سيره عقلا - مروری بر دیدگاه های گوناگون درباره چگونگی تعیین رهبر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مروری بر دیدگاه های گوناگون درباره چگونگی تعیین رهبر - نسخه متنی

حسن علی اکبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيره عقلا

سيره عاقلان در اموري كه خود متصدي آن نبوده‏اند و خدا ايشان را در آن زمينه كفايت نموده و كارشان را حل كرده و در آن، حكمي داشته است، پيروي از امر خدا و عمل به دين و آيين الهي بوده است. براساس روش خردورزان، هرگاه خداوند انسان وارسته از دنيا و متصل به وحي و آسمان را، كه خود هدايت يافته و صادقانه دعوي هدايت ديگران را داشته، براي مردم به عنوان پيامبر يا وصي او فرستاده، پيروي از او و پيمودن راه او تنها مسير سعادت انسانها بوده است. در اين مسير، حكم خدا بر حكم مردم مقدم و گزينش الهي بر گزينش مردم مرّجح بوده است، بلكه سيره عاقلان هميشه بر گزينش الهي منطبق بوده است يعني عقلا براي هر كاري كسي را برمي‏گزينند كه:

اولاً: نسبت به آن كار عالم و دانا باشد بلكه داناترين و آگاهترين مردم در آن زمينه باشد.

ثانيا: قدرت انجام آن را داشته، و بر آن توانا باشد.

ثالثا: امين باشد و خيانت نكند.

عاقلان براي اداره امور اجتماع و رهبري جامعه نيز عالمترين و توانمندترين و امين‏ترين فرد را برمي‏گزينند. فقاهت و اجتهاد و اعلميت، مديريت و مدبر بودن و تقوي و عدالت، اصطلاحات شرعي علم و قدرت و امانت هستند و امام و فقيه نيز واجد بالاترين مرتبه اين اوصاف هستند. بنابر اين سيره عقلا با گزينش الهي منطبق است. از آنجا كه در شناخت اين ويژگيها و پي‏بردن به مصاديق آن، عقلا خطاپذيرند، انتخاب الهي را بر انتخاب خود ترجيح مي‏دهند بلكه انتخاب خدا را متعين مي‏دانند.

فحواي قاعده سلطنت

سلطه انسان بر جان و مال و فعل خود، تكوينا مطلقه است ولي تشريعا مقيده است. در اسلام تصرفات انسان در چهارچوب مشخص و معيني مجاز است. انسان حق اسراف و تبذير و اتلاف و اتراف ندارد. انسان در جهان‏بيني الهي، مسئول و امانتدار و مكلف است و نمي‏تواند هرگونه كه مي‏خواهد باشد بلكه راه سعادت او تعريف و تعيين شده و با سرمايه علمي و عملي دروني و هدايتهاي بيروني است كه مي‏تواند به كمالات لايق خود برسد. در همين راستا او بدون راهنما و مرشد و ولي و راهبر و به تنهايي نمي‏تواند به كمال نايل آيد و لذا پيامبران و رهبران الهي در متن آفرينش قرار گرفته‏اند و امر ولايت و سرپرستي امور وي به اماماني با ويژگيها و شرايط خاصي واگذار شده است كه از نظر ما در قالب نظم امامت و ولايت در طول تاريخ بشريت از آدم تا قيامت، ساري و جاري است.

صحت معاقده و معاهده

رابطه مقام ولايت با مردم در اسلام رابطه خاص و تعريف شده‏اي است كه بسي فراتر از رابطه قراردادي و اعتباري همچون ساير عقود و معاهدات است. آيه النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم بيانگر اين حقيقت است. نسبت و رابطه بين امام و امت، پيش از اينكه قراردادي بين آن دو باشد مسئوليتي عظيم در برابر پروردگار جهان نسبت به جايگاهي است كه در آن قرار گرفته‏اند.

بنا بر ادله، امام يا فقيه يعني عالم عادل جامع‏الشرايط و همچنين همه آحاد مسلمين نسبت به ايجاد نظامات لازم براي تحقق احكام الهي و از جمله تشكيل حكومت، مسئول و مكلف هستند.

اصولاً امام يا فقيه و رهبر در نظام اسلامي تنها مسئول معاش و امور دنيايي مردم نيست تا بتوان بر سر آن پيمان بست بلكه مسئوليت تمام فرد و جامعه يعني مسئوليت دين و سعادت و دنيا و آخرت و عقيده و تفكّر و جسم و روح و همه شئون انسانها را به عهده دارد. لذا پيمان اين موضوع بين خالق و خلق است و در هر صورت از سنخ مسئوليت و رسالت است نه از سنخ پذيرش وكالت يا نيابت.

ماهيت شورا

شورا از اصول مسلم اسلامي است. اجتماع مسلمانان با مشورت و همراهي و همدلي و همفكري آحاد مسلمين اداره مي‏شود. در سيره نبوي بخصوص در امور مهم اجتماعي، هرگز مشورت با مردم مورد غفلت واقع نشده بلكه به رغم خسارت‏بار بودن آن در بعضي موارد، پيامبر گرامي (صلي‏اللّه‏عليه‏وآله) ملتزم به آن بودند. اساس شورا و مشورت نيز در امر حكومت و زندگي اجتماعي است.

با اين همه شورا در امري است كه به مردم برمي‏گردد و كاري كه جزء اختيارات مردم نيست و به آنها ارتباطي پيدا نمي‏كند مثل بيان احكام الهي و تشريع و تقنين، مورد مشورت واقع نمي‏شود. اضافه ضمير «هم» به «امر» در آيه «و امرهم شوري بينهم» و وجود «ال» بر سر «الامر» در «و شاورهم في الامر» محدوده اموري را نشان مي‏دهد كه بايد مورد مشورت واقع شود.

بنابر اين گزينش مقام ولايت و امامت، كه از اختيارات مردم فراتر است با شورا انجام نمي‏شود. خداي متعال در انتخاب پيامبرانش با مردم مشورت نكرده و پيامبران نيز در انتصاب اوصيا و وارثان مقام ولايت خود از مشورت مردم بهره نبرده‏اند بلكه در اين مورد خاص با نظر مشورتي مردم خويش مخالفت كرده‏اند. انتخاب طالوت به رغم مخالفت مردم21 و بزرگان و اشراف قوم و انتصاب علي (عليه‏السلام) به ولايت با وجود كمي سن و عدم پذيرش مردمي، توسط پيامبر (صلي‏اللّه‏عليه‏وآله) گواه اين مطلب است. با اينكه پيامبر اسلام (صلي‏اللّه‏عليه‏وآله) خود عدم مقبوليت علي (عليه‏السلام) و ديدگاه مشورتي اطرافيان خود را در اين زمينه مي‏دانست و حتي از اين مسأله نگران بود و تسكين الهي به حفاظت از او در آيه ابلاغ (يا ايها الرسول بلغ... و اللّه‏ يعصمك من الناس22) و پيشنهادهاي مختلف كه به او مي‏رسيد و ايشان به صراحت از روز اوّل بعثت تا لحظات ارتحال خود اين امر را الهي مي‏دانست و حتي در حوزه اختيارات خود معرفي نكرد و همه ادله كلامي عقلي و نقلي اماميه، همين معني را اثبات مي‏كند.

نكته قابل توجه در اينجا اين است كه اگر چه اصل ولايت و شخص پيامبر يا امام يا فقيه با مشورت مردم برگزيده نمي‏شود، مشورت با مردم در متن اعمال ولايت هر يك بوده و اين دو مطلب، جداي از يكديگر است. مقبوليت و ايجاد زمينه پذيرش در مردم ايجاب مي‏كند كه رهبر پيوسته با مردم خود به شور بنشيند؛ همانگونه كه در سيره نبوي و علوي هم وجود دارد.

در مورد سخنان حضرت امير (عليه‏السلام) هم كه خلافت را به شوري منوط كرده‏اند آشكار است كه آن حضرت درصدد مجادله با خصم بوده يعني در نامه خود به معاويه و با استدلال مورد پذيرش وي سخن گفته‏اند وگرنه در ده‏ها سخن ديگر، امامت و ولايت را حق خود خوانده است و خود را منصوب از طرف خدا و رسول او مي‏داند و مباني فكري آن حضرت هم در زمينه نصب الهي است.

/ 12