درجات و مراتب شكر
نويسنده: آيت الله جوادى آملى شكر
«شكر نعمت» در مقابل «كفران نعمت» است. شكر نعمت اين است كه انسان، سراسر جهان، اعم از آفاق و انفس و عالم و آدم، را نعمت خدا بداند و آگاه باشد كه در كنار سفره نعمت خدا نشسته است و بايد اين نعمتها را بجا مصرف كند. كسى كه اهل سير و سلوك و تهذيب روح است بايد شاكر باشد. درجات و مراتب شكر
شكر درجاتى دارد: گاهى انسان نعمتهاى خدا را زاهدانه به رسميت مى شناسد و آنها را بجا مصرف مى كند تا در قيامت نسوزد و يا به بهشت باريابد. خداى سبحان مى فرمايد: «اذكروا نعمتى التى أنعمت عليكم». [2] به ياد نعمت من باشيد؛ وقتى به ياد نعمت من بوديد شاكر نعمتيد و «شكر نعمت، نعمتت افزون كند»: «لئن شكرتم لأزيدنكم». [3] ولى گاهى انسان خدا راعارفانه شكر مى كند؛ يعنى مى گويد: خدايا! هستى و كمالات من و جهان، نعمت توست و تنها ولى نعمت تويى؛ «بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود» در كنار سفره هر مدرس، گوينده و اندرز دهنده اى كه بنشينيم در حقيقت، خدا گوينده، اندرز دهنده و مدرس است و به طور كلى انسان بر سر هر سفره غذاى ظاهر و باطنى بنشيند خدا رزاق است؛ در اين صورت چنين شكرى عارفانه مى شود و در اين گونه موارد، شاكر عارف از توجه به نعمت به توجه به ولى نعمت مى رسد. گاهى به كسى ميوه اى مى رسد و او بر اثر آن خوشحال مى شود ولى گاهى از اين مرز بالاتر مى رود و مى گويد بسيارى از اين ميوه ها را حيوانات و حشرات نيزمى خورند و همچنين از گوشت حيوانات، مقدار كمى نصيب ما مى شود. اوگرچه اينها را نعمت حق مى داند و شاكر است، ليكن نعمت باطنى را برتر از نعمت ظاهرى مى داند. در زمينه علم و معرفت و اخلاق نيز اگر نعمتى نصيب كسى شود، خدا را شاكر است كه به او علم، معرفت، اخلاق، قسط و عدل، نوع دوستى و نوع پرورى داده است و البته اينها نعمتهاى برتر است؛ اما گاهى از اين حد نيز بالاتر مى رود و مى گويد بسيارى از اين اوصاف را ملائكه نيز دارند و من كه «خليفةالله» هستم نبايد در حد فرشتگان به سر ببرم؛ آنگاه از همه اينها مى گذرد و مى گويد خدايا! اينها نعمت است، ولى بهترين نعمت، خود ولى نعمت است؛ چنانكه خداى سبحان بهترين معروف و برترين معبود و مشكور و مذكور است: «يا خير معروف عرف، يا أفضل معبود عبد، يا أجل مشكور شكر، يا أعز مذكور ذكر». [4] در اين صورت، چيزى آنها را جز علاقه به حق و لقاى او راضى نمى كند. گاهى علاقه هاى مجازى در كسى پيدا مى شود و او بى تاب و مضطرب است و قدرت تحمل آنها را ندارد. گاهى انسان در بعضى از مراسم، حتى مراسم نشاط آور، مانند جشنها با آن كه زود گذر است مشتاقانه مضطرب است. حال اگر به جمال خدا دل ببندد بايد خيلى بى تاب باشد؛ چنان كه گفته شد:
«عجبا للمحب كيف ينام». [5]
دوست حق به خواب نمى رود.
دوست حق به خواب نمى رود.
دوست حق به خواب نمى رود.
برترين مرحله شكر
برترين مرحله شكر، اعتراف به عجز است؛ چون اگر كسى با زبان يا قلب شكر كند، خود اين اعضا و همچنين به كارگيرى اين نعم در ثناى حق، نعمت حق است. پس اگر نعمتى به انسان برسد و بخواهد شاكر خدا باشد، گذشته از لزوم علم به عناصر محورى شكر، ناچار است از دو نعمت ديگر مدد بگيرد؛ يعنى دو نعمت ديگر هم نصيب او مى شود: يكى اصل قلب، زبان و جوارح كه ابزار شكر است و ديگرى توفيق به كارگيرى آنها در راه صحيح. از اين رو براى هر شكرى كه انسان مى كند، كه خود نعمتى است، شكر ديگرى لازم است. امام سجاد ( عليه السلام) به خداى سبحان عرض مى كند: خدايا! ما هر گاه تو را حمد گفتيم بار ديگر بايد تو را حمد كنيم كه تو را حمد كرده ايم يا شكر كنيم كه تو را شكر كرده ايم: «فكيف لي بتحصيل الشكر و شكري إياك يفتقر إلى شكر فكلما قلت لك الحمد وجب علي لذلك أن أقول لك الحمد» [7] . شكر از اين كه اعضا و جوارح ادراكى و تحريكى ما بيجا ادراك و حركت نكرد. همه نعم از آن خداست و چيزى از آن ما و ديگران نيست؛ چون ديگران هم نعم خدا هستند و بنابراين، چاره اى جز اعتراف به عجز نيست. امام سجاد (عليه السلام) به خداى سبحان عرض مى كند: «ما عبدناك حق عبادتك» [8] و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز مى فرمايند: رسوخ علم در راسخان مايه اعتراف آنان به عجز است: «و اعلم أن الراسخين في العلم هم الذين أغناهم عن إقتحام السدد المضروبة دون الغيوب، الإقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب، فمدح الله تعالى اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علما». [9] هيچ دست و زبانى قادر بر اداى شكر نيست:
از دست و زبان كه بر آيد
كز عهده شكرش بدر آيد
كز عهده شكرش بدر آيد
كز عهده شكرش بدر آيد
[1]. كتاب: مراحل اخلاق در قرآن ص 309 [2]. سوره بقره، آيه .40 [3]. سوره ابراهيم، آيه.7 [4]. مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير، بند .86 [5]. بحار، ج 67، ص 160 (بيان). [6]. سوره ابراهيم، آيه.7 [7]. مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجاة الشاكرين. [8]. صحيفه سجاديه، دعاى.3 [9]. نهج البلاغه، خطبه 91، بند .10 [10]. سوره لقمان، آيه .27 [11]. سوره ابراهيم، آيه .34 [12]. صحيفه سجاديه، دعاى اول. [13]. سوره زخرف، آيات .14 13 [14]. محاسن برقى، ج 2، ص .93