كار پژوهش در فرهنگ اسلامى و عرضه راستين ابعاد مختلف اين مكتب و تلاش و سختكوشى در جوابگويى با دست كم پاسخ يابى به سئوالات فراوان و پرسشهاى و روزافزون نسل معاصر چونان هميشه بار عظيمى است كه سنگينى آن بيشتراز هر جريان و مجمعى به دوش حوزه هاى علوم اسلامى است . بى گمان انقلاب اسلامى تنها با محتوى اسلامى و مكتبى آن است كه مى تواند تداوم بايد و كورانهاى گونه گون بگذرد واز ميان امواج خروشان حادثه رهيده به ساحل نجات دست يابد. عرضه جوانب گوناگون اسلام و تبيين ابعاد مختلف و موضع گيريهاى آن بويژه در مسائل اقتصادى اجتماعى سياسى و تربيتى آن كه غالبا ناشناخته و مبهم مانده است . يكى از ضرورتهاى غيرقابل انكاراست . دراينكه اين پژوهش عرضه و پاسخگويى تنها با استناد واتكاء به منابع دست اول فرهنگ والاى اسلامى امكان پذيراست و پژوهشگر بايد با صلاحيت و شايستگى در عرضه جوانب تنها و تنهااز آبشخور آن سيراب شده باشد جاى هيچگونه گفتگو ترديد و ناباورى از سوى هيچكس و هيچ جريانى وجود نداشته و ندارد. آنچه ممكن است مورد گفتگو و مناقشه باشد اين است كه اين پژوهش عرضه و پاسخگوئى به پرسشها بايد چگونه بعمل آيد و محقق از چه راهى و با چه شيوه اى به سراغ استخراج مطالب ازاين منابع برود؟ آيا شيوه هاى تحقيق و پژوهش و استنباط معمول شيوه پسنديده كارآمد و سودمنداست يا نه ؟ ديگر اينكه شيوه پسنديده كارآمد و سودمنداست يا نه ؟ ديگراينكه شيوه هاى تحقيق معمول را ديگرگون كردن يا تكميل و بازسازى نمودن كارى شايسته است يا نه ؟ با متدهاى شناخته شده به سراغ روايتها رفتن واستنباط كردن كافى است يا نه ؟ شناخت زمان جريانها محيط سياسى صدور و روايات و ... نفشى دراستنباط و اجتهاد دارد يا نه ؟ حجيت روايات تا چه حدى است و شيوه ارزيابى معمول تا چه اندازه اطمينان آفرين است ؟ غيراز عناصر معمول دراستنباطها واجتهادها و پژوهشها عناصر ديگرى را مى توان دخالت داد يا نه ؟ و بالاخره دست يازيدن به شيوه هاى نوين [ ان قلت] در شيوه هاى كهن و بازسازى روشهاى موجود مخالف با[ سيره سلف صالح] و دست شستن از [فقه سنتى] و پديد آوردن[ فقه جديد] و ...است يا نه اين خود تاكيدى است بر آن[ سيره] و تلاشى در جهت[ فقه سنتى] و حركت با جاريهاى زمان . اينها و جزاينها سئوالهائى است كه امروز هر پژوهشگر نوانديش را به خود مشغول كرده و آغازگران تحقيق و پژوهش را به تامل واميدارد. پاسخ به اين سئوالها و ديگر مطالب مربوط به اين بحث را به گونه اى عميق و همه جانبه و دقيق دراين مقاله ارجمند كه به قلم يكى از فرزانگان مجتهدان و پژوهشگران بى مانند نگاشته شده است مى يابيد. شهيد مظلوم آيه الله دكتر محمدحسينى بهشتى پس از سالها تحقيق و ژرفنگرى و بهره مندى از محفل پرفيض استادان بزرگ حوزه علوم اسلامى و آشنايى با شيوه هاى تحقيق و پژوهش در فرهنگها و مكتبهاى مختلف و آشنائى با زبانهاى مختلف و بهره ورى از متون علمى و پژوهشى مجامع بزرگ علمى براى شناخت تحقيقى و راستين اسلام اين طرح ارزشمند را عرضه كرده است . بهشتى كه به تعبيرامام امت[ يكفرد متعهد مجتهد متعهد متدين و ملتى برامتها بود]. و بگفته محقق انديشمند رئيس جمهور محترم:[ مطمئنااگرايشان در حوزه مى ماندند يكى از مراجع تقليد مسلم زمان مى شدند]از آن چنان جامعيت شگفت انگيزى برخوردار بود كه دشمنان جنايت پيشه وى كه از هيچ تهمتى عليه ايشان دريغ نورزيدند اين جامعيت راانكار نكردند و بدان معترف شدند. بهشتى فرزند حوزه است فرزندى برومند استوار شكوهمند و متخصص در علوم اسلامى در سطحى بسيار بالا بدون هيچگونه ترديد. واز سوى ديگر زمان شناسى ژرفنگر و آشنا به فرهنگها جريانها مكتبها و نيازهاى زمان . دراين مجال سخن را درابعاد وجودى و فكرى وى نمى گسترانيم در سرمقاله همين شماره سخنى دراين زمينه ها آمده است تنها با توجه به ويژگيهاى آن شهيد مظلوم تاكيد مى كنيم كه بهشتى شايسته ترين و لايقترين و مطمئن ترين كسى است كه دراين زمينه اهليت و صلاحيت سخن گفتن دارد. اين مقاله پيشتر در ماهنامه گرامى[ كيهان فرهنگى] منتشر شده بود امااستوارى متن ضرورت طرح اين مباحث راهگشائى وارزشمندى مطالب مطرح شده هماهنگى همه جانبه آن بااهداف[ حوزه] و لزوم فراگيرى و ضرورت اطلاع طلاب و پژوهشگران حوزه ها براينگونه مباحث ما را بر آن داشت كه بار ديگر براى استفاده هر چه وسيعتر به نشر آن دست يازيم . فرزند برومند شهيد مظلوم آقاى محمدرضا بهشتى با فروتنى و بزرگوارى ضمن اجازه نشر مجدد آن يادآور شدند كه بهنگام بازنويسى موارداندكى از دستنويس اين طرح خوانده نشده كه آن موارد با نقطه گذارى مشخص شده است . با سپاسمتدى از آقاى محمدرضا بهشتى و طلب[ رضوان الاهى] بر آن شهيد زنده ياد و به اميد آنكه راهيان نور در حوزه ها[ ره چنان روند كه اين رهروان رفتند].
[ حوزه ]
درامت ما در هر دوره محققان پرتلاشى بوده اند كه در راه شناخت اسلام و جمع آورى و تنظيم ماخذ لازم براى اين شناخت زحمت بسيار كشيده اند. ماخذارزنده اسلام شناسى كه امروز در دست ماست ثمره كار پرارج اين رجال علم و تحقيق است و هر كوشش تازه در راه شناخت تحقيقى اسلام مرهون و متمم كوششهاى قبلى است كه به وسيله آنان دراين راه صورت گرفته است كه به وسيله آنان دراين راه صورت گرفته است . سپاسگزارى و قدردانى از كار پرثمر محققان گذشته يا معاصر وظيفه انسانى و اسلامى ماست . بر ماست كه همواره از آنان بااحترام و تشكر ياد كنيم و متوجه باشيم كه چه در مواردى كه تحقيق اين محققان به نتيجه مطلوب نرسيده يااحيانا به نتيجه اى رسيده باشد كه از نظر ما درست نيست آنها پيشقدمان اين راه بوده اند و بحق مستوجب سپاس واحترام . ولى در عين سپاسگزارى واحترام بايد به اين واقعيت روشن نيز توجه كرد كه كار تحقيق درباره اسلام در سير تكامل است نه آنكه به كمال نهايى خودر رسيده باشد. بنابراين آنچه محققان گذشته يا معاصر درباره اسلام و تعاليم آن نوشته و گفته اند بى شك قابل تجديد نظراست و هرگز نبايد بعنوان آخرين نظر قطعى درباره موضوع خود تلقى شود. همه مى دانيم كه خوداين دانشمندان محقق بخصوص دانشمندان شيعه اماميه همواره بر اين نظر بوده اند كه باب اجتهاد يعنى كوشش پيگير براى شناخت تحقيقى اسلام همواره بازاست . معنى باز بودن باب اجتها جزاين نمى تواند باشد كه ما در عين قدردانى از زحمات محققان ديگر وارج گزارى به خود آنها و به نتايج تحقيق شان به خود حق مى دهيم روى نتايج كار آنان از نو بينديشيم و به شيوه يك محقق موشكاف ولى فروتن و بى غرض به بررسى وارزيابى آراى آنان بپردازيم و هر جا خطا و خالى در كار آنان يافتيم و با شجاعت و صراحت كامل درباره آن سخن گوييم تا كار و تلاش ما مكمل كار و تلاش آنان گردد و قدمى به پيش در راه بهتر شناختن اسلام باشد. چه بسا مورد يا مواردى پيش آيد كه امروز يك مجتهد محقق كار خود رااز نظر وسعت تتبع در ماخذ و نقادى آنها و شيوه تحقيق و استفاده از آنها در آنچه محققان گذشته كرده اند به نسبت كاملتر بيابد و به نتيجه تازه اى برسد كه با راى و نظر همه يا بيشتر مجتهدان و محققان گذشته مغاير باشد.اصول علمى بخصوص اصول اسلام شناسى شيعه با صراحت مى گويد يك محقق در چنين مواردى نبايد دچار تزلزل و وحشت شود زيرا وقتى دليل كافى از كتاب و سنت بر راى و نظر خود در دست دارد ديگر شهرت يااجماع محققان ديگر بر خلاف آن راى چيزى ازارزش و اعتبارش نمى كاهد مگر آنكه شهرت يااجماع مزبور ما را مطمئن كند كه ماخذ و دليلى از سنت در دست محققغان گذشته بوده كه به دست ما نرسيده يا نشانه روشنى بر آن باشد كه در آنچه ما بعنوان ماخذ و دليل بر نظر تازه خود شناخته ايم خللى هست كه بر آنان روشن بوده واز نظر ما پوشيده مانده است . ولى شهرت يااجماعى كه ممكن است به فهم واجتهاد واستنباط علماى گذشته يا معاصراز دلايل موجود مربوط باشد هرگز نمى تواندازارزش واعتبار راى و نظر جديد بكاهد. مخصوصا در ميان دانشمندان شيعه پيدايش آراى علمى و اجتهادى جديد كه بر خلاف راى مشهور علماى گذشته يا معاصر بوده سابقه دارد. از جمله راى معروف علامه حلى و بعد محقق كركى در مورداعتصام آب چاه راى آقاى سيدمحسن حكيم درباره طهارت معاصر مقيم كربلا آقاى حاج شيخ يوسف كياحميدى حائرى درباره نجس نبودن مشروبات الكى و اينكه خمر و مشروبات و مشابه آن حرام است ولى نجس نيست و نظاير اينها. بار ديگر تاكيد مى كنيم كه اظهار نظر يك مجتهد محقق بر خلاف همه يااكثريت مجتهدان گذشته يا معاصر به معنى انكار مراتب علمى و صلاحيت آنان براى اجتهاد و مرجعيت در فتوا نيست بلكه چيزى است شبيه اختلاف نظر دو مرجع تقليد معاصر يا غير معاصر در يك فتوا. در بررسى كار محققان گذشته و معاصر به نكات قابل نقدى بر مى خوريم كه دراين كوشش نو بايد به آنها توجه كرد و با بكار بردن شيوه هاى ابتكارى به رفع آنها پرداخت . 1- در موارد متعدد ديده مى شود كه چه در كتابهاى مفصل علمى اسلامى و چه در بحثهاى در سطح عالى كه انجام مى گيرد براى جمع آورى كامل يا لااقل در حد نصاب ادله مربوط به يك موضوع تتبع كافى به عمل نيامده است . 2- درارزيابى ماخذ واعتبار و صحت آنها حتى صحت انتساب آنها به نويسنده اى كه كتاب به نام اوست در بسيارى از موارد نقد كافى به عمل نيامده است . در مورد برخى كتابها به اين ارزيابى دست زده شده ولى اولا شيوه و روش ارزيابى خالى از نقص نيست و ثانيا عموميت نداشته و شامل همه ماخذ نبوده است . 3-از روش تطبيق و مقارنه و شناخت تطبيقى بسيار كم استفاده شده بااينكه اين روش در شناخت تحقيقى اسلام مى تواند بسيار موثر واقع شود. (در بحث كتاب و سنت توضيح بيشترى دراين باره خواهد آمد). 4-اسلام يك نظام وسيع عقيده و عمل است . شناختن هر جزء كوچك از يك نظام وقتى ممكن است كه نخست بر ديدگاه كلى آن نظام و به اصطلاح معروف بر[ جهان بينى] آن آگاه باشيم و براى شناخت اين جزءاز آن ديدگاه كلى و در چهارچوب وسيع كل دست به كار تحقيق شويم و دراين تحقيق به مناسبات اين جزء با جزاى ديگراين نظام و با كل نظام از هر جهت توجه كنيم .اينگونه توجه همه جانبه در همه تحقيقاتى كه تاكنون در باره اسلام صورت گرفته در حد نصاب نبوده است . 5- در فهم نصوص اسلامى چه آيات و چه روايات در بسيارى از موارداشتباهاتى ديده مى شود. گاهى مى بينيم به بهانه فهم عرفى يك نص يا يك سلسله نصوص اسلامى كه داراى محتوايى بس عالى است تا سرحد يك مفهوم عوامانه پايين آورده شده و گاهى يك نص اسلامى كه مربوط به همين مسائل متعارف زندگى بشراست به سمت مفاهيم تجريدى وانتزاعى كه با واقعيتهاى زندگى بشر كمتر تماس دارد سوق داده شده است . 6- در موارد بسيار گرايش ناشى از تاثير فرآورده هاى علوم عقلى يا تجربى يا تمايلات مسلكى و فرقه اى سبب شده است كه در برخورد با يك نص اسلامى به جاى توجه به مفاد واقعى آن در تطبيقش با مطلبى كه به سوى آن گرايش خاص وجود داشته كوشش شود.اين تاثرپذيرى بدون شك مانع تحقيق سالم و موجب خالت ناروا و نابجاى اينگونه عوامل خارجى در برخورد عالم با نصوص اسلامى است . علاوه بر آنچه گفتيم يك عامل اساسى ديگر نيزايجاب مى كند كه به كوشش تازه و همه جانبه اى در راه تحقيقات اسلامى دست زنيم و آن عبارت از موضوعات حساس و پراهميتى است كه امروزه مورد توجه فراوان قرار گرفته يا بايد قرار گيرد و نظراسلام درباره آنها روشن شود.اين موضوعات غالبا مربوط به مسائل اقتصادى واجتماعى و زيربناى آنها در مسائل اعتقادى و عبادى و گاه مربوط به مسائل ديگراست . درباره اين قسمت بايد به دو جنبه توجه شود. يكى شناخت تحقيقى خوداين موضوعات و ديگرى شناخت تحقيقى نظراسلام درباره آنها. دراين كوشش نو براى شناخت تحقيقى اسلام و نظراين آيين بزرگ درباره موضوعات و مسائل مختلف از جمله مسائل و موضوعات جديد - به اصطلاح امروز حوزه هاى علمى ما مسائل مستحدثه - بايد نكات زير مورد توجه كامل قرار گيرد: 1- تحقيق درباره اسلام بايد به وسيله كسانى صورت گيرد كه علوم اسلامى متداول و معمول را حداقل تا سر حداجتهاد تحصيل كرده و به شيوه تحقيق دراين علوم و ماخذ آن آشنايى كافى داشته باشند. كسانى كه معلومات اسلاميشان در حد معلومات عمومى اى قدرى بيش از آن است ولى دراين رشته به حد تخصص نرسيده اند نبايد در مسائل مربوط به اين رشته ها خود نظراجتهادى دهند. مكرر ديده شده افرادى فاضل و مومن و علاقمند به اسلام چه در لباس روحانيت و چه خارج از آن درباره يك مسئله اسلامى نظرى تازه ابراز مى كنند. و در آن به چند آيه يا روايت استناد مى جويند. در ميان اين افراد كسانى پيدا مى شوند كه قريحه و استعدادى سرشار دارند و چه بسا بااين قريحه خوب و ذوق واستعداد سرشار از آن آيات يااحاديث مطلبى استنباط كرده اند كه قبلا به ذهن دانشمندان و محققان اسلامى نرسيده است . ولى اين نوع استنباط نبايد خود آنها و ديگران را به اشتباه اندازد و خيال كنند كه كار آنها در حد يك تحقيق تازه اسلامى است و نظر تازه اى كه داده اند در حد يك نظر تحقيقى داراى اعتباراست . تنبه و توجه اين گونه افراد خوش قريحه البته ارزنده است و حتى محققان بايداز آن استفاده كنند ولى يك تنبه نو و خوش آيند را نمى توان بسادگى تحقيق ناميد. چه بسااگر همين فرد فاضل خوش قريحه دلايل ديگر مربوط به همان مطلب را با همه جانب نگرى يك محقق متخصص بررسى مى كرد در آن دلائل نيز با همين قريحه وقادش نكت تازه اى مى يافت كه نظرش را درباره معنى و مفهوم آيات يا رواياتى كه ديده و بدانهااستناد جسته تغيير مى داد.اين آزمايش مكرر براى محققان صاحبنظر پيش آمده است بارها شده كه با برخى از همين افراد فاضل داراى حسن نيست و بسيار خوش قريحه ولى غير متخصص در فن تحقيقات اسلامى برخورد و درباره مطلبشان گفتگو به عمل آمده است آنها قبلا بااستفاده معنى نو و دلپسندى از يك يا چند آيه يا حديث نظرى تازه در يك مسئله اظهار كرده بودند. ما در گفتگوى خود با آنان نظرشان را به آيات ديگر يا به بخشى از سيره و سنت كه به به آن آيات و موضوع آنها مربوط بوده جلب كرديم و آنها به حكم آنكه براستى جوياى حق و بى غرض بودنداعتراف كردند كه آن نظر تازه شان فاقدارزش تحقيقى است و بايد در آن تجديد نظر كنند. به هر حال ما به هر نظر و تنبه تازه كه درباره يكى از مسائل اسلامى به وجود آمده باشدارج مى نهيم هر چنداز يك فاضل خوش قريحه ولى غير متخصص تازه نمى دانيم . مگر آنكه همه شرايط تحقيق را دارا باشد. 2- در تحقيق بايد بسى بردبار واز هرگونه شتابزدگى در نتيجه گيرى برحذر بود. مخصوصا هر جا براى ما نظر تازه اى پيدا شود كه بر خلاف آراى عموم دانشمندان و محققان اسلام شناس گذشته و معاصر باشد بايد در كار خود بسى كنجكاوتر و دقيق تر باشيم و مخصوصا با علماى معاصرى كه با نظر ما مخالفند تماس بگيريم مبادا آنان به نكته يا نكاتى برخورد كرده باشند كه مااز آنها غفلت كرده ايم . 3- محقق شايسته كسى است كه در گفته يا نوشته خودادب و نزاكت واحترام مخصوصاارج گزارى به محققان ديگر و آراءشان را رعايت كند. هر جمله اهانت آميز كه در گفتار يا نوشته يك دانشمند نسبت به دانشمندان ديگر يا راى آنها ديده شود نشانه آن است كه نويسنده و گوينده دراين مورد كم و بيش تحت تاثير احساس و تمايل خويش است واين خودارزش كاراو مى كاهد زيرا يكى از شرايط كمال تحقق آن است كه از تاثيراحساسات درونى و تمايلات شخصى يا مسلكى دور باشد. 4- ماخذاساسى براى شناخت عاليم اسلام وحى است زيرا آورنده اسلام مكرر با صراحت كاملفرموده است كه آنچه او به نام دين و تعاليم دينى بر مردم عرضه كرده از سرچشمه وحى گرفته نه اينكه اسخته و پرداخته فكر يا نتيجه تجارت و بررسى هاى علمى يا شخصى او باشد. بنابراين تنها راه شناخت صحيح اسلام اين است كه به تحقيقى همه جانبه براى شناخت فرآورده هاى وحى دست زنيم واز آنجا كه ما فرآورده هاى وحى را تنهااز طريق آن قسمت از گفتار - شامل قرآن و حديث - يا عمل پيغمبر كه متكى بر وحى بوده مى توانيم بشناسيم واين گفتار و عمل در چهارده قرن پيش بوده است براى شناخت تحقيقى مفاد وحى تنهااز روش تحقيق تاريخى - به اصطلاح معروف - مى توان استفاده كرد. كسانى كه كوشش داشته يا دارند در شناخت تعاليم اسلام از دلايل مربوط به علوم عثلى ذوقى يا تجربى و فرآورده هاى اين علوم و روش مخصوص به آنهااستفاده كنند خود به خوداز تحقيق صحيح و متديك درباره اسلام دور شده اند. حتى اگر نص اسلامى صريحى به دست آيد كه مفادش عين يا مشابه قاعده معروف[ كلما حكم به العقل حكم به الشرع : هر چه خردبدان راى دهد شرح هم بدان راى دهد] باشد فقط مى تواند براعتبار وارزش عملى آراى عقلى يا تجربى مستند دلالت كند و هرگز روا نيست از آن چنين استنباط شود كه بررسى هاى عقلى يا علمى تجربى خود نيز منبع و ماخذ مستقلى براى شناخت تعاليم اسلام هستند نظير آنچه در علم اصول درباره اصول عمليه وارزش آنها در قبال ارزش حجت و دليل شرعى يا حداكثر در حد آنچه بطور عام درباره ارزش حكم ظاهرى در برابر حكم واقعى گفته شده است .استفاده صحيح از فرآورده هاى علوم عقلى و علوم تجربى آن است كه به منظور شناخت بهتر موضوعات تعاليم اسلامى يا به منظور شناخت بهترين راه عملى براى تحقق بخشيدن به اين تعاليم باشد .
تحقيق گروهى
تحقيقى جامع درباره اسلام با چنين خصوصيات و پاك از نقايصى كه در كار خود ما و محققان ديگر كم و بيش وجود داشته و قبلا برشمرديم بدون شك كار يك گروه تحقيقى است نه يك فرد محقق . گروهى كه كار تحقيق را بااسلوبى صحيح ميان اعضاى خود تقسيم كند آن هم تقسيمى مناسب با ارتباط طبيعى بخشهاى مختلف با يكديگر و تقسيمى كه به جامعيت و همه جانب نگرى تحقيق لطمه نزند. در نخستين مرحله اين شناخت تحقيقى بايد به مسائل زير پاسخ روشن داده شود:
1- كتاب و سنت
شناخت تحقيقى اسلام كه موضوع اين طرح است بااين زاويه ديداست كه اسلام آيين الهى قرآن كلام خدا و محمد[ ص] پيغمبر و فرستاده خدا به سوى خلق است . يك علت اساسى اختلاف نظر ميان اسلامشناسان مسلمان و اسلامشناسان غيرمسلمان در فهم نصوص يا تفسير يك آيه يا يك واقعه تاريخى مربوط به مسلمانان در عصر پيغمبر[ ص] ازاين دو ديدگاه مختلف غالبا نتايج مختلف مى دهد. در موارد بسيار يك جمله يا يك حادثه از هر يك ازاين دو زاويه ديد معنايى دارد كه با زاويه ديد ديگر قابل قبول نيست . زاويه ديد مورد نظر ما براى كسى پيدا مى شود كه پس از حل شكوك و شبهات فراوان به اين نتيجه رسيده باشد كه[ محمد [ص] پيغمبر خداست] يا لااقل بصورت يك اصلى موضوعى اين مطلب را مبناى تحقيق خود قرار دهد. به هر حال دراين تحقيق به همه چيزازاين ديدگاه نگريسته مى شود . از نظر يك مسلمان كه همواره به اسلام ازاين ديدگاه مى نگرد شارع خداست پيغمبر وامام هيچ يك شارع يعنى وضع كننده شريعت نيستند. پيغمبر آورنده شرع است واين مقام كه همان رسالت است مخصوص اوست . او علاوه براين عهده دار تفسير تطبيق واجراى شرع نيز هست واين مقامى است كه پس ازاو به امام و زمامدار واجد شرايط مسلمانان منتقل مى شود. كتاب و سنت از نظر شيعه و سنى به ما مى گويد: پيغمبر چه تعاليمى آورد يا در مقام تفسير و تطبيق واجراى تعاليمى كه آورد چه گفت و چه كرد. بااين حال در مورد كتاب و سنت سئوالات زيرا را مى توان طرح كرد كه بايد به آنها پاسخ روشنگر دارد.
كتاب
قرآن مجموعه اى است از آنچه حضرت محمد[ص] با عين همين الفاظ به عنوان كتاب خدا و كلام خدااز راه وحى گرفته و به ماابلاغ كرده است . بنابراين هر حك هر تعليم هر جمله و كلمه كه دراو هست از جانب خداست . ولى آيا همه احكامى كه در قرآن آمده مربوط به اصل تشريع است يااحيانا در قرآن آياتى نيز وجود دارد كه يك قانون كلى را در شكل اجرايى خاصش كه با شرايط عصر نمود قرآن سازگار بوده بيان مى كند؟ در صورت اخير سئوالات زير پيش مى آيد: الف : در چنين موارد با چه ملاك و ضابطه اى مى توان محتواى كلى رااز شكل اجرايى بازشناخت ؟ ب :اگر شكل اجرايى متناسب با شرايط خاص آن زمان و منطقه تعيين شده باشد با تغيير شرايط خود به خود بايد تغيير كند ولى تعيين شكل اجرايى جديد در صلاحيت كيست ؟ فقط پيغمبر ياامام منصوص هم يا پيشواى مسلمين در عصر غيبت امام نيز چنين صلاحيتى دارد؟ از آنجا كه اين مطلب از يكسو به حريم قرآن و حدودالله واز سوى ديگر به ديناميسم مذهب و قدرت خلاقه و قابليت اجراى قوانين آن در دنياى پرتحول و تطور مربوط مى شود بايد در پيدا كردن پاسخ روشنى براى آن حداكثر كوشش به عمل آيد. دراينجا تذكراين نكته لازم است كه فرض اخير با جاويد بودن تعاليم اسلام واصل[ حلال محمد حلال الى يوم القيامه و حرامه حرام الى يوم القيامه] هيچ منافاتى ندارد زيرا براساس ملاكهايى كه ما دراصول فقه داريم آنچه دراين فرض محدود بر زمان و شرايط خاص بوده موضوع حكم بوده است نه خود آن . مطلب بالا را مى توان به عبارت ديگر به اين صورت مطرح كرد: جاودانه بودن تعاليم قرآن و بطور كلى تعاليم اسلام يك اصل مسلم است ولى آيا در قرآن هيچ حكمى نيست كه موضوع آن مخصوص زمان و مكان و شرايط تاريخى معين بوده كه با تغيير زمن و مكان و شرايط معين خود به خود موضوع آن حكم فعليت پيدا نمى كند و بر فرض كه در قرآن حكم يا احكامى ازاين قبيل وجود داشته باشد آيا ناظر بودن حكم بر شرايط زمان يا مكان و محدود بودن موضوع حكم به آن شرايط حتما بايد در متن آيات آمده باشد يا ممكن است دراين زمينه به قرائن حاليه اكتفا شده باشد؟
سنت
سنت به آن قسمت از گفتار و عمل پيغمبر[ ص] گفته مى شود كه به حكم قرآن پيروى از آن بر مسلمانان لازم بوده است . در مورد سنت سئوالات زير طرح مى شود: 1- آيا سنت نيز مستقيما مستند به وحى است يااينكه پيغمبر فقط قرآن را مستقيمااز راه وحى گرفته و سنت نشان دهنده استنباط پيغمبر از وحى و كيفيتى است كه حضرتش در عصر خود براى اجراى قوانين ثابت اسلام مناسب مى دانسته است ؟ شناخت استنباط پيغمبر[ص] از وحى بدون شك براى شناخت تحقيقى اسلام لازم و موثراست .از كسانى كه فكر كرده يا مى كنند كه در شناخت اسلام مى توان سنت و حديث را بكلى كنار گذارد و به همان قرآن اكتفا كرد و با چنين آهنگى حسبنا كتاب الله گفته يا مى گويند بايد پرسيد: آيااصولا همه قرآن را بدون آگاهى بر سيره و سنت رسول خدا[ ص] مى توان درست فهميد؟اگر در فهم يك آيه دچار ترديد شديم آيا آنچه رسول خدا[ ص] از آن كيه فهميده و در گفتار و عمل حضرتش منعكس است راه ما را در فهم آن آيه روشن نمى كند؟ پيغمبر در آخرين سفارشهاى خود مسلمانان را به التزام به كتاب و سنت دعوت كرده است . آيا آن سنت كه پيغمبر در رديف كتاب خدا پيروى از آن را توصيه كرده همان بخش از گفتار و رفتار پيغمبراست كه به عنوان پيغمبر آورنده وحى مى گفته يا مى كرده است و خود به خود بايد متكى به وحى باشد يااينكه وحى صرفا مربوط به قرآن است و گفتار و كردار پيغمبر نشان دهنده دريافت پيغمبراز وحى و كيفيت متناسبى بوده كه او براى اجرا و تفسير و تطبيق وحى تشخيص مى داده است ولى در عين حال به عنوان مستندى براى نشاخت اسلام و شناخت بهترين راه براى تطبيق واجراى آن است زيرا در مواردىكه مادر فهم قرآن و تفسير آن بااجرا و تطبيق آن دچار ترديد هستيم چه چيزى مى تواند براى ما روشنگرتراز تلقى خود پيغمبراز قرآن باشد. بنابراين سنت مستقيما متكى بر وحى نيست ولى بيان كننده مفاهيمى است كه آورنده وحى از راه وحى گرفته و داشته است . ارزش سنت در فرض دوم اگر با عصمت پيغمبر در مقام فهم و تفسير قرآن ضميمه شود عملا باارزش آن در فرض اول مساوى به نظر مى رسد. ولى شرايط ابلاغ در آن دو كم و بيش متفاوت است و همين تفاوت در شرايط در ارزيابى سنت در هر يك از دو فرض مزبوراثر مى گذارد. 2- گفتار و رفتار پيغمبر را به هر حال به سه بخش مختلف مى توان تقسيم كرد: الف : قسمتى كه مستقيما بيان كننده وحى يا تلقى پيغمبراز وحى بوده و به هر حال به مقام پيغمبرى او مربوط است . ب : بخشى كه مستقيما به اجراى وحى و مقام زمامدارى او براى امت مربوط است . ج : بخشى كه به هيچ يك از آن دو مستقيما مربوط نيست وازاحوال شخصى پيغمبر يا سفارشهاى شخصى او بر فرد يا گروه يا عموم به شمار مى آيد. براى اين بخش نمونه اى ذكر مى كنيم كه مقصود ما را بيان كند (داستان ...) بخش اول مخصوص پيغمبراست و بهرحال در شناخت اسلام سنديت كامل دارد. بخش دوم مخصوص پيغمبر نيست و همانطور كه قبلا گفتيم ... از شناخت امام وقت است ولى به هر حال در شناخت اسلام مى تواند كم و بيش راهنما باشد. ولى بخش سوم طبعا جنبه راى شخصى پيغمبر را دارد و نمى تواند سندى براى شناخت اسلام به شمار آيد. 3- گفتار و رفتارائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين پس از پيغمبر و در عصرامامتشان تنها به دو بخش ب و ج قابل تقسيم است زيرا ما وحى را مخصوص پيغمبر مى دانيم و خاتمه يافته براو. با توجه به مطالبى كه گفتيم اين نكته روشن مى شود كه در نخستين مرحله تحقيق درباره اسلام بايد تكليف اين سئوالها را كه بر سنديت كتاب و سنت و مرز آنها مربوط است تعيين كرد. بخشى ازاصول فقه مربوط به همين مسائل است و شايسته است كه اين بخش به بهترين شيوه بررسى و تحقيق شود و مورداستفاده قرار گيرد. حال كه ازاصول الفقه و كتاب و سنت نام برديم به چند نكته ديگر نيزاشاره كنيم .
عقل واجماع
از مطالبى كه تااينجا گفتيم روشن مى شود كه عقل واجماع به هر معنى كه باشند نمى توانند براى شناخت اسلام سند مستقلى در رديف كتاب و سنت باشند و تفصيل اين مطلب بر عهده بحث مستقلى است كه باز در ابواب اصول الفقه آمده است .
حجيت علم (قطع )
در باب حجيت علم (قطع ) و مسائل مربوط به آن علماى برجسته ما در حد كمال بحث كرده اند ولى به همان بحث مرحوم شيخ انصارى مى توان اكفتا كرد. حجيت ظن حجيت خبر واحد حجيت ظهور و تعادل و تراجيح دراين بخش نيز علماى برجسته ما بحثهاى ارزنده اى دارند ولى در نتيجه گيرى ازاين بحثها تجديد نظر خواهد شد.
اصول عمليه
دراين بخش ازاصول نيز بحثهاى مفصلى شده كه بسيارى مفيداست ولى در شيوه بحث و تحقيق در بسيارى از مسائل مربوط به اين بحث تجديد نظر كلى به عمل آمده و نتايج ارزنده اى به بار آورده است .اصولا بحث درباره روش تحقيق درباره اسلام را در حقيقت مى توان موضوع علم اصول دانست بنابراين دراين بحث به همه مسائل علم اصول بر مى خوريم .
فهم صحيح كتاب و سنت
با توضيحاتى كه داده شد به اين واقعيت مى رسيم كه شناخت صحيح اسلام در گرو فهم صحيح كتاب و سنت است واينك نكاتى را كه در فهم صحيح اين دو تاثيراساسى دارد يادآور مى شويم .
الف - بحث مربوط به كتاب
1- آشنايى هر چه كاملتر به زبان عربى عصر پيغمبر با توجه به اين اصل كه لغات طرز نگارش در ميان همه زبانها در معرض تطور و تحول است منتهااين تطور ممكن است سريع و وسيع يا كند و محدود باشد. بحث حقيقت دين يا حقيقت تقوا شرعيه و متشرعه مربوط به اين قسمت است ولى بايد به بحث كلى آن اكتفا نشود و نسبت به مصاديق آن در كتاب تتبع وسيعى به عمل آيد. مخصوصا آن قسمت كه به اصطلاحات دينى و اجتمايعرايج در زمان پيغمبر مربوط مى شود. 2- آشنايىدرافكار دينى واجتماعى منطقه حجاز و عربستان و بطور كلى جاهايى كه قرآن به آنها نظر داشته در عصر پيغمبر از جمله آشنايى كامل به تورات وانجيل و ملحقات آنها. با توجه به اينكه قرآن به اين دو كتاب نظر داشته و با پيروان آنه مكرر بحثها به ميان كشيده طبيعى است كه فهم صحيح قرآن در بسيارى از موارد منوط به شناخت كافى عهدين است . 3- آشنايى به اوضاع واحوالى كه يك آيه در آن نازل شده در حدود امكان و آشنايى با هر دوره اى كه يك آيه يا يك سوره به آن مربوط است لااقل دراين حد: دوره دعوت سرى دعوت علنى قبل از هجرت به حبشه پس از هجرت حبشه تا محاصره در شعب دوره محاصره مرگ ابوطالب و خديجه تا هجرت هجرت تا جنگ بدر جنگ بدر تا جنگ خندق خندق تا صلح حديبيه صلح مزبور تا فتح مكه فتح مكه تا رحلت پيغمبر. 4- جمع آورى آيات مربوط به يك مسئله به ترتيب نزول براساس دوره هاى بالا و بررسى محتواى كلى همه آيات مربوط به آن مسئله و بعد بررسى يكيك آيات با نكاتى كه احيانا مخصوص آن آيه است و بعد نتيجه گيرى از مجموع اين بررسى . 5- توجه به آنچه عموم مسلمانان عصر پيغمبر يا لااقل صاحبه پيغمبر از آيات مى فهميده اند و پيغمبر نيز با فهم آنها مخالفت نكرده است . با توجه به نكات بالا به اين واقعيت بر مى خوريم كه : در فهم صحيح قرآن با شناخت صحيح سيره پيغمبر و تاريخ حجاز و عربستان واوضاع واحوال دينى - فرهنگى واقتصادى و سياسى آن عصر و آداب و سنتهاى معمول در آن زمان ارتباط كامل دارد.
ب : بخش مربوط به سنت
يك تفاوت اساسى كتاب و سنت دراين است كه كتاب بطور مسلم با همان محتوا كه امروز در دست ماست از پيغمبر و آورنده وحى به دست ما رسيده و به اصطلاح قطعى الصدوراست ولى درباره سنت چنين مجموعه مشخص و مدون قطعى الصدور در دست نداريم . در مورد سنت راست و دروغ به هم آميخته واحاديث مجعول تشخيص احاديث واقعى را كه از آورنده وحى ياازامامان پس ازاو به ما رسيده بسيار دشوار ساخته است . بنابراين در بخش سنت علاوه بر آنچه در مورد بخش كتاب گفتيم توجه به نكات زيرا نيز لازم است. الف :اگر حديث يا گزارش تاريخ بطور قطع و يقين به آورنده وحى يا امامان برسد - در حدود مطالبى كه در آن به روشنى فهميده مى شود - براى شناخت اسلام سنديت دارد. ب : آيا به جز آن يعنى حديث يا گزارشى كه بطور قطع و يقين به آورنده وحى نرسد نيز مى تواند سنديت داشته باشد واگر مى تواند با چه شرايطى ؟ ج : درسنت چه حديث و چه گزارش تاريخيش دستهاى تحريف كننده فراوانى وجود داشته است . عده زيادى از صاحبان آراء وافكار غيراسلامى يا ضد اسلامى درادوار مختلف كوشيده اند با جعل حديث يا گزارش تاريخ آراء و افكار غيراسلامى يا ضداسلامى خود را به نام اسلام جا بزنند. بخصوص به نقش عجيب مردان و زنان پراطلاعى كه در قلبشان به اسلام ايمان نياورده بودند ولى بر حسب ظاهر مسلمان و گاهى مسلمان زاهد و با تقوا شمرده مى شدند چه از يهود و چه مليتهاى ديگراز قبيل ايرانيان زردشتى مسيحيان و بخصوص مسيحيان بلاد روم ضرقى و مصر و نقش بوميان ديگراين سرزمينها كه نه مذهب يهود داشته اند و نه مذهب زردشت و نه مسيحيت . دراين تحريف بايد توجه كامل داشت . يك بررسى عادى نفوذ فرهنگهاى بيگانه از فرهنگ هندى و چينى گرفته تا فرهنگ ايران و روم و يونان و مصر و حتى فرهنگ عهد جاهليت عربى را در آنچه امروز به نام مجموعه هاى حديث و تاريخ اسلام در دست است بخوبى مشخص مى كند. در مورداحاديث عهدامويان بخصوص عهد معاويه : به كوششى كه آنها رااز راه جعل حديث و خريدن شخصيتهاى حديث ساز براى توجيه انحرافات خود مى كردند بايد توجه فراوان داشت . در دوره عباسيان علاوه بر نفوذ فرهنگهاى غيراسلامى به كوشش عباسيان براى بيشتر لجن مال كردن بنى اميه و ستايش از بنى هاشم بخصوص عباس و خاندانش بايد وجه كرد در آن بخش از دوره عباسى كه معاصر فاطميان است به بعد بايد به آثار نفوذ مذهب باطنى توجه كرد و در دوره هاى پس از سقوط عباسيان در بغداد و بخصوص پس ازانقراض بقيه السيف آنان در مصر و تسلط سه گانه عثمانيان صفويان و مغولان بر مجموع بلاداسلامى آن روز به كشمكشهاى اينان و آثارى كه روى سنت و حديث گذارده (بايد توجه كرد). از كارهاى مفيد در شناخت صحيح سيره يكى ازارزيابى مجدد ماخذ و صحت يا عدم صحت انتساب آنها به مولفين و ديگرى شناخت صحت يا عدم صحت حديث از طريق سبك شناسى و تحقيق تطبيقى و روشهاى مشابه آنها و شناخت شخصيت واقعى رجال حديث و سيره وافكار وايده هايى كه آنها در باطن خود داشته اند. براى اين منظور يك راه مفيد عبارت از جمع آورى احاديثى است كه به يك راوى نسبت داده شده است .البته دراين باب بايد به اين نكته توجه داشت كه گاهى جعل حديث مربوط به يكى از روات بعداست كه خواسته از حسن شهرت راوى اول استفاده كند و به همين جهت به نام او حديث جعل كرده است . د: پس از آنكه صدور يك حديث يا صحت يك گزارش روشن شد بايد در فهم مدلول آن به آنچه درارزيابى سنت گفتيم توجه كامل شود بخصوص در موردامامان و سنت منسوب به آنها. با توجه به آنچه گفتيم و با توجه به نيازهاى علمى گوناگون كه در راه اين تحقيق هست طرح زير براى اين كوشش نو در راه شناخت تحقيقى اسلام پيشنهاد مى شود: يك يا چند فردامى واهل تحقيق كه به مرحله اجتهاد متعارف رسيده باشند كار تحقيق را شروع كنند. نخست به بخشهايى كه زيربناست پرداخته شود. براى بررسى ماخذ و استخراج مطلب از آنها حتمااز همكارى افرادى كه صلاحيت دارند استفاده شود.اين افراد بايد قبلا مراحل زير را بگذرانند. 1- در چند جلسه هدف ازاين تحقيق واصول روشى كه در مورد نظر ماست براى آنها تشريح شود تا دراين مورد به حد نصاب تفاهم برسند. 2- در يكدوره سه ماهه با كليات علوم اجتماعى و طبيعى آشنا شوند. 3- به زبان عربى ادوار مختلف و حتى الامكان به يك زبان اروپايى روز در حد نصاب آشنا باشند. 4- يكدوره قرآن و سيره پيغمبر و تاريخ عمومى اسلام را ديده باشند. 5- هر ماخذ لااقل به وسيله دو نفر بررسى شود.ازاين دو نفر يك نفر حتما بايدازافراد پخته باشد. نفر دوم را مى توان ازافراد واجد شرايط ول تازه كارترانتخاب كرده تا آنها هم بتدريج پخته شوند و با روح تحقيق بار آيند. 6- هر ماخذ براى يافتن مطلب هر موضوع يكدوره كامل بررسى شود. باز براى يافتن مطالب موضوع بعد بار ديگر سعى شود كسانى كه با يك عده از ماخذ سروكار پيدا مى كنند و آن ماخذ را مى شناسند همانها در دفعات مكرر آن ماخذ را بررسى كنند. 7-از هر ماخذ بااسلوب معمول براى هر موضوع فيش بردارى شود. 8- درباره هر مطلب تا قديم ترين ماخذ موجود پى جويى شود. 9- هر فيش در چند نسخه برداشته شود تا در صورت لزوم بتوان يكعده فيش معين را دراختيار چند نفر كه اعضاى يك لجنه تحقيقى مربوط به موضوع اين فيش ها هستند گذارد. 10- هر لجنه دو يا سه نفرى تحقيق دو يا يك موضوع را بر عهده مى گيرد و پس از بررسى كامل نتيجه تحقيق خود را به رشته نگارش در آورد. 11- يك گروه جامع برجسته در بحث نهايى مربوط به هر موضوع شركت مى كنند تااز جامعيت او (آن گروه ) در بررسى همه جانبه هر موضوع استفاده شود. 12- هر گروه در سير تحقيقات خوداز نتايج كار گروههاى ديگرى استفاده مى كنند واگر به مطلبى برخورد كردند كه مربوط به موضوع كار گروه ديگراست از آنها كمك مى گيرند. 13- نتيجه بحث در مرحله نهايى درسه درجه به رشته تحرير در مى آيد. الف : در درجه يك . يك باب مستند تحقيقى وسيع كه در آن همه ماخذ (با) صفحه و چاپ يا نسخه خطى با مشخصات آن ذكر مى شود. ب : در سطح يك كتاب فشرده ولى مستند و قابل استفاده براى اهل نظر. ج : در سطح قابل استفاده براى عموم . 14-از آنجا كه شناخت تحقيقى هر قسمت از تعاليم اسلام در شناخت تحقيقى قسمتهاى ديگر موثراست نتيجه تحقيقات مزبور بطور فشرده ولى با زبان علمى در يك مجموعه تدوين مى شود تا در مرحله بعدى تحقيق هر محقق لااقل يكباراين مجموعه را بخواند و بعد به تحقيق خود شروع كند. 15- به اين ترتيب پس از پايان مراحلى كه برشمرديم بار ديگراين تحقيق از سر گرفته (مى شود) و دراين مدت در تحقيق درباره هر موضوع از نتايج تحقيقات دوره نخست درباره همين موضوع و همه موضوعاتى كه به آن مربوط است استفاده (مى شود). 16- پس از پايان تحقيق در هر دوره نوبت به كوشش تحقيقى براى تطبيق نتايج كلى اين تحقيق بر موضوعات واوضاع واحوال و شرايط عصر ما در هر نقطه مى رسد و دراين كوشش به همكارى و همفكرى متخصصان رشته هاى مختلف واستفاده از آخرين نتايج علوم تجربى واجتماعى نياز فراوان است . 17- مرحله عالى تراين است كه بتدريج دانشمندان محقق و برجسته در اين رشته ها به وجود آيند كه خود نيز به شناخت تحقيقى اسلام در مسائل مربوط به رشته خودشان قادر باشند.
هدف
هدف شناختن تعاليم اسلام ( است ) بصورت يك نظام عقيده و عمل كه به پرسشهاى يك نظام عقيده و عمل كه به پرسشهاى انسان در همه مسائل عملى و در بخشى از مسائل نظرى كه به آغاز وانجام جهان و تبيين كلى خلقت مربوط است پاسخهاى روشن مى دهد. دراين شناخت در عين آگاهى بر نظامهاى ديگر فكر يا عقيده و عمل بايداز مخلوط كردن اين نظامها با نظام خاص اسلام كاملا پرهيز كرد مگر در مواردى كه براستى يك تعليم اسلامى ناظر به يك تعليم يا يك سلسله از تعاليم نظام ديگر يا نظامهاى ديگر باشد و بخواهد آن را رد يا تاييد يااصلاح كند. چنانكه مكرر در مورد تعاليم منتسب به ابراهيم موسى عيسى و پيغمبران ديگر چنين نظرى چه در خود قرآن و چه در سنت مشهوداست يا همانطور كه در نقد برخى از آراى مادى در قرآن و حديث نمونه هاى خاصى ازاين نوع عنايت به آرا وافكار ديگر ديده مى شود دراين گونه موارد بدون شك بايد بر وجهه نظر قرآن و حديث توجه كامل داشت واين توجه تاثير فراوانى در فهم صحيح قرآن و حديث دارد.