سيره عاقلان در اموري كه خود متصدي آن نبودهاند و خدا ايشان را در آن زمينه كفايت نموده و كارشان را حل كرده و در آن، حكمي داشته است، پيروي از امر خدا و عمل به دين و آيين الهي بوده است. براساس روش خردورزان، هرگاه خداوند انسان وارسته از دنيا و متصل به وحي و آسمان را، كه خود هدايت يافته و صادقانه دعوي هدايت ديگران را داشته، براي مردم به عنوان پيامبر يا وصي او فرستاده، پيروي از او و پيمودن راه او تنها مسير سعادت انسانها بوده است. در اين مسير، حكم خدا بر حكم مردم مقدم و گزينش الهي بر گزينش مردم مرّجح بوده است، بلكه سيره عاقلان هميشه بر گزينش الهي منطبق بوده است يعني عقلا براي هر كاري كسي را برميگزينند كه:اولاً: نسبت به آن كار عالم و دانا باشد بلكه داناترين و آگاهترين مردم در آن زمينه باشد.ثانيا: قدرت انجام آن را داشته، و بر آن توانا باشد.ثالثا: امين باشد و خيانت نكند.عاقلان براي اداره امور اجتماع و رهبري جامعه نيز عالمترين و توانمندترين و امينترين فرد را برميگزينند. فقاهت و اجتهاد و اعلميت، مديريت و مدبر بودن و تقوي و عدالت، اصطلاحات شرعي علم و قدرت و امانت هستند و امام و فقيه نيز واجد بالاترين مرتبه اين اوصاف هستند. بنابر اين سيره عقلا با گزينش الهي منطبق است. از آنجا كه در شناخت اين ويژگيها و پيبردن به مصاديق آن، عقلا خطاپذيرند، انتخاب الهي را بر انتخاب خود ترجيح ميدهند بلكه انتخاب خدا را متعين ميدانند.
فحواي قاعده سلطنت
سلطه انسان بر جان و مال و فعل خود، تكوينا مطلقه است ولي تشريعا مقيده است. در اسلام تصرفات انسان در چهارچوب مشخص و معيني مجاز است. انسان حق اسراف و تبذير و اتلاف و اتراف ندارد. انسان در جهانبيني الهي، مسئول و امانتدار و مكلف است و نميتواند هرگونه كه ميخواهد باشد بلكه راه سعادت او تعريف و تعيين شده و با سرمايه علمي و عملي دروني و هدايتهاي بيروني است كه ميتواند به كمالات لايق خود برسد. در همين راستا او بدون راهنما و مرشد و ولي و راهبر و به تنهايي نميتواند به كمال نايل آيد و لذا پيامبران و رهبران الهي در متن آفرينش قرار گرفتهاند و امر ولايت و سرپرستي امور وي به اماماني با ويژگيها و شرايط خاصي واگذار شده است كه از نظر ما در قالب نظم امامت و ولايت در طول تاريخ بشريت از آدم تا قيامت، ساري و جاري است.
صحت معاقده و معاهده
رابطه مقام ولايت با مردم در اسلام رابطه خاص و تعريف شدهاي است كه بسي فراتر از رابطه قراردادي و اعتباري همچون ساير عقود و معاهدات است. آيه النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم بيانگر اين حقيقت است. نسبت و رابطه بين امام و امت، پيش از اينكه قراردادي بين آن دو باشد مسئوليتي عظيم در برابر پروردگار جهان نسبت به جايگاهي است كه در آن قرار گرفتهاند.بنا بر ادله، امام يا فقيه يعني عالم عادل جامعالشرايط و همچنين همه آحاد مسلمين نسبت به ايجاد نظامات لازم براي تحقق احكام الهي و از جمله تشكيل حكومت، مسئول و مكلف هستند.اصولاً امام يا فقيه و رهبر در نظام اسلامي تنها مسئول معاش و امور دنيايي مردم نيست تا بتوان بر سر آن پيمان بست بلكه مسئوليت تمام فرد و جامعه يعني مسئوليت دين و سعادت و دنيا و آخرت و عقيده و تفكّر و جسم و روح و همه شئون انسانها را به عهده دارد. لذا پيمان اين موضوع بين خالق و خلق است و در هر صورت از سنخ مسئوليت و رسالت است نه از سنخ پذيرش وكالت يا نيابت.
ماهيت شورا
شورا از اصول مسلم اسلامي است. اجتماع مسلمانان با مشورت و همراهي و همدلي و همفكري آحاد مسلمين اداره ميشود. در سيره نبوي بخصوص در امور مهم اجتماعي، هرگز مشورت با مردم مورد غفلت واقع نشده بلكه به رغم خسارتبار بودن آن در بعضي موارد، پيامبر گرامي (صلياللّهعليهوآله) ملتزم به آن بودند. اساس شورا و مشورت نيز در امر حكومت و زندگي اجتماعي است.با اين همه شورا در امري است كه به مردم برميگردد و كاري كه جزء اختيارات مردم نيست و به آنها ارتباطي پيدا نميكند مثل بيان احكام الهي و تشريع و تقنين، مورد مشورت واقع نميشود. اضافه ضمير «هم» به «امر» در آيه «و امرهم شوري بينهم» و وجود «ال» بر سر «الامر» در «و شاورهم في الامر» محدوده اموري را نشان ميدهد كه بايد مورد مشورت واقع شود.بنابر اين گزينش مقام ولايت و امامت، كه از اختيارات مردم فراتر است با شورا انجام نميشود. خداي متعال در انتخاب پيامبرانش با مردم مشورت نكرده و پيامبران نيز در انتصاب اوصيا و وارثان مقام ولايت خود از مشورت مردم بهره نبردهاند بلكه در اين مورد خاص با نظر مشورتي مردم خويش مخالفت كردهاند. انتخاب طالوت به رغم مخالفت مردم21 و بزرگان و اشراف قوم و انتصاب علي (عليهالسلام) به ولايت با وجود كمي سن و عدم پذيرش مردمي، توسط پيامبر (صلياللّهعليهوآله) گواه اين مطلب است. با اينكه پيامبر اسلام (صلياللّهعليهوآله) خود عدم مقبوليت علي (عليهالسلام) و ديدگاه مشورتي اطرافيان خود را در اين زمينه ميدانست و حتي از اين مسأله نگران بود و تسكين الهي به حفاظت از او در آيه ابلاغ (يا ايها الرسول بلغ... و اللّه يعصمك من الناس22) و پيشنهادهاي مختلف كه به او ميرسيد و ايشان به صراحت از روز اوّل بعثت تا لحظات ارتحال خود اين امر را الهي ميدانست و حتي در حوزه اختيارات خود معرفي نكرد و همه ادله كلامي عقلي و نقلي اماميه، همين معني را اثبات ميكند.نكته قابل توجه در اينجا اين است كه اگر چه اصل ولايت و شخص پيامبر يا امام يا فقيه با مشورت مردم برگزيده نميشود، مشورت با مردم در متن اعمال ولايت هر يك بوده و اين دو مطلب، جداي از يكديگر است. مقبوليت و ايجاد زمينه پذيرش در مردم ايجاب ميكند كه رهبر پيوسته با مردم خود به شور بنشيند؛ همانگونه كه در سيره نبوي و علوي هم وجود دارد.در مورد سخنان حضرت امير (عليهالسلام) هم كه خلافت را به شوري منوط كردهاند آشكار است كه آن حضرت درصدد مجادله با خصم بوده يعني در نامه خود به معاويه و با استدلال مورد پذيرش وي سخن گفتهاند وگرنه در دهها سخن ديگر، امامت و ولايت را حق خود خوانده است و خود را منصوب از طرف خدا و رسول او ميداند و مباني فكري آن حضرت هم در زمينه نصب الهي است.