1ـ نهضت اصلاح دينى: سكولاريسم مشربى است كه تنها مى تواند در اقليم مسيحيت رشد و نمو كند; زيرا سرچشمه هاى آن در تعاليم مسيحيت به صورت تحريف شده وجود دارد. بنابر مندرجات كتب مسيحى، بين ديون مردم به قيصر و ديون مردم به خدا بايد تفاوت قايل شد. بنابراين، اصل جدايى دين از سياست، كه از اصول زيربنايى سكولاريسم به شمار مى آيد، ناشى از موقعيت ويژه غرب و نشأت گرفته از جهان بينى ويژه مسيحيت است و در تاريخ و فرهنگ مشرق زمين، پايه و اساسى ندارد.گفته شد كه تحولات پس از عصر روشنگرى، واكنشى نسبت به مسائل و رخدادهاى پيش از اين عصر و قرون وسطى به شمار مى رود. يكى از تحولاتى كه از زمينه ها و عوامل عمده اصول و دستاوردهاى اصلى سكولاريسم محسوب مى شود نهضت اصلاح دينى است. نهضت اصلاح دينى يا رفرميسم جريانى است كه طى آن به تدريج، از نفوذ مذهب در شؤون گوناگون زندگى جوامع اروپاى غربى كاسته شد.يكى از پيامدهاى مهم نهضت اصلاح دينى، فردگرايى است كه از مبانى فكرى سكولاريسم محسوب مى شود. در حقيقت، آموزه پروتستانيسم مبنى بر خودكشيشى به لحاظ منطقى، مشوّق خودگرايى است و به آزادى وجدان و حقوق طبيعى رهنمون مى گردد. مسلّماً ميان جنبش اصلاح دينى و سكولاريسم رابطه وجود دارد. اين امر را مى توان در تحولاتى كه پس از نهضت اصلاح دينى بنيان نهاده شده و تناقض هايى كه پروتستانيسم به بار آورده است، جستجو نمود. از دستاوردها و پيامدهاى مهم ديگر آن مشخص شدن اخلاق بود; زيرا لوتر و كالون به اخلاقياتى توصيه مى كردند كه مبتنى بر انگيزه هاى درونى بود و افراد بايد به نداى وجدان خود گوش مى دادند و به عبارت ديگر، مبتنى بر اصول اخلاقى نبود.از بهترين اصولى كه نهضت اصلاح دينى بر آن تأكيد مىورزيد و از مبانى و اصول اساسى سكولاريسم به شمار مى آمد جدايى دين از سياست بود. كالون، از ديگر رهبران نهضت اصلاح دينى، در سال 1541 م پيش نويس قانونى براى كليساى ژنو تهيه كرد كه بر اساس آن، قلمرو سيطره حكّام غير مذهبى و كليسا كاملاً مشخص و تفكيك شده بود. كالون معتقد بود كه حكومت غير مذهبى يك حكم الهى است و براى مسيحيان نفع اساسى به دنبال دارد. وى بر اين نكته اصرار مى كرد كه توصيه هاى او مستقيماً برگرفته از كتاب مقدس است. لوتر نيز وجود يك قدرت دنيوى نيرومند را، كه همه موظف به اطاعت از او باشند، ضرورى مى دانست.جدا كردن مبدأ قلمرو دينى از قلمرو دنيوى را مى توان طليعه يكى از ويژگى هاى سكولاريسم برشمرد كه حركت اصلاح دينى در آن نقشى اساسى داشت. تمايز ميان جهان دينى و دنيوى منجر به پيدايش فضايى فكرى شد كه در سايه آن، مطالعه تجربى و علمى جهان شكل گرفت.2ـ تبديل جامعه بسته به جامعه باز: از جمله عواملى كه در شكل گيرى تمدن جديد و بالتبع، فرهنگ جديد نقش دارد، برون نگرى غرب و جذب عناصر مفيد و سازنده از فرهنگ و تمدن هاى ديگر است. تماس مكرّر اروپايى ها با مسلمانان در جنگ هاى صليبى و همچنين حكومت اسلامى اندلس، كه در اواخر قرن اول هجرى بنيان نهاده شده بود، موجب انتقال فرهنگ اسلام به اروپا گشت. آنان تأسيس كتابخانه، ترويج كشاورزى، استخراج معادن و اختراع وسايل جديد از جمله ساعت را از مسلمانان آموختند.در سال هاى همزمان با عصر روشنگرى، اكتشافات جغرافيايى اروپاييان را به اين نتيجه رهنمون ساخت كه تنها به فكر جامعه و اقتصاد بسته خود نباشند و به دنبال كشف مسائل جديد برآيند. اين امر تحولى در افكار بسته و منجمد اروپايى ها نيز به وجود آورد و طبقه جديدى، كه معتقد به ارزش هاى جديد بود، نضج گرفت. عبور از جامعه بسته به جامعه باز براى غربى ها تداعى گر عبور از جامعه مذهبى به سكولار است.3ـ پيدايش جامعه صنعتى: همزمان با تحولات مقارن با عصر روشنگرى و پس از آن، متفكرانى در غرب، پا به عرصه وجود نهادند كه به صنعت و فن آورى روى آوردند، به گونه اى كه علم در قبال عقل نظرى از اهميت والايى برخوردار گرديد. در حقيقت، فن گرايى ناشى از اهتمام بيش از حد نسبت به تجربه گرايى و علم بود كه يكى از مبانى فكرى سكولاريسم محسوب مى شود. ويژگى فن آورى جديد سلطه بر طبيعت بود. پيامدش نيز آن بود كه روابط توليدى دچار تغيير و دگرگونى گشت. انسان از كشاورزى به صنعت روى آورد و كسانى هم كه به حرفه كشاورزى اشتغال داشتند با نفى سنّت هاى حاكم گذشته رابطه توليد را همسو با ساير بخش ها و نظام اقتصادى به پيش بردند. به تدريج، طبقه متوسط در جامعه شكل گرفت كه بر خلاف طبقات سنّتى پيشين، پيوندهاى طبيعى در محيط برخوردار نبود. اين طبقه «بورژوا» ناميده شد و در قرن هجدهم از ثروت فراوانى برخوردار بود و به تدريج، خواهان ايفاى نقش در اداره امور جامعه و حكومت گرديد. بدين لحاظ، انقلاب فرانسه اتفاق افتاد. از نگاه ماركس، بورژوازى علت فرهنگ و تفكر عصر جديد است، اما برخى ديگر معتقدند كه بورژوازى در عصر جديد و مصادف با پيدايش تفكر عصر جديد به وجود آمده و هر يك از ديگرى متأثر است. از ديگر پيامدهاى فن آورى و صنعت، عقل مدارى است; زيرا انسان همواره در حال محاسبه گرى است كه نتيجه طبيعى آن، برنامه ريزى و تجزيه و تحليل مسائل و پيش بينى و در نتيجه، نفى قضا و قدر و دين مدارى است. تخصص و متخصصانِ چنين جامعه اى از ارج و مقام برخوردارند و جايگزين متوليّان دينى مى شوند.4ـ ظهور قدرت هاى مطلقه در اروپا: پيدايش قدرت هاى مطلقه و مستقل از سيطره كليسا موجب سكولار شدن جامعه شد. طى جنگ هاى متعدد پس از عصر روشنگرى، حكومت هاحساب خود را با كليسا تصفيه كردند و تابعيت كليسا و دين را به كنارى نهادند.5ـ جنگ هاى داخلى در اروپا: جنگ هاى متعدد و بخصوص جنگ هاى سى ساله در اروپا، از زمينه هاى ديگر پيدايش سكولاريسم در غرب بود.
بنيادهاى فكرى سكولاريسم
تمدن غرب بر مبناى سكولاريسم بنا نهاده شده و فرهنگ سكولاريستى بر ويرانه هاى اعتقادات حاكم بر قرون وسطى شكل گرفته است. با تولد عصر روشنگرى در غرب، متولّيان اين جامعه، نخست آيين مسيحيت را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و پس از تزلزل و تخريب آن، فرهنگ جديدى را پى ريزى كردند. خلاصه عملكرد رفتار غرب «دين زدايى» از جامعه است. اجراى اين سياست دو سويه بود: از سويى، در دين ترديد ايجاد كردند و آن را باطل اعلام نمودند و از سوى ديگر، جانشينى براى آن معرفى كردند. نتيجه اين كار جايگزينى سكولاريسم به جاى آيين مسيحيت است.در گردونه تحولاتى كه پس از عصر روشنگرى روى داد، كه برآيند آن در سكولاريسم تبلور يافت، شاهد درهم تنيده شدن عوامل و دلايلى هستيم كه در اين بخش، از آن به بنيادهاى فكرى ياد كرده ايم. با توجه به مطالب پيشين، در اين مقال، عناصر قوام بخش سكولاريسم را برشمرده مى شود. در حقيقت، مباحث اين بخش پاسخى است به اين سؤال كه عوامل و عناصر قوام بخش سكولاريسم كدام است؟