معرفي كتاب از علم سكولار تا علم ديني (دكتر مهدي گلشني)
فرشاد فرشته صنيعي
از علم سكولار تا علم ديني
گلشني، مهدي. 1370. تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، قطع: وزيري. 7100 ريال.در گذشتهيي نه چندان دور جامعهي اسلامي يگانه كانون علم و معرفت بود و نبض اصلي علوم بيشتر در دست كساني قرار داشت كه در رشتههاي علوم ديني و حكمت نظري صاحبنظر بودند. از نظر اين بزرگان، اصول و فروع علوم طبيعي با ساير رشتههاي حكمت در سياق واحد قرار ميگرفت و قوانين و ضوابطي دقيق بر نحوهي ارتباط اين رشتهها با يكديگر حاكم بود. ولي پس از مدتي رشتهي علم و معرفت گسسته شد و اين گسستگي، همراه با ديگر عوامل، موجب منزوي شدن علوم طبيعي در جهان اسلام شد. درست در همين زمان، دنياي غرب به اين علوم توجه كرد و به گسترش آن اقدام نمود و اين امر، صنعت و فنآوري را در پي داشت. در دو سدهي گذشته، جهان غرب با پيشرفت در علوم و فنون، جوامع اسلامي را به طور مستقيم زير سلطهي خود در آورد. جهان اسلام همراه با دريافت اين علوم از غرب، فلسفهي زيربنايي آنها را نيز به محيطهاي علمي خود وارد كرد. در كشورهاي اسلامي، دانشپژوهان از يكسو علوم و فنون را فراميگيرند و از سوي ديگر به طور پراكنده با آموزههاي ديني آشنا ميشوند. آنها غالباً ميپندارند كه علم و دين، دو حوزهي كاملاً مستقلاند و بر يكديگر تأثيري ندارند. و نيز ميپندارند از آنجا كه علم، روش خاص خود را دارد كار علمي، اسلامي و غير اسلامي ندارد و از اين رو گمان نمودهاند سخن گفتن از علم ديني يا به تعبير ديگر علم اسلامي بيفايده بلكه بيمعنا است.كتاب حاضر تلاش ميكند تا به طور محققانه نشان دهد كه علم ديني نه تنها معنادار است بلكه به لحاظ ثمرات، بسيار غني است. در اين كتاب بيان ميشود كه علوم طبيعت چه در جهان اسلام و چه در تمدن جديد غرب ابتدا با يك بينش ديني شكل گرفت و سپس در دو قرن اخير جنبهي سكولار پيدا كرد. اين كتاب همچنين نشان ميدهد كه ايدئولوژيها و گرايشهاي فلسفي در كاوشهاي علمي و تفسير دادههاي تجربي نقش ايفا ميكنند و مطالعهي طبيعت، جامعه و انسان ميتواند در چارچوب جهانبيني ديني (اسلامي) انجام گيرد. با توجه به محدوديتهاي بينش سكولار و ثمرات نامطلوب آن در عرصهي عمل، در اين كتاب پيشنهاد ميشود كه علم بايد بار ديگر، جنبهي ديني به خود بگيرد تا زمينه براي شكوفايي ساير ابعاد وجودي انسان فراهم شود و ارائهي طرح اسلاميكردن دانشگاهها در راستاي تحقق اين هدف است.اين كتاب داراي شش فصل است. در فصل اول به سكولار شدن جوامع علمي و نيز علل و پيامدهاي آن اشاره ميشود. نويسنده معتقد است علم و دين چه در جهان اسلام و چه در جهان غرب، در آغاز تعارضي با يكديگر نداشتند اما پيدايش يك جريان ضدعقلي و همچنين حاكميت بعضي حاكمرانان متعصب بر جهان اسلام سبب شد تا علوم عقلي به طور كلي و علوم طبيعي و رياضي به طور خاص در انزوا قرار گيرد. ولي در همين هنگام كه اين علوم در جهان اسلام رو به خاموشي رفت دنياي غرب به آن روي آورد و به پيشرفتهايي نايل شد. ظهور گرايشهاي فلسفي تجربهگرا در كنار توفيق چشمگير علوم، انسان غربي را به خود واگذاشت و او را از دين دور كرد. از اين رهگذر علم، جايگزين دين سنتي شد. حاكم شدن بينش پوزيتيويستي بر جوامع علمي و رسوخ آن به جوامع اسلامي موجب شد تا برخي افراد در جامعهي اسلامي ارزشهاي ديني را كنار گذارند و برخي ديگر درصدد برآيند تا با استناد به قرآن و حديث نشان دهند اسلام با علم جديد سازگار است؛ و گروه سوم نيز اسلام و علم جديد را دو قلمرو مستقل به حساب آوردند. در ادامهي اين فصل، مشكلات جايگزيني علم ديني با علم سكولار بيان و به راه حل هريك از آنها اشاره ميشود.در فصل دوم، ديدگاههاي مختلف دربارهي رابطهي علم و دين بيان ميشود. نويسنده با پيروي از تقسيمبندي مشهور ايان باربور، مواضع دانشمندان دربارهي رابطهي علم و دين را در چهار مقولهي: تعارض، استقلال، گفتگو و وحدت جاي ميدهد. به عقيدهي وي در بينش اسلامي، علم در عرض دين نيست بلكه در طول آن است. بنابراين، در اين بينش علم و دين تعارضي با يكديگر ندارند و اگر تعارضي احياناً در گذشته مشاهده شده است ناشي از ناديده گرفتن محدوديتها و مرزهاي علوم تجربي از سوي اصحاب آن و يا ناشي از دخالت نارواي برخي متدينين در اموري است كه صلاحيت اظهارنظر دربارهي آنها را نداشتهاند. در ادامه، نويسنده اظهار ميكند در حاليكه در نيمهي دوم قرن نوزدهم و نيمهي اول قرن بيستم، دين در جوامع علمي كنار نهاده شد و حتي دانشمندان ديندار دلبستگيهاي ديني خود را بروز نميدادند اما در چند دههي گذشته و بهويژه در دو دههي اخير، شاهد گرايش روزافزون دانشمندان به سوي دين و معنويت هستيم. در اين فصل دلايل اين پديده ذكر و شواهد اين احيا بيان شده است.فصل سوم به تبيين جايگاه علوم طبيعت از ديدگاه اسلام اختصاص دارد. موءلف معتقد است از ديدگاه قرآن همهي موجودات، آيات خداوندند پس مطالعهي طبيعت را ميتوان مطالعهي آثار صنع خداوند دانست و از اينرو كار علمي نوعي فعاليت ديني به شمار ميآيد. مطالعهي طبيعت از راه كار علمي و در زمينهيي اسلامي ويژگيهايي دارد كه در اين فصل به هفت ويژگي اشاره ميشود از جمله: هدفداري نظام آفرينش، اعتقاد به واقعيتي فراتر از جهان فيزيكي، كلنگرانه بودن معرفتشناسي اسلامي و نفي تحويلگرايي.در فصل چهارم، علل پيدايش تمدن درخشان اسلامي در چند قرن اول هجري بيان ميشود. تشويق قرآن و سنت به فراگيري علوم، فراهم كردن امكانات آموزشي و پژوهشي از راههاي گوناگون، احساس جهانوطني در علماي مسلمان و حاكميت روح تسامح در زمرهي اين عوامل قرار دارند. در پايان اين فصل تأكيد ميشود كه بر مسلمانان لازم است كه علل شكوفايي و عقبافتادگي خود را بررسي كنند تا با برداشتن موانع رشد و تقويت عوامل شكوفايي، زمينه را براي پايهريزي تمدن اسلامي فراهم آورند. نيل به اين هدف نيازمند برنامهريزي است و در دو فصل بعدي، دو برنامه ارائه ميشود: برنامهي كوتاهمدت و برنامهي بلندمدت.در فصل پنجم برنامهي كوتاهمدت براي وصول به وضعيت مطلوب ترسيم ميشود. در اين فصل نويسنده اظهار ميكند امروزه دو نهاد، متولي دانش در كشوراند: حوزه و دانشگاه. جدايي اين دو، سبب جدايي علم و دين در اذهان دانشپژوهان مسلمان شده است. وي با برشمردن عوامل عمدهي جدايي حوزه و دانشگاه، حل اين مشكل را در گرو وحدت هدف در اين دو ميداند و ميگويد بايد تمام لوازم رسيدن به اين وحدت فراهم شود تا دوگانگي علوم ديني و علوم طبيعت از ميان برود و همهي اين علوم در خدمت بالابردن سطح علمي و معنوي جامعهي اسلامي قرار گيرد. وي اقداماتي را براي تحقق وحدت حوزه و دانشگاه سفارش ميكند و در پايان مينويسد: در دو دههي اخير اقداماتي در اين زمينه صورت گرفته است اما هيچ كدام به طور جدي و در حد لازم دنبال نشده است. مهمترين عامل رسيدن به اين وحدت آن است كه دانشگاهيان حوزههاي علمي را جدي بگيرند و حوزويان نيز به دانشگاهيان و علوم دانشگاهي توجه بيشتري كنند و هيچ يك از آنها ديگري را مانع پيشرفت دانشهاي مربوط به خود نداند و براي ديگري شأن لازم قايل شود.هدف فصل ششم، آخرين فصل كتاب، تبيين مسئلهي اسلاميكردن علم و ارائهي برنامهي بلندمدت اسلاميكردن دانشگاهها است. به عقيدهي موءلف علم ديني از دو جهت معنادار و حايز اهميت است. نخست آنكه: پيشفرضهاي متافيزيكي علم ميتواند متأثر از جهانبيني ديني باشد. و دوم آنكه بينش ديني در جهتگيريهاي كاربردي علم موءثر است. وي توضيح ميدهد كه علم فارغ از پيشفرضهاي متافيزيكي نيست. علوم تجربي با مشاهدهها و انجام آزمايشها آغاز ميشود. آنچه آزمايشگر در آزمايشگاه انجام ميدهد و ميبيند ميتواند در شرايط آزمايشگاهي يكسان در همه جاي دنيا يكي باشد اما هنگامي كه سراغ نظريههاي فراگير ميرويم و ميخواهيم نظريهيي جهانشمول بسازيم، پيشفرضهاي فلسفي زيادي در كار است. مثلاً هنگامي كه سراغ مسائل مرزي ميرويم و ميخواهيم تكليف اول و آخر جهان طبيعت را روشن كنيم كسي كه داراي جهانبيني الهي است قضايا را به گونهيي ميبيند و شخصِ منكرِ وجودِ خداوند مسئله را به گونهي ديگر توجيه ميكند به عبارت ديگر در اين موارد، جهانبيني دانشمند به او در نظريهپردازي و گزينش ميان نظريهها جهت ميدهد. موءلف شواهد متنوعي را در اين باره ارائه ميدهد و معتقد است تقريباً همهي كساني كه از اسلاميكردن علم سخن ميگويند منظورشان آن است كه از چيزهايي كه از خارج علم به آن افزوده ميشود، غفلت نشود و كليت قضايا در چارچوب جهانبيني اسلامي ديده شود. وي سپس نقش جهانبيني را در جهتگيريها و كاربردهاي علم توضيح ميدهد و اظهار ميكند اگر كار علمي در پرتو جهانبيني الهي انجام شود نتيجهاش تأمين نيازهاي مادي و معنوي بشر خواهد بود ولي اگر در پرتو جهانبيني سكولار انجام شود تضميني براي مخرب بودن آن نيست. نويسنده، دانشگاه اسلامي را دانشگاهي ميداند كه علم و فن در آن در بالاترين سطح تحقيقات روز باشد و در عين حال، بينش و منش ديني بر آن حاكميت داشته باشد. وي هدف دانشگاه اسلامي را بالا بردن مرزهاي دانش و رفع نيازهاي جامعه و علاوه بر اين، فراهمكردن شرايط لازم براي تهذيب اخلاقي دانشجويان و مجهز ساختن آنها به بينش اسلامي ميداند و در ادامه مسير دستيابي به اين اهداف را بيان ميكند.كتاب از علم سكولار تا علم ديني كتابي است روان كه متعهدانه و محققانه با بهرهگيري از منابع قابل توجه، به بحث مهم «علمديني» ــ كه يكي از سرفصلهاي مهم در مبحث انحاي رابطهي علم و دين است ــ ميپردازد.