پيامدهاى جدائى دين از سياست
پيرامون ارتباط (و يا به تعبير بهتراتحاد) دين و سياست در شماره هاى گذشته مجله گفته شد. واين مسئله روشن شد كه با توجه به روح احكام و قوانين اسلام و دستورات مربوط به حكومت واجتماع و بررسى سيره و سنت معصومين[ ع] ارتباط تنگاتنگ ميان دين و سياست امرى بديهى و آشكار است .اينك برآنيم تا كاوشى پيرامون نتائج جدائى اين دو عنصر بهم پيوسته داشته باشيم تا ببينيم اين دسيسه شوم (جدائى و دورى دين از سياست ) كه دشمن سالها روى آن مطالعه كرده و آنرا تبليغ نموده چه پيامدهاى ناگوارى براى جامعه اسلامى و به ويژه براى حوزه هاى علميه و روحانيت (در دو بعدانديشه و عمل ) به بار آورده است . بديهى است هر آفتى كه دچار مسلمانان گردد در آغاز شامل راهبران و زعماى آنان خواهد بود و چنين آفتى به عظمت بى محتوا كردن دين از چگونگى اداره و حاكميت بخشيدن به آن البته حوزه هاى علميه را در برگرفته است .بدون ترديد اسلام مجموعه اى هماهنگ و غيرقابل تفكيك است و در تمام زمينه هاى حيات انسانى و نيازهاى فردى واجتماعى رهنمودهاى هماهنگ با فطرت انسان و ساختار جهان ارائه داده است كه راه رشد و تعالى فرد و جامعه تنها در پيروى از آنها نهفته است .ازاينرو عالم اسلامى كه مبلغ و مروج اسلام است بايداز همين جامعيت برخوردار باشد. و در مسائل گوناگون جامعه بايستى طبق انديشه و فكراسلامى موضع مشخصى را برگزيند و خطى خود را دنبال كند وامت اسلامى را در همه جوانب زندگى راهنما باشد طبيعى است كه اين مشاركت اجتماعى و رهبرى فكرى و عملى بستگى به آگاهى از سياست روز و آشنائى با موقعيت زمان دارد كه از آن جمله مى توان مسائل سياست داخلى و خارجى مشكلات حكومتها روابط بين المللى نقشه هاى استعمار و تجارب گرانبهاى تاريخى را بشمار آورد. اگر گفته شود ديانت اسلام عين سياست است و بايد عالم مسلمانان كارهاى سياسى جامعه دخالت كند بدين معنى است كه وى بايد همواره بر اجراى سياست و مديريت صحيح پافشارى نمايد و تلاش خود را در جهت كوتاه كردن دستهاى پليد و خائنى كه موجب نابودى اسلام و فضيلت و آزادگى مى شوند قرار دهد. زيرا يكى از ويژه گيهاى شناخت درست دين و تعاليم آن واقعگرائى و دورى گزيدن از ذهنيت مى باشد. سيره ائمه طاهرين[ ع] نشاندهنده توجه آنان به عينيتها مى باشد در صورتى كه ائمه[ ع] تن به ظلم نداده و در ستيز با آن بودند. و همواره حضور اجتماعى خود را حفظ كرده واهداف و مقاصد خود را به مردم مى رساندند. و پيروان خود را نيز سفارش به اين حضور مى كردند. چه اينكه ترك مبارزه با ظلم از غيبت اجتماعى سرچمشه مى گيرد.انسان وقتى نداند كه بر مردم چه مى گذرد از درد مردم دردمند نمى شود تا به دفاع از آنان برخيزد. چنانچه به تاريخ اسلام نگاه كنيم مى بينيم كه مردم در همه شئون حيات خويش جز عالم ربانى و روحانى متعهد پناهى نداشته اند. و آنان با لمس مشكلات او بوده اند. در همه صحنه ها عالم ربانى با مردم بوده و چه بسا براى راحتى مردم رنج ها را بجان مى خريده . و گامهاى بلند و جاويد را همواره اين گونه افراد بر مى داشته اند.پيش از ورود به بحث يادآورى اين نكته لازم است آنچه خواهيم گفت بيرون از حوزه تفكر و اعتقاد به اين جدايى مىباشد چه اينكه ممكن است افرادى در محدوده ذهن هرگز معتقد به جدايى ميان اين دو عنصر (دين و سياست) نباشند ولى شيوه حركت آنان در زندگى عملا پايبندى به اين بينش را آشكار مىسازد.هم اكنون ما به بررسى اين دو دسته از عالمان كه در سويى برخورداراز مشى سياسى واجتماعى بوده و در سوى ديگر عده اى ازانزوا گرائيده و در لاك زندگى فردى خود خزيده واز هرگونه مسئوليت سياسى واجتماعى فرار كرده اند مى پردازيم . و پيامدهاى جدائى دين از سياست را بگونه اى مقايسه اى بين اين دو دسته و دو نوع ذهنيت و روش يعنى روحانيون سياست فهم سياست دان و حاضر در صحنه و برخورداراز دانش روز و متخلق با آن عده ازافراد بى بهره از سلاح و ناآگاه را طرح مى كنيمروشن است كه اين مسئله جدائى دين از سياست چگونه در ذهنيت و عمل نحوه تفكر و روش آنان تاثير مستقيمى داشته و دراين زمينه شواهد بسيارى است و ما با توجه به الويت ها به اندازه گنجايش اين مقال مطالبى به اختصار طرح كرده واستنتاج بيشتر را بعهده خواننده مى گذاريم .اثر پذيرى استنباط:
شناخت هر پديده اى شرط اول و لازم براى حكم دادن پيرامون آن پديده مى باشد.اگر موضوعات خارجى بخوبى در ذهن انعكاس نيابد و تا آنگونه كه هست انسان آن را نشناسد موفق به قضاوت صحيحى درباره آنها نخواهد بود. نظرى كه برخاسته از شناخت صحيح و همه جانبه نباشد خالى از كاستى وانحراف نخواهد بود. يك طبيعى دان يا يك دانشمند حقوق اگر موضوعى را كه پيرامون آن مى خواهد حكم دهد بخوبى نشناخته باشد قضاوتش نمى تواند صحيح و مطابق با حقيقت باشد. زيرااين نظريه مبتنى بر شناخت صحيح آن پديده نبوده است. چگونگى سناخت مسائل و جريانات تاثيرى مستقيم در نحوه حكم كردن پيرامون آن پديده اجتماعى را خواهد داشت .يك سياست دان آگاه به مسائل و جريانات و نيازمنديهاى جامعه برداشت و در نتيجه موضوع گيرى اش تفاوتى اساسى با ديگران دارد. واين چنين فردى حوادث را زير ديد تيز بين خود قرار داده و مرجعى براى حوادث واقعه (نه وقايع سابقه ) خواهد بود كه با پاسخگوئى و حل مشكلات مردم مسئله خاتميت نبوت و جاودانه بودن اسلام و توانائى فقه را در پاسخگوئى به ابعاد مختلف حيات اجتماعى هر عصرى را ثابت مى كند. ازاينرو عالمان ربانى در تصدى مقامهاى دينى احتياطى شگفت داشتند و براين باور بودند كه براى تصدى مقامات دينى به جز فقه و قدرت براستنباط احكام آگاهيهاى ديگر جامعه نيز لازم است . چنانكه نقل كرده اند: عالم عامل سيدمحمد فشاركى اصفهانى كه پس از رحلت ميرزاى شيرازى در آغاز براى قبول مرجعيت به او مراجعه كردند فرمود:[ انى لست اهلا لذلك لان الرياسه الشرعيه تحتاج الى امور غيرالعلم بالفقه والاحكام من السياسات و معرفه مواقع الامور].[من شايسته مرجعيت نيستم زيرا رياست دينى و مرجعيت اسلامى به غير از علم فقه و شناخت احكام به امور ديگرى ماننداطلاع از مسائل سياسى و شناختن مواقع امور و موضع گيريهاى درست در هر كار... نيازمند است] 1 واين مسئه اثر پذيرى استنباط درابعاد گوناگون آن جريان دارد كه در ضمن فصلهائى بيان خواهد شد.الف :استنباط در مسائل سياسى اجتماعى :
همانگونه كه در فصل گذشته اشاره شد چگونگى درك مسائل تاثيرى مستقيم در موضع گيرى هاى احتماعى دارد. زيرا ذهنيت و عمل انسان مبتنى بر شناخت پديده ها و يااشيائى است كه استنباط پيرامون آن انجام مى گيرد. بى شك نگرش و موضع گيرى آن عالمى كه استعمار و نقشه ها و عوامل آن و رابطه غرب با شرق و هر دو با ديگر كشورها و همه را با هم مى شناسد و مى فهمد غيراز فردى گوشه گير و بدوراز مسائلى است كه حتى مطالعه مجلات و روزنامه ها را بيهوده پنداشته و خود را بى نيازاز دانش آن مى داند آن همه فروغى كه از چراغ راه مصلحين تراويد آنانكه براى از بين بردن امتياز سفيد و سياه و آموزش براى همه يا كوبيدن استبداد و ستم يا رفع اختلافات شوم طبقاتى و يا بخاطراصلاحات اجتماعى رنجهاى فراوانى را بجان خريدند همه چهره هاى مقدسى هستند كه برخورداراز اين سلاح آگاهى و حضوراجتماعى بوده اند. تاريخ گواه براين است كه هنگام كه روحانيت از صحنه سياست دور شد و حضوراجتماعى خود رااز دست داد ( هم چون جنبش مشروطه ) دچار شكست شد و دشمن موفق شد تا به اهداف شوم خود دست يابد. بدنبال اين جدائى و بيخبرى از واقعيات است كه ذهنيت و روش عملى آنان دچار دگرگونى وانحراف گشته وافكارى مانند: محكوم كردن تشكيل حكومت اسلامى پيش از ظهور حضرت مهدى ( ع ) پيدا كرده و در نتيجه براى ارضاى وجدان خود به مبارزات معلولى همچون مبارزه با بهائيت يا عوامل دست سوم و چهارم پرداخته و يا به تصور لزوم خودسازى از مبارزه با ستم و ستمكار غفلت ورزيده واز مسائل اساسى حيات انسانى بدور مانده همچنانكه با تحصيل و فعاليت اجتماعى و شركت در تظاهرات زنان به مخالفت برخاسته و يا چون راه دشوار مبارزه با ستمگران و جنايتكاران را بى انجام مى پندارد تن به حاكميت جباران مى دهد و مرگ سياه وانحطاط فرهنگى و علمى و عقب ماندگى كشورهاى اسلامى را پذيرا مى شود.در نتيجه اين انديشه انحرافى نسل جوان در گذشته از مذهب و دين سرخورده شده و به مكاتب الحادى شرق و غرب روى آورده است به اين دليل كه مذهب خيال او نتوانسته نيازهاى او را تامين كند. و برخى از عوامل مذهب او را دعوت به سكوت و گوشه نشينى كرده واز مبارزه با سلطه گران و سرمايه داران بازداشته و راه سعادت انسان و تصوير زندگى سعادتمندانه را نشان نداده واو را به امورى مبهم و معلول دعوت كرده است . آرى تفكيك دين ازسياست انحرافى خطرناك را در برداشته است زيرا هرگونه انقلاب و تلاش پيرامون احقاق حقوق واصلاح جامعه كارى منحرفانه پنداشته شده است . در نتيجه بخاطر بى خبرى از فرهنگ پرباراسلامى - و بفرمايش صاحب جواهر كه نسبت به كسانى كه انكاراين واقعيت را كرده مى فرمايد: هيچ بوئى از فقه واسلام نبرده - و بخاطر نادانى توانائى براقدام و بر خورد صحيح و منطقى رااز دست داده است . از طرف ديگر آنان كه برخورداراز روشن بينى و حضوراجتماعى بوده اند بهترين گامها را در جهت خدمت واصلاح جامعه ها برداشته اندافرادى چون مدرس سيدشرف الدين شيرازى ( اول و دوم ) سيد جمال الدين كاشانى و ده ها انسان والاى ديگرى كه لباس علمشان لباس رزم و جهاد بوده است در طول زندگى علمى و فرهنگى حماسه هاى جاويد مى آفريدند. از جمله اينان فرزانه مجاهد مرحوم آيه الله سيد عبدالحسين موسوى لارى را مى توان نام برد كه ناشناخته مانده است . وى از بنيانگذاران و نظريه پردازان نهضت مشروطه بشمار مى آيداو در جنوب ايران حركت وسيعى براى اجراى قوانين اسلام و تشكيل حكومت اسلامى بوجود آورده بود و سالهاى متمادى بحمايت از محرومان و مستضعفان به قيام برخاسته و قطع وابستگى به بيگانه را بر مسلمين واجب شمرده و گامهاى بلند واستوارى در نفى استعمار خارجى واستبداد داخلى برداشت و چنين فتوا داد:[ اتحاد دولتهاى مسلمان و تشكيل جبهه متحد در برابر دشمنان واجب شرعى است] .او علت تمام نابسامانيها و مفاسد روزگار را در مخافت حكم و شوراى ملت قلمداد كرده و سرچشمه همه بى عدالتيها اختلال نظمها و سوء مديريت و كمبودها را در جامعه برخاسته از عدم وجود شوراى اسلامى دانسته است3و دراين راستااز تلگرافى كه از طرف 3 مرجع زمان شناس و روشن بين به محمدعلى شاه قاجار فرستاده شده است مى توان نام برد. آنان در آن تلگراف چنين فتوا مى دهند:[ اين ضرورى مذهب است كه در عصر غيبت حكومت با جمهور مردم است]. 4اينگونه نظريات و حركات (كه تعداد آن هم بسياراست ) همگى بدنبال حضوراجتماعى و شناخت زمان و واقعيتهاانجام گرفته و مى گيرد.ب :اثرپذيرى فقه :
رسالت فقه : جوابگوئى به مشكلات اجتماعى در راهگشائى درامور فردى واجتماعى مى باشد. فقه بايستى با توجه به مسائل حيات انسانى زندگى فردى واجتماعى انسان رااداره نمايد و درابعاد گوناگون زندگى پاسخگو به نيازهاى مختلف مجتمعات انسانى باشد.اساسا حوزه گسترش فقه به اندازه گسترش اسلام و جامعيت آن مى باشد. آنگونه كه اسلام به جنبه هاى مختلف انسان و زندگى و پيشرفت او نظر داشته شخصى فقيه نيز بايستى با آگاهى از نظامات مختلف و دانستن طريقه اجراء و بكارگيرى آن قوانين و طريقه حل مشكلات جوامع دستورات مترقى اين دين حنيف را كه ضامن هدايت و رشدانسانهاست بطور صحيح استنباط نموده و بكارگيرى . متاسفانه نبودن حكومت در طول صدها سال رفته رفته ذهنيت فردگرايانه را در برخى از انديشه ها بوجود آورد.اين اثر بتدريج در تمام ابواب و كتب فقهى تاثير گذاشته و حكومت فقه اندك اندك از صحنه زندگى خارج شده و نتيجه نهائى از تحصيل آن بصورت يك ورزش فكرى و كسب معرفت دينى و آگاهى از رشته اى مربوط به تاريخ انديشه حقوقى نياكان در آمده بود.در حالى كه اجتهاد در مسائل سياسى متوقف شده و مسائل حياتى و اساسى ديگراجتماع ازاهميت چندانى برخوردار نبود و چه بسيار مسائلى كه همچون عقده و مشكلى بى پاسخ مانده بود يا بحثى بطور تمام پيرامونش انجام نمى گرفت و در برابر بيشتر به وقايع سابقه - نه حوادث واقعه ) - پرداخته مى شد و برعكس مسائلى سپرى شده و گاه جنبى نام مسائل مستحدثه و جديد بخود مى گرفت . در چنين شرايطى است كه فقه در مواردى به گونه ى ورزش فكرى شكل مى گيرد. و در بخشهايى همچون طهاره و صلاه و ... بخاطرانجام شدن بحثهاى بسيار از گستردگى خاصى برخوردار مى شود. نگاهى به كتب فقهى و توجه به تقريرات درسهاى موجود نشاندهنده اين مسئله مى باشد كه : كتابهائى همچون حدود دياه قضا شهادات و جهاد... بصورت محدود بحث شده و بسيارى از مباحث حكومت و حكومت دارى و نظامات اسلام (نظام ادارى نظام مالى و مالياتى ...) بحث نشده است . و حتى دراين دهه هاى اخير مسائل امر بمعروف و نهى از منكراز رساله هاى عمليه حذف گرديده بود. تاثير ديگراين جدائى برداشت نادرست از مفاهيم سياسى اجتماعى اسلام ( هم چون جهاد تقيه صبر حكومت امربمعروف و ...) و تحديد و احيانا تحريف اين مفاهيم حركت زا بوده است كه منجر به تقدس روحانيون منزوى و مقدس ماب و دوراز سرنوشت اسلام و مسلمين شداز اينرو بود كه نتيجه اى جز رشد و حاكميت مقدس مابها انزواطلبها و بهاء دادن به يكسرى از مسائل كاذب سياسى واجتماعى را بدنبال خود نداشت . امام خمينى در مقدمه كتاب حكومت اسلامى در زمينه دا شدن فقه از مسائل اجتماعى سياسى اسلام سخنى دلنشين دارند كه دراينجا براى استشهاد آورده مى شود: ... براى اينكه كمى معلوم شود فرق ميان اسلام و آنچه بعنوان اسلام معرفى مى شود تا چه حداست شما را توجه مى دهم به تفاوتى كه ميان قرآن و كتب حديث و رساله هاى علميه هست قرآن و كتابهاى حديث كه منابع احكام و دستورات اسلام است با رساله هاى عمليه كه توسط مجتهدين عصر و مراجع نوشته مى شود از لحاظ جامعيت واثرى كه در زندگانى اجتماعى مى تواند داشته باشد بكلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادى آن از نسبت صد به يك هم بيشتراست .از يكدوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را در بر دارد سه چهار كتاب مربوط به عبادات و وظايف انسان نسبت به پروردگاراست مقدارى ازاحكام هم مربوط به اخلاقيات است بقيه همه مربوط به اجتماعيات اقتصاديات حقوق سياست و تدبير جامعه است.5مسائل اقتصادى
اقتصاد در جامعه نقش حياتى و سازنده داشته و در بقاء و دوام يك نظام و سيستم مى توانداثر ويژه اى بگذارد.امروزاقتصاد و مسائل آن ابعاد پيچيده بخود گرفته است و در بقاء و بهروزى ملتها نقش بسزائى دارد. دنياى امروزاز جهت اقتصادى دچار بحران و تناقضى سخت گشته است . ظلم هاى اقتصادى منشا بسيارى از فسادها مى شود. دراين مقطع حساس از مرزبانان اسلام اين انتظار مى رود كه درانقلاب نو پاى اسلامى راه صحيح وانسانى را دراقتصادارائه داده و اقتصاداسلامى را كه بر قسط و عدالت اجتماعى مبتنى است تنظيم و ارائه نمايند. و براى اين هدف در مرحله اول آشنائى با سيستم هاى اقتصادى كنونى و مسائل و مشكلات موجود مطرح شده در جهان قرار دارد. تا زمانى كه مسائل مستحدثه اقتصادى بخوبى شناخته نشوند اقتصادى يا تدوين آن بگونه اى كه پاسخگوى مشكلات اقتصادى قرن حاضر باشد نخواهد بود ازاينرو براى تطبيق كليات قوانين زمانشمول و غنى اسلامى به مصاديق جديد و مسائل مستحدثه اقتصادى اين شناخت حتمى و ضرورى است . و بدون اين آگاهى و حضور در صحنه هاى اقتصادى نه تنها پاسخگوئى به مشكلات ممكن نيست بلكه جدايى تفكر وى از واقعيات و مشكلات عصر حاضر و در نتيجه فاصله عملى در عينيت خارجى محقق خواهد شد. نگاهى به جامعه و مرورى به كتابهاى نوشته شده پيرامون اقتصاد نشاندهنده اين مسئله مى باشد. به عنوان نمونه آنچه از مسائل مالى و اقتصادى اسلام بحث شده و يا در كتب فقهى مطرح گرديده بصورت فردى و جزئى عنوان شده است (نه بصورت يك نظام اقتصادى و مالى ) در صورتى كه آنچه در بحثهاى اقتصادى و مالى اسلام هماهنگ زكوه و خمس آمده است بعنوان يك نظام و براى يك نظام و در يك نظام معنا پيدا مى كند و همينطور مالياتهائى كه براساس قاعده[ حفظ نظام] و در جهت خدمات عمومى مطرح است . و مسائل ديگرى كه بعنوان نظام اقتصادى و براى نظام بايستى طرحريزى شود (كه نمى تواند بصورت شخصى يا در مقابل پول قرار بگيرد).امااينگونه بحث نشده است بلكه بطور پراكنده و جزئى مطرح گرديده است .امروز مسائل جديد و مستحدثه بسياراست و براى تشخيص حكم و اجتهاد آن شناخت موضوع ضرورى است و تا واقعيت مسئله آنگونه كه هست مورد نظر قرار نگيرد حكمى منطبق با حقيقت پيدا نمى كند و بگونه اى غير صحيح تحقق مى يابد. آن عالمان متعهدى ه با حضوراجتماعى خود و آگاهى بزمان همواره اسلام را به جهان و مردم عرضه داشته و آن را تبليغ مى نمودندچه زيبا موضوعات و مسائل را مى شناخته و در قبال آنها موضوع گيرى مى نمودند.از جمله آنان سيد جمال است كه در قسمتى از نامه اش خطاب به مرحوم آيه الله ميرزا حسن شيرازى اينچنين مى نويسد: [...البنك و ماادراك ماالبنك هواعطاء زمام الاهالى كليه بيد عدوالاسلام واسترقاقه لهم واستملا كه اياهم و تسليمهم له بالرئاسه والسطان]... . 6[بانك واه چه مى دانيدازاين بانك در صورتى كه هم اكنون اين بانكها (منظور بانكهاى خارجى بوده است ) زمام تمام مردم را به دشمنان اسلام واگذار و بنده آنان كرده است آنچنانكه تمام دارائى مسلمانان را دراختيار گرفته و با قدرت و حاكميت خوداز آنها سود مى جويند] و يا شهيد مطهرى پس ازاينكه سرمايه دارى را يك پديده اقتصادى و اجتماعى نو مى داند و بلكه راس و رئيس مسائل مستحدثه مى شمارد چنين مى گويد:[سرمايه دارى جديد يك پديده جداگانه و مستقل و بى سابقه اى است و جداگانه و مستقلا بايد درباره آن اجتهاد كرد همچنانكه تجارت در دنياى جديد سرمايه دارى با تجارت ساده قديم از لحاظ ماهيت ممكن است متفاوت باشد... مشخصه اصلى سرمايه دارى جديد (كاپيتاليسم )از سرمايه دارى قديم ...اين است كه سرمايه دار نيروى كار كارگر را براى فروش مى خرد نه براى آنكه شخصا به آن احتياج دارد بااين نيروى كاراضافه ارزش ايجاد مى كنداضافه ارزش ايجاد مى كند.اضافه ارزش كه مولود نيروى كارگراست و طبعا متعلق بخوداوست همان سراى است كه كارفرما مى برد.اينست كه مى گويند: سرمايه دارى جديد عين استثمار كارگراست] . 7و شهيد صدر كه پس از نقل كلام حضرت على[ ع] درباره تجارت مى گويد: [ امام براى كارتاجر نتيجه مى بيند هماهنگ صنعتگر و ميان مشروعيت سوداز نظراقتصادى و كوشش او (بازرگان ) و در دسترس قرار دادن كالا و جذب آن به بازار و حفظ آن رابطه برقرار مى كند واين نوع داد و ستد مفهومى است كاملا جدا و متمايزاز مفهوم تجارت و سرمايه دارى]... .واز طرفى چه بسيار تفكراتى كه بخاطر جدائى از واقعيتها و ناآشنائى به نيازها و مشكلات و مسائل جارى در جهان مسائلى خلاف حقيقت و غيراصولى را مطرح كرده اند از قبيل نظرى كه برخى پيرامون احتكار بدون در نظر گرفتن موقعيت فعلى انقلاب و حكومت اسلامى و نقش كالا جامعه داده اند. و يا نظراتى پيرامون ثروت اندوزى و يا فتوا دادن به اينكه مالكيت دراسلام حدى ندارد.اين قبيل نظريات و بسيارى ديگر همه و همه نشانه ناآگاهى و عدم توجه به واقعيات برخاسته از فرهنگ است كه طى سالها حاكميت فكر جدائى دين از سياست بوده و در نتيجه بحثهاى جياتى جامعه مورد بحث قرار نگرفته است .اميداست در فرصتهاى آينده پى آمدهاى ديگراين جدائى مورد بحث قرار گيرد. و صاحب نظران وانديشمندان با طرح اين آثار در انديشه چاره كار برآيند.1. فوائدالرضويه ج 2.594
2. جواهرالكلام قدهمه ج 21 كتاب الامربالمعروف .
3. براى اطلاع از زندگى اين بزرگ مرد به كتاب امانتدار پيامبران نوشته دكتر سيدمحمدتقى آيت اللهى مراجعه شود.
4. تاريخ بيدارى ايرانيان ناظم الاسلام كرمانى بخش دوم .230.
5. حكومت اسلام /09
6.سيدجمال پايده گذار نهضتهاى اسلامى صدر واثقى[ .193. نقش سيدجمال در بيدارى شرق زمين] محيط طباطبائى .207197.
7.مبانى اقتصاداسلامى .5756 مباحث اقتصادى از دفترانتشارات اسلامى 5049.
8.الاسلام بقودالحياه .48.