آيا مسيح آمد تا شريعت را بردارد؟ آيا مسيح آمد تا انسانها را از دستوراتي که خداوند به آنها داده بود نجات دهد؟ چرا مسيحيت امروزه شريعت ندارد ؟ و راه نجات را فقط در ايمان ميداند؟
چکيده کتاب
در اين حستار بر آنيم به بررسي نقش شريعت و سير تحول و منسوخ شدنش در آيين مسيحيت بپردازيم و ببينيم در حالي که حضرت مسيح (ع) بر شريعت تاکيد بسيار داشت و خود به آن عمل ميکرد و درجاي جاي انجيل پيروانش را به عمل به شريعت ترغيب مينمود چرا مسيحيت امروزه شريعت را به کناري نهاده و به آن عمل نميکند چه کسي درمنسوخ شدن شريعت نقش اساسي را داشت . و به بررسي نقش پولس در اين باره ميپردازيم و سپس به نزاعهاي و موضع گيري هاي حواريون در اين باره خواهيم پرداخت و ميبينيم که ايشان هم همانند مسيح بر عمل به شريعت تاکيد داشتند و بر آن پاي فشاري ميکردند در پايان هم به توصيف آيينهاي هفت گانه کليسا و اعياد و مراسمهاي مسيحي ميپردازيم.
شريعت
از رويدادهاي مهم تاريخ مسيحيت و از مسائل مهم امروزي آن, عدم توجه به شريعت و دور انداختن آن از دايره مسائل ديني است. مسيح با شريعت موسوي چه برخوردي داشت؟ اکنون بايد ديد مسيح با شريعت موسي چه برخوردي داشته, آيا آن را پذيرفته و به آن عمل کرده و يا رد نموده است چنانکه گفتيم مسيح(ع) شريعت جديدي نياورد و همواره بر شريعت موسوي تاکيد مينمود و مردم را به انجام آن امر ميفرمود فقط در برخي موارد تغييراتي جزيي ايجاد نمود آنچه مسلم است اين است که او همواره خود را کامل کننده شريعت موسي مي دانست و به شاگردان خود و همه مردم مي گفت: گمان مبريد که آمده ام تا تورات يا صُحُف انبيا را باطل سازم ؛ نيامده ام تا باطل نمايم ، بلکه تا تمام کنم . زيرا هر آينه به شما مي گويم تا آسمان و زمين زايل نشود، همزه يا نقطه اي از تورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع شود. و گويا مسيح ميدانست بعد از خود بناست چه تغييراتي در دينش حاصل شود با گويا ترين زبان تصريح ميکند هر کس يکي از کوچکترين اين احکام را بشکند در آسمان کمترين شمرده ميشود پس هر که يکي از اين احکام کوچکترين را بشکند و به مردم چنين تعليم دهد، در ملکوت آسمان کمترين شمرده شود؛ اما هر که به عمل آورد و تعليم نمايد، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. زيرا به شما مي گويم تا عدالت شما بر عدالت کاتبان و فريسيان افزون نشود، به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهيد شد . و همچنين به شاگردان خود ميفرمايد: « هر آينه به شما مي گويم تا آسمان و زمين زائل نشود، همزه يا نقطه اي از تورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع شود» (آيه ) هميشه, شاگردانش را به انجام تمام چيزهايي که معلمان شريعت مي گفتند, فرا مي خواند: آنگاه عيسي خطاب به مردم و شاگردانش فرمود: علماي مذهبي و فريسيان بر کرسي موسي نشسته اند و احکام او را تفسير مي کنند. پس آنچه به شما تعليم مي دهند, بجا آوريد, اما هيچگاه از اعمالشان سرمشق نگيريد, زيرا هرگز به تعاليمي که مي دهند, خودشان عمل نمي کنند. و مسيح به وضوح شاگردانش را به پيروي از گفتار بزرگان شريعت فرا ميخواند ولي از پيروي اعمال زشت علما يهود باز ميدارد مسيح, در عمل نيز به شريعت موسي وفادار بود؛ مثلا بعد از ولادت مسيح والدينش وي را طبق آداب يهود ختنه کردند و مراسم تطهير و قرباني را به جا آوردند و آنچه در باره وي بايد انجام ميدادند به پايان بردند و چون روز هشتم وقت ختنة طفل رسيد او را عيسي نام نهادند چنانکه فرشته قبل از قرار گرفتن او در رحم او را ناميده بود. و چون ايام تطهير ايشان برحسب شريعت موسي رسيد او را به اورشليم بردند تا به يَهُوَه بگذرانند. چنانکه در شريعت يَهُوَه مکتوب است که هر ذکوري که ر َحِم را گشايد مقد ّس يَهُوَه خوانده شود. و(والدينش مسيح را به اورشليم بردند) تا قرباني گذرانند چنانکه در شريعت يَهُوَه مقر ّر است يعني جفت فاخته اي يا دو جوجة کبوتر ...و چون والدينش آن طفل يعني عيسي را آوردند تا رسوم شريعت را بجهت او بعمل آورند ... و چون تمامي رسوم شريعت يَهُوَه را به پايان برده بودند به شهر خود ناصرة جليل مراجعت کردند. مسيح به نماز اهتمام خاصي داشت در انجيل مرقس ميگويد: مسيح در اول صبح قيام کرد و خارج شد و به مکاني پست رفت تا در آنجا نماز گذارد و نيز در جايي ديگر آمده است بعد از آنکه جمعييت منصرف شد مسيح به تنهايي بالاي کوه رفت تا نماز گذارد و نيز فرمود : سزاوار است که در هر مکاني نماز گذاريد به مانند ريا کاران نباشيد و وي به انجام روزه مقيد بود: «آنگاه عيسي به دست روح به بيابان برده شد تا ابليس او را تجربه نمايد، و چون چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه شد و مسيح ماليات هيکل را ميپرداخت 24 و چون ايشان وارد کفرناحوم شدند محصّلانِ دو درهم نزد پطرس آمده گفتند: آيا استاد شما دو درهم را نميدهد؟ 25 گفت: بلي. و چون به خانه در آمده عيسي بر او سبقت نموده گفت: اي شمعون چه گمان داري؟ پادشاهان جهان از چه کسان عشر و جزيه ميگيرند؟ از فرزندان خويش يا از بيگانگان؟ 26 پطرس به وي گفت: از بيگانگان. عيسي بدو گفت: پس يقيناً پسران آزادند! 27 ليکن مبادا که ايشانرا برنجانيم به کنارة دريا رفته قلّابي بينداز و اول ماهي که بيرون مي آيد گرفته و دهانش را بازکرده مبلغ چهار درهم خواهي يافت. آنرا برداشته براي من و خود بديشان بده!
و به زيارت هيکل ميرفت با مطالعه عهد جديد به وضوح ميتوان فهميد که نه تنها مسيح, دست به براندازي شريعت موسي نزد, بلکه بر آن بسيار پاي فشرد و آثار اين پافشاري در گفتار و رفتار او آشکار بود. آري, او فراوان از لزوم توجه به باطن شريعت و بسنده نکردن به ظاهر آن سخن مي گفت, اما اين امر هيچگاه به معناي کنار گذاشتن پوسته و ظاهر شريعت نيست. و از آنجا که مسيحيان تمام عهد عتيق را به عنوان کتاب آسماني قبول دارند و در تورات ذکر شده است که: ملعون باد کسي که کلمات اين شريعت را اثبات ننمايد تا آن را به جا نياورد با وجود اين, مسيحيان, شريعت موسي را کنار زده و به آن به مثابه امري ناقص که زمانش سپري شده و تنها زمينه را براي آمدن مسيح فراهم کرده, مي نگرند .
شريعت گريزي در مسيحت کنوني
اکنون بايد به اين پرسش پرداخت که اگر مسيح (ع) بر پاسداري از شريعت, اصرار داشته و خود به انجام آن پرداخته و ديگران را نيز به آن سفارش مي کرده است, پس چه کسي سبب به فراموشي سپردن و غفلت از شريعت بوده و تنها ايمان داشتن به مسيح را به مثابه جايگزيني براي عمل نيک, کافي پنداشته است؟ گرچه جدايي شريعت از دين مسيح (ع) طي يک فرآيند تاريخي در پي فراهم شدن بسترهاي مناسب آن صورت گرفته
گام اول: برداشتن حکم ختنه
عهد جديد در برابر پرسش ياد شده , به چهره مهمي, چون پولس قديس اشاره مي کند. در ذيل به چگونگي اين فرآيند اشاره مي شود. در جريان فعاليتهاي تبشيري پطرس و پولس و برنابا, تعدادي از دوگانه پرستان, بدون اينکه با دين يهود آشنا بوده و در شريعت آن سيرکرده باشند,به مسيح ايمان آوردند. اينان هيچکدام, ختنه شده نبودند .و طبعا بسياري از بت پرستان بودند که مايل بودندبه مسيحيت ايمان آورند ولي وجود احکامي مانند ختنه مانع ورود ايشان ميشد. از سوي ديگر زماني که پولس و برنابا در انطاکيه بوده و تعدادي از غير يهوديان را وارد دين مسيح کرده بودند, گروهي از يهوديان مسيحي با آن دو وارد نزاع شده و گفتند: اگر کسي به آداب و رسوم قديمي يهود وفادار نماند و ختنه نشود, محال است بتواند نجات پيدا کند. پولس از در مخالفت با آنها درآمده و از آزادي تازه هدايت يافتگان دو گانه پرست در برابر فرمانهاي کليسا سخن گفت. آنگاه که نزاع خاموش نشد, قرار شد که پولس و برنابا به اورشليم رفته و عقيده رسولان و کشيشان آنجا را در اين باره جويا شوند. پس از آنکه به اورشليم رسيده و آنان را از مسئله آگاه ساختند, چند نفراز مسيحيان که قبلا از فرقه فريسيان بودند, برخاسته, گفتند: تمام غير يهودياني که مسيحي شده اند بايد ختنه شوند و تمام آداب و رسوم يهود را نگاه دارند. در جلسه اي ديگر و با حضور رسولان و کشيشان و پس از بحث هاي بسيار, پطرس برخاست و چنين گفت: برادران, شما همه مي دانيد که از مدتها پيش خدا مرا از ميان خودتان انتخاب کرد تا پيغام انجيل را به غير يهوديان برسانم تا ايشان آنرا بشنوند و ايمان آورند ... حال, چرا مي خواهيد از کار خدا ايراد بگيريد و باري روي دوش ديگران بگذاريد که نه ما توانستيم حمل کنيم و نه اجداد ما. در ادامه پولس و برنابا, از معجزاتي که خداوند در ميان غير يهوديان به عمل آورده بود, گفتند. پس از آن يعقوب (رئيس کليساي اورشليم) چنين گفت: ... بنابراين, عقيده من اين است که نبايد در مورد غير يهودياني که به سوي خدا بازمي گردند, اصرار کنيم که قوانين يهودي را نگاه دارند. فقط بنويسيم که گوشت حيواناتي را که براي بتها قرباني شده اند, خون و حيوانات خفه شده را نخورند و زنا نيز نکنند. چون سالهاست که روزهاي شنبه در هر شهر در کنيسه ها اين شريعت موسي موعظه شده است. و پولس نيز تاکيد ميکرد اگر تصور مي کنيد که با ختنه شدن و انجام احکام مذهبي مي توانيد مقبول خدا گرديد, در آن صورت مسيح ديگر نمي تواند شما را رستگار سازد . اين نخسين گام براي دور شدن از شريعتي بود که مسيح نيز بر آن تأکيد کرده بود. کار بدانجا کشيد که حتي تيطوس, دوست و همراه غير يهودي پولس هم ختنه نکرد. کليسا نيز از او و ديگر تازه ايمان آورندگان چنين درخواستي نداشت . داستان فوق روايت يکي از شاگردان پولس(لوقا) از شوراي رسولان در اورشليم است و ظاهر آن نشان ميدهد که همه حواريون با برداشتن حکم ختنه موافق بودند ولي به زودي ميبينيم که اينگونه نبوده و در بين حواريون اختلاف شديدي در اين رابطه وجود داشته است
گام دوم: حذف کل شريعت
اما قضيه در همين جا پايان نيافت, بلکه پولس, گام به گام تفکرات خود را گسترش داد, او معتقد شد که شريعت مخصوص زماني بود که انسان در وضعيت قهر با خدا قرار داشت اما بعد از به صليب کشيده شدن مسيح و آشتي انسان و خدا ديگر عمل به شريعت نياز نيست و راه نجات ايمان به مسيح است نه شريعت چرا که آن قوانين (شريعت) ما را به ياد گناه مياندازد پس گناه زاييده همان قانون (شريعت) است و اگر قانوني نداشته باشيم ديگر گناهي نخواهيم داشت پولس نظريه خود را به اين شکل آشکار کرد: به خوبي مي دانيم که انسان با اجراي احکام شريعت, هرگز در نظر خدا پاک و بي گناه به حساب نخواهد آمد, بلکه فقط با ايمان به عيسي مسيح, پاک و بي گناه محسوب خواهد شد. بنابراين, ما نيز به عيسي مسيح ايمان آورديم تا از اين راه مورد قبول خدا واقع شويم, نه از راه انجام شريعت يهود. زيرا هيچ کس هرگز با حفظ احکام شريعت, نجات ورستگاري نخواهد يافت. مقصود پولس از اين سخنان, هرگز آن نبود که ايمان و عمل, دو بال پرواز انسان به ملکوت و سبب نجات اويند؛ بلکه مي گفت: همچنين, کساني که مي خواهند بوسيله اجراي دستورهاي شريعت نجات يابند, زير لعنت خدا قرار دارند. او ادامه مي دهد: اما مسيح, لعنتي را که در اثر گناهان ما بوجود آمده بود, برخود گرفت و ما را از هلاکتي که اين روش شريعت پديد آورده بود, رهايي بخشيد, روشي که انجامش غير ممکن بود. پس پولس مي افزايد: اگر چه خداوند, شريعت را فرستاده, اما در اين ميان, فرشتگان, واسطه ارسال شريعت به انسانها بوده اند و همين امر دليل سستي و ضعف آن به شمار مي رود. او گرچه شريعت را امري پاک و مقدس مي داند ؛ اما با اين حال مي گويد: اين شريعت بود که ما را به گناهان و بديها آشنا کرد. به عنوان مثال اگر در احکام و شريعت گفته نشده بود که نبايد در قلب خود خواهشهاي ناپاک داشته باشيد , من هيچگاه به وجود چنين خواهشهايي در خود پي نمي بردم . و اکنون شريعت, ضعيف تر از آن است که بتواند, انساني را که مانند يک برده به گناه خود فروخته شده, نجات دهد . بنابراين, شريعت, نه تنها سبب رهايي انسان از گناه و بدي نمي گردد, بلکه او را هر چه بيشتر درکام آن فرو برده و در معرض لعنت قرار مي دهد. از خلال سخنان ذکر شده فهميده مي شود که شريعت زدايي نه تنها از سوي مسيح(ع) به رسميت شناخته نشد؛ بلکه آن حضرت بر پايبندي به آن اصرار مي کرد و خود نيز فرمان هاي آن را انجام مي داد. اين نسبت ناپسند (شريعت زاديي) با آموزه هاي پولس آغاز شده وکم کم جاي خود را در جامعه مسيحي پيدا کرد. شگفت آور است که مسيحيان, در حالي که خود را مسيحي مي دانند, دستورات او را به کناري زده و يکسره گوش به آواي پولس دادند. از همين رو بسياري از پژوهشگران, بهتر آن مي دانند که مسيحيان امروز را, پيروان پولس بخوانند و تاکيد ورزند که مذهب آنان راه پولسيست ناميد نه مسيحيت زيرا آموزه هاي اوست که يکسره در اينان, آشکار مي باشد.
نزاعهاي حواريون و پولس در مساله نسخ شريعت
چنانکه ذکر شد روايت لوقا از شوراي اورشليم تمام ماجرا نيست و بعد از آن نزاعهاي سختي بين دو جناح موافق شريعت به رهبري پطرس و جناح مخالف شريعت به رهبري پولس در جريان بود. و هر کدام نظر خاصي در اين باره بيان داشتند
نجات به ايمان است يا ايمان و عمل
مهمترين بحثي که ميتواند به عنوان مبناي نسخ شريعت مطرح شود نجات يا عادل شمردگي قرار گيرد اين است که ما اگر راه نجات را منحصر در ايمان بدانيم ديگر نيازي به انجام اعمال شريعت نداريم و اگر راه نجات را ايمان با عمل بدانيم بايد پايبند اعمال شريعت باشيم بين حواريون و پولس در اين باره اختلاف رخ داد
نظريه جناح مخالف شريعت
پولس تاکيد داشت که نجات فقط به ايمان است و شديدا با افرادي که ميگفتند نجات با ايمان و شريعت است اعتراض ميکرد و ايشان را بي فهم و بي ايمان توصيف مينمود وي در نامه به غلاطيان چنين مينويسد: 1 اي غلاطيانِ بي فهم کيست که شما را افسون کرد ... 10 زيرا جميع آناني که از اعمال شريعت هستند زير لعنت مي باشند زيرا مکتوب است: ملعون است هرکه ثابت نماند در تمام نوشته هاي کتاب شريعت تا آنها را بجا آرد. ...پس شريعت لالاي ما شد تا به مسيح برساند تا از ايمان عادل شمرده شويم. 25 ليکن چون ايمان آمد ديگر زير دست لالا نيستيم. در اين نامه روي سخن پولس با مردم شهر غلاطيه است .گويا برخي از حواريون و شاگردانشان که معتقد بودند نجات به ايمان و عمل است و مردم را ترغيب به انجام شريعت ميکردند در اين شهر زندگي ميکردند پولس در نامه اي شديد اللحن مردم شهر غلاطيه را نادان و بي فهم خطاب ميکند و به شدت با اين ايده ميجنگد و پولس در جاي جاي ديگر نامه هايش بر رد لزوم عمل به شريعت تاکيد ميورزيده مثلا در نامه به روميان ميگويد: شنيده ام شياطيني آمده اند و شما را وسوسه ميکنند اگر خواستار نجات هستيد پس طبق ايمان عمل کنيد و شريعت را به کناري نهيد شريعت مال دوران قهر است اما بايد ديد آن حواريوني که پولس با آنها مخالفت ميکرده و ايشان را شيطان ناميده چه کساني بودند و حوزه ماموريتيشان چه اندازه بود و نظر آنها در باره راه نجات چيست؟
نظريه جناح موافق شريعت
در ميان حواريون يعقوب (برادر حضرت عيسي)به صراحت با اين اعتقادات پولس مخالفت ميکرده و در نامه اي که به برخي از مسيحيان مينويسد ميگويد: ايمان نيز اگر اعمال ندارد در خود مرده است. 18 بلکه کسي خواهد گفت: تو ايمان داري و من اعمال دارم. ايمان خود را بدون اعمال به من بنما و من ايمان خود را از اعمال خود به تو خواهم نمود. 19 تو ايمان داري که خدا واحد است؟ نيکو ميکني! شياطين نيز ايمان دارند و مي لرزند! 20 و ليکن اي مرد باطل آيا ميخواهي دانست که ايمان بدون اعمال باطل است؟ 21 آيا پدر ما ابراهيم به اعمال عادل شمرده نشد وقتي که پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانيد؟ 22 مي بيني که ايمان با اعمال او عمل کرد و ايمان از اعمال کامل گرديد. 23 و آن نوشته تمام گشت که ميگويد: ابراهيم به يَهُوَه ايمان آورد و براي او به عدالت محسوب گرديد و دوست يَهُوَه ناميده شد. 24 پس مي بينيد که انسان از اعمال عادل شمرده ميشود نه از ايمان تنها. 25 و همچنين آيا راحاب فاحشه نيز از اعمال عادل شمرده نشد وقتي که قاصدان را پذيرفته به راهي ديگر روانه نمود؟ 26 زيرا چنانکه بدن بدون روح مرده است همچنين ايمان بدون اعمال نيز مرده است ايشان استدلال ميکرد که اگر ايمان همراه با عمل نباشد مرده است و به صراحت ايمان بدون اعمال را باطل ميدانست و استدلال ميکند که پدر ما ابراهيم به اعمال عادل شمرده شد نه به ايمان محض علاوه بر يعقوب پطرس حواري جانشين عيسي مسيح(ع) نيز با اين ايده مخالفت ميکرده خوب مي دانيم که هيچ کس با اجراي مقررات شريعت در حضور خدا کاملاً نيک محسوب نمي شود، بلکه فقط بر اثر ايمان به عيسي مسيح نيک محسوب مي گردد. ما خود نيز به عيسي مسيح ايمان آورديم تا بوسيله ايمان و نه با اجراي شريعت، نيک شمرده شويم؛ نه فقط ما، بلکه هيچ بشري از راه انجام احکام شريعت نمي تواند نيک محسوب شود. ميبينيم که پطرس به اين خاطر سرزنش ميشود که بر انجام شريعت تاکيد داشته و معتقد بوده هيچ کس با ايمان نجات نمي يابد و بايد خود را به انجام شريعت پايبند کرد ولي پولس وي را سرزنش ميکند و ميگويدکه خير هيچ کس با انجام شريعت نيک شمرده نميشود بلکه فقط بر اثر ايمان است که آدمي نيک محسوب ميگردد و به همين علت پولس بعد از ريا کار خواند پطرس بلافاصله سخن از عدم لزوم شريعت به ميان ميآورد و ميگويد : خوب مي دانيم که هيچ کس با اجراي مقررات شريعت در حضور خدا کاملاً نيک محسوب نمي شود، بلکه فقط بر اثر ايمان به عيسي مسيح نيک محسوب مي گردد در گفتار گذشته عرض کرديم که طبق روايت لوقا در اعمال رسولان همه حواريون حاضر در شوراي اورشليم حتي پطرس و يعقوب حکم به لغو احکام شريعت يهودبراي مسيحيان غير يهودي دادند.ولي اکنون ميبينيم که حد اقل دو نفر از اعضاي حاضر در شورا با اين عمل مخالفت کردند و بر انجام شريعت تاکيد داشته اند نزاع در باره شريعت نزاعهاي ديگري مثل نزاع بر سر حوزه ماموريتي پولس و پطرس را نيز در پي داشت
نتيجه نزاع
نتيجه نزاع به پيروزي پولس و انزواي پطرس انجاميد؛ پيروزي و شکستي که به تدريج صورت گرفت. نويسنده اي مسيحي مي گويد: پولس حواري را غالباً دومين مؤسس مسيحيت لقب داده اند و مسلماً او در اين راه جهاد بسيار کرده، فرقه طرفداران اصول و شرايع موسوي را مغلوب ساخت، به طوري که آنها اهميت، موقع و مقام خود را بر اثر فعاليت هاي پولس از کف دادند،. ديگري مي گويد: پولس به خاطر توسعه يافتن افکارش ، مخصوصاً توسط عده اي از نويسندگان در پايان قرن اخير متهم شده است ، که آنقدر مسيحيت را تغيير داده که گويي مؤسس دوم آن است. نويسنده کتاب تاريخ جامع اديان علت موفقيت پولس را تبليغ او براي غيريهوديان مي داند. در حقيقت، افکاري از قبيل مسيح بودن عيسي، قيام او از قبر و رجعت او، نزد غيريهوديان بيگانه بود؛ از اين روي، وي مسيحيت را به گونه اي مطرح کرد که براي آنان دريافتني باشد. ديگري مي گويد پولس به انديشه هاي اديان شرک آلود، لباسي مسيحي پوشانيد، و بنابراين مسيحيت در واقع شرک را از بين نبرد، بلکه آن را در خود پذيرفت. به طور خلاصه ميتوان گفت حضرت عيسي (ع) بارها بر عمل به شريعت تاکيد ميکرد و ميفرمود من آمده تا شريعت را تکميل کنم نه اينکه نسخ کنم و و گويا از اتفاقات آينده هم با خبر بود فرمود: که هر کس يک حکم از احکام کوچک شريعت را بشکند در آسمان کوچکترين خواهد بود و خود نيز ملزم به انجام شريعت ميدانست نماز به جا ميآورد و روزه ميگرفت و... و تا زمان زندگاني وي هم همه ايمانداران به مسيح و حواريون اينچنين ميکردند و حضرت عيسي(ع) هم آنها را ترغيب ميکرد بروند و اعمال شريعت را از کاهنان يهود بياموزند ولي بعد از ايشان پولس به دنبال راهي براي آسان کردن دين مسيح بود تا بت پرستاني که طاقت انجام شريعت سخت و طاقت فرساي يهود را نداشتند به مسيحيت جذب کند و لذا ميبايست تغييراتي در شريعت ميداد اين بود که ابتدا با برداشتن حکم ختنه و سپس با منحصر دانستن راه نجات در ايمان به مسيح و برداشتن تمام احکام شريعت راه را براي ايمان آوردن بت پرستان به مسيح هموار کرد
شريعت گراياني که باقي ماندند
مخالفان پولس که مسيحيان يهودي الاصل بودند، الوهيت مسيح را قبول نداشتند و بر انجام شريعت موسوي تأکيد مي کردند. آنان مسيح را يکي از بزرگ ترين پيامبران خدا و همان مسيح منتظر مي دانستند، اما با اين همه، او را مانند ديگر انسانها به شمار مي آوردند. از اهميت اين گروه در سال 70 ميلادي کاسته شد، اما از درون آنها فرقه «ابيوني»ها (احتمالاً به معناي فقرا) ظهور کرد؛ فرقه اي که تا قرن چهارم نيز رواج داشت. ابيوني ها عيسي را مسيح مي دانستند، ولي اعتقاد به الهي بودن او را رد مي کردند. آنها پولس قديس را به جهت اين تعليم که عيسي پسر خداست، کافر مي دانستند؛ چرا که قايل بودند عيسي انساني بيش نيست. و در قرن پنجم ميلادي پلاجيوس که معتقد به حفظ شريعت بود و ميگفت ايمان مسيحي با شريعت توام گردد اما آگوستين وارد عمل شد و نزاع سختي بين آگوستين و پلاجيوس در گرفت و وي موضع گيري هاي سختي به طرفداري از عقيده ايمان اتخاذ نمود و بالاخره در سال 431 م در شوراي افسس نظرات پلاجيوس محکوم شد
بررسي مراسمها و اعياد کليسا
بعد از بررسي نزاعهاي شريعت در مسيحيت خوب است نيم نگاهي هم به آيينهاي کليسا و مراسم و اعياد مسيحي بيندازيم
.هفت آيين مقدس
مسيحيان با وجود اينکه شريعت را نفي ميکنند ولي چند عمل هست که به عنوان اسرار کليسايي پذيرفته اند و به آن عمل ميکنند که اين اعمال بيشتر حالت سمبليک دارند به عقيده مسيحيان، مسيح که از مردگان برخاست، در جامعه مسيحي زيست مي کند و همراه آن است. همچنين وي پيوسته همان کارهاي نيکي را انجام مي دهد که در طول حيات خود در فلسطين انجام مي داد. کارهاي غيرآشکار مسيح در زندگي کليسايي به وسيله آيين ها آشکار مي شود؛ به ديگر سخن، هنگامي که يک مسيحي در مراسم مربوط به يکي از آيين ها شرکت مي کند، ايمان دارد که با اين عمل به ملاقات مسيح که از مرگ برخاسته و فيض خداي نجات بخش را به وي بخشيده است، مي رود. تقريباً همه مسيحيان اتفاق نظر دارند که دو آيين اصلي که عبارتند از تعميد و عشاي رباني.جزو آيينهاي کليساست و مسيحيان کاتوليک و ارتدکس پنج آيين ديگر بر اينها مي افزايند و مجموع آيين ها را به هفت مي رسانند. فرقه هاي پروتستان در تعداد آيين ها اختلاف دارند، ولي اکثريت قاطع آنان دو آيين تعميد و عشاي رباني را قبول دارند. برخي کليساهاي پروتستان، مانند کويکرها و سپاه نجات هيچ يک از آيين ها را نمي پذيرند.
تعميد
نخستين و اصلي ترين آيين که براي همه ضرورت دارد، تعميد است. انسان با تعميد به جامعه مسيحيت وارد مي شود و رسالت دائمي کليسا را بر عهده مي گيرد هر مسيحي فقط يک بار، هنگام ورود به جامعه مسيحيت، تعميد مي پذيرد. تعميد (از ريشه اي سامي به معناي «برپا داشتن» و «عمود کردن») اصولاً با گونه اي شست وشو انجام مي گيرد. در برخي کليساها رسم است که با ريختن آب بر سر شخص، وي را تعميد مي دهند. در بعضي کليساهاي ديگر رسم است که شخص براي تعميد به زير آب مي رود و بيرون مي آيد. کليساهايي نيز تعميدشونده را به آب هاي طبيعت، مانند نهرها و درياچه ها، مي برند. هنگام تعميد، کشيش اين عبارت را که از آخر انجيل متي اقتباس شده است، مي خواند: «تو را به نام پدر، پسر و روح القدس تعميد مي دهم.» برخي کليساهاي پروتستان تنها به نام عيسي تعميد مي دهند. معمولاً هنگام تعميد کودکان، شخصي متعهد مي شود که به امور ديني کودکي که تعميد مي شود، رسيدگي کند. اين شخص که «پدر تعميدي» (Godfather) يا «مادر تعميدي» (Godmother) ناميده مي شود، در صورت درگذشت والدين يا بي توجهي آنان به تربيت ديني فرزندشان، تعهد خود را عملي مي کند.
تأييد (يا تثبيت ايمان)
نيمه دوم از سلوک و پيشرفت در زندگي مسيحي تأييد ناميده مي شود، که آيين دوم از آيين هاي هفتگانه است. در نيمه اول (يعني تعميد) بر نجات از گناه تأکيد مي شود و طي آن، خدا با فرد گناهکار آشتي مي کند و وي را به زندگي بر اساس ايمان و اطاعت فرا مي خواند. ولي در نيمه دوم (يعني تأييد) بر جنبه مثبت اداي شهادت به آنچه خدا به وسيله عيسي براي بشريت محقق ساخته است و نيز بر کمک خواستن از روح القدس براي انجام اين وظيفه تأکيد مي شود؛ زيرا نجات در بخشيدن گناهان منحصر نيست، بلکه شامل ادامه رسالت عيسي براي تغيير جهان نيز مي شود. تأييد را اسقف يا جانشين او عطا مي کند و اساس آن مسح کردن داوطلب تأييد با روغن است، همراه اين عبارت: «روح القدس را بپذير، تا بتواني به مسيح شهادت دهي.» در کليساهاي مختلف ممکن است اين عبارت اندکي تفاوت لفظي پيدا کند، ولي اصل معنا باقي مي ماند. اگر کسي که به کليسا مي پيوندد بالغ باشد، تعميد و تأييد را همزمان و به عنوان دو نيمه يک آيين مي پذيرد. هرگاه وي در کودکي تعميد يافته باشد، تأييد تا زمان بلوغ، يعني بين 13 تا 16 سالگي، به تأخير مي افتد. برخي کليساهاي پروتستان کودکان را تعميد نمي دهند و مي گويند قبل از تعميد، شخص بايد از روي آگاهي به پيروي از عيسي متعهد شده باشد.
ازدواج مسيحي
مسيحيان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگي مي شمارند و با طلاق و تجديد فراش در زمان حيات همسر مخالفند.و هر گاه دو جنس مخالف بخواهند با هم پيوند ببندند کليسا اين پيوند را برقرار ميکند البته لزومي به انجام مراسم توسط کشيش نيست و لذا امروزه در مجامع مسيحي بسياري از ازدواجها بدون دخالت کشيش صورت ميگيرد و برخي براي تبرک اين مراسم را در کليسا بر گذار ميکنند روحانيون کاتوليک و ارتدکس (به پيروي از حضرت مسيح (ع) و به منظور فراغت براي خدمت به دين) نبايد ازدواج کنند بايد از آيين ازدواج و آيين رستگاري يکي را برگزينند. با اين استثنا که در کليساي ارتدکس، فردي که ازدواج کرده باشد، مي تواند کشيش شود، ولي ارتقاي وي به درجه اسقفي ممکن نيست. پروتستان ها با ازدواج روحانيون مخالف نيستند و لوتر هم ازدواج کرده بود. راهبان و راهبه هاي کاتوليک و ارتدکس نيز نبايد ازدواج کنند. پروتستان ها تقريباً رهبانيت ندارند. اين افراد براي مقاومت در برابر ميل جنسي به تمرين هايي مانند روزه و دعا روي مي آورند و در قديم گاهي راهبان خود را اخته مي کرده اند. تجرد روحانيون کاتوليک يکي از مشکلات آن کليساست و اين مسئله رسوايي هايي را نيز به بار آورده است.
دستگذاري (يا درجات مقدس روحانيت)
با آيين دستگذاري، انسان حيات خود را وقف خدمت به جامعه مسيحيت و در نتيجه، وقف خدمت به همه بشريت مي کند. درجات اصلي روحانيت سه است: اسقف: وي نماينده مسيح در قلمرو معيني است که قلمرو اسقف خوانده مي شود و به نيابت از او تعليم مي دهد، رهبري مراسم عبادي را به عهده مي گيرد و خدمت مي کند. واژه هاي اسقف به معناي «ناظر» است. 1. کشيش: وي معاون اسقف است و به او در سه وظيفه ياد شده، در محدوده يک گروه، کمک مي کند. واژه کشيش (قسّيس) به معناي «پير» است. 2. شمّاس: وي کلام خدا را تبليغ مي کند و به مساعدت بينوايان، سالخوردگان، بيماران و افراد در حال احتضار مي پردازد. و به معناي «خادم» است. ساير القاب کليسايي، مانند پاپ، پاتريک، سراسقف، کاردينال، اَرْشِمَندريت، موسيو و غيره نشان دهنده وظائف معيني است و ربطي به آيين هاي هفتگانه ندارد. پاپ اسقفي است که با در نظر گرفتن توانايي مديريت سياسي ـ اجتماعي او، براي رهبري مسيحيت کاتوليکي انتخاب مي شود. امتيازات علمي و تقوايي پاپ در حد يک اسقف است. واژه پاپ از papas يوناني به معناي «پدر» مي آيد. لباس هاي روحاني فرقه هاي مختلف مسيحي با يکديگر تفاوت دارد، و پوشيدن لباس روحاني براي اجراي مراسم واجب است. در اوقات ديگر، همه روحانيون ارتدکس و برخي از روحانيون کاتوليک آن لباس را بر تن دارند و برخي ديگر به نوار سفيدي بر دور گردن اکتفا مي کنند. فرقه هاي مختلف پروتستان نيز شيوه هاي مختلفي دارند و بسياري از آنان به جاي لباس ويژه، هميشه از نوار سفيدي بر دور گردن استفاده مي کنند. همچنين روحانيون ارتدکس ريش خود را نمي تراشند. بسياري از پروتستان ها (طبق مباني ديني خود) روحاني يا درجات بالاي روحاني ندارند، يا اينکه به روحاني عناوين کشيش و مانند آن نمي دهند و وي را شبان (Pastor) مي نامند. روحانيون بسياري از فرقه هاي پروتستان حتي هنگام اجراي مراسم، لباس ويژه اي نمي پوشند. در مراسم مذهبي فرقه هايي که روحاني ندارند، برخي از مؤمنان از تجربه هاي دين خود سخن مي گويند و همه دعا مي خوانند. برخي از اين فرقه هاي کوچک مراسمي از قبيل تعميد و عشاي رباني ندارند.
اعتراف
مسيحيان (به غير از پروتستان)؛ معتقدند اگر دچار خطا يا اشتباهي شوند بايد در نزد کشيش به آن اعتراف کنند تا گناهانشان بخشيده شود آيين توبه در طول تاريخ مسيحيت اشکال مختلفي به خود ديده است. در قرون نخست تاريخ کليسا، توبه به صورت علني انجام مي گرفت. در قرون بعدي، اعتراف فردي به گناه مرسوم شد. اعتراف.در قرون وسطي وسيله اي براي کسب در آمد کليسا شده بود و با فروش برگه هاي غفران نامه به ثروت انبوهي دست يافت
تدهين نهايي قبل از مرگ
مسيحيان معتقدند که خدا مسيح را براي عيادت بيماران، شفا دادن ايشان و آماده کردن آنان در لحظات جان دادن فرستاده است. بيماران مشرف به مرگ بايد توسط کشيش تدهين شوند و لذاوقتي براي بيماري حالت احتظار پيش ميايد سريعا کشيشي را براي انجام عمليات تدهين نهايي آماده ميکنند .
عشاي رباني
عشاي رباني يادبود بازسازي شام آخر عيسي با شاگردان در شب قبل از مرگ اوست. در اناجيل کنوني آمده است که عيسي در چنين مراسمي، نان و شراب را به عنوان گوشت و خون خود به شاگردان داد تا آنها را بخورند و بنوشند. مسيحيان هنگامي که در اين مراسم شرکت مي کنند؛ باور دارند که نان حقيقتا به گوشت مسيح و شراب به خون مسيح تبديل ميشود و اين نان و شراب در بدنشان دفع نميشود. البته کليساي پروتستان معتقد است که اين نان و شراب تمثيلي از گوشت و خون مسيح است نه گوشت و خون واقعي مسيح هر يک از کليساهاي مسيحي در شعائر و آيين هاي برگزاري عشاي رباني ابتکاراتي پديد آورده است؛ ولي دو عنصر اساسي در همه مراسم ثابت است: 1. خواندن دو يا سه مقطع از کتاب مقدس؛ 2. خوردن قرباني مقدس (عشاي رباني). هنگام تبرک نان و شراب، پيشواي مراسم سخنان عيسي در شام آخر را تلاوت مي کند. در کليساهاي کاتوليک و ارتدکس جز اسقف يا جانشين او يعني کشيش، کسي نمي تواند پيشواي مراسم باشد و علاوه بر خواندن کتاب مقدس و خوردن قرباني، همخواني و دعاي توسل و شکر، همراه با موعظه (که معمولاً بر محور مقاطع تلاوت شده و تطبيق دادن آن با زندگي روزمره مسيحيان دور مي زند) و مصافحه نيز انجام مي شود. بسياري از پروتستان ها عشاي رباني را بسيار مهم مي شمارند، به طوري که مي گويند براي اجراي درست و کامل آن مراسم، بايد کاملاً آماده شد و به همين دليل، آن را تنها رد برخي از مناسبت ها برگزار مي کنند و بسياري از ايشان سالي چهار بار يا ماهي يک بار مراسم عشاي رباني را برپا مي کنند. ارتدکس ها مراسم عشاي رباني را در روزهاي يکشنبه و اعياد بزرگ برگزار مي کنند، ولي کاتوليک ها مي گويند عشاي رباني قلب عبادات روزانه است و به همين دليل، آن مراسم را هر روز برپا مي دارند.
گناه در مسيحيت
اينکه مسيحيان مي گويند: ايمان به مسيح کافي است ، ابداً به معناي مجاز دانستن و حتي کم اهميت شمردن گناه نيست، بلکه به معناي شفاعت قاطعي است که براي قبول توبه و بخشيده شدن گناه راهي جز آن وجود ندارد.. البته در مسيحيت براي گناه تعبير خاصي دارند و بيشتر گناه اخلاقي (مثل دروغ )هستند و احکام تعبدي (مانند حرام بودن گوشت خوک) تقريباً وجود ندارد. عبادت هفته اي يک بار معمولاً کفايت مي کند. و اگر هم عبادات هفتگي را به جا نياورند گناهي بر آنها نيست ولي مسيحيان محافظه کارتر نيز پيوسته و در هر جامعه اي وجود داشته و دارند. مثلاً روحانيون ارتدکس به روحانيون کاتوليک که ريش خود را مي تراشند، اعتراض داشته و مي گفته اند که تورات از اين عمل نهي کرده است
اعياد مسيحيت
مسيحيت اعياد و يادبودهاي فراواني دارد که مناسب است به برخي از آنها اشاره مي شود: کريسمس (Christmas) به معناي «جشن مسيح» به مناسبت تولد آن حضرت در 25 دسامبر (برابر با 4 دي). هفت روز پس از آن، جشن اول سال ميلادي (معروف به جشن شب ژانويه) در 1 ژانويه (برابر با 11 دي) برگزار مي شود. عيد پاک (Easter) مهم ترين جشن ديني مسيحيان است که به مناسبت پيروزي حضرت عيسي مسيح (ع) بر مرگ و برخاستن وي از مردگان، در سومين روز تصليب وي نزد مسيحيان برگزار مي شود. واژه فرانسوي پاک pâques همان کلمه عبري پِسح (فِصح) است.. به گفته انجيل ها، تصليب و رستاخيز حضرت عيسي (ع) در ايام عيد فصح يهود بوده است. عيد پاک نخستين يکشنبه پس از نخستين بدر شدن ماه پس از اعتدال ربيعي است و روي اين حساب، وقوع آن از 2 فروردين تا 5 ارديبهشت (22 مارس تا 25 آوريل) امکان دارد. عيد فصح يهود (يادبود نجات بني اسرائيل) که در طي يک هفته از 16 تا 21 (و در خارج فلسطين تا 22) نيسان عبري برگزار مي شود، در برخي از سال ها با عيد پاک مسيحيان مصادف مي شود.برخي از مراسم مسيحيان در عيد پاک عبارت است از ، شب زنده داري، تلاوت کتب مقدسه، مناجات و دعا، برگزاري مراسم عشاي رباني، جستجوي نمايشي جسد عيسي (ع) و اعلام رستاخيز وي، جشن و چراغاني، اهداي تخم مرغ رنگين و ...به هر حال، مراسم عيد پاک به مراتب از جشن هاي کريسمس و اول ژانويه ديني تر است و جنبه عبادي بيشتري دارد و به ترتيب زير انجام مي شود: 1. هنگام غروب پنجشنبه، يادبود شام آخر عيسي برگزار مي شود؛ 2. حدود ظهر جمعه، مسيحيان خاطره مرگ عيسي بر صليب را گرامي مي دارند؛ 3. بين غروب شنبه و صبح يکشنبه، به مناسبت رستاخيز عيسي و بازگشت به زندگي تازه، جشن عيد پاک برپا مي شود. 1. عيد پاک قبلاً در غروب شنبه آغاز مي شد و تا شب ادامه داشت و خاتمه آن هنگام سپيده دم يکشنبه بود که به گفته اناجيل، زمان برخاستن مسيح از مردگان بوده است پايان