به نظر مى رسد با توجه به معانى متعدد لغوى، كه از اين واژه بيان گرديده، مفهوم اين واژه تا حدى روشن شده باشد وبر «سكولاريسم» را به معناى «جدا بودن جامعه دينى از جامعه سياسى» مى داند، به گونه اى كه دولت حق هيچ گونه اعمال قدرت در امور دينى نداشته باشد و كليسا نيز نتواند در امور سياسى مداخله كند.(8) با دقت در تعريف فوق مى توان دريافت كه برخى از اين تعاريف ناظر به پيامدها و اغراض نهفته در اين واژه است. برخى ديگر نيز اشاره به مبانى و مقوّمات فكرى صاحبان آن تعاريف دارد. در اين رويكرد، يكى از اغراض مهم سكولاريسم، رهايى از سلطه كليسا در شؤون سياسى جامعه است; به اين معنى كه حاكميت سياسى بايد از تأثير مستقيم و غير مستقيم كليسا بركنار باشد. البته، برخى در اين مورد، اغراض دورترى را مدّ نظر قرار داده اند; از جمله اشاره به اين مسأله كه سكولاريسم عامل اساسى وحدت اجتماعى است(9) و جوامع با هر مسلك و گرايش فكرى در سايه سكولاريسم به وحدت دست مى يابند و از عصبيّت ها و جناح بندى ها رها مى شوند.در تعريفى ديگر، در باره مقوّمات فكرى و فلسفه سكولاريسم آمده است: «سكولاريسم» نظامى عقلانى است كه روابط بين افراد، گروه ها و مؤسسات را با دولت بر اساس مبادى و قوانين عمومى، كه متضمّن تساوى افراد جامعه در قبال آن است، تنظيم مى كند و مهم ترين شاخصه هاى آن عبارت است از:1ـ جدايى دين از دولت;2ـ طرد قومگرايى و طايفه گرى سياسى;3ـ برقرارى مساوات بين افراد ملت على رغم اختلاف دينى كه محاكم مدنى عمومى آن را تضمين مى كنند;4ـ تساوى بين زن و مرد در قانون و احوال شخصى و اينكه فرد بر اساس قوانين دينى يا مدنى يا هر دو مى تواند ازدواج كند;5ـ منشأ قانونگذارى جامعه است كه براساس نيازها و مشكلات قانون وضع مى كند.6ـ حاكميت و مشروعيت حكومت از ملت است.7ـ منزلت داشتن فرهنگ علمى و عقلانى;8ـ به رسميت شناختن حقوق مذاهب و قوميت هاى دينى گوناگون;9ـ آزادى دين از سيطره دولت و دولت از سيطره دين.(10)يكى ديگر از تعاريف سكولاريسم عبارت از اين است: سكولاريسم نظامى است كه بين دو جنبه روحانى و دنيوى جدايى و فاصله مى اندازد. نتيجه اينكه هر كس اين جدايى را محترم نشمارد و بر كسى كه حاكميت دنيوى دارد طغيان كند و يا كسى كه حاكميت كليسايى دارد بر جنبه دنيوى طغيان نمايد از دايره شمول اين تعريف خارج است.(11)اين تعريف به اغراض و پيامدها اشاره دارد. در نتيجه سكولاريسم بايد بين دو حوزه دين و سياست جدايى بيفتد، به گونه اى كه هر يك از اربابان اين دو حوزه به حريم ديگرى تجاوز ننمايند. البته در عالم ذهن و نظريه، اين تعريفى است كه براى اين واژه ذكر شده، اما اگر معتقد باشيم كه فرايند شكل گيرى تعريف، توجه به دنياى خارج و ماوراى ذهن است و براى ارائه يك تعريف جامع بايد شاخص هاى جامعه سكولار را بيابيم و بر اساس آن، به تعريف دسترسى پيدا كنيم، به نظر مى رسد كه اين تعريف منطبق بر عالم خارج نيست وبه عبارت دقيق تر، اين تعريف مصداق مشخص و گويايى در عالم خارج ندارد. بسيارى از كشورهاى اروپايىِ مدعى اعمال سكولاريسم، عملاً بر حوزه دينى تعرض مى كنند و مانع بسيارى از آزادى هاى فردى يا دينى مى شوند.يكى از مبانى فكرى سكولاريسم علم گرايى است. در تعريف ذيل، به دو عنصر اساسى مقوّم سكولاريسم اشاره شده است. در اين تعريف، ضمن تأكيد بر اين نكته كه سكولاريسم لزوماً با ماديگرى و بى دينى همسويى ندارد، آمده است: در مفهوم سكولاريسم، دو عنصر اساسى «علم» و «عقلانيت» نقشى قاطع و همه جانبه دارند. از همين روست كه ترجمه عربى آن به «عِلمانية» نزد نويسندگان عرب مورد توجه است.(12)در تعريفى ديگر، با تكيه بر علم گرايى و تجربه گرايى به عنوان معيار اساسى سكولاريسم آمده است: سكولاريسم نظامى فكرى است كه بر اساس آن، مى توان انسان را مورد مطالعه تجربى قرارداد. چنانچه مى توان اشيا را مورد تجربه قرار داد.(13) برخى ديگر، در تعريف، به «اومانيسم»، يكى ديگر از پايه هاى مفهومى سكولاريسم، اشاره كرده اند. در اين رهيافت، مفهوم سكولاريسم وسيع و اومانيسم در اروپا به «فلسفه انسانى» معروف است. مهم ترين معيارها و شاخص هاى آن جدايى دين از دولت، ظهور دولتى ملّى گرا، قانونگذارى به دست بشر و طرد حقوقى الهى و جايگزينى حقوقى طبيعى است. از سوى ديگر، مدعى تقوّم نظام دموكراسى بر تئوكراسى، تحوّل از ذهن گرايى به عينيت گرايى و عمل گرايى، طرد علوم الهى و شكوفايى علوم تجربى و وضعى است.(14)برخى از تعاريف اين واژه ناظر به روند و سير تطوّر مفهوم سكولاريسم مى باشد; از جمله مطلبى كه يكى از نويسندگان غربى بيان مى كند. وى مى گويد: سكولاريزاسيون واژه مبهمى است و روندى ضد و نقيض را وصف مى كند و دنياى جديد را مى توان ثمره سكولاريزاسيون دانست. در زبان كلاسيك مسيحيت، «سكولوم» به معناى زمانى است كه فى الواقع در آن به سر مى بريم و نقطه تقابل ابديت و جاودانگى الوهيت است. لذا، به معناى هرچيزى كه به اين جهان تعلق دارد نيز مى باشد. سكولاريزاسيون مدت مديدى مفهومى قضايى بود كه بر انتقال اموال كليسا به مردم عادى دلالت داشت. اين چنين بود كه مردم عادى فى المثل از «صومعه سكولاريزه» ]صومعه اى كه از دست كليسا خارج شده [سخن مى گفتند. در دوران ما، برخى از مؤلفان شروع به استفاده از واژه سكولاريزاسيون در معناى عام ترى كردند و آن را در وصف فرايندى به كار برده اند كه به ظهور و بسط عالم جديد منجر شده است.(15)تعريف ديگرى در همين رابطه وجود دارد كه سكولاريسم را طرد و آن را رهايى از تقليد دينى مى داند.(16) در تعريف ديگرى كه درصدد جمع بندى جنبه هاى گوناگون مبانى، روند و پيامد سكولاريسم است، سكولاريسم يك سلسله تدابير قانونى و نظام مند است كه از درگيرى شديد و طولانى سيطره دينى و دنيوى در اروپا منتج شده، در صدد جدايى دو حوزه دين و سياست از يكديگر است، استقلال دولت از دين را ضامن آزادى فكر و اعتقاد دينى مى داند و دولت را از اينكه رهبران دينى آراء و عقايد خود را به نام دين به جامعه تزريق كنند، باز مى دارد.(17)