سیمای فقاهت در منشور ولایت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای فقاهت در منشور ولایت - نسخه متنی

عبدالرضا ایزدپناه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيماى فقاهت در منشور ولايت

عبدالرضا ايزدپناه

پيشرفت و ركود، چگونگى و چسانى، حضور و انزوا،كارآمدى وناكارآمدى فكرى، فرهنگى و اجتماعى حوزه‏هاى علوم دينى، دغدغه هميشگى انديشه‏وران و اسلام‏شناسان روشن انديش جهان اسلام در درازاى تاريخ بوده است. مصلحان دينى، در همه حال، دل نگران ترقى، تكامل وبالندگى حوزه‏ها بوده‏اند و از خمود و جمودى كه در برهه‏اى از زمان، دامنگير حوزويان مى‏شد، به جدّ نگران مى‏شدند و در زدودن ناهنجاريها ناآرام بودند، تلاش مى‏كردند و با نستوهى رنج اين راه مقدس را به جان مى‏خريدند.» تلاشهاى برخى از قبيله احياگران دينى، در عصر خود بهفرجام رسيد و به بار نشست و كام بنيادگذاران آن را شيرين كرد و رنج اين تلاش طاقت‏سوز را از تن آنان زدود. گروهى بذر بالندگى و تحوّل را پاشيدند و در دراز مدّت،جوامع اسلامى ثمره تلاش آنان را چيدند و شمارى از آن بزرگمردان با نامهربانيها، اخمها و تيرهاى تكفير بسته‏ذهنان ناآگاه و آگاهان عوام زده، دست و پنجه نرم كردند و از سكوت و سكون قاعدين خون گريستند كه خود سرگذشت‏شنيدنى و درس آموز دارد. درسهايى كه نسل نو، پس از انقلاب ما، از هر زمانى به آن نيازمندتر است و تبيين آنها ضامن سلامت روند انقلاب.رهبر معظم انقلاب، كه ازجوانى، منادى فرياد عليه جمودبود واز پرچم داران نهضت پانزده خرداد، سكون و سكوت شمارى از اين بزرگان حوزه‏ها را در پانزدهم خرداد تجربه كرده بود، پيش و پس از انقلاب، تلاش و همّ خويش را دميدن روح آزاد انديشى، جامع نگرى و پويايى در حوزه‏ها كرد. او، اين مهمّ را پس از رهبرى پى‏گرفت و حركت جديد امام را در گشودن افقهاى نو فراروى حوزويان، شتاب داد. از هر فرصتى، براى بالندگى، توانمندى و كارآمدى حوزه‏ها،بهره برد و از حركتهايى كه در اين راستا بود، پشتيبانى جدّى كرد. به بهانه شروع درس خارج در هر سال، آفاقى جديد برحوزويان نمود در كنفرانسها و سمينارهاى مرتبط با حوزه، زاويه‏هاى تازه از رسالتها و وظيفه‏بانى حوزه‏ها را گوشزد كرد. افزون بر توصيه‏ها، رهنمودها و پيامها، در عمل، به ساماندادن حوزه‏ها پرداخت و در انجام و پياده كردن اين مهم، به طور رسمى به حوزه بزرگ شيعه، حوزه علميه قم، دو سفر كرد. بركات و دستاوردهاى سفر نخست آن فرزانه، گرچه مطلوبو به كمال نبود، ولى نسيم تحول را در حوزه‏ها وزاند. متوليان حوزه را تشكيلات پذير كرد و به فاضلان نوگرا و عالمان نو انديش روحيّه، شجاعت و ميدان داد. درد و دغدغه به سازى علوم حوزه و كار آمدى آن عام شد و نسيم انديشه تحوّل در حوزه وزيدن گرفت. و اين خود، زمينه ساز حركت بزرگ ايشان در سفر اخيرشان گرديد. او، در اين سفر مبارك، طرحى جامع، واقع بينانه و ژرف درانداخت و خطابه‏اى جاودان درجمع نخبگان حوزه ايراد كرد. منشورى بلند كه حوزويان مكانت والاى آن را چنانكه بايد نشناختند، ابعاد گسترده آن را به كمال نفهميدند و معناى فخيم و رفيع آن را نوش نكردند و يا بر نتابيدند. فريادى از سر درد و دغدغه، با ابعادى والا و توصيه‏هايىسرنوشت‏ساز. خطابه‏اى كه هر فصلى از آن تفسيرى مستقل و گسترده مى‏طلبد. در اين نوشتار، بر گلبوته‏هاى رهنمودهاى او، در بسامانىفقاهت مى‏نشينيم و از شهد گواراى گهر كلماتش، حيات و شادابى مى‏گيريم و در خور فهم خويش، تذكارهايى عرضه مى‏داريم كه: «انّ الذّكرى تنفع المؤمنين‏». گرچه روح و جان اين خطابه پر مايه، بازسازى حوزه‏اىسرفراز، توانا و برتر در عصر تكنيك، صنعت و ارتباطات است، ولى در فقه و فقاهت نيز رهنمودهايى شيرين، شنيدنى و درخور درنگ و مطالعه دارد. ژرف كاوى، بسط و بررسى آن رهنمودها مجال و مقالى ديگر مى‏طلبد. در اين مقال، پرتوى از انوار آن گفتار بر مى‏گيريم در زمينه فقه و فقاهت، به شرح زير: 1. تفسير و بازفهمى حقيقت فقاهت.2. عقب ماندگى فقه مصطلح.3. تكامل پذيرى فقه و فقاهت.4. بالنده سازى فقاهت.تفسير فقاهتفقاهت، مانند ولايت، فلاحت و كتابت درون مايه‏اى عملىدارد، پيشه‏اى است علمى و عملى. نويسنده، با قلم، حروف را در خدمت مى‏گيرد و معانى وانديشه‏ها را بر صفحه‏ها و صحيفه‏ها جاودان مى‏كند. فقيه، با ابزار استنباط، از احكام، قوانين و تكاليف الهى، پردهبر مى‏دارد. كشاورز، با تلاش، سينه زمين را مى‏شكافد و در آن بذر مى‏كارد. فقيه، با اجتهاد در بوستان هميشه بهار منابع دينى به تفرج مى‏پردازد و گلبوته‏هاى احكام را به انسانها هديه مى‏كند. ولىّ، با مديريّتى خداگونه، اهل ولايات را نظم و انضباطمى‏دهد و جامعه الهى را بسامان مى‏كند. فقيه، با شمّ فقاهت‏خود اصول و قواعد فقاهت را با سياق ونظامى خاصّ در خدمت فهم احكام، مقرّرات و نظامات دين قرار مى‏دهد. اين است كه فقاهت آهنگى عملى و ابزارى دارد و فقه رنگنظرى. فقه، پذيرنده فزونى كمّى است، حكمى بر احكام از راه اجتهاد افزوده مى‏شود و فرعى بر فروع اضافه مى‏گردد، ولى فقاهت را اصول و اركانى است انعطاف‏پذير و پذيرنده تغييرات و دگرگونيها. فقاهت باغبانى وحى است و فقه ميوه باغ و بوستان اجتهاد.بالندگى فقه، به افزودن مسائل جديد است و تكامل فقاهتبه نو شدن راههاى استنباط و تغيير در چگونگى آن. بى‏ترديد، رشد كمّى فقه، در گرو رشد كيفى فقاهت است. در سير فقاهت، فراوردهاى فقهى سلف ثابت است و زمينهكار براى فقيهان، ولى شيوه عملياتى آن و دستگاه استنباط و اجتهاد، در تكامل است. ابزارهاى پژوهش نو مى‏شوند و همراه با نيازهاى نو، روشهاى جديدى فرا راه مجتهد مى‏نهد. شريعت ثابت است و اصول تشريع جاودانه‏اند، ولى قالبهاىتفريع و تشريع، ابزارهاى پژوهش و تحقيق، همپاى نيازهاى زمان نو مى‏شوند. روش استنباط برومند مى‏گردد و قواعد جديد رخ مى‏نمايد. در پرتو اين بالندگى و چهره‏نمايى قواعد و مبانى نو، نظامحلال و حرام، مناسب با هر جامعه در پرتو زلال كوثر وحى و كلمات مفسران آن استنباط مى‏شود. در نتيجه، هم اسلام بر فراز و حاكم بر جوامع مسلمان مى‏شود و هم حلال و حرام محمد(ص) ابدى، جاودانه و همه‏گير. همين نكته باريك‏تر از مو است كه فقيه بصير و ژرف انديش،مقام معظم رهبرى، حضرت آية اللّه خامنه‏اى، نخبگان حوزه را به تعبيرى مجدّد از فقاهت فرا مى‏خواند: «فقاهت، يك شيوه و روش براى استنباط آن چيزى است كهما اسمش را «فقه‏» مى‏گذاريم، همان چيزى است كه تا اين درس را نخوانيد، ياد نمى‏گيريد كه چگونه بايد از كتاب و سنّت استنباط كرد. فقاهت، يعنى شيوه استنباط. خودِ دين هم، به پيشرفت احتياج دارد... نمى‏شود ادعا كرد كه ما امروز ديگر به اوج قله فقاهت رسيده‏ايم و اين شيوه، ديگر بهتر از اين نخواهد شد.نه، از كجا معلوم است؟ شيخ طوسى، ملاّى به آن عظمت، فقاهت داشت. فتاواىايشان را در يك مساله فقهى ببينيد. امروز كدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث بكند؟ آن فتاوا، ساده و سطحى است. مجتهد امروز، هرگز، راضى نمى‏شود آن طور كار كند و استنباط نمايد.» واپس ماندگى در فقاهتدو نگاه به كاركرد دانش فقه و قلمرو آن، وجود دارد:1. نگاه فردگرايانه: اين نگاه، فقه را دانش تنظيم ارتباطانسان با خدا مى‏داند و حلال و حرام را به حوزه اعمال فردى انسان محدود مى‏كند. در اين نگاه، فرد دو روى، دارد رويى به خدا كه علم احكامسامان بخش آن است و رويى به مردم و جامعه كه كار عقلاى جامعه است. اهل نظر، در هر جامعه‏اى با بهره‏گيرى از فراورده‏هاىدانشهاى اجتماعى، نظامات را شكل مى‏بخشند و جامعه را نظام مى‏دهند. با اين نگاه، مديريّت جامعه و موضوعهاى بسيارى مرتبط با زندگى بشر، از قلمرو دانش فقه بيرون است. اين ديدگاه، نگاهى مجرّد به فقه است، نگاهى نه همسو بابيان وحى. در اين نگاه، انسانى محور است كه به تنهايى و به دور از اجتماع، زندگى چادرنشينى خويش را ادامه مى‏دهد، عبادتش را مى‏كند، اخلاقيات را پاس مى‏دارد و شيخ قبيله هم، حلّ دعاوى مى‏كند. با اين نگاه، امامت و ولايت، تنها عامل گشايش مشكلات ودردهاى فردى انسان هستند. در اين انديشه، ولايت در محبت امام و ماموم، مقتدا و پيرو خلاصه مى‏شود. حجج الهى، تنها قدرتى فوق بشرى دارند كه در كائنات تصرّف مى‏كنند، وجود آسمان و زمين به بركت وجود آنهاست، باران و رحمتهاى الهى با واسطه آنان بر ما مى‏بارد، عدل در چهارچوب حكم قاضى، امام جماعت، رابطه زن و مرد، پدرو مادر و بچه‏ها و عكس آن، محدود مى‏شود. امّا چرا بايد امامان از چنين قدرتى برخوردار باشند، چرا بايد آخرين آنان غايب باشد و انتظار فرج آن عزيز عبادت، چرا عدل از اصول مذهب ماست، آن همه جنگهاى پيامبر، فريادهاى امام على(ع) خونهاى شهيدان كربلا، آوارگى، تبعيد و قربانى هزاران علوى، درگيرى عالمان غيور و شهيدان فضيلت در درازناى تاريخ و... پاسخى درخور ندارند. با اين نگاه، نه «فقه‏» توانايى اداره جامعه دارد و نه قدرتاجراى عدالت. 2. نگاه جمع‏گرايانه: در اين نگاه، فرد در درون امّت، معنىپيدا مى‏كند و امّت بدون امام، مفهومى ندارد. انسان در جمع و جامعه بالنده مى‏شود. در درگيرى و برخورهاى اجتماعى آبديده مى‏گردد، تا آزمايشى كه آفرينش مرگ و زندگى براى آن است، لباس وجود پوشد: «تبارك الذّى بيده الملك و هُو على كلّ شى‏ء قدير الّذى خلقالموت و الحياة ليبلوكم ايّكم احسن عملاً» با اين نگاه، بسيارى از مفاهيم بار معنايى جديد پيدا مى‏كندو اصول قواعد و تعبير از آيات و روايات چهره‏اى ديگر مى‏نمايد. مثلا مواد مخدّر در بينش فرد گرايانه، چندان قبيحنمى‏نمايد، ولى در نگاه جامعه‏نگر و جامع انديش مصداق و موضوع گسترش فساد در برّ و بحر و تباهى‏گرى مى‏گردد. افزايش جمعيّت، در بينش فرد گرايانه، كارى رواى مى‏نمايد،ولى در نگاه جمع‏گرايانه، با توجه به امكانات موجود و گنجايش طبيعت، تعليم و تربيت، بازار كار، محيط زيست و بسيارى مقوله‏هايى ديگر، با اصول و ارزشهاى مورد نظر جامعه نمونه اسلامى برخورد مى‏كند. بسيارى از مقوله‏هاى مالى، احكام اقتصادى، داد و ستدهاىتجارى، بزه‏كاريهاى اجتماعى، نگاه به ارزشها و تفسير فرهنگها، بار حكمى متفاوت با نگاه فرد انديشى دارد. با اين نگاه است كه دين بايد همه زواياى زندگى بشر را پوشش دهد، تا جامعه‏اى راست قامت، سربلند، عزّت مدار بزرگمنش و در قلّه، سر بر آورد. نبود چنين نگاهى در دوره غيبت كبرا و نبود حكومتىاسلامى، فقه فردى را ميدان‏دار و سالار كرد. فقيهان بزرگ تلاشهايى شگفت انگيز كردند، آثارى چشمنواز بر ميرات فقهى شيعه افزودند، مو شكافيهايى و ژرف كاويهاى شگفت انگيزى از خود بروز دادند و در نگاهبانى ميرات شريعت، حماسه‏ها آفريدند و.... امّا اين تلاش و تپش، آهنگى فرد مدارانه داشت. مجتهدانمرجع شدند در پرسشهاى فردى. پژوهشهاى عميق نظرى و فارغ از واقعيّتهاى بيرونى انجام گرفت. جامعه، بويژه در صد سال اخير، دگرگونيهاى پر شتاب داشت، روابط، نهادهاى اجتماعى، نيازها و پرسشهاى فكرى دگرسان شدند، ولى فقه در گوشه حوزه‏ها و در شعاع رفتارهاى فردى بايد و نبايد مى‏كرد. حوزه و جامعه در دو سمت و سوى جداى از هم، به پيش مى‏رفتند. گرچه گه گاهى مصلحانى بينش ناب شيعى را تبيين مى‏كردند و حاكمان جور را به وحشت مى‏افكندند، يا در برخى برهه‏ها حاكمانى، ديندارى را شعار خويش مى‏كردند و فقيهان، مجال طرح انديشه‏هاى سياسى - اجتماعى اسلام را مى‏يافتند، ولى آنچه رخ داد در يك سو، حركت پر شتاب جوامع به سوى همبستگى و همگونى و آميخته با ابزار و وسائل نوظهور تكنيك و صنعت بود، و در سوى ديگر، حركت عرضى و دايره‏اى نظرى فقيهان در گوشه حوزه‏ها. اين است‏خاستگاه جدايى عميق ميان نمودها و بودهاىاجتماعى با ابزار و دستگاههاى استخراج بايدها و نيايدهاى دينى. در اين باره، رهبر فرزانه دردمندانه مى‏گويد: «امروز، حوزه علميه از زمان خودش خيلى عقب است.حسابِ يك ذره و دو ذره نيست. مثل اين است كه دو نفر سوار بر اسب در واديى، همراه يكديگر بروند و يكى اسبش از ديگرى تندروتر باشد و آن كه اسبش كندروتر است، بعداً به اتومبيل دست پيدا كند. طبيعى است آن كه اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمى‏رسد. الان وضعيت اين گونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و كلام و حقوق، دنيا را فرا گرفته است. ما وقتى به خودمان نگاه مى‏كنيم، مى‏بينيم با زمان خيلى فاصله داريم.» آيا مى‏شود حركت و پيشروى در انديشه فقهى آغاز كرد؟دستگاه فقاهت‏حاكم بر حوزه‏ها، پيشرفت را بر مى‏تابد؟ آيا مى‏تواند در دستگاه خويش پرسشهاى پيچيده امروز را هضم كند؟ در يك كلام، آيا دستگاه اجتهاد و فقاهت تكامل پذير است. تكامل پذيرى فقاهتتكامل پذيرى فقاهت، قطعى و انكار ناشدنى است. افزايشفراوردهاى فقهى و بايسته بودن توليدات جديد فقهى مسلم است. در چسانى، چگونگى، قلمرو، عرصه، محدوده و زواياى آن پرسش و درنگ است. اصل باز بودن باب اجتهاد، فلسفه وجودى تفقّه، تقليد ازمرجع زنده، خاتم بودن دين اسلام، جهانى بودن رسالت اسلام، عزتّمندى جامعه اسلامى، حكومت موعود جهانى، ولايت فقيه عادل و دين‏شناس در غيبت كبرا، و دهها اصل و نصّ ديگر، گواهان گويايى بر تكامل و تحول پذيرى دستگاه فقاهت و دانش فقه‏اند. بى‏گمان، دگرگونى در رسالتها و اصول رسيده از معصومان،يا برداشت‏شده از قرآن نيست. در گستره فقه نيز، تغيير و تكامل در عبادات نيست، زيراشكل عبادات، اركان، ذكرها، اوقات و حتى جزئيات آن، در غرض جعل شارع نقش داشته است. اصل در عبادات دامن گرفتن از افزودن شطرى و كلمه‏اى بر عبادات است، مگر به اذن خود شارع. «ام لهم شركاء، شرّعوا لهم من الدّين ما لم ياذن به اللّه‏»چگونگى عمل در عبادات با تمام جزئيات از سوى شارعتبيين شده است. چه فكر عرف و عقلا آن را درك نمى‏كند. البته منظور، عبادات ويژه است كه همان نيايش و چگونگىرابطه انسان با خداست، نه عبادات مصطلح در زبان فقها. آنچه تكامل پذير است و دگرگون شونده، احكام مربوط به روابط اجتماعى: سياسى، اقتصادى، تجارى و در برخى موارد استنباط احكام جزايى و قضايى است. در اين بخش، آنچه ثابت است و چراغ راه فقيه، اهدافآفرينش انسان، اصول و تنظيم جوامع و خطوط كلّى شريعت و حفظ ارزشها و حدود الهى است. فقيه در اين قلمرو بايد تكليف نهادهاى اجتماعى و فرهنگى، روابط درونى و بيرون نظام را ترسيم كند و از اين راه انسانهايى نمونه و پارسا، جامعه‏اى سالم، سرزنده و خداگرا تربيت كند. اين مهم، جز با تحول دستگاه فقاهت و منطق استنباط امكان پذير نيست. اجتهاد، در درون خود، محركّه‏اى دارد پويايى‏پذير و رو بهكمال. نگاهى به تاريخ فقاهت و تطور شيوه فقيهان در درازاى تاريخ، گواه اين مهم است، چه نوپيداى شيوه اجتهاد مصطلح و تطور آن، مطلبى است همه پذير. مجتهد امروز، نمى‏تواند شيوه بسيط فقهاى قديم را بپذيرد، گرچه ديدگاههاى آنان را بايد بداند: «فقاهت در دوره‏هاى متعدد، تكامل پيدا كرده است... منتصورم اين است كه زمان شيخ يك مقطع است و زمان علامه مقطع ديگرى است... بعد يك دوره تقريباً 250 ساله مى‏گذرد. زمان محقق كركى، باز يك مقطع ديگر است و به طور واضح، انسان مى‏فهمد كه كيفيت استنباط محقق كركى، با كيفيت استنباط علاّمه فرق مى‏كند. همان فقاهت است، ولى كامل شده است. بعد به مقطع بعدى مى‏رسد كه مقطع تلامذه وحيد بهبهانى است كه آن، دوره شكوفايى فقاهت اصولى است. صاحب رياض و صاحب قوانين و شيخ جعفر كاشف الغطا و سيد بحر العلوم و... در اين مقطع هستند. بعد به زمان شيخ انصارى و صاحب جواهر مى‏رسد... امّا بعد از شيخ انصارى، به گمان قاصر اين حقير، اگر بخواهيم از مقطعى اسم بياوريم و بگوييم تحولى در فقاهت انجام شده است، آن مقطع، مقطع مرحوم آيت اللّه بروجردى است كه يك مقطع و باب جديدى است كه آن بزرگوار در كار فقاهت باز كرد...» بر اين اساس، فقاهت تكامل پذير است پويايى فقه، عرضىنيست، طولى است. خلع و لبس نيست لبس بعد اللبس است. پوششى بر پوشش اول. شريعت، گوشه‏اى ديگر از جمال خويش مى‏نمايد و وحى گوشه‏اى ديگر از توانايى خويش را در اداره زندگى بشر و به سازى و بهروزى مسلمانان و امّت اسلامى را به معرض مى‏گذارد. تلاش براى ديدن آن جمال و نمودن اين توانايى، فريضهاست، نه بدعت. رسالت اصولى و كار متنى حوزه‏هاى فقاهت است، نه فضل و كارى اضافى و جانبى، ادامه رسالت و مسؤوليّت و وظيفه‏بانى فقهاى بزرگوار گذشته است و عامل حيات و بقاى حوزه‏ها: «چه دليلى دارد كه فضلاء و بزرگان و محققان ما نتوانند براين شيوه بيفزايند و آن را كامل كنند؟ اى بسا، خيلى از مسائل، مسائل ديگرى را در بر بگيرد و خيلى از نتايج عوض گردد و خيلى از روشها دگرگون شود. روشها كه عوض شد، جوابهاى مسائل نيز عوض خواهد شد و فقه طور ديگرى مى‏شود. اين از جمله كارهايى است كه بايد بشود.» بنا بر اين، بايد روشهاى فقاهت را شناخت، راه و رسمبالندگى فقه را يافت و در كار بالنده سازى فقاهت در دو عرصه: شيوه و فراورده فقاهت، اقدامى جدّى كرد. بالندگى فقه و فقاهت چاره كار چيست. اگر دستگاه اجتهاد، پرسشهاى امروز را برنمى‏تابد، چه بايد كرد؟ اگر بار مفاهيم فرهنگ رايج در حوزه‏هاى فقاهت، توانهضم اشكال و فرمهاى پيچيده زندگى امروز را ندارد، چه كنيم؟ راه و راز بر فراز داشتن فقه و فقاهت چيست؟ چه سازيم كه دانش فقه ما، دانشيان دگرانديش، روشها و فراوردهاى آنان را كم سو كند. از چه راهى و با چه دستگاه استنباطى تعاليم فطرت پذير شريعت‏خاتم را از درون منابع دينى: قرآن و سنت، در آوريم. رهبر انقلاب، چاره عقب ماندگى حوزه‏هاى فقاهت و جلودار شدن شريعت را در بالنده سازى فقه و فقاهت مى‏داند:«از آن (ترميم) مهم‏تر، مساله بالندگى است. بالندگى به معناى پيشرفت و يك قدم جلو رفتن...» سپس روشهاى بالندگى فقاهت و پلكان رساندن فقاهت بهقلّه توانمندى و آقايى بر قوانين و دستگاه قانونگذارى بشرى را بر مى‏شمارد: الف. گشودن آفاق نو فرا راه فقه‏پژوهان.ب. كشف مقوله‏ها و مفاهيم نو و عرضه تعبيرهاى رسا ودرخور فرهنگ امروز. ج. مبنا سازى براى مايه‏ورى، تكميل و تكامل شيوه فقاهت.رسيدن به آفاق نوفقه و حقوق، در رسته علوم انسانى، متطّورترين دانشهايند.مهبط اين دو علم، رفتار، سبك زندگى، چگونگى معيشت، تنظيم ارتباطات فردى اجتماعى و خانوادگى است و اينها ساختارى زمانى دارند و زود به زود، نو مى‏شوند، چهره عوض مى‏كنند و تغيير مى‏پذيرند. فقه و حقوق، در صورتى، به درستى ايفاى نقش وسالت‏خويش را كنند كه حضورى طبيعى در جامعه و زندگى مردم داشته باشند. اين رسالت، هنگامى به نيكويى انجام مى‏گيرد كه فقيهان وحقوقدانان همپاى حركت جامعه و بلكه چند قدم جلوتر باشند. نبض جامعه را در دست داشته باشند و هر تغييرى را ثبت، محاسبه، ارزيابى و چاره‏سازى كنند. آنان، بايد در متن زندگى، حكومت، اقتصاد، تربيت ومديريت جامعه بشرى باشند، تا واقعيتها را لمس كنند و قانون و برنامه دهند. با هر خورشيدى برآيند و آن گاه كه روز به محاق رود،همنشين ماه گردند و منتظر خورشيد فردا. فقيهان، اگر چنين حال و هوايى پيدا نكنند، حوزه‏هاىفقاهت ركود پيدا مى‏كنند و مرگ تدريجى خويش را مى‏آغازند. اين است كه بايد هميشه آفاق جديد فرا روى حوزه‏هاى فقاهت باز باشد، تا با ره يافت به فرهنگ، زبان، فراوردهاى دانش بشرى، ذهنيّت فقيهان مايه‏ور گردد و با شناخت زبان و فرهنگ و منطق زمان، تئوريهاى اداره جوامع را از متون ناب وحى برآورند و از اين راه، قواعد و اسلوب نوى را پى بريزند و فقه را به زمينه‏هايى نوظهور گسترش دهند اين است بايسته‏ترين و فورى‏ترين كار، براى بالندگى حوزه‏هاى فقاهت، در روزگار ما: «فقه كه كار اصلى ماست، به زمينه‏هاى نوظهور گسترشپيدا نكرده، يا خيلى كم گسترش پيدا كرده است. امروز، خيلى از مسائل وجود دارد كه فقه بايد تكليف اينها را معلوم كند، ولى معلوم نكرده است. فقه، توانايى دارد، ليكن روال كار طورى بوده كه فاضل محقّق كارآمد، به اين قضيّه نپرداخته است. مثل قضيّه پول. اصلاً پول چيست؟ درهم و دينار كه اين همه در ابواب مختلف فقهى، مثل: زكات، ديات و مضاربه، اسم آنها آمده، چيست؟ بايد به موضوع درهم و دينار پرداخت و بايد تكليف آن روشن شود.خيلى راحت است كه ما عمليّات بانكى (غير از مساله پول و وديعه گذاريها) را تحت عنوان قرض و آن هم قرض رَبَوى بگذاريم و دورش را خطّ بكشيم. آيا جاى اين نيست كه قدرى بيشتر در عمقش فرو برويم و ببينيم كه آيا واقعاً قرض است‏يا خير؟ ما در بانك پول مى‏گذاريم و به بانك قرض مى‏دهيم، بانك از ما قرض مى‏گيرد، چه كسى اين را قبول دارد؟ شما در بانك وديعه مى‏گذاريد، قرض كه به او نمى‏دهيد. از اين قبيل مسائل زياد است...» در روزگار ما، دهها موضوع نو، رخ نموده است كه هر كدامخاستگاههاى جديد دارد و در شعاع روابط با موضوعها و ميدانهاى ديگر، معنى مى‏دهند به گونه‏اى كه بازنگرى در همه بابهاى فقه را مى‏طلبد. اين است كه رهبر معظّم انقلاب مى‏گويد: «بسيارى از مباحث‏حكومتى: مبحث ديات، مبحث‏حدود وديگر مسائل قضا براى دستگاه با عظمت قضاوت ما، حلّ فقهى نشده... امروز، جهاد مورد ابتلاى ماست. خود همين مساله جهاد، در فقه ما روشن نيست. بسيارى از مسائل امر به معروف و نهى از منكر، مسائل حكومتى و بسيارى از مباحث مربوط به زندگى مردم، همين مساله پيوندها و تشريحها، مباحثى هستند كه فقه بايد وارد اين ميدانها بشود. نمى‏شود با نظر سريعى به آنها نگاه كرد و خيال كنيم كه حل خواهند شد...» بى‏ترديد، پاسخ به اين پرسشهاى نوپيدا، به گونه‏اى نيكو بافقاهتى كه رشدى افقى كرده است و به دور از رخدادهاى نوظهور زندگى بشر امروز، به راه خويش ادامه داده و مبناى تغذيه و فربهى‏اش را قضاياى شرطى تجريدى و فرضها و پيش‏فرضهاى ذهنى قرار داده، نشايد. بايد با صلابت و شجاعت مسؤولانه آفاق و گستره‏هاى نوى را در عرصه فقاهت گشود; چه لازمه حيات فقه بهره‏ورى از كار آمدترين شيوه‏هاو كشف ميدانها و ابزارهاى بايسته براى استنباط و اجتهادى در خور و شايسته است: «محقق، بايد آفاق جديدى كشف كند، اين كار، در گذشتههم شده است... گشودن آفاق و گستره‏هاى جديد در امر فقاهت، لازم است. چه دليلى دارد كه بزرگان و فقها و محققّان ما نتوانند اين كار را بكنند؟ حقيقتاً بعضى از بزرگان اين زمان و نزديك به زمان ما، از لحاظ قوّت علمى و دقّت نظر، از آن اسلاف كمتر نيستند، منتهى بايد اين اراده در حوزه به حركت درآيد، بايد اين گستاخى و شجاعت پيدا شود و حوزه آن را بپذيرد...» كشف مقوله‏ها و مفاهيم نومفاهيم، بيان‏گر انديشه‏ها و ديدگاههايند. هر مفهومى، دربستر و ميدان ويژه‏اى، توان ارائه فكر و نظر گوينده را دارد. يك تعبير در علوم گونه گون، مفاهيم متفاوت دارد. بار معنايى كه از تفكر، انديشه و مكتبى ويژه‏اى بر مى‏خيزند، حتى يك مقوله از يك علم در روند تاريخ بار معنايش سعه و ضيق مى‏يابد و يا يك مفهوم، تعبيرهاى پرشمارى پيدا مى‏كند. اين تطوّر و تجدد مقوله‏ها و تعبيرها، شيوه استدلال، متون و ديگر زواياى علوم را فرا مى‏گيرد. دانش فقه نيز، در بستر تاريخى خود، تطوّر و تكاملىچشمگير، داشته است. اساس و جان مايه اين بالندگى همان تجدّد مفاهيم و مقوله‏هاست. هر فقيهى در عصر خويش، براى ايفاى رسالت‏خود،تعبيرهاى مناسب براى عرضه انظار خود استخدام كرد. چه بسا در اين حركت، برخى مفاهيم منسوخ شد و مفهومى ديگر جاى آن را گرفت و اندك اندك بناى عظيم دانش فقه، استوار شد و ميراث فقهى فخيم روزگار ما، دست داد. رهنمود راهگشاى رهبر فرزانه انقلاب را ببينيد:«... مفاهيم، كهنه مى‏شوند و نشاط و شادابى را به تدريج و بامرور زمان، از دست مى‏دهند. بعد از آن كه فكرى، به خاطر ورود انظار و دقتهاى گوناگون بر آن، به مرور زمان، دچار خدشه شد و از آن استحكام اوليّه افتاد، بايد جاى آن مفاهيم نويى گذاشته شود. اين كفايت نمى‏كند كه ما، فرضاً در علم اصول، كتاب فصوليا قوانين را نگاه كنيم و بسيارى از مباحث آنها را منسوخ به حساب بياوريم همچنان كه اين گونه هم هست... پس مفاهيم منسوخ مى‏شوند. در همه علوم، چنين چيزهايىهست. براى پر كردن خلا حرفها و مباحث و مسائل منسوخ، بايد مباحث جديدى مطرح شود و فضاى ذهنى در هر علمى، از لحاظ حجم مفاهيم ذهنى لازم، به كمال برسد.» بر اين اساس، ديدگاهها و افكار صبغه زمانى دارند. تصلّب وجمود بر افكار و انظار گذشتگان و در درون نوشته‏هاى آنان گرديدن، ره به جايى نمى‏برد. بايد اصول، قواعد و روشها را گرفت، رسالت دانش فقه را پيش ديد داشت و براى ايفاى مناسب و در خور زمان علم فقه، به منابع و ديدگاه سر زد، درنگ كرد و پرسشهاى نو پيدا را پاسخ گفت. اين مهم، نشايد جز آن كه آخرين متون و ديدگاه فقهى را با بهره‏ورى از جديدترين دستاوردها در زبان، منطق و شيوه استدلال زير ذره‏بين نقد و نظر قرار داد، تا به ابتكار و نوآورى دست‏يافت. ماندن در متون و غرق شدن در كتابهاى فقهى، محصول و فراورده‏اى جز چند «الاحوط‏»، «الاقوى‏» و تدوين حاشيه‏هاى عروه‏اى مكرّر، در پى نخواهد داشت. براى رساندن علم فقه به حجم لازمى از مفاهيم كه ذهنيتىنوپديد آورد، گام آغازين، پالايش و بالنده سازى متون درسى و سامان دهى به نظام آموزشى حوزه‏هاى فقاهت است. قضاوت رهبر را درمتون رايج‏حوزه ببينيم:«چه لزومى دارد كه ما كتاب «معالم‏» را بخوانيم كه بر اساساوّلين كتاب اصولى متعلّق به چندين قرن پيش است و...» براى سامان بخشى متون حوزه چنين رهنمود مى‏دهد: «بايد لجنه‏اى از فضلاى بزرگ حوزه علميه بنشينند و يكدوره فقه از طهارت تا ديات، به زبان ساده بنويسند كه كار «شرح لمعه‏» را بكند و كيفيت استدلال را نشان دهد.» درباره بازسازى روش تعليم و آموزش مى‏گويد:«امروز دنيا دارند تمرين مى‏كنند كه مشكل‏ترين مطالب رابه آسان‏ترين زبانها، بيان و فرموله كنند، رمز مى‏گذارند تا با گفتن يك كلمه، مخاطب ده كلمه را بفهمد...» در تدوين كتابهاى درسى، فرموله كردن حرفهاى گذشتگانمراد رهبر نيست، بلكه فقه را بايد از مباحث، موضوعات و افكارى كه در حال، مورد نياز نيست، پير است و مباحث كاربردى را با دسته‏بندى منظّم و آسان ياب با بيانى نو و ساده، همراه با تعبيراتى عصرى، پيش ديد طالبان فقه نهاد و دانشها و آگاهيهايى را كه براى فقه پژوهى بايسته است به فقه‏پژوهان، آموخت: «... بايد در كتب درسى، تغيير جدّى صورت گيرد، چون تحول از پايه بايد شروع بشود و در خود كتب درسى بايد كار شود و در درس خارج فقه هم، مباحث كاربردى و مورد استفاده بايد مطرح گردد و بعضى از مباحث، مخصوصاً در اصول و در فقه وجود دارد كه واقعاً مورد احتياج نيست، ولى در اين اصول و فقه، اين مباحث را مى‏خوانند، در حالى كه يك فقيه، در تمام طول بيست‏سال هم كه استنباط كند، ممكن است‏يك بار حاجتش به چنين بحثى و يا به مبناى معانى حروف، يا در حقيقت و مجاز و يا مبانى ديگر بيفتد. چه لزومى دارد اين همه درمباحث غير لازم اصول، معطّل بشويم.» سپس كتاب «حلقات اصول‏» و روش اصولى شهيد صدر رانمونه مى‏آورد و اسوه‏اى نيكو در كار تدوين كتابهاى درسى حوزه، مى‏شمارد: «در اين زمينه، مرحوم شهيد صدر، رضوان اللّه عليه، كارخوبى كرده‏اند. آن كارى كه ايشان در باب اصول كرده‏اند و آن پيشنهادى كه در زمينه درس و تعليم اصول دادند، پيشنهاد خوبى است.» رهبر نازك بين انقلاب، براى بالندگى فقاهت و توانايى حوزهدر ساختن مفاهيم و مقوله‏هاى نو، رهنمود دقيق ديگرى به حوزه‏ها داد و آن، آشنايى طالب علمان با زبانهاى بيگانه و باز شدن روى حوزه به حجم عظيمى از مفاهيم، دانشها، روشها و تجربه‏هاى درست دنياست: «... اگر كسى بخواهد به طور كامل مفيد باشد، بايد زبانخارجى بداند...» چه حيات فقاهت، جلو دارى و جهت بخشى علم احكام، بهساختن حوزه زنده و پوياى فقاهتى است كه خود به خود مفاهيم و مباحث منسوخ را كنار بزند، مفاهيم ذهنى لازم را توليد كند و در نتيجه فرهنگ و نگاهى در خور كار و وظيفه عصرى فقه به فقه پژوهان بدهد. در اين صورت، همگام با بازشدن آفاق نو و توليد مفاهيم و تعبيرات جديد در عرصه فقاهت، دانش فقه هم در گستره فقاهت و هم در فراوردهاى فقهى بالنده خواهد شد و در فضاى فرهنگى و حقوقى جهان امروز خواهد درخشيد. مبنا سازىدر كار بالنده سازى فقه، رفورم،رجوع به قانون عسر و حرجو مصلحت و قوانينى ثانوى،كار ساز نيست. طرح مبانى، روشهاى نو و شناخت‏شيوه‏هاى جديد،علم فقه را شاداب خواهد كرد و دستگاه اجتهاد را زنده، فعّال و مولّد كرده و هر دم بر و بارى نو را در تاريخ فقاهت گشودند. كه توان ساختن مبانى در خور پرسشهاى زمان را داشتند. شيخ طوسى، علاّمه، محقّق‏كركى، شاگردان وحيدبهبهانى،صاحب‏جواهر، شيخ‏انصارى،آيت الله بروجردى،امام خمينى، قدّس سرّه كه مقام معظّم رهبرى آنان را،بنياد گذار شيوه فقاهتى دانسته‏اند،هنرشان در پى ريزى دهها مبانى نو در اصول، فقه، يا آفريدن اصول و قواعد جديد با عرضه روشى نو در اجتهاد بوده است. براى بالندگى فقاهت،امروز نيز بايد آن سيره را چراغ راهكرد. رهبر انقلاب نيز،در بر شمارى موضوعهاى فقهى بايسته پژوهش، به گشودن بابهاى جديد در علم فقه توصيه كردند. بى ترديد، گشودن چنين بابهايى بدن ساختن مبانى جديد در عرصه فقاهت، امكان‏پذير نيست: «بايد براى اين كاره، مبنى درست كرد. البته انسان مى‏تواندكار خودش را به اطلاقات و عمومت آسان كند;اما مسائل اين گونه حلّ نمى‏شود ...» چگونگى روشهاى بازسازى نظام فقاهت و تربيت فقهپژوهانى در اين راستا،كاوشى پر دامنه مى‏طلبد. ختام اين مقال رابا اشارت به برخى عناوين آن پايان مى‏دهيم تا اگر توفيق يار شد، در نوشتارى ديگر گسترش يابد. ختاماين عرصه نو جولانگه ناپختگان در كوران فقاهت و ناآشنايانبه مبانى ژرف شريفت است كه كار فقيهان بصير به روح و رسالت جهانى اسلام، ژرفكاران و غوّاصان در منابع و متون اقيانوس وش شريعت،آگاه به روابط پيچيده زمان، برخوردار از بينشى توحيدى است كه با گردآورى فن شناسان حوزوى و بهره‏ورى از انظار نخبگان خوزه فقاهت،طرحى شجاعانه در اين زمينه دراندازند. گامهاى آغازين آن،تصفيه و تكميل متون درسى حوزه ،بازسازى نظام آموزشى حوزه،بهره‏ورى از روشهاى جديد در تفهيم،تبين و انتقال مطالب،توسعه دانشهاى حوزوى، گنجانيدن پيش درسهايى در علوم اسلامى و انسانى لازم براى استنباط و مبنى سازى،ياجاد فضاى باز ردّ و نقد و طرح مطالب،آوردن موضوعهاى جديد و نوپيدا در درسهاى خارج و پژوهشهاى فقهى،مقايسه منطق استنباط با روشهاى پژوهشى در علوم مشابه در آغاز درسهاى خارج فقه،مقارنه ميان مبانى، شيوه‏ها و فراورده‏ها فقهى مذاهب ديگر براى چسانى حل پرسشهاى اجتماعى و اقتصادى،گشايش كرسيهاى بحث و بررسى حقوقى،فقهى براى اديان الهى و حتى بالنده سازى بينش دينى فقه پژوهان و ... است. تشكيلنشست‏هاى جمعى و كارشناسانه براى شناختكاستيها در جهت بالنده سازى فقاهت، بررسى روشها براى زدودن كاستيها و اجراى بايستها،دومين گام اين حركت مبارك است . ايجاد فضاى باز فرهنگى و فكرى،بها دادن به پژوهشها و راهحلهاى فاضلان دلسوز،گرده آييهاى علمى در زاياى گوناگون فقاهت، بانك شبه شناسى فقهى و گردآورى اشكالها و نقدهاى دگرانديشان،مخالفان و حتّى دشمنان، مى‏تواند بسيرى نيكو و كارآ،براى زدودن صيغه فردگرايى از سيماى فقاهت‏شيعى و كشف توانمنديها شريعت‏خاتم باشد،تا فقه‏پژوهان مستعد ببالند و تعاليم شريعت محمدى (ص) جهان گستر شود. ان شاء الله











/ 1