سـرمـقاله : نياز حوزه به شهيد مطهرى
مجتبى احمدى بيرقها را بايد افراشت تا هميشه و همه گاه افراشته ماند. راه را بـايد روشن نگه داشت با افروختن مشعلها با پاسدارى از شعله هاى مقدس آنها.ايـن يـك آيين است آيينى نبشته شده بر لوح سينه ها و ورق ورق تـاريـخ پـرفـراز و نـشـيب هر ملتى. هيچ تمدنى در زير آسمان پا نـگـرفـت و هيچ ملتى در سعادت و مجد نزيست جز اين كه اين آيين را به خوبى پاسداشت.افـروخته و شعله ور بودن شبان و روزان مشعلها و برافراشته بودن بـيـرقهاى يك ملت دليل روشنى است بر حيات و زندگى و پويايى آن ملت و توانايى در ميان دارى هرگاه و هر مكان.مـلتى كه مشعلهاى هويت او آيين و دين او تاريخ و تمدن او نا افـروخـتـه بـاشـد و بـيـرقهاى آن نا افراشته ملتى است مرده و برافتاده از گردونه جهان.هـمـيشه در هنگامه ها و عرصه كارزار و گاه نبردها و ستيزها هر يـك از دو سـوى نبرد تلاش مى ورزد بيرق دشمن را فرو خواباند و بيرق بانان او را از دم تيغ بگذراند و مشغل او را فرو ميراند و نـيـروى دشمن را در تاريكى فرو ببرد. سلطه نظامى و سلطه فرهنگى مـلـتـى بـر ملت ديگر قومى بر قوم ديگر آن گاه پا مى گيرد كه بيرقها فرو افتد و مشعلها فرو ميرند. شـيعه كه در درازاى تاريخ پرشكوه خويش توانسته آهنگين بر صراط بـپـويـد و بـر جـاده خـورشـيد بماند و بدرخشد و چلچراغ شبستان مـحـرومـان بـيـنـوايان و ستم ديدگان باشد از آن روى بوده كه رايـتـهـا و درفشهاى خود را هميشه در سرما و گرما در هنگامه هـاى سخت و گاه گردبادها و توفانهاى بنيان برافكن افراشته نگه داشـتـه و قـهـرمـانـانه نگذاشته گزندى به آنها وارد شود. زلاى انـديـشـه شـيـعـه و شفاف بودن جويبارهاى آن با اين همه فاصله زمـانـى از سرچشمه و فراز و نشيبها حصرها و بندها دشنه كشيها و غـداره بنديها عليه آن پديده شگفت تاريخ بشر است و اين نيست مـگـر اين كه شيعه در پرتو مشعلهاى مقدس خود ره پوييده و شبهاى ديجور و دهشت انگيز را به صبح آورده است.شـيعه بر عروه الوثقى آويخت و از توفانهاى سهمگين در امان ماند و بـر تـارك جـهـان هـمـيشه درخشيد شيعه از آغاز حركت پرشكوه و پـرهـيمنه خود گام در جاى گام پيامبر(ص) نهاد و خاك پاى او را بـوييد و غبار راه او را سرمه چشم خويش كرد و اين راه پر خطر و پر كمينگاه را در پيش گرفت و با هنگامه ها درآويخت.شـيعه پس از آن والاگهر و سكنى گزيده بر بلنداى قاف هدى از نور عـلـى(ع) و اولاد مـعـصـوم عـلى(ع) قبسى برگرفت و به شبستان خود روشـنـايى و گرما بخشيد و در پرتو آن به جان جان روى آورد. پس از آن كـه يـازدهـمين فرزند على(ع) به دستور خدا جمال دل آراى خـود را از خـلـق پـوشـانـد و در پس پرده غيب نهان شد شيعه با عـالـمـان راسـتـين و مشعل داران و رايت بانان آن امامان همام پـيـونـد خويش استوار ساخت و تاكنون بر اين ستيغ خوش درخشيد كه هميشه چنين بادا.حـوزه بـه عـنـوان رايـت شـيـعه رأد اين كاروان بزرگ بوده و پـيـشـاهـنـگ آن. البته در اين عرصه گاه برفراز بوده و گاه بر نشيب كه اكنون و در اين نوشتار پرونده آن را نمى گشاييم.اكـنون و در اين روزگار پرفتنه و در اين هنگامه پربلا حوزه اگر بـخـواهـد اسـتـوار گام بردارد و بپويد و گذرگاههاى دشوار گذر بـيابانهاى دهشت انگيز را يكى پس از ديگرى پشت سر بگذارد و هر روز و هـر پـگـاه بـيـش از ديـروز و پـگـاه ديـروز بـدرخشد و عـطـرافشاند بيايد مشعلها و رايتها را هميشه و همه گاه برفراز بـدارد و در پرتو آنها حركت كند كه نه خود به بيراهه افتد و نه كـاروانـيان ره گم كنند و در چنگ گردبادها گرفتار آينه و ره به جايى نبرند و زمين گير شوند و طومار زندگى شان در هم بيچد.پـايـدارى در پـاى رايتها و مشعلها و بودن و پاييدن با آنها در دوران آرامـش هنر نيست كه از هر كسى بر مى آيد در هنگامه ها و شـبـهـاى ديـجور و زمستانهاى استخوان سوز ببايد بود و پاييد و مـانـد و ايـن فانوسهاى آويخته بر آسمان را براى درياپيمايان و بيابان پويان از هر گزندى در امان داشت.اگـر چنين شد و اين قاعده و آيين درست پاس داشته شد و حوزه ها بـر پيمان خود استوار ماندند حركتها ترازمند خواهند شد مردان راه آسوده خاطر تر گام برخواهند داشت راه را هموار افقها را روشن و آينده را زيبا و دل انگيز در خواهند يافت.در ايـن صـحـيفه سخن از آب حياتى است كه در جويبارهاى فرهنگ و انـديـشه اين سرزمين مى شرد و زمزمه كنان به پيش مى رود و جان مى بخشد و شادابى مى آفريند و آلودگيها را مى شويد. در اين دفتر انديشه بينش و نگاهى به بوته بررسى نهاده مى شود كه نياز امروز جامعه ماست. در ايـن دفـتـر سخن از مردى است با آثار بلند رخشان پرجلوه كـارا و برابر نيازهاى زمان. سخن از زلال انديشى است كه اسلام را بـى پـيـرايـه و شفاف و زلال شناساند و با تلاش بسيار و ژرف نگرى شـگفت انگيز غبار از چهره اسلام زدود و اسلام را دينى استوار بر پايه هاى عقل و دانش و هماهنگ با فطرت معرفى كرد.در ايـن نـامـه از نامورى سخن مى رود كه اسلام را زيبا شناخت و زيـبـا شـناساند و رعدآسا بر دين ستيزان غريد و قهرمانانه و از پايگاهى روشن به تحريف گران تاخت و آنان را زمين گير ساخت.سخن از شهيد راه اعتلاى اسلام مشعل و مشعل دار و مشعل بان بزرگ استاد مطهرى است.نياز به مطهرى نياز گسترده و ژرفى است. براى رسيدن به قله هاى روشـن مـجـد و شرف و سريان دادن چشمه هاى زلال به دشتها لبها و جـامـهـاى تـشـنـه برافراشتن پرچم حق در كوى و برزن شناساندن فـرهـنـگ نـاب و رخـشان اسلام به مردم و نهادينه كردن آن نياز داريـم كـه ايـن انديشه ور بزرگ را مشعل راه و اسوه حركت خويش قرار دهيم.آثـار بـه جـاى مـانـده از ايـن شهيد راه حق نه اساطيرند و نه افـسـانـه نـژنـد كـه تـحقيقى است بلند. حوزه ها ببايد از جوى انـديشه او كه رشحه اى از جوى نطق انبياست آب حيات نوشند تا چـشـم دلـشـان بـه نور عقل روشن گردد و از اين چشمه ناب ببايد جـامـهـاى جـان خود را لبالب سازند تا رفته رفته از تقليد خشك برهند و سنگر عقل شان پناه شان گردد.شـرح درد بـا كه بازگوييم كه حوزه از اين نعمت بزرگ خدا و هديه الـهـى به درستى بهره نبرده و تشنگى به دست نياورده تا در اين آبـشـخـور بزرگ و بر اين چشمه جوشان آرام بگيرد و جاى از آن آب گوارا برگيرد و جان تشنه خود را با آن سيراب سازد. او در هـر عرصه اى كه گام نهاده و در هر هامونى كه درنگ كرده با عصاى موسوى خويش صخره ها را شكافته و براى ياران و همراهان و حق پويان چشمه هايى با آب خوش گوار روان ساخته است. اسـتـا هـر ميدانى كه وارد شده شكوه آفريده و نگارستان زيبايى پـديدآورده كه انسان از تماشاى آن و با گشت و گذار در آن جان تازه اى مى گيرد. او بـا رانـدن هواها و هوسها از ساحت وجود خود و پيوند ژرف با خـداى بزرگ و پشتكار و تلاش شبان و روزان و گاه و بى گاه در راه اسـلام و شـناختن و شناساندن به خدا نزديك شد و بار يافت كه از تـسـنـيم چشمه اى كه تنها مقربان به آن راه مى يابند بنوشد و بـنـوشاند. او كه خود از شراب سر به مهر بهشتى (رحيق مختوم) سر مست بود و شاداب جهانى را به وجد آورد و در مستى و شادابى فرو برد. اين بود كه هر كس از جام لبالب از مى ناب او نوش كرد جان تازه يـافـت نوشد و از نور روييد و هر آنچه بوى نا و كهنكى مى داد به دور افكند.مـطـهـرى نـوآور بـود و همه گاه افقهاى نو مى گشود و جهانهاى جديدى را كشف مى كرد. در كارگاه انديشه و فكر او هميشه پرسشهاى نو مطرح مى شد و تلاش مـى شـد كـه پاسخهاى نو از منابع اسلامى دريافت شود; از اين روى هر آنچه اين كارگاه عرضه مى داشت نو بود و مورد نياز همگان. به دنبال درك روح اسلام بود و هر تفسير و هر برداشتى اگر با روح اسـلام سازگار مى ديد مى پذيرفت. آنچه از روح اسلام درك مى كرد بـه تـمـامـى زواياى معارف و احكام اسلام مى گستراند و بهره هاى زيـبـا از آن گرفت. اسلام را دقيق و عالمانه شناخته بود به گونه اى آن را طـرح مى كرد كه هر عقل و فطرت سالمى آن را پذيرا بود. او يـك پـرسش گر بود و پرسش را يكى از غريزه هاى نخستين بشر و نمونه رشد و اعتلاى دستگاه فكر و انديشه مى دانست. پـرسـشهاى او برخاسته از شك بود و شك او را به اين تلاش بزرگ و پـردامنه در افكنده بود و آرامش را از او در ربوده بود. او با تـلاش گـسـتـرده و هـمه سويه و مدد از خداوند در شك نماند و به يقين رسيد. او نـيازهاى بشر امروز و دنياى معاصر را به خوبى درك كرده بود و بـر ايـن بـاور بـود: هر انديشه و دين و آيينى توانايى آن را داشـتـه بـاشـد كـه به اين نيازها پاسخ بگويد خواهد ماند و از گـردونـه جهان خارج نخواهد شد. استاد با الهام از قرآن به اين نـتـيجه رسيده بود; اگر پديده اى بى خاصيت و بى اثر باشد محكوم به زوال و فنا و نيستى است: (فاما الزبد فيذهب جفإ واما ماينفع الناس بها فيمكث فى الارض.)در ذيل اين آيه شريفه مى نويسد: (قـرآن اول مـثـلـى ذكـر مـى كـند باران را مثل مى زند كه به كـوهـسـاران مى بارد سيلى جارى مى شود اين سيل رودخانه ها و جـويـها را پر مى كند در برخوردى كه اين سيل با احشام پيدا مى كند و به علت خلط هايى كه پيدا مى كند كفهايى بر روى سيل پيدا مى شود كه روى سيل را هم مى پوشاند. قـرآن مـى فرمايد: آنچه مفيد و حق است مثلش مثل آن سيل است و آنـچـه مفيد و مورد نياز نيست مثلش مثل آن كف روى آب است. كف مـى رود در هـوا پـخش مى شود ولى آب باقى مى ماند و نتيجه مى بـخـشد. بعد مى فرمايد: واما ماينفع الناس فيمكث فى الارض. زيست شـنـاسـان مـى گويند: در اعضا و جوارح پيكره يك موجود زنده هر عـضـو; تـا وقـتى قانون خلقت به او اجازه بقا مى دهد كه آن عضو مـفـيد و موثر و مورد نياز باشد. همين كه اين عضو از اثر افتاد و ديگر مورد نياز نبود دستگاه منظم خودكار هدايت شده خلقت او را حذف مى كند.) از ايـن جـا نقبى به روشنايى مى زند و سخن روشن و روشن گر خود را چنين زيبا فرا ديد مى نهد: (در اجتماع هم كه بحث مورد نظر ماست اين قانون حكم فرماست. هر چـيـزى كـه مورد نياز و مفيد به حال اجتماع باشد اجتماع را به سـوى خـيـر و تكامل هدايت كند در نظام خلقت و براى اجتماع بشر مـحـفـوظ مى ماند و اگر مورد نياز نبود با زور و جبر نمى توان نـگهداريش كرد قانون خداست. اگر قرآن مى گويد: (انا نحن نزلنا الـذكر وانا له لحافظون) مى خواهد بگويد اين قرآن هميشه مورد نـيـاز بشر خواهد بود بنابراين هميشه او را محفوظ نگه خواهيم داشت.) اسـتـاد ايـن قانون را درباره اسلام جارى مى داند و آن را بر آن حكم فرما: (اگـر اسـلام در ذات خـود و در طـبيعت خود اين قدرت را نداشته بـاشـد كـه نيازهاى جهان بشر را رفع كند و دواى درد بشر نباشد مـا و شـمـا و هـزاران حـسينيه هاى ارشاد بخواهند به زور نگهش داريـم بـه طـور مسلم و يقين امكان ندارد. ولى اگر اسلام اين قدرت و توانايى را داشته باشد باقى مى ماند.) پـس از اين فراز وظيفه همه انديشه وران اسلام باوران آنان كه حـاكـمـيت اسلام را مى جويند و درد دين دارند و عالمان راستين و حوزه هاى علميه را چنين اعلام مى كند: (وظيفه اى كه ما داريم چه وظيفه اى است؟ وظيفه ما اين است كه ايـن احـسـاس احتياج را در بشر بيدار كنيم و اين امر مورد نياز را بـه اين بشر محتاج عرضه بداريم. ... متوجه كنند كه اى بشر بـه اسـلام مـحـتـاجـى سـپس اسلام را عارى از هر پيرايه اى عرضه بـدارنـد. ديـگـر هـمـان كـافى است لازم نيست ما و شما نگهدارش باشيم او خود جاى خود را باز مى كند.) حال بايد از حوزه ها پرسيد كه چقدر اين وظيفه را پاس داشته اند و بـراى بـيـدار كـردن احـسـاس احتياج در بشر تلاش ورزيده و به تكاپو برخاسته اند؟ نـيـاز ما اين است كه در ابتدا اين احساس نياز را در خود بيدار كـنـيم و سپس به پيروى از استاد احساس احتياج را در بشر بيدار كنيم. اسـتـاد از هـمـيـن زاويـه بـه حديث شريف پيامبر اكرم(ص) كه مى فرمايد: (الاسلام يعلوا ولايعلى عليه.)اسلام بالا مى رود و چيزى بر اسلام برترى نمى يابد. مـى نگريست نه تنها از زاويه اى كه فقيهان و يا متكلمان به آن مى نگريستند: (ايـن حـديـث يك زاويه ديگرى هم دارد كه من به زواياى ديگر آن تـرجيح مى دهم و آن اين است كه اسلام در ميدان عمل يا در ميدان نـيـاز و احتياج در تنازع بقإ مى باشد (اين قانون تنازع بقإ تـنـهـا مـيان انسانها و حيوانها نيست ميان مرامها عقيده ها مـسـلـكها دينها و فكرها هم وجود دارد) در ميدان: (فاما الزبد فـيـذهـب جـفـإ و امـا ماينفع الناس فيمكث فى الارض) پيغمبر مى خـواهد بفرمايد: هر چه زمان بگذرد بهتر كشف مى شود كه نيازهاى جـهـان چـيـسـت! ايـن مساله به رفع نيازهاى جهان كمك زيادى مى كند.) او بـا اين نگرش و نگاه به سراغ اسلام قرآن و احاديث و معارف و احكام اسلامى مى رفت. اين درك و اين بينش و نكته بينى و باريك انـديـشـى او را وا داشته بود كه اسلام را به گونه اى بشناساند كـه در ايـن كـارزار بـراى ماندن پوييدن و به زندگى خود ادامه دادن پيروز گردد. حـوزه اكـنون بايد با تلاش و مطالعه ژرف و همه سويه به اين درك بـالا برسد و دريابد كه در ميدان عمل و نياز تنازع بقإست و اگر مـفـيـد بـود و كارامد و نيازها و دردها را شناخت و به درمان و پـاسـخ گويى آنها پرداخت مى ماند وگرنه براى هميشه به محاق مى رود. مـطـهـرى كـارگـاه انـديشه اش هميشه در تلاش بود مى انديشيد كـالـبـدشـكافى مى كرد همه سويه مى نگريست همه چيز را رصد مى كرد تا به كنه و ژرفاى حقايق دست مى يافت. او در ايـن عـصـر عـلـم و فـكر و روشنايى زمان عقل و فلسفه و ايـدئـولوژيها مبرم ترين نياز بشر را يك ايمان صحيح مى دانست. ايـمـانى كه بتواند روح را جذب كند و بر سر ضمير انسانها حكومت كـنـد. بـراى رسيدن به اين ايمان بر اين باور بود كه نمى توان از هـر راهـى رفته تنها قرآن است كه مى تواند اين ايمان را به دست دهد. در نـگاه ايشان با اين همه قدرت علمى و فنى بشر امروز كه همه چـيـز را بـه زيـر نـگـين قدرت خود در آورده در يك جا مانده و نـتـوانسته آن جا را به تسخير خود درآورد و آن روح و نفس خودش است. اسـتاد با مطالعه و درنگ و كندوكاو بسيار بيماريها و دردها و نـيازهاى بشر امروز را به خوبى شناخته بود و روى نكته هاى حساس دسـت گـذاشته بود. نكته هايى كه اگر اسلام در آن عرصه ها كارايى خود را نشان دهد خوش خواهد درخشيد. او مى گفت: (بـزرگ ترين پديده عصر ما نفاق است. نفاق يعنى چه؟ يعنى اين كه بشر طورى فكر بكند و طور يگرى حرف بزند فاصله ميان دل و زبان بـاشـد. چه فاصله اى؟ فاصله اى بيش تر از فاصله طبقاتى؟ فلان كس چـرا بايد ميلياردر باشد ديگرى خاك نشين باشد. البته اين چنين فـاصـلـه اى غلط است. ولى فاصله از آن بيش تر فاصله ميان دل و زبـان اسـت كـه در بـشـر امروز آشكار و پيداست. اين فاصله ميان ظـاهـر و بـاطـن اسـت. فـاصله ميان ادعا و عمل است فاصله ميان گفتار و كردار است. در كـدام عـصر و زمان اين مقدار مفاهيم مقدس بشرى استعمال شده اسـت؟ در كـدام عـصر و زمان اين قدر دم از اخلاق زده اند دم از صـلـح و بـرادرى دم از امـنيت دم از آزادى و مساوات و برابرى زده انـد دم از برادرى و انسانيت زده اند دم از حقوق بشر زده انـد و در كـدام عـصر به اندازه زمان ما اين مفاهيم را ملعبه قـرار داده اند با اينها بازى كرده اند؟ بمب هاى آتش زا را با هـواپـيما از آن سوى دنيا حركت مى دهد و بر سر مردم بى گناه مى ريزد بعد مى گويد: تصميم آمريكا در دفاع از آزادى! راسخ است.) مصلح بزرگ قرن ما از سردرد و سوز عشق به انسانيت و فرداى بهتر اين هشدار بزرگ را كه بشر امروز به بيمارى سخت مهـلك و تـباه كننده دچار آمده به اهل خرد اهل درد و سوز 7 داد و بر آنـان بانگ زد كه اگر دير بجنبيد وجلوى اين پديده شوم را نگيريد همه چيز تباه خواهد شد. او عالمانه و دقيق و با كالبد شكافيهاى بسيار به اين نتيـجه رسيد كه سبب گـرفتارى بـشر به اين بيمارى خطـرناك و خانمانسوز نبود آزادى معنوى است.10 روحش شاد و راهش پر رهروباد.1. سوره مطففين 7 آيه 27.
2. همان آيه 25.
3. سوره رعد آيه 17.
4. اسلام و نيازهاى جهان امروز شهيد مطهرى نـشريه شـماره17/8 حزب جمهورى اسلامى.
5. همان / 17 - 18.
6. همان / 18.
7. همان.
8. همان.
9. همان / 19.
10. آزادى معنوى شهيد مطهرى / 19 صدرا.