سرشت اخلاقى دين
محسن جوادى 1. دين و اخلاق دو پديده اند كه در بستر زندگى انسان روييده و باليده اند. هر دو در چشم انسان محترم و محتشمند و براحتى قابل اغماض و چشم پوشى نيستند. تجربه ارزشهاى اخلاقى، يعنى اين احساس كه برخى از اعمال و افعال آدمى قابل ستايش و توصيه است و برخى ديگر نكوهيده و شايسته تحريم و منع، همواره بخشى از تجارب آدمى را تشكيل مى دهد و هرگونه انسان شناسى كه اين احساس و تجربه اخلاقى را ناديده بگيرد، در واقع ماهيت آدمى را درك نكرده است (1) . بنابراين اخلاق كه چيزى جز تامل و تدبر در همين افعال حسن و اعمال قبيح نيست، جزئى جدانشدنى از زندگى بشر است. دين هم كه با احساس دل انگيز اما مهابت خيز حضور خداوند در جاى جاى عالم طبيعت و ماوراى آن سروكار دارد، در ساحت اعمال و رفتار انسانى به صورت شريعت و قوانين وحى شده، حضور مى يابد.مجلات نقدونظر دين كه قدمت آن به درازاى عمر انسان است و همواره بخش مهم زندگى انسان و بلكه تمام زندگى او را تحت تاثير خود قرار داده، چيزى نبوده و نيست كه بشر بآسانى به كنارش گذارد و بى دغدغه آن به زندگى خود ادامه دهد .مجلات
نقدونظربحث
دين و اخلاق بررسى انواع ارتباطى است كه اين دو پديده مى توانند داشته باشند. مساله اصلى اين است كه آيا اخلاق ميوه درخت تنومند دين است و يا اينكه دين درختى است كه ريشه هايش در اخلاق فرورفته و از آن مدد مى گيرد و در آن زمينه مى رويد. يا اينكه ارتباط اينها دشوارتر از آن است كه به وابستگى يكى بر ديگرى ختم شود و اينها در يك ارتباط متقابل و همسخنى با هم به رشد و تعالى زندگى انسان مدد مى رسانند. موضوع مقاله حاضر حكايت و شرح اجمالى اين تعاون و هميارى است. البته با توجه به اينكه مساله رابطه دين و اخلاق در اينجا از جهت نظرى موضوع بحث است و پرداختن به ارتباط تاريخى اينها و اينكه در بستر تاريخ دين چه مددهايى به اخلاق رسانده و چگونه اخلاق در فضاى تعهد ايمانى برآمده و رشد كرده و ستبر و استوار گشته است و نيز برعكس، اخلاق در صفحات تاريخ چگونه زمينه مناسبى براى اقبال به دين و ايمان آورى شده است و اشاره به موارد و مصاديق آن در تاريخ، اگرچه دلكش و شيرين است، اما از حوزه بحث حاضر كه به ارتباط دين و اخلاق خارج از تحقق تاريخى آنها مى پردازد بيرون است. (2 )مجلاتنقدونظر
2. معمولا براى بررسى ارتباط دو مقوله از تعريف و تحليل دقيق هريك از آن دو شروع مى كنند. اما درباره دين و اخلاق چنين آغازى دشواريهاى زيادى دارد. زيرا ما را به بحث از مسائل پيچيده اى همچون ماهيت ارزشهاى اخلاقى و يا تعيين و تبيين اجزاء سازنده يك دين، مى كشاند. براى اجتناب از اين مشكل مى توان به تعريف اجمالى هريك از آنها، كه برگرفته از فهم عام و متعارف بشرى است، اكتفا كرد .مجلاتنقدونظر
دين معمولا به عنوان يك مجموعه دو بخشى از عناصر معرفتى، همچون اعتقاد به خدا و معاد و تحليل صفات الهى، و عناصر توصيه اى و هدايتگر سلوك و رفتار انسان، همچون امر به درستكارى و صداقت و مهربانى و... شناخته مى شود. (3 )مجلاتنقدونظر
اخلاق هم مجموعه اى از مفاهيم و مسائل مربوط به چگونگى اعمال و افعال و حالات اختيارى آدمى است. (4 )مجلاتنقدونظر
دين در اينجا، همان طور كه گذشت، مشتمل بر يك سلسله قواعد و قوانين عملى به حساب آمده است. اين قواعد رفتارى كه چيزى جز امر و نهى الهى نيستند، در كتابهاى مقدس موجودند. خداوند براى هدايت انسان به سعادت و صلاح، اين مجموعه از قوانين را در شكل وحى به رسولان خود فرستاده است .مجلاتنقدونظر
دين به معناى حقيقى خود عبارت است از باور به خدا و معاد و نيز هدايتگرى خداوند در زندگى انسان كه در شكل فرستادن پيامبران و آوردن شريعت ظهور مى يابد. اين تلقى از دين به اسم دين وحيانى (5) معروف است .مجلاتنقدونظر
در مقابل اين برداشت كسانى هستند كه بيشتر در عصر روشنگرى زندگى مى كردند و معتقد بودند ملاحظه هاى عقلانى، ما را به وجود خداوند و نيز روز واپسين ( معاد) راهنمايى مى كند، اما در مورد چگونگى سلوك و رفتار انسان در اين جهان نقشى براى خداوند قائل نبودند و مى گفتند عقل آدمى مرجع نهايى چگونگى رفتار اخلاقى اوست و مسؤوليت اخلاقى هركس فقط در مقابل عقل و وجدان خود اوست و الزامى بر پيروى از مفاد كتاب مقدس ندارد. اين تلقى از دين، كه نوعى از انسانگرايى و اصالت دادن به توانايى آدمى در شناخت راه و رسم زندگى در آن ديده مى شود، به دين طبيعى يا دئيسم (6) معروف است. اگرچه صورت پرداخته شده آن مربوط به عصر روشنگرى است، اما روح اين عقيده كه قبول خدا، ولى انكار نقش او در تنظيم و تدبير زندگى انسان است، از ديرباز وجود داشته و چيز جديدى نيست. اين تلقى از دين با برداشت اهل ديانت كاملا مغاير است و ركن اصلى هر دين توحيدى و ابراهيمى را كه همان نقش وحى محقق در زندگى انسان است ناديده گرفته است .مجلاتنقدونظر
دين مورد بحث در اينجا دين وحيانى است كه با وحى اوامر و نواهى و ترغيب به نوع خاصى از سلوك آدمى به نوعى وارد حوزه اخلاق شده است و بلكه خود اخلاق خاصى بنا نهاده است (7) . بحث درباره رابطه اين دين با اخلاق است، والا دين در معناى دين طبيعى چيزى جز سپردن عنان تصميمگيرى اخلاقى به دست عقل نيست و بحث مربوط به رابطه دين طبيعى با اخلاق چيزى جز همان بحث رابطه عقل و اخلاق نيست .مجلاتنقدونظر
3. صورت كلى بحث دين و اخلاق چنين است كه در يك طرف كسانى قرار دارند كه تاكيد بر استقلال اخلاق دارندو مى گويند دين، اعم از باورهاى دينى يا قواعد و قوانين دينى، اصلا نبايد به حوزه اخلاق كشانده شود. اخلاق مقوله اى مبتنى بر لحاظ سود يا فضيلت يا وظيفه عقلى (8) است و جايى براى حضور دين در آن نيست. در طرف ديگر كسانى قرار دارند كه تاكيد مى كنند بدون دين و بخصوص بدون ذات پاك ربوبى، اخلاق بى وجه و بى اعتبار است. مسؤوليت اخلاقى فقط با فرض وجود خدا معنا دارد و هرگونه ناديده گرفتن خدا در ساحت اخلاق چيزى جز ترويج اباحيگرى و پوچيگرايى نيست .مجلاتنقدونظر
اگر بخواهيم دعواى طرفين را از اجمال به تفصيل درآوريم، بايد گفت ارتباط دين و اخلاق در مراحل و ساحتهاى مختلفى متصور است كه هركدام جداگانه بايد مورد بحث قرار گيرد. يك بحث اين است كه آيا مفاهيم اخلاقى، همچون الزام، با مفاهيم دينى، همچون امر الهى، مرادفند يا نه؟ بحث ديگر اين است كه آيا ارزشهاى اخلاقى وجودى مستقل از امر و نهى الهى دارند يا هر دو به يك وجود محققند؟ بحث ديگر اين است كه آيا معرفت اخلاقى مبتنى بر معرفت دينى است يا مى تواند مستقل از آن به دست آيد؟ و نيز بحث از تاثير باورهاى دينى، همچون پاداش و مجازات الهى، در انگيزش اخلاقى جزء مباحث مهم ارتباط دين و اخلاق است و بالاخره ارتباط مضمونى دين و اخلاق، يعنى بررسى تطابق و تخالفهاى محتواى تعاليم دينى با محتواى اصول و قواعد اخلاقى هم جزء مباحث ارتباط دين و اخلاق است؟ همه اين مسائل مربوط به حوزه نظرى ارتباط دين و اخلاق است كه تاكيد در آنها معلوم شدن سرشت اخلاقى دين است. زيرا مثلا اگر معلوم شد ارزشهاى اخلاقى مستقل از امر و نهى الهى است، در آن صورت حتى بر امر و نهى الهى هم حاكم بوده و ساختار آنها را در نفس الامر معين و مشخص مى كنند .مجلاتنقدونظر
مهمترين سطوح ارتباطى دين و اخلاق، اگرچه باجمال در اين مقاله بررسى مى شود، اما قبل از طرح آنها ذكر نكاتى لازم است :مجلاتنقدونظر
الف . تمام كسانى كه بر استقلال (اتانومى) اخلاق تاكيد مى كنند، منكر حضور دين در يك يا تمام لايه هاى اخلاق نيستند; چرا كه اين اصطلاح معانى متعددى دارد. روبرت آدامز هفت معنا براى استقلال اخلاق ذكر مى كند كه فقط برخى از آن معانى منكر حضور دين در ساحتهاى اخلاق است. مثلا توماس نگل استقلال اخلاق را به اين معنا مى گيرد كه اخلاق قابل فروكاهش و تحويل به مسائل روانشناختى، همچون لذت يا جامعه شناختى همچون عادت و عرف جامعه، نيست و نيز به مسائل زيست شناختى، همچون اصل تكامل (كه در اخلاق تكاملى ديده مى شود)، تحويل و ارجاع نمى گردد. (9 )مجلات نقدونظرخود واژه Autonomy از دولغت يونانى autos ، به معناى خود، و nomos ، به معناى قاعده و قانون، تركيب يافته است. اين اصطلاح در يونان قديم به دولت شهرهاى مستقل و غير مستعمره اطلاق مى شد; اما اينك كاربرد وسيعى يافته و اطلاقات متعددى دارد كه وجه جامع همه آنها تاكيد بر خود گردانى و استقلال عمل است . (10)مجلاتنقدونظر
ب. انكار تقدم دين و وحى بر ارزشهاى اخلاقى يا انكار تقدم معرفت دينى ( باور به خدا) بر معرفت اخلاقى، لزوما اتخاذ يك موضع الحادى نيست. بسيارى از طرفداران استقلال ارزشهاى اخلاقى در مرحله تحقق و نيز در مرحله شناخت از دين و معرفت دينى، جزء بزرگان اهل ايمانند. در جهان مسيحيت كسانى چون توماس آكويناس از اين راى دفاع مى كردند و الان نيز وجه رايج تفكر كاتوليكى مسيحى همين است كه ميراث انديشه آكويناس به حساب مى آيد .مجلاتنقدونظر
در جهان اسلام بسيارى از بزرگان اهل اعتزال، همچون قاضى عبدالجبار معتزلى و نيز اعاظم فيلسوفان و متفكران شيعى، همچون خواجه نصير طوسى، از تقدم ارزشهاى اخلاقى بر اوامر الهى سخن مى گويند. در علم اصول فقه شيعى بحث دل انگيز تبعيت اوامر و نواهى الهى از مصالح و مفاسد نفس الامرى (واقعى ) بازتاب همين تفكر فلسفى شيعى است. حتى مى توان ادعا كرد كه يكى از انگيزه هاى مهم روى آورى معتزله به تقدم حسن و قبح اعمال بر امر و نهى الهى، تنزيه ذات ربوبى از هر گونه وصف ناپسند اخلاقى بوده است .مجلاتنقدونظر
اما از طرف ديگر نمى توان اين نكته را ناديده گرفت كه اهل الحاد در عصر حاضر، اعتقاد به تقدم ارزشهاى اخلاقى بر امر و نهى الهى را وسيله خوبى براى حذف كلى نقش دين در اخلاق و، به تبع، در حوزه هاى ديگر زندگى انسان يافته اند، ولى سوء استفاده كسانى از يك نظريه نبايد بهانه انكار آن قرار گيرد .مجلاتنقدونظر
ج. در فلسفه اخلاق به كسانى كه از تقدم وجودى و معرفتى ارزشهاى اخلاقى ( لااقل اصول و مبانى آن) بر امر و نهى الهى دفاع مى كنند، عقلگرايان (11 ) مى گويند. با اين حساب انديشه معتزلى و شيعى جز سنت عقلگرايى در فلسفه اخلاق به شمار مى آيد .مجلاتنقدونظر
در مقابل به كسانى كه از تقدم امر و نهى الهى بر ارزشهاى اخلاقى، چه در مرحله تحقق به اين معنا كه بدون امر الهى اصلا حسن و الزام اخلاقى وجود ندارد و چه در مرحله علم و معرفت، يعنى بدون اطلاع از امر الهى، اطلاع و علم به ارزشهاى اخلاقى ناممكن است، دفاع مى كنند، طرفداران نظريه امر الهى (12) مى گويند. البته روشن است كه امر خصوصيتى ندارد و اينها معتقدند اساس زشتيهاى اخلاقى هم نهى الهى است و راه كشف آنها اطلاع از نواهى الهى است . بنابراين نظريه امر الهى، ارجاع تحقق و معرفت ارزشهاى اخلاقى به تحقق و معرفت امر و نهى و يا تجويز الهى است .مجلاتنقدونظر
نظريه امر الهى در فلسفه اخلاق جزء نظريه هايى است كه در مجموعه اراده گرايى (13) قرارمى گيرند و در مقابل عقلگرايى قرار دارند .مجلاتنقدونظر
اراده گرايى يك اصطلاح فلسفى است به معناى اصل قرار دادن اراده و نه عقل در تحليل يك پديده و اختصاص به فلسفه اخلاق ندارد. مثلا گفته مى شود فلسفه شوپنهاور يك فلسفه اراده گرايانه است. اما در فلسفه اخلاق به معناى اصل قرار دادن اراده در تحقق ارزشهاى اخلاقى است. يعنى ارزشهاى اخلاقى محصول خواست و اراده فرد يا جامعه و يا خواست خداوند است و خلاصه اساس احكام اخلاقى خواست و تمايل است نه عقل و انديشه. البته اراده گرايى صورتهاى مختلفى دارد; از جمله اراده گرايى غيردينى كه خواست و تمايل فرد را اصل و اساس ارزشهاى اخلاقى مى داند و يا نوع اجتماعى آن كه ميل و خواست اجتماع را اساس ارزشهاى اخلاقى مى داند، ولى اراده گرايى الهياتى كه همان نظريه امر الهى است، اساس ارزشهاى اخلاقى را امر و اراده خداوند مى داند، نه اراده متغير و سيال آدمى يا اراده جمع خاص يا عام. (14 )مجلاتنقدونظر
د. در مورد ارزشهاى اخلاقى در فلسفه اخلاق (شاخه فرااخلاق) دو ديدگاه رايج وجود دارد: يكى اينكه ارزشهاى اخلاقى تحقق عينى دارند و مستقل از تمايل فرد و جامعه وجود دارند. به اين دسته كه طيف گسترده اى از نظريه ها، همچون شهودگرايى، طبيعتگرايى و نظريه هاى فلسفى را دربر مى گيرد نظريه هاى توصيفى يا شناختى مى گويند. (15 )مجلاتنقدونظر
در مقابل به آن دسته از نظريه ها، همچون احساسگرايى و اعتباريات كه براى ارزشهاى اخلاقى يك تحقق واقعى قبول ندارند و آنها را چيزى جز ابراز احساس و تمايل يا خواست فرد نمى دانند نظريه هاى غيرتوصيفى يا غيرشناختى گفته مى شود .مجلاتنقدونظر
نظريه امر الهى معمولا جزء نظريه هاى شناختى به حساب مى آيد; زيرا براى ارزشهاى اخلاقى تحقق عينى كه همان امر الهى است قائل است و از آن جهت با رقيب خود (عقلگرايى) مشترك است و آنها هم ارزشهاى اخلاقى را عينى مى دانند. عينيت ارزشهاى اخلاقى برحسب ديدگاه نظريه امر الهى و نيز عقلگرايى ضامن ثبات و نيز عامل امكان معرفت اخلاقى است. البته شيوه حصول معرفت اخلاقى برحسب نظريه عقلگرايى تامل و تفكر و يا شهود است، در حالى كه تحصيل معرفت اخلاقى برحسب نظريه امر الهى براساس مطالعه كتاب مقدس و يا سماع از زبان ترجمان وحى (پيامبران) است .مجلاتنقدونظر
اما نكته مهم اين است كه نظريه امر الهى به صورتى قابل بازسازى است تا با نظريه هاى غيرشناختى و غيرتوصيفى هم سازگار افتد و آن اينكه بگوييم امر الهى مفاد ارزشهاى اخلاقى نيست و اصولا ارزشهاى اخلاقى تحقق عينى ندارد، ولى امر الهى اساس سودمندى و اعتبار احساس، رويكرد و گرايشهايى است كه به عنوان ارزشهاى اخلاقى خوانده مى شود. به عبارت ديگر لغو نبودن چنين احساسهايى و لزوم متابعت آنها مشروط به وجود خداوند و منوط به امر اوست .مجلاتنقدونظر
البته ما در اينجا با نظريه امر الهى در صورت توصيفى آن كه امر الهى و ارزشهاى اخلاقى را يك حقيقت موجود و واقعى مى گيرد و اين امر موجود در كتاب را حاكى از آن اراده نفسانى مى داند سروكار داريم .مجلاتنقدونظر
4. وابستگى حسن و قبح اخلاقى با امر و نهى الهى فراتر از آن است كه بگوييم هر دو به يك چيز اشاره مى كنند، بلكه اساسا اينها دو مفهوم متغاير نيستند .مجلاتنقدونظر
معناى حسن اخلاقى چيزى جز مامور به الهى بودن نيست و معناى قبح اخلاقى همان تعلق نهى الهى به چيزى است. اين صورت از وابستگى اخلاق به دين كه شكل حاد (16) نظريه امر الهى خوانده مى شود اساسا مفهومى براى حسن و قبح جداى از تعلق امر و نهى نمى پذيرد و در فرهنگ مسيحى و اسلامى طرفدارانى دارد . (17)مجلاتنقدونظر
اين نظريه را مى توان يك نظريه معناشناختى درباره اوصاف اخلاقى دانست; زيرا به تحليل معانى اخلاقى مى پردازد .مجلاتنقدونظر
اين تقرير از نظريه امر الهى مدافع اندكى دارد; زيرا اشكالات جدى دارد كه اهم آنها عبارتند از اينكه اگر حسن يك فعل به معناى همان تعلق امر الهى به آن است، اسناد حسن اخلاقى، همچون نيكوكارى و... به خداوند چه معنايى دارد؟ آيا گفتن اينكه خدا كار خوب انجام مى دهد، چيزى بيش از گفتن اينكه خدا كارى را كه امر كرده انجام مى دهد، معنا مى دهد؟مجلات
نقدونظر
اوصاف اخلاقى خداوند براى هر مؤمنى مهم است و بخشى از معرفت دينى او را تشكيل مى دهد; در حالى كه مرادف كردن اوصاف اخلاقى و امر و نهى الهى، خالى كردن محتواى گزاره هاى اخلاقى درباره خداست و تبديل آنها به همانگويى و تكرار .مجلاتنقدونظر
به علاوه اينكه سازوكار فهم معانى و از جمله فهم مرادف بودن آنها تابع قواعد خاصى است كه در جاى خود بحث مى شود. مثلا چيشلم معيار هم معنايى را اين مى داند كه اگر كسى به اولى اعتقاد داشت، حتما به دومى هم اعتقاد داشته باشد. يعنى اگر كسى مى گويد «مهربانى خوب است »، بايد اعتراف كند كه « مهربانى مورد امر الهى است » و اين معيار بايد اصلا نقض نشود; در حالى كه مى بينيم بسيارى اوقات نقض مى شود; زيرا نه فقط ملحدين اولى را قبول مى كنند، اما دومى را انكار، بلكه حتى بسيارى از مؤمنين هم چنين مى كنند و مى گويند .مجلاتنقدونظر
« كار خاص الف خوب است »، اما لااقل نمى دانيم كه مامور به الهى هم است يا نه و اين نشانگر تغاير معنايى آنهاست. (18 )مجلاتنقدونظر
در كتب كلامى اسلامى هم به اين اشكال توجه داده و گفته اند كسانى همچون براهمه، كه اعتقادى به رسالت پيامبران ندارند، معناى خوب و بد را مى شناسند و حتى گاهى بر طبق ارزشهاى اخلاقى عمل مى كنند. (19 )مجلاتنقدونظر
پس ادعاى ترادف حسن و قبح و الزام اخلاقى با امر و نهى الهى ادعايى گزاف و غير قابل دفاع است .مجلاتنقدونظر
5. حسن اخلاقى به لحاظ معنايى غير از متعلق امر الهى شدن است، اما تحقق آنها همواره با هم است و حسن اخلاقى همواره لباسى است كه بر قامت متعلق امر الهى پوشانده مى شود و در جاى ديگرى يافت نمى شود. بنابراين جستجوى مبناى اخلاق در سود و زيان شخص (خودگروى) (20) يا سود و زيان جامعه ( سودگروى) و يا نداى وجدان و حكم عقل كارى بى حاصل است. برطبق اين تقرير حسن اخلاقى و امر الهى مصداق واحدى دارند و شؤون مختلف يك چيزند و در عالم واقع از هم جدا نيستند. همچون امكان و معلوليت كه دو وصف فلسفى متفاوت، ولى همواره با همند .مجلاتنقدونظر
اخلاق وابسته به دين است; يعنى عقل در تحليل خود امر الهى را منشا حسن اخلاقى و مقدم بر آن مى داند، اما اين تقدم در تحليل عقلى است و همان طور كه گفتيم در عالم واقع و خارج اينها دوشادوش همند .مجلاتنقدونظر
حاصل اين نظر آن است كه اگر امر الهى نباشد، ممكن است هنوز حسن اخلاقى با معنا باشد، اما ديگر مصداقى ندارد و معنايى خالى از محكى و مصداق است. اين است معناى جمله معروف داستايوسكى در رمان برادران كارامازوف كه مى گويد «بدون خدا همه چيز مباح است ». زيرا بدون خدا، امر الهى نيست و بدون امر الهى موردى براى حكم اخلاقى وجود ندارد. برحسب اين تقرير وارد شدن در حوزه اخلاق و تعهد له يا عليه اخلاقى جز از مجراى دل سپردن به نداى وحى ميسور نيست و آنها كه پيام وحى را نپذيرفته اند، راهى براى تعامل اخلاقى ندارند . اين نظريه مدتها چنان رواج داشت كه فيلسوف معروف عصر روشنگرى كه به تسامح و مدارا شهرت دارد، يعنى جان لاك، مى گويد: «اگر به ملحدى وعده انجام كارى را داده اى دل مشغول آن نباش; زيرا او از حوزه تعهد اخلاقى چه له و چه عليه بيرون است » (21) . يعنى نه الزامى بر انجام تعهد اخلاقى خود دارد و نه بايد توقع انجام تعهدات اخلاقى از سوى ديگران داشته باشد .مجلاتنقدونظر
اين نظريه على رغم گوارايى آن در ذائقه مؤمنان شوريده، در خرد مؤمنان حكيم و خردمندان اهل ايمان چندان مطلوب نيست و بلكه اشكالاتى دارد كه ذيلا اشاره مى شود . الف. معماى اوتيفرون
مجلات نقدونظر
افلاطون در رساله اوتيفرون از قول سقراط مشكلى را مطرح مى كند كه قرنها به عنوان يك معما در انديشه بشر باقى ماند. وى مى پرسد آيا پارسايى چون ذاتا نيكو و پسنديده است مورد طلب و امر الهى است، يا اينكه چون امر الهى به آن تعلق گرفته وصف نيكويى يافته است. (22 )مجلاتنقدونظر
اگر بگوييم پارسايى ذاتا نيكوست، در آن صورت بايد امر الهى را مقيد به رعايت آن بكنيم و اين با اطلاق قدرت خداوند ناسازگار است; زيرا او برحسب تعليمات دينى «فعال مايشاء» است و هرچه بخواهد مى كند .مجلاتنقدونظر
سنت عقلگرايى در واقع زاييده قبول ذاتى بودن نيكويى پارسايى است كه در طول تاريخ بسط و گسترش يافته است .مجلاتنقدونظر
اگر بگوييم اصل تعلق امر الهى است و نيكويى شئ هم محصول همين درخت است، در آن صورت مشكلات جدى ديگرى پيش روى ماست كه البته افلاطون فقط به برخى از آنها اشاره كرده، اما برخى ديگر نيز در طول تاريخ انديشه مطرح شده است . سنت اراده گرايى الهياتى (نظريه امر الهى)، در واقع محصول همين تلقى از ارزشهاى اخلاقى است .مجلاتنقدونظر
افلاطون جانب عقلگرايى را مى گيرد و آنچه را بعدها به نام معماى اوتيفرون مطرح شد، يك سؤال ساده به حساب مى آورد و نه يك معماى دشوار; ولى آنچه باعث معما شدن اين مساله است، باور دينى مؤمنان به اطلاق قدرت الهى بر همه چيز است .مجلاتنقدونظر
البته عقلگرايان تلاش كرده اند تا اعتقاد به ذاتى بودن و حاكم بودن اصول ارزشهاى اخلاقى، همچون حسن عدل و قبح ظلم را بر خداوند با اعتقاد به نامحدود بودن قدرت او جمع كنند و تلاششان قرين توفيق بوده است .مجلاتنقدونظر
بهترين جوابى كه به اين اشكال داده اند و به صورتهاى مختلف در تاريخ انديشه مكتوب است، مقايسه حقايق بنيادى اخلاق با حقايق منطقى است; يعنى همان طور كه نمى شود خداوند شئ كبير را در شئ صغير بگنجاند (اندراج كبير در صغير ) نمى شود خداوند ظلم بكند; اما و صد اما كه اين نشدن از آن رو كه هيچ بديل محتمل منطقى ندارد (يعنى هيچ امكانى براى بديل آن متصور نيست)، به معناى تحديد قدرت الهى نيست. در سنت مسيحى از آكويناس و كادورث گرفته تا ريچارد اسوين برن در دوران معاصر همگى از اين راه به دفاع از عقلگرايى پرداخته اند. به قول اسوين برن حقايق ضرورى اخلاق، همچون حقايق ضرورى منطق تعيين كننده رفتار الهى هستند. (23 )مجلاتنقدونظر
در سنت اسلامى هم اين مساله مطرح است كه محالات تقييدى بر اقتدار الهى نيست; زيرا محال اصلا چيزى نيست تا بحث شود كه چون قدرت خدا بر آن تعلق نمى گيرد پس محدود است. (24 )مجلاتنقدونظر
اگر معماى اوتيفرون مشكل جدى و يا حل نشدنى براى عقلگرايان نداشت، اما وضع نظريه امر الهى با آن فرق مى كند. زيرا اشكالى كه فراروى آنهاست، اين است كه على الاصول بايد بپذيرند اگر خداوند به قتل و غارت (العياذ بالله) حكم مى كرد، همه آنها ستوده و مطلوب و بلكه الزامى مى شدند و قبول چنين ادعاى سهمگين حتى در عمق وجدان مؤمنان بسيار سخت و كمرشكن است .مجلاتنقدونظر
اما چه بسا بزرگانى كه در طول تاريخ اين را قبول كرده و بصراحت اعلام كرده اند: «حسن و قبح عائد به يك امر حقيقى در فعل نيست كه نقش وحى كشف آن باشد، بلكه وحى هم مثبت و هم كاشف آن است و اگر كار را برعكس مى كرد هيچ اشكالى پيش نمى آمد.» (25 )مجلاتنقدونظر
روبرت آدامز از قول ويليام اكام، فيلسوف بلند آوازه فرانسيس مسيحى، نقل مى كند كه گفته است اگر خداوند به سرقت و دروغ و... امر مى كند، آنها چه نيكو و دوست داشتنى مى شدند !مجلاتنقدونظر
خود آدامز كه دشوارى قبول اين نظريه را با توجه به جعلى و دلخواهانه كردن (26 ) ماهيت اخلاق بخوبى مى يابد، به نوعى درصدد ترميم نقص آن و دفاع از اصل آن است. حاصل كلام وى آن است كه چون خداوند مهربان است و مخلوق خود، يعنى انسان، را دوست دارد، با اينكه مى تواند به دروغ و سرقت فرمان دهد، ولى اين كار را نمى كند. (27 )مجلاتنقدونظر
چنين سخنى قابل قبول نيست; زيرا اگر سؤال شود چرا خداوند على رغم قدرت بر توصيه به دروغ از آن صرف نظر مى كند، پاسخ آدامز اين خواهد بود كه چون مهربان است. ولى سؤال جان مى گيرد و دوباره روى مى نمايد كه چرا او مهربان است و آيا راهى جز قبول حسن ذاتى مهربانى و لزوم عقلى آن براى خداوند وجود دارد؟مجلات
نقدونظر
سر ضعف تلاش كسانى چون آدامز اين است كه اگر هركس بخواهد مجموعه اى از باورها را اساس اخلاق قرار دهد، بايد خود آن باورها را در حوزه داورى اخلاق قرار دهد تا بتواند بر اساس آنها به پيش رود و چنين كارى البته «دور» خوانده مى شود و به قول آقاى گرين «نكته اى كه افلاطون قرنها قبل بيان كرد مبنى بر اينكه عقل انسانى دادگاه نهايى قضاوتهاست، هنوز به طور وسيعى مورد پذيرش است، چون تابع ساختن عقل نسبت به ملاحظات ديگر، چشمپوشى از نفس امكان بحث عقلانى و توجيه و تاييد مبتنى بر عقل است » (28 ) . ب. مساله زبان اخلاق
مجلات نقدونظر
گروهى با تكيه بر زبان خاص اخلاق كه ماهيت توصيه اى (29) دارد سعى كرده اند نشان دهند كه ارزشهاى اخلاقى نمى توانند عين امر و نهى الهى باشند .مجلاتنقدونظر
زيرا گفتن اينكه «عدالت خوب است »، در واقع توصيه به عمل كردن به آن است، اما گفتن اينكه «عدالت مامور به الهى است »، فقط يك اطلاع رسانى از مفاد وحى يا كتاب مقدس است. (30 )مجلاتنقدونظر
اين اشكال وارد نيست; زيرا مدافع نظريه امر الهى خواهد گفت برخى توصيفها نقش توصيه هم دارند. مثلا اگر كسى به بچه اى بگويد پدرت از اين كار آزرده است و يا تو را منع مى كند، آيا اين غير از حكايت واقع به معناى توصيه به ترك آن نيست. خدا در نظر ما فقط يك واقعيت فلسفى نيست، بلكه يك محبوب و معبود است و عشق و محبت انسان به او در تعبد و اطاعت او نمود مى يابد .مجلاتنقدونظر
ج. اشكال كرده اند كه ترويج نظريه امر الهى در وضع فعلى اجتماع درست نيست ; زيرا در حال حاضر ايمان انسانها به خداوند (البته منظور جامعه هاى غربى است) يا نيست و يا كمرنگ و بى اثر است و اگر بخواهيم بگوييم كه اخلاق ريشه در دين دارد، سرنوشت اخلاق را هم به سرنوشت دين گره زده و حضور آن را در زندگى انسانها كمرنگ و بالاخره ناپديد خواهيم كرد. براى گريز از فروافتادن در اين وادى بايد از قبول نظريه امر الهى اجتناب كرد. (31 )مجلاتنقدونظر
اين اشكال وارد نيست و اساسا بى معنى است. زيرا گيريم كه چنين است و يك نظريه نتايج عملى نادرست دارد، اما اين نشان نادرستى خود نظريه نيست. به علاوه اينكه مشكل با ناديده گرفتن حقيقت (اگر نظريه امر الهى درست باشد ) حل نمى شود و بايد راه حل را در دعوت مردم به ايمان جستجو كرد تا اخلاقى موجه داشته باشند. اين پاسخ برمبناى نظريه امر الهى درست است. ما اگر چه مبنا را قبول نداريم، اما نه به اين دلايل سست و واهى كه انبوهى از آنها را هم مى توان در كتب فلسفه اخلاق ديد .مجلاتنقدونظر
طرفه آنكه گروهى نظريه امر الهى را بدان دليل رد مى كنند كه امر استدلال و احتجاج بر وجود خدا را سهل مى كنند و حال آنكه اين كار بدين سهولت و سادگى نبايد باشد; چرا كه الهيات طبيعى و عقلانى در امر اثبات وجود خدا چه دشواريها كه ندارد. (32 )مجلاتنقدونظر
اين نشانگر ابتعاد انسان از تعاليم وحى است كه حضور خداوند را چنان ملموس مى داند كه نيازى به استدلال نيست. «افى الله شك فاطر السماوات والارض ». با اين وصف اينان از دشوارى اثبات خدا مى گويند و آن را بهانه رد نظريه امر الهى قرار مى دهند. ولى ما على رغم اعتراف به اين واقعيت كه انكار نظريه امر الهى در دوران حاضر بيشتر از سوى ملحدين صورت مى گيرد، اما به حكم وفادارى به عقل و برهان كه لب تعاليم دينى و از جمله دين مقدس اسلام است، با بزرگان فرهنگ اسلام همراه مى شويم و اساس ارزشهاى اخلاقى را حقايق خارجى و عينى دانسته و حتى دين خداوند را هم با همين ملاحظات اخلاقى مى فهميم. اوامر الهى نمى تواند به گونه اى تفسير شود كه اين اصول بنيادى اخلاقى را كنار بگذارد .مجلاتنقدونظر
نتيجه اين قسمت آن شد كه اوامر الهى براساس مصالح واقعى كه همان ارزشهاى اخلاقى است صورت مى گيرد. اما يك نكته ظريف در اينجا قابل طرح است و آن اينكه ما بر اساس ملاحظات اخلاقى، همچون لزوم حرمت خداوند كه خالق ماست، به سمت برخى الزامها كشيده مى شويم كه ملحدين آنها را ندارند. در علم اصول فقه از اين نوع الزامها كه براساس مصالح نفس الامرى نيست به اوامرى كه مصلحت در خود امر است تعبير مى كنند و مى گويند غرض از اين الزامهاى تعبدى آزمون وفادارى شخص و يا امكان دادن به ظهور عبوديت و بندگى فرد است و اين چيزى است كه مؤمن متخلق در دست دارد تا از طريق آن قرب بيشترى به خداوند بيابد و ملحد از آن بى بهره است. شايد داستان معروف امر خداوند به حضرت ابراهيم كه فرزندش را قربانى كند از اين گونه اوامر است كه به قصد امتحان و ميزان تعبد حضرت ابراهيم صورت گرفته است .مجلاتنقدونظر
6. آنچه گذشت بيانگر تقدم ثبوتى ارزشهاى اخلاقى بر امر و نهى الهى است، به طورى كه حتى امر و نهى الهى تابع همين مصالح و مفاسد واقعى است، كه در حوزه امور اخلاقى از اين مصالح و مفاسد به حسن و قبح اخلاقى تعبير مى كنند .مجلاتنقدونظر
اينك سخن در مقام اثبات است و سؤال اين است كه آيا عقل آدمى خود مى تواند بى استعانت از وحى، ارزشهاى اخلاقى را بازشناسى كند يا براى كشف آنها ناچار بايد در انتظار وحى الهى بنشيند .مجلاتنقدونظر
عقلگرايان مى گويند آدمى گريزى ندارد از اينكه لااقل پاره اى اصول اخلاقى را قبل از وحى بداند; زيرا فهم صدق و درستى وحى الهى كه در كتاب مقدس وجود دارد، متوقف بر قبول صدق انبياست و قبول صدق آنها جز در پرتو حكم عقلى حسن صدق، پيش از آمدن خود وحى، ممكن نيست .مجلاتنقدونظر
البته روشن است آنهايى كه اساس هستى و اعتبار ارزشهاى اخلاقى را امر و نهى الهى مى دانند (مدافعين نظريه امر الهى) گريزى از اين ندارند كه تمام معرفتهاى اخلاقى را تابع معرفت وحيانى بگيرند .مجلاتنقدونظر
اينان با مشكل جدى توقف صدق و اعتبار امر و نهى الهى بر صدق رسولان و بر حكم عقلى حسن صدق مواجه اند كه بايد بپذيرند لااقل حكم حسن صدق مقدم بر امر و نهى الهى براى بشر معلوم است .مجلاتنقدونظر
از اين اشكال صرف نظر كنيم كه هم تقدم ثبوتى امر و نهى الهى و هم تقدم اثباتى امر و نهى الهى بر كل ارزشهاى اخلاقى را با مشكل مواجه مى كند . اشكال ديگرى هم پيش روى مدافعين نظريه امر الهى است و آن اينكه در عالم واقع بسيارى وجود دارند كه بدون قبول وحى و امر و نهى الهى معرفت اخلاقى دارند. آيا برتراند راسل كه الحاد او شهره جهانيان است نمى داند قتل كودك نادرست و زشت است؟مجلات
نقدونظر
چه بسيارند كسانى كه اصلا به خدايى اعتقاد ندارند تا براساس امر و نهى او به بازشناسى حسن و قبح امور دست زنند، اما همچون مؤمنان حسن و قبح امور را مى شناسند و مى دانند .مجلاتنقدونظر
اين مشكل كه به عنوان يك واقعيت در مقابل نظريه امر الهى در ساحت معرفت شناسى و مقام اثبات (تقدم علم به وحى بر علم به احكام اخلاقى) قد علم كرده است، از سوى مدافعين آن پاسخهاى متعددى يافته است .مجلاتنقدونظر
گروهى در جواب اين اشكال گفته اند كه مى پذيرند برخى از ملحدين معرفت اخلاقى دارند، اما اينها اين معارف را از يك فرد يا جامعه مؤمن فراگرفته اند. احكام اخلاقى در طول تاريخ از حلقوم انبيا برآمده، اما اى بسا ملحدينى كه آن را شنيدند و آموختند ولى چشم خود از حقيقت وحيانى آن دوختند و آن را نديدند. بنابراين اگر امروز در ميان ملحدين هنوز اندك شوق و شورى نسبت به اخلاق و معرفت اخلاقى ديده مى شود، از بركت حضور شورانگيز و شوق آفرين رسولان خدا در جمع آدميان است .مجلاتنقدونظر
گروه ديگر در پاسخ مى گويند ملحدين معرفت اخلاقى ندارند، اگرچه گاهى داورهاى اخلاقى آنها مطابق با واقع است. توضيح مطلب آنكه معرفت عبارت است از باور مطابق با واقع كه موجه هم باشد; يعنى شخص معتقد دليلى قانع كننده براى اعتقاد خود داشته باشد .مجلاتنقدونظر
اگر يك فرد عامى از قضا باور به وجود كواركها در عالم ريز اتمى داشته باشد، اين باور او اگرچه مطابق با واقع هم باشد، معرفت ناميده نمى شود . زيرا آن شخص دليل قانع كننده اى براى اين اعتقاد خود ندارد .مجلاتنقدونظر
آگاهى اخلاقى ملحدين نيز از اين دست است; يعنى آنها باورهاى مطابق با واقعى دارند كه دليلى بر صدق و درستى آن ندارند. زيرا صدق و درستى و اعتبار اخلاق (بنابر نظريه امر الهى) فقط در گرو امر و نهى الهى است كه اينان نمى پذيرند. (33 )مجلاتنقدونظر
عقلگرايان كه ناچارى تقدم لااقل پاره اى از معرفتهاى اخلاقى بر معرفت وحيانى را مورد تاكيد قرار مى دهند، خود به گروههاى مختلفى تقسيم مى شوند . صورت معقول و درست عقلگرايى همان است كه بزرگان جهان اسلام (معتزله و شيعه) و نيز برخى از عالمان مسيحى اتخاذ كرده اند; يعنى تقدم معرفتى چندين اصل اخلاقى و شناخت عقلى آنها بدون احتياج به وحى را قبول مى كنند; اما نقش وحى را در شناسايى بسيارى از ارزشهاى اخلاقى و نيز تعيين موارد و مصاديق همان احكام شناخته شده عقلى مورد تاييد و تاكيد قرار مى دهند (34 ) . به علاوه اينكه نقش ابلاغ همگانى و دعوت و فراخوانى به عمل به آنها را هم براى دين و وحى مى پذيرند. البته وحى نقشهاى ديگرى دارد كه مربوط به حوزه اخلاق نيست و مثلا احكام حقوقى است و بالاتر از همه روزنه شناخت غيب و خداوند است .مجلاتنقدونظر
اما عقلگرايانى هستند كه در ساحت معرفت اخلاقى عرصه را بر وحى تنگ كرده و تا حد زايد دانستن آن پيش مى روند و البته چنين كسانى در حوزه فرهنگ اسلامى يا وجود ندارند و يا بسيار نادرند. وحى در بستر فرهنگ اسلامى نفوذ و اعتبار زيادى دارد و هيچ عالمى اسلامى حتى اگر عقلگرا (معتقد به تقدم برخى معرفتهاى اخلاقى بر معرفت از طريق وحى) باشد، نمى تواند آن را ناديده بگيرد. اما متاسفانه در بستر فرهنگ مسيحى نقش وحى، بخصوص در حوزه قوانين و قواعد، بسيار كم رنگ است و عقلگرايى افراطى در آن فضا بيشتر امكان نشو و نما يافته است كه ما در اينجا به يكى از بارزترين آنها اشاره مى كنيم و پيامدهاى عقلگرايى افراطى را باجمال بيان مى كنيم .مجلاتنقدونظر
7. امانوئل كانت، فيلسوف معروف آلمانى، كه خود مؤمن به وجود خداوند بود، اما برهان وجودش را در استدلالهاى فلسفى و كلامى نمى دانست و بلكه اعتقاد به هستى خداوند را از طريق ملاحظات اخلاقى به دست مى آورد، يكى از بارزترين چهره هاى كنار نهادن وحى الهى از ساحت اخلاقى است. وى نه فقط معتقد است وحى الهى نقشى در معرفت اخلاقى ندارد، بلكه مى گويد دخالت دادن اطاعت از امر و نهى الهى در ساحت انگيزش اخلاقى (دواعى عمل اخلاقى) خلاف ماهيت اخلاقى بودن آن است. وى براساس تحليل عمل اخلاقى و پديدارشناسى (35 ) آن مدعى مى شود كه ركن اصلى اخلاقى بودن يك كار استقلال آن است. شعار استقلال عامل اخلاقى (36) كه بعدها نقش مهمى در فلسفه اخلاق ايفا كرد ميراث كانت به حساب مى آيد .مجلاتنقدونظر
استقلال عامل اخلاقى كه به نظر كانت شرط اصلى اخلاقى بودن يك عمل است، به معناى آزاد بودن عامل از قيد و بند نظام على (مجبور نبودن) و توان رهايى از قوت و جاذبه و دافعه تمايلات و غرايز آدمى و بالاخره مهمتر از همه توان عمل براساس حكم عقل خود بدون لحاظ غايت و غرض خاص (اين نكته اساس وظيفه گرايى كانت در فلسفه اخلاق را نشان مى دهد) است. (37 )مجلاتنقدونظر
پيش از پرداختن به نقد و بررسى سخن كانت در اين مورد، ذكر نكته اى لازم است و آن تاكيد فراوان او بر لزوم وجود خدا براى توجيه اعتبار اخلاق است .مجلاتنقدونظر
كانت معتقد است از آنجا كه عقل عملى آدمى دو حكم اصيل دارد كه عبارت است از لزوم پى جويى سعادت (بيشترين خيرات) و لزوم پى جويى فضيلت كه هر دو معتبرند و به دليل اعتبار و لغو نبودنشان حاكى از مقدور بودن جمع فضيلت و سعادت براى آدمى است. اما از طرف ديگر مى بينيم نظام طبيعت برحسب ذات خود اخلاقى نيست; يعنى مايل به جمع كردن اين دو نيست و اى بسا فاضلمردانى كه به نان شب محتاجند و حتى خواب سعادت (بيشترين خير و لذت) را هم نمى بينند . پس آيا بايد بگوييم آن دو حكم عقل عملى ناهمگون و در نتيجه يكى لغو است يا راه حل ديگرى وجود دارد؟مجلات
نقدونظر
كانت از اينجا به لزوم وجود خدا به عنوان حقيقتى كه قدرت سازگار كردن فضيلت و سعادت را دارد و مى تواند طبيعت سركش را براى اهل فضيلت رام كند و اگر در اين عالم لذت و سودى عايد آنها نشود به جبران آن در عالمى ديگر خير فراوان نصيب آنها بكند، پى مى برد. (38 )مجلاتنقدونظر
خداى كانت در واقع نقشى بيش از سازگار كردن اين دو حكم عقل عملى ندارد و اعتبار و هستى او به اعتبار و هستى اين دو حكم گره خورده است و اگر ترديدى در اينها رواشود آتش آن باور به وجود خدا را هم فراخواهد گرفت. در واقع چنين هم شد و كسانى چون كارل ماركس، لودويگ فوئر باخ و فرويد كه همگى در فضاى تفكر كانتى نشو و نما كرده بودند با اندك ترديدى در اصل و اساس اعتبار عقل عملى و احكام اخلاقى به ترديد درباره وجود خدا كشيده شدند .مجلاتنقدونظر
كارل ماركس با تحليل اجتماعى و جامعه شناسانه احكام اخلاقى راه را براى تحليل جامعه شناختى باور به وجود خدا گشود و نيز فرويد با تحليل روانشناسانه اصول اخلاقى راه را براى تحليل روانشناختى اعتقاد به خداوند گشود و اعتقاد به خدا را باورى برخاسته از ترس آدمى و فرافكنى آگاهى بيگانه از خود به عالم خارج ارجاع داد. (39 )مجلاتنقدونظر
بى جهت نبود كه رودلف اتو، متكلم الهيات مسيحى، بر كانت مى تازد و مى گويد خداى كانت و دين او عنصر اصلى دينى بودن، يعنى احساس حالت دوگانه بيم و اميد نسبت به خدا، را ناديده گرفته است و تحليلى غيردينى از خداوند ارائه كرده است (40) . به هرحال غرض از ذكر اين نكته تاكيد بر اين بود كه اگرچه كانت نمى خواست با عقلانى كردن اخلاق وجود خداوند را هم بى اثر سازد، اما راهى كه برگزيد و وحى را كنار نهاد، عملا به همانجا منتهى شد. حال باز مى گرديم به سخن كانت و اينكه استقلال عمل اخلاقى نشانگر لزوم پيراسته بودن آن از اطاعت امر و نهى ديگران و از جمله خداست .مجلاتنقدونظر
سخن كانت البته مورد اعتراض قرار گرفته است و يا مى توان اعتراضهايى بر آن طرح كرد. برخى از اعتراضهاى مطرح شده و يا ممكن چنين است :مجلاتنقدونظر
الف. استقلال عمل اخلاقى، حتى اگر مورد قبول و شرط اخلاقى بودن باشد، به معناى كنار زدن حضور وحى در اخلاق نيست. زيرا آنچه از استقلال عمل اخلاقى فهميده مى شود، اين است كه فرد آن را آگاهانه و با قبول مسؤوليت آن انجام داده است; حال اگر در روند انجام آن توصيه الهى را مد نظر داشته و براساس فرمان الهى عمل كرده باشد، استقلال عمل را از دست نداده است; زيرا آگاهانه و آزادانه دل به خدا داده و فرمان او را اطاعت كرده است و اين غير از عمل از سر ناچارى است كه استقلال عامل را مى گيرد. به قول دواركين (41) ، يكى از منتقدين كانت، استقلال عمل اخلاقى يك آيين نامه رفتارى است; يعنى چگونگى عمل عامل است كه استقلال يا عدم استقلال را روشن مى كند و نه اطاعت يا انجام عمل خاصى كه خدا به فرد مى گويد. به عبارت ديگر دواركين مى خواهد بگويد كه استقلال عمل عامل به اين است كه او توانايى سبك و سنگين كردن تمايلات و خواسته هاى خود را داشته باشد و با ملاحظه مجموع آنها تصميم به انجام كارى بگيرد (42) . بنابراين همين امر الهى را هم به دو صورت مى توان انجام داد و اين به خود عامل برمى گردد. زيرا مى تواند به صورت اختيارى و مستقل آن را ملاحظه و براساس آن عمل كند و مى تواند از سر اجبار و ناچارى به آن تن دهد. پس صرف لزوم استقلال عمل اخلاقى بيانگر كنار گذاشتن اطاعت امر الهى نيست .مجلاتنقدونظر
ب. حكم عقلى كه كانت مى گويد آيا كاشف يك ويژگى اخلاقى است يا نه، اگر كاشف امر حقيقى عينى است، پس عمل اخلاقى در واقع متاثر از واقعيت است و نه خود خواست آدمى. يعنى عمل اخلاقى برحسب امور عينى تعيين مى شود و مستقل از عاملى اخلاقى هست و اين خلاف تاكيد كانت بر استقلال عامل اخلاقى است .مجلاتنقدونظر
اگر بگويد كه پيروى از عينيت منافى استقلال عمل نيست، جواب اين است كه چطور تابع تكوين الهى شدن و چنان عمل كردن كه تكوين الهى نشان مى دهد منافى استقلال فرد نيست، اما تابع تشريع او شدن و چنان عمل كردن كه او مى گويد نافى استقلال عمل فرد است !مجلاتنقدونظر
اينجا بود كه هير و سارتر و ديگر مدافعان غيرشناختارى استقلال عمل اخلاقى، راهى را كه كانت آغاز كرده بود به پايان رساندند و گفتند استقلال عمل اخلاقى در صورتى حاصل مى شود كه ما حتى از قيد عينيت اخلاق هم رها شويم و چارچوبى نداشته باشيم; حتى اگر اين چارچوب خود متن حقيقت و واقع باشد و از اينجا بود كه استقلال عمل اخلاقى با نظريه جعلى بودن (43) اخلاق گره خورد و گفتند و سرودند و به پاى آن رقصيدند كه اخلاق حوزه خواست فردى است و استقلال عمل اخلاقى حكم مى كند آدمى هر آنچه را خود مى خواهد برگزيند و عمل كند و اگر كسى بخواهد حدى بر آن تعيين كند و يا بگويد، مثلا حسن آزادى جنسى برخلاف طبيعت و قانون تكوين است، او ناقض اصالت استقلال عمل اخلاقى است; چه رسد به كسى كه بگويد خداوند از اين كار منع كرده كه او البته از ريشه اصالت عمل اخلاقى را كنده است. (44 )مجلاتنقدونظر
ج. گيريم كه عامل اخلاقى بايد مستقل باشد تا عمل او اخلاقى شود، ولى اينكه بخواهيم از آن نتيجه گيريم كه بايد امر و نهى الهى را لحاظ نكند زيرا نافى استقلال اوست، منوط به قبول يك پيشفرض است كه پذيرش آن سهل نيست و دشواريهاى زيادى فراراه پذيرنده قرار مى دهد. و آن اينكه بگوييم خداوند بيگانه از آدمى است و لحاظ امر و نهى او وارد ساختن غير در حريم شخصى آدمى است .مجلاتنقدونظر
آيا واقعا چنين است يا اينكه طبق تعاليم دينى خداوند با آدمى غريب و بيگانه نيست، بلكه خود واقعى آدمى به ميزان انس و قرب و آشنايى و اتحاد با همين خداوند است و به تعبير زيباى قرآن كه حسن ختام اين مقال نيز است آدمى با خداوند چنان يگانه است كه فراموشى خود آدمى ملازم با فراموش كردن خداوند است: «ولاتكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم » (حشر،19 ).مجلات نقدونظر 1. David Mcnaughton, Moral vision. black, well p.3.مجلات نقدونظر 2. ر.ك: فرهنگ و دين، هيئت مترجمان، زير نظر بهاءالدين خرمشاهى، طرح نو، ص 7 .مجلات نقدونظر Paul Edwards, Encyclopedia of philosophy, V.7,p.150.مجلات نقدونظر 3. Ibid V.7,p.140.مجلات نقدونظر 4. William K.Frankena, Ethics prentic-Hall,P.1.مجلات نقدونظر 5. Revelational Religion.مجلات نقدونظر 6. natural Religion or Deism.مجلات نقدونظر دين طبيعى معمولا حاصل تامل عقلانى يا احساس فطرى وجود خداوند است و به معاد نيز باور دارد، اما شريعت و اخلاقيات دينى را كه مبتنى بر وحى باشد، انكار مى كند و ريشه اخلاقيات را وجدان فرد يا اجماع جمع يا قانون طبيعى و يا شهود عقلانى مى داند .مجلات نقدونظر ر.ك : Lawrence C. Becker Encyclopedia of Ethics GarLand p.1081.مجلات نقدونظر 7. اخلاق دينى در مقابل اخلاق سكولار (غيردينى) است و بحث از تفاوتهاى آنها در فلسفه اخلاق مهم است .مجلات نقدونظر 8. سه گرايش عمده در فلسفه اخلاق غرب عبارتند از: سودگروى (utilitarinism) ، فضيلت ارسطويى (Virtue Ethics) ، وظيفه گروى كانتى (deontological Ethics) .مجلات نقدونظر 9. Becker Encyclopedia. P.70.مجلات نقدونظر 10. Ibid.مجلات نقدونظر 11. Rationalist.مجلات نقدونظر 12. Divin command theory.مجلات نقدونظر 13. voluntarism.مجلات نقدونظر 14. Becker Encyclopedia.p.1290.مجلات نقدونظر 15. Cognitive or Descriptiv.مجلات نقدونظر 16. Strang Form.مجلات نقدونظر 17. Lowis .PPojman Ethical theory.P.520.مجلات نقدونظر 18. Philip L. Quinn, Divine Commands and Moral Requirements OxFordP.39.مجلات نقدونظر 19. مثلا ر.ك: علامه حلى، شرح تجريد الاعتقاد، تصحيح حسن حسن زاده آملى، ص 302 .مجلات نقدونظر 20. Egoism.مجلات نقدونظر 21. PAul Edwards V.7 P.149.مجلات نقدونظر 22. دوره كامل آثار افلاطون، ترجمه محمد حسن لطفى، خوارزمى ج 1، ص 250 .مجلات نقدونظر 23. Peter sinGern A Companion to Ethics black well P.525.مجلات نقدونظر 24. مثلا رك: الامام فخرالدين الرازى المطالب العاليه تصحيح احمد حجازى دارالكتب العربى ج 4 ص 105 .مجلات نقدونظر 25. قاضى ايجى، المواقف فى علم الكلام، عالم الكتب، ص 323 .مجلات نقدونظر 26. Arbitrary.مجلات نقدونظر 27. Peter singern P.528.مجلات نقدونظر 28. Paul Edwards V.7.P.156.مجلات نقدونظر 29. priscriptive.مجلات نقدونظر 30. Philip. L. Quinn P.52.مجلات نقدونظر 31. IbidP.61.مجلات نقدونظر 32. IbidP.62.مجلات نقدونظر 33. Peter singern P.530.مجلات نقدونظر 34. MajidFakhry Ethical theory in Islam Leiden P.33.مجلات نقدونظر 35. phenomenology.مجلات نقدونظر 36. Autonomy of moral agents.مجلات نقدونظر 37. Becker P.71.مجلات نقدونظر 38. IbidP.962.مجلات نقدونظر 39. IbidP.1082.مجلات نقدونظر 40. IbidP.1081.مجلات نقدونظر 41. Dworkin.مجلات نقدونظر 42. Becker P.73.مجلات نقدونظر 43. Inventional.مجلات نقدونظر ر.ك : David Mc Naughton moral vision P.5مجلات نقدونظر 44. Becker P.72.مجلات نقدونظر
نقد ونطر- شماره 6