ب ـ وظايف حاكم و رهبر در قبال توده مردم - عوامل تغییرات اجتماعی در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عوامل تغییرات اجتماعی در نهج البلاغه - نسخه متنی

سید ضیاء هاشمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«فلولا ذلك ما اكثرتْ تاليبكم و تأنيبكم و جمعكم و تحريضكم و لتركتكم اذ ابيتم و ونيتم»;(20)

اگر از حكومت اينان (معاويه و يارانش) بر شما نمى ترسيدم، شما را بر نمى انگيختم و سرزنشتان نمى كردم و به فراهم آمدنتان نمى خواندم... (و تحريك نمى كردم) و آن هنگام كه سر باز زديد و سستى كرديد رهاتان مى ساختم.

آن حضرت دراين عبارت،خطرات ومضرّات حكومت نااهلان رابرجسته كردهوبه عنوان علت تلاش وسعى خود براى جمع كردن مردمومتحدساختن آنها(باوجودمشكلات فراوان، آنها را) معرفى نموده است. بنابراين، معلوم مى شود نوع حكومت و خط مشى حاكم داراى تأثير ونقش عمده اى بر روند حركت جامعه مى باشد.

ب ـ وظايف حاكم و رهبر در قبال توده مردم

براى آنكه رهبر بتواند نقش خود را به خوبى ايفا كند بايد در قبال عموم مردم و رعاياى خود روابط و عملكردهايى داشته باشد كه موجب دورى آنان ويا بروزنابسامانى درجامعه نگردد.برخى از اين وظايف شامل روابط اجتماعىو برخى از زمره ارتباطات اخلاقى است.درنهج البلاغه،تأكيدبسيارى برحفظ رابطه نزديك و مستقيم حاكم با مردم شده و پيامدهاى اجتماعى قطع اين رابطه بيان گرديده است. در نامه 68 خطاب به يكى از واليان مى نويسند:

«و لايكن لكَ الىَ النّاسِ سفيرٌ الاّ لسانك و لا حاجبٌ الاّ وجهك»; و جز زبانت پيامرسان و جز رويت دربان مردمان نباشد.

اگر مردم نتوانند با حاكم رابطه داشته باشند و مسائل خود را به او منعكس نمايند نسبت به او بى اعتماد مى شوند و پيش داورى منفى پيدا خواهند كرد و قضاوت منصفانه اى درباره عملكرد او و اطمينان كافى براى همكارى و مشاركت اجتماعى نخواهند داشت. براى اجتناب از چنين خطرى توصيه حضرت على7 آن است كه زمان دورى و غيبت حاكم از ميان مردم به طول نينجامد تا بدگمانى ها و سوء ظن ها شكل نگيرد:

«فراوان خود را از رعيت پنهان نكن كه پنهان شدن واليان از رعيت نمونه اى از تنگ خويى و كم اطلاعى در كارهاست. و نهان شدن از رعيت واليان را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است، باز مى دارد;پس كار بزرگ نزد آنان خُرد به شمار آيد و كار خُرد، بزرگ نمايد،زيبازشت شودو زشت زيباوباطل به لباس حق درآيد.(21)

قطع ارتباط متقابل موجب بى اطلاعى حاكم از حقايق و رخدادهاى جامعه و ناكامى او در اداره امور و استيفاى حقوق و سوء برداشت توده مردم مى گردد. در نتيجه، قضاوت هاى غير واقعى باب مى شود، بستر تعاملات اجتماعى، نظام سياسى و بدنه جامعه متزلزل مى گردد. در اين صورت، برنامه هاى اصلاحى و اجرايى دستگاه حاكم قرين توفيق نخواهد بود و با بى ميلى و دلسردى مردم مواجه خواهد بود. از اين رو، توصيه مى كنند كه در چنين شرايطى تلاش حاكم بر رفع بدگمانى رعايا متمركز گردد و با توجيه مردم و آماده سازى افكار عمومى مسيرى مناسب براى اجراى برنامه ها و توفيق فعاليت ها فراهم شود:

«و انْ ظنّتِ الرّعيةُ يكُ حيفاً فاصحرْ لهم بعذركَ»;(22)

و اگر رعيت بر تو گمان ستم برد، آشكارا با آنان در ميان گذار و با اين كار از بدگمانى شان درآور كه بدين رفتار نفس خود را به فرمان آورده باشى و با رعيت مدارا كرده، حاجت خويش را برآورده و رعيت را به راه راست واداشته اى.

جالب توجه آن است كه درشرايطى كه بدگمانى در جامعه پديد آيدودربستراجتماعى روابط سياسى آلوده گردد وظيفه حاكم است كه پاپيش نهدوبا تواضع و از خودگذشتگى، مشكلات را برطرف نمايد. اين گونه عملكرد علاوه بر نتايج مطلوب اجتماعى، آثار مثبتى بر روحيه و شخصيت حاكم و رعايا خواهد داشت.

در فراز ديگرى از نامه 53 ، آن حضرت به مالك اشتر دستور مى دهند كه از موضع والى و حاكم، خود به سراغ طبقات فرودست جامعه برود و به وارسى امور آنها بپردازد; زيرا آنان به حاكم دسترسى ندارند و على رغم مشكلات فراوان، بدون آنكه راهى براى حل آن داشته باشند، در جامعه تحقير مى شوند. بنابراين، اگر قرار باشد انسجام جامعه حفظ شود و گروه هاى گوناگون جامعه حول محور رهبر گرد آيند لازم است مسائل اين قشر مورد توجه هيئت حاكم قرار گيرد:

«به كارهاى كسانى كه به تو دسترسى ندارند، بنگر; آنان كه در ديده ها خوارند و مردم خُردشان مى شمارند.»(23)

در صورتى كه روابط حاكم با مردم اين گونه باشد، آنگاه حاكم مى تواند محور اجتماع بوده و نقش اصلاحى خود را در جامعه به نحو مقبولى ايفا نمايد.

/ 8