عبدالواحد وافي ترجمهي مهدي بهزاديان از منظر اسلامي، انسان داراي كرامت ذاتىِ الهي است. احترام به كرامتِ انسانىِ انسانها نخستين اصلي بود كه شعلههاي هدايت و ايمان را در دلهاي آحاد مردم برافروخت و سبب گرديد انسانها، اعم از زن و مرد، فوج فوج به دامان پر مهر اسلام، پناه آورند. اين نگاه، هرگز جنس يا گروهي را استثنا نميكرد، بلكه همه آحاد انساني، اعم از سياه و سفيد، زن و مرد، عرب و عجم را در نزد پروردگار برابر ميدانست و هيچ اختلافي جز در پرتو پرواي الهي و نزديكي به آسمان معنا نميشد. هرچند برخي در تفسير اين برابري، راه مغالطه را پيمودند و اين تصور را القا نمودند كه انسانها همچنان كه ذات و ماهيت بشري واحدي دارند، حقوق و تكاليفشان نيز ـ هرچند امور مربوط به فيزيكشان باشد ـ كاملاً مساوي و برابر است! بطلان اين قول آنچنان روشن است كه نيازي به اثبات و برهان نيست، زيرا آنجا كه بحث از برابري ميشود، امور مربوط به ذات و طبيعت واحد بشري مراد است، نه مسائل عارض بر جسم و جنس. نويسنده در اين مقاله كوشيده است تا با استناد به شواهد قرآني، روايي و تاريخي، نگاه اسلام را به برابري زن و مرد در آموزش و فرهنگ اثبات كند و با ديد منفي و غير انساني ِ برخي ديگر از نظامها در طول تاريخ، نسبت به زن مقايسه نمايد، تا معلوم شود آنچه كه بعداً در خصوص ركود زنان مسلمان در آموزش و فرهنگ رخ داده، چيزي جز انحراف ايشان از محور دين نبوده است و اگر اخيراً نيز دادِ دفاع از آموزش و فرهنگ زنان در برخي از محافل حقوق زنان سرداده ميشود، چيز جديد نيست، بلكه صرفاً تلاشي در جهت نزديك شدن به برخي از خواستههاي اسلام است.
مقدمه:
از منظر اسلام، زن و مرد، در ذات و طبيعت بشري مساويند؛ به اين معنا كه هيچ يك را بر ديگري از حيث عناصر سازنده ماهيت انساني و خلقت بشري، رجحاني نيست؛ بلكه هر آنچه كه موجب برتري هر مرد يا زني بر ديگري ميشود، اموري خارج از ماهيت و حقيقت مشترك ميان آن دو است؛ اموري كه آن را بايد در توانمندي، علم، اخلاق و غيره جستوجو كرد.
احترام به ارزشهاي انساني و كرامتِ انسانىِ انسانها
اسلام معتقد به برابري ارزشهاي انساني در عاليترين چهره آن در ميان همه انسانهاست. توجه اسلام به اين امر تا حدي است كه آن را يكي از عقايد اساسي تمام مسلمانان قرار داده است و وجه تمايز ايشان را نه در ماهيت انساني، بلكه در بروز شايستگيها و سطوح مختلف رفتارها و كردارها و تمام چيزهايي ميداند كه براي پروردگار، خويشتن، جامعه انساني و انسانيت، به منصه ظهور ميرسانند. از اين رو در قرآن كريم آمده است: «يا أيَّها الناس انّا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلنا كم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنَّ اكرمكم عنداللَّه اتقاكم إن اللَّه عليم خبير؛ [1] حجرات(49) آيه 13 هان اي مردم! همانا ما شما را از يك مرد و يك زن آفريدهايم و شما را به هيئت اقوام و قبايلي در آوردهايم تا با يكديگر انس و آشنايي يابيد. بيگمان گراميترين شما در نزد خداوند پرهيزگارترين شماست. همانا خداوند داناي آگاه است.» مفهوم اين آيه آن است كه شما همگي از يك پدر و مادر خلق شدهايد، بنابراين هيچ كدامتان از حيث تيره و نژاد، بر ديگري برتري نداريد. اگر پروردگار، شما را به هيئت اقوام و قبايلي در آورده است براي رجحان بخشي قومي بر قوم ديگر يا قبيلهاي بر قبيله ديگر نبوده، بلكه فقط به سبب انس و آشنايي و شناسايي و نامگذاري يك يگر بوده است، چرا كه شأن افراد و اشخاص در جامعه انساني، ايجاب ميكند كه با نامهاي مختلف از هم شناخته شوند. تفاضل ميان انسانها از ديد پروردگار متعال، بر اساس كردارها و محافظت از حدود دينشان است، لذا گراميترين انسانها را با تقواترين شان معرفي ميكند. همچنين در آيه ديگري آمده است: «و لقد كرَّمنا بني آدم و حملنا هم في البّر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضَّلناهم علي كثير ممَّن خلقنا تفضيلاً؛ [2] اسراء(17) آيه 70 و به راستي كه فرزندان آدم را گرامي داشتيم و آنان را در خشكي و دريا [بر مركب مراد] روانه داشتيم. و به ايشان از پاكيزهها روزي داديم و آنان را بر بسياري از آنچه آفريدهايم ـ چنانكه بايد و شايد ـ برتري بخشيديم.» خداوند متعال همه فرزندان آدم را كرامتِ انساني بخشيد و ايشان را بر بسياري از آفريدگان خويش برتري داد و اين برتري را به جنس مردان يا زنان اختصاص نداد، چرا كه هر دو در نظر او، ماهيت انساني واحدي دارند كه در مقوّمات انسانيت، هيچيك را بر ديگري رجحاني نيست. از اين رو خداوند در آيهاي ديگر ميفرمايد: «يا ايَّها الناس اتَّقوا ربّكم الذي خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بثَّ منهما رجلاً كثيراً و نساءً؛ [3] نساء(4) آيه 1 اي مردم! از پروردگارتان پروا كنيد، همو كه شما را از يك تنِ يگانه بيافريد و همسر او را هم از او پديد آورد و از آن دو، مردان و زنان بسياري پراكند»؛يعني زن و مرد هر دو از يك عنصر آفريده شدهاند و هر دو جنس از اصل واحدي سرچشمه ميگيرند و بسياري نيز از آنان بهوجود ميآيند. در جاي ديگر ميفرمايد: «فاستجاب لهم ربُّهم أني لا اُضيع عمل عامل منكم من ذكر أو اُنثي بعضكم من بعض؛ [4] آل عمران (3) آيه 195 آنگاه پروردگارشان دعاي آنان را اجابت كرد كه من عمل هيچ صاحب عملي را از شما، چه مرد باشد و چه زن ـ كه همه همانند يكديگريد ـ ضايع [و بيپاداش] نميگذارم.»
تساوي زن و مرد در حق آموزش و فرهنگ
الف) نگاه اسلام:
عاليترين و كاملترين جلوه اين مساوات، در اسلام تجلي يافته است. اسلام هر واحد انساني را در حدود توانمنديها و استعدادها و امكانات، برخوردار از حقّ آموزش و فرهنگ ميداند. تأكيد بر استيفاي اين حق تا حدّي است كه در مواردي كه پاي يادگيري واجباتِ ديني و يا حتّي پارهاي نيازمنديهاي دنيوي به ميان ميآيد، اين «حقّ»، به «تكليف» بدل ميشود. از اين رو پيامبر (ص) فرمودهاند: «تعلّم العلم فريضه علي كل مسلم؛ فراگيري علم بر هر مسلماني [5] برخي در فهم و ترجمه اين روايات، دقت كافي و وافي مبذول نميكنند، لذا در گفتهها و نوشتههاي خود، علم آموزي را ويژه مردانِ مسلمان ميدانند. برخي ديگر براي اثبات مدعاي علم آموزي براي زنان، به دنبال رواياتي ميگردند كه در آن بر كلمه «مسلمه » نيز تصريح شده باشد؛ در حالي كه «مسلم»، صفت هر «فرد انساني» است و هيچ ربطي به مذكر يا مؤنث بودن او ندارد.(مترجم) واجب است.» پروردگار متعال نيز با تأكيد بر مقام علم و عالم ميفرمايد: «هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون؛ [6] زمر(39) آيه 9 آيا كساني كه ميدانند با كساني كه نميدانند، برابرند؟» و نيز ميفرمايد: «انَّما يخشي اللَّه من عباده العلماء؛ [7] فاطر(35) آيه 28 از ميان بندگان خداوند، فقط دانشوران از او خوف و خشيت دارند.» نخستين آياتي كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شد، حاوي كلماتي در بزرگداشتِ علم و گرامي داشت آن بهعنوان يكي از بزرگترين و نخستين نعمتهاي الهي بر انسان بود. «إقرء و ربّك الأكرم * الذي علَّم بالقلم * علَّم الانسان ما لم يعلم؛ [8] علق(96) آيات 5 ـ 3 بخوان و پروردگار تو بس گرامي است. همان كه با قلم [و كتابت] انسان را آموزش داد. به انسان چيزي را كه نميدانست، آموخت.» هر چند اسلام تأكيد خاصي بر يادگيري علوم اسلامي و مسائل مرتبط با آن دارد، ولي به آموزش ساير انواع علوم و فنون نيز، تشويق نموده است. از اين رو در رأس رشتههاي مختلف علمي و هنري، جمع كثيري از علماي اسلامي قرار دارند و هيچ شاخهاي از رشتههاي مختلف علمي نيست جز آنكه به زيور كتابهاي ارزشمند دانشمندان اسلام، زينت يافته است. امروزه بسياري از اين كتابها، هنوز هم از مهمترين منابعِ مرجع به شمار ميروند. از اين رو اسلام، زن و مرد را در حقّ آموزش و فرهنگ، مساوي ميداند و براي زن در اين زمينه همان حقّي را قائل است كه براي مرد. بنابراين او ميتواند به ميزان خواست و توانمنديهايش در جهت كسب علم و ادب و فرهنگ، پيش رو دو حتي اين فراگيري در اموري كه مربوط به دين و حُسن انجام وظايف دنيوي است، بر وي واجب ميباشد. اسلام، براي حقّ آموزش و فرهنگ، حتي ميان زنِ آزاد و كنيز نيز فرقي قائل نيست. تا جايي كه ميبينيم پيامبر اكرم(ص) در مورد آموزش و تعليم كنيزان، تأكيد ويژهاي داشتهاند؛ چنانكه در روايتي در صحيح بخاري [9] بخاري، محمد بن اسماعيل جعفي(194 ـ 256 ه.ق)، محدث و فقيه مشهور اهل سنت، در بخارا متولد شد و در سمرقند در گذشت. كتاب معروف وي «الجامع الصحيح» است كه ابن حجر عقلاني، قسطلاني و ابو زيد آن را شرح كردهاند.(مترجم) از «ابي برده» نقل شده است كه پيامبر(ص) فرمودند: «أيما رجل كانت عنده وليده (اي جاريه ) فعلَّمها فأحسن تعليمها و أدبها فأحسن تأديبها، ثمَّ اعتقها و تزوجها فله أجران؛ هر مرد [مسلماني ]كه كنيزي در اختيار داشته باشد و او را به خوبي آموزش دهد و ادب نمايد، سپس آزادش كند و با او ازدواج نمايد، از دو پاداش برخوردار خواهد بود.» شواهد تاريخي و روايي بسياري در دست است كه نشان ميدهد زنان عرب از آغاز دوران تمدن اسلامي از فضاي خوبي براي فراگيري علوم مواجه بودهاند و لذا در رشتههاي مختلف همانند: علوم قرآن، حديث، فقه، لغت و بسياري ديگر از معارف و دانشها، درخشيدند و حتي بسياري از شخصيتهاي مرد و زن در محضر ايشان آموزش ديدند. «ابن خلكان» [10] ابن خلكان، احمد البرمكي(1211 ـ 1282 ه.ق) مورخ مشهور، در اربيل متولد شد و در حلب، دمشق و قاهره تحصيل كرد. دائره المعارفِ مشهور تاريخي او، «وفيات الاعيان و أنباء ابناء الزمان» نام دارد.(مترجم) نقل كرده است كه «سيده نفيسه»، [11] سيده نفيسه(145 ـ 208 ه.ق). وي در مكه زاده شد و در قاهره وفات يافت. با اسحاق بن جعفر الصادق ازدواج كرد كه ثمره ازدواجشان، قاسم و امكلثوم بود دختر حسن انور، فرزند «زيد الابلج»، فرزند حسن بن علي بن ابي طالب(ع) بانويي صاحب نام و مقام در مصر بود و جلسه درسي و علمي باشكوهي داشت كه امام شافعي نيز در مجلس او شركت ميجست و از او حديث ميآموخت. «ابو حيّان» [12] ابوحيّان توحيدي، علي بن محمد(فوت 400 ه.ق) حكيم و دانشمند شافعي، در شيراز يا نيشابور متولد شد و در بغداد و ري زيست. از وي كتابهاي بسياري از جمله: «الحج العقلي اذاضاق الفضاء عن الحج الشرعي»، «الصداقه و الصديق»، «المقابسات»، «البصائر و الذخائر» و غيره به جاي مانده است.(مترجم) نيز از ميان اساتيد خود، به نام سه زن اشاره كرده است: مونسه ايوبيه، برادرزاده صلاح الدين ايوبي؛ شاميه تيميه، و زينب، دختر عبداللطيف بغدادي، صاحب كتاب «الافاده و الاعتبار». همچنين به گواهي تاريخ، زنان مسلمان ـ اعم از آزاد و كنيز ـ در طول عصرهاي متمادي پيشتازان رشتههاي مختلف علوم اعم از: قرآن، حديث، فقه، ادبيات و بسياري ديگر از معارف و فنون بودهاند. «مقّري» [13] مقّري، احمد بن محمد، ابو العباس التلمساني(فوت 1041 ه.ق)، مورّخ، اديب، متكلم و محدّث معروف، در تلمسان زاده شد و در مصر درگذشت. كتاب معروف «نفح الطيب في غصن الاندلس الرطيب» از جمله كتابهاي اوست.(مترجم) در كتاب معروف خود، «نفح الطيب» نام تعدادي از اين زنان را ذكر نموده است. يكي از اين زنان كه كنيز «ابن مطرف لغوي» بوده است، «عروضيه» نام درد. وي نحو و لغت را از ارباب خود آموخت و در ادبيات و به ويژه «عروض و قافيه» سرآمد شد. او حافظِ دو كتاب: «الكامل» نوشته «مبرّد» [14] مبرّد، ابو العباس محمد(726 ـ 893 ه)، اديب مشهور، شاگرد مازني و سجستاني و پيرو مذهب بصري بود. كتاب «الكامل» از نوشتههاي مهم اوست.(مترجم) و «امالي» نوشته «ابو علي قالي» [15] قالي، ابو علي اسماعيل بن قاسم(893 ـ 967 ه)، اديب معروف، در ديار بكر متولد شد، در بغداد زندگي كرد و سپس به اندلس هجرت نمود. «الامالي» و «كتاب البارع في اللغه » از كتابهاي معروف اوست.(مترجم)، و استاد عروض بسياري از علماي ادبيات بود. همچنين «ابن خلكان» در دائره المعارف [16] وفيات الاعيان و أنباء ابناء الزمان» مشهور تاريخي خود از زنانِ انديشمندِ فراواني ياد كرده است كه يكي از آنان، «شهده الكاتبه» نام دارد. وي در ادبيات و خط، بنام بود و بسياري از انديشمندان از دانشآموختگان محضر درس اويند. و نيز «ابن حزم» [17] ابن حزم، علي بن احمد(1063 ـ 994 ه.ق)، فقيه، شاعر، فيلسوف، مورّخ و متكلم اندلسي، در سال 1023(ه.ق) وزير بود، ولي بعدها به عللي از كار سياست كناره گرفت و به تأليف روي آورد. كتاب «طوق الحمامه» و «الفصل في الملل و الاهواء و النحل» كه نخستين تارخ تطبيقي اديان است، از جمله تأليفات اوست كه از علماي مشهور عصر خود و وزيرزاده و داراي مال و ثروت فراوان خانوادگي بود، در مورد زنان استاد خويش چنين مينگارد: «ربيت في حجور هنّ، و نشأت بين ايديهنَّ و هنَّ علَّمنني القرآن و روينني كثيراً من الاشعار و روينني علي الخطّ؛ من در دامان بانوان اساتيد خود پرورش يافتم و درمحضر ايشان به رشد رسيدم. آنان به من قرآن آموختند و اشعار زيادي را به من تعليم نمودند و خوشنويسي را به من آموزش دادند.»
ب) نگاه نظامهاي ديگر:
حال نگاهي ميافكنيم به تاريخ آتن كه غربيها آن را خاستگاه اصيلترين قوانين دموكراسي در قلب تاريخ ميدانند. قوانين اين تمدنِ اصيل غرب، جز به مردان آزاد يونان، اجازه آموزش نميداد و زنان را به شدت از ورود در صحنه تعليم و تعلم منع ميكرد. اين منع به حدّي بود كه به صورت تئوريهاي علمي درآمده و انديشمندان نيز در دفاع از آن قلم فرسايي ميكردند، بهطوري كه «ارسطو» [18] ارسطو» يا «ارسطاطاليس» «Aristote»(322 ـ 384 قبل از ميلاد)، فيلسوف يوناني و معلم اسكندر مقدوني. وي مؤسس «فلسفه مشّاء» است و تأليفات فراواني در منطق، الهيّات، طبيعيات و اخلاق دارد. «سياست»، «النفس»، «ما بعد الطبيعه »، «جدل» و «خطابه» از جمله كتابهاي اوست آن را به صورت نظريه علمي بزرگي ارائه كرد و در كتاب «سياست» اظهار داشت كه طبيعت زن بهگونهاي است كه امكان هيچگونه توانمندي فكرىِ قابل ملاحظهاي را به وي نميدهد! از اين رو تعليم وي نيز بايد به اداره منزل و وظايف مادري محدود شود. البته ارسطو در اين نظريه، صرفاً ديدگاه خود را منعكس نميكرد، بلكه نظريه او تأمين كننده خواستِ نظامي بود كه خود را عاليترين چهره دموكراسي در ميان دولتهاي پيش از اسلام ميديد. از رو هنگامي كه افلاطون، در شهر خيالي خود، «جمهوري» مبناي مساواتِ ميان زن و مرد در حقّ آموزشي و فرهنگ را عنوان كرد، مورد تمسخر بسياري از متفكران و شعراي آتن واقع شد تا جايي كه «ارستوفان»، [19] ارستوفان(Arstophanes)(386 ـ 445 قبل از ميلاد). بزرگترين شاعر يونان در قبل از ميلاد. نمايشنامههاي طنزي از وي به جاي مانده است. او دولتمردان، فلاسفه و حتي خدايان را هجو ميكرد، لذا حكومت وقت مانع از به روي پرده رفتن نمايشنامه هايش ميشد شاعر طنز پرداز معروف يونان، دو فكاهي «پارلمان زنان» و «پلوتوس» را در تمسخر آراي وي ساخت. كشورهاي غربي، حتي در قرون اخير و تا قرن نوزدهم ميلادي، حقّ آموزش و فرهنگِ زنان را منكر ميشدند. صادقانهترين تعبير را در اينباره شاعر فرانسوي، «مولير» [20] مولير «Moliere»(1622 ـ 1673 م) نمايشنامه نويس فرانسوي، فرزند فرشبافي بود كه پس از تحصيل حقوق به تئاتر روي آورد. از آثارش ميتوان «زنان دانشمند»، «مريض خيالي» «خسيس»، «زنان فضل فروش» و «تارتوف» را نام برد.(مترجم) در نمايشنامه «زنان دانشمند» از زبان يكي از قهرمانان قصه چنين بيان ميكند: «به دلايل عديدهاي شايسته نيست كه زن وقت خود را در راه آموزش و فرهنگ تلف كند، چرا كه وظايف اساسي او چيزي بيشتر از تربيت فرزندان، خانهداري، تأمين نيازهاي افراد خانواده و ميانه روي در هزينههاي زندگي نيست.» [21] Les femmes Savantes در اواخر قرن هفدهم ميلادي، ترنّم صداهاي ضعيفي در مورد آموزش زنان، در سطح بسيار كم و محدودي شنيده شد. در رأس مناديان تعليم زنان، انديشمندان فرانسوي، «فينلون» [22] (Feielon(1651 ـ 1751 قرار داشت. وي در كتاب خود، «تربيت دختران» [23] L'Education des Filles كه در سال 1680 ميلادي انتشار يافت، از آموزش زنان و دختران، داد سخن سر داد و دفاع كرد؛ ولي اين نداها، با پاسخ قابل ملاحظهاي از سوي كشورهاي اروپايي در آن دوره، مواجه نشد؛ بلكه روند مقابله با آموزش زنان از سوي گروههاي مخالف اين امر تا اواخر قرن نوزدهم ادامه يافت؛ بهعنوان مثال شاهزاده روسي، «بيسمارك»، [24] (Bismark(1815 ـ 1889 سه زمينه را براي گستره فعاليتهاي زنان عنوان كرد: تربيت فرزندان، آشپزي و اداي فرايض ديني در كليسا. آلمانيها اين سه وظيفه را با عنوان «Kهاي سه گانه» [25] drei K: Kinder, Kuch, Kirch ميشناسند، چرا كه هر سه وظيفه در زبان آلماني با حرف «K» آغاز ميشود.
نتيجه تاريخي نگاه اسلام به مساوات زن و مرد در آموزش
شواهد قرآني، روايي و واقعيتهاي عيني در طول تاريخ اسلام حاكي از آن است كه اسلام، هماره خواهان ايجاد فرصتهاي مناسب براي همه زنان، اعم از آزاده و برده براي رشد و توسعه و عاليترين حدّ تعليم و تربيت بوده است و بسياري از زنان نيز با توجه به همين تأكيد و با استفاده از فرصتهاي پيش آمده، توانستند به مراتب بالايي از رشد علمي دست يابند و رقيب جدّي مردان در ميدان علم و معرفت شوند. بنابراين، شيوع جهل و بيسوادي در ميان زنان برخي از ملل اسلامي در دورههايي از حيات تاريخ اسلام، ناشي از نظام تربيتي اسلام نبوده است، بلكه به سبب انحرافِ مسلمانان از قواعد اصيلي بوده است كه اسلام در شئون تعليم و تربيت بنيان نهاد. از سوي ديگر اگر در عصر حاضر امت اسلامي در تلاش است تا در مورد آموزش و تعليم زنان و دختران گامهاي اساسي بردارد، طرح نويي ابداع نكرده است؛ بلكه به همان سنتي نزديك ميشود كه پيامبر اكرم(ص) پايه گذار آن بود.