سيما و بافت شهرهاى اسلامى - سیما و بافت شهرهای اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیما و بافت شهرهای اسلامی - نسخه متنی

محمدرضا میرمحمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيما و بافت شهرهاى اسلامى

محمدرضا ميرمحمدى

دانشگاه پيام نور خوانسار

سيماى جغرافيايى شهرهاى دنياى اسلام خود آيينه اى است بر مظاهر تمدن اسلامى . اسلام در عين جهانشمولى در شهر زاده شد و در شهر گسترش يافت. در سير تاريخى اسلام گرايى در قلمروهاى اسلامى شهرهاى بزرگى رشد يافتند كه شهرهاى كانونى اسلام را از هر حيث پشت سر نهادند و شمار شهرهاى كوچك و متوسط نيز افزونتر شد (1) پيشتر، تاثير آيين مقدس اسلام را در نامگذارى شهرها و روستاها مطرح كرديم (2) و اينك برآنيم تا تاثير اسلام را بر سيما و بافت شهرها پى گيريم .

بطور كلى شهر در دوره هاى قبل از اسلام و در ايران باستان، طى دوره اى نسبتا طولانى، تحول تدريجى خود را از نظامى تا اجتماعى پشت سر نهاد و تغيير شكل يافت. اين تغييرات در ساختار اجتماعى - اقتصادى و با تغيير در ساختار فيزيكى در بخشهاى زير تحقق يافته است .

1 - كهندژ كه هسته اول شهر را تشكيل مى داد و شامل قصر يا كاخ امپراتورى و بخش نظامى بود. اين بخش با حصارهاى بلند خود از بخشهاى ديگر جدا مى گرديد .

2 - شارستان (شهرستان) كه محلات شهر را به وجود مى آورد و محصور بود .

3 - بخش بيرونى شهر كه «سواد» يا حومه خوانده مى شد و شامل مزارع و باغات بود . (3)

ورود مسلمانان به ايران و فتوحات آنها برخلاف ديگر تهاجمهاى تاريخ نه تنها اثر تخريبى بر شهرهاى ايران برجاى نگذاشت بلكه در اندك زمانى زمينه هاى رشد سريع آنها را فراهم آورد. هر چند اعراب تقريبا هيچ تجربه باارزشى در زمينه شهرسازى نداشتند اما جهانشمولى اسلام و گسترش سريع آن و جذب جنبه هاى ارزشمند تمدن و فرهنگ ساير مناطق، تمدن و فرهنگى را پديد آورد كه قرنها در جهان بى نظير و شهره آفاق بود . شهرهاى دوره اسلامى همچون دوره پيش از اسلام از سه بخش اصلى به نام «كهندژ » ، ( قهندژ)، «شارستان » و «ربض » تشكيل مى شد. كهندژ بخش حكومتى مقر حاكم و برخى نهادهاى حكومتى بود و عموما در وسط شهر و روى تپه اى طبيعى و بندرت بر خاكريزى ساخته مى شد تا از نظر دفاعى در وضع مناسبى قرار داشته باشد. پيش از اسلام به اين بخش «كياخره » مى گفتند. شهرهايى نيز (همانند نيشابور) بوده اند كه كهندژ آنها در خارج شهر قرار داشته و ربض (حومه، بيرون) اطراف آن گسترش يافته. «ابن حوقل » در مورد نيشابور مى گويد: «كهن دژ در بيرون شهر است و هر دو از كهندژ و شهر را ربض فرا گرفته ». (4) شارستان يا شهرستان به بخش اصلى شهر كه محل زندگى مردم بود اطلاق مى شده است. در هر شهرى در آغاز مسجد جامع و بازار و برخى از بناهاى حكومتى در شهرستان طرح مى شد و در حومه شهر مزارع و باغات و روستاها بوده است كه به آن ربض مى گفتند. شارستان هميشه و ربض غالبا داراى بارو و حصارى عظيم بود. در اين دوره، شهرهايى كه حصارى براى مواقع خطر دور آن بنا نشده باشد، به ندرت يافت مى شود. در دوره رشد سريع شهرها بسيار اتفاق مى افتاد كه ربض اهميت مى يافت و بازار و جامع و در مواردى چند دارالحكومه در آن بنا مى شد. گاه شهرستان رو به ويرانى مى رفت در حالى كه ربض از رونق و وفور دادوستد برخوردار بود. «اصطخرى » در وصف رى مى نويسد : « و شارستان بيشتر خراب است و ربض آبادان است .» (5) گاهى نيز ربض و شارستان يكى مى شد چنان كه «بخارا» در قرن سوم هجرى چنين شد . (6)

شهر اسلامى پيش از آن كه منزلگاهى براى قافله هاى عازم نواحى دوردست يا رباطى براى حمايت از مؤمنان در برابر هجوم دشمنان باشد مامن شيوه اى از زندگى بود كه در آن همگان در تصميم گيرى و اجراى امور مشاركت داشتند. مسجد نخستين وجه تمايز شهر اسلامى از «ده » بود. شهرهاى اسلامى از نظر حقوقى در آغاز نوعى ويژگى داشتند كه وجه تمايز آنها از روستاها به شمار مى آمد و آن داشتن جامع و منبر بود. هر شهرى نيز بايد تنها يك جامع مى داشت كه نماز جمعه در آن برقرار مى گرديد. اين ترتيب مدتى پايدار بود تا آن كه در بسيارى از شهرها مسجد جامع ظرفيت پذيرش نمازگزاران را نمى داشت و در مقابل در بعضى شهرها همان جامع نيز رونقى نداشت به همين جهت عده اى خواستار ايجاد چند جامع در شهرهاى بزرگ شدند. اما دستگاه خلافت تا مدتها با اين خواست مخالفت مى كرد تا اين كه سرانجام تاب مقاومت نياورد و تعداد جامع در شهرهاى بزرگ رو به فزونى گذاشت. بغداد با وجود بيست و هفت هزار مسجد و محراب و اماكن متبرك تنها داراى دو مسجد جامع بود كه هر كدام در يك سوى دجله قرار داشتند. پس از آن كه محدوديت فوق برداشته شد در قرن دوازدهم ميلادى «ابن جبير» شاهد يازده مسجد جامع در بغداد بود. تدريج برخى از روستاهاى آباد نيز خواهان داشتن جامع براى اقامه نماز جمعه شدند . (7)

در شهرهاى اسلامى سنتى، هر محله مسجدى داشت كه علاوه بر عبادت، آموزش افراد محله را نيز به عهده مى گرفت. مسؤولان محلى در صورت نياز به آسانى مى توانستند با شهروندان تماس بگيرند و اطلاعات لازم را كسب كنند. در اين گونه شهرها براساس احساس دينى از زندگى، استقلال هر مؤمن، حرمت حريم خانواده ها، و امنيت خلوت گزينى شكل گرفته بود. اين طرز تلقى از زندگى كاملا در ساخت كالبدى شهرهاى اسلامى مؤثر افتاده است، بادوام بودن مرزهاى محلات و خانه ها، بن بست بودن كوچه ها و محله ها، داشتن نوعى استقلال در واحدهاى مسكونى و زندگى مشترك همه مردم محله نمونه روشن آن است. هر بازار محله براى طبقه كم درآمد، محل اشتغال به شمار مى رفت. محله به مثابه خانه خانواده ها بود و وابستگى محله اى بسيار عميق مى نمود. حريم محله محترم شمرده مى شد. نوعى بازار با اصناف جداگانه، چند كاروانسرا و گرمابه نيز در آن وجود داشت . دنياى كوچكى بود با تشكيلات متحدالمركز و مبتنى بر سلسله مراتب كه آرمان مذهبى و اجتماعى اسلام در آن تجسم يافته بود. دنيايى كه در آن مردم با يكديگر مى زيستند، با يكديگر عبادت مى كردند و آرمان مشترك داشتند. هدف گردآمدن بود نه پراكنده شدن، يگانه گشتن بود نه جدا شدن . (8)

سيماى جغرافيايى شهرهاى اسلامى

بى ترديد شهرهاى دوره اسلامى از جهات گوناگون تحت تاثير تمدنهاى پيشين بويژه دو تمدن ساسانى و رومى قرار داشته است; زيرا از طرفى با تسلط مسلمانان بر كشورهاى اطراف، شمارى از شهرهاى قديمى رومى و ايرانى در قلمرو دولت اسلامى قرار گرفت و از سوى ديگر در بناى شهرهاى نوبنياد مانند بغداد، به كار گرفتن مهندسان و معماران و كارگران هنرمند ايرانى معمول بوده است. در عين حال مسلمانان ويژگيهاى فرهنگى خود را به نحو تحسين آميزى به شهرهاى زيرنفوذ خود نهاده اند و تميز شهر اسلامى را از ديگر شهرها آسان ساخته اند . (9) در شهرهاى اسلامى و سنتى بخش مركزى شهر به جزيره اى مى ماند كه اطراف آن را شبكه اى از پياده روها احاطه مى كرد. بخش مركزى شهرها محيطى فيزيكى با ارزشهاى اجتماعى، اقتصادى و پاسدار ميراثهاى دينى و فرهنگى مسلمانان بود .

ويژگيهاى ساخت كالبدى شهرهاى ايرانى - اسلامى

شهرهاى ايران در دوره هاى پس از اسلام ابتدا با همان شكل اوليه به حيات خويش ادامه دادند. كهندژ شارستان و ربض كه به عنوان اجزاى اصلى شهرهاى ايرانى زمان ساسانيان در ساخت شهرها پديد آمده بودند در سالهاى اوليه نيز اجزاى شهرهاى اسلامى را تشكيل مى دادند. بتدريج برطبق ويژگيهايى كه شهرنشينى و شهرسازى پس از حاكميت اسلام دارا شد تغييراتى در ساخت شهرها صورت گرفت. «توسعه شهرنشينى باعث گسترش حومه ( ربض) شهرها شد، اين حومه ها كه در زمان ساسانيان از مهاجران و روستاييان ساكن در آنها تشكيل شده بود، از نظر شهرى تكامل يافته و داراى فضاها و نهادهاى شهرى شده و اهميت بيشترى نسبت به شارستان پيدا كرد .» (10) بازارها كه قبلا در نزديكى دروازه هاى شهر جاى داشتند از يك طرف در امتداد راههاى اصلى كه به مركز شهرها ختم مى شد و از سويى ديگر در امتداد راهها و جاده هاى اصلى كه به بيرون شهر ادامه داشت گسترش يافتند و داراى فضاها و عناصر داخلى و شهرى شدند. هر قسمت و فضايى به عرضه يا توليد كالاهايى خاص اختصاص يافت و كاروانسراها و انبارهايى نيز براى جوابگويى به نيازهاى جديد ايجاد شد. مساجد و بويژه مسجد جامع مرتبط با بازار از نظر فضا، و در نزديكى ارگ (در مركز قديمى شهر) و يا در ربض ساخته شد. از بازارها كه ستون فقرات شهر را تشكيل مى دادند كوچه هايى چون خط سيرهاى ثانوى جدا مى شدند . علاوه بر كاروانسراها، گرمابه ها، مدارس و انبارهاى غله، آب انبارها، قهوه خانه ها و فضاهاى ديگر شهرى در نزديكى ستون فقرات جاى گرفتند. اين شكل حياتى به گفته اى، نمايشگر وحدت دينى، سياسى، اقتصادى و اجتماعى جامعه سنتى است. مساجد كه مهمترين ويژگى را نصيب شهرهاى اسلامى كردند به عنوان ملاك تمايز شهر از «ده » در شهر جاى گرفتند و همراه با ارگ و بازار، عناصر سه گانه ساخت شهرهاى اسلامى را تشكيل دادند . « با انتقال حيات و جنب وجوش شهرها از شارستان به حومه كه محل سكونت و كار بازرگانان، كسبه و پيشه وران نيز بود، شهرسازى رشد و گسترش يافت و شهرهاى ايرانى رنگ و بوى اسلامى به خود گرفتند. تقسيم شهر به اجزاى مشخص كهندژ، شارستان و ربض جاى خود را به مراكز ديوانى و نظامى، مراكز مذهبى، بازارها و محله هاى شهر دادند .» (11)

ويژگيهاى سيماى شهرهاى اسلامى

به تبعيت از تغييراتى كه در روند شهرسازى شهرهاى ايران پس از اسلام صورت گرفت، سيماى شهرهاى اين دوره نيز علاوه بر حفظ بعضى از خصوصيات گذشته ويژگيهاى جديد را پذيرفته و شكلهاى تازه پديد آوردند. سيماى هر شهر علاوه بر اين كه در هر زمانى و در فرآيند از رشد و توسعه خود شكل ويژه اى به خود مى گيرد به دو بخش سيماى بيرونى و سيماى درونى قابل تقسيم است :

در شناخت سيماى بيرونى شهرهاى اسلامى مى توان به نشانه هايى اشاره كرد كه علاوه بر كاربردهاى شهرنشينى، هدايت كننده مسافران به طرف مقصدهاى آنان بوده اند . مناره ها در شهرهاى اسلامى به خوبى چنين كاركردى داشته اند. در شناخت سيماى درونى شهرهاى اسلامى در درجه اول مى توان سردر مساجد، خانه ها، آب انبارها و بازارها را مشاهده كرد. كاشيكارى ها، قوسهاى تزيينى و هنرنمايى هايى كه در ساختن گنبد مساجد و يا ساختمانهاى خصوصى و عمومى به كار مى رفته، ويژگيهاى زيبايى شناسانه سيماى شهرها را به نمايش مى گذاردند: «نشانه هاى مهمى كه در سيماى داخلى شهرهاى اسلامى به آنها اشاره شد نقش راهيابى را به خوبى در شهرها ايفا مى كرده اند. به عنوان مثال مناره ها راهنماى عابرينى بوده اند كه به طرف مساجد و يا فضاهاى اطراف آنها و يا مراكز محلات و شهر حركت مى كرده اند .» (12)

عناصر اصلى شهرهاى اسلامى - ايرانى

عناصر و اجزايى كه در شهرهاى كهن ايران وجود داشته اند داراى نوعى ارتباط متقابل فضايى يكپارچه و به هم پيوسته بوده اند. در شهرهاى اسلامى فضاهايى مانند مسجد جامع، بازار، مركز حكومت، فضاهاى مسكونى و... ضمن آن كه هر كدام جا، مرتبه و شخصيت خاص خود را در سلسله مراتب فضاهاى شهرى حفظ كرده و به ايفاى نقش خود مى پردازند، با هم مجموعه واحدى را پديد مى آورند كه شهر را از نظر فضا واحدى منسجم و به هم پيوسته نشان مى دهد. عناصر اصلى مجموعه شهرى در شهرهاى اسلامى عبارتند از :

ارگ و بارو - ارگ مجموعه اى از ساختمانها و تشكيلات و سازمان حكومتى شهر را در خود جاى مى داده و مقر حاكم بوده است. ارگ در ارتباط فضايى با بازار و مسجد جامع قرار داشته است. اين خصوصيات در آثار به جاى مانده بسيارى از قسمتهاى قديمى شهرها قابل مشاهده است. در «سمرقند» و «بخارا» ارگ شهر، خود بخشى از قلعه بوده و در مجاور مراكز اقتصادى و مذهبى قرار داشته است. «اساسا پس از ظهور اسلام بقاياى نظام شهرى كهندژى و شارستانى بتدريج از ميان برداشته مى شود و شهر با مفهوم اسلامى آن كه متعلق به تمام اقشار و طبقات اجتماعى است شكل مى گيرد. اركان عمده شهر شامل دارالخلافه، دارالحكومه يا دارالاماره به جاى كهندژ ظاهر شده و سپس با ايجاد قصر امرا و پادشاهان مجموعه اى به نام ارگ را پايه ريزى مى كنند كه در فاصله اى با مسجدجامع و بازار سه ركن اساسى شهر را به وجود مى آورند و در محدوده مركزى شهر قرار مى گيرند. در اين ميان ارگ به عنوان عنصر سياسى از ساير عناصر جدا شده و با ايجاد حصار و بارو در اطراف آن به صورت كانون اصلى شهر تجلى مى كند. بخش دوم شارستان از نظر شكل يابى با دوره هاى قبل از اسلام تفاوتى ندارد ولى از نظر محتوا كاملا متفاوت است. عناصر فرهنگى - مذهبى، بازار و محلات در اين بخش قرار دارند. اصناف، پيشه وران و اكثر طبقات و قشرهاى مختلف مردم در اين بخش زندگى مى كنند .» (13)

مسجد جامع

به جز عنصر سياسى كه به نامهاى مختلف دارالخلافه، دارالاماره و دارالحكومه و نهايتا ارگ وجود داشتند، شهرهاى دوره اسلامى داراى دو پايه اصلى بودند: مسجد جامع و بازار. مسجد جامع مركز مذهبى - سياسى بود و به عنوان مركز روحانى شهر و منطقه زير نفوذ آن، در محل مناسبى بنا مى گرديد. «مسجد جامع گاه به منزله مقر حكومت پيوند دهنده مذهب با حكومت بوده است مانند مساجدى كه دارالاماره بوده اند همانند ارگ تبريز كه به عنوان مسجد ساخته شد ولى بعدها مقر حكومت گرديد. مسجد در شهر مهمترين بناى عمومى تلقى شده و در تفكرات مربوط به شهرسازى اسلامى موقعيت زيربنايى مى يابد . با هجوم عرب و فتح نواحى و شهرهاى مختلف، مساجد توسط آنها در شهرها ساخته مى شد كه نشانه مسلمان شدن رسمى اهالى شهرها بود. اين مساجد ابتدا در كنار شهرها بنا مى شد تا اين كه در طى زمان به گونه اى تازه قلب شهرها پذيراى آنها گرديد .» (14)

امروزه در شهرهاى اسلامى به فراخور گستردگى و جمعيت آنان تعداد قابل توجهى مساجد بزرگ و كوچك وجود دارد كه نقش عمده اى در منظر غالب شهرها تشكيل مى دهند. و چهره و نمايى خاص به شهرها بخشيده اند همانند مسجد جامع يزد، مسجد جامع و مسجد امام اصفهان و... لازم به ذكر است كه اكثر مساجد شهرها كه در واقع كانونهاى گرم شهرهاى اسلامى اند داراى مناره ها و گنبد مى باشند كه بنا به فراخور ساخت آنها در سيماى شهرها چهره اى ويژه دارند.

/ 1