اصول اعتقادات [ اسلام] به اتفاق همه دانشمندان اسلامى از هر مذهب و مسلك عبارت است از: توحيد نبوت معاد و در همه مذاهب اسلامى فقط اعتقاد به اين سه اصل پايه واساس و ملاك مسلمان بودن يك فرد شناخته شده وانكار يكى از آنها (مستقيم يا غير مستقيم ) و يا تنهااعتقاد نداشتن به آن خروج ازاسلام تلقى شده است . البته در هر يك از مذاهب براى اينكه كسى پيرو آن مذهب بشمار آيد عقائد ديگرى هم شرط است .اما در مسلمان بودن شخص واينكه پيكره اى ازامت اسلامى بشمار آيد دخالت ندارد. و ما در طى چند مقاله در بحث مرزاسلام و كفر تا حدودى اين مساله را بيان كرديم . و در آينده از زاويه ديگرى اين مساله را مورد بحث و بررسى قرار خواهيم داد. روشن است كه چنين انديشه اى تا چه اندازه مى تواند درايجاد جو تفاهم و دوستى واتحاد و برادرى در بين مسلمين و بلند نظرى در برخورد باافكار و آراء گوناگون و آشكار شدن حق و حقيقت موثر بوده و ريشه بسيارى ازاختلافات و كينه توزيهارا بخشكاند.ولى متاسفانه يكى از گرفتاريهاى ما مسلمانان در طول تاريخ اين بوده كه بعضى ازاشخاص و يا فرقه هاى مسلمان در عمل خلاف اين روش را پيموده اند واز روى نادانى و جهالت و يا عناد و لجاجت تعصب هاى بى جا تنگ نظريها خودمحوريها و يا تحريكات بيگانگان ازاسلام چنين مى پنداشته اند كه تمامى آنچه را كه خود بدان معتقدند جزواصول اعتقادى اسلام است و بايد ملاك كفر واسلام ديگران قرار گيرد. در نتيجه بجاى برخورد صحيح و منطقى با آراء مخالف و پيشه كردن طريق استدلال و برهان به حربه اتهام و تكفير روى آورده و كوچكترين مخالفت با عقائد خويش را بااين حربه و چماق پاسخ مى داده اند. و حتى به اين عمل خويش بعنوان نوعى از تعصب در دين و حمايت از آن افتخار مى كرده اند. درحاليكه تعصب در دين و حمايت از آن معنايش اين نيست كه چماق اتهام و تكفير را جايگزين منطق واستدلال نمائيم . هيچگاه حاميان واقعى دين و متعصبان بحق چنين سيره و روشى نداشته اند. 1 حتى در رابطه با ملحدان و كافران كه جز كفريات چيزى بر زبان آنان جارى نمى شده است .امام صادق[ ع] آنچنان برخورد صحيح و منطقى دارد كه[ ابن ابى العوجاء] ملحد وقتى بر خورد تندى از مفضل مشاهده مى كند.از وى سئوال مى كند كه تو پيرو چه كسى هستى اگر پيرو جعفر بن محمدى امام صادق[ ع )او با ما چنين برخورد نمى كند واز اين گفتار تندتر (كفرآميزتر)از ما مى شنود بدون عصبانيت گوش مى كند و سپس پاسخ مى دهد. و بدينگونه با عمل امام[ ع] مفضل را مورد بازخواست قرار مى دهد. ولى متاسفانه اينگونه برخوردهااندك و يا متروك گشته و دراكثر موارد حربه اتهام و تكفير جاى استدلال و منطق را گرفته و تعجيل و خشونت جايگزين سعه صدراسلامى شده است . و براين اساس است كه در طول تاريخ اسلام كمتر شخصيت مصلح و دردمند و با فضيلتى را مى يابيد كه ازاين جام تلخ[ تكفير] جرعه اى ننوشيده باشد. و به گفته استاد شهيد مرتضى مطهرى :[وقتى كه على[ ع] تكفير بشود تكليف ديگران روشن است . بو على سينا خواجه نصيرالدين طوسى صدرالمتالهين شيرازى فيض كاشانى سيد جمال الدين اسدآبادى واخيرا محمداقبال پاكستانى از كسانى هستند كه ازاين جام جرعه اى به كامشان ريخته شده است]. همچنين شهيد قاضى طباطبائى در مقدمه اى كه بر كتاب[ جنه الماوى] دانشمند بزرگ مرحوم كاشف الغطا نگاشته است مى گويد: با بررسى در زندگانى دانشمندان و نوابغ بزرگ و رهبران اسلامى اين نكته بخوبى روشن مى گردد كه هيچيك از آنان ازاين آفت بزرگ و تحقير كننده مصون نمانده اند و بسيارى از شخصيت هاى فرزانه از هجوم تيرهاى اتهام و تنگ نظرى و مانند آن جان سالم به در نبرده اند. و سخنان ناروايى را در زندگى يا پس از مرگ به آنان وارد ساخته اند. و بجز چند ساله صدراسلام كه جنگها و درگيريها در خارج از مروهاى اسلام و در راه گسترش اسلام بود از آن پس بيشترين جنگها و درگيريها داخلى است واين درگيريها را كه ريشه يابى كنيم در برخى از آنها به يك اختلاف فكرى در مساله اى از مسائل اسلامى برخورد مى كنيم كه اين اختلاف بااينكه حل آنهااز طريق گفتگو و بحث امكان پذير بوده و خللى به اصول عتقادات ايجاد نمى كرده است ولى در عين حال موجب اين گشته كه دسته اى دسته ديگر را تكفير كنند و بر سر آن به جنگ و ستيز بپردازند.جبهه بندى خوارج در مقابل على[ع] درگيريهاى اشاعره و معتزله سنى و شيعه ظاهريين و متكلمين متكلمين و فلاسفه و ... كه بخش مهمى از حوادث دردناك تاريخ اسلام را تشكيل مى دهد از همين نوع است .و بر سراين مشاجرات و نزاعها چه خونها كه ريخته شد. چه سرها كه بر باد رفت . چه قلبها كه جريحه دار شد. و چه استعدادها كه بيهوده و در مسيرهاى انحرافى مصرف شد. و چه ... و چه ... و دراين بين دشمنان اسلام و مسلمين بودند كه سود مى بردند چرا كه زهر طرف كه شود كشته سود آنان است.حاكمان جور براى تثبيت حكومتشان هر روز مساله اى را دستاويز قرار داده و به كمك عمال وايادى خود بدان دامن مى زند تاافكار مردم رااز مسائل اصلى واساسى منحرف كنند و به آسانى و خيال راحت دخائر مادى و معنوى مسلمين را به يغما ببرند.متاسفانه دراين ميان عده اى ناآگاه را مى بينيم كه دراين دام گرفتار آمده و ندانسته آب به آسياب دشمن مى ريختند. بويژه چند ساله قبل انقلاب به حقيقت اوج اين مسائل بود. رژيم تبهكار پهلوى و اربابانش كه از قيام مردم در سال 42 بوحشت افتاده بودند و دست بهر اقدامى براى نابود كردن مهره هاى اصلى انقلاب مى زدند شاهد بوديم كه چگونه از حربه[ تكفير] با شيوه بسيار مرموزانه تراز گذشته بود آنهم بر سر مسائلى كه نوعا سالها بين علماى اسلام مطرح بوده و نظرات متفاوتى ابراز شده و درباره آن بحث هاى گوناگون شده است ولى كسى مورداتهام بى دينى قرار نگرفته واين در حالى