نماز و نياز عارفانه
رحمان مشتاقمهر
به آب ديده و خون جگر طهارت كرد
خوشا نماز و نياز كسي كه از سردرد
خوشا نماز و نياز كسي كه از سردرد
خوشا نماز و نياز كسي كه از سردرد
چكيده
عرفان از جهتي برداشتي عميقتر از حقايق، معارف و آموزههاي ديني است. عارفان، نه تنها طريقت و سلوك عرفاني خود را با تعاليم شريعت مغاير نميدانند، بلكه عرفان را تلقي عميقتر و دقيقتري از شريعت بهشمار ميآورند.تفسيرهاي عرفاني قرآن كريم و منظومههاي عرفاني، مشحون از اينگونه برداشتهاست.شور و حالي كه در اين استنباط موج ميزند به اين متنها، صبغه تعليمي خاصي ميدهد. اين مقاله بر مبناي چند متن عرفاني منظوم ـ حديقه سنايي، مثنوي مولوي و ديوان حافظ ـ مقوله نماز و نيايش را از ديدگاه سرايندگان عارف آنها بررسي ميكند.حقيقت نمازحديقه سنايي برخلاف مثنوي مولوي از انسجام و ترتيب و تبويب خاصي برخوردار، و براي مطالعات موضوعي مناسبتر است.سنايي براساس طرحي قبلي، كتاب خود را به ده باب تقسيم كرده و به ترتيب، بابهاي نخست تا سوم را به توحيد و ذكر كلام باري و نعت پيامبر (صلياللّهعليهوآله) اختصاص داده است.سنايي در باب اوّل حديقه از غالب مفاهيم، موضوعات و مسايل ديني از جمله نماز سخن گفته است.اولين نكتهاي كه سنايي مطرح ميكند و تا آخر بدان پا ميفشارد، توجه به باطن و معني عبادات است. حقيقت روزه و امساكها و پرهيزهاي زاهدانه تنها دست كشيدن از خورشها و تحمل گرسنگي نيست بلكه از نفس و خواهشهاي نفساني دست شستن و از قيد تعيّنات و تعلّقات رستن است؛ همچنانكه حقيقت نماز نيز در احساس پشيماني از تقصيرات و ناشايستهاست.وي دوتا از ندم، ركوع آن است اي زخود گشته سير، جوع آن است (غزل 98)مولانا نيز در دفتر سوم مثنوي، ضمن بيان حكايت سلوك عارفانه «دقوقي» تكبير نماز را به قرباني شدن و كشتن نفس در برابر حق تعالي تعبير ميكند:
قوم همچون اطلس آمد او طراز
در پي آن مقتداي نامدار
همچو قربان از جهان بيرون شدند
كاي خدا پيش تو ما قربان شديم
همچنين در ذبحِ نفس كشتني
وقت ذبح، اللّه اكبر ميكني
پيش در شد آن دقوقي در نماز
اقتدا كردند آن شاهان قطار
چونكه با تكبيرها مقرون شدند
معني تكبير اين است اي اِميم
وقت ذبح، اللّه اكبر ميكني
وقت ذبح، اللّه اكبر ميكني
خاك باشد كه باد برپاشد
كان نمازي كه عادتي باشد
كان نمازي كه عادتي باشد
كان نمازي كه عادتي باشد
گويدت سوي طهارت رَو بتاز
خود نمازت رفت پيشين اي غوي!
ور نرفتي، خشكجنبان ميشوي
چون حدث كردي تو ناگه در نماز
ور نرفتي، خشكجنبان ميشوي
ور نرفتي، خشكجنبان ميشوي