حضرت صاحب‏الامر (ع) کیست؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حضرت صاحب‏الامر (ع) کیست؟ - نسخه متنی

حسین وحید خراسانی؛ مترجم: محمود مطهری نیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



حضرت صاحب‏الامر(ع) كيست؟

سخنرانى آية‏اللّه‏ العظمى وحيد خراسانى1

ترجمه: محمود مطهرى‏نيا

دو سؤال مطرح است:

يكى اينكه حضرت صاحب(ع) كيست و ديگر اينكه چگونه مى‏توان با ايشان ارتباط برقرار كرد؟

براى دست يافتن به پاسخ سؤال اول، بايد مسيرى كه براى نيل به مقصود در نظر داريم مشخص شود؛ چرا كه معرفت پيدا كردن به وجود ايشان خود نيازمند معرفت و شناخت است.

شخصيت معصوم(ع) دو جنبه دارد: جنبه بشرى و جنبه‏اى كه ايشان به وسيله آن به عالم بالا و ملاء اعلى متصل گشته و ارتباط برقرار مى‏كنند. طريقه كسب معرفت الزاما بايد متناسب با همان چيزى باشد كه مى‏خواهيم نسبت به آن معرفت پيدا كنيم و ابزار و وسايلى كه در دسترس ماست. ما اصلاً شايسته شناخت پيدا كردن نسبت به اين شخصيت منحصر به فرد نيستيم، چه علماى طبيعى و تجربى و چه فلاسفه و يا عرفا و حكيمان عادى، هيچكدام توانايى چنين چيزى را ندارند؛ چرا كه شخصيت معصوم(ع) در ظرف وسايل شناخت انسان نمى‏گنجد.

شناختن امام معصوم(ع) و ويژگى‏هايى كه از سوى خداوند متعال به او لطف شده تنها براى كسانى مقدور و ميسر است كه به مقام عصمت دست يافته باشند و او همان حكيمى است كه مى‏داند چه خبر است و قضيه از چه قرار، نه فيلسوفان كه از طريق فلسفه و نظريات فلسفى گام برمى‏دارند و نه علماى طبيعى با قوانين و ابزارشان و نه عارفان كه با استعانت از عرفان و ادله ذوقيشان طى طريق مى‏كنند. تنهاآنها كه به مقام عصمت رسيده‏اند و با آن و در آن زيسته‏اند معصوم(ع) را مى‏شناسد و ايشان را به ما مى‏شناسانند.

از اين روست كه پيش از هر چيز ديگرى براى يافتن پاسخ سؤالمان بايد بفهميم كه خود امامت چيست و به چه معناست؟ و پس از آن به طور كلى و عمومى امام را شناخته و به دنبالش جوياى معرفت حضرت حجت(ع) شويم.

از جمله گفتارهاى ارزنده معصومين(ع) در باب تعريف امام، و امامت گفتارى از امام رضا، عليه‏آلاف‏التحيه و الثناء، است. طبيعى است كه در يك جلسه كه هيچ، درصد جلسه هم، نمى‏توان ماهيت امامت را به خوبى ترسيم كرد و توضيح داد ليكن مقصود ما از اين صحبتها اين است كه براى آنها كه اهل تلاشند و اوقات خويش را به تفكر در اعماق علوم اسلامى نظير فقه و اصول مى‏گذرانند، در اصول اعتقادات هم فتح بابى بشود.

امام رضا(ع) در اين روايت ابتدا به تعريف امامت پرداخته‏اند و سپس امام و ويژگيهايش را تبيين نموده‏اند كه مجموعا بيست و هشت مبحث را در برمى‏گيرد. در اينجا صرفا به يكى از اين مباحث اشاره مى‏كنيم كه درجه و رتبه امامت را در قوس صعود و سلسله موجودات بيان مى‏كند.

آن حضرت مى‏فرمايند:

إنّ الإمامة أجلّ قدرا و أعظم شأنا و أعلا مكانا و أمنع جانبا و أبعد غورا من أن يبلغها الناس بعقولهم أوينالوهم بآرائهم أويقيموا إماما باختيارهم.2

قدر امامت بسيار والاتر و شأن آن با عظمت‏تر و مكانش مرتفع‏تر و فاصله‏اش [با مردم عادى [دورتر و عمقش بيشتر از آن است كه مردم با عقلهايشان بتوانند بدان دست يابند و يا اينكه با نظريات خويش بدان وقوف يافته و يا اينكه امامى براى خويش برگزينند.

آنچه براى علما مهم است فهم و درايت روايت است نه خود آن.

تعبير اول امام رضا(ع) (اجل) از والائى امامت است و والايى قدر و مقام مى‏طلبد.

تعبير دوم ايشان (اعظم) از عظمت آن است و عظمت هم خود نيازمند شأنى است (كه بدان فهميده شود).

تعبير سوم (اعلى) از برتريش بوده و برترى محتاج مكان است.

تعبير چهارم (امنع) حكايت از دست نيافتنى بودنش دارد و آن هم نياز به مكانى (براى فهم) دارد.

تعبير پنجم (ابعد) را با توجه به معناى تعمق مى‏توان دريافت.

و ضمن اين اوصاف است كه مى‏توان نظاره‏گر تجلى علم امام رضا(ع) بود كه امام به علمش شناخته مى‏شود. يكى از مصيبتهاى ما اين است كه اوقات خويش را صرف فهم كلمات و عبارات ابوعلى سينا و ديگران كرده‏ايم و به فهم گفتار معصومين(ع) نپرداخته‏ايم كه با اشاره‏اى كوچك در كلامشان ميلياردها مغز همانند عقل ابوعلى سينا را به بار مى‏آورد.

هر كدام از كلمات ايشان خود غوغايى از علم است و محتاج تلاش جدى عقلى تا بتوان آن را فهميد و موضوع و محمول و متعلق و متعلق به را دريافت و با اين وجود آيا مى‏توان فهميد كه حقيقت امامت چيست؟

هيهات! كه بتوانيم حق فهم و دركش را ادا كنيم.

امامت كجاى سلسله مراتب هستى قرار گرفته است؟

أعظم شأنا... و أبعد غورا من يبلغها الناس بعقولهم.

تنها به عبارت «أبعد غورا» بينديشيد تا دريابيد كه موضوع در اينجا همانند منطقه الفراغ‏ها و سياه‏چاله‏هايى است كه ستاره‏شناسان از آن سخن مى‏گويند كه هر نور و شعاعى در آنجا خاموش مى‏گردد و هر ستاره‏اى را متلاشى و منهدم مى‏كند. در ابتدا اين فضاى بى‏انتها زمين‏گير شده و هرگز نخواهد توانست عمق و انتهايش را بيابد.

حضرت فرموده‏اند كه شخصيت دستگاهى از جنس عالم بالاست (دستگاهى الهى است) با عمقى بسيار و به مراتب بزرگ‏تر از آنكه مردم بتوانند با عقلها و انديشه‏هاى خويش بدان دست يابند. تمام انسانها و بلكه اصلاً طبيعت بشرى (قابليت و قدرت فهم اين موضوع را ندارد).

«بعقولهم» يعنى عقل تمام ارباب واصحاب انديشه كه عقل افلاطون و ارسطو و ابوعلى سينا و شيخ انصارى هم در اين ميان است. تمام عقلها كه بدينجا برسند، نورشان خاموش مى‏گردد و قدرتهايشان درهم مى‏شكند.

اين اولين كلمه بود و كلمه دوم آن: «يا اينكه به اختيار و انتخاب خويش امامى برگزينند و يا با آراء و انديشه‏هاى خود بتوانند بدان دست يابند.» سؤالى در اينجا پيش مى‏آيد كه دليل اين مدعا چيست؟ دليلى كه حضرت بر اين موضوع برمى‏شمرند ضعف و ناتوانى مردم از درك امامت و انتخاب امام است و با لفظ «إن الإمامة» آن را بيان كرده و به دنبال آن پنج مورد از عناوين اين علت را تبيين مى‏كنند.

إنّ الأمامة خصّ اللّه‏ عزّوجلّ بها ابراهيم الخليل،عليه‏السلام، بعد النبوة و الخلة قربتة ثالثة و فضيلة شرّفه بها و اشار بها ذكره فقال...

ثم أكرمه اللّه‏ تعالى بأن جعلها فى ذرّيتّه أهل الصفوة والطهارة فقال... فلم تزل فى ذرّيتّه يرثها بعض عن بعض قرنا فقرنا حتّى ورثّها اللّه‏ تعالى النبى، صلى‏اللّه‏عليه‏وآله، فقال جلّ و تعالى...

فكانت له خاصّة فقلّدها، صلى‏اللّه‏عليه‏وآله، عليّا، عليه‏السلام، بأمر اللّه‏ تعالى على رسم ما فرض اللّه‏ فصارت فى ذرّيتّه الأصفياء الذين آتاهم اللّه‏ العلم والإيمان، بقوله...

فهى فى ولد على، عليه‏السلام، خاصة إلى يوم القيامة إذ لا نبىّ بعد محمد، صلى‏اللّه‏ عليه و آله، فمن أين يختار هؤلاء الجهّال؟!3

خداوند متعال امامت را به ابراهيم خليل(ع) پس از نبوت و خليل گشتن او در رتبه سوم عطا نمود و اين امر فضيلتى بود كه به وى عنايت كرد و مقام و منزلتش را بدان رفعت بخشيد و فرمود: سپس خداوند متعال وى را اكرام نمود و آن را در ميان آن دسته از ذريه و خاندانش كه اهل صفا و طهارت بودند، قرار داد و فرمود: پس همواره اين منصب در خاندانش دست به دست مى‏گشت و از هم به ارث مى‏بردند تا اينكه خداوند متعال آن را نصيب حضرت ختمى مرتبت(ص) گردانيد و فرمود: از آن حضرتش بود تا آنكه آن را به رسم آنچه خداوند برايشان واجب گردانده بود، به دست على(ع) سپرد و پس از ايشان هم در خاندان پاكش كه خداوند علم و ايمان عطايشان گردانيده بود، قرار گرفت كه فرمود: اين منصب تا قيامت در ميان فرزندان على(ع) قرار دارد؛ چرا كه هيچ پيامبرى پس از محمد(ص) نخواهد آمد. پس اين جاهلان چگونه و از كجا مى‏خواهند (امامى براى خويش) برگزينند؟!

با اين حساب امامت، مقامى است كه خداوند حضرت ابراهيم(ع) را مخصوص آن گردانيد و به ناچار بايد با آنكه مرحمت كرده و آنكه به او مرحمت شده و با آنچه بدو لطف كرده‏اند، آشنا شد. آنكه لطف كرده، خداوند سبحان بوده است و آن هم با اسم جامعش كه تمام صفات كمالى را در خود جاى داده است. و به حضرت ابراهيم(ع) عنايت شده كه پس از آنكه در ابتدا به مقام نبوت و سپس به مقام خليلى دست يافت، شايسته چنين عطايى شد. و وقتى مى‏گوييم مقام نبوت منظورمان آن مقامى است كه به قول قرآن در آيه 75 سوره انعام4 حضرت ابراهيم(ع) پس از آنكه باطن ملك و ملكوت را ديد نبى شد و پس از عبور از مرتبه ملك و ملكوت به درجه دوم رسيد خليل خداوند شد:

و من أحسن دينا ممّن أسلم وجهه للّه‏ و هو محسن و اتّبع ملّة ابراهيم حنيفا و اتّخذ اللّه‏ ابراهيم خليلاً.5

دين آن كسى از همه بهتر است كه كاملاً روى به خدا كرده، در حالى كه نيكوكارى مى‏كند و حنيفانه از آيين ابراهيم پيروى مى‏كند كه خداوند ابراهيم را خليل خويش گردانيد.

پس از آن هم خداوند متعال با امتحاناتى كه مخصوص پيامبرانش است، او را آزمود و او را به مرحله امامت رساند. در قرآن آمده است:

و إذ اتبلى ابراهيم ربّه بكلمات فاتمّهنّ قال إنّى جاعلك للنّاس إماما قال و من ذرّيتى قال لاينال عهدى الظّالمين.6

و پروردگار ابراهيم او را به كارى چند بيازمود و ابراهيم آن كارها را به تمامى به انجام رسانيد. خدا گفت: من تو را پيشواى مردم گردانيدم. گفت: فرزندانم را هم؟ گفت: پيمان من ستمكاران را دربر نگيرد.

و اين توضيح بيان امام رضا(ع) است كه فرمودند مردم از درك مقام امامت و انتخاب امام ناتوانند. كلام آن حضرت چونان خورشيد در نهايت وضوح است كه:

إنّ الإمامة أجلّ قدرا وأعظم شأنا و أعلا مكانا و أمنع جانبا و أبعد غورا من أن يبلغ الناس بعقولهم أو ينالوها بآرائهم أو يقيموا باختيارهم!

همانطور كه ملاحظه مى‏كنيم در بحث نبوت و خليلى حضرت ابراهيم(ع) حضرت نفرمودند: خداوند او را به آن شرافت بخشيد؛ چرا كه اين دو صفت از زمان حضرت آدم(ع) تا زمان حضرت عيسى(ع) تنها مختص حضرت ابراهيم(ع) است. وليكن وقتى به امامت مى‏رسند، مى‏فرمايند: فضيلتى كه خداوند او را بدان شرافت بخشيد سپس او را كرامت داد و آن را در ميان صاف ضميران پاك طينت خاندانش قرار داد.

آرى اين امامت است كه عمقش را نتوان دريافت. حضرت ابراهيم(ع) پس از آنكه به آن نبوت ويژه و عالى دست يافت و به دنبالش به مقام خليلى كه مخصوص او بود، رسيد، تازه در آن زمان بود كه چنين تشرفى پيدا كرد و امام مردم گرديد.

امامت كلمه مقدسى است كه بار معنايى عظيمى دارد و كلمه‏اى نيست كه لقلقه زبان گردد. اين مطلب را بفهميد و توجه داشته باشيد كه كجا آن را به كار مى‏بريد.

وقتى فهم كسى كم باشد، مشكلش زياد است و كسى كه اهل فهم است تفكر و تأملش زياد است و گفتارش اندك و نسبت به كلماتش تقيد زيادى دارد. ولى كسى كه گفتارش را نمى‏فهمد و كردارش بدون دقت از او سر مى‏زند مشكلات و مصيبتهاى بسيارى براى خود و ديگران به وجود مى‏آورد.

اين اجمال امامت بود و وقت گذشت و به رشته‏اى از اقيانوس پرتوهاى خورشيد تابان وجودش دست نيافتيم و به قدر ريزه سنگى از ساحل معرفتش نصيبمان نگشت.

امامت مبدأ است و مشتق متلبس به مبدأ آن چيست؟7 امام كيست؟ بحث زياد است. دقت ما صرفا به ما مجال مى‏دهد كه برخى از صفات امام را از بيان امام رضا(ع) بخوانيم:

الإمام واحد دهره، لايدانيه أحد ولا يعادله عالم ولا يوجد منه بدل ولا له مثل و لا نظير، مخصوص بالفضل كلّه. من غير طلب منه له ولا اكتساب، بل اختصاص من‏المفضل الوهّاب.

امام يگانه روزگار خود است و كسى همتاى ايشان نمى‏شود و دانشمندى همانند ايشان يافت نشود، هيچ بدل و مثل و نظيرى ندارد و تمام بزرگوارى مخصوص اوست و دارايش مى‏باشد بى‏آنكه آن را طلب كرده باشد و يا به دنبال به دست آوردنش رفته باشد بلكه خداوند بخشنده از در اعطاى بزرگوارى آن را به ايشان اختصاص داده است.

دهان مباركى كه اين صفات را براى امام بيان مى‏كند متعلق به كسى است كه خود به شايستگى داراى چنين ويژگيهايى مى‏باشد كه او عالم آل محمد(ص) است.

«مخصوص بالفضل كلّه»؛ يعنى تمام فضل و تمام فضلها كه فضل انواع گوناگونى دارد؛ علم يك فضل است، عفت يك فضل است، غيرت يك فضل است و... و هر كدام از اين فضلها خود درجه‏اى و مرتبه‏اى دارد. شجاعت درجاتى دارد و غيرت و عفت هر كدام درجاتى دارند. به امام تمام فضل و بزرگى و انواع آن، آن هم در اعلى مرتبه عطا گشته است. اطلاق اينجا شمولى است و امام(ع) اين مطلب را پس از لفظ عموم كه شامل تعداد و مرتبه‏هاى مختلف مى‏شود، بيان نموده‏اند. و اين است كه اين مقام و فضايل ربانى از جنس فضايلى كه با طلب يا سعى و كوشش به دست مى‏آيند، نيستند كه عنايتى خاص از ناحيه خداوند مفضل وهاب است. حال كيست كه بتواند به معرفت امام دست يابد يا اينكه بتواند امامى براى خويش برگزيند؟ آرى امام(ع) چنين شخصيتى دارد.

براى امام زمان، ارواحنا فداه، در مجموع روايات و زيارات و ادعيه صحيح 182 مقام و صفت بيان شده است.

يكى از صفات ايشان «متم نوراللّه‏» (تمام كننده نور خدا) است كه در باب اين صفت عقل متحير مى‏شود.

در قرآن دو آيه وجود دارد كه مضمونشان قريب به همديگر است و طى دو مرتبه نازل شده‏اند با اين تفاوت كه برخى صيغه‏هاى آن دو با هم يكى نيست. اولى در سوره صف است و دومى در سوره توبه.

آيه اول:

يريدون ليطفئوا نوراللّه‏ بأفواههم واللّه‏ متمّ نوره ولوكره الكافرون * هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على‏الدين كلّه و لوكره المشركون.8

مى‏خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند ولى خدا كامل كننده نور خويش است، اگر چه كافران را ناخوش آيد.

اوست آن خدايى كه پيامبر خود را همراه با هدايت و دين راستين بفرستاد تا او را بر همه اديان پيروز گرداند، هر چند مشركان را ناخوش آيد.

و آيه دوم:

يريدون أن يطفئوا نوراللّه‏ بأفواههم و يأبى اللّه‏ إلاّ أن يتمّ نوره و لوكره الكافرون * هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحقّ ليظهره على‏الدين كلّه ولوكره المشركون.9

مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، و خدا جز به كمال رساندن نور خود نمى‏خواهد. هر چند كافران را خوش نيايد. او كسى است كه پيامبر خود را براى هدايت مردم فرستاد، با دينى درست و بر حق، تا او را بر همه دينها پيروز گرداند، هر چند مشركان را خوش نيايد.

آنقدر وقت نداريم كه به علت بيان اين آيات به اين ترتيب و ارتباط آنها با هم بپردازيم و يا از اينكه چرا كراهت و مقاومت كافران مقدم بر كراهت مشركان ذكر شده است، سخن بگوييم و اينكه چرا در آيه 8 سوره انفال و 82 سوره يونس سخن از كراهت مجرمان است و در قرآن به غير از مجرمان، مشركان و كافران كراهت نسبت داده نشده است. هرگاه كه به معناى اين دو آيه فهم پيدا كنيم مى‏توانيم بفهميم كه حضرت حجة‏بن‏الحسن العسكرى(ع) كيستند.

«اليوم اكملت لكم دينكم...» دينى كه خداوند به وسيله پيامبرش(ص) فرستاد با امامت حضرت امير(ع) كامل شد؛ يعنى در حقيقت خداوند استمرار علم نبوت و تطبيق آن را بر وحى، خود ضمانت كردند. خداوند متعال و رسول مكرم اسلام(ص) به خوبى مى‏دانستند كه اين امت پس از ايشان، پيمان خود با امام را زير پا خواهند نهاد. حضرت رسول(ص) و اميرالمؤمنين على(ع) فرمودند:

إنّ الأمّة ستغدربك بعدى و أنت تعيش على ملّتى و تقتل على سنتى؛ من أحبك أحبنّى و من أبغضك أبغضنى و إنّ هذه ستخضب من هذا؛ يعنى لحيته من رأسه.10

پس از من امت در حق تو بى‏وفايى مى‏كنند در حالى كه تو بر آيين و كيش من زندگى مى‏كنى و بر طبق سنت من به قتال و جهاد مى‏پردازى، هر كه تو را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر كه بغض تو را در دل داشته باشد، نسبت به من بغض ورزيده است و محاسنت از (خون) سرت خضاب و رنگين خواهد شد.

خداوند متعال به خوبى مى‏دانست كه پيش از آنكه روز قد علم كند، شب دامن خويش را مى‏گستراند، لذا گفت:

واللّيل إذا يغشى * والنهار إذا تجلى.11

قسم به شب آنگه كه دامن بگستراند * قسم به روز آن دم كه نمايان شود.

و از اين جهت بود كه خبر داد:

يريدون ليطفئوا نوراللّه‏...

و پس از آن چنين خبر داد كه:

يريدون أن يطفئوا نوراللّه‏...

و در جوابشان گفت:

واللّه‏ متمّ نوره...

و يأبى اللّه‏ إلاّ أن يتمّ نوره...

و قضاى الهى چنين رقم خورده است كه روز موعود به دست حضرت مهدى(ع) نمايان شود كه او همان «متم نوراللّه‏ تعالى» است.

دين جدش محمد مصطفى(ص) با امامت جدشان حضرت على(ع) كامل گشت وليكن اين كمال به حدى نبود كه نيل به هدف كه همان اتمام نور الهى بود محقق شود. فلذا خداوند آن را به دست اماممان حضرت مهدى(ع) جارى خواهد ساخت و اين صفت «متم نوره فى‏الأرض» تنها به ايشان اختصاص يافت.

عمل و نقش آن حضرت(ع) غاية الغايات، منتهى النهايات، انگيزه بعثت پيامبر(ص) و تمام انبياء(ع) بوده است و جزء اخير اين علت تامه به شمار مى‏روند و به وسيله ايشان خداوند متعال دينش را بر تمام اديان حاكم مى‏گرداند و اين مقامى است كه در ميان تمام انبيا و اوصيا(ع) به ايشان اختصاص يافته هر چند كه هيچ پيامبرى پس از پيامبر ما نخواهد بود و احدى افضل از ايشان وجود ندارد.

1 .اين سخنرانى در تاريخ 24/9/1376 ـ مصادف با 14 شعبان‏المعظم 1418ق. ايراد شده است. شايان ذكر است مجموعه سخنرانيهاى معظم له ضمن كلاسهاى درس خارج ايشان راجع به معصومين(ع) توسط حجة‏الاسلام والمسلمين على كورانى جمع‏آورى و تحت عنوان «الحق المبين فى معرفة المعصومين عليهم‏السلام توسط «دارالسيرة لبنان» منتشر شده است. ترجمه سخنرانى‏هاى فصل نهم كه راجع به حضرت مهدى(ع) است، از اين پس تقديم حضورتان مى‏گردد.

2 .محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج1، ص199-200.

3 .همان.

4 .الكافى، ج1، ص199.

5 .و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السماوات والأرض و ليكون من الموقنين.

6 .سوره نساء(4) آيه125.

7 .سوره بقره(2) آيه124

8 .منظور كلمه امام است كه از مصدر امامت گرفته شده است.

9 .سوره صف(61) آيه9-8.

10.سوره توبه(9) آيه33-32.

11.متن روايت صحيح مى‏باشد و در مستدرك الحاكم، ج3، ص142 نقل شده است.

/ 1