد شد. اين نظري است كه از كتاب قبض و بسط تئوريك شريعت استفاده ميشود.نظريه چهارم مدعي است كه بين علوم، به شرحي كه گذشت، انحاي ارتباطات و مبادلات وجود دارد. پارهاي از اين ارتباطات فراگير است؛ مانند اشتراك در مبادي بديهي. حوزه ارتباطات غير فراگير نيز از حيث سعه و ضيق متفاوت ميباشد. هرچند باب اين ارتباطات مفتوح است و محدوديتي ندارد، اما به نحو موجبه كليه نيز نيست. لذا، ادعاي ارتباط در هر مورد نيازمند دليل و شاهد است، لكن همه اين ارتباطات تحولزا نيستند. تغيير و تحول در مسأله يا علمي ميتواند در تغيير و تحول در علم يا علوم ديگر مؤثر باشد، اما حوزه اين تأثير و تأثرات چنان نيست كه بين هر تصور و تصور ديگر و هر تصديق و تصديق ديگر يا هر علم و علمي ديگر چنين ارتباطي باشد. در نتيجه، ارتباط تحولي به صورت قضيه جزئيه صادق است، نه به صورت قضيه كليه.بخش سوم كتاب با عنوان «معارف انساني و تعاليم وحياني» داري سه فصل است: فصل اول، تحليلي تاريخي از ارتباط عقل و وحي در غرب ارائه ميدهد. در اين بخش، مؤلف به تبيين ناسازگاري عقل و وحي در فرهنگ غربي ميپردازد. در فصل دوم، سازگاري عقل و وحي يا هماهنگي معارف ديني و معارف علمي در فرهنگ اسلامي در دو حوزه نظري و عملي مورد تحليل واقع ميشود. نويسنده معتقد است كه از آنجا كه هم به لحاظ تاريخي و هم به لحاظ نظري بين فرهنگ اسلام و غرب در مسأله علم و دين تفاوت بنيادي وجود دارد، نميتوان نتايج به دست آمده از مطالعه در فرهنگ غرب را بر فرهنگ اسلامي اطلاق كرد. فصل سوم به تبيين نسبت معرفت ديني و علمي در حوزه حكمت عملي اختصاص دارد. در اين فصل چگونگي هماهنگي معارف ديني و معارف علمي در پرتو تعريف «فقه»، «تكليف»، «مصلحت» و تبيين «رسالت فقه و دين» مورد بحث واقع شده و به پارهاي از مشكلات نظري و علمي در اين باره اشاره شده است. مؤلف در اين فصل، هرچند به طور خلاصه، بنيادي نظري بر «فلسفه سياسي» در اسلام پي ميريزد.هرچند معرفتشناسي ديني اثري عميق در زمينه معرفتشناسي به شمار ميرود، اما اختصار بيش از حد آن موجب انحصار قرائت و فهم آن به عدهاي خاص كه با مبادي و موضوعات مطرح شده آشنايند ـ همانگونه كه در «يادداشت مؤلف» نيز آمده است ـ گرديده است. بجاست نويسنده محترم كتاب معرفت شناسي ديني و ساير انديشمندان در فرصت مناسب، سؤالها و فرضيههايي را كه در اين كتاب طرح شدهاند توسعه دهند. افزودن مقدمه و مؤخرهاي شايسته، تجديد نظر در سازماندهي كتاب، تكميل و تصحيح پاورقيها و رفع اغلاط چاپي اين اثر را غنيتر خواهد كرد. همچنين ترجمه اين كتاب به انگليسي نقش مهمي در آشنايي غير فارسي زبانان با مباحثات جاري در محافل روشنفكري و حوزوي ايران پس از انقلاب اسلامي خواهد داشت. اميد است چنين اقدام بايستهاي نيز صورت گيرد.