عامل ديگرى كه براى دگرگونى هاى اجتماعى در نهج البلاغه بر شمرده شده انسجام اجتماعى است. وحدت و تفرقه از جمله مفاهيمى هستند كه بارها در بيانات اميرالمؤمنين7 آمده و آثار و نتايج هر يك توضيح داده شده است. همچنين مفاهيمى از قبيل الفت و ائتلاف، جمع و اجتماع، فُرقه و تشتّت، اختلاف و تشعّب و مانند آنها در همين زمينه به كار برده شده اند.ازنظر آن حضرت، انسجام و وحدت اعضاى جامعه از جمله مهم ترين عواملى است كه موفقيت آنها را تضمين نموده، جامعه را به سوى رشد و تعالى به پيش مى برد. از سوى ديگر، تفرقه و پراكندگى دربسيارى از جوامع، موجب زوال و انحطاط است. در خطبه قاصعه، تحليل جالبى از علل ظهور و سقوط تمدن هاى پيشين و نقش وحدت و تفرقه در اين موضوع ارائه شده است:«فانظروا كيفَ كانوا حيثُ كانتْ الاملاءُ مجتمعةً و الاهواءُ مؤتلفةً و القلوبُ معتدلةً و الايدي مترادفةً و السّيوفُ متناصرةً و البصائرُ نافذةً و العزائمُ واحدةٌ، ألم يكونوا ارباباً في اقطارِ الارضينَ و ملوكاً على رقابِ العالمين؟ فانظروا الى ما صاروااليه في آخرِ امورهم حينَ وقعتِ الفرقةُ و تشّثتِ الالفةُ و اختلفتِ الكلمةُ و الافئدةُ و تشعّبوا مختلفينَ و تفرّقوا متحاربين قد خلعَ اللّهُ عنهم لباسَ كرامتهِ و سلبهم غضارةَ نعمتهِ و بقىَ قَصصُ اخبارهم فيكم عبراً للمعتبرينَ»;(24)پس بنگريد چه سان مى نمودندآنگاه كه گروه ها فراهم بودند و همگان راه يك آرزو مى پيمودندوراست وبا هم سازوار و دست ها يكديگررامددكاربود.شمشيرهابه يارى هم آخته و ديده ها به يك سو دوخته واراده هادرپى يك چيز تاخته، آيا مهترانِ سراسر زمين نبودند و بر جهانيان پادشاهى نمى نمودند؟ پس بنگريد كه پايان كارشان به كجاكشيد،چون ميانشان جدايى افتاد والفت به پراكندگى انجاميدوسختى هادر دل هاشان گونه گون گرديد. از هم جدا شدند و به حزب ها گراييدند و خدا لباس كرامت خود را از تنشان بيرون آورد و نعمت فراخ خويش را از دستشان بِدر كرد و داستان آنان ميان شما ماند و آن را براى پند گيرندگان عبرت گردانيد.«فاذا تفكّرتم في تفاوتِ حالهم فالزموا كلَّ امر لزمتِ العزّةُ بهِ شأنهم و زاحتِ الاعداءُ له عنهم و مدّتِ العافيةُ بهِ عليهم و انقادتِ النّعمةُ له معهم و وصلتِ الكرامةُ عليه حبلهم منَ الاجتنابِ للفرقةِ و اللُّزومِ للألفةِ و التّحاضِّ عليها و التّواصى بها و اجتنبوا كلَّ امر كسرَ فقرتهم و اَوْهَنَ مُنَّتهُمْ مِن تضاغُنِ القلوبِ و تشاحنِ الصّدورِ و تدابُرِ النُّفوسِ و تخاذُلِ الايدي»;(25) و چون در خوشبختى و بدبختى شان انديشيديد، آن را عهده دار شويد كه عزيزشان گرداند و دشمنان را از سرشان راند و زمان بى گزندى شان را به درازا كشاند و با عافيت از نعمت برخوردار و پيوند رشته بزرگوارى با آنان استوار ساخت و آن از پراكندگى دورى نمودن و به ساز فردى روى آوردن بود و بپرهيزيد از هر كارى كه پشت آنان را شكست و نيرويشان را گسست; چون كينه هم در دل داشتن و تخم نفاق در سينه كاشتن و از هم بريدن و دست از يارى يكديگر كشيدن.تحليل فوق كاملاً مبتنى بر عوامل اجتماعى است و نيازى به تفسير و توضيح بيشتر ندارد. روشن است كه انسجام، يگانگى و اتحاد مردم يك جامعه اسباب حركت آنها به سمت هدف هاى مطلوب است و موجب رشد جامعه مى گردد، در حالى كه تفرّق، ناهماهنگى و اختلاف درونى جامعه موجب مى شود قدرت و قوام جامعه دچار تزلزل گردد و امتيازات موجود از دست برود.اميرالمؤمنين7 با تكيه بر همين اصل، مردم جامعه خود را توبيخ مى كند و شكست آنان را على رغم برخوردارى از رهبر صالح و پذيرش ارزش هاى دينى، پيش بينى مى نمايد: «به خدا سوگند،مى بينم كه اين مردم به زودى بر شما چيره مى شوند. آنان بر باطل خود فراهم اندو شما درحق خود پراكنده; شماامام برحق خود را نافرمانى مى كنيد و آنان در باطل پيرو امام خويش اند.»طبق اين عبارت، اهميت وحدت و انسجام اجتماعى در تغيير سرنوشت جامعه حتى از رهبرى و ارزش هاى دينى هم بالاتر است و در شرايطى كه جامعه از انسجام درونى برخوردار نيست، حتى رهبرى بزرگ مردى چون امام على7 هم كارساز نخواهد بود. در موارد ديگر، آن حضرت صريحاً همدلى و انسجام اعضاى جامعه را موجب قدرتمندى و توفيق آنان مى شمارد و جمعيت كثير آنها را، در صورتى كه همراه با هماهنگى نباشد، بى اثر و خالى از فايده تلقى مى كنند.ايشان در خطبه 146 ، درباره موفقيت اعراب صدر اسلام مى فرمايند:«عرب امروز اگر چه در شمار اندك اند، اما با يكدلى و يك سخنى در اسلام نيرومند و بسيارند.» در خطبه 119 نيز مى فرمايند:«سودى ندارد كه شما در شمار بسياريد، مادام كه دل با يكديگر نداريد.» براساس خطبه 119 ، از نظر اميرالمؤمنين7 ، تأثير انسجام اجتماعى و اتحاد اعضاى جامعه و متقابلاً اختلاف و عدم انسجام مردم تا جايى است كه كمّيت افراد و كثرت جمعيت، بدون برخوردارى از اين خصوصيت بى اثر خواهد ماند و حتى رهبر و حاكم توانمند نيز در شرايطى كه جامعه از همدلى برخوردار نبوده، دچار تفرّق باشد و به يگانگى نرسد، امكان اقدامى اساسى در تحوّل جامعه نخواهد داشت.n