نقد و بررسى ادله رشيدرضا در ممنوعيت ترجمه قرآن
دكتر ناصر رفيعىمفهوم لغوىترجمه
در مورد ريشه كلمه «ترجمه» نظرات متفاوتى از سوى دانشمندان اهل لغت ارائه شده است. اينكه ريشه اين كلمه عربى استيا غير عربى، ثلاثى مجرد استيا رباعى، محل خلاف است.برخى اقوال در اينباره عبارتند از: 1. «ترجمه» از «ترجم» رباعى مجرد است. (1) 2.از «رجم» عربى، ثلاثى مجرد به معناى سخن گفتن از روى گمان و حدس است. (2) ظاهرا ربطى بين اين دو نيست، اگرچه در كتب لغت، آنها را كنار هم مىآورند. «رجم» يعنى سنگ انداختن و علامتگذارى با سنگ، در واقع، يعنى كشف و روشن نمودن.شايد به اين مناسبت كه ترجمه هم نوعى كشف معناست، اين دو را كنار هم آوردهاند. 3.مشتق از «ترجمان» بر وزن نردبان است. (3) 4.مشتق از Targmono آرامى است. (4) 5.مشتق از «ترزبان» و «ترزقان» است.در برهان قاطع، «ترزبان» و «ترزقان» و «ترجمان» هم معنى دانسته شده است. (5)مفهوم اصطلاحى «ترجمه»
ترجمه به چهار معنا آمده كه معناى چهارم مدنظر است: 1.تبليغ كلام و شرح الفاظ و رساندن آن به كسى كه آن را نشنيده است; 2.تفسير و شرح سخن به همان زبان اصلى; طبرى اين معنا را ذكر كرده است. (6) بر همين اساس، به ائمه بزرگوار دين، اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام «ترجمان قرآن» گفته مىشود; يعنى آنها مفسر و شارح كتاب الهى هستند.در زيارتنامه حضرت قائم (عج) مىخوانيم: «السلام عليك يا تالى كتاب الله و ترجمانه» (7) 3.تفسير و شرح سخن به غير از زبان اصلى; (8) 4.انتقال پيامى از يك زبان (زبان مبدا) به زبانى ديگر (زبان مقصد) ; هدف از اين ترجمه آشنا شدن اهل يك لغت و زبان با پيام و معارفى است كه در لغت و زبان ديگر (مبدا) مطرح است.معناى مشهور ترجمه نزد عرف همين معناست كه همان ترجمه لفظى مورد بحث است. 5.بيان سيرت و اخلاق و نسبت اشخاص; كتب تراجم كتبى است كه شرح حال بزرگان در آنها آمده است. 6.ديباچه كتاب كه به آن «ترجمة الكتاب» گفته مىشود.واژه «ترجمان» در روايات و اخبار
واژه «ترجمان» و جمع آن «تراجمه» در برخى روايات و احاديث ما به كار رفته است.اينك نمونههايى از اين كاربرد: 1.قال على عليه السلام: «هذا القرآن انما هو خط مسطور بين الدفتين لا ينطق بلسان و لا بد له من ترجمان» ; (9) اين قرآن نوشتهاى است كه بين دو جلد قرار دارد و به زبان سخن نمىگويد و ترجمان و مفسرى لازم دارد. 2.عن سدير، عن ابىجعفر عليه السلام: قال قلت له: جعلت فداك ما انتم؟ قال: نحن خزان علم الله و نحن تراجمة وحى الله» ; (10) سدير مىگويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: فداى شما گردم! شما چه سمتى داريد؟ فرمود: ما خزانهدار علم خدا و مترجم وحى هستيم. 3.قال على عليه السلام: «رسولك ترجمان عقلك و كتابك ابلغ ما ينطق عنك» ; (11) فرستاده تو ترجمان خود توست و نامهات رساترين فرستادهاى است كه از سوى تو سخن مىگويد.فوايد ترجمه قرآن
بدون ترديد، فوايد بسيارى بر ترجمه قرآن كريم براى غيرعرب زبانان مترتب است. به عنوان نمونه: 1.همگان مىتوانند كلام خدا را بفهمند و بر ايمان و اعتقادشان افزوده شود. 2.حجتخدا بر همه روشن مىگردد و افراد بيشترى از هدايت قرآنى برخوردار مىشوند. 3.تعاليم الهى گسترش مىيابد و مقتضاى تدبر و تعمق در آيات الهى فراهم مىشود. 4.شبهات معاندان بر اثر انتشار ترجمه جواب داده شده، معارف اسلامى ميدان ظهور بيشترى مىيابند. 5.با ترجمه قرآن، عامه مردم، كه زبان عربى نمىدانند، بهتر مىتوانند به دستورات قرآن عمل كنند.شروط ترجمه قرآن كريم
درترجمه قرآن، مانند هر ترجمه ديگرى، بايد نكاتى رعايتشود: 1.مترجم به زبان خود و زبان عربى تسلط كامل داشته باشد. 2.مترجم بايد انس با قرآن داشته باشد.اين خود يك پيش شرط است; زيرا چنانكه مفسران قديم و جديد گفتهاند: يك معناى آيه معروف «لا يمسه الا المطهرون» (واقعه: 79) اين است كه جز كسانى كه طهارت قلبى - يعنى توحيد و ايمان دارند - كسى حقايق و معانى اصلى و بطون آيات قرآنى را درك و دريافت نمىكند. (12) 3.مترجم بايد دقايق، رموز و شيوهها و ويژگىهاى هر دو زبان را به خوبى بشناسد. 4.ترجمهراچناننيكو و روان كند كه مستقل و مستغنى از متن باشد. 5.مترجم آشنا با لغت، نحو، صرف، اشتقاق، معانى، بيان، بديع، قرائات، اصول دين، اسباب نزول و وجوه اعجاز قرآنى باشد. 6.مترجم بايد احتياط علمى داشته باشد.بهترين شيوه احتياط، كثرت مراجعه است. مترجم قرآن كريم بايد حرفهاى، مجرب و كارآزموده باشد، نه اينكه اولين كارش ترجمه قرآن باشد.بايد به متون و منابع ذىربط فراوان مراجعه كند.اگر مترجمى پيش از ترجمه به چندين و چند فرهنگ عمومى و خاص قرآن، براى هر كلمه قرآنى اولين معادلى كه در ذهن دارد، بگذارد از احتياط علمى عدول كرده است.نخستين مترجمان قرآن كريم
گفته شده كه اولين مترجم قرآن كريم سلمان فارسىرحمه الله است: نقل شده است كه اهل فارس نامهاى به سلمان نوشتند تا او ترجمه سوره «فاتحه» را براى آنان بنويسد.پس او نوشت: «به نام يزدان بخشاينده.» آنها در نماز مىخواندند تا اينكه زبانشان به عربى عادت كرد.سلمان اين نوشته را بر رسول خدا عرضه كرد. (13) اينمطلب راصاحبروحالمعانى نيزذكركرده است: (14) البته اثرى از اين ترجمه در دست نيست و از بين رفته است. همچنين ترجمه طبرى در زمان امراى سامانى به فرمان ابوصالح منصور بن نوح سامانى شروع گرديد. (سال 352 ه.) اين كتاب از جمله آثار منثور دوره سامانى است كه از عربى به فارسى ترجمه گرديده است.در مقدمه كتاب، علت ترجمه ذكر شده است. البته لغات فارسى غريب در آن فراوان به كار رفته و در مقدمه آمده است: «اين كتاب را بياوردند از بغداد; چهل مصحف بوده نبشته به زبان تازى و به اسنادهاى دراز بود.بياوردند سوى امير سيد مظفر ابوصالح منصوربن نوح بن نصر ابن احمد بن اسماعيل - رحمهالله عليهم اجمعين - پس دشخوار آمد بر وى خواندن كتاب و عبارت كردن به زبان تازى و چنان خواست كه مر اين را ترجمه كند به زبان پارسى.پس علماء ماوراالنهر را گرد كرد و اين از ايشان فتوى كرد: كسى روا باشد كه ما اين كتاب را به زبان پارسى گردانيم؟ گفتند: روا باشد خواندن و نبشتن تفسير قرآن به پارسى مر آن كس را كه او تازى نداند از قول خداى عزوجل كه گفت: «ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه.» گفت: هيچ پيغامبرى را نفرستادم، مگر به زبان قوم او و آن زبان كه ايشان دانستند» . (15)ضرورت ترجمه قرآن كريم
پيش از پرداختن به ادله منع از سوى رشيدرضا در تفسير المنار، مواردى به عنوان مؤيد براى ضرورت ترجمه قرآن كريم ذكر مىگردد.با توجه به اينكه قرآن كريم معجزه جاويدان رسول اكرم صلى الله عليه وآله است، آن هم اعجازى كه از همان آغاز به آن تحدى شده و اين تحدى در تمام زمانها و مكانها ادامه دارد، بين متفكران اسلامى اين بحث وجود داشته كه آيا ترجمه قرآن كريم جايز استيا خير.هرچند در طول تاريخ، مخالفانى براى اين كار وجود داشته، اما اين مخالفتها به هيچ وجه مانع از ترجمه نشده است.از آنجا كه بيشتر مردم با زبان عربى آشنا نيستند، بالضروره براى تبليغ كلام الهى، بايد آن را ترجمه كرد.روشن است كه ضرورت اين امر نياز به دليل ندارد، اما براى روشن شدن اين موضوع دلايلى ذكر مىگردد مبنى بر اينكه ترجمه قرآن نه تنها جايز، بلكه واجب است:1.جهانى و جاودانى بودن دعوت رسول خدا صلى الله عليه و آله
مطالعه تاريخ اديان آسمانى نشان مىدهد سنت الهى بر اين بوده كه هر پيامبرى را به زبان امتش مبعوث كند تا تبليغ و ترويج دين خدا كامل گردد.قرآن مجيد مىفرمايد: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» (ابراهيم: 4) ; هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر به زبان قوم خودش.با توجه به شرايط بعثت رسول خدا صلى الله عليه وآله، زبان قرآن نيز همان زبان پيامبر صلى الله عليه وآله - يعنى عربى - قرار داده شد. همين مساله به پيامبر گرامى، حضرت محمد صلى الله عليه وآله اين امكان را داد كه رسالتخود را كاملتر انجام دهد.آيات فراوانى از قرآن كريم بر اين مطلب دلالت دارد كه كلام نزول بر رسول خدا عربى بوده است; مانند: - «انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون» (يوسف: 2) ; همانا اين قرآن را به عربى فرستاديم تا شما انديشه نمايند. - «قرآنا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون» (فصلت: 44) ; اين كتاب قرآن عربى (فصيح) بدون حكم ناصواب است كه مردم تقوا پيشه نماييد. - «كتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون» (زمر: 27) ; اين كتابىاست كه آيات آنتبيينشده; قرآنىعربىبراىافرادىكه بدانند. بيش از 10 آيه از قرآن كريم بر عربى بودن اين كتاب الهى تاكيد دارند. مراغى ذيل آيه 4 سوره ابراهيم مىگويد: «يعنى ما هيچ رسولى را بر امتهاى قبل از تو نفرستاديم، مگر به زبان قوم خودش، تا آنچه به سوى انها فرستاده مىشود بفهمند و حجتبر آنها قطعى شده و جلوى عذر و بهانه گرفته شود.اين كتاب هم به زبان عربى نازل شده تا عذر عدم فهم آن برداشته شود و هيچ مانعى براى فراگيرى آن وجود نداشته باشد تا تمام احكام آن را بفهمند و در زندگى دنيا و آخرتشان سعادتمند باشند» . (16) از سوى ديگر، آياتى در قرآن كريم است كه دلالتبر عموميت دعوت پيامبر مىكنند; مانند: - «و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين» (انبياء: 102) ; و تو را نفرستاديم، مگر به عنوان رحمتبراى همه جهانيان. - «تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا» (فرقان: 2) ; بزرگوارى آن خداوندى راست كه قرآن را بر بندهاش فرو فرستاده تا براى همه جهانيان بيمدهنده باشد. - «و ما ارسلناك الا كافة للناس» (سبا: 28) ; تو را نفرستاديم، مگر براى همه مردم. از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايتشده كه آن حضرت فرمودند: «من براى تمام مردم، اعم از سرخ و سياه، فرستاده شدهام» . (17) اكنون جاى اين سؤال وجود دارد كه با توجه به اينكه قرآن كريم به زبان عربى نازل شده كه قوانين آن عمومى و جهانى است و هدايت عالميان را به عهده گرفته، براى ابلاغ اين دين جاويدان به انسانهايى كه با زبان عربى آشنايى ندارند، چه بايد كرد.براى اين منظور، دو كار بايد كرد: 1.حكم به وجوب فراگيرى زبان عربى كه متصور و ممكن نيست; 2.ترجمه كلام خداوند سبحان به ساير زبانها. اما با توجه به اينكه اولا، فراگيرى زبان عربى براى همه ممكن نيست، ثانيا عامه مردم فرصتخواندن تفاسير طولانى را ندارند و ثالثا تعليم كلام الهى براى همه ضرورى است، ترجمه قرآن كريم تنها راه است.اگرچه ترجمه نمىتواند برگردان همه ويژگىهاى كلام وحى باشد، اما جنبههاى معنوى و هدايتى قرآن در صورتىكه شرايط ترجمه رعايتشود، قابل برگردان به زبانهاى ديگر است. «زبان يك وسيله است و آن چيزى كه هدف است، معانى است كه در قالب آن الفاظ رفته. اينكه معانى مانند زبان اختصاصى نوع خاصى جداى از ديگر انواع داشته باشد، يك امر محال و غيرممكن است; زيرا همه مردم به ارزشهاى انسانى باور دارند.خلاصه اينكه زبانها به مقدار انواع انسانى تعدد پيدا مىكند، ولى معانى بين همه رايج است» . (18) رشيدالدين ميبدى در تفسير آيه 4 سوره ابراهيم گفته است: «اين آيه دليل استبر اينكه قرآن به زبان عربى نازل شده است; زيرا پيامبر عرب بوده است و اهل خطاب در آن وقت، همه عربها بودهاند و چون مخاطبين آن غيرعرب نبودند، به زبان آنها نازل شد، ليكن چون پيامبر به حكم آيهو ما ارسلناك الا كافة للناس" مامور به تبليغ اسلام به همه مردم جهان بود، پس خطاب تبليغ هر قومى به زبان آن قوم جايز مىباشد» . (19) قرطبى ذيل همين آيه مىنويسد: «در اين آيه، حجيتبر عجم و غير عجم نيست، مگر اينكه آنچه بر پيامبر اكرم نازل شده، ترجمه شود» . (20) صاحب تفسير روح البيان مىنويسد: «قرآن براى همه مردم، بلكه تمام جن و انس نازل شده است و اگر خداوند متعال آن را به تمام زبانها با آن همه اختلافاتى كه در ميان آنها وجود دارد نازل مىكرد، اعجاز آن از بين مىرفت و منجر به درگيرى واختلاف كلمه مىشد و دست تحريف به درون آن راه يافته و اجتهاد در تعليم الفاظ و معانى كه در پى آن مىآيد، به وجود مىآمد، هرچند مىدانيم پيامبر اشرف مخلوقات و امتش بهترين امت و زبانش بهترين زبان است.در اين ميان، تنها چيزى كه به دعوت عمومى پيامبر جامه عمل مىپوشاند، ترجمه آن به زبانهاى ديگر است.»2.سيره عقلا و متفكران
روش و طريقهاى كه عقلاى وارسته با بينش و فكر صحيح در زندگى و شؤون گوناگون حيات انسانى از آن پيروى مىكنند تا آنجا كه نهى و منعى از ناحيه شارع مقدس در آن نرسيده باشد، مىتواند مورد پيروى باشد و حجت و دليل محسوب شود.در مورد قرآن كريم، سيره عملى و تجربه تاريخى نشان دهنده اين است كه ترجمه قرآن كريم امرى ضرورى بوده و ممنوع اعلام نگرديده است.بنابراين، متفكران و انديشمندان اسلامى از همان آغاز اسلام، از ترجمه قرآن به عنوان وسيلهاى براى بيان فرهنگ و معارف قرآنى به زبانهاى گوناگون استفاده مىكردهاند و امروز كمتر زبان زندهاى يافت مىشود كه قرآن كريم به آن ترجمه نشده باشد. نتيجه آنكه ترجمه قرآن كريم كارى است روشن و بديهى كه عقلا به آن عمل نمودهاند.3.سيره علما و انديشمندان اسلامى
در علم اصول فقه، سيره عملى مسلمانان از ادله شرعيه به شمار مىرود; به اين معنا كه هرگاه از نظر تاريخى، ثابت و مسلم شود كه مسلمانان متدين و علاقهمند به دين با حفظ جهات شرعى، اقدام به انجام عملى نموده، آن را به صورت معمول مرتكب مىشوند، روش آنها دليل بر جواز عمل مزبور است. از مطالعه اجمالى تاريخ تفسير قرآن و بررسى چگونگى سيره علوم قرآنى در طول تاريخ استفاده مىشود كه دانشمندان اسلامى از عامه و خاصه، از ترجمه قرآن كريم براى تفهيم آيات الهى استفاده مىكردهاند.4.محاسبه امتها پس از استماع قرآن كريم
قرآن مجيد مىفرمايد: «و ما كان ربك مهلك القرى حتى يبعث في امها رسولا يتلوا عليهم آياتنا» (قصص: 59) ; پروردگار تو اهل هيچ ديارى را تا در مركز آن رسولى نفرستد كه آيات ما را بر آنها تلاوت كند، هرگز نابود نمىكند. ارشاد و هدايت و ابلاغ دين الهى بدون دانستن زبان ميسر نيست.اگر قرآن مجيد ترجمه نشود، از چه طريقى مىتوان سخن خدا را به مردم رساند؟ آيا قرآن بدون ترجمه، كه هيچ محتواى آن را نمىفهمند، به آنها بدهيم يا آنها را ملزم به عمل به قرآن كنيم درحالىكهازمحتواىآن بىخبرند؟ در اين صورت، حجتبر اين گونه مردم تمام نشده، انذار نمىشوند و بهانه از آنها گرفته نمىشود.5.عدم ترجمه قرآن كريم; تكليفى ما لا يطاق
دليل ديگر بر لزوم ترجمه قرآن كريم اين است كه ارتباط غير عربها با اسلام به دو صورت قابل تصور است: 1.آنها را غير مكلف و غير مسؤول بدانيم كه اين موجب تعطيلى تكاليف اسلامى خواهد شد. 2.آنها را مكلف و مسؤول بدانيم.در اين صورت، ارشاد و آگاهى آنها و نورانى ساختن قلبشان به نور ايمان لازم است و وظيفه مسلمانان آگاه و انديشمندان اسلامى است كه به سراغ جاهلان رفته، آنها را بيدار كنند.اين در صورتى ممكن است كه مردم به زبان خودشان انذار شوند.در غير اين صورت، در معرض دعوت الهى قرار نمىگيرند و احساس تكليف نمىكنند و اين مهم در پرتو ترجمه ممكن است.6.عدم تصريح به وجوب فراگيرى زبان عربى از سوى شارع
در هيچ جاى قرآن و روايات معتبر، مطلبى دال بر وجوب تعليم زبان عربى نيست; دعوت عام است و قرآن روى گروه خاصى نظر نداشته است تا زبان آنها را به سميتبشناسد.همه مردم دعوت به اسلام شدهاند; چنانكه در آيه كريمه مىفرمايد: «قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا» (آل عمران: 64) ; بگو: اى اهل كتاب، بياييد از آن كلمه و سخن حق، كه بين ما و شما يكسان است، پيروى كنيم و آن اينكه جز خداى يكتا را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم.نظريه اولين همايش تحقيقات علوم و مفاهيم قرآن دار القرآن الكريم
در اينجا، بخشى از بيانيه پايانى كنفرانس تحقيقات علوم و مفاهيم كه در 27 رجب 1409 در قم برگزار گرديد، ذكر مىگردد: الف.با توجه به فصاحتبىنظير قرآن، اين كميسيون معترف استبه اينكه هر آيهاى از قرآن مجيد آبشارى عظيم و پرقدرت از زيباترين و گوياترين كلمات است كه اعجاب و تحسين و اشتياق را برمىانگيزد و حاوى بسيارى مطالب است كه در ترجمه آن به فارسى يا هر زبان ديگر، مترجم فقط مىتواند جملههاى دراز و خستهكننده به كاربرد، از همين جهت، شرح و بسط فراوان در ترجمه ضرورت پيدا مىكند (ضرورت تفسير)، اما همگان يا براى خواندن تفسير قرآن فرصت ندارند و يا ترجمه تحتاللفظى را درك نمىكنند.بنابراين، ترجمه آيات قرآن به كيفيتى كه خلاصهاى از تفسير هر آيه و مراد ظاهرى آن درج و بيان شود - البته به صورتىكه براى قرائتكننده فارسى زبان مفهوم و مفيد باشد و ضمنا به عظمت و قداست آن لطمهاى وارد نيايد - امكانپذير مىباشد، اگرچه مشروعيت ترجمه قرآن كريم به زبانهاى ديگر از طرف برخى دانشمندان شيعه و سنى مورد اشكال قرار گرفته و يا دست كم غير جايز شمرده شده است.ولى نظر كميسيون ترجمه قرآن بر اين است كه چنانكه ارزش كلمات قرآنى شناخته شده و هر آيه چنان ترجمه شود كه گويى مترجم به حقيقت آنها سوگند خورده و همچنين ديگر شرايط لازم در ترجمه رعايت گردد تا از بروز اشكال مصون باشد، مشروعيت ترجمه قرآن محرز است و مورد ايراد اشكالكنندگان نخواهد بود. ب.ترجمه قرآن به زبانهاى رايج دنيا امروز براى جهان اسلام ضرورت دارد; چرا كه در اينصورت; اولا، محققين و اسلامشناسان و عامه مسلمانان غيرعرب زبان از بهرهمندى قرآن مجيد محروم نمىمانند.ثانيا، ترجمه قرآن به زبان ديگرى جز عربى محور تبليغ براى جلب افكار عمومى نسبتبه اسلام و قرآن در حوزه زبان خواهد بود» . (21)فتواى صاحب المنار در ممنوعيت ترجمه قرآن (22)
در ذيل، ترجمه متن نامه احمد افندى خطاب به رشيدرضا ذكر گرديده، سپس با ذكر هر يك از ادله ذكرشده در ممنوعيت ترجمه قرآن از سوى مؤلف المنار، به صورت جداگانه هر يك از آيهها نقد و بررسى شدهاند: متن المنار: اين نامه در 29 ربيعالاخر سال 1326 از سوى شيخ احسناحمد افندى از روسيه خطاب به رشيدرضا نگاشته شده است: «همانا ترجمه قرآن از مسائل مهم مسلمانان است.همه مباحثى كه درباره ترجمه قرآن مطرح گرديده به دلايلى، به نتيجه منتهى نشده است.اين دلايل عبارتند از: 1.ترجمه كامل قرآن به دليل اعجاز آن، از نظر بلاغت ممكن نيست. 2.كلمات فراوانى در قرآن هست كه مقابلى در لغت ترجمه شده ندارد، مترجم مجبور است چيزى را كه دلالتبر ترجمه دارد با تغييرى بياورد.هنگامى كه اين ترجمه مجددا به لغت ديگرى منتقل مىشود، در آن تغييراتى ايجاد مىشود و همچنان پيش مىرود.بدينسان، خوف گشوده شدن راه تحريف و تغيير در قرآن خواهد بود. 3.كلمات كتاب آسمانى ما، قرآن، حاوى بعضى اشارات و احكام از طريق حساب است كه با ترجمه، اين طريق مسدود مىشود.براى مثال ، سعدى حلبى در حاشيهاش بر تفسير بيضاوى، هنگام تفسير سوره «فاتحه» مىنويسد: اگر حروف تكرارى اولين سوره قرآن - يعنى «فاتحه» - و حروف تكرارى از آخرين سوره قرآن - يعنى «ناس» جمعآورى شود 23 حرف باقى مىماند كه مطابق زمان نبوت حضرت محمد صلى الله عليه وآله است.اگر قرآن ترجمه شود، اين فوايد، كه از معجزات قرآن است، فوت مىشود. اما اديبانترك روسى ما اصرار بر ترجمه دارند و مىگويند: قول به عدم جواز ترجمه قرآن معنى ندارد.از اينرو، ترجمه را واجب مىدانند و در حال حاضر، در شهر «قزان» قرآن ترجمه مىشود، همچنين زينالعابدين حاجى باكويى از قفقاز قرآن را به زبان تركى ترجمه نموده است.از محضر استاد تقاضا داريم در اين مساله تدبر نمايند.» احسن شاه احمدپاسخ صاحب المنار
يكى از كوتاهىها و تقصيرات مسلمانان در نشر دين و آيينشان اين است كه مفاهيم قرآن كريم را براى اهل هر لغت و زبانى به لغتخودشان - هرچند با تفسير بعضى از آن - بيان ننمودهاند تا كسانى كه اهل قرآن نيستند به سوى آن فرا خوانده شوند و افرادى كه احتياج دارند در حد نياز از آن بهره گيرند.از عوامل تزلزل مسلمانان در دينشان اين است كه به فرقههاى گوناگونى متفرق شدند كه رابطهاى بين آنها با يكديگر در لغتيا قانون نيست اين در حالى است كه قرآن نازل بر آخرين سفير الهى، معجزه در بلاغت، هدايت و شيوه را فراموش كردند. اين تزلزل ناشى از تهاجم سياسى اروپا عليه مسلمانان بوده است.تفرقه و جدايى به گروههاى مختلف را براى ما زينت دادند، در حالىكه هر گروهى گمان مىكرد حياتش در همين است.اين در واقع، مرگ دستهجمعى بود. بيش از اين مساله را طول نمىدهيم.اما در اينجا برخى مفاسد ترك قرآن نازل شده «بلسان عربى مبين» از سوى مسلمانان را ذكر مىكنيم; قرآنى كه با وجود آن، نياز به ترجمه اعجمى نيست، بلكه تفسير به لغت هر قومى با حفظ نص متواتر خالى از تحريف و تبديل قرآن كافى است. اكنون با اختصار مىگوييم:دلايل المنار در ممنوعيت ترجمه قرآن و نقد آنها
دليل اول: «ترجمه حرفى قرآن مطابق اصل - چنانكه از مباحث آينده روشن مىشود - غيرممكن است، اما ترجمه معنوى، كه همان فهم مترجم از قرآن مىباشد، ترجمه قرآن نيست، بلكه فهم فردى از قرآن است كه گاهى خطا و گاهى صواب است.بدينسان، ترجمه مورد انكار ما نخواهد بود.» نقد و بررسى: ترجمه حرفى قرآن با انعكاس همه بلاغت و فصاحت و دقايق به كار رفته در آن غيرممكن است و كسى ادعا ندارد كه مىتواند چنين ترجمهاى ارائه كند.اما مترجم فهم فردى خود را مطرح نمىكند، بلكه با عايتشروط، در كنار متن اصلى، به زبان ديگرى برگردان مىنمايد.اگر ترجمهاى در بردارنده نظريات شخصى فرد باشد، ترجمه نيست.اما: اولا، خداوند متعال براى هر كس به اندازه توانش تكليف مقدر نموده است و با توجه به اينكه فراگيرى زبان عربى واجب نشده، كسانىكه توان فراگيرى زبان عربى را ندارند براى اخذ دستورات دينى مجبور به مراجعه ترجمه هستند. ثانيا، آياتى كه به بيان عموميت دعوت پيامبر صلى الله عليه وآله مىپردازد اين ضرورت را بديهى مىنمايد كه به هر شكل ممكن بايد تمامى مردم به همه زبانها انذار شوند و يكى از آن شكلها ترجمه است. ثالثا، در طول تاريخ، مردم از ترجمه قرآن به عنوان يكى از ابزارهاى فهم قرآن بهره گرفتهاند. رابعا، ترجمه تام و كامل قرآن از لحاظ لفظ و معنا امكانپذير نيست; زيرا داراى فصاحت و بلاغتى است كه بعدى از اعجاز قرآن مىباشد كه قرآن خود از آن خبر داده است. (23) بنابراين، چيزى نمىتواند مانع ترجمه و شرح قرآن به زبان ديگرى باشد، بلكه بايد كوشيد ابعاد اعجاز قرآن را براى مسلمانان غيرعرب زبان با توضيح بيشترى آشكار كرد و اين در كنار متن اصلى هرگز جايگزين آن نيست و فهم مترجم به معناى راى شخصى او نمىباشد. دليل دوم: «قرآن اساس دين اسلام، بلكه همه دين است و سنت دين نيست جز از حيث تبيين و شرح قرآن بر اين اساس، كسانى كه ترجمه قرآن را ملاك قرار مىدهند دينشان آن چيزى است كه مترجم از قرآن فهميده، نه خود قرآنى كه از سوى خداوند بر رسولش نازل شده است.اجتهاد با قياس، فرع نص است و در مورد ترجمه نصى از شارع نرسيده.اجماع علما نيز بايد مستندى داشته باشد.در نتيجه، كسانىكه ترجمه قرآن را قرآن قرار مىدهند چيزى از اصول اسلام را باقى نمىگذارند» . (24)نقد و بررسى:
در پاسخ اين دليل، بايد گفت: در سخن مزبور، ارتباطى بين مقدم و تالى نيست.4 مطلب در اين استدلال آمده است: 1.قرآن اساس دين اسلام و سنتشارح آن است. 2.ترجمه قرآن را دين قراردادن يعنى اتخاذ دين از فهم مترجم. 3.نصى از شارع براى جواز ترجمه نيامده است. 4.ترجمه قرآن را قرآن قراردادن از بين بردن اسلام است. قسمت اول قابل قبول است و هيچ ترديدى در آن نمىباشد.بخشى از آيات قرآن و روايات فراوانى از اهلبيت عليهم السلام قرآن را اساس و قوام دين معرفى كرده است: مانند: - «و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء» (نحل: 89) ; اين كتاب را بر تو فرستاديم كه بيان هر چيزى است. - «ما كان حديثا يفترى و لكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل كل شىء» (يوسف: 111) ; اين كتاب افترا نيست، بلكه تصديق آنچه پيش توست و بيان هر چيزى است. - النبى صلى الله عليه وآله: «هو كتاب تفصيل و بيان و تحصيل» ; (25) قرآن كتاب تفصيل، تبيين و تحصيل حقايق است. - الصادق عليه السلام: «ان الله انزل فى القرآن تبيان كل شىء حتى والله ما ترك شيئا تحتاج العباد اليه الا بينه للناس» ; (26) خداوند متعال در قرآن هرچيزى را بيانى كرده است، حتى سوگند به خدا، آنچه را بندگان به آن نياز داشتهاند از ذكرش خوددارى نكرده است. - الباقر عليه السلام: «ان الله لم يدع شيئا تحتاج اليه الامة الى يوم القيامه الا انزله في كتابه و بينه لرسوله» ; (27) خداوند آنچه را مردم تا روز قيامتبه آن احتياج دارند در كتابش نازل نموده و بر رسولش بيان كرده است. بدين سان قرآن آنچنانكه از توصيف خودش استفاده مىشود، كتاب نور، هدايت، رحمت، حكمت، تبيان و تفصيل، شفا، جلا، و تامل و تدبر است و سنت در كنار آن و شارح آن مىباشد و اصولا وجه حجيتسنت، قرآن مجيد است.اما چند مطلب ديگر نيز در استدلال آمده است كه صحيح به نظر نمىرسد; از جمله آنكه ترجمه قرآن را دين قراردادن - يعنى فهم مترجم را پيروى كردن - سخنى بسيار سست است.مترجم طريقى استبراى رساندن پيام وحى و از خود چيزى ندارد.ترجمه با رعايتشروط و ضوابطش انتقال كلام مبدا به زبان ديگرى است.دعوت اسلام جهانى بوده و رسول اكرم صلى الله عليه وآله براى ارشاد تمام ملل مبعوث شدهاند; چنانكه قرآن مجيد مىفرمايد: «و ما ارسلناك الا كافة للناس» (سبا: 27) ; تو را نفرستاديم، مگر به سوى همه مردم.پيام خدا در قالب قرآن جلوهگر است و ناگزير مردم جهان بايد محتواى قرآن را بفهمند و براى اين كار، چارهاى جز ترجمه قرآن نيست. آموختن زبان عربى براى همه مردم جهان كار ساده و آسانى نبوده و نيست.علاوه بر اينكه آموختن زبان عربى نمىتواند هدف اسلام را تشكيل دهد، بلكه فهم قرآن و اجراى قوانين آن مورد نظر شارع مقدس اسلام است.آيا ترجمه قرآن جز شرح و تبيين لغات و واژهها و تعابير آن چيز ديگرى است؟ آيا اين شرح و گزارش در امر تفسير قرآن - اگر چه با هر لغت و زبانى باشد - با كلام غيرالهى صورت نمىگيرد؟» (28) قرآن مجيد مىفرمايد: «كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور» (ابراهيم: 11) ; قرآن كتابى است كه ما بر تو نازل كرديم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاريكىها بيرون آورده، به سوى نور ببرى. هدف از نزول قرآن فراهم آوردن زمينه هدايتبراى همه مردم است، از هر قوم و نژادى كه باشند، در هر زمان و مكانى كه زندگى كنند، با هر زبانى كه سخن بگويند و اين مهم در پرتو ترجمه قرآن ممكن مىشود و در اين زمينه، مترجم نقش واسطه را در انتقال دارد. «وظيفه مترجم تلاش براى فهم صحيح موضوع و متن، فهم سبك اثر، بازسازى و بازافرينى صحيح و روشن متن و دورى از حذف و اضافه و تصرف در معنا و تلخيص است» . (29) نتيجه آنكه اين اشكال در صورتى وارد است كه منظور از ترجمه قرآن ترجمه مستغنى از متن اصلى باشد، در حالىكه: اولا، وقتى گفته مىشود «قرآن ترجمهپذير است، اين بدان معنا نيست كه ترجمه آن حتما بايد بدون همراه داشتن متن اصلى باشد، بلكه يكى از شروط ترجمه صحيح قرآن اين است كه ترجمه همراه با متن اصلى باشد و زمانىكه ترجمه و متن اصلى در كنار يكديگر آورده شوند، هيچ كس به اين فكر نمىافتد كه ترجمه قرآن، قرآن است تا از متن اصلى بىنياز باشد. ثانيا، در بحث ترجمهپذيرى قرآن، علاوه بر اينكه ادعا نشده كه ترجمه قرآن، قرآن است، بلكه با دلايل و مدارك مستند اثبات گرديده كه ترجمه قرآن، قرآن نيست و در نتيجه، نصى از سوى شارع به حساب نمىآيد تا مسائل و احكام شرعى از آن استنباط گردد.اجماع علماى مذاهب اسلامى اين مطلب را تاييد مىكند. مرحوم شيخ ابوجعفر طوسى، از فقهاى مشهور شيعه در قرن پنجم، در پاسخ اين سؤال كه آيا وقتى قرآن به زبان فارسى خوانده مىشود قرآن استيا خير، به آيه «انه لتنزيل من رب العالمين نزل به الروحالامين على قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربى مبين» (شعرا: 195) استناد نموده، مىفرمايد: «به نظر ما، ترجمه فارسى قرآن، قرآن نيست; زيرا در اين آيه شريفه، به صراحتبيان مىنمايد كه قرآن به زبان عربى مبين نازل شده است و هر كس بگويد قرآنى كه به زبان ديگر غير از عربى خوانده مىشود قرآن است، بايد اين آيه راترك نمايد» . (30) به همين دليل، بيشتر فقها به جواز ترجمه قرآن فتوى دادهاند. در پايان، براى روشن شدن اين نكته كه ترجمه قرآن، قرآن نيست، دلايلىذكرمىشود; دلايلىكهمىرساند ترجمه، قرآن نيست: 1.قرآن كريم، معجزه جاويدان رسول خدا صلى الله عليه وآله به مجموع لفظ و معنا گفته مىشود; يعنى وقتى كه جبرئيل مامور نزول قرآن بر پيامبر شد، لفظ قرآن را بر آن حضرت خواند، نه معناى تنهاى آن را; چنان كه مىفرمايد: «لا تحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرانه فاذا قراناه فاتبع قرءانه ثم ان علينا بيانه.» (قيامت: 16- 19) زرقانى در تعريف «قرآن» مىنويسد: «دانشمندان اتفاقنظر دارند كه قرآن مجموع لفظ و معناست و هر كس با آن مخالفت ورزد، با اساس دين مخالفت كرده است.معنى به تنهايى قرآن نيست; زيرا تحدى، هم به لفظ شده است و هم به معنا، و چون خداوند مشركان را به تحدى فراخواند، از آنان خواست كه ده سوره مانند آن به هم بافته، بياورند و روشن است كه مقصود تحدى به لفظ بوده است.بنابراين، قرآن با لفظ و معنايش عربى است و نمىتوان نوشتار برخى از معانى آن را به زبان غير عربى قرآن شمرد» . (31) بنابراين، قرآن همان نظم عربى معجزى است كه خداوند متعال بر قلب مبارك پيامبر صلى الله عليه وآله نازل نمود و حفظ و حراست آن را برعهده گرفت و مؤمنان را به تلاوت آن در ليل و نهار متعبد گردانيد.از اينرو، ترجمه قرآن صرفا برگردان معانى آن، آن هم به طور نسبى است و به هيچ عنوان، نمىتوان آن را «قرآن» ناميد. 2.مراجع و فقهاى اسلامى به جواز مس ترجمه قرآن فتوا دادهاند، در حالى كه اگر ترجمه قرآن كريم، قرآن بود حكم عدم مس بدون طهارت درباره آن جارى بود.در مساله 323 رسالهها آمده است: «مس نمودن خط قرآن (يعنى رساندن جايى از بدن به خط قرآن) براى كسى كه وضو ندارد، حرام است و احتياط واجب آن است كه موى خود را هم به خط قرآن نرساند، ولى اگر قرآن را به زبان فارسى يا زبان ديگر ترجمه كنند، مس آن اشكال ندارد» . (32) 3.اجماع علما و فقهاى شيعه و اكثريت اهل سنتبر اين است كه قرائت ترجمه سوره «فاتحه» (بخشى از قرآن) در نماز جايز نيست، حتى براى كسانى كه قادر به قرائت صحيح نيستند.مرحوم شيخ طوسى مىفرمايد: «كسى كه سوره فاتحه را مىداند، جايز نيست غير از آن را در نماز بخواند و اگر نمىداند واجب است كه ياد بگيرد و اگر وقت ضيق است و چيزى از قرآن غير از سوره فاتحه مىداند، آن را بخواند و اگر نمىداند ذكر خدا و تكبير بگويد و به طور كلى، معناى قرآن به هيچ زبانى نبايد خوانده شود و هر كس بخواند، قرآن نيست و نمازش باطل است» . (33) امام خمينىقدس سره مىفرمايد: «واجب است قرائت نمازگزار صحيح باشد و اگر عامدا به وسيله حروف و يا حركت و يا تشديدى و آنچه مانند آن است، خللى وارد سازد، نمازش باطل است» . (34) مذهب فقهاى اهل سنت نيز در اين زمينه همين است.بنابراين، ترجمه قرآن، قرآن نيست و ما متعبد به تلاوت آن نيستيم، اما اين ربطى به جواز ترجمه قرآن ندارد. دليل سوم: «قرآن مجيد تقليد در دين را منع و مقلدين را مذمت كرده است.بنابراين، اخذ دين از ترجمه قرآن تقليد مترجم آن است و اين همان خروج از هدايت قرآن است، نه تبعيت از آن.» نقد و بررسى: قسمت اول استدلال صحيح است، اما نه به صورت مطلق. تقليد در اصول دين صحيح نيست، اما تقليد در فروع، نه تنها ناپسند نيست، بلكه شايسته و لازم است.قرآن كريم در آيات متعددى، تقليد در اصول عقايد را تقبيح، تحريم و به شدت محكوم نموده و با صراحت اعلام كرده است كه تا وقتى براى انسان در مورد نظريه و عقيدهاى آگاهى و شناخت قطعى حاصل نشده، حق ندارد از آن پيروى كند: «و لا تقف ما ليس لك به علم» (اسراء: 36) ; هرگز از آنچه بدان آگاهى ندارى، پيروى مكن. روايات اهلبيت عليهم السلام نيز پيروى بدون آگاهى از شخصيتها را منع كردهاند: - امام كاظم عليه السلام به يكى از اصحاب خود به نام فضل بن يونس مىفرمايد: «ابلغ خيرا و قل خيرا و لا تكن امعه» ; خير برسان و خير بگو و امعه مباش. فضل بن يونس مىگويد: پرسيدم: «امعه» چيست؟ امام عليه السلام فرمود: «لا تقل انا مع الناس و انا كواحد من الناس» ; (35) مگو من با مردمم و من مانند يكى از مردمم. ورود در دين از روى شخصيتپرستى و تقليد كوركورانه مذموم و منهىعنه است.شناخت دين و دريافت آن بايد از روى آگاهى باشد. - امام صادق عليه السلام در روايتى مىفرمايد: «من دخل هذا الدين بالرجال اخرجه منه الرجال كما ادخلوه فيه و من دخل فيه بالكتاب و السنة زالت الجبال قبل ان يزول» ; (36) كسى كه با تقليد از شخصيتها وارد اين دين شود، با تقليد از شخصيتها نيز از آن خارج مىشود و كسى كه با كتاب و سنتبدان گرايش يابد كوهها از جاى خود بركنده مىشوند پيش از آنكه عقيده او از او جدا گردد. از اين دو روايت چند نكته استفاده مىشود: 1.تقليد عقايد دينى از شخصيتها، مذموم و محكوم است و انسان عاقل بايد اعتقادات خود را از راه تحقيق و براساس تشخيص تحصيل كند. 2.كسانى كه بر اين اساس دين خود را بنيان مىنهند، اگر روزى شخصيت موردنظر تغيير عقيده داد، تغيير عقيده مىدهند. 3.افرادى كه براساس رهنمودهاى قرآن و حديث، عقايد اسلامى را بپذيرند، اعتقادات مذهبى در آنها بسيار قوى است و زايل نمىگردد. بدين سان، تقليد از شخصيتها در عقايد دينى مذموم است.اما اخذ ترجمه قرآن از مترجم ربطى به اين موضوع ندارد.ترجمه قرآن پل ارتباطى استبراى درك حقايق قرآن و تدبر در آن، و بين تقليد مذموم و استفاده از ترجمه فرسنگها راه فاصله است. مترجم از خود چيزى ندارد، قرآن را برگردان نموده است و متن اصلى در كنار ترجمه محفوظ است. اما اينكه گفته شده اخذ ترجمه خروج از هدايت قرآنى است، بايد گفت: رسيدن به هدايت قرآن و حيات طيبه با درك معارف اسلامى و ايمان و عمل به قرآن ميسر است، نه به صرف قرائت قرآن، چنانكه مىفرمايد: «من عمل صالحا من ذكرا او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة و لنجزينهم باحسن ما كانوا يعملون.» (نحل: 97) دليل چهارم: «لازمه جواز ترجمه قرآن محروميت افرادى است كه به ترجمه اكتفا مىكنند از توصيف الهى نسبتبه مؤمنان، آنجا كه مىفرمايد:قل هذه سبيلي ادعو الى الله على بصيرة انا و من اتبعني" (يوسف: 112) ; بگو: راه من و پيروانم اين است كه با بصيرت و روشنى به سوى خدا دعوت مىكنم.آيات ديگر از جمله ويژگىهاى مسلمان را به كارگيرى عقل و فهم در آنچه خدا نازل نموده است، مىشمارند; چنانكه مىفرمايد: اتبعوا ما انزل اليكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه اولياء" (اعراف: 3) آنچه از سوى خدا نازل شده قرآن عربى است.پس پيروى ترجمه مخالف با دين و امر و نهى خداوند است.» نقد و بررسى: اين دليل پيش از آنكه مؤيدى بر عدم جواز ترجمه باشد، دليلى بر ضرورت ترجمه قرآن كريم است.آيات بسيارى از قرآن كريم بشر را به تفكر و تامل دعوت نموده، اما به كارگيرى عقل و فهم به صرف قرائت قرآن نيست، بلكه به درك و عمل به آن است.اگر افرادى كه زبان عربى نمىدانند، صرفا قرآن را قرائت نمايند و از ترجمه محروم باشند، چگونه بصيرت و آگاهى پيدا كنند؟ اما در خصوص آيه 3 سوره اعراف بايد گفت: اين آيه نيز تاكيدى بر ضرورت ترجمه قرآن است.اكنون براى روشن شدن مساله، اقوال برخى مفسران در تفسير اين آيه ذكر مىشود: طبرى مىگويد: «خداوند - جل ثنائه - به پيامبرش مىگويد: اى محمد، به مشركان از قومت، كه بتها را عبادت مىكنند، بگو: اى مردم آنچه را از بينات و هدايت از سوى خدا آمده است، پيروى كنيد و آنچه را خداوند متعال به شما دستور داده است، پيروى كنيد و چيزى غير از او را عبادت نكنيد; يعنى چيزى غير از آنچه خداوند بر شما نازل كرده كه آن پيروى از اوليايتان است كه شما را به شركتخدا دعوت مىكنند» . (37) شيخ طوسى مىفرمايد: «اتبعوا» خطابى است از خداى سبحان به مكلفان به اينكه از آنچه از قرآن به سوى آنها نازل شده است، پيروى نمايند.ممكن است منظور اين باشد كه اى محمد، شما به آنها بگو: از آنچه به سوى شما آمده است، پيروى كنيد. "لا تتبعوا من دونه اولياء" نهى است از اين كه غير از خدا را تبعيت ننماييد و ولى خويش نگيريد» . (38) زمخشرى گويد:اتبعوا ما انزل اليكم" يعنى از قرآن و سنت ولا تتبعوا من دونه" يعنى از شياطين جن و انس دوستى نگيريد، چون آنها شما را به سوى عبادت بتها و هواهاى نفسانى كشيده، از دين خدا و آنچه به سوى شما نازل شده است، دور مىكنند» . (39) قرطبى مىگويد: «در اين آيه دو مساله است: 1."اتبعوا ما انزل اليكم من ربكم" يعنى كتاب و سنت و ظاهر آيه اين است كه امر به تمامى انسانهاست; يعنى از اسلام و قرآن پيروى نماييد و حلالش را حلال و حرامش را حرام بشماريد و به اوامرش امتثال و از نهيش پرهيزكنيد.2."ولاتتبعوامن دونه"يعنى غيرازاوراعبادت نكنيد» . (40) نتيجه آن كه هيچ آيهاى از قرآن و يا روايت معتبرى نرسيده است كه دستور صريح به وجوب فراگيرى زبان عربى براى كسانى بدهد كه با زبان عربى آشنايى ندارند تا فراگيرى زبان عربى واجب و در نتيجه، ترجمه قرآن ممنوع گردد. علاوه بر اين، كسانى كه هنوز به اسلام نگرويدهاند تكليفشان چيست؟ ترجمه قرآن با رعايتشرايطش پيروى از سخن خداست: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» (ابراهيم: 4) با اين تفاوت كه چون پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرستاده خداست و دين او جهانى و جاودانى مىباشد و اين وظيفه بر عهده پيروان او گذاشته شده است كه دين خدا را به جهانيان ابلاغ نمايند و چون همه آنها با زبان عربى آشنايى ندارند، يكى از اين طرق، بلكه طريق ضرورى ترجمه قرآن به ساير زبانهاست. دليل پنجم: «علاوه بر محروميت از اين صفات عالى و بلند، ممنوعيت اجتهاد و استنباط از عبارت مترجم لازم مىآيد; زيرا هيچ مسلمانى به جواز اجتهاد در آن قايل نيست.» نقد و بررسى: اين سخن درستى است كه دقت و تفحص در آيات قرآنى احتياج به مقدمات فراوانى دارد كه گاهى تا پانزده علم براى آن شمردهاند و البته ترجمه نمىتواند جايگزين متن اصلى باشد، اما اگر امر داير باشد بين تعطيل ترجمه و تفحص و هرگونه برداشت از قرآن يا تاويل و فهم از طريق ترجمه، مسلما دومى رجحان دارد.به عبارت ديگر، اين دليل در صورتى درست است كه به كسى كه آشنا به لغت، بديع، بيان و مانند آن است، بگوييم به ترجمه رجوع كن.اما بحث ما در مورد غير عرب زبانان است كه نمىتوانند از عربى آيات بهره گيرند. دليل ششم: «كسى كه لغت قرآن و آنچه را در فهم قرآن به آن احتياج دارد مىشناسد، مانند سنت نبوى و تاريخ نسل اول را كه مقارن با ظهور اسلام بود، در عمل به آنچه از قرآن فهميده، ماجور است، اگرچه در فهم خود دچار خطا شود; زيرا تمام تلاش خود را در پذيرش هدايت قرآنى مبذول نموده است; چنانچه از برخورد رسول خدا صلى الله عليه وآله با اصحابشان در فهم كيفيت تيمم هنگامى كه در درك و عمل به آن عذر آوردند و همچنين از برخورد پيامبر صلى الله عليه وآله با اصحاب خود در مورد نهى از نماز عصرگزاردن مگر در سرزمين «قريظه» اين سخن استفاده مىشود.براى اين مطلب شواهد ديگرى نيز هست.بنابراين، گمان نمىكنيم كه هيچ مسلمانى براى عبارت مترجم چنين ويژگىهايى قايل باشد.»نقد و بررسى
اين كه تلاش در راه فهم متن قرآن داراى اجر و پاداش است، سخن درستى مىباشد: «يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات.» (مجادله: 11) اما كسانى كه توانايى و يا فرصتيادگيرى زبان عربى را به طور كامل ندارند، نبايد از فيض درك غيرمستقيم محتواى قرآن دور بمانند.به عبارت ديگر، اين دليل مىرساند افرادى كه لغت قرآن را مىشناسند ماجورند، اگرچه در فهم دچار خطا شوند; اما در مورد كسانى كه لغت قرآن را نمىشناسند، ساكت است.افراد غير عرب زبان بايد از طريق ترجمه، قرآن را شناخته، بدان عمل كنند.قرآن مجيد در آيات متعددى اهميت تدبر و تفحص را گوشزد كرده است; چنانكه مىفرمايد: «و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مذكر» (قمر: 22) ; همانا اين قرآن را در فهم، براى تذكر آسان كرديم.آيا كسى هست كه پند گيرد؟ در آيه ديگرى مىفرمايد: «فذكر بالقرآن من يخاف وعيد» (ق: 45) ; پس با قرآن تذكر بده كسانى را كه از عذاب مىترسند. دليل هفتم: «قرآن چشمهاى استبراى هدايتبه معارف الهى كه تازگى و هدايت آن هرگز كهنه نخواهد شد و هر خوانندهاى به قدر توان و استعدادش از اين درياى بىكران بهره مىگيرد.چه بسا براى متاخران چيزى از حكمتها و اسرارش كشف شود كه براى متقدمان نبوده است.اين مزايا در ترجمه قرآن وجود ندارد; زيرا خواننده به فهم آن معنا كه مترجم فهميده مقيد است.براى مثال، مترجم آيه «وارسلنا الرياح لواقح» (حجر: 22) را مجاز بالاستعاره قرار مىدهد.برخورد باد و ابر و نزول باران به دنبال آن مانند لقاح مرد و زن و تولد فرزند است، اگر فرض كنيم در لغت مترجم، لفظى جانشين «لواقح» عربى باشد، در حقيقت و مجاز خلط شده، خواننده به همين فهم اكتفا نموده، حقيقت عبارت - يعنى اين را كه بادها بالفعل لواقح هستند - نمىفهمد; زيرا باد ماده لقاح را از درخت نر به ماده منتقل مىكند.در نتيجه، ترجمه ما را در اين حد از فهم متوقف نموده و از ترقى مطلوب بازمىدارد.» نقد و بررسى: اين شبهه نيز نمىتواند دليلى بر ممنوعيت ترجمه باشد.در اينكه قرآن چشمه هدايت است و خواننده از قرائت آن به قدر توانش بهره مىگيرد هيچ بحثى نيست، اما جواز ترجمه به معناى تعطيل اين كار نمىباشد.ترجمه در كنار متن اصلى است و هرگز جايگزين آن نمىشود.اما زبانها نيز مانند موجودات زنده در حال تغيير و تحولند و بايد براى هر نسلى در هر عصرى ترجمهاى قابل فهم و مطابق با رشد زبانى آن مرز و بوم ارائه نمود تا به آسانى آن را بفهمند.مستشكل اين نكته را فراموش كرده كه روى سخن ما در جواز ترجمه با افراد غيرعرب زبان است كه مىخواهند سخن خدا را بفهمند.اما در آيات اسرار و حكمتهايى هست كه آنها را افراد آشنا با زبان عربى و لغت و ساير مقدمات درك نموده، مفسران براى افراد غير عرب زبان و عادى توضيح مىدهند. خداوند متعال براى هر كس به اندازه توانش تكليف مقدر نموده است; «لا يكلف الله نفسا الا وسعها» (بقره: 286) بنابراين، كسانى كه قدرت فراگيرى زبان عربى را ندارند، اگر براى فهم قرآن از ترجمه استفاده نمايند، خداوند سبحان از آنها مىپذيرد.از سوى ديگر، آياتى كه به بيان عموميت دعوت پيامبر مىپردازد، اين ضرورت را بديهى مىنمايد كه به هر شكل ممكن، بايد تمامى مردم جهان در جريان تعاليم اسلام و قرآن قرار گيرند و اين مهم در پرتو ترجمه امكان دارد. از مثالى كه در متن آمده، به خوبى روشن است كه مقصود مستشكل چيست.مسلم، دقايق لطايف و نكات ظريف تعابير عربى قرآن به صورت كامل، قابل انتقال به زبان دوم نيست، اما آيا اين به معناى محروميت افراد غيرعرب از فهم قرآن است.در همين آيه مربوط به لقاح، وقتى ترجمه كنار متن اصلى ذكر شود، خواننده هر دو را ملاحظه مىكند و در حد توان خويش از آن بهره مىگيرد. دليل هشتم و نهم: غزالى در كتاب الجام العوام عن علم الكلام مىگويد: «ترجمه آيات مربوط به صفات الهى جايز نيست.» استدلال ايشان بر اين مطلب كاملا روشن است.ايشان مىگويد: خطا در اين زمينه منجر به كفر مىشود. غزالى همچنين مىگويد: برخى از الفاظ عربى معادل غيرعربى ندارند.مترجم در اين الفاظ چه كند؟ اگر بر اساس فهم خود آن را شرح دهد، خواننده را در اعتقادى خاص قرار مىدهد مادامى كه قرآن آن را رد نكرده است. (41) نقد و بررسى: به طور كلى، معادليابى كلمات قرآن كارى مشكل است و كلماتى كه به عنوان ترجمه به كار مىروند، نمىتوانند بار معنايى لغات قرآنى را برسانند.از نظر زبانشناسى، اين مطلب صحيحى است كه لغات و واژهها بار فرهنگى و اجتماعى خاصى در ميان اهالى آن زبان دارند. شهيد مطهرىرحمه الله درباره ترجمه كلمه «الله» در سوره حمد مىفرمايند: «مىتوان گفت كه در فارسى، لغتى مترادف كلمه «الله» ، كه بشود جاى آن گذارد، نداريم و هيچكدام رساننده تمام معناى «الله» نيستند; زيرا اگر به جاى «الله» ، خدا بگذاريم، رسا نخواهد بود; چون خدا مخفف «خودآ» است و رساننده تعبيرى است كه فيلسوفان مىنمايند; يعنى «واجب الوجود» . (42) اما با وجود اين، مترجم آگاه بايد سعى و تلاش خود را به كار بندد تا حدى كه امكان دارد، درست ترجمه نموده، تقريب به ذهن كند و در هنگام ضرورت، توضيح و شرحى را در پاورقى بياورد.علاوه بر اين، مترجم بايد شروط ترجمه را، كه يكى از آنها آگاهى و وقوف كامل به هر دو زبان است، رعايت كند. (43) در هر صورت، انديشمندان با عمل خويش، اين مطلب را ثابت نمودهاند كه ترجمه كارى لازم و غيرقابل انكار است. دليل دهم: «در زبان عربى الفاظى هست كه معادل آنها در زبانهاى ديگر هم وجود دارد، ولى آنگونه كه عادت عرب در به كاربردن استعارات است، عادات فارسى زبانها نيست.هنگامى كه مترجم لفظ فارسى را به صورت مطلق بياورد، معناى حقيقى را مىرساند، در صورتى كه شايد مراد خداوند متعال معناى مجازى بوده است.اين مقام، محل لغزش قدمهاست، به ويژه اگر سخن از خدا و صفات و افعال او باشد.» نقد و بررسى: هدف از ترجمه قرآن برگردان سبك قرآن و معناى آن به صورت كامل با حفظ اعجاز معنوى و لفظى نيست، به گونهاى كه بتواند جانشين قرآن شود تا متخصصان براى استنباط احكام شرعى و مراد خدا به آن مراجعه نمايند و يا اينكه بتوان آن را جايگزين متن عربى قرآن كرد، بلكه ترجمه قرآن به منزله دست مصنوعىاستبراىكسىكه دستطبيعى ندارد.روشناست كه دست مصنوعى به هيچ وجه خلا فقدان دست طبيعى را پر نمىكند.ترجمه براى كسانى است كه با زبان عربى آشنايى ندارند و اگر قرآن هم به زبان آنها ترجمه نشود، از تمام معارف قرآنى بىبهره خواهند بود. قرآن معانى اوليهاى دارد كه در ميان تمام زبانها مشترك است و حتى مخالفان ترجمه قرآن برگردان معانى اوليه را جايز دانستهاند.ابن قتيبه در كتاب المعارف مىگويد: «ترجمه معانى بلاغى غيرممكن است، ولى ترجمه معانى اوليه اصلى خالى از اشكال است و مىتوان قرآن را اينگونه براى عامه مردم و كسانى كه درك قوى براى به دست آوردن معانى آن را ندارند تفسير و تبيين كرد و اين به نظر همه مسلمانان جايز است و اين اجماع حجت است» . (44) از سوى ديگر، ترجمه قرآن در كنار متن اصلى حافظ عظمت و بلندى الفاظ قرآن كريم است. دليل يازدهم: «بعضى الفاظ در عربى با يكديگر مشتركند، ولى در لغت عجم چنين نيست.پس مترجم گاهى غير مراد خدا را از معناى مشترك اختيار مىكند و اين محل اشكال است.» نقد و بررسى: ترجمه شروطى دارد كه يكى از آنها آشنايى مترجم با لغت و علم صرف و نحو و بديع و بيان است.اگر مترجم آگاه و آشنا باشد، در بين الفاظ مشترك، آن معنا را كه بهتر به آيه مىخورد ذكر مىكند.اين اشكال در مورد تفسير هم هست.همچنين اين دليل اخص از مدعاست و تنها ترجمه در مورد الفاظ مشترك را رد مىكند، در صورتى كه مدعا اعم است. دليل دوازدهم: «نزد دانشمندان مسلم است كه اگر دليل قطعى قائم شود بر ممنوعيت ظاهر آيهاى از آيات قرآن، تاويل آن لازم است.تفاوت بين تاويل الفاظ قرآن و تاويل الفاظ ترجمه بر هر عاقلى روشن است، به ويژه در آيات متشابه و الفاظ مشترك.» نقد و بررسى: در همين زمينه، آقاى شاطر گفته است: «به تمامى مترجمان تحدى مىشود كه آيات ذيل را دقيقا همانگونه كه از وحى رسيده است، معنا كنند تا در برگيرنده تمامى قواعد اجتماعى و احكام منطبق بر اصول دين و دور از عقول اجنبى باشد و دلالتهاى ثانويه تبعى را نيز در بگيرد:و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى";سبح لله ما فى السموات و الارض و من فيهن"; و ان من شىء الا يسبح بحمده و لكن تفقهون تسبيحهم" (45) پاسخ اين اشكال در ضمن شبهات گذشته توضيح داده شد.آنچه مسلم است آنكه ترجمه جاى قرآن را نمىگيرد و بايد در كنار متناصلىباشد، آنهم بارعايتشروطش. دراينصورت، مترجمآگاه درترجمه نيز تاويل را منعكس مىكند يا در پاورقى توضيح مىدهد. دليل سيزدهم: «نظم قرآن و شيوه آن تاثير خاصى در شنونده دارد كه با ترجمه منتقل نمىشود و خير كثيرى با ترجمه فوت مىشود.قرآن افراد زيادى را جذب اسلام نموده است، حتى يكى از فلاسفه فرانسوى مىگويد:محمد قرآن را مىخواند با حالتى كه شنونده را به ايمان جذب مىكرد.تاثير اين قرائتبيش از معجزات ساير انبيا بود." وقتى اين تاثير براى تلاوت قرآن، حتى در نفوس غير معتقدان به قرآن هست، چگونه مسلمانان را با ترجمه قران از اين فيض محروم كنيم.» نقد و بررسى: در تاثير تلاوت متن عربى قرآن، آن هم با صوت زيبا در نفوس مؤمنان و عموم مردم جاى هيچ ترديدى نيست; چنان كه مىفرمايد: «لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية الله» (حشر : 21) ذيل اين آيه از عبدالله بن مسعود نقل شده است كه روزى جمعى از اصحاب رسول خدا كه ملالتخاطر پيدا كرده بودند، عرض كردند: «يا رسولالله، چه مىشد حديثى براى ما بيان مىكرديد تا زنگارملالت راازدلهاى مابزدايد.دراينجاآيه مزبور نازل شد» . (46) اسماء نقل مىكند كه وقتى قرآن بر اصحاب رسول خدا خوانده مىشد، چشمانشان پرازاشك مىشد و بدنهايشان مىلرزيد. (47) نمونههاى تاريخى فراوانى براى اين تاثير وجود دارد. اما اين مطلب هيچ خدشهاى بر ضرورت ترجمه قرآن وارد نمىآورد، بلكه تاييدى بر مدعاى قايلان به ترجمه است; زيرا تمامى معتقدان به ترجمه بر اين باورند كه ترجمه قرآن ويژگىهاى قرآن را در بر ندارد و روحانيت و نورانيتخاص همان است كه در متن قرآن وجود دارد.خضوع و خشوع و در نتيجه، نور هدايتى كه در الفاظ قرآن وجود دارد، در هيچ متن ديگرى حتى در ترجمه قرآن يافت نمىشود.تاثير قرآن از همان آغاز روشن بوده است; همچنانكه نخستين تاثيرش بر اعراب جاهليت، كه خود بليغترين سخنان را به كار مىبردند، چنان بود كه زانوى عجز به زمين زده، ايمان مىآوردند و اين فصاحت و بلاغت ويژه تاكنون محفوظ مانده و ادامه داشته است.به همين دليل، يكى از شروط ترجمه، بودن در كنار متن اصلى است. دليل چهاردهم: «هنگامى كه قرآن به زبانهاى تركى و فارسى و هندى و چينى و مانند آن ترجمه مىشود، بين اين ترجمهها اختلاف به وجود مىآيد; همانگونه كه بين ترجمه كتب عهد عتيق و جديد مسيحيان اختلاف به وجود آمده است.» نقد و بررسى: اينكه بين ترجمهها اختلاف پديد مىآيد، يك فرض ذهنى است و ربط چندانى هم به بحث جواز و عدم جواز ترجمه قرآن ندارد; زيرا ترجمه قرآن مستلزم رعايت ضوابطى است كه وقتى آن ضوابط در ترجمه رعايتشود، اختلافى به وجود نخواهد آمد.علاوه بر اين، به فرض آنكه در ترجمهها اختلافاتى به وجود بيايد، وقتى همراه با متن اصلى باشند، هيچ لطمهاى وارد نمىسازند.اما تمثل به كتابهاى عهدين قياس مع الفارق است، چون اختلاف آن كتابها از آنجاست كه پس از چندين سال، از صورت روايات شفاهى به صورت مكتوب درآمدند.لغزشها و اشتباهاتى كه در ترجمههاى قرآن به وجود آمده در حدى نيست كه موجب جدايى و تفرقه باشد.البته بايد سعى كرد كه هيچگونه لغزشى در چاپهاى قرآن و ترجمه آنها به وجود نيايد. دليل پانزدهم: «قرآن نشانه بزرگى بر نبوت رسول خدا صلى الله عليه وآله است، آن هم نشانهاى باقى.اين بقا در صورتى محفوظ است كه قرآن از تغيير و تبديل و تحريف و تصحيف محفوظ بماند.اما ترجمه چنين نيست.» نقد و بررسى: قايلان به جواز ترجمه همگى معتقدند كه تحريف و تغيير آيات قرآن حرام بوده و تاكنون چنين چيزى واقع نشده است.اين شبهه در صورتى وارد است كه ترجمه مستغنى از متن اصلى باشد، در حالىكه بايد گفت: اولا، وقتى گفته مىشود قرآن ترجمهپذير استبه آن معنا نيست كه ترجمه آن حتما بدون همراه داشتن متن اصلى باشد، بلكه يكى از شروط ترجمه صحيح قرآن اين است كه ترجمه همراه با متن اصلى باشد و زمانى كه ترجمه و متناصلى دركناريكديگرآورده شوند، هيچكس به اين فكر نمىافتد كه ترجمه قرآن، قرآن است تا از متن اصلى بىنياز شده و در نتيجه، تحريف رخ دهد.ثانيا كسانى كه زبان عربى نمىدانند، ابتدا بايد قرآن را به هر زبانى كه برايشان امكانپذير است مطالعه نمايند و اعتقاد حاصل كنند، سپس جنبههاى اعجاز آن را دريافت كنند. نتيجه اينها ادلهاى بود كه از سوى رشيدرضا در ممنوعيت ترجمه ذكر شده است.ادله ديگرى نيز از سوى مخالفان جواز ترجمه قرآن ارائه شده كه از ذكر آنها در اينجا خوددارى مىشود. (48) در پايان و حسنختام اين قسمت از بحث، بايد گفت: قرآن چنان است كه خود مىفرمايد: «و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذى اختلفوا فيه وهدى و رحمة لقوم يؤمنون» (نحل: 64) ; ما اين قرآن را بر تو نفرستاديم، مگر براى اينكه حقيقت را در آنچه مردم اختلاف مىكنند، روشن كنى و براى اهل ايمان، هدايت و حمتباشى. دستيابى جهانيان به اين هدايت و رحمت الهى و تشكيل امت واحده بدون اختلاف امكان ندارد، مگر اينكه از هر قوم گروهى بيايند و با زبان انزال و وحى آشنا شوند. به نظر مىرسد: اولا، انگيزه فتوا به عدم جواز ترجمه از سر بعضى تعصبات بوده است; چرا كه بيشتر مخالفان جواز ترجمه از علماى عرب زبان بودهاند كه قوميت و تعصب عربيت در نظر آنها بىتاثير نبوده است. (49) به همين دليل، فتواى تحريم فقط در ميان بعضى از كشورهاى عربى مشهور بوده و مسلمانان ديگر كشورها به ترجمه قرآن اقدام نمودهاند. دكتر على شواخ مىگويد: «بدين وسيله، براى ما روشن گرديد كه حركت ضد ترجمه قرآن به ساير زبانها منحصر به كشورها و سرزمينهاى عربى، به ويژه دولت عثمانى، بوده است» . (50) ثانيا، مىتوان گفت: اين انديشه از سوى كسانى صادر شده است كه تفكر خود را از چهارچوب مرز كشورهاى عربى بيرون نبردهاند. ثالثا، استعمار در رسوخ اين انديشه بىتاثير نبوده است تا به اين وسيله، از گسترش اسلام در ميان كشورهاى غيرعربى جلوگيرى شود.از اينرو، خود آنها به ترجمه قرآن پرداختند و برخى عرب زبانها سادهلوحانه اين مطلب را از آنها گرفته، فتوا دادهاند كه انتقال اعجاز قرآن ممكن نيست. «اگر خوب دقت كنيم، پى خواهيم برد كه قول به منع ترجمه قرآن معاصر با فتواى مسيحيان غربى و استعمار سرزمينها به وسيله آنها در جهت مسيحى نمودن مسلمانان بود; با تمام وسيله و امكانات تلاش نمودند و به فرستادن مبلغين مسيحى به عناوين مختلف اكتفا ننمودند، بلكه آموزش زبان عربى را، حتى در مستعمرات عربى مانند شمال آفريقا و ديگر نقاط، ممنوع ساختند.نتيجه اينكه آنها مىخواستند محاصره اسلامرابا منع ترجمه قرآن به زبانهاى بيگانه كامل گردانند» . (51)1- محمدحسن آقا بزرگ تهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 4، ص 72، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1408 ق 2- راغب اصفهانى، مفردات فى الفاظ القرآن، ص 195، دمشق، دارالقلم، 1412 ق 3- محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 646، انتشارات اميركبير، چ دوم، تهران، 1362 4- عبدالكريم بىآزار شيرازى،مشكل ترجمه قرآن"، ص 126 5- محمدحسين بن خلف تبيرى، برهان قاطع، ج 1، ص 482، تهران، ابنسينا، 1342 6- محمدبن جرير طبرى، جامعالبيان عن تاويل اى القرآن، ج 1، ص 71، بيروت، دارالمعرفه، 1409 ق 7- شيخ عباس قمى، مفاتيحالجنان، زيارت حضرت صاحب الامر 8- ابن منظور، لسان العرب، ماده رجم، داراحياء التراث العربى، بيروت، 1408 ق 9- نهجالبلاغه 10- محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 328 11- نهجالبلاغه 12- بهاءالدين خرمشاهى، «رؤياى ترجمه بى غلط قرآن» ، بينات، ش 3، ص 67 13- سلماسىزاده، تاريخ ترجمه قرآن در جهان، ص 89، انتشارات اميركبير، 1369 14- بينات، ش 3، ص 141 15- محمدبن جرير طبرى، جامعالبيان، مقدمه ترجمه 16- احمد مصطفى مراغى، تفسير المراغى و داراحيا التراث العربى، ج 13، ص 126 17- شيخ صدوق، خصال، باب «العشره» ، ج 2، ص 422 18- رشيدالدينميبدى، كشفالاسرار وعده الابرار، ج 5، ص 224 19- ابوعبدالله قرطبى، الجامع الاحكام القرآن، ج 9، ص 304 20- اسماعيل حقى، روحالبيان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 361 21- مجموعه سخنرانىها و مقالات اولين كنفرانس تحقيقات علوم و مفاهيم قرآن، ص 34 22- رشيدرضا، تفسير المنار، ج 9، ص 324 23- آياتى مانند سوره اسراء: 88/سوره بقره: 23 24- شيخ محمد سليمان، حدثالاحداث فى الاقدام على ترجمة القرآن، ص 63، مصر، المطبعة السلفيه 25- محمدبن مسعود عياشى، تفسير عياشى، ج 1، ص 2 26- 27- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج92، ص81/ج92، ص84 28- محمدباقر حجتى، سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو، ص 11 29- فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، ص 253، ج 4 30- شيخ طوسى، الخلاف، ج 1، ص 344 31- محمد ابوزهره، المعجزة الكبرى، ص 583 32- مساله 323 توضيح المسائل مراجع 33- الخلاف، ج 1، ص 343 34- امام خمينىقدس سره، تحرير الوسيله، ج 1، ص 197 35- محمدمهدى رى شهرى، ميزان الحكمه، حديث 20604 36- بحارالانوار، ج 23، ص 105 37- جامع البيان عن تاويل القرآن، ج 7 و 8، ص 117 38- التبيان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 343 39- زمخشرى، الكشاف، ج 4، ص 86 40- الجامع لاحكام القرآن، ج 7، ص 161 41- شبيه اين دليل در كتاب بحث فى ترجمه القرآن الكريم و احكامها، بيروت، دارالكتب الجديد، ص 13 آمده است. 42- مرتضى مطهرى، آشنايى با قرآن، ص 16، انتشارات صدرا 43- ر.ك: محمدحسن مصطفوى، روش علمى در ترجمه و تفسير قرآن، ص 57 44- به نقل از: محمود ابوزهره، المعجزه الكبرى، ص 588 45- القول السديد، ص 36 46- تفسير كشاف، ج 4، ص 124 47- قرطبى، تفسير قرطبى، ج 8، ص 569 48- براى بررسى بيشتر ادله، مىتوان به كتب مناهل العرفان، ج 2، ص 40 تاليف شاطبى; المعجزه الكبرى، ص 588، تاليف ابوزهره; بحث فى ترجمه القرآن و احكامها، ص 14، تاليف مراغى; و دراسات فى القرآن الكريم، ص 82، ؟ ، مراجعه نمود. 49- بحث فى ترجمه القرآن و احكامها، ص 43 50- 51- على شواح، معجم مصنفات القرآن الكريم، ج 2، ص 13