افلاطون، جنسیت و تعلیم و تربیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

افلاطون، جنسیت و تعلیم و تربیت - نسخه متنی

مریم نصر اصفهانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

افلاطون، جنسيت و تعليم و تربيت

نوشته مريم نصر اصفهاني

پيشگفتار

گزانتيپ همسر سقراط_ منهاي اينكه وجود تاريخي داشته باشد يا نه_ شماي كاريكاتورگونه اي است كه يونانيان باستان از زن به تصوير كشيده اند. منهاي داستانهاي گوناگوني كه از ماجراهاي سقراط و همسر تندخو، نادان و بهانه جويش گزانتيپ نقل ميكنند. در ميان اثار شاعران، نمايشنامه نويسان و متفكران يوناني نيز جملات فرواني در نكوهش زنان وجود دارد.[1] افلاطون در اين ميانه استثنايي عجيب به شمار مي آيد چنانكه بلافاصله پس ازاو، گفته هايش توسط ارسطو مورد انتقاد واقع شد. ارسطو نه تنها به دفاع از انديشه ها و عقايد گذشته گان ميپردازد، كه گوي سبقت را از آنان مي ربايد چنانكه نكوهش و تحقير زنان در سراسر تاريخ تفكر فلسفي همانندعادتي تكرار شده است. اما آنچه در اين جا منظور نظر ماست پرداختن به انديشه هاي افلاطون در باب جايگاه زنان بعنوان اعضاي اجتماعي است كه افلاطون بعنوان آرمانشهر خود مطرح ميكند. افلاطون در كتاب مفصل جمهوري و پس از آن، با جرح و تعديلهايي در كتاب قوانين از آرمانشهر خود و قوانيني كه بايد بر آن حاكم باشد سخن ميگويد و در اين ميانه به زنان جامعه آرماني خود نگاهي متفاوت از انديشه رايج در ميان يونانيان دارد.

اين تفاوت به قدري شگفت انگيز است كه:«بسياري از خوانندگان جمهوري افلاطون را به اين نتيجه رسانده كه شاهد استثنايي نادر در تارخ طولاني فلسفه غرب، در مورد بدنامي جنسي زنان هستند و برخي از آنان به اين نتيجه رسيده اند كه تمايل افلاطون براي اجازه دادن به زنان براي آموزش بهتر و مشاغل بالاتر نشان دهنده نوعي فمنيسم وي ميباشد [2]

در مقابل، نظريات ديگري هم وجود دارد كه با استناد به برخي سخنان سقراط در جمهوري و سايرآثار افلاطون چنين نتيجه گيري را افراطي و نادرست ميدانند.

مقصود اين نوشتار بررسي آرا افلاطون درباره نقش و جايگاه اجتماعي زنان ، با توجه به دو رساله جمهوري و قوانين است.

بي مناسبت نيست اگر در ابتداي امر نگاه كوتاهي به وضعيت دو گروه از زنان يوناني كه بطور خاص در انديشه افلاطون موثر بوده اند داشته باشيم. گروه اول زنان آتني هستند، انتقادات صريح افلاطون بيشتر متوجه آنان است كه البته متناسب با وضعيت عمومي زنان يوناني است. گروه دوم زنان اسپارتي هستند كه حضور آنان در نزديكي آتن تا حدود زيادي بر انديشه افلاطون براي پيگيري طرح جامعه ارماني اش موثر بوده است.

زنان يوناني

اينطور كه از شواهد تاريخي بر مي آيد آتن قديم بيش از آنكه به غرب متمايل باشد شرقي است و اين امر را ميتوان در آداب و رسوم، قيود اخلاقي و خلق و خوي مردمانش بازيافت. دختران آتني در خانه به تحصيل مي پرداختند و، بيشتر، خانه داري و علوم مربوط به آن را فراميگرفتند. دختران در ورزشهاي عمومي شركت نميكردند ؛ خواندن نوشتن، محاسبه رقص آواز موسيقي ريسندگي و بافندگي را در خانه و نزد مادر يا دايه خود مي آموختند . در يونان فقط عده معدودي از زنان به تحصيلات كامل نايل ميشدند، و اينان بيشتر فاحشه هاي ممتازبودند. براي زنان محترم از تحصيلات ابتدايي بالاتر ممكن نبوده است.[3]

در آتن همه قوانين و رسوم مربوط به امور جنسي - ازدواج،طلاق،حزانت فرزندان و..._ ساخته و پرداخته مردان و نماينده نوعي سير قهقرايي است.[4]

تعليمات زنان آتن از امور خانه داري فراتر نميرود چرا كه يونانيان بر اين عقيده بودند كه هوشمندي زن او را از انجام وظايفش باز ميدارد. هرچند كه اين خانه نشيني زنان آتني را طوري پرورش ميدهد كه نميتوانند مصاحبان خوبي براي مردان آتن كه بر اثر زندگي متنوع و آزاد خود تيزبيني و هوش خاصي يافته اند باشند. [5]

اما وضعيت در مورد زنان اسپارت متفاوت است .بطور كلي گفته ميشود براي شناختن افلاطون، و در حقيقت بسياري از فلاسفه پس از او مختصر دانشي درباره شهر اسپارت لازم است. بسياري از آداب و رسومي كه افلاطون در جمهوري پيشنهاد ميكند عيننا برگرفته از قوانين اسپارتي است. اين نكته درمورد مسئله زنان و اموزشهاي آنها هم صادق است:

زنان اسپارت وضع خاصي داشتند. مانند زنان محترم ساير نقاط در انزوا به سر نميبردند . دختران نيز همان تعليماتي را مي ديدند كه به پسران داده مي شد. چيزي كه بيشتر قابل توجه است اين كه پسران و دختران باهم ورزش ميكردند، و همه برهنه بودند... راسل از قول پلوتارك نقل ميكند: گرچه دختران خود را برهنه ميكردند هيچ فعل بدي ديده نميشد و اتفاق نمي افتاد، بلكه اين ورزشها بازي بود و هرزگيهاي جواني در آنها نبود.

موقعيت زن اسپارتي از زنان ساير اجتماعات يونان بهتر بود و بر پايگاه ارجمندي كه هومر به زن يوناني قديم نسبت داده بود قرار داشت و از مزاياي زنان جوامع اوليه مادرسالاري برخوردار مي شد. به قول پلوتارك اين زنان از جسارتي مردانه بهره مي بردند و در هر موضوعي بي پروا سخن ميگفتند و ميخواستند بر شوهران خود برتري يابند . از لحاظ قانون از ديگران ارث مي بردند و براي ديگران ارث ميگذاشتند . با گذشت زمان در پرتو نفوذ شديدي كه در مردان خود داشتند صاحب نيمي از ثروت اسپارت شدند.[6]

جمهوري

جمهوري يكي از مهمترين و پرنفوذ ترين رسالات افلاطون است كه در آن افلاطون كوشيده است كليه آرا خود را بطور منظم گرد آوري كند. جمهوري مشتمل بر ده كتاب است كه بصورت پيوسته و در يك دوره زماني خاص به رشته تحرير درنيامده است. اما بايد توجه داشت كه«جمهوري اثري نيست كه پس از مرگ افلاطون منظم و منتشر شده باشد ؛ و در اينكه خود افلاطون انرا بصورت اثري كامل منتشر ساخته است،كسي ترديد ندارد[7]

افلاطون كتاب اول جمهوري را با بحث پيرامون عدالت آغاز ميكند و كل كتاب اول را به اين بحث اختصاص ميدهد. كتاب اول جمهوري را از محاورات نخستين افلاطون و منسوب به دوره سقراطي تفكر او ميدانند.[8]در حاليكه ادامه و تكميل جمهوري منسوب به دوران كمال انديشه هاي افلاطون است. او در كتاب دوم جمهوري پيشنهاد ميكند كه چون مشاهده قضايا در مقياس بزرگتر آسانتر است،پس مناسب تر آن است كه نخست ماهيت عدالت را در شهر روشن سازيم و سپس با استفاده از آن درباره عدالت افراد آدمي تحقيق كنيم و انگاه آنها را با يكديگر بسنجيم تا ببينيم چه وجه تشابهي ميان آنان هست.[9] اينچنين در كتاب دوم جمهوري بحث از آرامانشهر آغاز ميشود. افلاطون در كتابهاي دوم و سوم درباره اعضاي جامعه خود سخن ميگويد و آنها را به سه طبقه تقسيم ميكند كه به ترتيب منزلت اجتماعي و پس از بردگان عبارتند از صنعتگران و پيشه وران، دستياران، و پاسداران در راس. سخن گفتن از وظايف پاسداران كه مهمترين طبقه اجتماعي هستند از انتهاي كتاب سوم اغاز ميشودو بطور مفصل مورد بررسي قرار ميگيرد. بحث از جايگاه اجتماعي زنان نيز در دل همين بحث و در رابطه با زنان طبقه پاسدار شكل ميگيرد. چراكه آنان بايد به صورت ويژه اي تربيت يابند. چنانكه هيچگونه دارايي خصوص براي آنها متصور نيست.[10] در كتاب چهارم افلاطون به بسط نظريه خود درباره پاسداران ميپردازد و همه توجه خود را معطوف به انان ميكند چنانكه مشخص نيست قوانيني كه براي آنها وضع ميكند به چه ميزان قابل تسري به ساير طبقات اجتماعي است.

افلاطون در كتاب چهارم جمهوري اشاره مختصري به اشتراك زنان و كودكان در ميان پاسداران ميكند.[11] اما بحث خود را تا آغاز كتاب پنجم به تاخير مي اندازد. گمپرتس درباره اين اشاره هاي كوتاه و گذارا در خلال بحثهاي سقراط در جمهوري ميگويد:« مصنف جمهوري مانند هر نويسنده خردمند كه غرضش براستي اقناع خواننده است نه خيره كردن چشم او ، به دقت تمام انديشيده است كه مطالبي را كه بر خواننده گران خواهد آمد و اعتراض او را برخواهد انگيخت چگونه و در كجا و به چه ترتيبي بياورد؛ و در اوردن اين مطالب سه اصل را رعايت كرده است. اولا طرح اين مسائل را هنگامي اغاز ميكند كه گفتگو به مرحله اي رسيده كه ذهن و احساس خواننده مجذوب بحث شده است، ثانيا پيش از انكه مطلبي تازه طرح كند به خواننده فرصت ميدهد تا بر دشواري مطلب پيشين چيره گردد و بدين منظور با استفاده از شگردهاي نويسندگي توالي مطالب را قطع ميكند و ميان انها فاصله مي اندازد. ثالثا اين مسائل بغرنج را به ترتيب درجه دشواري و زنندگي آنها به ميان مي اورد. او نه تنها بدين شيوه پيش مي رورد بلكه اين نكته را بروشني تمام اعلام ميكند . مادر اين باره در فرصتي ديگر به تفصيل بيشتر سخن خواهيم گفت و انگاه روشن خواهد شد كه اين روش موثرترين سلاح افلاطون در مبارزه با اعتراضهاي مخالفان نظريه اش بوده است . [12]

اين اتفاق هنگام سخن گفتن پيرامون زنان طبقه پاسداراشكارا رخ ميدهد وتفصيل مسئله تا آغاز كتاب پنجم به تاخير مي افتد. آنجا كه سقراط قصد تشريح نظامهاي سياسي بد و نادرست را دارد، بخاطرپچ پچ دوتن از مخاطبانش_ پولمارخوس و آدئيمانتوس _ سخن خود را متوقف ميكند و آنها از او ميخواهند كه سخن درباره اشتراك زنان و كودكان را كه سربسته رها كرده است، بگشايد. سقراط در ابتداي امر سعي ميكند از بازگشايي بحث طفره رود اما سر انجام در مقابل اصرار جمع تسليم ميشود و اذعان ميكند كه اكنون از بحث در تربيت مردان- اينجا منظور طبقه پاسداران است_ فارغ شديم مانعي براي تشريح وظايف زنان در راستاي برپايي چنين جامعه آرماني نيست.

اينچنين افلاطون به شيوه اي استادانه در حاليكه ذهن مخاطبان خود را براي شنيدن مطلبي اعتراض آميز آماده ميكند و كنجكاوي او را برمي انگيزد، پيشاپيش بيان ميكند كه شايد عقايدش به نظر شنوندگان واهي و غير قابل اجرا جلوه كند.

سقراط در آغاز بحث از يك مثال كمك ميگيرد و از انجا كه پپيش از اين پاسداران را به سگهاي گله مانند كرده بود از مخاطب خود سوال ميكند كه آيا توقعي كه ما از سگهاي ماده داريم در مقايسه با سگهاي نر متفاوت است؛ با توجه به اين نكته كه آنها بچه مي زايند و آنها را شير ميدهند. پاسخي كه ميگيرد اين است كه هردو وظيفه پاسداري از گله را دارند منتهي به علت ضعف سگهاي ماده بايد رعايت حالشان بشود. [13]

سقراط از اين پرسش و پاسخ چنان نتيجه ميگيرد كه« اگر بخواهيم زنان و مردان تكاليف برابر انجام دهند بايد هر دو را از تربيت برابر بهره مند سازيم [14] و در ادامه اضافه ميكند كه زنان نيز بايد از تربيت روحي و بدني كه براي مردان ضروري دانسته شد بهره برگيرند و فنون جنگي را هم بياموزند تا از هر حيث با مردان برابر باشند.

سقراط سپس از جنبه هاي استهزا آميز رواج چنين نظريه اي سخن ميگويد. اينكه زنان در كنار مردان بابدنهاي برهنه به ورزش بپردازند قطعا با روحيه مردمان يوناني كه با اداب و روسوم رايج در آنزمان خو گرفته اند مضحك خواهد بود و منظره ورزشگاهها را دگرگون خواهد كرد. سقراط در ادامه و در پاسخ به انتقادات خيالي كه به اين جنبه از نظرياتش وارد ميشود چنين مي افزايد كه تا چندي پيش برهنه شدن مردان نيز در ورزشگاهها ي يونان زشت و مضحك به حساب ميآمد اما زمانيكه به محاسن برهنگي در حين ورزش پي برده شد قبح اين عمل از ميان رفت. به عقيده سقراط تنها مردمان بي خرد معيارهايشان براي زشتي و زيبايي چيزيهاي غير از نيكي است

چه چيزي افلاطون را بر ان مي دارد كه از يك مثال ساده چنين نتيجه گيري جسورانه اي بكند؟

بدون شك همسايگي با اسپارتها و موفقيت آنان در بكارگيري چنين روشهاي تربيتي تاثير بسزايي در ذهن افلاطون داشته است.

قطعا وجود چنين نمونه موفقي در اطراف آتن به افلاطون نيرو و جسارت بيشتري در دفاع از سخنانش مي بخشيده است و به او اين شهامت را مي بخشيده است كه نه تنها در پرورش جسم كه در پرورش روح هم خواستار برابري زنان و مردان باشد.

با وجود اين سقراط در جاي جاي مطالبي كه بيان ميكند بسيار با احتياط پيش مي رود و يك لحظه هم خطر استهزا مخالفان را از نظر دور نميدارد و اين خود دليل آشكاري بر موقعيت نابرابر زنان آتني است. در ادامه بحث سقراط پرسش بسيار مهمي را فرا روي مخالفان خود مي نهد و در صدد بر مي آيد با دلايلي محكمتر ادعاي خود را ثابت كند.

«اكنون معتقدم كه ما بايد اين نكته را روشن كنيم كه ايا زن برحسب استعداد طبيعي تواناست بر اينكه در انجام همه وظايف مرد، با مرد همكاري كند يا هيچ يك از كارهاي مرد از زن ساخته نيست؟ يا بعضي از آنها از او ساخته است و بعضي نه؟ در صورت اخير شركت در جنگ جزء كداميك از دو نوع است؟... [15]

سقراط مجددا با يادآوري خطرتمسخر مخالفين سخنانش، خودش را بجاي مدعي ميگذارد و تناقضي را كه در حرفايش نهفته بيرون ميكشد. او از زبان مخالف خود بيان ميكند كه اگر مطابق آنچه در ابتداي بحث پذيرفتيم هركس بايد كاري را كه موافق طبعش هست انجام دهد، از آنجا كه ميان طبايع زن و مرد اختلافي فاحش وجود دارد، شما سخنان خود را نقض كرده ايد، زيرا از زن و مرد كه طبايع متفاوتي دارند تقاضاي انجام وظايف برابر را داريد.

سقراط همچنان كه شيوه اوست يكراست به سراغ پاسخ نميرود. او ابتدا به نيروي غريبي كه در فن جدل نهفته اشاره ميكند و مثالي كه ميزند مثل فرد كچلي است كه طبيعت او با فرد مودار متفاوت است؛ اما ابلهانه خواهد بود اگر بپذيريم بحسب طبيعتش نميتواند به كارهايي كه موداران مشغولند اشتغال ورزد!

پس از بيان اين نكته سقراط به سراغ پاسخ اصلي ميرود و بيان ميكند كه منظور او از برابري و اختلاف، برابري و اختلاف مطلق نيست بلكه تنها منظورش اختلاف و برابري در استعداد براي انجام كارها است. و در ادامه پرسش و پاسخ خود ضمن تاكيد بر اين نكته كه عموما در همه كارها توانايي مردان بيشتر است؛ اذعان ميكند كه «هيچ حرفه اجتماعي نيست كه خاص جنس زن باشد يا خاص جنس مرد.استعداد پرداختن به كارها و فنون گوناگون در مرد و زن برابر است و از اين نظر فرقي ميان طبيعت آنها نيست، منتهي زن در هر مورد ضعيفتر از مرد است» [16] سقراط در ادامه بحث به اين نكته اشاره ميكند كه زنان نيز همچون مردان علايق و استعدادهاي گوناگوني دارند كه برحسب اين استعدادها بايد آموزش ببينند و به جامعه خدمت كنند، بعضي علاقمند به پزشكي،برخي موسيقي،برخي ورزش و برخي ديگر علاقمند به فلسفه هستند. تاكيد افلاطون به ضعف زنان به طور عمومي در كليه شوون زندگي، در اين بخش از جمهوري بسياري از مخالفان برداشتهاي فمنيستي از جمهوري افلاطون را در راي خود صائب تر كرده است. ضمن اينكه آنها به حق، به بي تفاوتي افلاطون در كليه رسالاتش نسبت به زنان و غيبت آنان در كليه مجموعه آثار افلاطون_به استثناي حضوربواسطه ديوتيما در ضيافت_ تاكيد ميكنند.

نكته ديگري كه در اين قسمت از گفتار سقراط جلب نظر ميكند ، معناي برابري و اختلاف است. مفهوم برابري و اختلاف در اينجا قدري مبهم و تا حدودي گيج كننده به نظر مي رسد. افلاطون در كتاب سوم جمهوري آنجا كه از طبقه بندي افراد مدينه برحسب طبيعتشان سخن ميگويد در باره اختلاف ميان انواع انسانها ميگويد:«همه شما كه در اين كشور بسر مي بريد برادريكديگريد. ولي روزي كه خدا شما را آفريد، مايه وجود كساني را كه قرار بود در آينده زمام امور كشور را بدست گيرند با زرسرشت- و به همين جهت آنان گرانقدر تر از ديگرانند- دستياران انان را با سيم و كشاورزان و ديگر پيشه وران را با اهن و برنج ، و چون همه شما از يك نژاد هستيد بيشتر فرزنداني كه از پشت شما به جهان ايند مانند خود شما خواهند بود . ولي گاه ممكن است از پدري زرين فرزندي سيمين زاده شود يا از پدري سيمين فرزندي زرين بدنيا آيد. همين قاعده درمورد كساني هم كه نهادشان از فلزي ديگر است صدق ميكند.»[17] و در ادامه سقراط وظيفه زمامدار را شناسايي و انتقال اين فرزندان به طبقه اي كه در خور طبيعت او است ميداند. منتهي در بخش از گفتگو به نظر مي رسد افلاطون علي رغم انچه در استدلالهايش به ميان ميكشد از واژه هاي برابري و اختلاف معاني غير از آنچه پيش از اين _در كتاب سوم_ مورد نظر بوده است مراد ميكند. اگر بخواهيم با اصطلاحات ارسطويي سخن بگوييم تفاوت در ميان طبقات اجتماعي انچنانكه قبلا در مورد آنها سخن گفته شده بود تفاوتهايي ذاتي در نظر گرفته شده است در حاليكه در موارد ياد شده - با توجه به مثال فرد كچل و فرد مودار- تفاوتها صرفا تفاوتهايي عرضي هستند.

سقراط در پايان اين بخش از گفتگوي خود نتيجه بحث را چنين اعلام ميكند كه:« اگر زنان پاسدار را از تربيت روحي و بدني بهروه ور سازيم كاري خلاف طبيعت نكرده ايم...چون موافق قاعده طبيعت است ، پس نه خيالي واهي و غير قابل اجرا. رسومي برخلاف قاعده كه امروز رايجند مخالف طبيعتند.[18]

در اين قسمت كتاب پنجم صحبت از توانايي هاي زنان پايان مي پذيرد و افلاطون در ادامه به بررسي نقش و وضعيت خانواده پاسداران مي پردازد. نوعي برنامه اصلاح نژاد پيشنهاد ميكند و قوانين غريبي براي ازدواج و فرزند اوري پاسداران وضع ميكند كه به حسب اين قوانين حق داشتن زندگي خصوص از پاسداران سلب ميشود. زنان و كودكان در اين طبقه حالت اشتراكي دارند و پيوند آنها را بر اساس قرعه و زير نظر زمامداران (اعم از زن و مرد)انجام خواهد شد. بايد ترتيبي داده شود تا از مردان دلاور بيشترين تعداد فرزند به وجود آيد و فرزندان افراد پست و نوزادان ناقص الخلقه از ميان بروند.

اظهارات تكان دهنده افلاطون در ادامه بحث كه البته ريشه هاي آنها را در جامعه اسپارت ميتوان يافت به نظر مي رسد ميتواند تا حدود زيادي اغراض اصلي افلاطون را از پشت نقاب برابري طلبي اشكار كند. و البته تا حدودي اشخاصي را كه افلاطون را نخستين فمنيست تاريخ مي دانند نا اميد كند.

آشكار است فرديت افراد ندرتا براي افلاطون مهم است. او حتي چنين ادعايي هم ندارد. افلاطون ابدا به زنان بخاطر اينكه زن هستند يا به مردان از آن جهت كه مردند نمي انديشد. تنها چيزي كه ذهن نيرومند اين فيلسوف را اشغال كرده است جامعه است و زنان و مردان همچون مهره هايي هستند كه او هرگز نميتواند از 50 درصد نيروي اين مهره ها تنها به سبب آداب و سنن اجتماعي چشم بپوشد.

اين نكته در رساله قوانين بيشتر خودنمايي ميكند.

قوانين

قوانين شامل مجموعه اي از قانون اساسي وقانون مدني و قانون مجازات و مقررات مربوط به سازمانهاي رفاهي و تربيتي است با شكل مكالمه سازگار نيست و با اينهمه افلاطون بنا به عادت ديرينه به آن وفادار مانده است. از اين رو در قوانين هم مانند رسالات ديگر دوران سالخوردگي افلاطون ما شاهد گفتارهاي آموزشي طولاني هستيم بطوريكه يك كتاب تمام از دوازده كتاب ،يعني كتاب پنجم را، گفتار يك تن اشغال كرده است بي انكه حتي يك سوال سخن او را قطع كند و اين امر تناقض اشكاري ميان شكل و محتواي اثر پديد آورده است. ضمن اينكه بايد توجه داشت كه افلاطون فرصت ويرايش اين اثر را نيافت و قلم زماني از دست اين فيلسوف پير به زمين افتاد كه هنوز قوانين را كاملا اماده نكرده بود. قوانين يكسال بعد از مرگ افلاطون و بدون هيچگونه دخالت در متن توسط شاگرد او فيليپ اپوسي در دسترس خوانندگان قرار گرفت. [19]

افلاطون در اين مكالمه با نقاب بيگانه اي آتني شركت ميكند، ولي از پشت نقاب سيماي خود او پيداست. شركت كنندگان در مكالمه قوانين سه نفر هستند. بيگانه اي سالخورده از آتن و دو پيرمرد از اسپپارت و كرت به نامهاي مگيلوس و كلينياس كه در اين رساله در مقايسه با جمهوري دو عنصر بسيار مهم -مربوط به بحث ما- غايب هستند. نخست طبقه پاسداران دوم شخصيت شجاع و پرسشگر سقراط .

گمپرتس ميگويد: براي غيبت كامل سقراط در قوانين ميتوان عللي حدس زد.شايد افلاطون روا ندانسته باشد سخنگوي اصلي جمهوري را به طرح نقشه اصلاحي تازه براي جامعه و دولت وادار كند؛ شايد هم احساس كرده باشد كه لحن جزمي كه بر بيشتر قوانين حكمفرماست با ذهن جستجوگر سقراط سازگاري ندارد و حتي پاره اي از سخنان دور از تسامحي كه در اينجا به ميان مي آيد بيشتر با روحيه ميلتوس (مدعي سقراط در دادگاه) تناسب دارد تا قرباني جاه طلب او.[20]

افلاطون در قوانين بار ديگر كمونيسم جمهوري را ستايش ميكند اما از اميد اجراي آن چشم مي پوشد. با اينحال آزادي زنان به هيچ وجه از ميان نميرود بلكه با احتياط و انعطاف بيشتري نسبت به اداب و رسوم جاري يونان بيان ميشود.

افلاطون انجا كه از تعليم وتربيت سخن ميگويد خاطر نشان ميكند كه«جامعه حق دارد آموزش را اجباري كند و همه كودكان و مردان را مجبور كند از تربيتي كه خود جامعه درست ميداند بهرمند شوند. قانون ما از اين حيث ميان زن و مرد فرقي نميگذارد . زيرا معتقديم كه زنان نيز بايد دوشادوش مردان در همه تمرينها شركت كنند ، و نميترسيم از اينكه بگويند اسب سواري و ورزش خاص مردان است و براي زنان شايسته نيست.[21]

در قوانين افلاطون غرض خود را از اين همه پافشاري بر آموزشهاي برابر زنان و مردان بيشتر آشكار ميكند و ميگويد:«قانونگذاران جامعه ما مرتكب خطايي بزرگ ميشوند كه زنان را وادار نميكنند در همه كارها بامردان همكاري ورزند. زيرا رسم امروزي سبب ميشود كه نصف نيروي جامعه به هدر رود حال آنكه اگر زن و مرد همه كارها را دوشادوش هم انجام دهند حاصل كوشش جامعه دوبرابر خواهد شد.[22]

مرد آتني قوانين در ادامه گفتگوي خود در رابطه با تربيت تاكيد ميكند تا زمانيكه دليل استواري براي رد ادعاي او مبني بر آموزش و تربيت برابر زنان و مردان آورده نشود اصرار خواهد ورزيد كه زنان در تربيت و همه امور با مردان برابر باشند. افلاطون در ادامه با لحني آميخته با تمسخر به بازگويي قوانين زندگي خاص زنان در آتن و ساير شهرهاي يونان ميپردازد كه يا مشغول انجام وظايفي نظير وظايف بندگان هستند و يا پشم ريسي ميكنند و از خانه و كودكان و يا معابد نگه داري ميكنند ولي از تمام فنون جنگ بي خبرند و با طعنه خطاب به مخاطبانش مي افزايد:«شما ممكن است چنين قانونگذاري كه اين رسم را برقرار كرده بستاييد. ولي من از عقيده خود برنميگردم و بار ديگر ميگويم: قانونگذار بايد تمام وظيفه خود را ادا كند نه نيمي از آنرا.اگر او همه كوشش خود را صرف منظم سازي زندگي مردان كند و اجازه دهد كه زنان در ناز و نعمت بسر برند و زندگي را با بي بند و باري بسربگذرانند، فقط نيمي از سعادت جامعه را تامين خواهد كرد نه تمام آنرا.[23]

نكته جالب توجه اين است كه افلاطون در اين دو رساله، هيچ كجا معتقد نيست كه نا برابري آموزش زنان و مردان باعث ظلم به زنان ميشود و يا انان را از ترقي و پيشرفت باز ميدارد بلكه حتي اين تعليم نديدگي را در برابر تن آسايي و ناز پروردگي قرار ميدهد. از آنچه دراين رسالات نگاشته شده به هيچ روي به نظر نميرسد كه افلاطون دغدغه احقاق حقوق زنان و يا بيرون كشيدن انان از وضعيت موجود در راستاي ترقي فردي آنها داشته است. در قوانين افلاطون بدون پرده پوشي اشكار ميكند كه تنها و تنها دغدغه برپايي و شكوفايي جامعه اي پايدار، قدرتمند، سالم و يكپارچه را دارد و در همين راستا هرگز نميتواند از نيروي پنجاه درصدي زنان در خدمات اجتماعي و نظامي چشم پوشي كند.

در واقع شايد بتوان گفت غرض او به هيچ روي متفاوت تر و يا متعاليتر از قانونگذاران پيشين نبوده است. انان نيز بنا به مصالح اجتماعي همچون تقسيم نشدن اراضي و ثروت ترجيح ميداده اند زنان را خانه نشين كنند و به دور از آموزش نگاه دارند. هر چند كه شايد اغراض خودخواهانه و منفعت طلبانه مردانه در قوانين افلاطوني حضور كمتري دارند و منفعت اجتماع بر هر گونه سودجويي پيشي جسته باشد.

افلاطون در قوانين كوشيده است عنايات ويژه اي به زنان داشته باشد و بيشتر از جمهوري براي تفاوتهاي جسمي و روحي زنان و مردان اهميت قائل شود.چنانكه گاهي صحبت از سرودها و موسيقي هاي مجازي ميگويد كه مركب از آهنگهايي با وزنهاي معتدل و آرام هستند و با طبيعت زنانه سازگارتر ند در مقابل آهنگهاي نمايان كننده دليري و قهرماني كه بايد خاص مردان شمرده شود. [24]

همچنين افلاطون اغلب با توجه به ضعف جسمي زنان در جاي جاي قوانين مراقب است كه كارهاي فوق طاقت را براي زنان مقرر نكند و در عين حال به سبب زن بودن، انها را از كارهايي كه شايد مورد علاقه انها باشد باز ندارد. بعنوان مثال زمانيكه از قوانين مسابقات اسب سواري سخن ميگويد به اين نكته هم اشاره ميكند كه «زنان را به شركت در اين مسابقات مجبور نخواهيم كرد ولي اگر دختراني پيدا شوند كه در آن ورزشها تمرين كرده و مهارت بدست اورده اند و از نيروي بدني كافي بهرمندند ،آنان را نبايد از شركت در مسابقات بازداشت[25] و آنجا كه از تربيت كودكان سخن ميگويد به اين نكته توجه ميدهد كه اگرچه لازم است كودكان دختر و پسر پس از سن شش سالگلي جداگانه آموزش داده شوند و كاربا جنگ افزار ها بايد در دستور كار آموزشي پسران باشد ولي «دختران نيز اگر داراي استعداد كافي باشند بايد راه بكار بردن جنگ افزار را فرا گيرند. در اين باره در روزگار ما روش نادرستي متداول است كه هيچ كس به آن توجه ندارد.[26]

مشخص نيست كه افلاطون قوانين به واسطه تجربه و يا از سرمحافظه كاري چنين سخن ميگويد اما آنچه مسلم است او نسبت به عرف اجتماع منعطف تر شده است در حاليكه همچنان به جامعه آرماني جمهوري مي انديشد.

در كتاب يازدهم قوانين آنجا كه افلاطون ميكوشد قوانيني در ارتباط با خانواده و تقسيم ارث وضع كند تقدم همه جانبه جامعه بر فرد، ظهور پررنگتري مييابد. افلاطون چنانچه رسم اتن آنزمان بوده است براي زنان صلاحيت تملك زمين نميبيند وبا قوانين سرد و خشكي كه وضع ميكند تمامي همت خود را مصروف باقي ماندن زمين و خانه موروثي در خانواده ميكند و در اين مسئله بقدري افراط ميكند كه براي دختران و پسران فرد درگذشته اقدام به تهيه فهرستي از كسانيكه آنها مجاز به ازدواج با ايشان هستند-به ترتيب اولويت-ميكند.

در مورد مسائل زناشويي افلاطون لحن ملايمتري اتخاذ ميكند و اگرچه زنان و مردان برده قوانين خشك و چهارچوبهاي سخت انها هستند اما انجا كه اختلاف و درگيري پيش مي ايد ميزان مشاركت زنان و مردان در حل اختلاف بطور مساوي در نظر گرفته شده است.[27]در مورد اختلافات زناشويي افلاطون نسبت به زنان و مردان بطور يكساني سختگير است و تمام هم خود را مصروف اين قضيه ميكند كه چگونه ميتوان از نيروي باروي زوجها نهايت استفاده را كرد، هر چند كه بطور كلي به زنان و مرداني كه به تعداد كافي فرزند دارند و همسرشان درگذشته است توصيه ميكند كه ديگر ازدواج نكنند و عمر خود را مصروف تربيت فرزندان نيكو گردانند. در غير اينصورت معتقد است زن بيوه بايد ازدواج كند ولي مرد نبايد اجازه دهد كه فرزندان او-هرچند كم تعداد- تحت نظارت نامادري رشد كنند.

در رساله قوانين در مسائل جنسي كششي به سختگيري دائما فزاينده مشاهده ميشود. آنهم نه تنها در مقايشه با طرح اجتماعي پيشتر افلاطون در جمهوري بلكه حتي با سخنان پيشتر او در همين اثر...مصنف قوانين نه تنها كشتن شهوت را توصيه ميكند بلكه وسايل وصول به اين هدف را نيز نام مي برد. معتقد است كه آموزش پسران و دختران در مدارس مختلط و همكاري زن و مرد در همه شوون زندگي، اين خاصيت را دارد كه از نيروي تمايل جنسي بكاهد. علاوه بر اين توصيه ميكند كه دختران و پسران به آزادي با يكديگر معاشرت كنند و جامه هايشان طوري باشد كه شكل بدن را كاملا از نظر پنهان نكند تا موجبي براي انگيختن شهوت نباشد. مهمتر از همه احساس شرم بايد به دقت بيشتر در مردمان تقويت شود زيرا شرم مانع از تقويت نيروي شهوت است و فقط در موارد نادر اجازه تسكين آنرا مي دهد. از اين گذشته عشق ورزي با پسران كه در مكالمه هاي ديگر همچون مهماني و فدرس با اغماض بيشتر ي درباره اش داوري مي شد در قوانين به شدت محكوم ميشود.[28]

نتيجه

چنانكه پيش از اين هم اشاره شد از روح كلي جمهوري و قوانين كاملا مشخص است كه افلاطون سعادت جامعه را بر سعادت افراد آن مقدم ميدارد. او فرديت و حريم خصوصي را براي انسانها به رسميت نميشناسد و حتي خصوصي ترين امور انساني را تحت نظارت قانون و زمامداران در مي اورد. افلاطون زمانيكه بيان ميكند :«كودكان بيشتر به جامعه تعلق دارند تا به پدران و مادران خود.» و يا انجا كه ميگويد: « فرد در زناشويي بايد نفع جامعه را در نظر بگيد نه آسايش خود را [29]آشكارا تنها و تنها به منفعت مدينه مي انديشد و سوداي ديگري در سر ندارد.

گمپپرتس به افلاطون ايراد ميگيرد كه: در امر ازدواج از تمايل شخصي دختران و زنان كمتر از ان سخن به ميان مي آيد كه از مدافع ازادي زنان ميتوان چشم داشت. [30]

به نظر مي آيدچنين ايرادي نا بجا و از سر سهل انگاري باشد چرا كه افلاطون چه در قوانين و چه در جمهوري نه تنها مدافع ازادي زنان نيست، كه مدافع آزادي هيچ كس نيست . در مورد زندگي خانوادگي بايد اذعان كرد كه افلاطون بطور يكسان حريم خصوصي و تمايلات شخصي جنسي را براي زنان و مردان به رسميت نميشناسد و از اين حيث ميان زنان و مردان تبعيضي قائل نميشود! او همه احاد جامعه را _ حتي در خصوصي ترين مسائل زندگيشان_ تابع قوانين و منافع اجتماع ميخواهد.

از سوي ديگر به عقيده من در حسن نيت افلاطون براي تامين سعادت فردي انسانها در سايه تشكيل چنين جامعه اي نميتوان شك كرد. بدور از انصاف است اگر بي تفاوت از كنار گفتارهاي لطيفي كه افلاطون گاها از زبان بيگانه آتني نقل ميكند بگذريم ، گفتارهايي كه نمايانگر يك هدف متعالي با توجه به فردانيت انسانها اعم از زن و مرد است، افلاطون از زبان مرد آتني قوانين بيان ميكند كه:«تنها امور جدي، در خور آنند كه ادمي در باره آنها كوشش جدي بعمل اورد نه امور غير جدي. وقتي طبيعت همه چيزها را در نظر آوريم، مي بينيم خدا يگانه چيزي است كه براستي جدي است و پرداختن به او مايه نيكبختي است، درحاليكه آدمي، چنانكه يكبار هم گفته ايم، عروسكي است كه خدا براي خود ساخته است، و برتري و شرف آدمي به ديگر جانوران در همين است. بدين جهت هر انساني ، چه مرد و چه زن، بايد بكوشد تا همه زندگي خود را به صورت سلسله اي از زيباترين بازيها درآورد و از اصولي پيروي كند غير از اصولي كه امروز محترم شمرده ميشود.[31]

همچنين نبايد از نظر دور داشت كه تاكيد بسيار زياد افلاطون بر اهتمام به تربيت برابر دختران و پسران با هر غرضي كه بيان شده باشد امروز هم بسيار مهم و شايان توجه است. افلاطون گرچه از اسپارت الهام ميپذيرفت ولي همانطور كه از يك فيلسوف اتني انتظار مي رفت علي رغم اسپارتيان كه تربيت فكري زنان و مردان را به هيچ مي انگاشتند و بيشتر هم خود را مصروف تربيت عملي انسانها ميكردند با انتقاد به شيوه تربيتي زنان يوناني بر تربيتهاي نظري هم تاكيد داشت. و اين مشكلي است قرنها پس از افلاطون مشكل ما نيز هست. چنانكه دوبوار در قرن بيستم لزوم بازنگري درآموزش و تربيت زنان را خاطر نشان ميكند و در پايان كتاب جنس دوم مينويسد: واقيت اين است كه مردان به خود اجازه ميدهند كه اعلام كنند سرنوشتي كه آنها به زن قبولانده اند خواسته خود اوست در حاليكه تمام آموزش زن، توطئه اي است براي اينكه تمام راههاي طغيان و حادثه را بر او ببندند. تمامي جامعه به او دروغ ميگويند و ارزش والاي فداكاري و نثار خود در راه شوهر و فرزندان را مي ستايند:«زن، اين دروغها را با شادي تمام مي پذيرد ، زيرا انها او را فرا مي خوانند كه سراشيب اسان طلبي را در پيش گيرد: و اين بدترين جنايتي است كه در حق او صورت ميگيرد ؛ از بدو تولد و در تمام طول زندگي زن، كناره گيري را كه تمام افراد گرفتار اضطراب آزادي را وسوسه ميكند ، به مثابه ميل طبيعي زن به نمايش در مي آورند و به اين ترتيب او را ضايع و فاسد ميكنند. اگر كودكي را در تمام روز سرگرم كنند و براي او فرصت تحصيل پيش نياورند و فايده انرا به او ننمايند، و به اين ترتيب او را به تنبلي فرا خوانند ، وقتي كودك بزرگ شد نميتوانند ادعا كنند كه كودك شخصا عدم شايستگي و ناداني را برگزيده است.[32]

از زبان هسيود آمده است«آنكه به زني اعتماد ميكند ،به دزدي اعتماد مي ورزد» و يا از قول پريكلس نقل شده است:«بهترين زنان آن است كه مردان هرچه كمتر از او سخن بگويند» در نوشته هاي هيپوتناكس آمده«در زندگي دو روز است كه زنانتان شما را شادمان ميكنند، روز عروسي شان و روز تدفينشان » و همينطور از قول مآندر بيان شده است:«در روي زمين و دريا غولان بسياري غولان وجود دارند ، ولي بزرگترين آنها بازهم زن است،زن رنجي است كه انسان را رها نميكند»


1-(جنس دوم.جلد اول.ص 150)
2- Plato.stanford.edu
3-دورانت،ويل،تاريخ تمدن،يونان باستان،ج 2 ،ص 320
4-تاريخ تمدن،ص 239
5-تاريخ تمدن،ص 340
6-تاريخ تمدن ،ص 102
7-متفكران يوناني،ج2،ص 994
8-كاپلستن،فردريك،تاريخ فلسفه،جلال الدين مجتبوي،ج1،ص168-169
9-جمهوري ،كتاب دوم،ص867
10-جمهوري كتاب سوم ص 932
11-جمهوري كتاب چهارم ص939
12-متفكران يوناني ج2 ص955
13-جمهوري،كتاب پنجم،ص974
14-همانجا
15-جمهوري ، ص 976
16-جمهوري،ص 979
17-جمهوري كتاب سوم ص 930
18-جمهوري،ص 980
19-متفكذان يوناني ج دوم ص 1173-1174
20-متفكران يوناني ،ص 1175
21-قوانين،كتاب هفتم،ص 2105
22-قوانين كتاب هفتم ص 2105
23-قوانين كتاب هفتم ص 2106
24-قوانين كتاب هفتم ص 2103
25-قوانين كتاب هشتم ص 2135
26-قوانين كتاب هفتم ص 2093
27-قوانين كتاب يازدهم 2236
28-متفكران يوناني ص 1201
29-قوانين كتاب ششم ص 2073
30-متفكرا يوناني ص 1200
31-قوانين كتاب هفتم ص 2103
32-جنس دوم جلد دوم ص 672

/ 1