جايگاه امربه معروف ونهي ازمنكردرنهضت حسين(ع)
ولي الله اردشيريمقدمه
در بررسي و تحليل عوامل و انگيزههاي قيام كربلا به منظور دست يابي به علتنخستين و بنيادين، به عامل و انگيزة شاخص و مهمي به نام «امر به معروف و نهي ازمنكر» برمي خوريم. سيد الشهدا حسين بن علي(ع) در وصيت نامة خويش، بر اين عامل تام و انگيزةوالا تاكيد ميورزد و هدف اصلي خود را از مخالفت با دستگاه خلافت مبتذل يزيد، امر بهمعروف و نهي از منكر و مقابلة با ظلم و جور و فساد و خيانت و بدعتها و انحرافهايي كهاز همه سو، جامعة اسلامي را به محاصره درآورده و مردم را از راه روشن و صائب دين بهبيراهههاي فسق و گمراهي راهنمون ميكردند، معرفي مينمايد. امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني علت العلل قيام مقدس كربلاستو اين به دليل جايگاه رفيع اين عنصر در حركت تاريخي امام حسين(ع) و نقش بنيادينآن در به ثمر نشستن آن جهاد مقدس است. لذا اهميّت و جايگاه امر به معروف و نهي از منكر را از منظر اميرالمؤمنين حضرتعلي(ع) ابو جحيفه كه از نيكان اصحاب امام(ع)، دوست و مورد اطمينان او بود از حضرتامير(ع) روايت نموده كه آن حضرت دربارة امر به معروف و نهي از منكر چنين فرمود: «اوّل چيزي كه از آن مغلوب ميگرديد و شكست ميخوريد (بر اثر بدبختي و دورماندن از رحمت الهي از شما گرفته ميشود)، جهاد، (زد و خورد) با دستهايتان است (كه باكفار و مشركان نميجنگيد و حدود خدا را بر فاسقان و ستمكاران و گناهكاران اجرانمينمائيد و آنان را تعزير و تأديب نميكنيد). پس از آن جهاد با زبانهايتان است (كهمعاصي و زشتيها را ميبينيد و ميشنويد و نديده و نشنيده ميانگاريد). پس از آن جهادبا دلهايتان است (كه با ستمكاران و بدكاران سود رسان دوستي و احترام نموده و باپرهيزگاران و نيكان تهيدست بياعتنايي كرده، دوري ميگزينيد). پس كسي كه به دلكار شايسته را نشناخت و ناشايسته را انكار ننمود (و نيكوكاران را دوست نداشته و بدكارانرا دشمن ندانسته كه اين كار در باب امر به معروف و نهي از منكر اقلّ واجب است)، وارونهگشته و سرش پايين و پايش بالا خواهد شد. (در دنيا آسايش نداشته، سرگردان ميشود ودر آخرت نيك بختي را از دست داده به كيفر هميشهگي گرفتار ميگردد).»حماسة حسيني
رخداد حماسه و نهضت عاشوراي حسيني آينة عزت و افتخار و واقعهاي استبينظير كه تاريخ اسلام و تاريخ بشريّت بدلي براي آن سراغ ندارد. جايگاه بلند امر بهمعروف و نهي از منكر، در قالب عاشورا، كه نقطة آغاز هزاران حماسه و نهضت مشابهحسيني در تاريخ و فرهنگ بشري، آن را به صورت رويدادهاي جاودانه درآورده است كههمچون نگين درخشاني بر تارك تاريخهاي جهان ميدرخشد. با وجود دستانتحريفگري كه در طول چهارده قرن در صدد تحريف حقيقت ارزشهاي نهضتحسيني(ع) برآمدهاند آنچه از عاشورا و در پس آن هزاران عاشوراي ديگر براي ما بهيادگار مانده از چنان عمق و غنايي برخودار است كه فرجام تاريخ، پيامآور ارزشهايوالاي انساني و الهامبخش انسانهاي آزاده و خداجو خواهد بود. فلسفه و جايگاه امر به معروف و نهي از منكر ديرباز مظهر عشق به خداوند وتسليم محض در برابر او و سمبل قيام در راه دين و برچيدن شرك و تمامي خواهانستمگر و جنايت پيشهگان فاسدي است كه به جز ترويج هوا و هوس و ابتذال به چيزديگري نميانديشند. در مقابل آنان، شاهدان شهادتطلبي كه از هيچ نيزه و كمانينميهراسند، زيبندة ورق به ورق تاريختند؛ بزرگ مرداني كه به حماسه و نهضت حسينياقتدا كردهاند و دل به عاشورا باختهاند. بدانيم كه از واقعة معطر كربلا تا امروز و فرداهاسينههاي جوانمرداني در حراست دين خدا و اسلام و قرآن آمادة جانفشاني بوده وخواهد بود، تا اسلام محمّدي(ص) و حسيني(ع) بر تارك آسمان جهان زنده و جاودانهبماند. همة ما مسلمانان از شيعه و سني به رسالت ارزشمند امر به معروف و نهي از منكركاملاً آگاهيم. جدا سازي حق از باطل و عدل از ظلم به منظور پايداري حق و عدل ونابودي باطل و ظلم، همواره رسالتي عظيم است و عاشوراي عظيم تجّلي تامّ اين رسالتاست: عاشورا دست بلندِ همّت آمران به معروف و ناهيان از منكر است، كه از افق شهادتكربلا برآمد و تا قلة خورشيد فرا رفت، تا همواره برفراز تاريخ بماند و سياهيهاي جاهليتِاز نو جان يافته را در همة ابعاد الحاد و فجور و ضلالت و بيخبري از چهرة خورشيد اسلامو قرآن فرو شويد. عاشوراي حسيني فريادي از تمامي مظلوميت اباعبدالله الحسين(ع) است كهبراي اجراي فرمانهاي حضرت رسول(ص) در بنيان نهادن امر به معروف و نهي از منكر،به آسمان برخواست و براي هميشه خواب غفلت را از سرهاي شور گستران آباديها وافقها بيرون كرد. فلسفة امر به معروف و نهي از منكر هجاي بلندي بود كه در روز عاشوراو در نهضت كربلاي حسيني براي هميشه حق را از باطل جدا ساخت تا ديگر يزيديانعصرها، نتوانند با اسلام، جاهليت را زنده كنند. اگر صداي رساي مظلوميت امر به معروف و نهي از منكر امام حسين(ع) نبود،عاشورا نبود، و اگر عاشورا نبود، اسلام نميماند، و اگر اسلام نمانده بود تمدن اسلامي پديدنميآمد. نهضت حسيني و حماسه عاشورا، نشان افتخار است كه تاريخ آن را به سينه اسلامآويخته است و مشعل جاويد هدايت گشته، كه تاريخ آن را بر سر راه فرزندان اسلام قرارداده است و اين فرزندان اسلامند كه بايد آن را زنده بدارند و مراسم عاشورا را با ياد كرداهداف والاي آن برگزار كنند و از مكتب انسانساز و مجاهدپرور عاشورا پيوسته بهرهمندگردند. حركت نهضت حسيني و حماسة عاشورا پايههاي مستحكم آمران به معروف وناهيان از منكر است كه با آيه آية قرآن عزيز، عجين گشته است؛ حركتي كه فرزند متقي ورشيد و آگاه پيامبر(ص) در راه احياي امر به معروفها و زدودن چهرة اسلام از منكراتحتي از جان عزيز و والايش دريغ نورزيد، همان زنده كردن قرآن و فعال ساختنارزشهاي فراموش شده اسلام بود كه با شهادتش و با قطرات خون عزيزانش گويا دوبارهاسلام روح و جان تازهاي به خود گرفت و از نو پديدار گشت. يزيد مظهر همة منكرات و ضد ارزشها بود و حماسة امام حسين(ع) و يارانشمظهر همه معروفها و ارزشها و در كارزاري عجيب، پرچمدار بزرگ ارزشها با خون خودو اهلبيت معظمش، همة ضد ارزشها را محكوم كرد. هر قطرهاي از اقيانوس نهضتحسيني در عاشورا يك شعور ناب قوي و يك محتواي ژرف غني و يك مكتب آموزندةانساني و يك ترتيل خونبار آيات قرآني و يك سجدة مترنم نوراني و يك سيال حياتآفرين اخلاقي و يك حماسة پويا در مسير صيرورتهاي بلند آهنگ بشري است.حماسه و نهضت حسيني و عاشوراي اباعبدالله(ع) ضربان قلب خورشيد است درسي
نة خاك. حماسة روز عاشورا، بعثت را زنده كرد، نهضت حسيني براي هميشه، محتوايغدير را در معبر اعصار بشر، به فرياد خواند. واژههاي عاشورا، فقط تشنگي، شهادت واسارت نيست، نماز و عدالت و عزت و افتخارِ تمام تاريخ نيز هست، بلكه واژههاي اصليهمين چهارتاست. نماز، واژة شب عاشورا و عدالت، واژة روز عاشورا است، و عزت، پيامنهضتهاي مكرر جهان اسلام بعد از عاشورا و افتخار يعني داشتن رهبران ديني درانقلابها و به خصوص در نظام مقدس اسلامي كه نابترين رهبران؛ همچون خميني وخامنهاي عزيز ـ كه از طرف خدا بر ما منّت نهاده شد، تا تشنگي، شهادت و اسارت راسكوي پرتاب جايگاه امر به معروف و نهي از منكر بدانيم و در اجراي آن از هيچ كوششيدريغ نورزيم. تاريخ گواهي ميدهد كه، اي حسين(ع)! تو، به اجراي قسط و عدل فرمان دادي وجامعة اسلا ميرا به نابترين معروفها به فرمان عدالت علوي فراخواندي و توراستگويي و صديقي و به هر چه فرا خواندي صادقانه با خون خود و ياران عزيزت به مهرتأييد رساندي. عاشورا، شهادت پسر پيامبر، اسارت دختران پيامبر و آواره گرداندن آنان در شهرهاو بيابانها و حاضر نمودن آنان با غل و زنجير در دربار ابن زياد و كاخ سبز دمشق در حضورحاضران مجلس يزيد، به همراه اظهار شادماني از فتح و پيروزي و غلبه بر فرزندانپيامبر، چرا و براي چه؟ اين سؤالي بود كه افكار را به خود مشغول ميداشت و سينهها راميجوشاند. تا خطبههاي علي وار بانوي قهرمان كربلا و سخنراني ولي خدا كه: «ماييم،فرزندان مكه و منا، زمزم و صفا و مروه ماييم فرياد گران راستين اذان و حاملان جاويدقرآن و اهلبيت رسول خداييم.» بدين گونه بود كه افعال و فلسفة بنيادين امر به معروف و نهي از منكر در عاشورا ازمرز شهادت و اسارت گذشته بود و بر فراز قلة جاودان رسالت جاي گرفت؛ رسالتِ احيايقرآن و نجات انسان، سنت نبوي، و پيام رسول خدا(ص). حماسة نهضت حسيني و قيامعاشورا دوباره حقّ نزول و قرآن را باز سازي كرد و سياهيهاي متراكم منكر جاهليت رازدود. و نجات معروفها را از همة تمهيدهاي الحادي و حذفهاي تعبيه شده امويتضمين نمود. قرآن يك بار ديگر با حنجرة آمران به معروفها در عاشورا تلاوت شد تاهيچگاه فراموش نگردد، و فراموش نميگردد، تا وارث كبير عاشورا، بار ديگر آن را تلاوتكند و احكام فراموش شدة آن را عملي گرداند، زندگيها را تطهير كند و زندگي قرآني رانمودار سازد و معناي حكومت اسلامي را نشان دهد. حماسه و نهضت حسيني نه حادثهاي مانده در مقطعي از زمان و محدودهاي ازمكان است و نه حركتي در اندازه و معيارهاي حركتهاي مادي كه هم ماندگاري آنانمحدود است و هم تأثير گذاري آنها، بلكه پايداري معروف است كه در فرهنگ اسلامي ودر دل تاريخ به يادگار مانده است و خود داراي فصلها و عناصر متعددي است كهماندگاري آن و تأثير نامحدود و انكارناپذيرش در طول زمانها و مكانها را موجب شدهاست. لذا ائمة هدي: و مصلحان و علما و بزرگواران و مناديان ديني نام و ياد واقعه ورخداد جوشان و خروشان نهضت حسيني را در بيزاري از دشمن، به معروفهايجاودانهاي مبدل نمودند كه بر اثر آن بيداري ملتهاي مسلمان، معرفت ديني، عشق بهولايت، شجاعت و فداكاري و هزاران شعلة فروزان و گرمابخش و نوراني ديگر را در دلهاساطع كردند و سعادت انساني را در زنده نگه داشتن ياد اين نهضت، به چه تلاشهايطاقت فرسايي تا سرحدّ شهادت خود به جاي گذاشتند و اگر امروز درخشندگيها وكمالات و كرامات در ميان انسانها مانده است و تاريخ را، ارزش نگريستن و نگاه داشتنميدهد، از بركت واقعة عاشورا و حماسة نهضت حسيني و سرزمين كربلاست. و زنده نگهداشتن ياد و خاطرة عاشورا و فداكاري مردان اندك كربلا، زنده نگه داشتن اسلام نابمحمّدي(ص) است. در اين عصر بر هر مسلمان فرهيخته است كه اگر خواهان بيمه نمودن اسلام وقرآن است، با تمام اخلاص جايگاه امر به معروف و نهي از منكر را در قيام عاشورا ونهضت حسيني فراموش نكند كه رفتن ارزشها همانا در غفلت از امر به معروف و نهي ازمنكر در تمامي وجوه زندگي است. نكند مكر بني ساعده تكرار شودكه علي در قفس خانه گرفتار شود. زينبي كو تا بگريد زار بر نعش حسينيا حسين آيا كسي جز تو مكرر كشتهشد؟نياز جوامع بشري به امر به معروف و نهي از منكر
تأثير نقش عنصر امر به معروف و نهي از منكر، در قيام امام حسين(ع) و نهضتعاشورا، ضرورت تعمق در ميزان تأثير گذارياش در به ثمر رسيدن نهضت كربلا است.امر به معروف، به دعوت واداشتن مردم به نماز و روزه و خمس و زكات و راستي و صلاح وعفاف و امثال اينها محدود نميشود، بلكه همة كارها و اعمال نيك و پسنديده و مفيد وارزشهاي والاي الهي را شامل ميگردد. از جمله دعوت مردم به جهاد و مبارزه با ظلم وفساد و استثمار و از بين بردن زمينههاي هر نوع تعدي و تجاوز و ستم و غارت و چپاول، ونيز كوشش، جهت برقراري قسط و عدل در جامعه، با تشكيل حكومت و نظام سياسيمقتدر و الهي، همه در فضاي گستردهاي كه اين قانون بزرگ الهي ايجاد ميكند، مطرح ومورد توجه و عمل قرار ميگيرد. نهي از منكر در بازداشتن مردم از قمار، شراب، زنا، دروغ، غيبت، تهمت، ربا،احتكار و امثال اينها منحصر نميگردد. بلكه اين نهي و بازداشتنها جزئي از وظيفه وفريضة نهي از منكر محسوب ميشود و مقابله با حكمرانان ظالم و ستمگر و بازداشتنآنان از استبداد و تجاوز و جور و فساد نيز نوعي نهي از منكر به شمار ميرود. و نيز مبارزه باقدرتهاي سلطهگر كه در پي گسترش سيطرة سياسي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي برجامعههاي بشري هستند و براي نيل به مقاصد پليد خويش از ارتكاب هيچ جنايتيفروگذاري نميكنند، جزئي از نهي از منكر محسوب ميشود و از مهمترين جلوه ونمودهاي اين قانون الهي به شمار ميرود. نگرش اساسي به ديدگاههاي ژرف حضرت اباعبدالله الحسين(ع)، اهميت خاصو نقش حياتي و تعيين كنندة اين فريضة الهي را در اصلاح و اعتلاي جامعه، سلامت وسعادت مردم، تضمين پاكي، عفاف، سالم سازي محيط اجتماعي، زدودن آثار بزه و گناه وظلم و جور مينماياند. در بررسي اين ديدگاهها مشخص ميشود كه چرا و چگونه عنصرامر به معروف و نهي از منكر علت العلل قيام خونين كربلا محسوب ميشود وسيدالشهدا(ع) به صراحت فلسفة اصلي حركت پرشور خويش را در مخالفت و مبارزةخونين با خلافت يزيد، اين عامل و عنصر ميداند و در مراحل مختلف نهضت مقدسخويش به امر به معروف و نهي از منكر اشاره ميكند. امام حسين(ع) ابتدا در مذمت ترك فريضة الهي امر به معروف و نهي از منكر، بهويژه از سوي صاحبان علم و آگاهي چنين ميفرمايد: «عبرت بگيريد، پند پذيريد، نيكو بنگريد كه پروردگار متعال دربارة كساني كه ازامر به معروف و نهي از منكر خودداري و كوتاهي ميكنند چه فرموده است. قرآن كريم،احبار و ربّانيها را مورد ملامت و سرزنش قرار داد. ميفرمايد: (لو لا ينهاهم الربّانيون و الاحبار عن قولهم الاءثم و أكلهم السحت لبئس ماكانوايصنعون) اگر علي و روحانيها، آنان را از گفتار زشت و خوردن حرام باز ندارند بلكه با آنان بهخوردن مال حرام و رشوه شركت كنند، كاري بسيار زشت ميكنند. و در همين سوره قرآن كريم بيان ميفرمايد كه: (لعن الذين كفرو امن بني اسرائيل عليلسان داود و عيسي بن مريم. ذلك بماعصوا و كانوا يعتدون كانوا لايتناهون عن المنكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون)؛ كافران بني اسرائيل به زبان داود و عيسي بن مريم از آن جهت لعنت شدند كهنافرماني خدا نمودند و از حكم حق سركشي كردند. آنان هيچ گاه از كار زشت خود - با آنهمه پند و اندرز رسولان حق دست بر نداشتند و چه قدر آنچه ميكنند، قبيح و ناشايستهاست. اين خودداري و امتناع و سكوت و سكون را عيب شمرده و آنان را كه در برابر مظالمو منكرات اجتماع لب از امر به معروف و نهي از منكر فرو ميبندند، مسئول و محكومدانسته است، ربانيّون و احبار كه پيشوايان و ائمة قوم بودهاند، پادشاهان را از ستم و تعدينهي نميكردند، از نزديك به ظلم و تيره بختي مظلوم مينگريستند، اما برضد ظلم وظلمه قيام نميكردند. همواره سكوت مينمودند، اين سكوت بيشتر براي هدايا و مزايايي بود كه ازمصادر ظلم به ربانيّون و احبار تقديم ميشد، و گاه به اسم تقّيه و پرهيز نامي بر آنميگذارند، ولي در هر صورت، سكوت ربانيّون و احبار گناهي عظيم شمرده ميشد.پروردگار متعال در قرآن مجيد چنين تقيّه و پرهيز را گناه ميشمارد: («فلاتخشوا الناس و اخشوني)؛ از هيچ كس نترسيد و از انتقام من بترسيد. قرآن كريم از كساني كه به معروف امر و از منكر نهي ميكنند، چنين ياد فرموده: (المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عنالمنكر)؛ مردان و زنان مؤمن ياور و دوستدار يكديگرند و خلق را به كارهاي نيكدعوت و از كارهاي زشت منع ميكنند. با توجه به آيات فوق، خداوند متعال، آشكارا امر به معروف و نهي از منكر را فريضهو واجب خوانده و دستور داده كه بندگان آگاه وي از اين دو تكليف حساس شانه تهيننمايند و به وظيفة خويش قيام كنند.مهمترين وظيفه و مسئوليت عالمان وارستة دين
اباعبدالله الحسين(ع) در جملهاي از خطبة خويش، از احبار و ربانيّون؛ يعنيعالمان دين كه در گذشته در انجام وظيفة بزرگ امر به معروف و نهي از منكر قصور وكوتاهي ميورزيدند و ظلم پيشگان را از عمل شنيع و ننگينشان باز نميداشتند، سخنروان و شيوايي به ميان ميآورد، كه در اين بخش روشنتر بيان شده است. عالمان دين در هر عصري، به دو دسته تقسيم ميشوند: دستة اوّل آنانند كه درآيات اشاره شده در خطبة سيد الشهدا(ع) از وظيفة امر به معروف و نهي از منكر كهمهمترين وظيفه و مسئوليت آنان بود، كوتاهي ميكردند و به رسيدگي به امور مردم وتلاش و مبارزه براي رهايي و نجات و رستگاري آنان، با ظالمان و قدرتهاي ستم پيشهبه مراوده و مجالست ميپرداختند و توجيهگر ظلم و فساد و جنايتشان ميشدند. دسته دوم عالمان وارسته و مسئول كه خود را در برابر دين خدا و تودههاي مردمجامعه وظيفهمند و داراي مسئوليتهاي سنگين هدايت و راهيابي، و مقابله و مبارزه باظلم و فساد و گمراهي ميدانستند و لحظهاي در انجام تكاليف الهي خود قصور و تسامحروا نميداشتند. قرآن كريم از اين عالمان آگاه و مسئوليتپذير اين گونه ياد ميكند: «كساني كه رسالتهاي خدا را ابلاغ ميكنند و از او ميترسند، و از هيچ كس جز اوبيم به دل راه نميدهند، و خدا خود، براي حسابرسي بسنده است.» و در آيهاي ديگر ميفرمايد: هر آينه از ميان بندگان خدا، عالمان و دانشوران از او ميترسند و در برابرش خاشعهستند. صفت و شاخص بارز عالمان صالح و پاك «خشوع» و «ترس» در برابر خداوند قادرمتعال است. خوف اين بندگان در برابر عظمت حضرت پروردگار با مشاهدة آثار شگرف او،در آفرينش و شناخت و معرفت اصيل نسبت به ذات و صفات و اسماء او صورت ميپذيردو آنان هر چه در ايجاد ارتباط معنوي با مبداء وجود، بيشتر توفيق به دست ميآورند و دراُنس و تقرب به او مراحل بالاتري را پشت سر ميگذارند و روح و روانشان را از مناجات بااو سيراب ميسازند، خاضعتر ميگردند و خويشتن را در برابر فرمانها و دستورالعملهايزندگي ساز و سعادت آفرين دين او تسليمتر و مراقبتر مييابند. خوف و خشوع در برابر خداوند منّان، حالتي در روح پديد ميآورد كه خوف و ترسدر برابر قدرتهاي سلطهگر را نفي ميكند؛ به تعبيري ديگر، خاضع براي خدا چنان باعشق و محبت او پرورده ميشود و طاعات و عبادات به درگاه پروردگار آنسان در روح وروان او اثر مثبت و سازنده بر جاي مينهد، و قدرت و توان در نهادشان ذخيره ميسازد كهدر برابر هيچ قدرتي سر تسليم فرود نميآورد. طبيعي است كه توكل به خدا كه موجب فرو ريختن همة خوف و هراسهاينامطلوب از قدرتهاي بشري ميگردد، علماي صالح و خداترس را براي انجام وظايفيكه خدا براي آنان معين و مشخص كرده، آماده و مهيا ميسازد و راه را براي مقابله با هرگونه ظلم و ستمي كه از دستگاههاي جور بر تودههاي محروم جامعه ميآيد، هموارمينمايد. اوراق تاريخ مبارزههاي وقفهناپذير و خونين اين دسته از علماي دين را با ظالمانو تجاوز پيشگان، در راه اجراي دستورهاي الهي و نجات و رهايي مردم مظلوم به ثبترسانده است و جامعههاي بشري همواره سلامت و سعادت خود را در پرتو مجاهدات وتلاشهاي خالصانة اين بندگان وارسته و صالح خدا به دست آوردهاند. تداوم و استمرار ارزشهاي الهي و انساني كه تضمين كنندة زيست سالم جمعياست، با مسئوليتشناسي و مبارزة پيگير اينان در بستر زمان تحقق يافته است.وانشاءالله تا ظهور منجي يگانة بشريت و خورشيد تابندة اسلام، اين تحقق به عينيّترسد و دلهاي ميليونها مظلوم گيتي را به جمال عدالت گسترش روشن كند و حافظارزشها و معرفت گرداند.جايگاه امر به معروف و نهي از منكر در فرهنگ اسلامي و سخنانامامحسين(ع)
امام حسين(ع) پس از مذمّت ترك امر به معروف و نهي از منكر و بيان شدت قبحو زشتي زير پا نهادن دستور صريح قرآن دربارة عمل به اين اصل اجتماعي و نيز اشاره بهوجوب اين دستور الهي و رعايت آن از سوي مردان و زنان با ايمان، به فلسفه و آثار اينفريضة بزرگ اشاره نموده و ميفرمايد: «پروردگار دانا نيكو ميداند كه وقتي تكليف امر به معروف و نهي از منكر بهنيكويي ادا شود، تكاليف ديگر به آساني ادا خواهد شد. آنچه معروف و محمود است انجامخواهد گرفت، و آن كردارها كه نكوهيده و ناشايستهاند، متروك خواهند ماند. از بركت امربه معروف، فرايض دشوار و احكام سنگين به بهانة دشواري و سنگيني از شانه نخواهدافتاد، و در ساية نهي از منكر لذتهاي حرام و معاصي شيرين، ديگر شيريني و لذتنخواهد داشت و قباحت خود را پنهان نتواند ساخت. امر به معروف و نهي از منكر دو منادي مجاهد اسلامند كه مسلمانان را به سويمعروف و نيكيها ميخوانند و از منكرات باز ميدارند. امر به معروف ما را به رد مظالم واحقاق حقوق و مخالفت با ظالم و عدالت اجتماعي و اداي فرايض دعوت ميكند، و نهي ازمنكر ما را از ستم و تعدي و تجاوز و آلودگيها و پستيها باز ميدارد.» در اين جملهها اباعبدالله الحسين(ع) به فلسفة امر به معروف و نهي از منكر اشارهميكند و از همين رو، تأمل در اين دستورهاي بزرگ الهي را بر ميانگيزاند و شرح و تبيينآن را ضروري ميسازد. در فرهنگ و معارف اسلامي، فريضة امر به معروف و نهي از منكر، از جايگاه واهميّتي خاص برخوردار است، به گونهاي كه تمام عبادات؛ همچون نماز، روزه، حج، جهادو ديگر احكام و قانونهاي اسلامي در ابعاد و زمينههاي مختلف به وجود اين اصل ودستور بزرگ ديني ارتباط و وابستگي كامل و تام دارند. اگر امر به معروف و نهي از منكر به تعطيلي گرايد و اهل ايمان از عمل به اينقانون الهي قصور و تسامح ورزند، نماز و روزه و حج و جهاد و ديگر مقررات و قانونهاياسلام نيز تعطيل ميشوند و از اعتبار و بقا و تداوم ساقط ميگردند. زيرا با عمل به فريضةامر به معروف و نهي از منكر عبادات و دستورهاي الهي پايدار و باقي ميمانند و چنانچهمردم به خير و نيكيها دعوت و ترغيب نگردند و از بديها و معاصي و گناهان نهي نشوند،گرايشي نسبت به عبادات الهي؛ همچون نماز، روزه، حج و جهاد به وجود نميآيد ومقررات و دستورالعملهاي عبادي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي اسلام ترويج نميگرددو جامعة انساني طريق سعادت و رشد و كمال را نميپيمايد و به اعتلا و اقتدار مادي،معنوي و دفع موانع و مشكلاتي كه راههاي سلامت و تكامل جسمي و روحي را مسدودميسازند و انسان را در لجنزارهاي عفن فساد و تباهي ميافكند، توفيق حاصلنمينمايد. بنابراين، تمام عبادات اسلامي و قانونهاي اجتماعي و اقتصادي اسلامموجود بودن خويش را از بقا و تداوم امر به معروف و نهي از منكر ميگيرند و به بركت وجوداين فريضة الهي پايدار هستند.قرآن كريم و جايگاه رفيع امر به معروف و نهي از منكر
قرآن كريم به دليل جايگاه رفيع اين فريضة الهي در گسترة دين و نقش زير بناييآن در بقاي ارزشهاي الهي و تداوم اعمال صالح و مفيد و سودمند در جامعة انساني، بهحضور حتمي اين عنصر در حيات اجتماعي انسان فرمان ميدهد: (و لتكن منكم امّة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر واولئك هم المفلحون)؛ بايد همواره گروهي از شما باشند كه ديگران را به امور پسنديدهدعوت كرده و به نيكيها امر نمايند، و از انجام بدي و ناشايست باز دارند، و آنان رستگارانعالمند. طبيعي است ادامة راه و گسترش اعمال شايسته و نافع در جامعة انساني، و نيزجلوگيري از آفات و زيانهاي عملكردهاي ناصواب و زيانمندي كه حيات اجتماعي را باهدم و نابودي مواجه ميسازد، جز در پرتو حركتهاي مفيد در جهت حفظ و پاسداري ازارزشهاي والا و عملكردهاي مفيد، و مقابله و مبارزه با اعمال زشت و ناسودمند برايجامعة انساني ممكن نخواهد گشت و اين مهم نيز بيداري و آگاهي و احساس مسئوليتانسانهاي خدا باور و با ايمان را ميطلبد كه براي فرمان الهي در دعوت به نيكيها و نهياز بديها، به پاخيزند و در عرصههاي عمل اجتماعي به تلاش و فعاليت صادقانه وخالصانه بپردازند و راههاي رشد و تكامل مادي و معنوي انسانها را هموار نمايند. دانشمند بزرگ معاصر اسلامي در تفسير ارزشمند خود اين حقيقت را به گونهايديگر مورد اشاره قرار ميدهد: «تجربه قطعي به ما نشان ميدهد كه آدمي هر اندازه براي خود معلوماتي تهيهكند - و تهيه نميكند مگر آنچه را كه نافع خود ميداند - و از هر راهي آنها را گردآورد، تاوقتي در خاطرش ميماند كه نسبت به آنها يادآوري داشته باشد، و چنانچه از تمرين وبررسي آن دست برداشت، كم كم معلوماتش به ديار نيستي رهسپار خواهد شد.از طرفديگر باز جاي شك و ترديد نيست كه عمل در تمام شئون و مراتبش دائر مدار علم بوده باقوّت و ضعف يا صلاح و فساد آن نسبت مستقيم دارد. و هم جاي ترديد نيست كه علم وعمل با يكديگر نسبت متعاكس داشته، علم قويترين داعي عمل و عمل مشهود وخارجي نيز قويترين وسيله ازدياد علم ميباشد. با توجه به مطالب نام برده روشنميشود كه اگر در اجتماعي، دانش و علم نافع و عمل صالحي باشد، براي دوام و پايداريشبايد افراد را از منحرف شدن از راه خير - كه همان اعمال معروف و شناخته نزد آنان است- باز دارند، و مردم ديگر را هم به طي كردن راه خير تشويق نمايند و آن را كه از راه خير ومعروف برگشته و در پرتگاه شر و منكر واقع شده، رهايش نكنند و از خطر سقوط نجاتشبخشند. اين همان دعوتي است كه با تعليم و آموزش و امر به معروف و نهي از منكر شروعميشود.» قرآن كريم در انتهاي آية مورد بحث، دربارة وجوب امر به معروف و نهي از منكر،مردمي را كه متّصف به اين صفت و ويژگي بزرگ الهي هستند، گرامي ميدارد و با تعبيرزيباي (اولئك هم المفلحون) از آنان ياد مينمايد؛ يعني اينان ـ به آن دليل كه اوّلاً خودانسانهاي پاك و مهذب و فداكار و دين باور هستند و خويشتن را موظف به رعايت دقيقموازين شرعي و دستورالعملهاي ديني ميكنند و در تمام لحظات زندگي با مراقبتهايمستمر در مسير جلب رضايت و خشنودي خدا گام برمي دارند، و ثانياً در برابر تودههايمردم جامعه احساس مسئوليت ميكنند و به تسامح و غفلت از كنار فساد و تباهي وآلودگيهاي اجتماعي نميگذرند و همواره به نيكيها دعوت ميكنند و از بديها و معاصيو گناهان نهي مينمايند ـ نجات يافتگان و رستگاران واقعي محسوب ميشوند و موردتوجه و عنايت خاص حضرت پروردگار قرار ميگيرند. اين انسانهاي مهذب و مسئول به آن دليل رستگار ناميده شدهاند كه هدايتكننده و مصلح هستند و به بركت وجود آنان، انسانها به راههاي رشد و كمال معنوي راهمييابند و در مسير روشن و نوراني دين هدايت ميشوند. همچنين با ايثار و فداكاري وتلاش و فعاليتهاي خستگيناپذير اين گروه از بندگان خداست كه جامعه هاي انسانياصلاح ميشوند و موانع پيشرفت و تكامل آنان مرتفع ميگردد و به عزت و بالند گي واعتلا نايل ميآيند. قرآن كريم، دامنة نفوذ و جايگاه امر به معروف و نهي از منكر را از فضا و محدودهجامعة اسلامي بالاتر ميبرد و تمام مردم جهان را مشمول اجراي اين فرمان و حكم الهيميداند و مسلمانان راستين را موظف ميكند كه علاوه بر محدودة جوامع اسلامي ودنياي اسلام، در گسترة كرة زمين و سرتاسر جهان دعوت به نيكيها و نهي از بديها وپليديها را در سرلوحة اعمال و اهداف خويش قرار دهند: (كنتم خير امّة اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر.) شما مسلمانان بهترين امتي هستيد كه به نفع تمام مردم جهان برخاستهايد. زيراتودههاي مردم دنيا را به نيكيها و اعمال نافع دعوت ميكنيد و از بديها و پليديها نهيمينماييد. آية شريفة فوق از زاويهاي ديگر به جايگاه رفيع امر به معروف و نهي از منكرمينگرد و اهميت آن را مينماياند و به نقش تعيين كنندهاش توجه ميدهد. از اين زاويه،امر به معروف و نهي از منكر اصل و قانوني است فراگير و جهان شمول كه هرگز نميتوانآن را به مكان و زماني خاص محدود و محصور نمود. بلكه بايد با نگرشي جامع و وسيع بهاين اصل، آن را از فضاي كشور و جوامع اسلامي بيرون برد و براي رشد و سعادت همةمردم جهان از اين عنصر حياتي بهره برد و به اصلاح دنيايي كه از همه سو، در معرضفساد، تباهي، قتل، ظلم و جنايت است، انديشيد و بر مردمي كه برخلاف مسير فطرتخداجوي خود به فسق و پليدي و الحاد و بيديني آلوده گشتهاند، بانگ بيداري و صلاينجات و رهايي برآورد و از خواب غفلت و فراموشي بيدارشان كرد و به خويشتنِ الهيشانرجعت داد. از ديدگاه قرآن كريم همانگونه كه عمل به فريضة امر به معروف و نهي از منكرجامعه هاي بشري را رو به اصلاح و تكامل ميبرد و از سقوط در دام مهالك باز ميدارد،امتناع از اجراي دقيق آن نيز ضرر و زيانهاي جبران ناپذيري را در پي ميآورد و موجبفساد و جنايت و ظلم و خونريزي در تمام كرة زمين ميشود: (فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقيّةٍ ينهون عن الفساد في الارض الاّقليلاًممّن أنجينا منهم و اتّبع الّذين ظلموا ما اترفوا فيه و كانوا مجرمين.) ؛ چرا درامتهاي گذشته مردمي با عقل و ايمان وجود نداشته كه ديگران را از فساد و اعمال زشتنهي كنند، تا ما مثل آن عدة قليل مؤمنانشان را كه نجات داديم همه را نجات و رهاييبخشيم؟ و ستمكاران از پي عيش به نعمتهاي ناپايدار و حرام دنيوي رفتند، كه مردميبدكار و كافر به جهان آخرت بودند (و بدين جهت همه هلاك شدند). قرآن كريم در آية فوق يادآور ميشود كه آنچه موجب گسترش فساد و تباهي وظلم در زمين و سرانجام نابودي و هلاكت انسانها ميشود، امتناع و خودداري از عمل بهقانون امر به نيكيها و نهي از بديها و پليديهاست، زيرا چنانچه مردم صالح و نيكوكار،گناهكاران و فسادگران را از كژ راههها منع ميكردند و از انجام فساد و ستم باز ميداشتند وبه خير و نيكيها دعوت و ترغيب مينمودند، قتل و جنايت و گناه و پليدي كاهشمييافت و پاكي و عفاف و نيكيها رو به رونق و فزوني ميرفت. ولي وقتي نيكان با بداندرآميزند و در كنار آنان لحظات زندگي را سپري كنند و دعوت به نيكيها و مقابلة با بدي وشرور را رها كنند، طبيعي است كه هرگز از فساد و تباهي كاسته نخواهد شد و ظلم و جور وجنايت، گسترة خاك را فرا خواهد گرفت و راه نابودي ملتهايي كه تن به ظلم و فساد وخيانت ميدهند ـ با آن كه قدرت و توان كافي براي مقابلة با وضعيت ناهنجار موجود را درخود ذخيره دارند از حركت و تلاش سازنده، سرباز ميزنند ـ هموار خواهد ساخت. قرآن كريم صراحتاً در دو داستان عبرتآموز خويش قصور و تسامح گروههايمردم را چنين بيان فرمودند: سكوت و بياعتنايي در برابر مفاسد اجتماعي را گناه و معصيت بزرگي ميداند كهدامنگير صاحبان تسامح و غفلت ميشود.
قيام عاشورا پشتوانة امر به معروف و نهي از منكر
در معارف و مواريث فرهنگي شيعي تعابير و عباراتي مييابيم كه به زيبايي هر چهتمامتر به نقش محوري امر به معروف و نهي از منكر در بقاي دين و استمرار تعاليم واحكام اسلام و اصلاح جامعه و تأمين سلامت و امنيّت و پاكي و عفاف تودههاي مردمتأكيد ميورزند و با بيان نكتههايي عميق و عبرتآموز توجه اهل ايمان را به اهميت اينفريضه بزرگ الهي جلب مينمايند و هرگونه تسامح و غفلت را در عمل به اصل و قانونيكه تضمين كنندة حيات سالم و عزتمند جامعة اسلامي است، نكوهش ميكنند. اين معارف ژرف در واقع شرح جامع آيات قرآن دربارة نقش آفريني عنصر امر بهمعروف و نهي از منكر محسوب ميشوند و اصولي كه اين كتاب مقدس دربارة وجوب واهميت اين فريضة الهي مطرح مينمايد، تفسير و تبيين ميكنند و تودههاي مردم را بهبينش و بصيرت جامع و فراگير نسبت به وظايفي كه عهدهدار هستند، ميرسانند. اوّلين سخن دربارة اهميت و نقش امر به معروف و نهي از منكر را از رسول گرامياسلام حضرت محمّد(ص) نقل ميكنيم: «ديگران را به نيكي وادار كنيد و از بديها باز داريد، در غير اين صورت سنتخدايي چنين است كه بَدانِ شما بر نيكانتان مسلّط خواهند شد و دعاهايي كه ميشود،فايدهاي ندارد و مستجاب نخواهد شد.» در روايت فوق دو نكته و واقعيت ارزشمند مورد توجه قرار گرفته كه لازم است بيانشود اين گونه: نكته و واقعيت اوّل اين است كه در صورت ترك امر به معروف و نهي ازمنكر انسانهاي ناصالح و ناشايست بر نيكان و صالحان سيطره ميافكنند و به ظلم وستم و فساد ميپردازند و عرصة زندگي سالم را بر آنان تنگ ميسازند و راههاي رشد وكمال را مسدود مينمايند و آزادي و امنيت و آسايش را كه ضروريترين نياز جامعه است،سلب ميكنند. اين وضعيت و شرايط نامساعد و نامطلوب سنت خدا؛ يعني اصل و قانونتخلفناپذيري است كه حاكم ميگردد و مسئول آن كسي جز خود انسان نيست. همچنان كه هر معلولي علتي دارد و هر پديده و حادثهاي پديدآورندهاي، هرشرايط نامناسبي كه در جامعه انساني به طور گسترده و فراگير حاكم و مسلط گردد، معلولياست كه علت اصلي و بنيادي آن خود انسان است و اين بدبختي و ذلّت از جاي ديگرينازل نگشته و از درون انسان و خواست و تمايل او تراويده و عينيّت يافته است. وقتي پاكي و عدالت و آزادي و امنيّت و راستي و صداقت و ديگر ارزشهاي الهيصيانت و پاسداري نشود و صالحان و نيكان جامعه در مقابل رشد فزايندة ضد ارزشهااحساس مسئوليت نكنند و دست ظالمان و مفسدان و گناه پيشگان را در انجام هر عملخلاف و نادرستي گشوده گذارند، طبيعي است كه به مرور زمان ارزشها رنگ ميبازند و بهفراموشي سپرده ميشوند و مفسدان و گمراهان بر نيكان و صالحان تسلط مييابند ونبض جامعه را به دست گرفته و در انجام هر ظلم و خلاف و فسادي، رها و بي قيدميگردند. اين وضعيت معلول سستي و سهل انگاري مردمي است كه با چشم خودخلافكاري و فساد و گناه را مشاهده كردند و لب فرو بستند و راه رشد روز افزون فحشا وپليدي و فساد گستري مفسدان و معصيتكاران را صاف و هموار نمودند و جامعه را بهسراشيبي سقوط و نابودي رهنمون شدند. نكته و واقعيت دوّم اين است كه در جامعهاي كه فحشا و ظلم و پليدي غالب استو بدها و ناپاكان مسلط گردند، نيكان و صالحان هر چه به پاكي گرايند و لب به دعابگشايند و به تضرع به درگاه الهي بپردازند و نابودي فساد گستران و ظالمان را آرزو ودرخواست نمايند، راه به جايي نميبرند و توجّه حضرت حق و ياري و مساعدت او را جلبنميكنند. اين حقيقت بزرگي است كه انسان در نيل به سعادت و رستگاري بايد بر عملخويش تكيه كند و تلاش و فعاليت گسترده و همه جانبهاي را پشتوانة موفقيّت خود قراردهد. اين حقيقت چه در زندگي فردي و چه در زندگي اجتماعي ثابت و غير قابل تغيير وخدشه است و انسان چه در اهداف و آمالي كه در معيشت خويش پي ميگيرد، و چه دراهداف جمعي و دربارة سعادت جامعه، بايد به عمل خود متكي باشد و تلاشخستگيناپذير خويش را عامل موفقيّت و پيروزي بداند. تعاليم اسلام تأكيد و توصيه فراوان دارند كه انسان در گرو عمل خويش است وسعادت و شقاوت و پيروزي و شكست او را خود بنا ميكند و دنيا و آخرتش را چگونگيكردار و رفتار خود او به آباداني يا خرابي ميرساند. توصية اسلام به عمل، بسيار صريح و روشن است و بر اساس اين توصيههايمكرر و مستحكم انجام همة امور در ابعاد فردي و اجتماعي به عهدة خود انسان است ودعا نقش ياري رساني دارد و به هيچ وجه جاي عمل را نميگيرد و تعاليم ديني جز ايننقش، اصالتي براي دعا نميگويند. با توجه به توضيحي كه گذشت، اين واقعيت چهره مينمايد كه در صورت ترك امربه معروف و نهي از منكر و تسلط فسادكاران و جنايت پيشگان بر نيكان و صالحانجامعه، هيچ دعايي از سوي آنان به استجابت نميرسد و همچنان فساد و گناه رونقميگيرد و مفسدان و ظالمان مسلط و غالب باقي ميمانند. زيرا نيكان جامعه از امر بهمعروف و نهي از منكر امتناع ميورزند و به مقابله با فساد و ظلم و جنايت بر نميخيزند وهيچ سخن و عمل و حركتي را در مسير اصلاح جامعه به ظهور نميرسانند. طبيعي استكه در چنين شرايطي دعا هيچ نقش و اصالتي ندارد و تنها با آغاز تلاش و فعاليت و مبارزةقولي و عملي با فساد و تباهي است كه دعا همچون نيرويي شگرف و ياري رسان رخمينمايد، و خداوند قادر متعال راههاي پيروزي صالحان و نيكان را كه با احساسمسئوليت و تعهد به پا خاستهاند و به مقابلة با فساد گستران و ظلم پيشگان پرداختهاند،هموار مينمايد.امر به معروف و نهي از منكر در نظرگاه امام حسين(ع)
در شروع اين بخش سخن را تبرك ميكنيم به كلام گهر بار مولاي متقيانحضرت علي(ع) كه در اهميّت و جايگاه امر به معروف و نهي از منكر، ميفرمايند: «قوام الشّريعة الامر بالمعروف و النّهي عن المنكر»؛ قوام و پايداري دين به امربه معروف و نهي از منكر است. دين مجموعهاي است از قوانين و احكام كه سعادت و رستگاري انسان را درعرصههاي زندگي فردي، اجتماعي، سياسي، اخلاقي و اقتصادي تضمين ميكند و او رادر نيل به رشد و تكامل در ابعاد مختلف مساعدت ميكند و راههاي مقابله با موانع و آفاتو زيانهايي را كه تهديدكنندة زيست سالم مادي و معنوي است، صاف و هموار مينمايد. احكام و قوانين سعادت آفرين و زندگي ساز ديني، اوضاع مساعدي را ميطلبند تابه ظهور و عمل رسند. تا اين اوضاع مطلوب تأمين نگردد، تعاليم و قوانين دين در ميانكتابها باقي ميماند و راههاي رشد و سعادت انسان در ابعاد و شئون مادي و معنويمسدود و نامساعد ميگردد. راه بقا و تداوم و به دنبال آن اجراي احكام و قوانين اسلام با تبليغ و ترويج تعاليمديني، و مقابله با موانع رشد و گسترش آن هموار ميشود. اين همان شرايط و بسترمناسبي است كه در آن تفكر ديني رونق ميگيرد و احكام و قوانين الهي در عرصههايگوناگون تجلّي مييابد. اين شرايط و بستر مناسب فقط در پرتو تحقق امر به معروف و نهي از منكر پديدميآيد و چنانچه تلاش و كوشش در مسير تحقق اين فريضة الهي صورت نپذيرد، احكامو قوانين ديني تبليغ و ترويج نميگردند و در چنين اوضاعي قوام و پايداري دين آسيبميبيند و ارزشهاي الهي رنگ ميبازند و به تعطيلي ميگرايند. كلام ارزشمند ديگري دربارة نقش و اهميت و جايگاه امر به معروف و نهي ازمنكر از اميرمؤمنان حضرت علي(ع) آمده، كه فرمود: «تمام كارهاي نيك و جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهي از منكر،همچون قطرهاي است در مقابل درياي پهناور.» در اين روايت در كنار كارهاي مختلفي كه پاكي و نيكي و ارزشمند بودن بر آنهامترتّب است، جهاد در راه خدا نيز بيان ميشود و اين به آن علت است كه جهاد درخششو اهميّت خاصي دارد و آثار و بركاتي كه ميآفريند بسيار حياتي است. درخشش جهاد بهحدّي است كه در آيات قرآن و سخنان ائمة دين: جايگاه خاصي را به خود اختصاصداده است و حجم جالب توجهي از آيات و روايات، به توجّه، تبليغ، ترويج و ارزش گذاريدربارة آن پرداختهاند. طبيعي است كه جهاد در راه خدا جزء كارهاي نيك و از مهمترين آنها محسوبميشود و اين كه حضرت علي(ع) پس از مطرح كردن تمام كارهاي نيك عبادت و جهاددر راه خدا را نيز ضميمه كرده، اين واقعيّت را القاء مينمايد كه در اين گستره، جهاد نيز كهاصلي حياتي و نقش آفرين است حضور دارد، تا اهل ايمان دريابند كه وقتي تمام كارهاينيك با امر به معروف و نهي از منكر مقايسه ميشود، جهاد نيز كه بسيار مهم و زير بنايياست نيز در اين مجموعه جاي دارد. عنصر امر به معروف و نهي از منكر را آن گونه كه هست، بايد مهدي(عج) گونهنگريست و اين امر تحقق نمييابد مگر اين كه ديدگاههاي سطحي و نامتناسب باحقيقت اين فريضة الهي را رها سازيم و به تعابير و تمثيل و تشبيههايي كه بر اثر فرهنگو معارف اسلامي دربارة جايگاه، اهميت و نقش حياتي و زيربنايي اين اصل و قانون بزرگآمده است ژرف نگري و تعمق روا داريم تا به سرچشمه زلال حقيقت رهنمون گرديم. سند ديگري دربارة اهميت خاص فريضه و اصل امر به معروف و نهي از منكر ازحضرت امام محمّد باقر(ع) داريم كه: «واي به حال گروهي كه با امر به معروف و نهي از منكر دينداري نميكنند.» در اين روايت امر به معروف و نهي از منكر، مهمترين نمود و جلوة دينداريمحسوب گرديده است؛ يعني كساني را ميتوان دين باور و معتقد و عامل بهدستورالعملهاي ديني دانست كه در عمل به فريضة امر به معروف و نهي از منكر از تقيّدو تعهد لازم برخوردار باشند و به غفلت از كنار آن نگذرند و در كنش و رفتار اجتماعي آنانبه وضوح، اين اصل و قانون الهي ظهور و تجلّي يابد. به ديگر سخن، ظهور ديانت را بايد در كساني به روشني ديد، كه به اين فريضهعمل كنند. زيرا آنان كه به اين وظيفة الهي عمل مينمايند، اوّلاً خود به آنچه ميگويند،متّصف هستند و قبل از اين كه از ارزشها نيكيها و اعمال صالح سخن به ميان آورند وديگران را دعوت به انجام آنها نمايند، خود عامل و فاعل هستند و از هر چه كه نهيميكنند و باز ميدارند، خود فاصله ميگيرند و بدين ترتيب دينداري را به معناي دوري ازگفتار و كردار ناصواب و عملكردهاي زشت و خلاف عقل، و پايبندي به واجبات ودستورالعملهاي الهي در حركات و سكنات خود به ظهور ميرسانند. ثانياً، با توجه به نقش ويژهاي كه جايگاه امر به معروف و نهي از منكر در قوام دينو دين باوري دارد، آنان با عمل به چنين اصل و قانوني دينداري را تداوم ميبخشند و باامر به معروف و نهي از منكر به طور عملي و عيني موجب گسترش تعاليم اسلام در جامعهميگردند. بنابراين، كساني كه امر به معروف و نهي از منكر مينمايند، به زيباترين وجهدينداري ميكنند و به وظيفه و تكليف خويش در برابر حضرت حق به نيكي عملمينمايند، و طبيعي است آنان كه اين تكليف و مسئوليت را رها ميكنند و از انجام دقيقو صحيح آن امتناع ميورزند، ديندار واقعي نيستند و نميتوان آنان را بندگاني شايسته ومقيّد و متعهد در برابر دين و دستورالعملهاي ديني به شمار آورد. اگر چه، سخن ائمة دين: دربارة نقش و اهميت امر به معروف و نهي از منكربسيار فراوان است، و با توجه به آنچه از نظر گذشت، به نيكي به سخن حضرت اباعبداللهالحسين(ع) كه عمل به وظيفة امر به معروف و نهي از منكر را زمينه ساز عمل به ديگرتكاليف ديني ميداند، و نيز به اين حقيقت اشاره ميكند كه از بركت امر به معروف فرايضدشوار و احكام سنگين به بهانة دشواري و سنگيني از شانه نميافتند، و در پرتو نهي ازمنكر، لذتهاي حرام و معاصيِ شيرين، لذت و حلاوت نميآفرينند و زشتي و قبح خود راپنهان نتوانند نمود، واقف و آشنا ميگرديم و اين قسمت از خطبة شريف پيشواي بزرگشهادت را دربارة نقش حياتي امر به معروف و نهي از منكر در احياي دين و تداوم واستمرار ارزشهاي الهي و دستورهاي قوانين اسلامي در جامعه، با بينش و بصيرت لازمدرمي يابيم.امر به معروف و نهي از منكر؛ فرياد بلند بيداري
اباعبدالله الحسين(ع)، پس از اشاره به فلسفه امر به معروف و نهي از منكر و آثارمفيد و سودمند آن براي جامعه انساني، كساني را كه به علم و دانش و موعظه و خيرخواهي شهرت يافتهاند و مسئوليت خطير هدايت تودههاي مردم را به دوش ميكشند،مورد خطاب قرار ميدهد و وظيفة سنگين آنان را در اجراي فريضة امر به معروف و نهي ازمنكر گوش زد مينمايد و از قصور و غفلتشان از بازداشتن حكام ستمگر بني اميه كه مردممحروم جامعه اسلامي را اسير و مطيع هوا و هوسهاي خويش كردهاند، انتقاد مينمايد: «شما اي مردم دانشمند، اي شخصيتهايي كه به علم شهرت گرفتهايد و بهخيرات و فضايل امتياز يافتهايد. شما اي مردم سخنگو كه زبانتان به اداي نصايح واندرزها آماده است. توانگران از شما بيم دارند، و تهي دستان به شما حرمت و احترامميگذارند. بر شما آشكار است كه رجحاني بر ديگران نداريد. شما نيكو ميدانيد كه درساختمان بدني همچون مردم ديگر ساخته شدهايد. شما ميدانيد كه نعمتي به كسي ارزاني نداشتهايد تا مستوجب منت گردد، با وجوداين، همه از شما بيم دارند و همه به شما احترام ميگذارند. نيكو بنگريد، ببينيد كه مايةاين همه اعتبار و احترام، مقام علمي و برتري فكري شماست؟ از شما بيم دارند، زيرا شما را پشتيبان حقّ و نگهبان حقيقت ميشمارند. به شمااميد دارند كه برضد تعدي ظلمه از جا برخيزيد، و با دل و زبان از حقّ و حقيقت دفاع كنيد،و محرومان را به استحقاق خودشان برسانيد. در آنجا كه شما از ابزار حقايق زبان بربنديد،قومي نابكار و ناسپاس خواهيد بود. مقام قيادت و امامت را خوار داشتهايد و حقوق ضعفا وتيرهبختان را لگدمال كردهايد. اين درست است كه به عقيدة خود حقّ خويشتن را به دست آوردهايد، ولي اينعقيدة شما سخت نادرست و ضعيف باشد، زيرا حقّ شما از آنچه به دستتان دادهاند بسياربزرگتر و شريفتر است. حقّ شما حقّ مردم است. در آن هنگام حقّ شما پرداختهميشود كه حقّ مردم پرداخته شود. در آن روزگار از نعمت امنيت و آزادي و سلامت وسعادت بهرهور باشيد كه جامعه نيز در ساية امر به معروف و نهي از منكر شما آزادي وسعادت و سلامت را به دست بياورند. شب و روز در محراب عبادت ميايستيد و از خداوند، بهشت برين در جوار پيامبرانو اولياي وي ميخواهيد، ولي من ميترسم به جاي بهشت دوزخ و عذاب و عقاب نصيبشما گردد، و همچنان كه دست به دعا نشستهايد، صاعقهاي فرود آيد و شما را يكبارهخاكستر سازد. شرف و كرامت شما در گرو آسايش و امنيّت بندگان خداست، هم اكنون ميبينيدكه پيمان الهي را بشكستهاند، و روي از درگاه پروردگار برتافتهاند و در عين حال قفلخموشي بردهان داريد. اگر عهد شما را بشكنند، جزع و فزع ميآوريد، و فرياد وا عهداهبرميبداريد اما در برابر شما، مواثيق پيغمبر اكرم(ص) را ناچيز ميشمارند و دم از دهانتانبر نميآيد. كورها، كرها، لالها، زمينگيران، بيچارگان در شهر در تهيدستي و بينوايي به سرميبرند. همه گرسنه و همه تشنهاند، اما شما با شكم سير خود خشنود و خرسنديد! دلشما خوش است كه سير و سيراب در پناه ظلمه آرميدهايد و آب و نان شما از بركت سهلانگاريها و چاپلوسيها و اهمال و استتاري كه در امر به معروف و نهي از منكر به كارميبريد، تأمين و تضمين شده است. پروردگار متعال به شما فرمان داده كه بي هول و هراس مردم را خواه امير و خواهاسير، خواه وضيع و خواه شريف، به معروف تشويق كنيد و از منكر باز بداريد، ولي قدرتارباب قدرت، و ثروت مردم دنيا پرست، كجا گذارد كه لب بگشاييد و حق بگوييد. قومي تيره بخت و سيه روزگار باشيد كه به نا حق بر مسند قيادت و امامتنشستهايد. نه از جاي خود برميخيزيد تا آنان كه شهامت و گذشت دارند، بر اين مسندقرار بگيرند و حقّ الهي را فرو بگذارند، و نه خويشتن تكليف خود را ادا ميكنيد. مردميپست و فرو مايه باشيد، زيرا حقّ را در زير پاي تحقير و تدبير واگذاشتهايد و به حشمت وشوكت باطل پناه آوردهايد. شما سنن پيغمبر(ص) را ترك گفتهايد، شما آداب مرضية اولياي خدا را فراموشكردهايد. آه! چه نيكو بود براي رضاي خدا از دلخواه خود ميگذشتيد، و شهوات خود را در راهحق و حقيقت فدا ميساختيد، در اين هنگام با چشم سر ميديديد كه اوامر الهي از نفسشما صادر ميشود و به سوي شما باز ميگردد. نه از صولت ظالم ميانديشيديد، و نه به انعام و اكرامش چشم ميدوختيد، بدونبيم و اميد به آنچه كه بر عهدة شماست، ميپرداختيد. ولي افسوس كه بر سفرة ناپاكستمكاران زانو به زمين نهادهايد و طوق و حلقة بندگي و اطاعت آنان را برگردن گرفتهايد.احكام الهي را به آنان واگذاشتهايد تا هر چه مقتضاي شهوت و غضبشان باشد، به كاربرند. زمام امور را به دست اشتباهكار گروهي شهوت پرست و فرومايه تسليم داشته وخويشتن به گوشة امن و امان پناه بردهايد.» با توجّه به خطبة فوق فريادهاي بيداري حسين بن علي(ع) به جان تشنهمانمينشيند و فريادگرياش را كه لازمة پيدا شدن جايگاه رفيع امر به معروف و نهي از منكردر هر زمان و مكان است، درمييابيم. لذا در بخش بعد به نكتهها و درسهاي عميق ازجنبههاي مختلف كه تأمل برانگيز است، ميپردازيم.نكتهها در خطبة بيداري
در بخش قبل جملههايي از خطبة حضرت اباعبدالله الحسين(ع) در فرياد بيداريآورده شد كه در بخش حاضر موظف شديم، برخي نكتهها و درسهاي عميق و ژرفي را كهدر آن نهفته و از جنبههاي مختلف تأمل برانگيز است اشاره كنيم و بعضي را با پرداخت وتبيين و بررسي گسترده و عميق مورد توجه قرار دهيم. ابتدا به اشارات ميپردازيم: الف) توانگران و صاحبان زر و زور از عالمان دين بيم و خوف در دل ميپرورند.اين بيم و خوف به آن دليل است كه عالمان ديني از سوي خدا و بوسيلة تعاليم اسلاممسئوليت بزرگ پاسداري از وحي و صيانت از قوانين و احكام دين را بر دوش ميكشند. قوانين و احكام دين ما را به مبارزة آشتيناپذير با ظلم و استثمار و بردگي فراميخوانند و ظالمان و بهره كشان را از تضييع حقوق محرومان زمين نهي ميكنند. طبيعي است كه عالمان دين مسئول تحقيق احكام ديني هستند و قوانين ودستورهاي صريحي كه به مقابله و مبارزه با قدرتهاي اقتصادي حاكم بر جهان جهتاحياي حقوق ضعفيان و در بند كشيده شدگان زمين مسئوليت و تلاش وقفهناپذير وعلماي دين را ميطلبد. بنابراين، خوف و بيم توانگران و صاحبان زر و زور از عالمان ديناز محتواي حركت زا و انقلاب آفرين احكام و قوانين اسلام نشأت مييابد و بديهي استكه اگر عالمان ديني از مسئوليت صيانت و پاسداري از تعاليم دين شانه خالي كنند، خوفو بيمهاي قدرتهاي اقتصادي ظلم پيشه و استثمارگر نيز فرو ميريزد و زمينة ظهورنمييابد و اينجاست كه به سهولت و بيهيچ مانعي در گسترش بهرهكشي از تودههايمحروم جامعه از يكديگر سبقت ميگيرند و دامنة ظلم و ستمهايشان را بيشتر و بهتروسعت ميبخشند. ب) محرومان و پابرهنگان جامعه عالمان دين را اكرام ميكنند و مورد بزرگداشتقرار ميدهند. اين گراميداشت از آن روست كه دين حقّ، پاسداران و جانبازاني را ميطلبدتا فرهنگ و معارف الهي را از دستبرد بيگانگان مصون و محفوظ دارند و احكام و قوانينمتعالي اسلام را كه به احياي حقوق مستمندان و محرومان ميپردازد و آنان را از ظلم وبهرهكشي ميرهاند و به عزت و افتخار و شرافت ميرساند. قيام عاشورا و نهضت حسيني در جامعه مستقر گرديد و اين ياوران اسلام و قرآن رااز تعدّي ظلم و فشار اختناق حكومتهاي جور نجات و رهايي بخشيد. بنابراين، اكرام واحترام و دوستي محرومان و پا برهنگان جامعه نسبت به علماي دين، از عشق و علاقةآنان به دين خدا سرچشمه ميگيرد و تا زماني كه عالمان و دانشمندان در مسير پاكي كهبه استقرار احكام الهي و استيفاي حقوق تودههاي محروم ميانجامد، حركت كنند از اكرامو محبت و دوستي زجر ديدگان و تهيدستان جامعه برخوردارند و در غير اين صورت بهدليل سرپيچي از وظايف و تكاليف الهي خود، طرد ميشوند و مورد نفرت و انزجارتودههاي مردم، قرار ميگيرند. ج) در كنار ظلمه آرميدن و در رفاه اقتصادي به سر بردن و از آرامش و آسايش آنبرخوردار بودن، حق نيست؛ همچنان كه عالمان وابسته به بني اميه چنين ميانديشيدند.بلكه حقوق آنان وقتي به درستي تأمين ميگردد كه حقوق اكثر محرومان جامعه احيا شودو در پناه امر به معروف و نهي از منكر عالمان دين، سعادت و رفاه عمومي گسترش يابد ودر واقع شرافت و كرامت گروه عالمان در پرتو احقاق حقوق مستضعفان جامعه تأمينميشود. دانشمندان مرعوب دستگاه بني اميه با آن كه تودههاي مردم محروم چشم اميد بهآنان دوخته بودند، با شكم سير و غرق در نعمت در كنار حكام ستمگر ميغنودند و به بركتمداهنه و چاپلوسي و تمجيد از ظلمه به آب و نان ميرسيدند. در صورتي كه وظيفة الهيامر به معروف و نهي از منكر بر دوش آنان سنگيني ميكرد و موظف بودند، ستمگران بنياميه را از رفتار ناشايستشان باز دارند و به استيفاي حقوق محرومان همت گمارند. د) شگفت اين كه عالمان ديني در آغوش بني اميه غنوده، خود را مستحق بهشتميدانستند و ظلم پذيري و قصور در انجام وظايف اجتماعي خويش را با عبادت خدا وتمنّاي مقامات والاي اخروي جمعشدني ميدانستند. غافل از اين كه امر به معروف ونهي از منكر از چنان اهميتي برخوردار است كه شب و روز در محراب عبادت ايستادن و بهمناجات و راز و نياز پرداختن در صورتي كه همراه با ترك فريضه امر به معروف و نهي ازمنكر باشد، پشيزي ارزش و اعتبار ندارد و نه فقط موجبات تقرب به درگاه خداوند را فراهمنخواهد آورد، كه بيم آن ميرود صاعقهاي از سوي خدا فرود آيد و چنين عبادت كنندگانگوشه گير و بريده از مسئوليتهاي اجتماعي را در كام خود فرو برد. چنان كه نمونههايفرود و نزول اين عذاب رنجزاي الهي در تاريخ وجود دارد و كساني كه از انجام فريضة امربه معروف و نهي از منكر در قيام عاشورا و نهضت حسيني امتناع و اجتناب ورزيدند وفساد گستران و ظلم پيشگان جامعه را به حال خود رها كردند در كام عذاب فرو رفتند. هـ) آنچه عالمان ديني جامعه اسلامي فرو رفته در ظلم و فساد بني اميه را ازانجام وظيفههاي الهيشان باز ميداشت، ترس از صولت ظالم و مرعوب گشتن از برقسر نيزهها و چشمداشت به انعام و اكرام ظلمه بود. اين بيم و اميد باعث شده بود كه دين خدا ملعبه دست بني اميه شود و با سكوترضايتآميز عالمان ديني و توجيه و تفسير عملكردهاي ناصواب و ضد الهي ظالمان وفساد گستران، احكام و قوانين الهي به فراموشي سپرده شوند و از ماهيت و فلسفة اصليتهي گردند و بنا به مقتضا و مصالح حكومت بني اميه تفسير و تأويل شوند. عالمان ديني وابسته به دستگاه جور، با زير پا گذاشتن حكم صريح دين دربارةوظيفه و مسئوليت بزرگ امر به معروف و نهي از منكر كه آنان را به مبارزه با ظلم و فساد وجنايت و حمايت عملي از تودههاي محروم و درمانده فرا ميخواند، به گوشهاي امن پناهجستند و از آنچه در پناه ظلمه به دست آوردند، آخرت خويش را از دست دادند و به عذابرنجزاي الهي گرفتار شدند.عالمان؛ هاديانِ امت
حضرت اباعبدالله الحسين(ع) در قسمتي از خطبة امر به معروف و نهي از منكراشاره به دنياطلبي عالمان ديني ميكند و وجود جاذبههاي مادي را از عوامل بازدارندةآنان از مقابله با ستم وتعدي حكام بني اميه ـ لعنتالله عليهم ـ معرفي مينمايد. آنحضرت عالمان ديني جامعة ستمزده را مورد خطاب قرار ميدهد و جاذبههاي مادي وثروت اندوزي و مال پرستي را عامل سكوت و تسليم آنان در برابر حكام شقي بني اميهمعرفي ميكند. جاذبههاي مادي همواره فريبنده و گمراه كنندهاند و دلها را ميلرزانند و از راهروشن دين به بيراهههاي فسق و گناه رهنمون ميشوند. نفسهاي نامهذب و ناپرورده دربرابر وسوسهها و تحريضهايي كه به بهره وري از ثروتهاي نامشروع فرا ميخوانند،تسليم ميشوند و دين به دنيا ميفروشند و براي اندوختن و انباشتن سيم و زر بيشتر، هرعمل خلاف و معصيتباري را روا ميشمرند و به سهولت دست به جنايت ميآلايند. درمقابل، ايمانهاي راسخ و نفسهاي مهذب و پرورده در برابر جاذبهها و گرايشهايمادي حرام مقاومت ميورزند و در هيچ اوضاعي به باطل نميگرايند و فقط در محدودةقوانين شرعي از امكانات مادي بهره ميبرند. عالمان ديني به دليل مسئوليت سنگيني كه در برابر دين خدا دارند و هاديِ امت ونجاتدهندة محرومان از ستم جباران هستند، بايد بيشتر از ديگران خود را در برابرجاذبههاي مادي نامشروع مصون و محفوظ دارند و براي نيل به اين مهم به تزكيه وتهذيب نفس بپردازند و مراحل مختلف صعود به قله تقوا و خويشتنداري را طي نمايند. «قرآن كريم جاذبههاي مادي حرام و گزينش زندگي دنيا و ترجيح آن بر سرايآخرت را به شدت نكوهش ميكند و چنين كسان را فرو رفته در گمراهي ميداند.» قرآن كريم در سخني صريح كساني را كه وظيفه و مسئوليت سنگين هدايت خلقرا رها ساخته و با دلباختگي در برابر متاع دنيا، تودههاي مردم را از تعاليم دين خدامحروم ميسازند، مستحق عذاب الهي ميداند: كساني كه تعاليم كتاب خدا را پنهان ميدارند، و در برابر متاع ناچيز دنيا بر سر آنمعامله ميكنند، در شكمهاي خود چيزي جز آتش نخواهند يافت، و خدا در روز بازپسينبا آنان سخن نخواهد گفت و براي ايشان عذابي سخت و دردناك آماده است. يكي از مهمترين مصاديق كتمان تعاليم دين خدا، امتناع از ترويج و گسترشاحكام و قوانين اسلام و تلاش عملي در مسير تحقق اصولي كه به مبارزة با ظلم و ستم ومخالفت با قدرتهاي سلطهگري كه تودههاي مردم را به استضعاف ميكشانند، است. درميان مردم اين عالمان ديني نامتعهد هستند كه آن گونه كه شايسته است به دستورهايدينِ حق عمل نميكنند و وظايف و مسئوليتهاي الهي خود را ناديده ميگيرند و احكام ودستورالعملهايي را كه به طور مستقيم و آشكار ستم و جور را نفي ميكند و جهاد و مبارزهپيگير با ظالمان و مفسدان را يك وظيفه و تكليف واجب و ثابت براي عالمان دينيميداند، طرد ميكنند و در برابر نعمتهاي ناپايداري كه از ظلمه به دست ميآورند دين وآخرت خويش را تباه و نابود مينمايند. در معارفي كه از ائمة دين: باقي مانده، اشارات و عباراتي مييابيم كه بهموضوع دنياطلبي عالمان نامتعهد و گمراه ميپردازد و اين خصيصة زشت را آفت بزرگدين و عامل فساد در زمين و سرگرداني و زيان و خسران بندگان خدا معرفي مينمايند. از امام موسي كاظم(ع) نقل است كه، خداي متعال به حضرت داوود چنين وحيكرد: «به بندگان من بگو كه ميان من و خودشان عالمي را قرار ندهند كه دلباخته وفريب خوردة دنياست، زيرا چنين عالمي آنان را از ياد من و از راه دوستي من و مناجاتكردن با من دور ميسازد. اين گونه عالمان راهزنان بندگان من هستند.» در اين روايت دلباختگي عالمان دين در برابر مظاهر مادّي و جاذبههاي پول وثروتهاي نامشروع يك آفت بازدارنده محسوب ميشود و كساني كه نمايندة دين خدا ومدافعان احكام و قوانين الهي و هدايتگر تودههاي مردم به شمار ميروند، چنانچه اسيراين جاذبههاي فريبنده و اغواگر شوند و بر سر سفرههاي الوان دستگاههاي جور بنشينند وبه عناد و عداوت با دين خدا بپردازند و قوانين و دستورالعملهاي اقتصادي شريعت رابامنافع ضد انساني و زيادهطلبيها و افزون خواهيهاي خود در تضاد و منافات ببينند.چنان كه موجود بودن دين را در مقابل متاع ناچيز دنيا به خطر افكنند و از درگاه الهي طردكنند و جايگاه والاي معنوي خود را از دست بدهند و از فلاح و رستگاري دور مانند. اين دلباختگان دنيا به طور طبيعي بازدارندگان بندگان خدا از ياد خدا و دوستي ومناجات با او هستند و اگر چه خودشان همواره ذكر بر لب و مشغول به راز و نياز و دارايظاهر ديني و شرعي باشند، لكن دين را از محتوا تهي ميكنند و ذكر و ياد و دوستي باحضرت حق را به معناي واقعي كلمه واژگونه ميسازند و از جهت و هدف اصلي خارجميكنند. اين عالمان ره گم كرده و گمراه ساز، راهزنان بندگان خدا نام گرفتهاند. زيرا متاعمعنويت، گرانبارترين و ارزشمندترين متاعها محسوب ميشود و عالمان نامتعهد وفريفتة دنيا كه بر سر راه بندگان خدا كمين ميكنند و اين متاع گرانقدر را از آنانميربايند، راهزناني هستند كه با ربودن گوهر معنويت از كساني كه به دين حق اميدبستهاند و راه رشد و رستگاري خود را در تعاليم الهي جستجو مينمايند، آنان را از هستيساقط نموده و دنيا و آخرتشان را تباه ميسازند. حقيقتاً كجا ميتوان متاع دنيا را با متاع دين يكسان شمرد و چگونه ميشودربودن متاعهاي دنيوي را با ربودن متاع دين و معنويت برابر و يك گونه به شمار آورد؟! وآيا راهزنان و ربايندگان هر دو نوع متاع در يك جايگاه قرار دارند و خلاف و معصيّت وفسادشان يكي است؟! رسول گرامي اسلام(ص) در نفي و نكوهش دنياطلبي عالمان ديني كه در همه حالو زمان و مكان بايد هدايتگران و معلمان راه روشن انبيا و ائمة اطهار(ع) باشند، چنينميفرمايند: «واي بر كساني كه دين را وسيلة دست يافتن به دنيا قرار ميدهند، اينان گرگانيدر لباس ميشند، كه با نرم زباني مردم را ميفريبند، سخنان ايشان شيرينتر از عسلاست، و دلهايي چون گرگ دارند...» نكتة مهمي كه در اين روايت مورد توجه قرار گرفته، اين است كه عالمان فاسد ونامتعهد، دين را براي نيل به مطامع نامشروع و حرام چونان بهترين وسيله موردبهرهبرداري قرار ميدهند و تعاليم الهي را كه محكمترين دستاويز براي نيل به زندگيسالم مادّي و معنوي و رستگاري در آخرت محسوب ميشود، همچون موهنترين وذلّتآفرين و پستترين ابزار و وسايل براي جلب توجه صاحبان قدرت و مكنت و نيل بهمظاهر و امكانات مادي دنيا، مورد استفاده قرار ميدهند. اينان اگر دين را رها ميكردند و از جامة ديانت خارج ميشدند و به كفرميگراييدند، خطري براي دين نداشتند و نميتوانستند به نام دين بر دين و دينباورييورش برده و اساس شريعت را هدم و نابود سازند. لكن درد و رنج بزرگ اين است كه بهشدّت به دين ميگرايند تا راه نيل به مطامع پست و نامشروع دنيايي را با دستاويز قراردادن تعاليم الهي هموار نمايند. نكتة دوم اين است كه عالمان فريفتة دنيا و وابسته به دستگاههاي جور به گونهايسلوك ميكنند و در ميان تودههاي مردم مشي مينمايند كه قدرت تميز و تشخيص را ازآنان سلب ميكنند. اينان گرگان درندهاند، امّا ميش مينمايند، از همين رو با زبانهاي نرم و منافقانه وسخنان شيرين و ظاهر فريبنده، آحادي از خواص و عوام مردم ملتها را به اشتباهمياندازند و از بينش و بصيرت نسبت به ماهيّت عملكردهايشان باز ميدارند.اينجاست كه اين گمراهان، گمراهي ميآفرينند و مردم ناآگاه را چشم بسته به دنبالخويش ميكشند و همچنان كه خود در كام قدرتهاي سلطهگر فرو ميروند و دين ستيزانرا ياري و مساعدت ميكنند و دستهاي پليد آنان را در ارتكاب هر گونه ظلم و فساد باز وگشوده ميدارند، مردم ناآگاه را نيز به بيراهههاي فساد و تباهي رهنمون ميشوند. نكته سوم و مهمتر از نكات ديگر؛ دربارة دنياگرايي و مال اندوزيهاي نامشروععالمان ديني در قسمتهايي از وصاياي حضرت علي(ع) مييابيم كه مولاي متقيانخطاب به فرزند بزرگوارش، امام حسن مجتبي(ع) چنين ميفرمايد: «پسرم، چگونه فردا در ميان گروهي قرارگيري... كه عالم ايشان فريبنده و ظاهرآراباشد و هواي نفس بر او چيرگي دارد و سخت به دنيا چسبيده است و آن كس از آنان كهبيشتر رو به تو ميكند، براي غائله آفريني در كمين تو نشسته است و پيوسته خواهد كهحيلهاي ساز كند، و در طلب دنيا سخت ميكوشد...» روايت فوق نشان دهندة عالمان دنياطلب و نامتعهدي است كه قلوب جامعههاييرا معطوف به دنيا و هر آنچه در آن هست، ميكنند. شاهراه فرعياي را پايه ميريزند كهعوام و دنبالهروهاي خويش را بدان راه هدايت مينمايند. اگر چنانچه حبلالمتين الهي نباشد و بدان چنگ نيندازيم، هر از لحظهاي به قعردرههاي وحشت و خوف جهنم سرنگون ميشويم. در چنين شرايطي اگر يكايكمان زير بيرق سرخ حسيني و نهضت عاشوراييانقرار نگيريم و زمينههاي نامساعد حق و باطل را براي تودههاي مردم روشن نكنيم، وعالمان دنياگرا و حرامخواراني كه فقط در خنجر آماده بر ضد دين پنهان ساختهاند، رسوانكنيم، به منكراتي تن دادهايم كه هر روز در حال رشد و نمو و ايجاد راههاي نو در جهانكنونياند. اينان همواره در صدد حيلهسازي و فساد آفريني هستند و از اين راه هم خود بهاهداف پست و نازل مادي دست مييابند و هم سلطهگران و ظالمان و دين ستيزان را براريكههاي قدرت مينشانند و آنان را در تداوم جور و فساد مساعدت مينمايند. در اين ميان موقعيت پيشوايان حق و شهادت بسيارسخت و رنجزا و حزنآلوداست؛ زيرا عالمان دنياطلب، با عملكردهاي ناصواب و ضدانسانيشان عرصه را برايمبارزة همه جانبة آنان با ستمگران تنگ ميسازند و با مناعآفرينها و ايجاد غائلههايمكرر از طرفي قدرتهاي ظلمگستر و دينستيز را ياري ميسازند و انرژي و توانميبخشند، و از سويي ديگر جبهة حق را با فريفتن مردم و ممانعت از مساعدت وهمراهي آنان با پيشوايان دين براي سركوبي ظالمان، تضعيف مينمايند. معالاسف، عالمان فاسد و وابسته به دستگاه ظلمه اين اوضاع ناگوار را هم برايحضرت امام حسن مجتبي(ع)، و هم براي حضرت اباعبدالله الحسين(ع) به وجود آوردندو بدين ترتيب اركان سلطة ستمگران بني اميه را استحكام بخشيدند.مسئوليت عالمان وارسته در برابر بدعت گزاران دين
يكي از موضوعات و فصلهاي درخشاني كه در خطبة حضرت اباعبداللهالحسين(ع) دربارة امر به معروف و نهي از منكر مورد توجه قرار گرفته، بدعت در تعاليماسلام است. امام حسين(ع) خطاب به عالمان دينيِ گريزان از مسئوليتهاي اجتماعي، آنان رابه بدعت گزاري در دين خدا به نفع ظلمه و براي توجيه وضع موجود كه به حاكميّت بنياميه و تداوم ستم و فساد و جنايت آنان ميانجاميد، متهم ميكند و اين عمل ننگين راخيانتي آشكار به اسلام و موجب سيطرة ظالمان و گسترش فساد و ناامني در جامعهميداند. اين بدعتها را دستگاه بني اميه آورد و همه آنان احكام و قوانين اسلام را بنا برمصالح و مطامع خود توجيه و تفسير كردند و حقايق ديني را واژگونه نمودند. نقش عالمان ديني وابسته به ظلمه اين بود كه در برابر تغيير و تحول در احكامو بدعتگذاري در دين سكوت ميكردند و وضع موجود را تأييد مينمودند و راه هر گونهشبهه و ترديد نسبت به عملكرد حكام جور را بر تودههاي مردم جامعه ميبستند، و بنياميه هم از اين سكوت و تأييد بسيار خشنود بودند و از عالمان ديني بيش از ايننميطلبيدند و ضرورتي نيز نمييافتند. علاوه بر آن، در هر شرايط و مناسبتي كه ضرورتمييافت، عالمان ديني وابسته، بسيار صريح و روشن به تأييد بني اميه ميپرداختند وظلم و فساد آنان را توجيه مينمودند و مردم را از هر گونه مخالفت و ناخوشنودي بازميداشتند. امام حسين(ع) در عبارتي از خطبة امر به معروف و نهي از منكر خطاب به عالمانوابسته ميفرمايد: «احكام الهي را به آنان واگذاشتهايد تا هر چه مقتضاي شهوت و غضبشان باشد،به كار برند.» سيد الشهدا(ع) در اين عبارت كوتاه با صراحت تمام به خيانت و معصيت بزرگعالمان دين فروش اعتراض ميكند تا بلكه به خود آيند و از خواب غفلت بيدار شوند واحكام و تعاليم دين را اينگونه آسان به دستهاي جنايت بار بني اميه نسپرند تا بنابرمطامع نامشروع خويش هرگونه كه مايلند در آن تغيير و تحول ايجاد كنند و به نفع خود بهتوجيه و تفسير بپردازند و حلالهاي خدا را حرام، و حرامهاي او را حلال گردانند، و بابدعت گزاريهاي خود اسلام را از محتوا و حقيقت تهي سازند. بدعت؛ يعني نوآوري و تازه گرايي و بدعت در دين؛ يعني عقيدة نو يا حكم تازه وبي سابقه و خلاف دين آوردن. به تعبيري ديگر بدعت عبارت است از ابداع احكام وتعاليم جديد در همة شئون اعتقادي، عبادي، اجتماعي، سياسي و اخلاقي كه مخالف بااصل و حقيقت دين باشد و فساد و انحراف ايجاد نمايد. علماي دين در هر عصري نسبت به بدعتها و تفسير و تحليلهاي غلط وانحرافي از دين كه به واژگونه ساختن تعاليم آن ميانجامد و اهداف و آرمانهاي والايالهي را به فراموشي ميسپرد و حقيقت وحي را از محتوا تهي ميدارد، مسئول هستند وبايد با تمام وجود در برابر هر نوع بدعت و انحراف مقاومت نمايند و به معرفي چهره واقعيدين بپردازند و آن را از پيرايهها و آرايهها بزدايند. اگر علماي دين در انجام تكاليف خويش قصور ورزند و به بدعت زدايي از تعاليمالهي نپردازند، دين از محتوا و حقيقت خود منحرف ميشود و فلسفه و اهداف تعاليمعبادي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي خود را از دست ميدهد و مردم، ديندارانيميشوند كه ديندار نيستند و به نام اسلام از اسلام دوري ميجويند و به بيراهههاي جهلو گمراهي ره ميسپرند. در چنين اوضاعي دين به تعطيلي و فراموشي كامل ميگرايد و در حالي كهظاهرش باقي است، باطنش از بين رفته و فقط نامي از آن بر زبانها جاري ميگردد. اين موقعيت و اوضاع، كافران و ستمگران را بر اريكههاي قدرت مينشاند و آنان بهنام نمايندگان دين خدا و جانشينان رسول خدا بر جامعة اسلامي حكومت ميرانند، چنانكه بني اميه چنين كردند. بدعت در دين و خطرات مهلك ناشي از آن، از موضوعات بسيار مهمي است كه درتعاليم مكتب اسلام مورد لحاظ و توجه خاص قرار گرفته و پيشوايان دين: دربارة آنبسيار سخن گفتهاند و فراوان هشدار دادهاند. در سخنان پيامبر اكرم(ص) يكي از حياتيترين وظايف و مسئوليتهاي عالماندين در هر عصري مبارزه و مقابله صريح و قاطعانه با بدعتها معرفي شده است؛ از رسولمكرم اسلام(ص) نقل شده كه: «بار حفظ اين دين را در هر قرن، مردمان عادلي بر دوش دارند كه تأويلهايباطل انديشان و تحريفهاي گزافه گويان و ساختههاي نادانان را از آن دور و نابودميكنند، به همان گونه كه كوره، پليدي و ناخالصي آهن را از آن دور مينمايد.» تلاشهاي وقفهناپذير پيامبر اسلام(ص) فقط به تبليغ و ترويج دين در ميان مردمو ابلاغ فرمانهاي الهي به جامعه هاي انساني منحصر نبوده است، بلكه در كنار گسترشتعاليم ديني فعاليت علمي براي حفظ حقيقت دين و زلالي تعاليم آن بسيار اهميّت دارد؛از همين رو، علاوه بر مبارزاتي كه خود در دوران حيات پاك و پر بركتش براي پاسداري وصيانت از دين و جلوگيري از خطر تحريف و بدعت مينمود، اين مسئوليت و تكليف را بهعهدة امامان معصوم: و عالمان ديني وارسته و مسئول و متعهد سپرد تا در هر عصريبه محفاظت از تعاليم ناب و خالص اسلام بپردازند و با تحريفگران و بدعت گزاران مقابلهو مبارزه كنند. اهميّت مبارزه با تحريف و بدعت آنگونه اهميّت دارد و آن سان بايد دقيق وظريف تحقق پذيرد در سخن پيامبر اكرم(ص) از آن به كورهاي كه پليدي و ناخالصي آهنرا ميزدايد، تشبيه شده است، يعني عالمان دين بايد همچون كورههاي داغ و شعله ورباشند كه هر ناخالصي و تحريف و باطلي كه حقيقت دين را به خطر ميافكند و برايجامعههاي اسلامي انحراف ايجاد مينمايد و دشمنان خدا را بر مقدرات مسلمانان مسلطميسازد، ذوب كنند و از بين ببرند و همواره اسلام را خالص و به دور از هر پيرايش وآلايش به دست نسلهاي بشر بسپرند. در اوضاعي كه بدعتها چهره نماياند و فتنهها سر برآوردند و موجود بودن دين وحقيقت اسلام با خطر تحريف و واژگوني مواجه شد، عالمان متعهد و درد آشنا قيام كنند ودر اوج آگاهي و كمال شهامت و شجاعت در مقابل تهاجم انديشههاي باطل و عاري ازحقيقت كه راه را بر رشد و كمال و سعادت تودههاي مردم برمي بندند و در مقابل خورشيدتابان اسلام ابرهاي تيره تشكيك و ترديد به وجود ميآورند، پايداري ورزند و تعاليم زلالدين را آشكار سازند و جلوههاي نوراني انديشه و تفكر ديني را در عرصه و آموزههايسياسي، اجتماعي، اخلاقي و اقتصادي و فرهنگي آيين حياتبخش اسلام را و در تماميلحظات و شئون زندگي مادي و معنوي جاري گردانند. حضرت امام جواد(ع) مسئوليت سنگين عالمان وارسته و دلبسته به حق و ذوبشده در اسلام را كه تمام هستي خويش را در راه احياء دين حق و مقابله با كژيها وناراستيها و تحريف و بدعتها فدا ميسازند و چون ارواح پاك و منزّه بر پيكرهاي سرددميده ميشوند، اينگونه توصيف مينمايد: «خداي متعال در امت هر يك از پيامبران، تني چند از عالمان بگمارد، تا گمراهانرا به راه آوردند، و با مردم در تحمل آزار مخالفان همراه باشند، و فريادگر الهي را پاسخگويند، و مردمان را به خدا بخوانند... اينان با كتاب خدا مردگان را زنده ميكنند و با روشنيخدايي، كوران را بينا ميسازند، چه بسيار كشتههاي ابليس كه به دست ايشان زنده شدند،و چه بسيار گمراهان و سرگردانان را كه ايشان هدايت كردند. آنان خون خود را برايجلوگيري از هلاكت بندگان ميدهند...»دو مشخصة بارز عالمان متعهد
طبيعي است كه درخشش عالمان دين و جايگاه بلند و مقام و منزلت والايي كهاسلام براي آنان قائل شده از همين مجاهدتها و فداكاريها نشئت مييابد و اگر عالمانهمچون عابدان به گوشهاي ميخزيدند و به ذكر و مناجات اشتغال ميورزيدند و ازمسئوليت سنگين هدايت و رنج و سختيهاي اين راه پر فراز و نشيب شانه خاليميكردند و دربارة اسارت و بردگي و درماندگي بندگان خدا بي تفاوت بودند، اينگونه بهنيكي ياد نميشدند و در درگاه الهي به تقرّب و نزديكي نميرسيدند. پيامبر گرامي اسلام(ص) برتري و رجحان عالمان دلسوخته اسلام و مسئول ومتعهد در برابر جامعه را اينگونه مينماياند: «برتري عالم بر عابد هفتاد درجه است و فاصله ميان هر دو درجه به اندازة هفتادسال دويدن است و اين به آن سبب است كه شيطان بدعتها را براي مردم فراهم ميآوردو عالم آنها را ميبيند و از آنها جلوگيري ميكند، در صورتي كه عابد به عبادت خودمشغول است و متوجه بدعتها نميشود و آنها را نميشناسد.» در اين روايت به دو شاخص بارز عالمان متعهد، در برابر عابدان گوشهگير اشارهشده است: الف) شاخص اوّل بينش و آگاهي و شناخت آنان بدعتها و تحريفها و خطراتيرا كه متوجه دين است؛ ب) شاخص دوم احساس مسئوليت الهي براي مقابله و مبارزه با دگرگونيهايي كهاز سوي بدعتگزاران، جامعه ديني را تهديد ميكند و تعاليم مقدس اسلام را از حركتآفريني و به تحقق رساندن اهداف و آرمانهاي مورد نظر باز ميدارد. در مقابل، عابدان قرار دارند كه به دليل عدم برخورداري از بينش و آگاهي، ازشناسايي بدعتها و تحريفها عاجز ميمانند و در نتيجه قادر به جلوگيري از آنهانيستند و همواره سر در گريبان خويش دارند و به خود و بيرون آوردن گليمشان از آبميانديشند، حال آن كه عالم متعهد و مسئول به جامعه ميانديشد و در برابر بدعتهايچپ و راست جاهلان و نادانان ايستاده و آمادة مبارزه با تحريفگران و بدعتگذاراناست. با توجه به آفات و خطراتي كه از سوي بدعتگذاران و تحريفگران موجود بودندين به عهده دارند، طبيعي است كه قصور و تسامح و غفلت از آنان مهلك و خطرآفريناست. عالماني كه از اين رسالت و مسئوليت الهي شانه خالي ميكنند و با مشاهدةبدعتها قفل خموشي بر دهان ميزنند و به تبيين صحيح دين نميپردازند و با صاحبانقدرت و عوامل آنان كه به واژگونه كردن حقايق الهي و بدعت و تحريف در احكام وقانونهاي دين ميپردازند و به مبارزه برنميخيزند، مورد خشم و غضب خدا قرارميگيرند و از فلاح و رستگاري محروم ميشوند؛ پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «چونبدعتها در امت من پديد آيد، بر عالم است كه علم خود را آشكار كند، پس هر كس چنيننكند لعنت خدا بر او باد.» عالمان دينيِ جامعهاي كه حضرت امام حسين(ع) براي اصلاح آن قيام كرده بود،اينگونه بودند. پيشواي شهادت از همين رو، آنان را مورد خطاب قرار ميداد و به خويشتنخويش و مسئوليتشناسي و قيام و حركت براي مقابله با بدعتهايي كه بني اميه در دينبه وجود آورده بودند و جامعه را به بي ديني كامل و سقوط در مهالك فسق و گناه سوقميدادند، فرا ميخواند. لكن فريادهاي بيداري آن پيشواي بزرگ در گوشهايسنگينشان اثر نميگذاشت و از خواب غفلت و نسيان بيدارشان نميكرد، كه آنان بهسختي به متاع دنيا و زرق و برق سكههاي سيم و زر و سفرههاي رنگين و نعمتهايالواني كه در پناه ظلمه به دست ميآوردند، وابسته بودند و خود آگاه، دين را به دنيا فروختهبودند.خطرناكترين آفت
چهارمين قسمت از خطبة پرشور امام حسين(ع) دربارة جايگاه امر به معروف ونهي از منكر در قيام عاشورا و نهضت حسيني(ع) به غنودن عالمان فريفتة دنيا در آغوشستمگران بني اميه و پيامدهاي شوم و ناگواري كه از ارتباط و پيوند عالمان دين با دستگاهظلمه، موجود بودن اسلام و جامعه اسلامي را تهديد به هدم و نابودي ميكند، اشارهمينمايد. اباعبدالله(ع) خونهاي به نا حق ريخته شده و فساد و جنايتي كه فضاي جامعه راآلوده كرده و ظلم و ستمي را كه بر همه جا دامن گسترده بود، از سوي عالمان وابسته بهدربار بني اميه كه در برابر عملكردهاي خائنانه و جنايتبار آنان، مهر سكوت بر لب زده وبه توجيه وضع موجود ميپرداختند، ميداند و اينگونه اين فريفتگان و دين به دنيافروشان را مذمّت و نكوهش ميكند: «ميدانيد اين خونها را كدام دست بر خاك راه، فرو ميريزد؟ ميدانيد اين همهحقوق را كدام پا لگد مال ميكند؟ ميدانيد اين همه فجايع و جنايتها و رسواييها ومظالم از كدام كانون مايه ميگيرد؟ از وجود شما، از دستهاي لرزان و پاهاي گريزان شما.ترس شما از مرگ، حرص شما به ثروت و مكنت، شهوت شما به مشتهيات دنيا، مردم رابه اين روز سياه نشانده است، دلبستگي شما به اين زندگي چند روزه، ملتهاي ضعيف رادر چنگ اقوياي شرور و شهوتران گرفتار ساخته است؛ قومي كه به ناحق در تبعيد بهسرميبرند و قومي كه در محيط زندگاني خود از حقوق زندگي محرومند. اين ستمها از شما، ازسكوت شما، از سهل انگاري و ضعف شما، از خودخواهي شما، از خودداري شما در امر بهمعروف و نهي از منكر پديد ميآيد. مگر نميبينيد با مردم چه ميكنند؟ در مال و جان و ناموس و به نام مردم چهحكمها ميرانند؟ مگر نميشنويد كه خطباي اين قوم بر منبرها چه ميگويند و با چهجرئت و جسارت بر ضد مباني اسلام خطابهها ايراد ميكنند، و از آفريدگار خويش شرمندارند! كرة زمين به رايگان در اختيارشان افتاده، و بر بندگان خدا، جابرانه حكومت
ميكنند، چنان كه گويي مردم بردگان زر خريد آنانند! نه كسي يارا دارد از حق سخن گويد،و نه دست توانايي پيش ميآيد كه از خون و ناموس خود دفاع كند. اين فرومايگان هموارهدر ميان مردم مطاع باشند، مطاعي كه نه مبدأ ميشناسد و نه به معاد ايمان دارد. بسيار شگفتانگيز است، ولي مرا شگفتي نيايد؛ زيرا شرايط محيط، حكومتيكريه پديد آورده و سكوت مردم دانشمند و آگاه، فرماندگان ناسزاوار را بر مسند فرماندهينشانده است. فقط خداوند قاهر و قادر است كه ميان ما تواند حكومت كند و قضاوت اوستكه به اختلافات پايان خواهد بخشيد.» در تعاليم مقدس اسلام ياري و مراوده با ستمگران به شدّت مورد مذمت قرار گرفتهو اهل ايمان از ارتباط و مساعدت با ظلمه نهي گرديدهاند، زيرا هر گونه مجالست و پيوند ومراوده با ستمگران، به كمك و ياري رساندن آنان در مقابله و مبارزه با ديانت و تلاش،جهت از بين بردن آثار معنويت در جامعه ميانجامد، و از سويي ديگر دست جنايت بارظلمه را در انجام قتل و غارت و تضييع حقوق درماندگان باز و گشوده ميگذارد. كساني كه دست دوستي و مودّت در دستهاي خون آلود ظالمان مينهند، در هرفساد و گناه و جنايتي كه آنان مرتكب ميشوند شريك و سهيم هستند و در بقاي ظلم وتداوم عملكردهاي ظالمانة ستمگران و فساد گستران نقش اساسي به عهده دارند. در اين ميان، ارتباط علما و شخصيتهاي ديني با ستمگران بسيار خطرناكتراست و آفات و زيانهايي كه توليد ميكند با آفات و خطراتي كه از پيوند ساير اقشار جامعهبا ظلمه به وجود ميآيد، مقايسه شدني نيست، زيرا اينان نمايندگان دين خدا و جانشينانرسول خدا(ص) محسوب ميشوند و وظيفه و مسئوليت اصلي آنان حفظ اصالت دين وصيانت از احكام و قوانين الهي و ارزشهاي والاي بر آمده از دين است. پناه بردن به ظلمه و زندگي با حكام ستمگر موقعيت دين را به خطر ميافكندوحقايق الهي را دچار تحريف و دگرگوني ميكند و مسير تعاليم اسلامي را منحرف و بهبيراههها رهنمون ميسازد. مگر نه اين است كه دين حياتبخش اسلام با ظلم و جور سرستيز دارد و صلح و آزادي و امنيّت و عدالت را با حيات ننگين و جنايتبار ظالمان وستمگران قابل جمع نميداند و مقابله و مبارزة وقفهناپذير سلطهجويي و خيانت و جنايتحكام جور را تنها راه نجات و رهايي تودهاي مردم تلقي ميكند؟ و مگر نه اين است كه ظالمان و سلطهگران به دليل ماهيت ظلم ستيزي احكام وقوانين متعالي اسلام به عداوت و دشمني با اين دين پاك و رهايي بخش ميپردازند وحيات اسلام را مساوي با هدم و نابودي منافع نامشروع و ضد انساني خويش ميدانند؟بنابراين اين طبيعي است كه عالمان ديني وارسته، مسئول تحقق تعاليم اسلام هستند ومبارزه با ستم و مخالفت با سلطه گري و فسادطلبي ظالمان و ستمگران را از وظايف وتكاليف اوّليه خويش ميدانند. با اين وصف عالمان ديني را چه جاي ياري ظلمه وحاكمان ستمگر؟! هر گونه پيوند و مراوده و مساعدتي كه از سوي عالمان ديني با حكام جور صورتگيرد، خيانت به دين و حركت در مسير هدم و نابودي اساس ديانت محسوب ميشود وطبيعي است كه در طول تاريخ هيج آفت و خطري همچون غنودن عالمان فاسد در دامانظلمه و توجيه ستم و تعدي تجاوز دستگاههاي حكومتي ظالم، بر پيكر دين اسلام ضربهننواخته است. تازيانههاي ستمي كه عالمان نامتعهد و وابسته به دربارهاي حكام ستمگر بر پيكراسلام وارد ساختهاند، بسيار دردناك است و با هيچ ضربت و آفت و خيانت ديگر مقايسهنميشود. اگر ستمگران در جامة ديانت درآمدند و به نام دين بر پيكر دين ضربه زدند و بهتحريف قوانين الهي پرداختند و ماهيت احكام را دگرگون ساختند، عالمان وابسته مسببو عامل اصلي آن بودند، و اگر نبود خود فروشي و دين فروشي اين فاسدان دنياطلب،حاكمان جور هرگز به اين سهولت نميتوانستند دين را به بازيچه بگيرند و احكام و قوانينالهي را بنابر مصالح و منافع نامشروع خويش توجيه و تفسير كنند و بر دهان تودههايمردم قفل خموشي و سكوت بزنند و جماعتي از آنان را به موافقت و اطاعت محض از خودسوق دهند و گروههاي مخالف را از دم تيغ بگذرانند و هر نداي آزاديخواهي را در گلو خفهسازند. در فرهنگ و جايگاه امر به معروف و نهي از منكر، از ديدگاه نهضت حسيني(ع)،چنانچه ارزشها و مرارتهاي عالمان مخلص دين و ائمة اطهار(ع) ناديده گرفته شود؛آگاهانه نشستن در كنار سفره و همنشيني با ستمگران و سلاطين جور و مساعدت و ياريرساني به آنان است و معصيتي بزرگ خواهد بود كه موجب خشم و غضب الهي معرفيشده است. اين تعابير و ياري ظالمان دو گونهاند: دسته و نوع اوّل در عبادت مختلف به نفي كلي اين كمك كردن ميپردازند وخطاب آنها عموم مسلمانان است، نه قشر خاصي از افراد جامعه اسلامي؛ دسته و نوع دوم به عالمان دين اختصاص يافته و آنان را مورد خطاب قرار داده و ازمجالست با سلاطين جور و كمك و مساعدت به دستگاههاي حكومتيشان نهيمينمايد. ابتدا برخي از دستورالعملهاي نوع اوّل را كه خطاب آنها عام و فراگير است،مورد توجه قرار ميدهيم و سپس به بررسي دستورها و خطابهاي خاص ميپردازيم. از پيامبر گرامي اسلام حضرت محمّد(ص) نقل است: «از دربارهاي شاهان و سلاطين و حاشيههاي آنان بپرهيزيد، كه نزديكترينشما به اين درها و حاشيهها دورترين شما از خداي متعال است و هر كه سلطان را برخداي عزوجل برگزيند، خدا ورع و پرهيزكاري را از او ميگيرد و او را حيران و سرگردانميسازد.» اين دستور العمل، همة مسلمانان را از ارتباط و ياري سلاطين و حاشيهها واطرافيان آنان نهي مينمايد و سه اثر و زبان بزرگ بر اين پيوند مترتب ميداند: اوّل اين كه تقرب و نزديكي به دربار ستمگر و اطرافيان آنان، دوري از درگاهحضرت باري تعالي را در پي خواهد داشت و به هر ميزان كه بندهاي به ظالمان نزديكشود و به دوستي و ياري آنان بپردازد، از موهبت و دوستي خداي متعال فاصله ميگيرد وخشم و غضب الهي را براي آخرت خويش ذخيره ميسازد؛ دوم اين كه با اين پيوند و ياري نامقدس و معصيت بزرگ، خداوند ورع وپرهيزكاري را از او ميگيرد و دلش را از لذت و انس با حقّ محروم ميدارد و از مقام والا وشريف تقوا بينصيب ميسازد؛ و سومين اثر و زياني كه مسلمانان از ارتباط با سلاطين جور نصيبشان ميشود،آنان را به تحيّر و سرگرداني ميافكند تا دنيا و آخرتش به تباهي گرايد و سراسيمه به هرسو شتاب گيرد و چنان در لجنزارهاي عفن گناه و ذلّت و بي خدايي فرو رود كه هيچ راهرهايي و نجاتي برايش متصوّر نباشد و به جهل و حرمان و اندوه، لحظات عمر را سپريسازد. روايت ديگري نيز در نهي از مجالست با ستمگران، از رسول گرامي اسلام(ص)آمده است: «چون روز قيامت فرا رسد، منادي بانگ كند: كجايند ستمگران و دستيارانستمگران! يعني كسي كه ليقهاي در دوات ايشان گذاشته، يا سر كيسهاي را براي آنانبسته، يا يك بار براي ايشان قلم به دوات زده است، همه را با آنان محشور كنيد.» ليقه در دوات گذاشتن، سركيسه بستن، و قلم به دوات زدن كه در اين روايت به آناشاره شده، هر كدام نمونه و مصداق بوده و مقصود اصلي نفي هر نوع همكاري با ظلمه،چه كوچك و چه بزرگ است. از نگاه اين روايت كساني كه به طريقي با ستمگران پيوند دارند و در امور آنانكمك و مساعدتي روا ميدارند، اهل معصيت و گناه به شمار ميروند و عملشان همچونعمل ظالمان و سلطه طلبان نوعي ستم محسوب ميشود؛ زيرا توان و نيرو به ستمگررساندن و ياري و مساعدت او براي گسترش ظلم و جور در زمين، شركت در ستم بهبندگان خدا بوده و از همين رو، همنشينان و ياري رسانندگان به ستمگران در گناه بزرگآنان سهيم و شريك است. علت اين كه در روز واپسين قيامت با آنان محشور ميشوند ونصيب و بهرهاي كه ميبرند، عذاب رنجزاي الهي است، عملكردهاي ناصواب وضدانساني خود آنان است. پيامبر گرامي اسلام حضرت محمّد(ص) در روايت سوم دربارة نهي از منكر ازمجالست و پيوند با سلاطين جور چنين ميفرمايد: «هر كس كه سلطاني را به چيزي خرسند كند كه آن چيز ماية خشم خداي متعالاست، از دين اسلام بيرون رفته است.» اين روايت از ديدگاه پيامبر اكرم(ص) چنين رابطه و همكاري با ستمگران رانكوهش مينمايد. آفات و خطرهاي ارتباط با ظلمه و ياري رساني به آنان آنچنان عظيمو مهلك است كه به خروج انسان از دين اسلام ميانجامد؛ يعني ياور ستمگران نبايد ونميتوانند ديانت را با پيوند و ياري ظالمان جمع كند و چنين بپندارد كه ميتواند از سوييسلطان ستمگري را خرسند سازد و ياري برساند و دستهاي جنايت بارش را در انجامفساد و ستم و تعدي به بيگناهان و مظلومان به گرمي بفشرد، و در عين حال سر به سجدهبسايند و خداوند قادر متعال را به بزرگي ياد كنند و از درگاهش فلاح و رستگاري بطلبند. همكاري و مجالست با ظالمان و ستمگران؛ يعني نفي تعاليم دين و نفي بندگيخدا، با اين وصف چگونه ميتوان حاكمان جور را با زير پا نهادن احكام و دستورالعملهايالهي كه به شدت پيوند با ظلمه را نفي ميكنند، اطاعت نمود و در كنار آن، اطاعت ازخداوند متعال و تسليم در برابر فرمانهاي او را مدعي گشت. رواياتي كه گذشت، و نيز روايات فراوان ديگري كه در اين موضوع وارد شده استمسلمانان را به شدت از نزديكي به دربار سلاطين جور و ياري و مساعدت آنان نهيميكند و اين عمل را از معاصي كبيره و رذايل بزرگ و مهلك ميدانند، و در نقطة مقابل،امتناع و خودداري از ظالمان و ستمگران را ارزش بزرگ اخلاقي معرفي مينمايند وبندگاني را كه در انجام اين وظيفه و تكليف الهي دقت و مراقبت روا ميدارند، تمجيدميكنند و برترين و با فضيلتترين افراد امت مينامند.