سير پژوهش در فرهنگ واژگان قرآنى
يكى از پروژه هاى تحقيقاتى كه ازسوى محققان واحد پژوهشهاى دفتر تبليغات اسلامى خراسان در حال اجرا است ودر نخستين شماره اين مجله به اجمال معرفى شد, تهيه فرهنگ واژگان قرآنى به زبان انگليسى است.درآن نوشته, اهداف و انگيزه ها و اصول كلّى طرح, توضيح داده شد ولى به نظر رسيد كه تشريح بيشتر اين پروژه تحقيقاتى, هم ساير محققان و مؤسسات و مراكز قرآن پژوه را با نوع تحقيق و اوجها و فرودهاى آن آشنا مى سازد وهم مجريان طرح با استفاده از آراء و انظار و نقدها و رهنمودهاى اهل نظر, مى توانند بر اتقان كار خويش بيفزايند.از اين رو سعى ما بر اين است كه در اين نوشته, نمونه هايى را عرضه كنيم تا از نظر انطباق بامنابعو سازگارى با همايشها و تركيبهاى مختلف, مورد داورى قرار گيرد.قبل از هرچيز به دو نكته بايد توجه داشت:1ـ اين طرح در صدد كشف وجوه معانى لغات قرآن است كه در مباحث علوم قرآنى سابقه اى ديرين داشته وكتابهاى متعددى همچون (وجوه قرآن) تفليسى و(قاموس القرآن) دامغانى و... درباره آن به نگارش در آمده است,با اين امتياز كه اين طرح اولاً با اتكاء بر منابع
تفسيرى ولغوى معتبر صورت مى گيرد بر خلاف كتابهاى ياد شده كه غالباً از اين ويژگى برخوردار نيست وثانياً شالوده آن بر اساس آسان سازى ترجمه بنا شده است, امرى كه تاكنون سابقه نداشته واز اهميت بسزايى برخوردار مى باشد.بنابر اين در ارزيابى وداورى آن بايدبه زمينه هاى اصل طرح و كاربرد آن در ترجمه توجه كرد.2ـ اين فرهنگ به دو زبان فارسى و انگليسى, منتشر خواهد شد, بدينجهت اجراى طرح داراى دومرحله است مرحله نخست -تحقيق در مفاهيم واژه هاى قرآن و ترجمه وتبديل آن به معادلهاى فارسى كه اين كار توسط گروه عربى انجام مى پذيرد.مرحله دوّم-تحقيق در منابع
انگليسى و تبديل معادلهاى داده شده به برابرهاى انگليسى.
مراحل كار در گروه عربى
منابع
در آغاز جا دارد به فهرستى از منابعمورد استفاده گروه نظر افكنيم, تا درجه اهميت و اعتبار آنها معلوم گردد وارزيابى دقيقترى به دست آيد.منابع
مورد استفاده ما به دودسته تقسيم مى شود:(منابع
تفسيرى ومنابع
لغوى)منابع
تفسيرى عبارتند از:تفسير الميزان, مجمع البيان, الكشّاف, روض الجنان,روح المعانى وتفسير نمونهمنابع
لغوى عبارتند از:
1. مجعم الفاظ القرآن الكريم- تأليف مجمع اللغة العربيّة
2. المفردات فى غريب القرآن- تأليف راغب اصفهانى
3. التحقيق فى كلمات القرآن الكريم -تأليف آقاى حسن مصطفوى
4. قاموس قرآن- تأليف سيد على اكبر قرشى
5. لغت نامه قرآن كريم ج1- گرد آور نده محمود عادل
6. لسان العرب - تأليف ابن منظور
7. اقرب الموارد- تأليف الشرطونى
8. معجم الفروق اللغوية- تأليف ابى هلال العسكرى- السيد نور الدين الجزائرى
9. المنجد فى اللغة- تأليف لويس معلوف
10. فرهنگ لاروس- تأليف دكتر خليل الجرّ ترجمه دكتر حميد طبيبان
11 . لغت نامه دهخدا
12. واژه هاى دخيل در قرآن مجيد- تأليف دكترفريدون بدره اىدركنار اين منابع
لغوى و تفسيرى از ترجمه هاى مختلف قرآن نيز براى معادل يابى فارسى و انتخاب رساترين و دقيق ترين واژه ها استفاده مى شود كه به عنوان نمونه مى توان از ترجمه آقاى مكارم و ترجمه آقاى مجتبوى و ترجمه آقاى فولادوند و فرهنگ نامه قرآنى, تهيه و تنظيم گروه فرهنگ و ادب بنياد پژوهشهاى اسلامى كه براساس نسخ خطى كهن و ترجمه هاى قديمى قرآن مجيد تدوين شده, ياد كرد.تحقيق و پژوهش براى اكتشاف مفاهيم و وجوه معنائى واژه ها در مراحل متعدد صورت مى گيرد. در ابتدا ميزان كاربرد هر لفظ با مشتقات آن, براساس المعجم المفهرس بررسى اجمالى مى شود. در اين مرحله سعى براين است كه تعداد موارد استعمال واژه, بدون در نظر گرفتن نوع وكيفيت كاربرد آن, مشخص شود.در مرحله بعد, واژه ها ازجهت همايش و نحوه تركيب با واژه هاى ديگر دسته بندى و تفكيك مى شود مثلاً واژه(الخلو) كه در شكل فعلى و اسمى اش مجموعاً 28 بار در قرآن بكار رفته است از نظر انتساب يا تركيبى كه با واژه هاى ديگر در آيات مختلف دارد به موارد زير تجزيه مى شود:1. ارتباط واژه(الخلو) با: واژه (الامّة) در آياتى چون: (تلك امّة قد خلت)بقره/ 1342. (السنّة) در آياتى چون: (سنّة اللّه الّتى قد خلت فى عباده) مؤمن /853. (الرّسول) در آياتى مانند: (وما محمد الاّ رسول قد خلت من قبله الرّسل) مائده /754. (اليوم) مثل آيه:( كلوا و اشروبا هنيئاً بما اسلفتم فى الايام الخالية) حاقّه /245. (الأرض) در آيه: (واذا الأرض مدّت و ألقت مافيها و تخلّت) انشقاق /3 و 46. انتساب به شخص در آياتى چون:( اذا خلا بعضهم الى بعض) بقره /767. (الوجه) مانند آيه: (يخل لكم وجه ابيكم) يوسف /98. (السبيل) در آيه: (فان تابوا و اقاموا الصلاة و آتوا الزكاة فخلّوا سبيلهم) توبه /59. (النذير) در آيه: (و قد خلت النّذر من بين يديه و من خلفه) احقاف /2110. (المثل) درآيه: (وقد خلت من قبلهم المثلات) رعد /6پس از بدست آمدن تركيبهاى مختلف واژه درآيات, گرچه با مقايسه و تحليل آنها اين تصور براى محقق پديد مىآيد كه وجوه معنائى واژه به تعداد تركيبها و همايشها, متعدد و متفاوت نيست; زيرا متعلقات واژه (الخلو) در تركيبهاى متعدد, شباهتهاى زيادى با يكديگر دارند كه مى ت واند زمينه وحدت مفهومى براى واژه فراهم كند. با اين همه, مقام تحقيق و تدقيق اقتضاء دارد كه پژوهشگر تمام موارد ياد شده را بررسى كند تا موردى از وجوه يادشده فرو گذار نشود.
تحقيق در منابع
مرحله بعد, تحقيق در منابعاست. در اين مرحله پژوهشگر واژه را با تمام همايشها و تركيبهايش در منابع
موجود بررسى كرده و مفهوم لغوى و تفسيرى آن را يادداشت مى كند.پس از جمع آورى آرا ونظريات مختلف در زمينه مفهوم واژه در تك تك تركيبها, تحقيق به يكى از دو شيوه دنبال مى شود:
الف. در صورتيكه همه منابع
در مفهوم واژه توافق داشته باشند بدون هيچگونه مشكلى مرحله چهارم آغاز شده وبه معادل يابى واژه در فارسى پرداخته مى شود.
ب. در صورت اختلاف منابع
در مفهوم واژه و دشوارشدن انتخاب, هرگاه يك مفهوم داراى اكثريت آرا باشد همان مفهوم به عنوان معنى واژه انتخاب مى شود و اگر تعداد آرا مساوى باشد هردو يا چند مفهوم بدون گزينش و بدون استثنا, ثبت مى شود.در بخش نمونه ها بعضاً به اين گونه موارد اشاره خواهيم داشت.مشكل ديگرى كه معمولاً در اين مرحله رخ مى نمايد, اجمال و تشتّت تعابيرى است كه در معناى يك لغت به كار رفته است, گاه مفهوم واژه, با يك كلمه بيان مى شود مثلاً گفته مى شود: الاذن: العلم يا الاذن: الأمر, و گاهى نيز معنى يك واژه با يك جمله يا سطر بيان مى شود, ك ه دراين صورت بدست آوردن مفهوم, نياز به تحليل عبارت و تلخيص آن دريك كلمه يا دو كلمه مركب دارد; به عنوان نمونه:الف. الابلاس (ويوم تقوم السّاعة يبلس المجرمون)روم /12در كتابهاى لغوى; در ذيل واژه يادشده اين تعبيرات آمده است:
1. صحاح اللغة:
ابلس من رحمة اللّه: يئس, ومنه سمّى ابليس وكان اسمه عزازيل. والابلاس: ايضاً الانكسار و الحزن, يقال ابلس فلان اذا سكت غمّاً.2. مقاييس اللغة:
بلس: اصل واحد فالاصل اليأس, يقال ابلس, اذا يئس. ومن ذلك اشتق اسم ابليس كأنّه يئس من رحمة اللّه, ومن هذا الباب: ابلس الرّجل: سكت.3. معجم الفاظ القرآن الكريم:
ابلس, يبلس, ابلاساً يأتى لمعان متقاربة متلازمة منها: حزن و تحيّر و يئس و سكت غمّاً و انقطع فى حجته و اسم الفاعل منه مبلس و جمعه مبلسون.4. مفردات:
الابلاس الحزن المعترض من شدّة اليأس و لمّا كان المبلس كثيراً ما يلزم السّكوت و ينسى ما يعنيه, قيل ابلس فلان اذا سكت و اذا انقطعت حجّته.5. كشاف:
الابلاس اى يبقى يائساً ساكتاً متحيّراً يقال ناظرته فابلس اذا لم ينبس و يئس من أن يحتجّ.6. مجمع البيان:
الابلاس اليأس من الخير, وقيل هو التّحير عند لزوم الحجّة أى يوم تقوم القيامة ييأس الكافرون من رحمة اللّه تعالى و نعمه الّتى يفيضها على المؤمنين, وقيل يتحيّرون و تنقطع حججهم بظهور جلائل آيات الآخرة.7. الميزان:
والابلاس اليأس من اللّه.8. ابوالفتوح:
نوميد شوند گنه كاران در معنى اوّل خلاف كردند, مجاهد گفت: حزين و اندوهناك باشند, ابويحيى گفت: رسوا شوند, قتاده و مقاتل و كلبى گفتند: نوميد شوند, ابن زيد گفت: مبلس آن باشد كه بلا به او فرود آيد, فرّا گفت: منقطع الحجّة, ابوعبيده گفت: پشيمان ب اشند.9. نمونه:
يبلس از ابلاس در اصل به معنى غم و اندوهى است كه از شدّت يأس و نوميدى دست مى دهد. بديهى است اگر چيزى كه انسان ازآن نااميد مى شود امرى ضرورى نباشد نوميديش مهم نيست امّا غم و اندوه نشان مى دهد كه دراين موارد ازيك امر ضرورى نوميد شده است لذا بعضى ا ز مفسّران ضرورى بودن را جزء ماده ابلاس مى دانند.10. روح المعانى:
يسكتون و تنقطع حجّتهم.با ملاحظه اين گونه گونى تعبيرات و اختلاف نقطه نظر منابعمزبور در مفهوم واژه ابلاس, آشكار مى گردد كه بدست آوردن مفهوم مورد نظر در آيه كريمه و معادل دقيق آن در فارسى, چقدر دشوار و مستلزم صرف وقت است. گروه تحقيق پس از جمع آورى آراى مزبور و مقايسه آنها با نظ ريات مطرح شده در رابطه با واژه مبلسون درآيه (زخرف75/) سرانجام به اين نتيجه دست مى يابد كه واژه (ابلاس) به معنى (به شدّت مأيوس شدن) مى باشد, با اين خصوصيّت كه شدّت يأس, موجب غم و اندوه و سبب سكوت و بازماندن از جواب گردد!با اين كار سعى شده است كه علاوه بر ارائه معادل فارسى, زوايا وخصوصيات كاربردى و مفهومى لفظ نيز توضيح داده شود تا مترجم ويا به كاربرنده واژه با بينايى و بصيرت بيشترى آن را مورد استفاده قرار دهد.ب. الاستدراج (سنستدرجهم من حيث لا يعلمون.) اعراف /182در رابطه با اين واژه منابع
لغوى و تفسيرى, عبارات زير را آورده اند:
1. مفردات:
و قوله (سنستدرجهم من حيث لايعلمون) قيل معناه سنطويهم طى الكتاب عبارة عن اغفالهم و قيل سنستدرجهم معناه نأخذهم درجة فدرجة و ذلك ادناؤهم من الشّئ شيئاً فشيئاً2. معجم الفاظ القرآن الكريم:
استدرجه يستدرجه استدراجاً: استفعال من الدّرجة بمعنى الاستصعاد او الاستنزال درجة بعد درجة ويستعمل فى المكر و الخديعة و الاملاء قليلاً الى ما يهلك. واستدراج اللّه لعبده: أن يوليه من النّعم اويملى له فى المؤاخذة فتلهيه النّعمة او يتمادى فى غيّه ويأخذه اللّه بالهلاك و هو فى غفلة.3. كشاف:
ومعنى(سنستدرجهم) سنستدينهم قليلاً قليلاً الى ما يهلكهم و يضاعف عقابهم.4. مجمع البيان:
الاستدراج اصله من الدّرجة وهو أن يؤخذ قليلاً قليلاً وقيل اصله من الدرج الّذى يطوى فكأنّه منزلة بعد منزلة (سنستدرجهم من حيث لايعلمون) الى الهلكة حتى يقعوا فيه بغتة و قيل يجوز أن يريد عذاب الآخرة اى نقرّبهم اليه درجة درجة الى ان يقعوا في ه و قيل هو من المدرجة وهى الطريق اى سنأخذهم من حيث لايعلمون اى طريق سلكوا وقيل انّه من الدرج اى سنطويهم فى الهلاك و نرفعهم عن وجه الأرض.5. الميزان:
الاستدراج: الاستصعاد او الاستنزال درجة فدرجة و الاستدناء من امر او مكان و قرينة المقام تدلّ على ان المراد به هنا الاستدناء من الهلاك امّا فى الدّنيا أو فى الآخرة .6. ابوالفتوح:
بگيريم عطا گفت مكر كنم, كلبى گفت: اعمالشان مزين كنم ايشان را تاوقت هلاكشان, ضحاك گفت: معنى آن است كه هرگه كه ايشان معصيتى نو كنند من ايشان را نعمتى نودهم, خليل احمد گفت: عمرايشان در نوردم بر غفلت ايشان, ابوعبيده گفت: بگيريم ايشان.7. نمونه:
تدريجاً گرفتار مجازاتشان خواهيم كرد, به طورى كه اهل لغت گفته اند استدراج دو معنى دارد يكى آنكه چيزى را تدريجاً بگيرند معنى ديگر(استدراج) پيچيدن است ولى با دقت روشن مى شود كه هر دو به يك مفهوم كلى و جامع يعنى(انجام تدريجى) باز مى گردد.از تعبيرها وعبارتهاى كه درمنابعآمده است, كاملاً پيدا است كه مفسّران در صددند تا مفهوم لغوى واژه را به نحوى بر مفهوم آن در فرهنگ قرآنى تطبيق كنند, از اين رو علاوه بر ذكر مفهوم لغوى واژه از (استدراج الهى) كه در فرهنگ قرآنى مفهوم خاصى دارد, سخن مى گويند و همين جمع بين مفهوم لغوى و مفهوم دينى, باعث مى گردد كه مؤلّفه ديگرى در مفهوم قرآنى آن ملاحظه شود و در اين صورت بيان مفهوم در قالب يك واژه, كار ناممكن به نظر مى رسد بنابراين با جمعبندى آرا و نظريات, به اين نتيجه مى رسيم كه در انعكاس مفهوم واژه استدراج در ق رآن كريم تعبير(به تدريج به هلاكت و نابودى كشاندن) را انتخاب كنيم امّا از آنجا كه شكل عينى عمل را نتوانستيم در تعبير بياوريم در توضيحات مى افزائيم: استدراج نوعى عذاب الهى است كه از طريق نعمت دادن به ناسپاسان و گناهكاران صورت مى گيرد زيرا آنان بادستيابى به نعمت فزونتر, بيش از پيش ناسپاسى مى كنند ومستحق كيفر بيشتر وهلاكت مى شوند.ج- الحرص (و ما اكثر النّاس و لوحرصت بمؤمنين) يوسف /103
عبارات منابع
در رابطه با اين واژه از قرار ذيل است:1. مصباح اللغة:
و حرص عليه حرصاً من باب ضرب اذا اجتهد و الاسم الحرص. وحرص على الدّنيا من باب ضرب ايضاً و من باب تعب لغة اذا رغب رغبة مذمومة فهو حريص و الجمع الحراص.2. مقائيس اللغة:
الحرص اصلان احدهما الشق والآخر الجشع و أمّا الجشع و الافراط فى الرّغبة فيقال حرص اذا جشع يحرص حرصاً فهو حريص.3. مفردات:
الحرص فرط الشره و فرط الارادة.4. معجم الفاظ القرآن الكريم:
حرص على الشّئ يحرص و حرص يحرص حرصاً: اشتدّت رغبته فيه و عظم تمسّكه به فهو حريص و افعل التّفضيل منه أحرص.5. كشّاف:
(ولو حرصت) وتهالكت على ايمانهم. در آيه 37 سوره نحل: ان تحرص بفتح الرّاء وهى لغية.6. مجمع البيان:
الحرص طلب الشّئ باجتهاد فى اصابته اى و ليس اكثر النّاس بمصدّقين و لو حرصت على ايمانهم وتصديقهم و اجتهدت فى دعائهم اليه و ارشادهم اليه .7. ابوالفتوح:
و حرص طلب چيز باشد بغايت اجتهاد يعنى تو اين ابلاغ جهد و افراغ وسع دردعوت براى آن مى كني.8. الميزان:
حرصت و أحببت.9. نمونه:
اصرار كني تعبير به حرص دليل بر علاقه و ولع شديد پيامبر(ص) به ايمان مردم بود ولى چه سود تنها اصرار و ولع او كافى نبود .چنانكه پيداست منابعياد شده علاوه بر اين كه غالباً تعريف واژه را به صورت جمله اى و مفصل آورده اند, دراينكه عنصر اصلى در مفهوم واژه مورد نظر, اراده و خواست است يا عمل و اجتهاد, اختلاف نظر دارند. با توجه به بار مثبت واژه در آيه و با توجه به واقعيت دعوت پيا مبر(ص) كه صرفاً در ميل و اراده باطنى خلاصه نمى شد بلكه به تعبير ابوالفتوح ابلاغ جهد و افراغ وسع نيز داشت و با نظر به اينكه منبعى مانند مصباح اللغة به لحاظ تعدد همايش واژه, مفاهيم متعددى با بارهاى مثبت و منفى براى آن آورده است, چنين نتيجه گرفته مى شود كه معنى واژه در آيه فوق عبارت است از:(باسعى و اشتياق در پى چيزى بودن) كه هم بر عنصر خواست تكيه دارد وهم بر عنصر عمل. هرچند اين واژه در آيه ديگرى كه بار منفى دارد (ولتجدّنهم احرص النّاس على حياة .) بقره /96 (آزمندترين) ترجمه مى شود.اين واژه ها و موارد ديگرى چون (التحرّف) درآيه: (ومن يولّهم يومئذ دبره الاّ متحرّفاً لقتال) انفال /16و(الثّياب) در آيه: (فليس عليهنّ جناح أن يضعن ثيابهنّ) نور /60 و(الأدهى) در: (السّاعة أدهى و أمّر) قمر/ 46و همگى نشان دهنده نبودن تعبيرات و تعريفات و درنتيجه دشوارى دست يابى به مفهوم درست و معادل دقيق است.
معادل يابى براى واژه هاى قرآنى
پس از تحقيق در منابعوبه دست آوردن مفهوم واژه, مرحله معادل يابى فرا مى رسد كه در انتقال دقيق مفاهيم اهميتى همسان شناخت مفهوم لغوى واژه دارد.در اين مرحله براى مفهوم دريافت شده از منابع
لغوى و دينى, تعابير رسا وگويايى از واژه هاى فارسى جستجو و شناسايى و انتخاب مى شود.ناگفته پيداست كه يافتن برابرهاى مناسب فارسى براى واژه هاى عربى با توجه به غناى زبان عربى كار بسيار دشوارى است زيرا محدوديت نسبى واژگان معمول و رايج زبان پارسى, گاه پيدا كردن يك معادل تك واژه اى را, مشكل و گاهى ناممكن مى سازد, با اين حال گروه تحقيق مى كوش د ازبررسى معادلهاى قديم و جديد, آن را كه مناسبترين است انتخاب كند. واگربراى واژه عربى, واژه دقيق فارسى شناسايى نشد, در ذيل واژه, خصوصيات مفهومى آن در يك سطر يا كمتر و بيشتر توضيح داده مى شود.
شناسايى مترادفها و متضادّها
پس از معادل يابى و انتخاب واژه مناسب, نوبت به شناسائى مترادفها و متضادهاى واژه مى رسد. در اين مرحله, تمام واژه هائى كه اشتراك معنائى يا تضادّ مفهومى با واژه ثبت شده دارد, به عنوان مترادف و متضاد يادآورى مى شود. البته معيار در تعيين اشتراك يا تضاد دو مفهو م, خود آيات قرآن و نحوه كاربرد واژه ها در آن است و نه صرفاً كتابهاى لغت !به عنوان نمونه واژه(اخلاد) در آيه: اخلد الى الأرض اعراف /176 مترادف با واژه (تثاقل) در آيه: (اثّاقلتم الى الارض.) توبه/38 شناخته مى شود چون بار مفهومى واحد در موضوع قرآنى دارد در حاليكه از نظر لغت اين دو واژه چندان نقطه مشتركى با هم ندارند.همايش واژه ها
علاوه بر شناسايى مترادفها و متضادها, همايش هر واژه نيز مورد توّجه ما مى باشد.مقصود از (همايش) تركيب دو واژه با هم است بگونه اى كه در فرهنگ قرآن ترتيب خاص و يا مفهوم و يا مصداق معيّنى ايجاد كرده باشد مثلاً دو واژه حقّ و باطل يك همايش ترتيبى درقرآن دارند يعنى هميشه وقتى ايندو با هم بكار رفته است در ابتداء كلمه حقّ ذكر شده و سپس كل مه باطل واين ترتيب توجه خاص مترجم را مى طلبد وهمين طور ترتيب اللّيل والنّهار, الذّكر و الانثى, الاوّل والآخر و . يا مثلاً همايشهاى تصعير الخدّ , خفض الجناح, ثنى العطف هريك مفهوم كنايى ويژه و همايشهائى چون البلد الأمين, امام مبين و غيره على رغم عموميت مف هومى , مصاديق معينى در فرهنگ قرآن دارند.نمونه ها
پس از معرفى اجمالى جريان كار و شيوه اجراى طرح, نمونه هائى از تلاش انجام شده را ارائه مى كنيم با اين توضيح كه سعى شده است واژه هاى ساده ترى انتخاب شود تا اگر احياناً براى ارزيابى صحت و سقم كار به منابعمراجعه شد دست يابى به مفاهيم داده شده سهل باشد.1. بن: ا ت ى واژه : الاتيان نوع واژه: مصدر جمع و مفرد:
وجوه معنائى:
الف. آمدن . ولا على الذين اذا ما اتوك لتحملهم. 9/92ب. رسيدن . هل أتاك حديث موسى. 20/9ج. نزديك شدن . أتى امر اللّه فلاتستعجلوه. 16/1د. انجام دادن . و تأتون فى ناديكم المنكر. 29/29هـ. داخل شدن . وأتوا البيوت من ابوابها. 2/189و. آهنگ كردن . فاتاهم اللّه من حيث لم يحتسبوا. 59/2ز. به جا آوردن .ولايأتون الصّلاة الاّ وهم كسالى. 9/54متضادها:
الذّهاب (ذهب) 6/87 معنى اولالبعد (مبعدون) 21/101 معنى سومالخروج (خرج) 19/11 معنى پنجممترادفات:
المجئ (جاء) 6/61 معنى اولالوصل (يصل) 6/136 معنى دومالقرب (تقرب) 4/43 معنى سومالفعل (فعل) 7/155 معنى چهارمالدخول (دخل) 3/37 معنى پنجمهمايش:
الاتيان + ب(اتى + ب)= آوردن 37/39الاتيان + على(اتى + على)= گذشتن بر 76/1مشتقات:
أتى 15/1 فعل ماضىييأتى 16/111 فعل مضارعآت 6/134 اسم فاعلمأتى 19/61 اسم معفولائت 2/258 فعل امرتوضيحات:
1. اين واژه در اصل به معنى(آسان آمدن) است.2. مفهوم پنجم در آيه فوق كنايه از (امور را از راههاى صحيح انجام دادن) نيز هست.3. مفهوم هفتم در آيه 16/26 كنايه از (ويران كردن) است و درآيه فوق( 59/2 ) كنايه از (عذاب كردن)است.4. اين واژه در آيه 2/222 معنى كنائى (مقاربت كردن) دارد.2. بن: ا م م واژه: الامّ نوع واژه: اسم جمع و مفرد: مفردوجوه معنائى:
الف: مادرمادر (حقيقى). واوحينا الى ام موسى. 28/7مادر (رضاعى).وامّهاتكم اللاتى أرضعنكم. 4/23مادر (معنوى).وازواجه امهاتهم. 33/6ب. مأوى (پناهگاه) فامّه هاوية. 101/9ج. اصل واساس هنّ امّ الكتاب. 3/7