درنگى در روايات قتلهاى آغازين دولت مهدى (عج)
نجم الدين طبسى تدوين: سيد حسن واعظىاشاره:
در دولت آخرين سفير الهى (عليهالسلام) همه كارها با اعجاز صورت نمىپذيرد، لذا براى بر طرف شدن موانع، اقداماتى صورت مىگيرد، كه اين مسئله با دو ديد، افراط و تفريط مواجه شده است . اين نوشتار ضمن بررسى سوالات اين قضيه به نقد و بررسى روايى و دلالى احاديث مربوط به قتلها پرداخته تا افراط و تفريط انديشههاى موجود مشخص گردند .پيشگفتار:
برخى، در مورد قتل و كشتار در دوران ظهور، افراط مىكنند و از امام زمان (عليهالسلام) و ياراناش، چهرهاى خشن ارائه مىدهند . آنان، به رواياتى استدلال مىكنند كه در آنها، اشاره به كشته شدن دو سوم مردم، (از هر نه نفر، هفت نفر، از هر هفت نفر، پنج نفر) و يا اين كه بيشتر مردم كشته مىشوند و از كشتهها، پشته ساخته مىشود و جوى خون جارى مىگردد و . . . دارند . برخى ديگر، تفريط مىكنند و مىگويند، حتى به مقدار محجمه (مقدار خون در ظرف حجامت) خونريزى نمىشود و . . . در اين نوشتار، به نقد و بررسى روايى و دلالى احاديث مربوطه مىپردازيم تا افراط و تفريط بودن انديشههاى موجود مشخص گردند .نكاتى كه قابل تامل است، اينها است:
الف) قتل و كشتار، قبل از ظهور است و يا بعد از آن؟ ب) شيوهى رفتار امام با دشمنان چهگونه خواهد بود؟ ج) حجم كشتار و اعدام و خونريزىها چه مقدار است؟ د) مقتولان، چه كسانى هستند؟ ه) رواياتى كه ناظر بر اين موضوع است، آيا به نحو موجبهى كليه استيا به نحو موجبهى جزئيه؟ اخبارى كه در آنها، كشتار در حجم وسيعى مطرح شدهاند، بر دو قسم است: الف) يك سرى از آنها، مربوط به ملاحم و فتن قبل از ظهور است و هيچ ربطى به دوران ظهور ندارد و تنها ناظر به اوضاع ناسامان جهان در پيش از ظهور دارد . اين دسته، بيشتر از مراسيل عامه است . اگر تعدادى از آنها هم جزء مسانيد باشد، هيچ گونه ارتباطى با بحث ما، يعنى قبلها در دوران حكومت امام مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) ندارد . ب) يك سرى از آنها، مربوط به هنگامهى ظهور و حكومت امام زمان (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) است . اين نوع روايات، نيز دو گونهاند: 1 - رواياتى كه از طريق عامه و از نبويات است و بيشتر آنها، مشكل سندى دارند، به طورى كه بعضى از آنها، مرسل . و برخى از آنها، به پيامبر اكرم (صلىاللهوعليهوآلهسلم) منتهى نمىشوند . بلكه از فرادى مانند كعب الاحبار كه در زمان ان حضرت مسلمان نشده بود، نقل شده است . عمدهى اين از روايات، از اسرائيليات است كه با اغراض مختلفى وارد كتابهاى روايى شده است . عالمانى از اهل تسنن، مانند ابن كثير، وقتى به روايات نقل شده از امثال كعب الاحبار مىرسد، مىگويد: «خدا، ما را ازايل همه اخبار دروغى كه وارد تفسيرها و كتابهاى روايى و . . . كردهاند، بىنياز كند (1) . . .» . 2 - رواياتى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده و يا در كتابهاى شيعه ذكر گرديده است . در اين كتابها، اخبار منقول از حضرات معصوم (عليهم السلام) و بعض ديگر كه نقل شده، به اهل بيت (عليهم السلام) منتهى نمىشود . مانند اخبار معمرين كه شيخ صدوق در كتاب كمالالدين از اهل تسنن نقل كرده است .انديشهى تفريطى در كشتار به هنگام ظهور
گروهى بر آناند كه امام زمان به هنگام ظهور، از طريق ولايت و تصرف تكوينى، همهى خلايق را مطيع و مسخر مىكند و كارها را با اعجاز و غيرعادى انجام مىدهد . لذا كشتار و اعدام، خيلى اندك خواهد بود . براى روشن شدن مطلب و دريافت پاسخ، به احاديثى از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) متمسك مىشويم . حديث 1 . . . - عن بشير بن ابي اراكة النبال - ولفظ الحديث على رواية ابن عقدة قال: لما قدمت المدنية انتهيت الى منزل ابي جعفر الباقر (عليهالسلام . .). قلت: (انهم) يقولون: انه اذا كان ذالك استقامت له الامور فلا يهريق محجمة دم . فقال: «كلا! والذى نفسي بيده! حتى نمسح وانتم العرق والعلق .» . واومابيده الى جبهته (2) ; بشير بن ابى اراكه بنال - لفظ حديثبه روايت ابن عقده است - گويد: هنگامى كه به مدينه وارد شدم، به طرف منزل ابو جعفر امام باقر (عليهالسلام) رفتم . . . گفتم: [آنان (مرحبه)] مىگويند، هنگامى كه آن امر (قيام قائم (عج)) روى دهد، همهى كارها براى او درست و استوار مىگردد و به اندازهى يك ظرف حجامت هم خون نمىريزد . پس فرمود: «هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانام به دست او است! كار به آنجا مىانجامد كه ما و شما، عرق و خون بسته شده را پاك خواهيم كرد .(كنايه از سختىها و دشوارىهاى جنگ و درگيرى است كه موجب پديد آمدن عرق و ايجاد زخمهاى خونين مىشود) . در اين هنگام، ايشان، با دستخود، به پيشانىشان اشاره فرمودند .(كنايه از برطرف كردن عرق جبين است) . حديث 2 . . . - عن موسى بن بكر الواسطى، عن بشير النبال، قال: «قدمت المدينة» وذكر مثل الحديث المتقدم، الا انه قال: لما قدمت المدينة قلت لابي جعفر (عليهالسلام) : انهم يقولون: ان المهدي لوقام لاستقامت له الامور عفوا، ولا يهويق محجمة دم . فقال: «كلا! والذى نفسي بيده! لو استقامت لاحد عفوا لاستقامت لرسول الله (صلىاللهوعليهوآلهسلم) حين ادميت رباعيته وشج فى وجهه! كلا! والذي نفسي بيده! حتى نمسح نحن وانتم العرق والعلق (3) .» . ثم مسح جبهته . (4) از موسى به جعفر بن بكر واسطى . از بشير نبال . گفت: «به مدينه رسيدم» و همانند حديث قبلى را ذكر كرد، جز اين كه گويد: هنگامى كه به مدينه رسيدم . به ابوجعفر (امام باقر (عليهالسلام)) گفتم: آنان [مرجئه] مىگويند: همانا، اگر مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) قيام كند، همهى كارها به خودى خود . براى او درست و برقرار مىشود و به اندازهى يك ظرف حجامتى خون نمىريزد . پس فرمود: «هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانام در دست او است! اگر كارها، خود به خود، براى كسى هموار مىشد، مسلما، براى رسول خدا (صلىاللهوعليهوآلهسلم) در زمانى كه داندنهاى پيشين آن حضرت شكست و صورتاش زخمى شد، درست و برقرار مىگرديد! هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانام به دست او است! «كار، به آنجا مىانجامد كه) ما و شما، عرق و خون بسته شده را پاك كنيم .» . سپس پيشانى خود را پاك كرد . حديث 3 . . . - عن المفضل بن عمر، قال: سمتعت ابا عبدالله، وقد ذكر القائم (عليهالسلام) فقلت: «انى لارجو ان يكون امره في سهولة .» . فقال: «لايكون ذالك حتى تمسحو العلق و العرق .» . (5) مفضل بن عمر گويد: در حضور امام صادق (عليهالسلام) شنيدم كه از حضرت قائم (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) ياد شد . پس عرض كردم: «همانا اميدوارم كار ايشان به آسانى صورت پذيرد .» . فرمود: «آن امر صورت نمىپذيرد تا اين كه عرق و خون بسته شده را برطرف سازيد .» . در سه حديث مذكور ملاحظه مىكنيم، آن طور نيست كه تمامى كارها در زمان قيام قائم (عليهالسلام)، به خودى خود و با اعجاز و تصرفات تكوين صورت نمىپذيرد، هر چند در ولايت تكوينى و تصرف تكوينى حضرت مهدى و ساير امامان طاهر، هيچگونه ترديدى نيست . بلكه كار، دشوارتر از آن چيزى است كه امثال مرجئه معتقدند . با، مطابق روايات متعدد، نمىتوانيم ادعا كنيم كه در هنگام ظهور، هيچ قتل و كشتارى رخ نمىدهد; زيرا، در آن دوران، بحث از انتقام، اجراى حدود الهى و اقامهى حكومت عدل جهانى است و مسلما، اين امر عظيم . بدون برطرف كردن خارها و سنگهاى سر راه آن حضرت، ميسر و محقق نمىشود . از طرفى، تاريخ گواه است كه پيامبر اكرم (صلىاللهوعليهوآلهسلم) و امامان طاهر (عليهمالسلام) سعى داشتهاند، امور را به طور عادى و در مسير طبيعى انجام دهند، لذا مىبيينم، دندانهاى پيشين حضرت رسول اكرم (صلىاللهوعليهوآلهسلم) در جنگ مىشكند و زخمهايى در جنگ احد و . . . (6) بر ايشان وارد مىشود و اميرالمومنين (عليهالسلام) نيز در جنگ احد . نود زخم بر مىدارد و . . . (7) البته آن حضرت و عترت طاهراش، مخصوصا، حضرت بقيه الله الاعظم (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) قدرت بر انجام دادن تصرفات تكوينى را دارند و همواره معجزات و امدادهاى غيبى و الهى، به آن حضرات و نيز مؤمنان مخلص و ايثارگر و حتى مستضعفان بوده و خواهد بود . امام صادق (عليهالسلام) مىفرمايد: «خداوند، حضرت قائم (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) را به سه لشكر يارى مىدهد: فرشتگان; مؤمنان; رعب (ترس انداختن در دل دشمن) (8) نيز حضرت (عليهالسلام) مىفريايد: «. . . خداوند، حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) را با فرشتگان و جن و شيعيان مخلص، يارى مىكند .» (9) به هر حال، لزومى ندارد كه ادعا كنيم امام زمان (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) تمام كارهايشان را از طريق غيرعادى و به صورت اعجاز انجام مىدهد و بنابراين، هيچ خونى ريخته نخواهد شد .انديشهى افراطى در كشتار به هنگام ظهور
در احاديثى كه از طريق عامه رسيده است، خونريزىهاى خيلى زياد و وحشتناك ذكر شده است . اينك، به نقد بررسى يكى از آنها مىپردازيم . يوسف بن يحيى مقدسى شافعى در كتاب عقدالدرر روايت مرسلهاى را از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) دربارهى حوادث رم (روميه) (10) نقل مىكند و مىگويد: . . . فيكبر المسلمون ثلاث تكبيرات، فتكون كالرملة على نشز، فيدخلونها، فيقتلون بها خمسمئة الف مقاتل، و يقتسمون الاموال، حتى يكون الناس فى الفيء شيئا واحدا، لكل انسان منهم مئة الف دينار، و مئة راس، ما بين جارية وغلام» . (11) پس مسلمانان، سه تكبير مىگويند و مانند ريگ و شنهاى روانى كه از بلندىها فرو مىريزند، داخل [روم] مىشوند و در آنجا، پانصد هزار جنگجو را مىكشند و غنائم و اموال را به طور مساوى تقسيم مىكنند، و به هر يك از آنان، صد هزار دينار و صد كنيز و يا غلام مىرسد . . . اين روايت . مرسل است و مشكل سندى دارد و از نظر محتوا نيز قابل اعتماد نيست . پيدا است كه جاعلان اين گونه احاديث، در خدمتحكومتهاى جائر بودهاند و به جهت توجيه پارهاى جنگهاى پس از پيامبر اكرم (صلىاللهوعليهوآلهسلم) و قتلعامها و كشتارهاى وسيعى كه در آن صورت گرفت، اين چنين مجعولاتى را وارد كتابهاى روايى كردهاند . مانند روايتى كه به امام على (عليهالسلام) نسبت دادهاند كه آن حضرت فرمود: . . . فيقتل من الروم حتى يتغير ماء الفرات بالدم . (12) يعنى آنقدر از روميان را به قبل مىرساند كه آب فرات به خون تغيير مىكند! ابن كثير، در بارهى جنگ قادسيه مىگويد: انهزم الفرس ولحقهم المسلمون . . . فقتل المسلمون بكمالهم و كانوار ثلاثين الفا . وقتل فى المعركة عشرة الاف و قتلوا قبل ذالك قريبا من ذالك (13) ; لشكر ايرانيان، منهزم شد و فرار كردند . مسلمانان، به تعقيب آنان پرداخته و تمامى فرارايان را كه سىهزار نفر بودند، به قتل رساندند . در جنگ سيزده هزار نفر آنان را گشته بودند . همين عدد را نيز قبل از آن گشته بودند . . . وقتى به كتابهاى تاريخى كه در آنها فتوحات را نوشتهاند، مانند البدء و التاريخ و النهايه و . . . مراجعه مىكنيم . مىبيينم كه، فرماندهان و زيردستانشان، جنايات زيادى را مرتكب شدهاند . رواياتى كه مىگويد، از هر نه نفر هفت نفر و يا از هر هفت نفر، پنج نفر و يا دو ثلث مردم كشته مىشوند، به جنگهاى قبل از ظهور، نظر دارند و نه زمان ظهور . از طرفى، اختلاف در تعداد مقتولان نيز علتهاى گوناگونى مىتواند داشته باشد كه از جملهى آنها، ممكن است تفاوت مناطق و محورهاى درگيرى و يا مراحل مختلف جنگ باشد . با توجه به احاديث زير و امعان نظر در دلالت آنها، به اين واقعيت پى مىبريم كه جهان، اندكى پيش از ظهور، دچار جنگهاى خونين خواهد بود . حديث 1 - عن ابي بصير ومحمد بن مسلم، قالا: سمعنا ابا عبدالله (عليهالسلام) يقول: «لا يكون هذا الامر حتى يذهب ثلث الناس .» ، فقيل له: «اذا ذهب ثلث الناس فما يبقى؟» فقال، (عليهالسلام) : «اما ترضون ان تكونوا الثلث الباقي؟ (14) » ; ابوبصير و محمد بن سلم گويند: از امام صادق (عليهالسلام) شنيديم كه مىفرمود: «اين امر واقع نمىشود تا اين كه دو سوم مردم از بين بروند .» . پس به حضرتاش عرض شد: «اگر دوسوم مردم از بين بروند . چه كسى باقى مىماند؟» . پس فرمود: «آيا راضى و خرسند نمىشويد كه از يك سوم باقيمانده باشيد؟» . حديث 2 . . . - عن زرارة، قال: قلت لابي عبدالله (عليهالسلام) : «النداء حق؟» . قال: اي; والله حتى يسمعه كل قوم بلسانهم .» . وقال، عليه السلام: «لا يكون هذا الامر حتى يذهب تسعة اعشار الناس .» (15) ; زراره گويد: به امام صادق (عليهالسلام) عرض كردم: «ايا نداى آسمانى حقيقت دارد؟» . فرمود: «بلى; به خدا قسم! چنان است كه هر قومى با زبان خودشان، آن را مىشنوند .» آن حضرت فرمود: «اين امر محقق نمىشود تا اين كه نه دهم مردم از ميان بروند .» . حديث 3 . . . - عن سليمان بن خالد، قال: سمعت ابا عبدالله (عليهالسلام) يقول: «قدام القائم موتتان: موت احمر و موت ابيض، حتى يذهب من كل سبعة خمسة . الموت الاحمر، السيف; والموت الابيض، الطاعون .» (16) ; . . . سليمان بن خالد گويد: از امام صادق (عليهالسلام) شنيدم كه مىفرمود: «قبل از قيام قائم (عجلاللهتعالىفرجالشريف)، دو نوع مرگ و مير رخ مىدهد: مرگ سرخ و مرگ سپيد . تا اين كه از هر هفت نفر، پنج نفرشان از بين بروند . مرگ سرخ با شمشير، مرگ سفيد، با طاعون است .» با ملاحظهى اين احاديث و احاديث ديگر، معلوم و مبرهن مىشود كه حجم وسيعى از مرگ و ميرها و خون ريزىها، مربوط به دوران پيش از قيام امام عصر، (عليهالسلام)، و قبل از نداى آسمانى است . بنا به روايتيونس بن رباط كه مىگويد: سمعت ابا عبدالله (عليهالسلام) يقول: «ان اهل الحق لم يزالوا منذ كانوا في شدة . اما ان ذاك الى مدة قريبة وعافية طويلة (17) ; از اباعبدالله (عليهالسلام) شنيدم كه مىفرمود: «همانا، اهل حق، از هنگامى كه در شدت و سختى بودهاند، پيوسته در آن حال خواهند بود (سختى با آنان همراه است). و همانا بدانيد كه پايان آن سختىها، نزديك و عافيتاش طولانى است .» . بالاخره درنوميدى بسى اميد است پايان شب سيه سپيد است كه ان مع العسر يسرا فان مع العسر يسرا . خلاصه اين كه يك دسته از روايات در مورد خونريزىها، مربوط به دوران قبل از ظهور است و يك دسته از خبار، از مجهولات و از اسرائيليات است كه با هدف و انگيزههاى مختلفى . مانند خدشهدار كردن چهره نهضت جهانى و حكومتحضرت مهدى . . و يا توجيه گشتارها در فتوحات و . . . ، وارد كتابهاى روايى شده است . نيز يكسرى از آنها، مرسله و مرفوعه است و مشكل سندى دارد، مرفوعهى فضل بن شاذان از امام صادق (عليهالسلام) از اين قبيل است: يقتل القائم (عليهالسلام) حتى يبلغ السوق، قال: فيقول له رجل من ولد ابيه: «انك لتجفل الناس اجفال النعم! فبعهد من رسول الله (صلىاللهوعليهوالهوسلم) او بماذا؟» قال: «وليس في الناس رجل اشد باسا .» . فيقوم اليه رجل من الموالي فيقول له: «لتسكتن اولاضربن عنقك .» . فعند ذالك يخرج القائم (عليهالسلام) عهدا من رسول الله (صلىاللهوعليهوالهوسلم) (18) ; حضرت قائم (عجلاللهتعالىفرجالشريف) آن قدر از انسانها مىكشد تا ساق پا را خون فرا مىگيرد . شخصى از فرزندان پدرش (19) به حضرت اعتراض شديد مىكند و يم گويد: «مردم را از خود دور مىكنى، هم چنان كه گله و گوسفندان را رم مىدهند! آيا اين روش، طبق دستور رسول خدا، است؟ به چه دليلى اين چنين رفتار مىكنى؟» . يكى از ياران حضرت، از جاى برمى خيزد و مىگويد: «سكوت مىكنى يا گردانات را بزنم؟» . حضرت، عهد و پيمانى را كه از رسول خدا (صلىاللهوعليهوالهوسلم)، همراه دارد، بيرون مىآورد و ارائه مىكند . البته، همچنان كه در ابتدا و حديث ذكر شد، اين حديث، مرفوعه است و مشكل سندى دارد و از طرفى محتوا و دلالتاش، ناقص و باتمام است; زيرا، سوق، هم ساق پا را گفتهاند و هم ممكن است نام شهر يا محلى باشد، محلى همانند سوق الاهواز، (نام اهواز فعلي) سوق حكمة (نام يكى از مناطق اطراف كوفه)، سوق اسد (در اطرف كوفه)، سوق الثلاثاء (منطقهاى در بغداد قبل از ساخته شدن شهر) (20) ، . . . بنابراين نمىتوانيم بگوئيم، «حتى يبلغ السوق» به معناى رسيدن خون به ساق پا است، خصوصا، با توجه به اينكه در حديث مذكور، صبحت از خون به ميان نيامده است، بلكه چنين به نظر مىرسد كه «سوق» ، به معناى «رسيدن به محل و مكانى» باشد . البته، ما، طبق روايات صحيح، جنگ و خونريزىها، اعدامها و انتقام از ظالمان را در عصر ظهور مىپذيريم، لكن نه به اين اندازهها «رواياتى از اهل بيت (عليهمالسلام) موجود است كه تعداد قتلها و مشخصات فردى و گروهى مقتولان، در آنها مشخص شده است . و در ذيل بعد از نگرش به شيوهى رفتار حضرت مهدى (عج) با دشمنان و معاندين به معرفى آنان مىپردازيم .شيوهى رفتار امام (عليهالسلام) با دشمنان
ستمگران و زورمداران و زراندوزان، در همهى نقاط عالم، بر ملتهاى مظلوم و مستضعف سيطره داشتهاند و دارند و فرهنگ سازى كردهاند . در اين ميان، جامعهى اسلامى، خسارتهاى بيشمارى را متحمل شده، به طورى كه دشمنان اسلام، از آغاز رسالت نبى مكرم اسلام، (صلىاللهعليهوآلهوسلم)، همواره، در ايذاء و اذيت آن حضرت و پيروانش بودهاند . بالاخره آن حضرت پس از تحمل مشقتهاى فراوان توانست مسلمانان را از تاريكىها به سوى روشنايى راهنمايى و سوق دهد . و حكومت اسلامى را بر قرار نمايد . مع الاسف طولى نكشيد كه در هنگامهى رحلت و بعد از آن، به گفتهى امام غزالى رياست طلبان و منافقان با حيلههاى مختلف و فريب دادن مسلمانان، صاحب غدير را كه منصوب از طرف خداوند حكيم بود و همگى به ولايتاش تبريك و بخ، بخ يا على گفته بودند، كنار گذاشته و بر اريكهى قدرت و سياستسوار شدند و نطفهى فاجعه و جنايات هولناك در جامعهى اسلامى كاشته شد منعقد گرديد . مولاى متقيان، اميرمؤمنان، منصوب خدا، برادر رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم) اولين مسلمان در ميان مردان، فاتح خيبر و جانشين بى واسطهى رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم) را با آن همه مناقب خانه نشين كرد و يگانه دختر جوان ريحانهى آن حضرت، در اندك زمانى پس از رحلت پدر بزرگوارش، نه تنها از طرف منافقان و رياست طلبان، مورد ضرب و شتم قرار مىگيرد، بلكه به طور وحشيانهاى بين ديوار و در فشار داده شده و محسناش سقط مىشود و در نهايت پس از 75 روز بعد از رحلت پدر، دنيا را با دلى آزرده و جراحاتى بسيار وداع مىكند . پس از آن حرمتشكنى دردناك، فاجعهها وحشتناك و وحشتناكتر مىشود و اهل بيت (عليهمالسلام) و پيروانشان در روزگار ستم و فشار به سر برده و يكى پس از ديگرى مظلومانه به شهادت نائل مىگردند و در روز عاشورا فاجعه به اوج رسيده و اهل بيت پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) و شيعيان مخلصشان از طفل شيرخوار تا پير هفتاد سال مورد هجوم واقع مىشوند به طورى كه روح و عواطف انسانى با شنيدن آن همه وحشيگرىها جريحه دار مىگردد . اين ستمگرىها ادامه دارد تا قيام قائم آل محمد (عج) و هر روز با رنگهاى مختلفى جلوهگرى نموده و فاجعهاى وحشتناك رخ مىدهد . و ظلم و فساد در عالم فراگير مىگردد . يقينا، پيش از ظهور و مقارن با آن، بر دنيا، ستمگران خونريزى حاكماند كه از هيچ جنايتى فرو نمىگذارند . حال، امامى كه قيام مىكند، در برابر اين همه كجروىها و بيدادگيرىها، چه گونه برخورد كند، تا جهان را پر از عدل و داد سازد؟ بى ترديد، گروههاى معاندى كه دستشان به خون بشريت آلوده گرديده است و حق مردم را غصب كردهاند و يا پست و مقامشان به خطر افتاده، در مقابل حركت اصلاحگرانه و نهضت امام، ايستادگى مىكنند . بنابراين، امامى كه قيام مىكند و ماموريت تشكيل حكومت جهانى اسلام را دارد، بايد براى برطرف كردن موانع نقشه و برنامه داشته باشد . در اين جا، مرورى به اين برنامهها خواهيم داشت .تربيتسپاهيان و تدارك مقدمات جنگ
امام عصر (عجلاللهتعالىفرجالشريف) براى انتقام و خونخواهى از دشمنان اسلام و به ثمر رساندن انقلاب جهانى و اجراى حدود الهى و برقرارى حكومت عدل جهانى، ناگزير از جنگ خواهد بود و در مقابلاش، دشمنان دندان مسلح و كجانديشان دينانگر، با در دست داشتن امكانات گسترده و چرخههاى اقتصادى جهان برخوردارى از فنآورى پيشرفته و سازماندهى ارتشهاى قدرتمند، پرچم مخالفتبر مىدارند و مانع مسير اصلاحگرانهى امام مىشوند . لذا قبل از قيام، جنگاوران دريا دل و دستيارانى توانمند و كارآمد، به هدايتخاص و عام آن حضرت، تربيت مىشوند و تعداد آنان، در بعضى از روايات، سيصد و سيزده نفر و در برخى، ده هزار نفر و در تعدادى از آنها، صدهزار نفر و . . . ذكر شده است .تجهيزات جنگى و وسيلهى دفاعى
تجهيزات آنان، طبق روايتى از امام صادق (عليهالسلام)، شمشيرهايى از آهن اما نه اين آهن شناخته شده است (لهم سيوف من حديد غير هذا الحديد) كه اگر يكى از آنان، با شمشير خود، بر كوهى ضربه زند، آن را دو نيم مىكند . . .» (21) . وسيلهى دفاعى آنان، طبق روايتى از امام صادق (عليهالسلام) به گونهاى است كه «اسلحهى دشمن هرگز، بر آنان كارگر نيست .» (22)قاطعيت امام در رويارويى با دشمنان
امام على (عليهالسلام) مىفرمايد: «لايقيم امر الله سبحانه الا من لايصانع، ولايضارع، ولايتبع المطامع (23) » ; فرمان خداوند سبحان را برپا ندارد، مگر كسى كه در اجراى دستور الهى، مدارا نكند و سازشكار نباشد و پيرو طمعها و آرزوها نگردد .» . حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجالشريف) نيز قيام به اقامهى حدود و فرمان الهى مىكند و در برخورد با دشمنان از يك نوع مجازات استفاده نمىكند، بلكه نسبتبه جرم اشخاص و گروهها مجازات متناسب با آن را اجرا مىكند و برخى از آنان را در جنگ نابود مىسازد و حتى فراريان و زخميان آنان را نيز تعقيب مىكند و گروهى را اعدام گروهى را تبعيد و دستبرخى را قطع مىكند و . . . به فرمايش امام باقر (عليهالسلام) : «. . . يقوم القائم . . . و لا تاخذه فى الله لومة لائم . . . (24) » قائم، قيام مىكند . . . و در اجراى احكام الهى، از ملامت هيچ ملامت كنندهاى بيم نمىكند . بنابراين، به آن حضرت، «نقمت و عذاب كنندهى مجرمان و دشمنان» لقب دادهاند . از امام صادق (عليهالسلام) نقل شده كه فرمود: «اذا تمنى احدكم القائم فليتمنه في عافية; فان الله بعث محمدا، صلى الله عليه وآله، رحمة ويبعث القائم نقمة (25) ; هنگامى كه يكى از شما، ظهور قائم را آرزو و تمنا بكند (كه در ركاباش باشد)، پس بايد آرزو كند كه در عافيت و تندرستى باشد; زيرا، خداوند، حضرت محمد (عليهالسلام) را (براى خلائق) رحمت فرستاد و حضرت قائم (عجلاللهتعالىفرجالشريف) را عذاب و نقمت مىفرستد .» . امام صادق (عليهالسلام)، دليل ملقب شدن حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجالشريف) به لقب «نقمت» را چنين بيان مىدارد: . فنتم حجة الله على الخلق حتى لايبقى احد على الارض لم يبلغ اليه الدين والعلم، ثم يظهر القائم (عليهالسلام) و يسير (ويصير) سببا لنقمة الله وسخطه على العباد; لان الله لاينتقم من العباد الا بعد انكارهم حجة; (26) پس ما، بر خلق خدا، اتمام محبت مىكنيم تا اين كه همگان، نسبتبه دين، شناخت پيدا كنند بر روى زمين، كسى باقى نماند كه دين به او ابلاغ نشده باشد . سپس (در آن هنگام) حضرت قائم (عليهالسلام)، ظهور مىكند و سبب نقمتخدا و خشم و غضب او بر بندگان مىگردد; زيرا، خداوند، از بندگاناش انتقام نمىگيرد، مگر بعد از آن كه حجتاش را انكار كنند . سپس معلوم مىشود آنانكه مورد غضب امام عصر (عليهالسلام) قرار مىگيرند، همان كسانى هستند كه حجتبر آنان تمام شده است، ولى آنان حجتخدا را نمىپيذيرند و سخت انكار مىكنند . محمدبن مسلم، ضمن حديثى از امام باقر (عليهالسلام) نقل مىكند كه آن حضرت مىفرمايد: «. . . اما شبهه من جده المصطفى (صلىاللهوعليهوالهوسلم) فخر وجه بالسيف وقتله اعداء رسوله (صلىاللهوعليهوالهوسلم) والجبارين والطواغيت، وانه ينصر بالسيف والرعب وانه لا ترد له راية . . . (27) ; اما شباهت او به جدش محمد مصطفى (صلىاللهوعليهوالهوسلم) خروج او با شمشير است و اين كه او، دشمنان خدا و رسولاش و جباران و طاغوتها را خواهد گشت و او با شمشير و رعب يارى مىشود و هيچ پرچمى از او باز نگردد .» .جنگ و كشتار
در هر مقطعى از زمان يا مكان، نوع رفتار و برخوردها با مخالفان و دشمنان متفاوت است . مثلا، در زمان پيامبر اكرم (صلىاللهوعليهوالهوسلم) رحمت و ترويج دين بود، و در زمان امام على (عليهالسلام) رحمت و منت گذارى بر مخالفان، و . . . حال بايد ديد كه در هنگام ظهور، رفتار امام زمان (عليهالسلام) با دشمنان چه گونه خواهد بود . براى پاسخ به اين سؤال نگاهى به روايات مىاندازيم . حديث 1 . . . - عن زرارة، عن ابي جعفر (عليهالسلام) قال: قلت له . . . فقال: «اسمه اسمي» . قلت: «ايسير بسيرة محمد (صلىاللهوعليهوالهوسلم) ؟» . قال: «هيهات! هيهات! يا زرارة! ما يسير بسيرته!» . قلت: «جعلت فداك لم؟» . قال: «ان رسول الله (صلىاللهوعليهوالهوسلم) سار في امته بالمن، كان يتالف الناس، والقائم يسير بالقتل . بذاك امر فى الكتاب الذي معه ان يسير بالقتل ولايستتيب احدا . ويل لمن ناواه!» (28) ; زراره از امام باقر (عليهالسلام) روايت كرده كه . . . فرمود: «اسم او، اسم من است» . پس عرض كردم: «آيا به سيره و روش حضرت محمد (صلىاللهوعليهوالهوسلم) رفتار مىكند؟» . فرمود: «هرگز! هرگز! اى زراره! به سيرهى او رفتار نمىكند!» گفتم: «فدايت گردم! براى چه؟» . فرمود: «همانا رسول خدا (صلىاللهوعليهوالهوسلم) با ملايمت و نرمى و مهربانى رفتار مىكرد [تا دلها را به دست آورد و مردم با آن حضرت الفت گيرند] . ، ولى حضرت قائم (عجلاللهتعالىفرجالشريف) سياست قتل را در پيش مىگيرد و طبق دستورى كه دارد، رفتار مىكند و توبهى كسى را نمىپذيرد . پس واى بر كسى كه با او دشمنى كند!» . حديث 2 . . . - عن ابي بكر الحضرمي، قال: سمعت اباعبدالله (عليهالسلام) يقول: «لسيرة علي بن ابي طالب، عليهالسلام، في اهل البصرة كانتخيرا لشيعته مما طلعت عليه الشمس . انه علم ان للقوم دولة، فلو سباهم لسبيتشيعته» . قال: قلت: «فاخبرني عن القائم . ايسير بسيرته؟» . قال: «لا; لان عليا (عليهالسلام) سار فيهم بالمن لما علم من دولتهم، وان القائم (عليهالسلام) يسير فيهم بخلاف تلك السيرة لانه لا دولة لهم» . (29) از ابوبكر حضرمى نقل مىكند كه گفت: از امام صادق (عليهالسلام) شنيدم كه مىفرمود: «روش على بن ابىطالب (عليهالسلام) در ميان اهل بصره، براى شيعياناش، از آن چه خورشيد بر آن مىتابد، بهتر بود; زيرا، او مىدانست كه اين قوم را دولتى در پيش است . اگر آنان را اسير كرده بود، همنا شيعياناش نيز اسير مىشدند .» . عرض كردم: «مرا از حضرت قائم (عجلاللهتعالىفرجالشريف) مطلع بفرما كه آيا ايشان نيز با اهل بصره همانند روش او رفتار مىكند؟» فرمود: «نه; زيرا، حضرت على (عليهالسلام) مىدانست كه حكومتهاى بعد از او، به دست دشمنان است، لذا با آنان به ملاطفت و چشمپوشى رفتار مىكرد، ولى حضرت قائم، چون پس از خود، دولتى براى آنان نمىبيند، برخلاف سيرهى حضرت على (عليهالسلام)، رفتار مىكند .» . البته اين حديث، از نظر سند، مورد اشكال است (30) چون، اسماعيل بن مرار، مجهول است . مرحوم اردبيلى در مجمع الفائده و مرحوم عاملى در مدارك الاحكام و مرحوم مجلسى به مجهول بودن او تصريح كردهاند . (31) حديث 3 . . . - عن يحيى بن العلاء الرازى، قال: سمعت ابا عبدالله (عليهالسلام) يقول: «ينتج الله تعالى في هذه الامة رجلا مني و انا منه، يسوق الله تعالى به بركات السماوات والارض، فتنزل السماء قطرها، و تخرج الارض بذرها، وتامن وحوشها و سباعها ويملا الارض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا، ويقتل حتى يقول الجاهل لوكان هذا من ذرية محمد صلى الله عليه و اله، لرحم .» ; يحيى به علا رازى گويد: از ابا عبدالله (عليهالسلام) شنيدم كه مىفرمود: «خداوند متعال در ميان اين امتبيرون آورد مردى را كه از من است و من از او هستم . خداوند تعالى به بسبب او، بركات آسمانها و زمين را به خلائق عطا فرمايد . پس آسمان، باراناش را فرود آورد و زمين بذرهايش را مىروياند، و حيوانات وحشى و درنده در امان مىشوند، و زمين را پر از عدل و داد مىكند، هم چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد، و به حدى از بيدادگران و دشمنان را مىكشد كه جاهلان مىگويند: اگر اين مرد از زريهى محمد مىبود، ترحم مىكرد .» . نكتهى قابل توجه اين كه در اين روايت، اقامهى قسط و عدل و گسترده شده امنيت و مشمول بركات را با از ميان رفتن جور و برطرف شدن جائران و قتل آنان مرتبط دانسته، و اعتراض به قتل را از ناحيهى جاهلان و عدم آگاهى آنان به امور و واقعيات مىداند . البته، اين روايت، از نظر سند نيز مورد اشكال است; زيرا، در سند آن، احمد بن عثمان الآدمى است كه مجهول است . (32)مدت جنگها
حديث 1 - حدثنا ابو هارون . . . ، عن زر بن حبيش، سمع عليا (رضىاللهعنه) يقول: «يفرج الله الفتن برجل منا، يسومهم خسفا، لايعطيهم الا السيف، يضع السيف على عاتقة ثمانية اشهر هرجا، حتى يقولوا . والله ما هذا من ولد فاطمة لو كان من ولدها لرحمنا . . . (33) » . از زر بن حبيش نقل شده كه ايشان از على (عليهالسلام) شنيد كه مىگويد: «خدا، به سبب مردى از ما، فتنهها و آشوبها را برطرف مىسازد و آنان (فتنهگران) را خوار و ذليل مىكند، و به آنان جز شمشير چيزى نمىدهد (آشوبگران را مىكشد) و شمشير بر دوش نهاده و هشت ماه به شدت مبارزه مىكند تا اين كه مىگويند: به خدا قسم! اين، از فرزندان فاطمه نيست! اگر از فرزندان فاطمه نيست! اگر فرزندان فاطمه بود به ما رحم مىكرد! » . حديث 2 . . . - عن عيسى بن الخشاب، قال: قلت للحسين بن على (عليهماالسلام) : «انت صاحب هذا الامر؟» . قال: «لا; ولكن صاحب الامر الطريد الشريد الموتور بابيه، المكنى بعمه يضع سيفه على عاتقه ثمانية اشهر .» (34) ; . از عيسى بن خشاب نقل شده كه به امام حسين بن على (عليهماالسلام) عرض كردم: «آيا شما صاحب اين امر هستيد؟» . فرمود: «نه; ولكن صاحب الامر، رانده شده، دور افتاده، خون خواه پدرش و داراى كنيهى عمويش (35) است . شمشيرش را هشت ماه بر دوش خود مىنهد .» . حديث 3 . . . - عن ابي بصير، قال: سمعت ابا جعفر الباقر (عليهالسلام)، يقول: «. . . ويضع السيف على عاثقة ثمانية اشهر هرجا هرجا، حتى يرضى الله .» . قلت: «فكيف يعلم رضا الله؟» . قال: «يلقى الله في قلبه الرحمة . . .» . (36) . از ابوبصير نقل شده كه گفت: شنيدم امام باقر (عليهالسلام) مىفرمود: «. . . شمشير را هشت ماه بر دوش خود مىنهد و به شدت مبارزه مىكند; تا اين كه خداوند راضى شود .» . عرض كردم: «چه گونه رضايتخدا را مىداند (از رضايتخدا آگاه مىشود) ؟» . فرمود: «خداوند، به دل ايشان رحمت مىاندازد . . .» . ابن الاثير مىگويد: «الهرج: قتال و اختلاط .» (37) . شايد مراد، اين باشد كه مدت عمليات تهاجمى لشريان حضرت قائم (عجلاللهتعالىفرجالشريف) كه منجر به تضعيف و شكسته شدن شوكت ظالمان و متلاشى شدن آنان مىشود . هشت ماه به طول مىانجامد و پس از آن، آنان، به عمليات ايذائى و موضعى و مقطعى روى مىآورند كه در فاصلههاى زمانى بعد، با آنان مقابله، و براى هميشه ريشه كن مىشوند . از نظر سند هر سه روايت كه در آن هرج و مرج ذكر شد، ضعيف است; و چون عمر بن قيش و عيسى بن الخشاب، در سند روايت اول و دوم، مجهولاند و در سند روايتسوم، ابن ابى حمزه است كه آن هم مورد بحث و تضعيف قرار گرفته است . قاطعيت امام در برخورد با اشخاص و گروههاى مختلف ائمهى طاهر، (عليهمالسلام)، مهربان بودند و همه، منشا رحمت و بركاتاند . امام رضا، (عليهالسلام)، مىفرمايد: «الامام، الانيس الرفيق، والد الشفيق، والاخ الشقيق والام البرة بالولد الصغير و مفزع العباد في الداهية الناد . . . ; (38) امام، همدمى رفيق، پدرى دل سوز، برادرى برابر، مانند دو نيمهى خرما كه به هم متصل باشند، مادر مهربانى نسبتبه فرزند خردسالاش، پناه امت در گرفتارىهاى هول ناك است .» . نيز ابوربيع شامى گويد: به امام صادق، (عليهالسلام)، عرض كردم: «حديثى از عمر بن اسحاق به من رسيده است .» . فرمود: «عرضه بدار .» . گفتم: «عمرو، پيش اميرالمؤمنين (عليهالسلام) رفت و آن حضرت در چهرهى او زردى مشاهده كرد . حضرت فرمود: اين زردى چيست؟ گفت: به مرضى مبتلا بودم . پس حضرت على، (عليهالسلام)، به ايشان فرمود: انا لنفرح لفرحكم ونحزن لحزنكم ونمرض لمرضكم وندعوا لكم فتدعون فنؤمن . . . فقال ابوعبدالله، (عليهالسلام) : «صدق عمرو .» ; (39) همانا، ما، در شادى شما شاديم و در غم و اندوه شما، اندوه ناك و در مريضى شما، مريض مىشويم و براى شما دعا مىكنيم . پس شما دعا كنيد و ما آمين مىگوييم . . . . پس امام صادق، (عليهالسلام)، فرمود: «عمرو، راست گفت .» . نظير اين جريان را رميله از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نقل مىكند . (40) نيز امام عصر (عج) در توقيعى به شيخ مفيد (ره) مىفرمايد: «. . . انا غير مهملين لمرعاتكم، ولا ناسين لذكركم ولولا ذلك لنزل بكم اللاواء واصطلمكم الاعداء; (41) همانا، ما، سرپرستى شما را وا نگذاشتهايم [شما را مراعات و مواظبت مىكنيم] و فراموشتان نمىكنيم، اگر جز اين بود، گرفتارىها، شما را از پاى مىانداخت و دشمنان، شما را از بين مىبردند . . .» . امثال اين احاديثبسيار است: ائمهى طاهر، (عليهمالسلام)، مايهى رحمتاند و مقتضى رحمت آنان برداشتن موانع از سر راه است . مقابلهى قاطع با ظالمان و مخالفان حاكميت اسلام، يكى از مصاديق رافت و رحمت امام به مؤمنان است . با توجه به اين كه شرايط ويژهى هنگام ظهور طورى است كه جايى را براى كوچكترين اغماض و مدارات با معاندان نمىگذارد، قاطعيت امام و ياران مقتدر و شهادت طلب آن حضرت در رويارويى با دشمنان و ايجاد رعب و وحشت در ميان آنان، هر مخالف ستم پيشهاى را به تسليم وا مىدارد و آنان، چنان مرعوب مىشوند كه بعضا، خلع سلاح شده . و قدرت رويائى را ندارند . و بدين ترتيب دامنه برخورد نظامى و خون ريزى، تقليل مىيابد و به حداقل مىرسد . از طرفى، زمينهى گناه نيز از ميان مىرود; چون، امنيتى براى طاغيان و عاصيان نخواهد بود . بنابراين، اكثريت مردم، مظلوم و ستمديده و طالب خير و صلاح و از كسانى خواهند بود كه امام عصر (عج) آنان را مورد لطف قرار مىدهد و تنها گروهى اندك مقاومت نشان مىدهند . و اين جا است كه در چنين شرايطى، صلح و تقيه و رحمت و رافتبا اين گونه افراد و گروهها و خطوط، معنا ندارد و چارهاى جز شمشير و اعمال قوهى قهريه و قضاوتهاى داودى و سليمانى كه در آن نيازى به شهادت شاهدى ندارد، (42) نيست . پس اشخاص و گروههايى مورد نقمت واقع مىشوند كه مىخواهند مانع پيشرفت، و به اصطلاح سد راه و صد «عن السبيل» هستند . اين جا است كه طبق روايت، «واى به حال كسى كه مانع حركتحضرت بشود .» . بعضى از آنان، قوم و نژاد خاصىاند و برخى پيرو اديان ديگرند و گروهها و فرقههايى به ظاهر مسلمان ولى منافق صفت و يا مقدسان كج انديش خواهند بود . امام زمان (عج) با هر يك، به شيوهى خاصى برخورد خواهند داشت . با نقل رواياتى، اين موارد را بازگو مىكنيم .1 - قوم عرب
در رواياتى كه از قوم عرب صحبتبه ميان آمده است، شايد منظور، اهل مكه و قبيلهى قريش و مخصوصا بنى اميه و بنى عباس و بنى شيبه و يا حكومتهاى عربى دست نشانده باشد . اينان، با اهل بيت، (عليهمالسلام)، مشكل داشتند و عمدهترين سبب آن، جنگ بدر است . در تاريخ نقل شده كه در مكه، بيست و پنج قبيله بودند و بيست و سه قبيله متحد شدند و عليه پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) و مسلمانان جنگ بدر را ترتيب دادند . واقدى - كه از علماى عامه است - در كتاب خود، هنگامى كه مقتولان جنگ بدر را ذكر مىكند، مىگويد: همهى قبائل، كشته داشتند . در ميان آنان، تعدادى را حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به قتل رسانده بود . لذا آنان، كينهى شديدى از امام على و اهل بيت، (عليهمالسلام)، داشتند . از طرفى، حكومتهاى بعد از پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) مردم را عليه امام على (عليهالسلام) تحريض و تحريك مىكردند و موقعى كه معاويه و بنى اميه، جبههى ائتلاف مخالفان را تشكيل دادند، همهى طوايف و قبايل مذكور، اطراف محور بغض و كينه و انتقام جمع شدند . در طول تاريخ، بيشترين مخالفتها با اهل بيت، (عليهمالسلام)، از ناحيهى اين گروههاى انحرافى و نژاد پرستبوده است، در حالى كه خود، مناقب اهل بيت، (عليهمالسلام)، را مىدانستند . بنابراين، عمدهترين عوامل ضديت قريش را با اهل بيت، (عليهمالسلام)، در دو امر مىتوان بيان داشت: 1 - امام على، (عليهالسلام)، تعدادى از آنان را در جنگها كشته بود، لذا آنان كينه به دل داشتند . (43) 2 - رؤساى حكومت پس از پيامبر اكرم، (صلىاللهعليهوآلهوسلم)، با طرح مسائل فرعى و عاطفى مبنى بر اين كه على، (عليهالسلام)، اجداد آنان را كشته است، مردم را عليه آن حضرت تحريض و تحريك مىكردند . اينك، به احاديثى در مورد قريش و اهل مكه در شش بند اشاره مىكنيم:الف) اهل مكه و دشمنى با اهل بيت، (عليهمالسلام)
ابوبصير گويد: امام باقر، (عليهالسلام)، در ضمن حديث مفصل و طولانى فرمود: يقول القائم، (عليهالسلام)، لاصحابه: «يا قوم! ان اهل مكة لايريدونني ولكنى مرسل اليهم لاحتج عليهم بما ينبغي لمثلي ان يحتج عليهم .» . فيدعو رجلا من اصحابه فيقول له: «امض الى اهل مكة، فقل: يا اهل مكة، انا رسول فلان اليكم وهو يقول لكم: انا اهل بيت الرحمة، ومعدن الرسالة والخلافة، و نحن ذرية محمد وسلالة النبيين وانا قد ظلمنا واضطهدنا و قهرنا وابتزمنا حقنا منذ قبض نبينا الى يومنا هذا فنحن نستنصركم فانصرونا .» . فاذا تكلم هذا الفتى بهذا الكلام، اتو اليه فذبحوه بين الركن والمقام، وهى النفس الزكية . فاذا بلغ ذالك الامام، قال لاصحابه: «الا اخبرتكم ان اهل مكة لايريدوننا . . .» . (44) حضرت قائم به اصحاب خود مىگويد: «اى قوم! همانا، اهل مكه، مرا نمىخواهند و لكن خدا مرا به سوى ايشان فرستاده به جهت اين كه بر ايشان حجتباشم به نوعى كه به مثل من سزاوار است آن چنان اتمام حجت كند .» . پس مردمى از اصحاب خود را مىطلبد و به او مىفرمايد: به نزد اهل مكه برو و به ايشان بگو كه من فرستادهى فلانى هستم و او به شما مىگويد كه من از اهل بيت رحمت و معدن رسالت و خلافتام و ماييم ذريهى محمد، (صلىاللهعليهوآلهوسلم)، و سلاله و نسل پاك پيغمبران و همانا ما مظلوم شديم و مقهور گرديديم، و از وقتى كه پيغمبر ما رحلت فرمود تا اين روز، حق ما را گرفتهاند و غصب كردهاند و ما از شما يارى مىطلبيم پس ما را يارى كنيد . همين كه آن جوان اين سخن را مىگويد، اهل مكه، بر وى هجوم مىآورند و او را در ميان ركن و مقام ذبح مىكنند . و او نفس زكيه است . پس هنگامى كه اين خبر به آن حضرت مىرسد . به ياران خود مىفرمايد: آيا من به شما خبر ندادم كه اهل مكه ما را نمىخواهند؟ . . .» .ب) برنامهى نو و ناسازگارى عرب
ابوبصير، در ضمن حديث طولانى از امام باقر، (عليهالسلام)، روايت مىكند كه آن حضرت فرمود: «. . . اذا خرج يقوم بامر جديد و كتاب جديد و سنة جديدة وقضاء جديد، على العرب شديد وليس شانه الا القتل، لايستبقي احدا، ولا تاخذه في الله لومة لائم . . .» (45) ; حضرت مهدى (عج) با برنامهاى نو، سنتى جديد، و قضاوتى تازه، قيام مىكند . بر عربها روزگار بسيار سختى خواهد بود . شايستهى شان و موقعيت او، جز كشتن دشمنان نيست و در اجراى امر الهى، سرزنش هيچ ملامت كنندهاى او را تحت تاثير قرار نمىدهد . واضح است محور اين روايت عرب است و آنان را مورد فشار قرار مىدهد . و چنانچه اشاره شد، منظور حكومتهاى دست نشانده عرب و يا قريش و بنى اميه و . . . مىباشند .ج) آغاز قيام و نخستين پايگاه دشمن
حديث 1 - ابوبصير گويد: امام صادق (عليهالسلام)، فرمود: «. . . يجرد السيف على عاتقه ثمانية اشهر يقتل هرجا، فاول ما يبدا ببنى شيبة، فيقطع ايديهم ويعلقها في الكعبة، وينادي مناديه: هؤلاء سراق الله، ثم يتناول قريشا فلا ياخذ منها الا السيف ولا يعطيها الا السيف ولا يخرج القائم، (عليهالسلام)، حتى يقرا كتابان: كتاب بالبصرة، وكتاب بالكوفة بالبرائة من على (عليهالسلام).» ; (46) «هشت ماه، شمشير برهنه بر دوش دارد و به شدت و پى در پى مىكشد . پس نخستين مرحلهى شروعاش، قبيلهى بنى شيبه (پرده داران كعبه) است كه دستهاى آنان را قطع و آنان را در كعبه مىآويزد و منادى آن حضرت ندا مىدهد و اعلام مىكند: اينان، دزدانى هستند كه از خدا دزدى مىكردند . سپس به قريش مىپردازد و با ايشان جز با شمشير برخورد نمىكند و به ايشان جز شمشير نمىدهد .(يعنى فقط زبان سلاح و زور را مىفهمند) و قائم (عليهالسلام) قيام نمىكند تااين كه دو كتاب مبنى بر بيزارى از امام على، (عليهالسلام)، خوانده مىشود: فرمانى در بصره و فرمانى در كوفه .» البته، سند روايت، مورد نظر و تامل است; چون، در سند، يونس بن كليب است و او مجهول است . نيز، ابن ابى حمزه، مورد تامل و بحث است . حديث 2 - سدير صيرفى، از مردى از اهل جزيره نقل مىكند كه او كنيزى را براى خانهى خدا نذر كرده بود . او را به مكه آورد . به ملاقات حجبه و پرده داران رفت و آنان را نسبتبه نذرش مطلع ساخت . براى هر كس از آنان، موضوع را بيان مىكرد، او مىگفت: «كنيز را براى من بياور كه خدا نذرت را مىپذيرد .» . هر كدام از پرده داران خانهى خدا توقع داشت كه كنيز را به او بدهند . پس وحشتشديدى از اين موضوع بر او راه مىيابد ماجرا را به يكى از ياراناش كه اهل مكه بود مىگويد . او مىگويد «آيا از من مىپذيرى؟» . عرض مىكند: «آرى» . او مىگويد: «نگاه كن! به مردى كه رو به روى حجرالاسود نشسته و مردم دور او هستند . و او، ابوجعفر محمد بن على بن الحسين (عليهمالسلام) است . به پيش او برو و ايشان را از اين ماجرا آگاه كن و ببين به تو چه مىگويد، به همان عمل كن .» . وى مىگويد، به نزد او رفتم و عرضه داشتم: «خدا، تو را رحمت كند! از اهل جزيره هستم . همراه من، كنيزى است كه او را به خانهى خدا نذر كردهام و موضوع را به هر كدام از پردهداران گفتم، در پاسخ گفتند; «كنيزت را نزد من بياور تا خدا نذرت را قبول كند .» و از اين واقعه، وحشتى شديد به من دست داده است .» . حضرت فرمود: «اى بندهى خدا! همانا، خانه، نه چيزى مىخورد و نه مىآشامد . پس كنيز خود را بفروش و در ميان همشهريانات كه به زيارت اين خانه آمدهاند، جست و جو كن و بنگر هر كدام از ايشان كه از خرجى خود عاجز و درمانده شده است، آن مبلغ را به او بده، تا بتواند به شهر خود برگردد .» . او نيز همان كار را مىكنند . هريك از پردهداران كه به او مىرسند، حضرت را مردى دروغگو و ناآگاه مىشمارند! او، گفتهى آنان را به امام باقر (عليهالسلام) عرض مىكند . آن حضرت مىفرمايد: «تو، سخن آنان را به من گفتى، آيا از من نيز به آنان مىگويى؟» . عرض مىكند: «آرى» . پس حضرت مىفرمايد: «به ايشان بگو، ابوجعفر به شما پيغام داد، چه گونه خواهيد بود اگر دستها و پاهايتان بريده شود و در كعبه آويخته گردد، سپس به شما گفته شود، فرياد كنيد كه ما دزدان كعبه هستيم .» . هنگامى كه مىخواهد برخيزد . حضرت مىفرمايد: «البته، من، آن كار را انجام نمىدهم، بلكه آن را مردى كه از من است، انجام خواهد داد .» (47) .د) اهل مكه و جانشين امام
همان طورى كه در بند «الف» همين بخش ذكر شد، اهل مكه، نه تنها فرستادهى امام را به قتل مىرسانند، بلكه جانشين آن حضرت را نيز شهيد خواهند كرد . ابوخالد كابلى از امام باقر (عليهالسلام) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «يبايع القائم بمكة على كتاب الله وسنة رسوله، ويستعمل على مكة، ثم يسير نحو المدينة فيبلغه ان عامله قتل، فيرجع اليهم فيقتل المقاتلة ولا يزيد على ذالك . . .» (48) . با حضرت قائم (عليهالسلام) در مكه، بر اساس كتاب خدا و سنت رسول الله بيعت مىكنند و آن حضرت، جانشين را بر مكه مىگمارد . به سوى مدينه حركت مىكند كه در ميان راه، به وى خبر كشته شدن جانشيناش را مىرسانند . حضرت، بلافاصله بر مىگردد و ايشان را با جنگ مىكشد و بيش از اين كارى نمى كند . . .ه) اهل مدينه و جانشين امام
ابوخالد كابلى در خبر ديگرى از امام باقر (عليهالسلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «. . . يخرج الى المدينة فيقيم بها ما شاء، ثم يخرج الى الكوفة ويستعمل عليها رجلا من اصحابه . فاذا نزل الشفرة جاءهم كتاب السفياني ان لم تقتلوه لاقتلن مقاتليكم ولاسبين ذراريكم .» . فيقبلون على عامله فيقتلونه، فياتيه الخبر، فيرجع اليهم، فيقتلهم ويقتل قريشا حتى لايبقى منهم الا اكلة كبش ثم يخرج الى الكوفة ويستعمل رجلا من اصحابه فيقبل و ينزل النجف .» (49) ; (. . حضرت مهدى (عج)) به سوى مدينه مىرود و در آن جا هر قدرى كه بخواهد، مىماند . مردى از اصحاب خود را در آن جا جانشين خويش قرار مىدهد . به طرف كوفه حركت مىكند . هنگامى كه به «شقره» فرود مىآيد . كتاب و نامهى سفيانى به اهل مدينه مىرسد، مبنى بر اين كه اگر او را (قائم (عج)) نكشيد . مردان شما را مىكشم و زنانتان را اسير مىكنم . مردم مدينه بر والى هجوم آورده و او را به قتل مىرسانند . اين خبر به آن حضرت مىرسد و به مدينه بر مىگردد . و ايشان را مىكشد و به نحوى قريش را نابود مىكند كه جز به مقدار خوراك و علف قوچ باقى نمىماند . سپس به طرف كوفه مىرود و يكى از ياراناش را جانشين و عامل خويش تعيين و بعد از آن به نجف روى آورده و در آن جا منزل مىگزيند . در اين روايت نيز; فرض صحتسند، محور درگيرى، قريش است و نه تمامى مردم . قريش نيز در اثر تعدى و اقدام به قتل و جنايت، به سزاى اعمال خود مىرسند .و) آمار مقتولان قريش و سابقهى آنان
حديث 1 - عن محمد بن مسلم، قال: سمعت ابا جعفر (عليهالسلام) «لو يعلم الناس مايصنع القائم اذا خرج لاحب اكثرهم الا يروه مما يقتل من الناس . اما انه لايبدا الا بقريش فلا ياخذ منها الا السيف حتى يقول كثير من الناس: ليس هذا من آل محمد، ولو كان من آل محمد لرحم . . .» (50) ; محمد بن مسلم گويد: شنيدم امام باقر (عليهالسلام) مىفرمود: «اگر مردم [مخالفان] مىدانستند كه حضرت قائم (عج) چه برنامهاى دارد و چه كارهايى انجام مىدهد، اكثر آنان، آرزو مىكردند كه هرگز آن حضرت را نبينند; زيرا، حضرت، كشتار زيادى مىكند . به يقيين، اولين كشتار را در قبيلهى قريش خواهد داشت . از قريش نخواهد گرفت جز شمشير و به آنان نخواهد داد مگر شمشير، [حضرت كار را به جايى مىرسانند] كه بسيارى از مردم مىگويند: اين شخص، از محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم)، نيست و اگر از اهل بيت پيامبر بود، رحم مىكرد .» . كلمهى «ناس» در روايات، به معناى «مخالفان اهل بيت» است و كسانى كه هميشه بناى دشمنى با آنان داشتهاند و دارند . حديث 2 - روى عبدالله بن المغيرة، عن ابي عبدالله (عليهالسلام) :» اذا قام القائم من آل محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم)، اقام خمسمئة من قريش، فضرب اعناقهم، ثم اقام خمسمئة، فضرب اعناقهم، ثم خمسمئة اخرى، حتى يفعل ذالك ست مرات!» . قلت: «ويبلغ عدد هؤلآء هذا؟» . قال: «نعم، منهم و من مواليهم .» (51) عبدالله بن مغيره گويد: امام صادق (عليهالسلام) فرمود: «هنگامى كه قائم آل محمد (عج) ظهور مىكند، پانصد تن از قريش را ايستاده، اعدام مىكند . سپس پانصد نفر ديگر را به همين گونه اعدام مىكند و اين كار، شش بار تكرار مىشود .» . عبدالله مىپرسد: «آيا تعدادشان به اين اندازه مىرسد؟» . حضرت فرمود: «آرى; خودشان و دوستانشان .» . در روايات ديگر از «موالى قريش» به «احابيش» تعبير شده است . منظور . كسانى است كه در منطقهى جبشى پايين مكه زندگى مىكنند و با قريش همپيمان شدند كه براى هميشه در كنار آنان باشند . (52) حديث 3 - عن ابي الجارود، عن ابي جعفر (عليهالسلام) قال: «. . . فيقتل الفا خمسمئة قريشى ليس فيهم الا فرخ زنية . . .» (53) ; از ابوجارود، در ضمن حديثى از امام باقر (عليهالسلام) نقل شده كه فرمود: «هزار و پانصد تن از قريش را مىكشد كه در ميان آنان، جز زنازاده نيست . . .» . در اين روايت، محدودهى مقتولان و هويت و تعداد آنان، كاملا، روشن شده است . حديث 4 . . . - عن الحارث الاعور الهمداني، قال: قال اميرالمؤمنين (عليهالسلام) : بابي ابن خيرة الاماء - يعنى القائم من ولده (عليهالسلام) - يسومهم خسفا ويسقيهم بكاس مصبرة ولايعطيهم الا السيف هرجا، فعند ذالك تتمنى فجرة قريش لو ان لها مفاداة من الدنيا وفيها ليغفرلها . لانكف عنهم حتى يرضى الله . . . (54) حادث بن عبدالله اعور همدانى گويد: امير المؤمنين (عليهالسلام) فرمود: «پدرم فداى فرزند برگزيدهى كنيزان - يعنى قائم از فرزنداناش - بادا! او، آنان را خوار مىسازد و جام شرنگ به ايشان مىنوشاند و به آنان جز شمشير خونريز مرگ آخرين نخواهد داد . پس در اين هنگام، زشتكاران قريش آرزو مىكنند كهاى كاش دنيا و هر آن چه در آن است، از آن ايشان بود و آن را فدا مىدادند تا گناهانشان بخشوده شود، ولى دست از ايشان بر نخواهيم داشت تا اين كه خداوند راضى شود .» . اين روايات، شايد بر روايات ديگر حاكم باشد و آن روايات را نيز تفسير و تبيين كند، چون، به طور واضح و آشكار مىفرمايد، محدودهى قتل، همانا زشتكاران قريش است .2 - اهل عراق (اهل السواد)
حديث 1 . . . - عن رفيد بن ابي هبيرة، قال: قلت لابي عبدالله (عليهالسلام) : «جعلت فداك يابن رسول الله! يسير القائم بسيرة على ابن ابي طالب في اهل السواد» . فقال: لا; يا رفيد! ان علي ابن ابي طالب سار في اهل السواد بما فى الجفر الابيض، وان القائم يسير في العرب بما في الجفر الاحمر .» . قال: قلت له: «جعلت فداك! وما الجفر الاحمر؟» . قال: «فامر اصبعه الى حلقه، فقال: «هكذا يعنى الذبح . ثم قال: «يا رفيد! ان لكل اهل بيت نجيبا شاهدا عليهم شافعا لامثالهم . (55) » ; رفيد، غلام ابن هبيره گويد: به امام صادق (عليهالسلام)، عرض كردم: «يابن رسول الله! فدايتبشوم! آيا قائم (عج) در ميان اهل سواد (اهل عراق) به سيرت و طريقهى على بن ابىطالب (عليهالسلام)، رفتار مىكند؟» . فرمود: «نه، يا رفيد! همانا، على بن ابى طالب، (عليهالسلام) در ميان اهل عراق، به طريقى رفتار كرد كه در جفرا بيض است; يعنى، به طريق ملايمتبا ايشان رفتار كرد، ولى قائم (عليهالسلام) به روشى با عرب رفتار مىكند كه در جفراحمر است .» . عرض كردم: «فداى تو بشوم! جفراحمر چيست؟» . آن حضرت، انگشتخود را به حلقاش كشيد و فرمود: » اين گونه رفتار مىكند .» ; يعنى سرهاى دشمنان را مىبرد . بعد از آن فرمود: «يا رفيد! البته، با هر اهل بيتى نجيب و جواب دهندهاى است كه به كردههاى اهل خود شاهد است . و به امثال آنان شفاعت كننده است .» . در مورد «رفيد» ، مرحوم خوئى، ساكت است، ولى مامقانى گويد، از اين روايت، حسن عقيدهى او ظاهر است (56) . در اين روايت نيز حدود محورها، كاملا، مشخص شده است و آن، اين كه تمامى عراق و تماى عرب مورد نظر نيست . خود حضرت على با تمامى عراق و عرب، سر جنگ نداشت، اينكه خصوص ناكثين و عهد شكنان بودند . امام عصر (ع) نيز با خصوص ناكثين و مخالفان مقابله مىكند . حديث 2 . . . - عن عبد الرحمان بن الحجاج، عنالصادق (عليهالسلام) قال: «اذا قام القائم و اتى رحبة الكوفة» ، فقال برجله هكذا او اوما بيده الى موضع ثم قال: «احفروا ها هنا .» . فيحفرون، فيستخرجون اثنى عشر الف درع (واثنى عشر درع) واثنى عشر الف سيف، واثنى عشر الف بيضة لكل بيضة وجهان، ثم يدعو اثنى عشر الف رجل من الموالى من العرب والعجم فيلبسهم ذالك، ثم يقول: «من لم يكن عليه مثل ما عليكم فاقتلوه .» (57) ; از عبدالرحمان بن حجاج نقل شده كه امام صادق (عليهالسلام) فرمود: «چون قائم (عليهالسلام) قيام، كند، در رحبهى كوفه (محله يا ميدانى در كوفه است) مىآيد و به جايى اشاره كند و فرمايد: «اين جا را حفر كنيد» . چون حفر كنند، دوازده هزار زره، دوازده هزار شمشير و دوازده هزار كلاه خود، بيرون آرند . سپس دوازده هزار مرد از غلامان عرب و عجم را بخواند كه اسلحه بر اندامشان بپوشاند و گويد: «هر كه را چنين سلاحى در برندارد، بكشيد .» . اين روايت، از نظر سند، مرفوعه و ضعيف است، شايد اين اقدام، در ارتباط با نقطهى خاصى از كوفه - رحبه - باشد، نه اين كه تمامى افرادى را كه اين فرم خاص از لباس را ندارند; زيرا، معناى آن، چنين مىشود كه تمامى ساكنان كرهى زمينى را بايد نابود كنند! حديث 3 (قتال با سفيانى در كوفه) - چون حديث . طولانى است، به ترجمهى آن اكتفا مىشود . سيدعلى بن عبد الحميد، در كتاب الغيبة، حديث مرفوعهاى را از امام صادق (عليهالسلام) نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: «قائم (عليهالسلام) مىآيد تا اين كه به نجف مىرسد . در آن حال، لشكر سفيانى، از كوفه به سوى آن حضرت و اصحاب او بيرون مىآيند، در حالى كه جمعيتخلايق با آن حضرت است . اين قضيه، در روز چهارشنبه واقع مىشود . آن حضرت . مردم را دعوت مىكند و به حق خود سوگند مىدهد و به ايشان خبر مىدهد كه من مظلوم و مقهور شدهام . و مىفرمايد: «هر كه در خصوص خدا با من مصاحبه و گفت و گو كند، همانا، من، نزديكترين مردم به خدا هستم . . .» . در جواباش گويند: «از هر جا كه آمدهاى بازگرد به همان جا، ما را به تو نيازى نيست، زيرا، ما، شما را شناخته و امتحان كردهايم» . پس بدون جنگ و خونريزى متفرق مىشوند . چون روز جمعه مىرسد، باز آن حضرت، ايشان را دعوت مىكند و اتمام حجت مىكند . در آن حال، تيرى از كمال بيرون مىآيد و بر يكى از مسلمانان اصابت مىكند و او را مىكشد . پس در آن حال گفته مىشود: «فلانى كشته شد .» . در اين هنگام، آن حضرت پرچم رسول خدا را مىگشايد . وقتى كه آن را گشود، ملائكهى بدر به خدمتاش فرود مىآيند . پس همين كه وقت ظهور مىرسد، نسيم فتح براى آن حضرت مىوزد . آن حضرت، خود و اصحاباش، بر ايشان حمله مىكنند . خداى تعالى . او را بر ايشان غالب مىگرداند . و از پيشاش مىگريزند جمعى را نيز به قتل مىرساند تا اين كه به خانههاى كوفه داخل مىشوند . منادى آن حضرت ندا مىكند كه آگاه شويد كه هيچ كس از شما فراريان را تعقيب نمىكند و زخمىها را نكشد . با ايشان به طريقهاى رفتار مىكند كه على (عليهالسلام) در جنگ جمل با اهل بصره كرد .» . (58) در اين روايت نيز با قطع نظر از صحتسند، محور خاصى را مورد تهاجم و قتل قرار داده و آن، لشكريان سفيانى است كه اصولا . خودشان، به عراق و بلاد اسلامى تهاجم وسيعى مىكنند و به قتل و غارت و تجاوز دست مىزنند پس از شكست دادن آنان و فرار از صحنه و پناه بردن به خانههاى كوفه، حضرت مهدى (عج) از تعقيب آنان نهى و جلوگيرى مىكند . اين روايتبا آنچه كه به حضرت نسبت مىدهند، منافات دارد .3 - اهل كتاب
ابوبصير مىگويد: به امام صادق (عليهالسلام) عرض كردم: «حضرت قائم (عج) تا پايان زندگانى، در مسجد سهله (كوفه) خواهد ماند؟» . فرمود: «آرى» . پرسيدم: «اهل ذمه در نظرش چه گونه خواهد بود؟» فرمود: «با آنان، از راه مسالمتآميز وارد مىشود، همان طور كه پيامبر اكرم (عليهالسلام) رفتار مىكرد . آنان در حال خوارى، جزيه مىپردازند .» (59) . مرحوم مجلسى مىگويد: «شايد اين حكم، مربوط به آغاز قيام باشد; زيرا، ظاهر روايات، اين است كه از آنان جز ايمان پذيرفته نيست و اگر نپذيرند، كشته مىشوند .» (60) . طبق اين روايت و طبق بيان مرحوم مجلسى . نسبتبه اهل كتاب (يهود و نصارى نيز سياست نرمش را پيش مىگيرد . و از آنان مطالبهى جزيه مىكند، نه اين كه در همان ابتدا، به جنگ آنان برود و قتلعام كند . آرى، در مرحلهى بعد، فقط اسلام آورده و پذيرش دين حق را از آنان مىخواهد؟ و در غير اين صورت محكوم به قتل و غنا هستند . البته، در هر مرحلهاى، عدهاى زياد از آنان به اسلام مىگروند و يا دفع جزيه را، پذيرند، و در آخر، درصدد كمى خواهد ماند كه قطعا، جزء افراد عنود و لجوج هستند كه چارهاى جز ريختن خون آنان، نخواهد بود . 4 - فرقههاى انحرافى امام صادق (عليهالسلام) مىفرمايد: «. . . وان القائم (عج) يخرجون عليه فيتاولون عليه كتاب الله ويقاتلونه عليه .» (61) . ; همانا قائم (عليهالسلام) در شرايطى ظهور خواهد كرد كه عليه او كتاب خدارا تاويل و بر مبناى آن با آن حضرت به جنگ بر مىخيزند .الف) زيديه
در ضمن حديث مفصلى از امام صادق (عليهالسلام) چنين بيان شده: «سيد حسن آن جوانمرد خوشروى ديلمى (62) خروج مىكند . . . و دستبيعتبه حضرت مهدى (عج) مىدهد و خود و اصحاباش با آن حضرت بيعت مىكنند، اما چهل هزار نفر صاحبان مصاحف كه به زيديه معروف هستند، بيعت نمىكنند و مىگويند: اين كار سحر بزرگى است . » . در ابتداى حديث، آمده كه حضرت مهدى . معجزاتى را نشان مىدهد . با اين كلام، دو لشكر، با هم درگير مىشوند . حضرت مهدى (عج) به طرف طائفهى منحرف آمده و آنان را نصيحت و به پيروى خويش دعوت مىكند، ولى ايشان بر لجاجت و طغيان خود مىافزايند و آن حضرت، فرمان به كشتن آنان مىدهد . پس همه را از بين مىبرند . . . (63)ب) بترية (64)
. عن ابي الجارود، عن ابي جعفر (عليهالسلام) : «. . . يسير الى الكوفة فيخرج منها سته عشر الفا من البترية، شاكين فىالسلاح، قراء القرآن، فقهاء فى الدين . . .» (65) ; ابوجارود، نقل مىكند كه امام باقر (عليهالسلام) فرمود: «. . . هنگامى كه حضرت قائم قيام كند، به سوى كوفه رهپسار مىشود . در آن جا . . . شانزده هزار نفر از فرقهى بتريه، مسلح در برابر امام مىايستند . آنان، قاريان قرآن و فقيهان دينى هستند و پيشانى آنان از عبادت زياد پنيه بسته، چهرههاىشان در اثر شب زندهدارى زرد شده است و نفاق سراپاىشان را پوشانده استيك صدا فرياد بر مىآورند و به حضرت مىگويند: «اى پسر فاطمه! از همان جا كه آمدهاى باز گردد; زيرا . به شما نيازى نداريم .» . پس آن حضرت، شمشير مىكشد و همه را از ميان بر مىدارد . . . اين روايت نيز با قطع نظر از سند، محور خاصى را كه همان خوارج از طائفه بتريه است، مورد بحث قرار مىدهد، نه اين كه جهانيان را به قبل برساند و نفوذ بالله . كشتار راه بيندازد .ج) خوارج
مروج الذهب . حديث مرسله را از امير المؤمنين (عليهالسلام) نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: اميرمؤمنان (عليهالسلام) پس از شكستخوارج، هنگام گذشتن از گشستگان آنان فرمود: آن كس شما را به كشتن داد كه شما را فريفت .» . پرسيد شد: «او كيست؟ » . فرمود: «شيطان و نفسهاى پليد» . اصحاب گفتند: «خداوند، ريشهى آنان را تا پايان دنيا قطع كرد .» . حضرت پاسخ داد: «نه; سوگند به آن كه جانام در دست او است! آنان در صلبهاى مردان و رحم زنان خواهند بود و پى در پى خروج خواهند كرد تا آن كه بر سركردگى شخصى به نام «اشحط» (66) ميان رود دجله و فرات خروج كنند . در آن روزگار، مردى از اهل بيت ما، به جنگ او مىرود و او را به هلاكت مىرساند و از آن پس هيچ قيامى از خوارج تا روز قيامت نخواهد بود .» (67) باز در اين روايت مرسله، سخن از كشتار نيست . بلكه محور، بحث قتل رئيس و فرمانده خوارج به دستحضرت است . و پس از آن، هيچ گونه تحريكى از آنان صورت نمىگيرد .د) مرجئه (68)
بشير ابن اراكه نبال . روايت كرده كه امام باقر (عليهالسلام) فرمود: «ويح هذه المرجئة الى من يلجؤون غدا اذا قام قائمنا؟» . قلت: «انهم يقولون: لو قد كان ذالك كنا و انتم في العدل سواء .» . فقال: «من تاب تاب الله عليه، ومن اسر نفاقا فلا يبعد الله غيره ومن اظهر شيئا اهرق الله دمه .» . ثم قال: «يذبحهم - والذي نفسي بيده! كما يذبح القصاب شاته .» و او مابيده الى حلقه . . . - » (69) حضرت فرمود: «واى به حال مرجئه، هنگامى كه قائم ما قيام كند، به چه كسى پناه خواهند برد؟» . راوى گفت: «مىگويند: در آن هنگام كه ما و شما در برابر عدالتيكسان خواهيم بود .» . فرمود: «هر يك از آنان توبه كنند، خدا، از او مىگذرد و اگر در درون خود نفاق و دورويى داشته باشد، خداوند، جز او كسى را تبعيد و آواره نمىكند و اگر چيزى از آن نفاق را آشكار سازد، خداوند خونش را خواهد ريخت .» . سپس فرمود: «سوگند به ان كه جانام در دست او است! همچنان كه قصاب، گوسفندش را سر مىبرد، آنان را خواهد كشت .» و يا دستبه پيشانى اشاره كرد .ه) مقدس نماها
محمد بن ابى حمزه، به واسطهى يكى از اصحاب خود، از امام صادق (عليهالسلام) روايت مىكند آن حضرت فرمود: «القائم يلقى في حربه مالم يلق رسولالله ان رسول الله اتاهم وهم يعبدن حجارة منقورة وخشبا منحوتة، وان القائم يخرجون عليه فيتاولون عليه كتاب الله، ويقاتلونه عليه .» (70) ; قائم (عليهالسلام)، در پيكار خود با چنان چيزى مواجه خواهد شد كه رسول خدا (صلىاللهوعليهوالهوسلم) با آن مواجه نگرديد . همانا، رسول خدا، در حالى به سوى آنان آمد كه بتهاى سنگى وجوبهاى تراشيده را پرستش مىكردند، ولى قائم (عج) چنان است كه عليه او خروج مىكنند و كتاب خدا را عليه او تاويل مىكنند . و به استناد همان تاويل، با او به جنگ برمىخيزند . از اين روايت چنين به دست مىآيد كه حضرت، مورد فجا و ظلم و بى مهرى مردم قرار مىگيريد . بنابراين، هر واكنشى را كه دشمنان ديدند، نتيجهى طبيعى عمل خودشان است . لذا جا دارد به جاى بررسى روايات قتل، به بررسى روايات ظلوميتحضرت مهدى و بىمهرى مردم به ايشان بپردازيم .5 - ناصبىها
ابوبصير مىگويد: به امام صادق (عليهالسلام) غرض كردم: «رفتار امام مهدى (عج) با ناصبىها و كسانى كه با شما دشمنى دارند چه گونه خواهد بود؟» فرمود: «يا ابا محمد! ما لمن خالفنا في دولتنا من نصيب . ان الله قد احل لناد ماءهم عند قيام قائمنا . محرم علينا وعليكم ذالك، فلا يغرنك احد! اذا قام قائمنا انتقم لله ولرسوله ولنا اجمعين» ; (71) اى ابا محمد! در دولت و حكومت ما، مخافان، بهرهاى نخواهند داشت . خداوند، براى ما، خونشان را در آن هنگام حلال خواهد كرد، ولى امروز، خونشان بر ما و شما حرام است، پس كسى تو را فريب ندهد . بدان كه روزگارى كه قائم ما قيام كرد، حضرت، براى خدا و رسولاش و براى ما، انتقام خواهد گرفت . البته امام با توجه به اين كه نواصب، دشمن ائمهى طاهر هستند و دشمنى با آنان را دين خود مىدانند، از از اين باب، محدور الدم هستند، ولى آن بدين معنا نيست كه حضرت، هر محدور الدم را به قتل برساند . چنان كه دستهى ديگر، بويژه كسانىكه از قدرت ظاهر نيز برخوردار بودند، دستبه اين كار نزدند .6 - منافقان
ابو حمزهى ثمالى از امام صادق (عليهالسلام) نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: «. . . ولو قد قام القائم (عليهالسلام) ما احتاج الى مسائلتكم عن ذالك ولاقام في كثير منكم من اهل النقاق حد الله» ; هنگامى كه حضرت قائم قيام (عليهالسلام) قيام كند . نيازى ندارد كه از شما درخواستيارى كند و نسبتبه بسيار از شما منافقان، حد خدا را جارى مىكند . (72) در اين روايت نيز محور ما منافقان هستند . ايشان، حد خداوند را اجرا مىكند . اين از اوليات و لوازم حكومت الهى است . نيز امام حسين (عليهالسلام) به فرزندش امام سجاد (عليهالسلام) مىفرمايد: «سوگند به خدا! خون من از جوشش باز نمىايستد تا اين كه خداوند، مهدى (عج) را برانگيزد . آن حضرت، به انتقام خون من از منافقان فاسق و كافر . هفتاد هزار نفر را مىكشد .» . (73) اولا، اين روايت; مرسل است . ثانيا، محور، منافق و فاسق و كافر است . ثالثا، به قرينهى روايات ديگر . اين روايت را حمل بر موردى مىكنيم كه بر نفاق و كارشكنى و لحاجتخود اصرار مىورزند . نيز امام باقر، (عليهالسلام) مىفرمايد: «هنگامى كه حضرت قائم (عج) قيام كند، به كوفه مىآيد . چندين هزار مسلح فرياد بر آورند كه از هر جا كه آمدى، به آن جا بازگرد كه ما را نيازى به فرزندان بنى فاطمه نيست . امام، آنان را تا آخرين نفرشان مىكشد . سپس وارد كوفه مىشود و هر منافق شكگرايى را مىكشد و كاخهاى شهر را ويران مىكند و هر مسلح مخالف را از بين مىبرد تا اين خداى عزوجل راضى شود .» (74) اين، همان روايتبثريه است كه بحث آن قبلا گذشت . از نظر سند، مرسل است .قاطعيت امام در برخورد با خودىها
سعدان بن مسلم، ار بعض رجالاش . از امام صادق (عليهالسلام)، روايت مىكند كه آن حضرت فرمود: «. . . بينا الرجل على راس القائم يامره وينهاه (75) (يامر وينهى) اذ قال: «اديروه» . فيديرونه الى قدامه، فيامر بضرب عنقه، فلا يبقى في الخافقين شيء الا خافه» ; (76) در آن ميان كه مردى پشتسر قائم ايستاده و امر و نهى مىكند، ناگاه آن حضرت امر مىكند و دستور مىدهد كه او را برگردانيد . پس او را به پيش روى آن حضرت بر مىگردانند و حضرت فرمان مىدهد كه گردن او زده شود . پس در شرق و غرب، چيزى باقى نمىماند جز اين كه از او (قاطعيت او در اجراى احكام الهى) مىهرساد . از نظر مسند، اين روايت، مرسل است و اين روايت، دلالتبر اين دارد كه حضرت، به علم خود، در مقام قضا و اجراى حدود عمل مىكند . بالاخره، پس از برسى روايات، چنين به دست مىآيد كه دربارهى حجم و عدد قتل و انتقام، جانب افراط و تفريط گرفته شده و واقع، چيز ديگر است . سياست امام، همان سياست پيامبر اكرم است . گاهى مقتضاى رافت و عدالت و گستردن عدالتبر جامعه اين است كه دشمنان لجوج و اعداد لدود كه هرگز و به هيچ وجه با حكومتحضرت مهدى كنار نمىآيند . كه البته عدد آنان هم زياد نيست، ولى متاسفانه مبالغه بسيارى شده - از سر راه بردارد . از طرفى، براى پا كردن حكومت الهى، آن هم به گستردگى جهان، اين حجم عدد از تلفات، طبيعى به نظر مىرسد مخصوصا با توجه به جمعيت جهان آنروز كه اين مقدار، درصد بسيار ناچيزى شمرده شود .1) ر . ك: حاشيهى سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 339; تفسير ابن كثير، ج 4، ص 17 . 2) الغيبة نعمانى، ص 283، باب 15، ح 1; اثبات الهداف، ج 3، ص 543; بحارالانوار، ج 52، ص 356; معجم الاحاديث، ج 3، ص 305 . 3) مرحوم مجلسى فرمايد: «العلق، خون غليظ را مىگويند . اين جمله (مسح العرق والعلق) كنايه از برخورد با سختيها و مشكلاتى است كه موجب عرق كردن و جراحاتى مىشود كه از آنخون بيرون ريزد .» (بحارالانوار، ج 5، ص 358). 4) همان، ح 2 . 5) همان، ح 3 . 6) بحار الانوار، ج 20، ص 54 . 7) سفينه البحار، ج 1، ص 565 . 8) چشماندازى به حكومت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف)، ص 131 . 9) همان . 10) واقع در شما او غرب قسطنه طنية استحموى مىگويد: امروز اين نقاط، در دست فرنگ است و پاپ در آن سكونت دارد . (معجم البلدان; ج 3 . ص 10 . به فرهنگ معين; ج 5، ص 634 رجوع شود). 11) عقدالدرر، ص 189، باب 9، ف 1; معجم الاحاديث، ج 3، ص 124 . 12) عقدالدور، 89 . 13) البدايه والنهاية، ج 7، ص 44 . 14) كمال الدين، ج 2، ص 655 - 656، ب 57، ح 29; الغيبة، طوسى، ص 206 (با اندكى تفاوت در عبارت «قلنا: اذا ذهب ثلثا الناس فمن يبقى؟») 15) الغيبة، نعمانى، ص 274، ب 14، ح 54 . 16) كمال الدين، ج 2، ص 655، ب 57، ح 27 . 17) الغيبة، نعمانى، ص 284، ب 15، ح 4 . 18) اثبات الهداة، ج 2، ص 585، ب 32، ف 59، ح 792; بحارالانوار، ج 52، ص 387، ب 27، ح 203 - و باسناده (السيد على بن عبدالحميد فى كتاب الغيبة) الى كتاب الفضل بن شاذان رفعه الى عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله (عليهالسلام) قال: 19) شايد مقصود اين باشد كه يكى از فرزندان پيامبر و على عليهما اسلام بود . 20) معجم البلدان، ج 3، ص 283; موارد السجن، ص 367; مجمع البحرين، ج 5، ص 188 . 21) بصائر الدرجات، ص 141 . اثبات الهداة، ج 3، ص 523 . 22) همان . 23) نهج البلاغة، حكمت 110 . 24) الغيبة نعمانى، ص 253، ب 14، ح 13 . 25) كافى، ج 8، ص 233; معجم الاحاديث، ج 4، ص 36 . 26) بحارالانوار، ج 60، ص 213، ب 36، ح 23 . 27) كمال الدين، ج 1، ص 327 . 28) الغيبة، نعمانى، ص 231، ب 13، ح 14; عقدالدرر، ص 226، ب 9، ف 3; اثبات الهداة، ج 3، ص 539; بحارالانوار، ج 52، ص 353 . 29) الكافى، ج 5، ص 33، ح 4: عن على بن ابراهيم، عن ابيه، عن اسماعيل بن مراد، عن يونس، عن ابي بكر الحضرمى . قال . . . ; المحاسن، ص 320، ح 55; (معجم الاحاديث، ج 4، ص 38). 30) مراه العقول، ج 18، ص 361 . 31) تنقيح المقال، ج 1، ص 145 . 32) مستدركات علم رجال الحديث، ج 1، ص 365 . 33) ابن حماد، ص 96 - حدثنا ابو هارون، عن عمر بن قيس الملاي، فى المنهال، عن زر بن حبيش، سمع علياا يقول: عرف السيوطى، ج 2، ص 73; كنز العمال، ج 1، ص 589; ابن طاووس، ص 66; عرف السيوطى، ج 2، ص 73; كنزالعمال . . . . ابن طاووس . 34) كمال الدين، ج 1، ص 318، ب 30، ح 5 . 35) اين حديث، به گونهى ديگرى تفسير و شرح داده شود . به مجله انتظار، شماره 3، ص 203 مقاله «حكم تسميهى نام حضرت مهدى» مراجعه شود . 36) الغيبة، نعمانى، ص 164 . 37) النهاية، ج 5 . 38) اصول كافى، ج 1، ص 200 . 39) بصائرالدرجات، ج 5، ب 16 . 40) بحارالانوار، ج 26، ص 154 . 41) احتجاج، ج 2، ص 323; بحارالانوار، ج 53، ص 174; مستدرك الوسائل، ج 3، ص 518 . 42) اصول كافى، ج 1، ص 397; كمال الدين، ج 2، ص 671 . 43) ر . ك: مقدمه كتاب الامام المكيه . 44) بحارالانوار، ج 52، ص 307; اثبات الهداة، ج 3، ص 582 - 583، ح 773; معجم الاحاديث، ح 3، ص 295 . 45) الغيبة، نعمانى، ص 253، ب 14، ح 13; بحارالانوار، ج 52، ص 230 . 46) الغيبة، نعمانى، ص 307، ب 19، ح 2; اثبات الهداة، ج 3، ص 545، ب 32، ف 27، ح 533; حليةالابرار، ح 2، ص 633 . 47) الغيبة نعمانى، ص 236، ب 13، ح 25; بحارالانوار، ج 52، ص 349 . 48) بحارالانوار، ج 52، ص 308، ح 83 . 49) بحارالانوار، ج 52، ص 308 . 50) الغيبة نعمانى، ص 233، ب 13، ح 18; عقدالدرر، ص 227، ب 9، ف 3; اثباتالهداة، ج 3، ص 539، ب 32، ح 501; حلية الابرار، ج 2، ص 354; بحارالانوار، ج 52، ص 354 . 51) ارشاد، ص 364; كشف الغمة، ج 3، ص 255; معجم الاحاديث، ج 4، ص 42 . 52) مجمع البحرين، ج 2، ص 123; معجم البلدان، ج 2، ص 214; امام حسين در مكه، طبسى، ص 18 . 53) دلائل الامامة، ص 241; معجم الاحاديث، ج 3، ص 306 . 54) الغيبة نعمانى، ص 229، ب 13، ح 11 . 55) بسائر الدرجات، ص 152 . ب 14، ح 4; معجم الاحاديث . ج 4، ص 47 . 56) تنفيع المقال، ج 1، ص 434 . معجم رجال الحديث، ج 7، ص 200 . 57) اختصاص، ص 334; بحارالانوار، ج 52، ص 377; معجم الاحاديث، ج 4، ص 47 . 58) بحارالانوار، ج 52، ص 387; اثبات الهداة، ج 3، ص 585; معجم احاديث الامام المهدى، ج 4، ص 44 . 59) بحارالانوار، ج 52، ص 376 . 60) مرآة العقول، ج 26، ص 160 . 61) الغيبة نعمانى، ص 297 . 62) ديلم، محلى در منطقهى در ميان شمال قزوين و گيلان است . 63) بحارالانوار، ج 53، ص 15 . 64) تترية، يك از قرقههاى زيديه، از پيروان كثير النوى هستند . آنان، عقايد مشابهى با سليمانيه، يكى ديگر از فرقههاى زيديه دارند . در اسلام و كفر عثمان توقف و ترديد دارند . در مسائل اعتقادى، مشرب اعتزال و در فروع فقهى، بيشتر پيرو ابوحنيفه هستند . گروهى از آنان نيز پيرو شافعى يا مذهب شيعه هستند . بهجة الامال، ج 1 . ص 95، ملل و نحل، ج 1، ص 161 . 65) دلائل الامامه، ص 241; معجم الاحاديث، ج 3، ص 306 - 307 . 66) الاشحط: الكثره والاشاع فى الشيىء . 67) مروج الذهب، ج 2، ص 418 . 68) مرجئه، گروهى از فرقههاى اسلامى هستند كه معتقدند . معصيت كردن، ضررى به ايمان انسان نمىزند، و با كفر، اعتخداوند سودى ندارد . به اين گروه مرجئه مىگويند، چون بر اين باور هستند كه خداوند عذاب دادن آنان را تاخير انداخته است . مجمع البحرى، ج 1، ص 177 . 69) الغيبة نعمانى، ص 283; بحار الانوار، ج 52، ص 357; معجم الاحاديث، ج 3، ص 305 . 70) الغيبة نعمانى، ص 297 . 71) بحارالانوار، ج 52، ص 376 . 72) تهذيب، ج 6، ص 172; وسائل الشيعه، ج 11، ص 483; ماراذ الاخيار، ج 9، ص 455 . 73) مناقب، اين شهر آشوب، ج 4، ص 85; بحار الانوار، ج 45، ص 299 . 74) بحارالانوار، ج 52، ص 338; ارشاد، ص 364; معجم احاديث الامام المهدى، ج 3، ص 309 . 75) كذا والظاهر زايدة الضمير فيهما والا «يامر وينهى» ويويد ذالك الخبر الآتي . 76) الغيبة نعمانى، ص 239، ب 13، ح 32 .