معانی گوناگون حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معانی گوناگون حکمت - نسخه متنی

محمد سعیدی مهر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت الهى

درآمد يکى از مسائل عمومى افعال الهى آن است که آيا اعمال خداوند داراى غايت و غرض است يا آنکه بدون هيچ غايت خاصى انجام مى پذيرد؟ اين بحث ارتباط وثيقى با مساءله ((حکمت الهى(( دارد، زيرا يکى از معانى حکمت آن است که فاعل از انجام افعال لغو و بيهوده خوددارى کند و کارهاى او داراى اغراض معقول و موجهى باشد. بر اين اساس، مساءله حاضر به اثبات يا نفر حکمت الهى، به معناى بالا، بار مى گردد.1

در پاسخ به پرسش بالا بين عدليه (يعنى متکلمان اماميه و معتزله) و اشاعره اختلاف شده است. عدليه بر اين اعتقادند که افعال الهى غايات و اغراض خاصى دارند و اشاعره، آن را خالى از هرگونه غايتى مى دانند.

قبل از شاره به دلايل طرفين، مناسب است اندکى درباره راءى عدليه توضيح دهيم:

غايت فاعل و غايت فعل

با تاءمل در افعال اختيارى و هدفمند خود، در مى يابيم که ما، در چنين افعالى ،ابتدا غايتى را براى خود در نظر مى گيريم که از طريق وصول به آن ، مى توانيم نيازى را از خود بر طرف کنيم . تصور اين غايت در ذهن ما، قبل از انجام فعل، ما رابر مى انگيزاند تا به انجام آن اقدام ورزيم و از اين رهگذر، به منفعتى دست يابيم . بنابراين، در افعال ما دست کم دو خصوصيت وجود دارد: نخست آنکه ، غايت فعل در جهت رفع نيازها و کمبودهاى فاعل است و فاعل از طريق انجام فعل استکمال مى يابد. خصوصيت دوم آن است که تصور غايت قبل از انجام فعل، در انجام آن تاءثير مى گذارد و فاعل را براى ارتکاب فعل بر مى انگيزاند.2

اينک بايد در نظر داشت وقتى سخن از غايتمندى افعال الهى در ميان است، مقصود ما مشابهت آن با افعال انسانها نيست . به عبارت ديگر ، دو ويژگى يادشده به هيچ وجه در فعل خداوند وجود ندارد: اولاً ، غايت افعال خداوند رسيدن به کمال نيست ، زيرا فاعل (يعنى ذات مقدس الهى) کامل مطلق است و نقصى ندارد تا بخواهد از طريق فعل خود آن را برطرف سازد ، بلکه غايت افعال الهى به مخلوقات او باز مى گردد و در جهت استکمال مخلوقات اوست . از سوى ديگر، چنين نيست که تصور غايت فعل ، سبب انجام آن گردد، زيرا علم خداوند از سخن علم حصولى که ملازم با تصور مفاهيم باشد، نيست ; بلکه ذات الهى به گونه اى است که به دليل کمال مطلق خود مقتضى رساندن مخلوقات خود به کمالات مطلوب آنها مى باشد.

بدين ترتيب ،مقصود ما از غايتمند بودن فعل خداوند اين است که فعل او مشتمل بر مصالح و منافعى است که به مخلوقات او باز مى گردد و چنين نيست که انجام و ترک آن، به لحاظ منافع آفريدگان او، على السويه باشد. از اين رو، غايت درافعال الهى ، غايت فعل است نه غايت فاعل زيرا ذات خداوند کامل مطلق وغنى است و هيچ غايتى براى آن قابل تصور نيست .3

با توجه به توضيحى که درباره راءى عدليه در غايتمندى افعال الهى داديم ، اينک به ادله طرفين مى پردازيم:

دليلى بر حکمت الهى (غايتمندى افعال خداوند)

بر اين مدعا که افعال خداوند داراى غايت و غرض است، ادله متعددى اقامه شده که به ذکر يک استدلال اشاره مى کنيم :

فعلى که فاقد غايت باشد، عبث و لغو است و انجام فعل عبث عقلاً قبيح است و از آنجا که (براساس اصل حسن و قبح عقلى) ارتکاب کار قبيح از سوى خداوند محال است، ممکن نيست افعال او عبث باشند. در نتيجه، تمام افعال الهى غايتمند و داراى غرض است .

همانگونه که ملاحظه مى شود اين استدلال براصل ((حسن و قبح عقلى )) استوار است، زيرا مبناى آن اين است که عقل مى تواند ((قبح )) انجام فعل عبث را درک کند و بر مبناى اين ادراک ،اجتناب خداوند ازچنين فعلى را نتيجه بگيرد.

استدلال اشاعره بر نفى غايتمندى فعل خداوند

اشاعره بر صحت مدعاى خويش ادله هاى آورده اند، از جمله گفته اند:

انجام دادن فعلى براى تحصيل غايتى، نشانه آن است که حصول غايت مزبور براى فاعل بهتر (و اولى) از عدم حصول آن است و به عبارت ديگر، حصول غايت ،کمال براى فاعل است . در نتيجه ، چنين فاعلى با انجام فعل مزبور به کمال خاصى دست مى يابد . براين اساس ، غايتمند بودن افعال خداوند مستلزم آن است که خدا از طريق افعال خود استکمال يابد و اين با مقام الوهى سازگار نيست.

پاسخ اين استدلال با توضيحى که درباره غايتمندى افعال الهى داديم،روشن مى شود ، زيرا همان گونه که گفتيم ، غايت در افعال الهى در حقيقت، غايت فعل است و موجب کمال مخلوقات مى شود نه غايت فاعل. بنابراين، خطاى استدلال اشاعره در اينجاست که تصورى از امکان رجوع غايت فعل به غير فاعل ندارند و مى پندارند که اگر فعلى داراى غرض باشد ، حتماً آن غرض به خود فاعل باز مى گردد.

بنابر آنچه گذشت، افعال الهى لغو و عبث نيست، بلکه داراى اغراض و غاياتى حکيمانه است که همگى در جهت رفع نيازهاى مخلوقات او و نيل آنها به کمالات مطلوب خود است .

حکمت الهى در قرآن

قرآن کريم در آيات متعددى بر حکيمانه بودن افعال الهى و عبث نبودن آن تاءکيد مى کند. براى نمونه، مى توان به آيات زير اشاره کرد:

افحسبتم انما خلقناکم عبثاً و انکم الينا لا ترجعون (موئمنون : 115)

آيا پنداشتيد که شما را بيهوده آفريده ايم و اينکه شما به سوى ما بازگردانيده نمى شويد؟

در اين آيه، قرآن به آفرينش انسانها ، به مثابه يکى از افعال الهى ، اشاره مى کند و بيان مى دارد که اين کار عبث و بيهوده نبوده، بلکه غايتى حکيمانه داشته است . شايد بتوان بخش دوم آيه را ، اشاره اى ظريف به غايت مزبور دانست; يعنى ، خداوند انسانها را آفريده تا در حيات دنيوى خود، از امکانات تحصيل کمال و سعادت بهره گيرند و سرانجام آثار و نتايج اعمال خويش را در جهان اخروى دريافت کنند.

در آيه ديگرى نيز، سخن ازحکيمانه بودن آفرينش آسمانا و زمين و موجودات ميان آنهاست (که مى تواند کنايه اى از خلقت جهان باشد):

و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لاعبين (دخان: 38).

و آسمانها و زمين و آنچه را که ميان آن دو است به بازى نيافريده ايم .4

در پاره اى روايات نيز از غايتمند بودن افعال الهى و عبث نبودن آن و از بازگشت غايت افعال الهى به مخلوقات سخن گفته شده است . براى مثال، در روايتى از امام رضا (ع) مى خوانيم :

ان سال سائل فقال: هل يجوز ان يکلف الحکيم عبده فعلاً من الافاعيل لغير عله ولا معنى ؟ قيل له : لايجوز ذلک لانه حکيم غير عايث ولا جاهل . 5

اگر شخصى بپرسد، آيا جايز است خداوند حکيم بنده اش را، بدون علت و قصد، به انجام کارى مکلف سازد؟ در جواب او گفته مى شوند: چنين کارى جايز نيست ، زيرا او حکيم است و کار بيهوده و جاهلانه انجام نمى دهد.

امام صادق (ع) نيز در پاسخ به اين سوئال که ((چرا خدا بندگان را آفريد)) فرمود:

ان الله تبارک و تعالى لم يخلق خلقه عبثاً و لم يترکهم سدى ، بل خلقهم لاظهار قدرته وليکلفهم طاعته فيستو جبوا بذلک رضوانه، و ما خلقهم ليجلب منهم منفعهً ولا ليدفع بهم مضره بل خلقهم لينفعهم و يو صلهم الى نعيم الابد.6

خداوند تبارک و تعالى آفريدگان خود را بيهوده و عبث نيافريد و آنان را به حال خود وانگذارد، بلکه آنان را براى اظهار قدرت خويش آفريد تا طاعت خويش را بر آنان تکليف کند و آنان (به سبب طاعت) مستحق رضاى الهى گردند . و آنان را نيافريد تا سودى برديا به وسيله آنان از خود زيانى را دفع کند، بلکه تا بر آنان سودى رساند و به نعمت جاودان و اصلشان گرداند.

حکمت الهى و شرور

تاکنون روشن شد که تمام افعال خداوند ، حکيمانه و داراى غاياتى معقول است که البته ، اين غايات به مخلوقات او باز مى گردند . از سوى ديگر، اين يک واقعيت انکار ناپذير است که در جهان پيرامون ما امورى هستند که آنها را (( شر)) مى دانيم ; بلايا و مصيبتهاى ناشى از پديده هاى طبيعى همچون سيل و طوفان ، و زلزله ، بيماريها، درد ، رنج، مرگ، سختيهاى گوناگون و ... مجموعه بزرگى از شرور را پديد مى آورند که هر انسانى ، کم و بيش ، با آن دست به گريبان است .

حال ممکن است در نگاه نخست به نظر آيد که وجود اين امور با حکمت الهى و غايتمندى آفرينش انسان سازگارى ندارد، زيرا غرض خداوند از خلقت آدميان تاءمين مصالح و منافع آنهاست; حال آنکه ، امور ياد شده همگى بر خلاف مصالح انسانى اند و از اين رو، با غايت خلقت بشر تعارض دارند . به ديگر سخن، چه بسا گمان شود که خداوند با تجويز شور و جلوگيرى نکردن از آنها،((نقض غرض)) کرده است و نقض غرض (يعنى آنکه فاعل کارى انجام دهد که با اغراض و مقاصدش منافات داشته باشد) با حکيم بودن فاعل سازگار نيست.7

بديهى است که در پاسخ به ادعاى بالا، مى بايد نشان دهيم که وجود بلايا و مصيبتها و درد و رنج و سختى و ... در دنيا خالى از غايات معقول نيست ، بلکه اين امور درجهت مصالح حقيقى فردى يا نوعى انسانها قرار دارند، از اين رو نبايد وجود آنها را لغو و بيهوده با مخالف با اغراض عمومى آفرينش دانست. پيش از آنکه بخشى از مهمترين فوايد و منافع شرور را يادآور شويم ، لازم است به چند اصل کلى ، که توجه به آنها در نتيجه گيرى مطلوب از اين بحث سودمند است ، اشاره کنيم .

1ـ محدوديت علم انسان

بى ترديد، معلومات آدمى در مقايسه با مجهولات او، چون قطره اى در کنار اقيانوس بيکران است . نه تنها در قلمرو جهان بيرون ، که حتى در وجود خود انسان اسرار ناشناخته فراوانى وجود دارد که هنوز فهم بشر به آن راه نيافته است . از اين روست که بزرگان دانش و انديشه ، پس از سالها تحقيق و مطالعه، متواضعانه اعتراف مى کنند که ((هيچ نمى دانند)) ! قرآن نيز بر اين واقعيت مهر تاءييد زده است :

و ما اوتيتم من العلم الا قليلاً (اسراء: 85)

واز دانش به شما، جز اندکى داده نشده است . 8

با توجه به محدوديت دانش بشرى، نمى توان ادعا داشت که ما به همه اسرار و رموز پديده هايى که آن را ((شر)) مى دانيم ، آگاهى داريم، بلکه چه بسا در اين امور مصالح و منافع فاروانى نهفته باشد که ما از آن بيخبريم و بديهى است که نيافتن چيزى دال بر نبودن آن نيست . بدين ترتيب، خردمندى اقتضا مى کند که در داوريهاى خود درباره حکيمانه نبودن وجود شرور با احتياط بيشترى گام برداريم، زيرا بسيار محتمل است که آنچه را که در واقع خير است، شر بپنداريم ; همان گونه که قرآن مى فرمايد:

و عسى ان تکرهوا شيئاً و هو خيرلکم (بقره: 216)

و بسا چيزى را که خوش نمى داريد و آن براى شما خوب است . 9

2ـ غايت نهايى خلقت انسان

اصل ديگر، اين است که هدف نهايى از آفرينش انسان آن نيست که در دنيا به تن آسايى و بهره مندى هر چه بيشتر از نعمتهاى مادى مشغول باشد، بلکه غايت اصلى و نهايى او رسيدن به سعادت و رستگارى حقيقى است که جز در سايه عبادت خداوند و قرب او فراهم نمى گردد . بر اين اساس، به صرف آنکه امرى با آسايش و رفاه مادى شخصى معارض بود، نبايد آن را با غايت آفرينش انسان ناسازگار دانست ، زيرا چه بسا سعادت و رستگارى آن شخص در گرو تحمل سختيها و ناهمواريها باشد.

به هر تقدير ، توجه به غايت حقيقى خلقت آدمى، در ارزيابى ما از رابطه شرور با حکمت الهى نقش اساسى دارد.

3ـ تقديم مصالح عمومى بر مصالح فردى

از آنجا که عالم ماده و طبيعت عالم برخورد و تزاحم است، گاه مى شود که مصلحت فرد بر شخص با منافع نوعى و جمعى معارض مى شود، به گونه اى که چاره اى جز ترجيح يکى بر ديگرى نيست، در اين موارد ، عقل سليم حکم مى کند که منافع جمعى بر مصلحت فردى مقدم گردد بر اين اساس، تجويز وجود پديده هايى که با مصلحت فرد ناسازگار است، ليکن مصالح جمعى گروهى از انسانها را تاءمين مى کند، نبايد کارى غيرحکيمانه قلمداد شود . حقيقت اين است که ما در بسيارى ازارزيابى هاى خود صرفاً به بخش کوچکى از واقعيت ، نظر داريم، در حالى که ، اگر چشم انداز وسيعترى انتخاب کنيم، خواهيم ديد که بسيارى از امور به ظاهر شر ، با لحاظ مصالح عمومى مردم و در گسترده وسيعترى از زمان و مکان، غايات حکيمانه اى را دنبال مى کنند. البته، همان گونه که در بحث عدل الهى خواهيم گفت، دادورزى خداوند اقتضا مى کند که آن دسته از مصالح فردى را، که در کشمکش با مصلحتهاى عمومى از بين مى روند ، به نحوى از آنجا جبران کند.

4ـ نقش انسان در ايجاد پديده هاى شر

نکته مهم ديگرى که نبايد از آن غفلت ورزيد، تاءثير اعمال انسان در ظهور برخى پديده هاى شر است . آدمى، به مثابه موجودى مختار ، گاه براى خود و ديگران شر آفرين مى شود، اما به دليل ناآگاهى از رابطه عمل خويش با آثار آن نتايج نامطلوب اعمال خوى را بهانه اى براى اعتراض بر حکمت الهى (و عدالت و رحمت او ) قرار مى دهد.

قرآن کريم ، در بيان تاءثير اعمال انسانها در ظهور حوادث ناگوار و پديده هاى ناخوشايند ، آيات متعددى دارد، از آن جمله در سوره نساء مى خوانيم :

ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ايدى الناس (روم : 41)

به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده ( و بر اثر اعمال ناشايست آنان) فساد در خشکى و دريا نمودار شده.

و در جاى ديگر ، عمو مصيبتها و بلايا را محصول اعمال خود انسان مى داند:

و ما اصابکم من مصيباء فبما کسبت ايديکم و يعفو عن کثير (شورى: 3)

و هر مصيبتى که به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و (خدا) از بسيارى (از گناهان شما) در مى گذرد.10

به هر تقدير، با توجه به غايت آفرينش انسان و لزوم ((اختيار)) براى نيل به اين غايت، انسان موجودى مختار آفريده شده است و براساس اصل عمومى عليت، پاره اى ازاعمال اختيارى او (که از سوء اختيارش نتيجه مى شوند) منشاء بروز بلايا و مصيبتهايى مى گردند ، اما مجموعه اين امر، بويژه با نظر به برخى فوايد و آثار مثبت بلاياى مزبور ، از چارچوب حکمت الهى خارج نيست .

با توجه به اصول ياد شده ، اينک نظرى به برخى فوايد و نتايج مثبت شرور در حيات وجه، با حکمت خداوند ناسازگار نيست و در هر مورد، نمونه اى نيز از آيات قرآن خواهيم آورد . بيش از آن، تذکر دو نکته سودمند است :

1ـ ما به هيچ وجه مدعى نيستيم (بويژه با توجه به اصل اول، يعنى، محدوديت علم انسان) که در بحث خود تمام فوايد شرور را برخواهيم شمرد، بلکه نيک مى دانيم که اسرار فراوان ديگرى در اين ميان هست که جه بسا بتوان با تاءمل و تدبر بيشتر بتدريج به آنها دست يافت .

2ـ ممکن است ، نتوانيم همه فوايد و حکمتهايى را که براى توجيه شرور ذکر خواهيم کرد ، در يکايک شرور که با آن مواجهيم ، بياييم ليکن اين مطلب علاوه بر آنکه ، ممکن است از قصور علم و آگاهى ما سرچشمه گيرد، بر مطلوب ما خدشه اى وارد نمى سازد ، زيرا اگر در مورد هر شرى، تنها يکى از حکمتهاى مورد بحث ثابت شود، براى رفع شبهه و پاسخگويى اعتراض معترضان کافى است .

فلسفه شرور

1ـ شکوفا شدن استعدادها

خلقت انسان و وضعيت عمومى جهان طبيعت به گونه اى است که بسيارى از استعدادهاى مادى و معنوى آدمى جز در سايه مواجهه با سختيها و مشکلات شکوفا نمى گردد. همان گونه که عضلات بدن يک ورزشکار تنها از طريق تمرينهاى سخت و طاقت فرسا، ورزيده مى گردد، پاره اى قابليتهاى روحى و معنوى انسان نيز در برخورد با بلايا و مصائب به فعليت مى رسد براى مثال، ملاحظه مى کنيم که بسيارى از اکتشافات و اختراعات علمى تحت تاءثير نياز جدى انسان، در برخورد با مشکلات حيات فردى و جمعى خود ، رخ داده است . قرآن کريم، در اشاره به اين واقعيت ،بيان مى دارد که در دامان هر سختى و مصيبتى ، آسانى و سهولتى نهفته است :

فان مع العسر يسراً # ان مع العسر يسراً (انشراح : 5 و 6)

پس با دشوارى آسانى است . آرى، با دشوارى آسانى است .

2ـ آزمون الهى

يکى از سنتهاى عمومى خداوند ، سنت آزمون ابتلاست . خداوند، براساس غايت خلقت انسان و ويژگيهاى وجودى وى، او را در صحنه هاى گوناگون زندگى مي آزمايد. البته اين نکته روشن است که ، برخلاف آزمونهاى بشرى، امتحان الهى به انگيزه کشف حقيقت مجهول انجام نمى پذيرد ، بلکه در اينجا نيز غايت فعل به مخلوق ، يعنى انسان، باز مى گردد و غرض از آزمايش چيزى جز پرورش استعدادهاى نهفته انسان و ظهور مکنونات درونى او نيست . آدمى، در کوران آزمايش الهى، سنگ معدنى را مى ماند که در کوره اى آتشين نهاده مى شود تا ناخالصيهاى آن جدا گردد وجوهره گرانبهاى آن، پيراسته از شوائب وکدورات ، آشکار شود . خداوند، گاه انسان را با رفاه آسايش و گاه نيز با قراردادن او در موقعيتهاى سخت و دشوار و گرفتار ساختن او در دامان بلايا و مصائب ، مي آزمايد:

و نبلوکم بالشر و الخير فتناء والينا ترجعون (انبياء : 35)

و شما را از راه آزمايش به بد و نيک خواهيم آزمود، و به سوى ما بازگردانيده مى شويد .عبارت ((شر و خير)) در اين آيه، معنايى بس گسترده دارد و رنج ، و نيز انواع آسايشها، تندرستى ، ثروت، پيروزى و ... مى گردد و بيان مى شود که همه امور، جنبه آزمون دارند و علاوه بر پرورش روح و جسم انسانها، واقعيت درونى و باطنى آنان را آشکار مى سازند.

قرآن در آيات متعدد ديگرى بر آزمايش انسانها از طريق سختيها و بلايا تاءکيد مى ورزد: در يکى از آيات سوره بقره ، فهرست برخى از مهمترين مواد امتحان الهى در حيات دنيوى ارائه شده است :

و لنبلونکم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و التمزات و بشر الصابرين (بقره: 155)

و قطعاً شما را به چيزى از (قبيل) ترس و گرسنگى، و کاهشى در اموال و جانها (يعنى مرگ) و کاهش در محصولات مي آزماييم و شکيبايان را مژده ده.

از عبارت ((بشر الضابرين)) آشکار مى شود که فرجام نيکو و پاداش بزرگى در انتظار کسانى است که از اين آزمايشها سربلند بيرون آيند.11 البته، چنين نيست که اين پاداش نصيب همه بندگان گردد، بلکه گروهى از مردم در ميدان آزمايش از خود ضعف و سستى نشان مى دهند و به جاى تلاش و مقاومت ، بر خداوند خرده مى گيرند:

و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهانن (فجر: 16)

و اما چون او را مي آزمايد و روزىاش را تنگ مى گرداند ، مى گويد: پروردگارم مرا خوار کرده است .

3-هشدار و بيدارگرى

يکى از فوايد عمده بلايا و مصائب آن است که آدمى را از خواب غفلتى که براثر فرو غلطيدن در نعمتهاى دنيوى بدان دچار شده است بيدار مى کنند و مسوئليتهاى خطير او را در برابر خداى خويش يادآور شوند و استکبارش را به تواضع و خضوع مبدل مى سازند و زمينه مناسبى براى بازگشت او به مسير حق آماده مى سازند. قرآن در آيات متعددى به اين فلسفه اساسى اشاره مى کند:

و ما ارسلنا فى قريه من نبى الا احدنا اهلها بالباسء والضراء لعلهم يضرعون (اعراف: 94)

و در هيچ شهرى پيامبرى نفرستاديم مگر آنکه مردمش را به سختى و رنج دچار کرديم تا مگر به زارى درآيند.

ولنذ يقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاکبر لعلهم يرجعون (سجده: 21)

و قطعاً غير از عذاب بزرگتر (عذاب آخرت) از عذاب نزديکتر (عذاب دنيا) به آنان مى چشمانيم، اميد آنکه (به سوى خدا) باز گردند.

همچنين، در مورد آل فرعون بيان مى شود که غرض از نزول بلا و سختى بر آنان، اين بوده است که متذکر گردند و حقايقى را که از آن غفلت ورزيده اند، يادآور شوند:

و لقد احدنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذکرون (اعراف: 130)

و در حقيقت، ما فرعونيان را به خشکسالى و کمبود محصولات دچار کرديم، باشد که عبرت گيرند.

البته، بسيارى از انسانها در مقابل سختيها و گرفتاريها واکنش مناسبى از خود نشان نمى دهند و به جاى تذکر و هدايت، به غفلت و سرکشى خود ادامه مى دهند:

و لقد اخذنا هم بالعذاب فما اشتکانوا لربهم و ما يتضرعون (موئمنون: 76)

و براستى ايشان را به عذاب گرفتار کرديم اما براى پروردگارشان فروتنى نکردند و به زارى درنيامدند.

4ـ قدرناشناسى نعمتهاى الهى

از ديگر فوايد حوادث ناگوار آن است که انسان اهميت نعمتهاى الهى را دريابد و قدرت آن بشناسد و از اين روست که گفته اند: ((قدر عافيت کسى داند که به مصيبتى دچار آيد.))

قرآن نيز، گاه براى ياد آورى نعمتهاى الهى، انسانها را به ياد موقعيتهايى مى اندازد که از آن نعمتها محروم بودند; گويا سلب نعمت مقتضى قدرشناسى بهتر آن است:

و اذکروا نعمته الله عليکم اذکنتم اعداء فالف بين قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً (آل عمران: 103)

و نعمت خدا را بر خود ياد کنيد آنگاه که دشمنان (يکديگر) بوديد، پس ميان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد.

بيان فلسفه سختيها و گرفتاريها در روايات

در روايات اسلامى نيز نکات ارزشمندى را در بيان فوايد و آثار شرور مى توان يافت. امير موئمنان على (ع) تاءثير سختيها و بلايا را در شکوفايى استعدادهاى نهفته انسان چنين بيان مى دارد:

الا و ان الشجره البريه اصلب عوداً و الرواتع الخضره ارق جلوداً و النباتات العذيه اقوى وقوداً و ابلا خموداً 98.

بدانيد که شاخه درختى که در بيابان مى رويد سختتر و پوست سبزه هاى خوش نما نازکتر و آتش گياهان صحرايى افروخته تر و خاموشى آنها ديرتر است .

همچنين در روايات متعددى به اين حقيقت اشاره شده است که بخشى از شرور جنبه آزمون الهى دارند. براى مثال، امام على (ع) در يکى از خطبه هاى خويش فرمود:

ولکن الله يختبر عباده بانواع الشدائد و يتعبدهم بانواع المجاهد ويبتليهم بضروب المکاره 12.

ولى خداوند بندگانش را با انواع شدائد مي آزمايد و با اقسام مشکلات به عبادت فرا مى خواند و به انواع گرفتاريها مبتلا مى نمايد.

و درباره اغراض خداوند از آزمايش بندگان خود به وسيله سختيها مى خوانيم:

ان الله يبتلى عباده عند الاعمال السيئه بنقص الثمرات و حبس البرکات و اغلاق خزائن الخيرات ليتوب تائب و يقلع مقطع و يتذکر متذکر و يزدجر مزدجر.13

خداوند بندگان خويش را هنگامى که به اعمال زشت دست زنند با کمبود ميوه ها و جلوگيرى از نزول برکات و بستن درهاى گنجهاى خيرات به روى آنان آزمايش مى کند تا آنان که اهل توبه اند توبه کنند و آنان که بايد از گناه دست کشند خوددارى نمايند و پند پذيران پند گيرند و آنان که آماده اند، از گناه باز ايستند.

در حديثى از امام صادق (ع) به اين حقيقت که بلايا و سختيها موجب يادآورى نعمتهاى الهى است، اشاره شده است:

ان هذه الافات و ان کان تنال الصالح و الطالح جميعاً فان الله جعل ذلک صلاحاً للصنفين کليهما اما الصالحون فان الذى يصيبهم من هذا يذکرهم نعم ربهم عندهم فى سالف ايامهم فيخدوهم على الشکر و الصبر14.

اين آفات هر چند به افراد نيکوکار و بدکار هر دو مى روسد، ولى خداوند آن را مايه اصلاح هر دو گروه قرار داده است: اما آفات و بلايايى که به نيکوکاران مى رسد مايه تذکر نعمتهاى پروردگارشان که درگذشته در اختيار آنان بود بر مى گردد و اين امر آنان را به شکر و شکيبايى وا مى دارد.

1ـ براى مطالعه بيشتر در اين زمينه، بنگريد به: سبحانى، حسن و قبح عقلى، فصل يازدهم، صص 122 ـ111.

2ـ از اين روست که برخى از متکلمان عنوان ((حکمت خداى تعالى)) را بر اين بحث گذارده اند براى نمونه ر.ک به: لاهيجى، سرمايه ايمان، ص 73.

3ـ حکما ((تصور غايت فعل)) را قبل از انجام آن، ((علت غايى)) مى نامند. براى مطالعه بيشتر بنگريد به: مصباح يزدى، آموزش فلسفه، ج 2، صص 106 ـ 108 و علامه طباطبايى، نهايه الحکمه، صص 160 ـ 162.

4ـ در مباحث فلسفه اسلامى، بحثهاى دقيقى درباره نحوه فاعليت خداوند مطرح شده است که پيچيدگى آن مانع از طرح آن در اين کتاب است. علاقه مندان مى توانند به منابع فلسفى مراجعه کنند.

5ـ نيز بنگريد به: ص 37.

6ـ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 58.

7ـ همان، ج 5، ص 313.

8ـ البته، وجود شرور از جهت ديگرى نيز مساءله آفرين است و آن، سازگارى شرور با عدل الهى است. اين مساءله در بحث ((عدل الهى)) بررسى شده است .

9ـ داستان موسى و همراهش و نيز سرنوشت قارون که در قرآن کريم طرح شده است، نمونه هاى بسيار درس آموزى از خطاى داورى انسان درباره خير و شر امور است. بنگريد به: کهف: 82ـ 65 و قصص: 82 ـ 78.

10ـ قرآن درباره هدف از خلقت انسان مى فرمايد: ((و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون)) (و اجنه و انسانها را نيافريديم مگر آنکه مرا عبادت کنند; ذاريات: 56).

11ـ نيز بنگريد به: رعد: 11 و انفال 53.

12ـ قرآن اين گروه را در آيات بعدى توصيف مى کند: بقره: 156 و 157.

13ـ نهج البلاغه، نامه 45.

14ـ همان، خطبه 192.

/ 3