موضوعات اصلي مقاله دربارة سه محوراصلي ميباشند كه عبارتند از: محول اول: شخصيت امام حسين(ع) در كلام رسول خدا(ص) ؛ محور دوم: نماي ويژگيهاي يك انقلاب موفق در انقلاب سرخ حسيني؛ محور سوم: ذكر پارهاي از وقايع تاريخي در خصوص حادثة كربلا كه نشانمحوريت شعائر اسلامي و اخلاق حسنه در مكتب عاشوراي حسيني است. محور دوم «نماي ويژگيهاي يك انقلاب موفق در انقلاب سرخ حسيني» خود بهسه بخش تقسيم ميگردد، كه عبارتند از: 1 - بررسي اهداف انقلاب امام حسين(ع) با توجه به بيانات و رفتار حضرت ازآغاز تا پايان اين قيام؛ 2 - استقامت پيگير حضرت و يارانش از ابتداي نهضت تا جريانهاي شام ورسوايي دستگاه يزيدي و نقش اين استقامت در به ثمر رسيدن خون شهيدان كربلا؛ 3 - بررسي مديريت اين مبارزة پر فراز و نشيب. همچنين در بخش اول در بررسي اهداف به پنج هدف عمده پرداخته ميشود كهعبارتند از: الف) قيام براي اصلاح در امّت پيامبر(ص). ب) امر به معروف و نهي از منكر. ج) حركت در مسير پيامبر و امير المؤمنين(ع) . د) امتناع از بيعت. ه) براندازي حكومت خودكامة يزيد و تأسيس حكومت اسلامي.
مقدمه
قيام خونين حسيني سرفصلي زرّين و تابناك در تاريخ مبارزات ضد استبداديبشر است. قيامي كه بزرگترين درسهاي فداكاري، ايثار، از خودگذشتگي، اخلاص،ايمان، ظلم ستيزي و مبارزة بيامان حق و باطل را به انسانها ميآموزد. قيامي كه همچون كوهها و قلّههاي برافراشته است. قيامي كه به گستردگي همةسرزمينها و به فراگيري همه زمانهاست. همة رزوها عاشورايند و همه سرزمينها كربلا و نبرد حق و باطل در همة زمانها ومكانها جاري است و خورشيد تابناك اين پهنة وسيع مبارزة حق و باطل امام حسين وعاشورا وكربلاي اوست و ساير مبارزات حقطلبانه در طول تاريخ، همچون آينه هاييهستند كه به اندازة ظرفيت و استعداد خود جلوههايي از آن آفتاب را در خود منعكسميكنند. و ما برآنيم كه جلوههايي از آن همه شكوه وعظمت را در حد توان خود از نظرخوانندگان عزيز بگذارنيم. آب دريا را اگر نتوان كشيدهم به قدر تشنگي بايد چشيد محور نخست: امام حسين(ع) از ديدگاه رسول الله(ص) «ان الحسين مصباح الهدي وسفينة النجاة حسين چراغ هدايت و كشتينجاتاست.» اگر انسان مسلمان در نمازهاي يوميهاش از بامداد و نيمروز تا شامگاه همواره ازخدا ميخواهد كه خدايا مرا به راه راست هدايت كن، حسين چراغ هدايت به اين صراطمستقيم است و در ميان طوفانها و موجهاي خروشان فرهنگهاي گوناگون، حسينكشتي نجات است و با اقتدا و پيروي از حسين(ع) ميتوان به ساحل سعادت و رستگاريدو جهان نائل آمد. دو نكته از تشبيه امام حسين به چراغ و كشتي استفاده ميشود: 1 - كم فروغترين چراغها شمع است و حسين همچون شمع سوخت، تا بهديگران روشنايي ببخشد و پرفروغترين چراغها خورشيد است و حسين خورشيد هدايتاست. رژيم خودكامه يزيد تمامي امكانات خويش را به كار گرفت، تا نور خورشيدگونهحسين را خاموش كند؛ غافل از اين كه اين ابرهاي تيره و تار زودگذرند و خورشيددرخشان حسيني جهاني را دو باره غرق در نور و صفا خواهد ساخت. 2 - در تشبيه امام حسين به كشتي جالب توجه است كه رسول گرامي اسلام درفرمايشي ديگر اهل بيت خود را به كشتي نوح تشبيه فرموده كه هر كس بر آن سوار شود،نجات يابد و هر كس آن كشتي را ترك كند، در امواج خروشان دريا هلاك خواهد شد. بهعبارتي اگر حسين نبود، نه هدايتي بود و نه راه نجاتي و روي همين اصل است كه رسولخدا در بارة فرزندش حسين ميفرمايد: «حسين منّي وأنا من حسين» معناي ظاهري اين حديث اين است كه حسين از نسل من است و امتداد نسلمن هم از حسين است؛ يعني تربيت حسين، ايمان حسين و تمامي مكارم اخلاقش ازمن است، چون حسين تربيت شدة زهراست و زهرا پارة تن رسول الله است. حسينپرورش يافته در ساية امير المؤمنين است و امير المؤمنين، آيينه تمام نماي رسول اللهاست. بنابر اين، هر چه حسين دارد از رسول الله است. حسين از من است؛ يعني بينحسين و پيامبر جدايي نيست. نميشود كسي پيامبر را قبول داشته باشد و حسين را قبولنداشته باشد، و من هم از حسينم، يعني ادامة نبوت من و مكتب من از حسين است. اگرآن فداكاري و قيام جانانة حسيني نبود، نه از اسلام خبري بود و نه از پيامبر(ص) . محور دوم: نماي ويژگيهاي يك انقلاب موفق در انقلاب سرخ حسيني
الف) بررسي اهداف
نهضت امام حسين(ع) بر اساس اهدافي پايهگذاري شده كه: اوّلاً، دشمن درمقابل اين اهداف راهي جز شكست نداشت. ثانيا، اين اهداف با شفافيت براي مردم وتاريخ بيان شده است. ثالثاً، هزينة بسيار سنگيني كه براي رسيدن به اين اهداف پرداختهشد، نشان اعتبار و ارزش بسيار بالاي اين اهداف است. امام حسين(ع) سه مورد از اهداف قيام خود را در وصيتنامهاش به محمد حنفيهمتذكر ميشود: 1 - قيام براي اصلاحات: امام ميفرمايند: خروج و قيام من بر اساس طغيان وشورش براي جاهطلبي و فساد و ستمگري نبوده است، بلكه براي اصلاح امت جدّم بهپاخاستهام و در جايي ديگر قسمتي از مفاسدي كه بايد اصلاح شود، اين گونهتوضيحميدهند: اوضاع زمان ما دگرگون شده، نيكيها از محيط ما رخت بربسته است، از فضيلتها جز تهماندهاي - مانند ته ماندةظرف آب وقتي كه خالي شود - نمانده است، مردم در زندگيپست و ذلّتباري به سر ميبرند، صحنة زندگي همچونچراگاهي كم علف و به سرزميني سخت تبديل شده است.آيا نميبينيد كه به حق عمل نميشود و از باطل جلوگيرينميشود؟ 2 - امر به معروف و نهي از منكر: امام ادامه ميدهند، من ميخواهم امر به معروفو نهي از منكر نمايم. يكي از برجستهترين و بالاترين مصداقهاي امر به معروف و نهي از منكرايستادگي در برابر قدرتهاي خودكامه است، قدرتهايي كه هيچ كس را جلودار خودنميدانند و به هيچ كس پاسخگو نيستند و جز به شهوات افسارگسيخته خود به چيزينميانديشند و در ساية قدرت خود همه را مرعوب كرده و صداها را در سينهها حبس نمودهو آزادي را نابود ساخته و به جايش خفقان و ديكتاتوري را جايگزين ساختهاند.اينجاست كه به فرمودة رسول اكرم امر به معروف و نهي از منكر افضل الجهاد است:«افضل الجهاد كلمة عدل عند امام جائر». و اينجاست كه به فرموده امير المؤمنين در نهج البلاغه: اگر امر به معروف و نهي از منكر ترك شود، اشرار بر مردم حاكم ميشوند و ديگردعاها به هدف اجابت نخواهد رسيد. و اينجاست كه امر به معروف و نهي از منكر كار هر كس نيست، بلكه كار حسيناست و آنان كه حسين گونهاند. 3 - حركت در مسير جدم و پدرم: امام حسين(ع) در ادامة سخنان خويش درمورد اهداف قيام خود چنين ميگويد: ميخواهم در راه جدم و پدرم حركت كنم. خطمبارزه حسين(ع) و جدش يكي است. رسول خدا(ص) براي برپايي آيين پاك اسلامميجنگيد و مبارزه حسين براي تداوم بخشيدن به اين آيين است. روزگاري رسول الله باابو سفيان براي بنيانگذاري سيرهاي نو و مسلكي جديد در مبارزه است و روزي ديگرفرزندان رسول الله بر سر تداوم ميراث گرانقدر جدّشان با فرزندان ابو سفيان در جدالاند.تنها فرقي كه هست، اين است كه آنها كفر و فسادشان آشكار بود و اينان در لباس نفاق بااسلام سر سازش ندارند. راه و روش حسين و پدرش8 هم يكي است. علي(ع) به خاطر بقاي اسلام 25سال صبر تلختر از زهر را تحمل كرد و فرزندش حسين(ع) به خاطر بقاي اسلام با ايثارمال و جان و همه هستي خود به ميدان آمد. 4 - امتناع از بيعت: از آنجا كه حكومت اسلامي حكومت بر دلهاي مردم است،رأي اعتماد مردم به اين حكومت نيز بايد برخاسته از اعماق جان مردم باشد. رأيداوطلبانه مردم از نظر شرعي بيعت ناميده ميشود و نتيجهاش مشروعيت عرفي و قانونيحكومتاست. لذا اين رأي بايد آزاد باشد و هيچگونه اجبار و اكراهي در آن راه ندارد.همانگونه كه امير المؤمنين هيچ كس را به بيعت با خود مجبور نكرد. بيعت تعهد به حفظ نظام و امضا كردن رهبري آن از طرف مردم است و امامحسين نه نظام يزيدي را قبول دارد و نه در مقابل يزيد سر تسليم فرود ميآورد. امام درجواب درخواست بيعت به استاندار مدينه فرمودند: ما اهل بيت نبوتيم، ما معدن رسالتيم و محل آمد و شدفرشتگانيم. رهبري و پيشوايي مسلمين از ما شروع شده وبه ما ختم خواهد شد. اما يزيد مردي فاسق و شرابخوار استو خون بيگناهان را ميريزد و آشكارا گناه ميكند و فرديمانند من با فردي مانند او بيعت نخواهد كرد. و در جايي ديگر فرمودند: «علي الاسلام السلام اءذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛ وقتي امت اسلام به زمامداري مانند يزيد مبتلا شود بايد با اهل اسلام خداحافظيكرد». باز در موردي ديگر از جدشان رسول خدا نقل ميكنند كه فرمودند: «الخلافةمحرمة علي آل ابي سفيان؛ خلافت و حكومت بر خاندان ابي سفيان حرام است.» و امامي كه سرلوحة اهدافش امر به معروف و نهي از منكر است چگونه يك چنينمنكري را به رسميت بشناسد؟ در اينجا لازم ميدانم در باره اين حديث توضيح بيشتريبدهم. وقتي رسول الله خلافت را بر آل ابي سفيان حرام ميداند و امام حسين به اينحديث استناد ميكند، اشكالي به نظر ميرسد و آن اين است كه خاندان ابي سفيان شاملمعاويه نيز ميشود. معاويهاي كه هم امام حسن و هم امام حسين8 حكومتش را بهرسميت شناختند. در پاسخ به اين اشكال بايد گفت: امام حسن و امام حسين8 بيعتشان با معاويهبدون قيد و شرط نبود و با ناديده گرفتن شرايط از طرف معاويه، ديگر بيعت با معاويه نيزبياثر خواهد شد. به عنوان توضيح بيشتر بايد گفت: به نظر ميرسد حرمت در اين حديث منقول ازرسول خدا(ص) حرمت ارشادي باشد، نه مولوي. زيرا اگر حرمت مولوي مراد بود، بايد بيعتمشروط هم با معاويه حرام باشد و بيعت مشروط امام حسن(ع) بهترين دليل بر ارشاديبودن اين حكم است. معناي حكم ارشادي اين است كه عقل حكم ميكند چون حكومتآل ابي سفيان استبدادي است، حرام است و اگر با شرايطي از استبداد آنها جلوگيري شود،حرمتي نخواهد داشت. و امام حسن(ع) همين شرايط را در بيعت خود با معاويه در نظرگرفت و اگر معاويه اين شرايط را زيرپا گذاشت، بيعت با وي نيز بدون اثر خواهد شد، زيرا بارفتن شرط، مشروط هم از بين ميرود. به عبارت ديگر امام حسن(ع) در صورتي بيعت ميكند كه معاويه به شرايطي كهحضرت با او كرده است متعهد باشد و اگر معاويه به آن شرايط تعهدي نداشت، امام حسننيز التزامي به بيعت نخواهد داشت و رمز تفاوت شرايط زماني اين دو امام بزرگوار نيزهمين است. معاويه دست امام حسن را براي هرگونه شرطي بازگذاشت، اما از امام حسينبيعت بدون قيد و شرط ميخواستند. 5 - ايجاد حكومت اسلامي و براندازي حكومت خودكامه يزيد: تأسيس حكومتاسلامي به رهبري اهل بيت پيامبر از اهدافي است كه امام حسين(ع) روي آن بسيارتأكيد ميكند و عملاً نيز فرستادن «مسلم» به كوفه و حركت امام به سمت عراق برايتعقيب همين هدف بود. هنگامي كه حضرت مسلم در نامهاي به امام آمادگي مردم رااعلام ميدارد، امام در نامهاي به مردم كوفه مينويسد: نامه مسلم بن عقيل را كه نشانگر اجتماع و هماهنگي شمادر راه ياري ما خاندان و مطالبه حق ما بود، دريافت نمودم.از خدا ميخواهم آيندة همة ما را به خير كند و شما را اجرعظيم بدهد و من نيز در ظرف همين روزها به سوي شماخواهد آمد. و در جاي ديگر فرمودند: «نحن اهل بيت محمد(ص) أولي بولاية هذا الامر عليكم منهؤلاء المدعين ما ليس لهم والسائرين بكم بالجوروالعدوان؛ ما اهل بيت رسول الله از اين مدعيان دروغين وعاملان جور و ستم به امر خلافت شايستهتريم». و باز از ا´ن حضرت نقل شده كه فرمودند: اي خدا تو خود ميداني كه اين قيام وحركتي كه ما كرديم از سر رقابت در سلطنت و ميل به افزودن كالاي دنيا نبودهاست، بلكهاز اين روست كه ميخواهيم پرچمهاي دين تورا افراشته بنگريم و اصلاح در كشورتا´شكار كنيم و بندگان ستم ديدهات از ستم كاران در امان باشند و به فرايض و سنتها وقوانين تو عمل شود. آيا اين اهداف بلند، جز در سايه حكومت ميتواند دست يافتني باشد. از ديدگاهامام حكومت هدف نيست، بلكه وسيلهاي است براي رسيدن به اين اهداف. آنان كه منكراين هدف مقدس امام هستند اين فرمايشات صريح حضرتش را چگونه توجيه ميكنند؟اساساً راه مصلحانه، جز اين است كه ابتدا با حكومت ظالمانه يزيد مبارزه شود و مبارزه تاسرنگوني ادامه يابد و پس از آن حكومت حق جايگزين آن گردد؟ اگر امام «مسلم» را به كوفه ميفرستد، براي ارزيابي آمادگي مردم براي تأسيسحكومت حق است. اگر امام به سمت عراق حركت ميكند به دنبال نامه مساعد «مسلم»است كه اعلام ميدارد مردم آمادگي دارند. به راستي اگر امام هيچ اقدامي نميكرد، حادثةكربلا نيز به وجود نميآمد. اما در مقابل اين واكنش منفي امام حجت خدا و حجت مردم برضرر آن حضرت تمام ميشد. مردم ميگفتند: ما زير بار ظلم بوديم و از شما دعوت كرديم،براي اين كه رهبري مبارزه را به عهده بگيريد و ما را نجات دهيد. اين شما بوديد كه به دادما نرسيديد. امام براي اين كه حجت را بر مردم تمام كند، تا آنجا كه امكان داشت كوشيد.حتي پس از اينكه خبر كشته شدن «مسلم» به گوش حضرت رسيد، با اصحاب و يارانشمشورت كرد كه آيا اين را، را ادامه بدهند يا خير. عدهاي از يارانش گفتند: شخصيت شماغير از «مسلم» است و وجود شما در كوفه باعث وحدت و اجتماع مردم خواهد شد. امامميديدند حجتي كه مردم بر او داشتند، هنوز باقي است، لذا تصميم گرفتند به راه خودادامه دهند تا وقتي كه در چنگال نيروهاي «حر» گرفتار شدند. در اينجا امام به حر ولشكريانش فرمودند: من بر اساس نامههاي شما كوفيان به طرف شما حركت كردم واكنون اگر از آمدنم كراهت داريد برميگردم. امّا حر اجازه برگشتن به حضرت را نداد. اينمطالبي كه به نگارش درآمد، متن تاريخ است. بدون هيچگونه تصرفي، و نشان آن استكه حركت امام روي موازين عادي و طبيعي بوده و بر همين اساس است كه حركت امامميتواند الگو باشد. خلاصة كلام اينكه: هدف امام اين است كه مبارزه با حكومت يزيد تا سرنگوني وجايگزين كردن حكومت اسلامي بايد ادامه يابد هر چند در راه اين مبارزه جانش و جانعزيزانش قرباني گردد. لذا امام در جواب فرزدق فرمود: اگر قضاي الهي به دلخواه ما جاري شد خدا را بر نعمتشستايش ميكنيم و اگر قضاي الهي بر خلاف اميد ما جاريشد باز هم چون مقصود ما پيروي از حق بوده و بر اساستقوا عمل كردهايم، از مرز حقيقت تجاوز ننمودهايم.
ب) استقامت و آخرين حد آن
آخرين حد استقامت جانبازي است و امام حسين(ع) با نثار جان و مال وعزيزترين عزيزان خود فداكاري را به حدّ اعلي رساند. امام از يك طرف شعار ميدهد كهمن مرگ را جز سعادت نميدانم و زندگي زير ساية ستمگران را جز رنج و ملال نميدانمو از سوي ديگر، روز عاشورا اين شعار را با نثار آخرين قطرة خون خود عملاً پياده ميكند.امام در اولين روزهاي نهضت خود فرمود: «مثلي لا يبايع مثله؛ ]شخصيتي[ مانند من هرگز با ]شخصي[ مانند يزيد بيعت نميكند.» و روز عاشورا آنگاه كه در تنگناي محاصرة دشمن قرار گرفته، باز فرياد برميآورد:«هيهات منّا الذلّة»؛ ذلّت از ساحت ما دور است» به خدا قسم! دست ذلت به شما نخواهمداد و شهادت سراپا عزّت را انتخاب خواهم كرد، چرا كه من زادة دامنهاي پاك و پاكيزهامو امام حتي بعد از شهادت دست از مبارزه برنداشت. بدينگونه كه حضرت زينب3 و امام سجاد(ع) ادامة وجود امام حسين(ع) بودند.آنها بودند كه فرياد مظلوميت حسين(ع) را به گوش دنيا رساندند. آنان بودند كه مجلسجشن پيروزي يزيد را به دادگاه محاكمة وي تبديل كردند و در افكار عمومي مردم او رامحكوم ساختند. اگر امام حسين ميفرمود: بيعت با يزيد مساوي با وداع با اسلام است،وقتي مردم در آن جلسه آن اشعار كفرآميز را از زبان يزيد شنيدند، حقانيت حسين(ع) راتصديق كردند. آري، اين خون مقدس او بود كه باعث شد تا يزيد آنچه در دلش بودبيپرده بگويد. يزيد كه مست باده و مغرور پيروزي خود بود و ميديد كه سر بريدة فرزندرسول خدا را در طشت طلا رو به روي او نهادهاند و خاندان پيامبر را به اسارت كشيده و بهحضورش آوردهاند و هنوز حكومتش بر سر جاي خود باقي است، پيش خود ميگويد: ديگرمنتظر چه چيزي؟ آخر هراس تو از چيست؟ آنچه در دلت هست بگو و شروع ميكند بهگفتن آن اشعار كفرآميز كه اصلاً نه خبري از آسمان آمد و نه وحيي نازل شد... و بعد باشادي تمام ميگويد: من انتقام روز بدر را از فرزندان احمد(ص) گرفتم و اينجا بود كهباطل لخت و عريان خود را به مردم نشان داد و هدف «امام» نيز همين بود كه راه حق ازراه باطل جدا شود و باطلي كه لباس حق پوشيده و مردم را گمراه ميكند به طور آشكارباطل بودن خود را اعلام كند و اينگونه بود كه خون امام حسين بر شمشير يزيديانپيروزشد.
ج) مديريت دقيق و نتيجهبخش مبارزه
يكي از روشهايي كه امام در مبارزهاش به كار گرفت، صراحت و شفافيت بود.موقع خروج از مدينه، حضرت حاضر نشدند از راههاي فرعي و ناشناخته بروند و فرمودند:از راه اصلي برويم، در فرصتهاي مختلف از مدينه تا مكه و از مكه تا عراق هموارهاهداف خود را با صراحت تمام به گوش مردم رساند. يكي ديگر از روشهاي مبارزه امام اين بود كه تا آنجا كه ميتوانست نقشههايدشمن را بياثر ميساخت. يزيد حكومت دست نشاندة خود را در مكه مأمور ساخت، تاتوطئه خطرناكي را در بارة حضرت اجرا كند. آنان ميخواستند در شلوغي ايام حج امام راترور كنند و گناه آن را به گردن خوارج بيندازند. امام روز هشتم ذي حجه از مكه خارجشدند و عملاً توطئه يزيد را نقش بر آب ساختند. در راستاي همين سياست بود كهنامههاي فراوان مردم عراق را همراه كاروان خود برداشت و هنگام برخورد با «حر» فرمود:من به استناد اين نامهها آمدهام و اگر از آمدنم كراهت داريد، برميگردم. اين مطلب براي آن بود كه تبليغات يزيد را بياثر كند و نشان دهد كه مردم امام رادعوت كردهاند و آنگاه كه احساس ميكند مردم از آمدنش ناراضياند، با كمال صداقتميگويد: برميگردم. درست است كه امام هنگام حركت از مكه به سمت عراق پايان كارخود را پيشبيني كرد و در خطبهاي فرمودند: مرگ زينت انسان است، همانگونه كهگردنبند بر گردن دختران جوان زينت است و با اشاره به حوادث كربلا فرمود: در سرزمينكربلا گرگهاي گرسنه شكمهاي خود را از اعضا و اندام من سير ميكنند. با اين خطبهنشان داد كه از مرگ هراسي ندارد و اگر به «حر» و «عمر سعد» پيشنهاد برگشتن ميدهد،به خاطر ترس از مرگ نيست، بلكه براي اين است كه ميخواهد مستوليت اين جنگنابرابر و ظالمانه را صد در صد به گردن «ابن زياد» بيندازد. اين است كه در برخورد باسپاهيان دشمن حالت دفاعي به خود ميگيرد و با وجودي كه ميتوانست با لشكريان«حر» بجنگد، حاضر به جنگ نشد و صبح روز عاشورا وقتي كه شمر در تيررس «زهير بنقين» قرار گرفت. امام به زهير اجازه تيراندازي نداد و فرمود: من نميخواهم آغاز كنندةجنگ باشم و روز عاشورا در آن فرمايش تاريخي خود با صداي بلند فرياد زد: ابن زياد! فرزند دامنهاي آلوده مرا بين دو چيز مجبور كردهاست: يا شمشير كشيدن يا تن به ذلت دادن. اين كلمات آتشين را از آن جهت ميگويد كه ميخواهد به دنيا اعلام كند جنگ رابر حضرت تحميل كردند و امام براي دفاع از عزت خود تنها يك راه دارد و آن هم جنگ.جاي تأسف است كه به اين سياستهاي امام كمتر توجه ميشود. امام در عين آن كهآماده جانبازي است، به گونهاي عمل ميكند كه در پيشگاه تاريخ جنگطلب محسوبنشود و مسئوليت جنگ را به عهده دشمن بيندازد.
نتيجهگيري
در پايان به عنوان حسن ختام و نتيجهگيري به نقل چند داستان ميپردازيم: 1 - امام حسين(ع) در اولين برخورد با سپاهيان دشمن، حسن نيت خود را بهشكل بيسابقهاي به آنان نشان دادند، در حالي كه لشكريان دشمن همگي دچار تشنگيشديد بودند. امام آنها را و حتي اسبانشان را نيز سيراب كردند. خدايا اين چه دلي است كهدر سينه اين امام پاك و معصوم است. دلي كه به درياي رحمت خدا متصل است. در مقابلاين همه بزرگواري، عكس العمل دشمن چقدر دردناك است. آنان آب را به روي بزرگ وكوچك بستند و حتي طفل شيرخوار امام را بر روي دستش، با گلوله سيراب كردند. سياه باد رويتان! اي انسانهاي مسخ شده. جالب اين است كه اين سياست حسن نيّت امام، تا پيش از شروع جنگ در روزعاشورا نيز ادامه يافت. امام صبح روز عاشورا در سخنراني آتشيني كه ميان سپاهياندشمن ايراد كردند به نصيحت و ارشاد آن تيره دلان پرداختند. افسوس كه انوار تابناكاين خورشيد هدايت بر دلهاي سياه و لجن گرفته دشمن نتوانست كوچكترين تأثيريبگذارد. 2 - عصر روز نهم با ورود شمر به كربلا قرار شد همان وقت، جنگ را با امام شروعكنند. اما امام شب عاشورا را از دشمن مهلت خواستند و فرمودند: خدا ميداند كه من نماز وتلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست ميدارم. 3 - خط ايثار و وفاداري و خود را بر ديگران در جانبازي مقدم داشتن، از امام درشب عاشورا شروع شد و با فداكاري حضرت زينب در كربلا و كوفه ادامه يافت. امام شبعاشورا بيعت خود را از همه ياران و حتي بني هاشم برداشتند و فرمودند: آزاديد برويد وبني هاشم و اصحاب حضرت با سخناني كه دل كوه را ميلرزاند ابراز وفاداري كردند و روزعاشورا تا انصار زنده بودند به كسي از بني هاشم اجازه ندادند پا به ميدان بگذارد و نوبت بهبني هاشم كه رسيد، امام از فرزند خود علي اكبر شروع كردند و آخرين فرد از بني هاشمحضرت ابا الفضل بودند كه نمايش عجيبي از ايثار و وفاداري از خود نشان داد و با وجودتشنگي شديد در كنار فرات به ياد لب تشنه برادر از نوشيدن آب خودداري كرد. بعد ازشهادت امام هم، دو بار حضرت زينب3 با ايثار، جان برادر زادهاش امام سجاد(ع) راحفظ كرد. يكي در كربلا، وقتي شمر ميخواست علي بن الحسين را شهيد كند و يك بارديگر نيز، در مجلس ابن زياد. در هر دو مورد حضرت زينب خود را جلو انداخت و فرمود:بايد اول من را بكشيد، تا بتوانيد به برادر زادهام آسيبي وارد كنيد. سلام و صلوات خدا بر تو اي رهبر آزادگان جهان، اي سيد و سالار شهيدان، ايعصارة همة پاكيها و فضيلتها. اي سيد جوانان اهل بهشت و اي اشرف اولاد آدم درروي زمين! سلام بر تو و بر خاندان پاكت، به ويژه پرچمدار بزرگ كربلا حضرتاباالفضلالعباس(ع) .