«با سؤالات شما در محضر آيتالله صافى گلپايگانى»
با توجه به كثرت سؤالاتى كه اذهان بسيارى از مردم بويژه جوانان را به خود مشغول مىدارد; خدمتحضرت آيتالله صافى گلپايگانى مدظلهالعالى رسيديم و در گفتگويى صميمانه پاسخ سؤالات مطروحه را دريافت كرديم. اميد كه جوانان و همه كسانى كه طالب كشف پاسخهايى مناسب براى سؤالات خود درباره موعود آخرالزمان هستند ضمن بهرهبردن از پاسخهاى اين شماره با استفاده از فرصت فراهم آمده سؤالهاى ديگر خود را مطرح نمايند تا در هر شماره مجموعهاى از پاسخهاى عرضه شده توسط علما و محققان را فرارويشان قرار دهيم.1- ضرورت وجود حجت چيست؟
جهت و اثر وجود حجت در عالم تكوين بر حسب احاديث مشهور و معتبرى كه شيعه و سنى از حضرت رسول اكرم (ص) روايت كردهاند و احاديث «امان» ناميده مىشوند ثابت است و اين امرى است كه به اخبار رسول صادق مصدق اثبات شده و نفى و انكار آن عقلا و شرعا جايز نيست. سنتخداوند عالم قادر حكيم بر اين قرار گرفته كه بقاء اهل زمين وابسته به وجود امام و حجتباشد چنانكه به بسيارى از امور تكوينيه وابسته است. در عالم تكوين هرچه مىبينيم همه بر طبق سنن الهيه جريان دارد، و چنان نيست كه كسى بتواند بگويد اين نظامى كه در آسمان و زمين برقرار است.مثلا گردش سيارات و منظومهها و ذرات اتمها در مدارها و بدور يكديگر، اگر بعكس اين بود امكانپذير نبود. لذا حضرت ابراهيم (ع) به نمرود فرمود: فاناللهياتى بالشمس منالمشرق فات بها منالمغرب. زيرا اگر غير از اين نظم ممكن نباشد جواب از اين احتجاج حضرت ابراهيم (ع) اين است كه نظم ممكن همين است و تغيير آن و غير آن امكانپذير نيست، و حاصل اين است كه كل اين نظمى كه در عالم امكان استبارادة الله و سنت او مىباشد و ذات بارى تعالى بر اينكه حركت و گردش همه اجرام و ذرات را به گرد مركزهاى خود بعكس قرار دهد و مشرق را مغرب سازد قادر و توانا است و نمىتوان اين وضع خاص را و اين جاذبه و دافعهاى را كه در همه اجزاء عالم است از سر و علتش غير از ارادةالله پرسيد و سر بقاء اهل زمين و بلكه آسمانها به بقاء حجت نيز جوابش همين ارادةالله و سنتخدا است. و اما ضرورت وجود حجت و امام در عالم تشريع در نهايت وضوح است زيرا امام مبين احكام، حافظ شرع و دين و مفسر وحى است و قولش در اختلافات حجت است. بايد در بين امت كسى باشد كه در اختلافات آنها در امور دين مرجع و كلامش حجت و قاطع اختلاف و فاصل حضوماتلين و احاديثسفينه و احاديث معتبر ديگر همه اين معنى را تاييد مىنمايند كه زمين خالى از وجود امام نخواهد ماند و وجود امام و تمسك به اقوال و هدايتهاى او موجب نجات از ضلالت و گمراهى است. (1) پيشى گرفتن از امام موجب گمراهى و عقب ماندن از او باعث تباهى و هلاكت است. كلام امام در عقايد، در احكام و در تفسير قرآن حجت است. مثل نبى و امام مثل چراغ است. همانطور كه شخصى بايد چراغ را بياورد و روشن كند بعد از او هم كسى بايد كه آن را محافظت كند تا از باد حوادث و فتنهها و تحريف محرفين خاموش نشود، چنانچه مىبينيم بطور مثال در تفسير آيه 102 سوره بقره واتبعوا ما قتلواالشياطين على ملك سليمان...) گفته شده است كه با ضرب احتمالات متصوره در معناى آيه اولى در يكديگر عددى معادل دو ميليون و شصت هزار احتمال مىشود: حال اگر از كل اين احتمالات بيش از يكصد هزارم آن هم عرف پسند باشد احتمالات قابل قبول در معناى اين آيه بالغ بر بيست احتمال مىشود بايد براى تفسير اين آيه به يكى از احتمالات بيست گانه قول حجتى در بين امتباشد كه آن قول امام معصوم است كه بر حسب احاديث ثقلين قولش حجت و واجبالاتباع است البته نظير اين آيه در كثرت احتمالات در قرآن آيه ديگر نيست و بيشتر از آيات قرآن از محكمات ظاهرالدلاله هستند ولى آيات بسيار كه در معناى آن بين مفسرين اختلاف باشد و دو يا چند وجه گفته باشند متعدد است و ترجيح آنها بر يكديگر به اجتهاد قطعى غالبا ممكن نيست و محتاج به مفسرى هستيم كه شخص گيرنده و مبلغ وحى او را معرفى كرده باشد و آن فقط امام معصوم است.
اين در مورد محكمات آيات است و اما آيات متشابهات كه محتاج به تاويل استبر حسب آيه، «و ما يعلم تاويله الاالله والراسخون فىالعلم». بنابراختيار «واو» (والراسخون) «واو» عاطفه و ادله ديگر مسلما بعد از پيغمبر (ص) غير از ائمه هدى (ع) كسى به تاويل آنها نيست و اجمالا كل تفرقهها و تجزيه امتبه فرق مختلف در اثر عدول از اين اصل اساسى يعنى امامت ائمه (ع) و مرجعيت كامله آنها پيش آمد و از همان روزى كه در بيمارى حضرت رسول (ص) با وصيت آن حضرت كه نجات امت را از ضلالت تامين مىكرد بعضى از سران سياست مخالفت كردند و در برابر قول پيغمبر صادق مصدق (حسبنا كتابالله) گفتند بذر اين اختلاف و تفرقه و عدول اكثريت امت از هدايت معصومين (ع) در اين جامعه نوپاى اسلامى پاشيده شد كه تا امروز همه مصايب و گرفتاريهاى مسلمانان و تفرقه آنها به اختلاف و تفرقه آن روز و منع پيغمبر (ص) از وصيت كتبى و تاريخى و آن تخرب سياسى برمىگردد.
2- گفته شده شناختحجت و آگاهى درباره امام عصر(عج) به منزله خروج از ضلالت است. منظور از شناخت چه نوع شناختى است؟
به كتاب «معرفتحجت» اثر حقير مراجع فرماييد. ولى بطور اجمال معرفت مراتب دارد. آنچه ندانستنش سبب مىشود كه مردن شخص مرگ جاهليتباشد اين است كه حضرت را به امامت و به حسب و نسبى كه دارند نشناسند. و در اينجا توضيحا عرض مىشود كه حديثشريف (من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهليه) از احاديث مشهور بين شيعه و سنى است كه به الفاظ متقارب روايتشده و مضمون و معناى آن متواتر استيعنى باصطلاح متواتر معنوى است اين حديث را علاوه بر شيعه بزرگانى از عامه هركدام به الفاظى كه متقارب ب-ه يك-ديگر است روايت نمودهان-د مانند طيالسى (م 204) در مسن-د، و حافظ عبدالرزاق (م 211) در (المصنف)، و ابن سعد (م 230) (در طبقات) و اسكافى (م 240) (در المعيار والموازنه) و احمد بن حنبل (م 241) در موارد متعدد از مسند، و فخر رازى به اين لفظ (من مات و لم يعرف امام زمنه فليمت ان شاء يهوديا و ان شاء نصرانيا) و جماعت ديگر كه ياد نام آنها و كتابشان موجب طولانى شدن كلام است همه اين حديث را كه صحت مذهب شيعه اثنى عشريه از آن لايح و واضح است روايت نمودهاند. كسانى كه بخواهند از كثرت اين احاديث و مويدات آن مطلع شوند مىتوانند به كتاب «شناخت امام يا رهايى از مرگ جاهلى» تاليف عالم جليل معاصر آقاى حاج شيخ مهدى فقيه ايمانى ايدهالله تعالى مراجعه فرمايند.3- آيا اعتقاد به وجود منجى يا موعود (به عبارتى هم انتظار) از خاستگاهى ذاتى در نهاد آدمى برخوردار است؟
به رساله (انتظار عامل مقاومت و حركت) اثر حقير رجوع فرماييد.4- آيا موعود در اديان آسمانى پيش از اسلام هم مطرح استيا نه؟ اگر مطرح است چگونه؟
برحسب آنچه از تفاسير معتبر قرآن كريم در ارتباط با اين موعود عزيز استفاده مىشود و احاديث صحيحه متواتره بر آن دلالت دارند همه اديان آسمانى و كتابهاى پيامبران گذشته به اين موعود جليل بشارت دادهاند و همه پيروان اديان انتظار موعودى را مىكشند كه با انقلاب بزرگ و بىسابقه جهانيان را از ظلم و ستم و زور و تجاوز نجات دهد و در سراسر گيتى حكومتحق و عدالتبرقرار سازد. عالم متتبع، خبر سيد ابن طاووس در كتاب اقبال از حارثةبن آثال از علماء بزرگ نصارى نقل فرموده است كه خداوند متعال حضرت آدم على نبينا و آله و (ع) را به ظهور حضرت ختمىمرتبت (ص) و ائمه اثنى عشر (ع) و حضرت صديقه كبرى (ع) بشارت داد و ترجمه كلام آن عالم نصرانى را در بشارت تشخيص حضرت مهدى (ع) به عربى چنين فرموده است: (يا آدم بعبدى هذاالسعيد انك من عبادىالاغلال، واضع عنهم، الآصاء واملا ارضى حنانا و رافة و عدلا كما ملئت من قبله قسوة وجورا) يعنى اى آدم به اين بنده سعادتمندم زنجيرهاى گران از گردن بندگانم بردارم و بارهاى سنگين را از پشت آنها فروگذارم، و زمين را از مهر و رافت و عدالت پر گردانم چنانكه پيش از آن از سختدلى و قساوت پر شده باشد. و همچنين سيد ابن طاوس در كتاب «سعدالسعود» از صحف حضرت ادريس مطالبى نقل فرموده و از صحيفه حضرت ابراهيم (ع) نيز شرحى در بشارت به رسول خدا وائمه طاهرين (ع) و حضرت زهرا (س) روايت كرده است تا منتهى به حضرت حجت (ع) مىشود به اين لفظ: قال (يعنى الله تبارك و تعالى): هذا كلمتىالتى افشو بها رحمتى فى بلادى و به ازين دينى و عبادى ذلك بعد اياس منهم و قنوط من غياثى فاذا ذكرت يا ابراهيم محمدا فصل عليهم معه) يعنى خدا خطاب به ابراهيم فرمود: اين آن كسى است كه به وجود او و ظهور او رحمتخويش را در شهرهايم آشكار كنم و به او دينم و بندگانم را زينت و آرايش دهم و اين زمانى خواهد بود كه بندگان از رحمت من مايوس و از فريادرسى من نااميد بشوند. پس اى ابراهيم هر زمان كه ياد محمد نمودى برايشان با او صلوات بفرست(ص)كتب عهدين و بشارات ظهور
در كتابهاى آسمانى، قرآن مجيد حاضر و موجود در بين مسلمين يگانه كتابى است كه كتاب الله بودن آن ثابت و مسلم است و آيات آن مثل هنگام نزول وحى باقى مانده است. اما كتاب الله بودن آنچه به عنوان كتابهاى آسمانى ديگر در ستيهود و نصارى است مسلم نيستبلكه معلومالخلاف استحتى كتاب الله بودن اصل اين كتابها بلكه وجود صاحبان بعض آنها به قران مجيد كه معجزه جاودان حضرت خاتمالانبياء (ص) و سند وحى و نبوت انبياء گذشته است ثابت مىشود و شايد يكى از جهات تاييد قرآن بر اينكه حضرت رسولالله محمد بن عبدالله (ص) تصديقكننده تورات و انجيل است (مصدقا لما بين يدى منالتوراة والانجيل) (2) همين باشد كه اصل كتاب الله بودن اين دو كتاب از مرض تشكيك و شبهه خارج شود.به هر حال علاوه برآنكه نصوص اصليه و تورات و انجيل در دست نيست ترجمههايى كه از آنها در دست است چنانكه از مطالب غيرمقبول غير معقولى در آنهاست فهميده مىشود ترجمههاى اصل نيست و اخيرا در ضمن بعض اكتشافات اجزائى از كتابهاى كهن كه به زبان عبرى استبه دست آمده است كه گفته مىشودائى از اسفار تورات است كه با اين اسفار عهد عتيق فعلى مغايرت دارد، و همينطور اجزائى كه گفته شد در انجيل استبه دست آمده است كه با اين اناجيل چهارگانه كه تاليف چهار نفر است و انجيل اصل نيست موافقت ندارد از طرفى هم انجيلى به دست آمده استبه نام برنابا كه در آن مطالب بسيار نامعقول كه در اناجيل اربعه است ديده نمىشود و در موارد متعدد به رسالتشخص حضرت خاتمالانبياء به اسم (محمد) (ص) و به توحيد و يگانگى خدا و بندگى عيسى تصريح دارد، و اجمالا اين مطلب مسلم است كه كتب عهد عتيق و جديد (عهدين) متضمن بشارات واضحه به بعثتحضرت خاتمالانبياء (ص) مىباشد و در زمان آن حضرت در نسخههايى كه در دستيهود و نصارا بوده موجود بوده و نمىتوانستهاند انكار كنند لذا قرآن مجيد با حضور يهود و نصارى صريحا وضوح وجود اين نصوص را به اين بيان اعلام مىفرمايد: (الذين آتيناهمالكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم) (3) و همچنين مىفرمايد: (يجدونه مكتوبا عندهم فىالتوراة والانجيل) (4) لذا بسيارى در عصر رسالتبر اثر همين بشارت اسلام آوردند و بعد هم تا زمان ما بر اثر بشارات و اشاراتى كه در همين تورات و انجيل فعلى باقى مانده ترك نصرانيتيا يهوديت كرده و اسلام آورده و مىآورند كه از آن جمله فخرالاسلام است كه كتاب «انيسالاعلام» را در هفت جلد و كتابهاى ديگرش در همين زمينه اثبات رسالتحضرت رسول اعظم (ص) و مطالب كتب عهدين تاليف كرده است و به نحو كافى از عهده برآمده است وى يكى از رجال مهم علم و روحانى با شخصيت مسيحى بوده است كه بر اثر همين بشارات مشرف به اسلام شده است و از آن جمله يكى از دانشمندان بزرگ يهود است كه اسلام اختيار كرده و كتابش به نام «منقولالرضاهى» مشهور است در اينجا چون بحث ما پيرامون نبوت خاصه و بيان تنصيصات انبياء سلف بر رسالت رسول اعظم صلىالله عليه و آله و سلم نيستسخن را اطاله نمىدهم فقط اشخاصى را كه مىخواهند در اين موضوع بطور مبسوط مطالعه نمايند به كتابهايى مثل «لسانالحق و اظهارالحق» و «انيسالاعلام و سيفالامه و انيسالموحدين و محمد رسولا انبياء و اعلامالنبوة ما وردى، و راه سعادت ارجاع مىدهم.»
بشارات عهدين به روز موعود و ظهور موعود:
اشارات و بشارات كتابهاى فعلى عهدين توراة وانجيل به ظهور حضرت مهدى موعود ارواحنا فداه متعدد و بسيار است. از جمله مواردى كه در قرآن مجيد از بشارت توراة موسى و زبور داود به اين ظهور و اينكه صالحان وارث زمين مىگردند اين آيه كريمه است: «و لقد كتبنا فىالزبور من بعدالذكرانالارض يرثها عبادىالصالحون» (5) يعنى هر آينه به تحقيق كه ما نوشتيم در زبور بعد از آنكه در ذكر كه بر حسب تفاسير مراد يا توراة استيا همه كتابهاى آسمانى قبل از زبور نوشتيم كه البته زمين را بندگان صالح من وارث مىشوند. معلوم است اين به ارث رسيدن زمين به صالحان يك بشارت و مژده به صالحان است كه آينده زمين و صاحباختيارى آن از آن آنها است. اين يك جريان و يك صاحباختيارى منطقهاى و موسمى و قابل زوال و بازگشتبه عقب نيست. اين بشارت به نقطه كمال جامعه انسانيت است كه فراگير همه مكانها و همه نقاط و بلاد است. اين بشارت در زبور داود عينا وجود دارد - در زبور37 آيه9 و 10 و 11ران منقطع خواهند شد و صالحان وارث زمين خواهند گرديد تا ابد و از فراوانى سلامتى بهرهمند خواهند شد و علاوه به بشارات ديگر در زبور آيه 11 و آيه6 ذكر شده است و بطور اختصار و فشرده مىگوييم كه در كتب عهد عتيق و جديد اشارات و تصريحات بسيار به ظهور آن عدل جهانى و آينده درخشان و حوادث مهم و جنگهاى خانمانبرانداز و شيوع ظلم و ستم و فساد و فتنه و خونريزى پيش از ظهور و علائم و نشانههاى ديگر وجود دارد كه همه اين بشارات با ظهور آن منجى كل و موعود انبياء و رسل مهدى فاطمه انجام مىيابد و عالم پر از عدل و داد و آزادى مىگردد. اينك فقط به اين كتابها اشاره مىكنيم. تورات سفر تكوين فصل16 آيه9 باراس لخ لحا فصل17 - آيه 18 و موارد ديگر در كتاب دانيال در كتاب صفيا نبى و در كتاب شعياء نبى در موارد متعدد و كتاب ميللكيس و كتاب عاتوس و كتاب حيقوق و كتاب حكابى پيغمبر و كتاب بوئيل و كتاب عويديا و كتاب مسيحا و كتاب صفتيا و كتاب حجى و كتاب زكريا و اناجيل اربعه و غير اينها كه ما چون در اثبات ظهور حضرت مهدى (ع) خود را بىنياز از استدلال به آنها مىدانيم به ذكر نام اين كتابها و تاييد مطلب در بعضى اذهان اشاره كرديم. هركس بخواهد از تفاصيل مطالب كتابهايى كه به آنها اشاره شد مطلع شود مىتواند به متن اين كتابها رجوع نمايد - سيفالدمه - البراهينالساياطيه - انيسالاعلام - منقولالرضائى - لسانالصدق - العبقرى الحسان - من ذا - و كتابهاى ديگر كه مفصل اين بشارت را جمعآورى كردهاند مراجع فرمايند.5 - موعود در اسلام و قرآن چگونه مطرح است؟
به كتاب «منتخبالاثر» اثر حقير و صدها كتابى كه از عصر امام حسن عسكرى (ع) و قبل از آن تا زمان ما نوشته شده مثل كمالالدين صدوق و غيبت نعمانى و غيبتشيخ طوسى و جامع شريف بحارالانوار مراجعه فرماييد.6 - آخرالزمان يعنى چه؟
كلمه آخرالزمان به بخشى از زمان گفته مىشود كه نسبتبه كل زمان اين دنيا بخش پايانى و نهايى آن محسوب مىشود. به عبارت ديگر ادوار زمانى به دو بخش تقسيم مىشود. به عبارت ديگر ادوار زمانى به دو بخش تقسيم مىشوند كه به بخش دوم آن آخرالزمان گفته مىشود و آغاز اين بخش دوم ظهور حضرت رسول اعظم اسلام (ص) است كه مطلع آن بعثت آن حضرت است و در حديث است: كان رسولالله (ص)... يقول بعثت انااساعة كهاتين و يجمع بين سبابتيه (6) و ايشان پيغمبر كل اين بخشاند و سر تقسيم اين دو بخش تفاوتها و امتيازات بزرگى است كه بخش دوم بر بخش اول دارد. اين امتيازات و ويژگيها بسيار و متعدد است كه مهمترين آنها ظهور اسلام و بعثتحضرت خاتمالانبياء (ص) است و آخرالزمان گفته مىشود و از آن زمان نزديك به ظهور حضرت مهدى (ع) و يا زمان نزديكى قيام ساعت و قيام و يا هر دو قصد مىشود مثل: «يظهر فى آخرالزمان واقتربالساعة، و هو شرالازمنة نسوة كاشفات عاريات متبرجات منالدين (خارجات نخ) داخلات فىالفتن مائلات الىالشهوات مسرعات الىاللذات مستحلات للمحرمات فى جهنم (داخلات نخ) خالدات.» كه اين وقتحوادث بسيار شگفتانگيز اتفاق مىافتد.7- آيا از وجه فلسفه تاريخى مىتوان قائل به ادوار معينى وجه دينى) شد؟
اگر مقصود از فلسفه تاريخى تحول جامعه بشرى به واسطه تكثير نفرات است و پيدايش زمينهها براى ظهور استعدادات و شرايط بسيارى كه بالطبع و به مرور زمان باشد كه بتدريج جلو آمده و از قوه به فعليت رسيده از نظر دينى موجه است. و اديان حقه با نظر به اين تحولات هدايتهاى لازم را عرضه داشتهاند و اگر مقصود اين است كه تاريخ معمار ساختار اديان بوده و بشر خود بر حسب شرايط زمان و مكان و دورانهاى مختلف برداشتهايى داشته و بتدريجبا معلومات و كشفيات از درستى آن برداشتها آگاه شده و خلاصه كسى بخواهد با جهانبينى مادى سير اديان و فلسفه پيدايش ايمان به عالم غيب و بسيارى از مسائل را بررسى نمايد البته اين نظر كاملا با عقايد اسلامى و اديان آسمانى كه جهانبينى الهى دارند در تضاد است و قابل قبول نيست.8 - اوضاع جهان و مردم جهان در دوره آخرالزمان چگونه است؟
در روايات بسيار اين جات مطرح شده و مفصلا اوضاعى را كه در آن زمان پيش مىآيد بازگو فرمودهاند. ولى اجمالا كل آن اوضاع و احوال جهان را براى چنان ظهور جهانى و فراگير آماده مىسازد.9- آيا سير تاريخى حوادث منجر به غيبت ولىعصر (عج) شد. يا ضرورتا بايد غيبت منجى آخرين روى مىداد؟
بر حسب روايات جريان تغيير مسير خلافت و حكومت جباران و طواغيت موجب عدم ظهور حكومتحقه اهل بيت (ع) شد و اگر آنها مخالفت نكرده بودند، نه خانهنشين شدن اميرالمؤمنين در ظرف آن مدت طولانى، نه جنگهاى صفين و نهروان، نه واقعه جانكاه كربلا، نه شهادت ساير ائمه(ع) و نه غيبتحضرت مهدى (ع) هيچكدام اتفاق نمىافتاد ولى با جريانى كه پيش آوردند و از قبل هم پيش آمدن وقايع به وحى خدا بر انبياء و حضرت رسول اكرم (ص) معلوم و ضرورت غيبتبر آن بزرگوارانى كه سير تاريخ و عملكرد معاندين و منافقين را مىدانستند مكشوف بود. لذا قبل از وقوع آن از آن خبر دادند. چنانكه شهادت سيدالشهدا (ع) معلول همان عوامل تاريخى كه منتهى به حكومت امثال معاويه و يزيد و استاندارى كسى چون «ابن زياد» شد و موجب ضرورت موضعى كه حضرت سيدالشهداء (ع) در آن شرايط اتخاذ فرمود، گرديد.10- با توجه به تفكر و روايات شيعى چه ادوار و مراحلى از بعثت تا حدوث قيامتبراى حيات بشرى مىتوان برشمرد؟
به ملاحظات و نظرات مختلف ادوار و مراحل هر جامعه و هر جريان و حركت در هر شخص مختلف مىشود. ادوار و مراحلى كه اسلام تاكنون طى كرده و تا آخرالزمان و قيام قيامت طى خواهد نمود. در يك ملاحظه بر حسب روايات در اين مراحل خلاصه مىشود: الف: دوره بعثت و آغاز شروع به دعوت در مكه معظمه و بنيانگذارى اسلام و تبليغ عقيده توحيد و مسائل مهم زيربنايى در واقعه تاريخى يومالدار و نزول آيه كريمه «وانذر عشيرتكالاقربين» (7) ب: دوره هجرت از مكه به مدينه و رسميتيافتن دين و اعلام تشكيل جامعه اسلامى و بيان احكام و انجام غزوات و دعوت سران دنيا به اسلام تا حجةالوداع و تعيين رسمى و اعلان عام مساله جانشينى و خلافت پيغمبر (ص) به خلافت و امامت اميرالمؤمنين(ع) در غديرخم و بيمارى رسولخدا (ص) و واقعه بسيار تاسفانگيز منع آن حضرت ازى بيمه مىكرد كه با كمال تاسف حزب و گروه خاصى با بىاحترامى و بىادبى مانع از وصيت رسول خدا (ص) شدند. ج: دوره بعد از رحلت پيغمبر (ص) و جريان سقيفه و مخالفتبا نصوص و اجبار اكثريتبه بيعتبا نامزد همان گروهى كه مانع از وصيتشدند و جريانهاى بعدى روى كار آمدن حكومتها به صورتهاى مختلفى كه اصالتشرعى نداشت و بالاخره منتهى به حكومتبنىاميه و امثال يزيد و وليد و بنى عباس و ديگران گرديد كه در اثر اين معارضههايى كه در امر معرفى و تعيين خليفه صالح به امر خدا كرده نامبرده با پيغمبر خدا از همان عصر آن حضرت دستبه كار آن شدند كه منع پيغمبر (ص) در وصيتيكى از مظاهر آشكار مخالفت آنها و موضعگيريشان در برابر تعيين خدا و رسول بود. جز در نجسال حكومت اميرالمؤمنين (ع) و مدت كوتاه حكومتحضرت مجتبى (ع) خلافت معصومين عملا متروك و وظايف خلفاء بحق و ائمه معصومين (ع) در فرصتهايى كه پيش مىآمد محصور در مبارزات منفى و تبليغ حقايق دين و تفسير صحيح از قرآن و بيان اصول و فروع گرديد كه با تمام آن همه موانع و حكومتهاى وحشت و زندان و كشتار و شكنجه اصول و فروع دين و معارف توحيدى اسلام به وسيله ائمه (ع) بيان شد و دهها هزار حديث در رشتههاى مختلف اسلامى از عقايد فقه و غيره به طور جامع و كامل در اختيار علماء و فقهاء گذارده شد و با اين وسعت علوم ماثوره از آن بزرگواران امامت ائمه (ع) در دين در نزد خواص و عوام حتى حكومتهاى بنىاميه و بنىعباس ثابت و غيرقابل انكار شد و مرور زمان نشان داد كه تشخيص پيغمبر (ص) بر جانشينى و خلافت آنها فقط بر اساس امر الهى و صلاحيتهايى بود كه در اين ذوات مقدسه جمع بود. د: پس از ولادت حضرت بقيةالله ارواحالعالمين لهالفدا و شهادت حضرت امام حسن عسكرى (ع) در سال 260 ه . ق اسلام و مسلمين وارد دوره و عصر غيبتشدند كه تاكنون و تا هر وقتخدا بخواهد باقى است. تاريخ اين عصر تا زمان ما بسيار طولانى و فراز و نشيبهاى آن و خساراتى كه از ناحيه حكام جاهل و جائر بر اسلام وارد شد و تاريخ شيعه و خدماتى كه علماى بزرگ و شخصيتهاى ارزنده شيعه به اسلام نمودند و صدماتى در اين راه از نظامهاى ستمگر ديدند همه شرح مفصل دارد و كتابها درباره آن تصنيف شده و بايد تصنيف شود. ه: دوره ظهور حضرت مهدى (ع) است كه دوره گسترش عدل و جهانى شدن دين اسلام و تحقق وعدههاى الهى به انبياء عظام است و بالاخره دوره بعد با پايان اين دوره، دوره رجعت و انتهاى كار به قيام قيامت است «وللهالامر من قبل و من بعد و هوالذى يفعل ما يريد و لاحول ولاقوةالا به اذاقضى امرا يقول له كن فيكون» و «يسئلونك عنالساعة ايان مرساها قل علمها عند ربى لايجليها لوقتها الا هو ثقلت فىالسموات والارض لاتاتيكمالا بغتة يسئلونك كانك حفى عنها قل انما علمها عندالله ولكن اكثرالناس لايعلمون» (8)1. انعام 40 و 41. 2. آل عمران 50. 3. بقره146. 4. اعراف157. 5 . انبياء 105. 6. بحار ج6، ص256 و در موارد ديگر در كتب حديث اعاظم شيعه و در كتب حديث اهل سنتحديث مشهور و معروف است و اين مضمون به الفاظ متقارب روايتشده است. 7. شعرا 214. 8 . اعراف187.