فرايض ديني و دستور و احكام قرآن دوگونه است: بخشي از آن به جنبه انفرادي زندگي انسان برميگردد و هر فرد به تنهايي ميتواند آن را انجام دهد و يا اينكه آن تكليف اصالتا متوجه فرد است ولي بخش عظيمي از تكاليف و اوامر قرآن متوجه جمع و جامعه است و مخاطب اصلي آن همه مردم هستند. دستور قتال و جنگ با دشمنان، ايجاد آمادگي دفاعي، اجراي احكامي همچون حدود زنا و سرقت و امثال آن كه در ماهيت خود، انجام و اجراي فردي را نميپذيرد، نمونههاي آشكار اين نوع واجبات هستند و شارع مقدس نيز به هيچ عنوان به تعطيلي اين احكام راضي نيست و همه مردم نيز نميتوانند با هم اقدام كنند زيرا جز هرج و مرج نتيجهاي نخواهد داشت. از اين رو بايد خود مردم با انتخاب افرادي به عنوان وكيل يا نايب از طرف خود، احكام و دستورهاي جمعي و مطلوب شارع را پياده كنند.
7ـ استخلاف، استعمار و توريث الهي
براساس آيات قرآن، خداي متعال انسان را خليفه خود روي زمين آفريده و جانشيني خود را به وي وا گذاشته و از او خواسته است كه زمين را آباد كند و اراده فرموده كه صالحان را وارث زمين كند و مستضعفين را به حكومت و قدرت برساند و اداره و حاكميت بر زمين را به آنان بدهد.17مفاد اين استخلاف و استعمار و توريث الهي، اين است كه حق حاكميت خود را در زمين به انسان بخشيده و او را بر سرنوشت خود مختار و آزاد قرار داده و به همين جهت براي انتخاب و اراده او حرمت و ارزش قايل شده و آن را به رسميت شناخته است. پس انسانهاي مؤمن و صالح پس از تمكن در زمين و به قدرت رسيدن و در دست گرفتن حكومت، حق اعمال قدرت خود را از هر طريقي كه مصلحت بدانند خواهند داشت و مجاز خواهند بود كه با واگذاري امور و انتخاب بعضي از افراد به منظور تصدي و عهدهداري امور مربوط به اداره زمين و جامعه و ساير انسانها، حق الهي خود را استيفا كنند. اين موضوع نيز دليل ديگري بر صحت انتخاب و انتخابات است.
8ـ احاديثي از ائمه (ع)
يكي ديگر از دلايل صحت و مشروعيت انتخاب رهبر در اسلام، جملهها و عباراتي است كه در جوامع روايي ما از ائمه (عليهمالسلام) بويژه از امام علي (عليهالسلام) كه درگير بحث خلافت بوده به دست ما رسيده است. به استناد ظواهر اين روايات، گزينش و انتخاب رهبر اسلام به عهده مسلمين يا گروهي از آنان است؛ به عنوان مثال حضرت امير (عليهالسلام) چنين فرموده است:و الواجب في حكم اللّه و حكم الاسلام علي المسلمين بعد ما يموت امامهم او يقتل... ان لا يعملوا عملاً و لا يحدثوا حدثا و لا يقدموا يدا و لا رجلاً و لا يبدؤا بشيء قبل ان يختاروا لانفسهم اماما عفيفا عالما ورعا عارفا بالقضاء و السنة يجمع امرهم... .18پس از مرگ يا قتل امام آنچه در حكم خدا و اسلام بر عهده مسلمين واجب است اين است كه هيچ كاري نكنند و دست به هيچ اقدامي نزنند تا اينكه براي خود امامي عفيف، عالم، باورع، آشنا به قضاوت و سنت، كه كار مردم را تدبير كند، اختيار و انتخاب نمايند.در جاي ديگري پس از قتل عثمان، آن حضرت در پاسخ كساني كه وي را به خلافت دعوت كرده بودند، فرموده است: مرا رها كنيد و به سراغ ديگري برويد... بدانيد كه اگر من عهدهدار كار شما شدم آنگونه كه خود ميدانم عمل ميكنم و به سخن ديگران و سرزنش آنان اعتنا نميكنم ولي اگر مرا رها كنيد من نيز مانند يكي از شما خواهم بود بلكه من مطيعتر و تسليمتر از شما نسبت به كسي خواهم بود كه او را به ولايت برميگزينيد و من اگر براي شما وزير باشم بهتر است تا امير شما شوم.19از مجموعه اينگونه عبارات ميتوان صحت انتخاب رهبري را استفاده كرد. زيرا براساس ظاهر اين جملات، انتخاب رهبر به دست مردم، مورد تأييد حضرت علي (عليهالسلام) است.
9ـ بيعت
بيعت مفهوم شناختهشده و مورد تأييد قرآن است كه در سيره نبوي و تاريخ اسلام بطور مكرر و بصورت عام و خاص با همان مفهومي كه قبل از اسلام نيز وجود داشت، انجام شده است. پيامبر گرامي اسلام (صلياللّهعليهوآله) با مسلمانان بيعت ميكردند و قرآن بيعت آنان را به نيكويي و رضايت يادآوري كرده و نقض بيعت را محكوم نموده و مراعات بيعت را لازم و واجب شمرده و حتي بيعت با پيامبر (صلياللّهعليهوآله) را بيعت با خدا معرفي كرده است.20با توجه به مشروعيت بيعت در اسلام و متعارف بودن آن بين مسلمين تا كنون و كاربرد اصلي آن در مورد رهبران و رؤسا و بزرگان اسلام، ميتوان استظهار نمود كه بيعت ماهيتي انتخابگونه دارد يعني مسلمانان با بيعت خود با رهبر در واقع او را به رهبري خود انتخاب ميكنند و التزام عملي خود را به انتخاب خود نشان ميدهند.به همين جهت مشروعيت بيعت، گواه مشروعيت انتخاب ميشود و لذا از بحث بيعت به عنوان يكي از دلايل صحت انتخاب ياد شده است.آنچه بيان شد، همه دلايل كساني است كه ديدگاه اوّل يا سوم را دارند يعني قايل به انتخاب رهبر و يا انتخاب در طول انتصاب هستند.قبل از ورود به بحث دلايل انتصابيون، نقدي اجمالي بر دلايل مذكور بيان ميشود. سپس اصل شبهه و اشكالي كه بين عالمان شيعي، اين تفكّر را پديد آورده است، طرح و پاسخ داده ميشود. پس از آن، سه نكته مهم در مورد اين ديدگاه بيان خواهد شد.
نقد دلايل انتخابيون
حكم عقلاولاً: حكم عقل به صحت گزينه انتخاب با فرض عدم نصب و نداشتن دليل بر نصب در مقام ثبوت و اثبات است در حالي كه ادله انتصاب در هر دو مقام، مكفي و موجود است. نزد علماي كلام، فقه، عرفان و تفسير، موضوع انتصاب امام و فقيه جامعالشرايط ثابت بلكه از محكمات آيات قرآني و از اصول و مباني اعتقادي است.ثانيا: عقل قبل از اينكه براي حل مسأله تعيين رهبر با انتخاب حكمي داشته باشد به ضرورت اين تعيين از طرف خداوند كه مالك و حاكم عليالاطلاق است، حكم ميكند. عقل حكم ميكند كه خدا موضوعي به اين اهميت را به خود مردم واگذار نكند و همانگونه كه در استدلالهاي اماميه آمده و ادله عقلي و نقلي فراواني هم دارد، موضوع رهبري و امامت را براي بشر، خود بيان و تعيين ميكند. خدايي كه كوچكترين مسايل مورد نياز جامعه بشري را رها نكرده و اموري را كه كمترين اهميت را در زندگي انسانها دارد، بيان كرده، امر مهم و مورد اختلافي را كه هميشه در تاريخ مورد نزاع و مخاصمه انسانها بوده است رها ميكند؟