موضوع سخنراني : عاشقان الهي
سخنران : حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد
تاريخ : سال 79 بحث جلسه قبل پيرامون محبت الهي بود و عزيزان با محبت خداوند تبارك و تعالي آشنا شدند و بعد به اين نتيجه رسيديم كه مذهب عاشقان از ساير مذهبها جداست و در اين مذهب خلل به سختي راه پيدا مي كنه . به اين نتيجه رسيديم كه كلمه جاوداني عشق ، اكثير اعظمي است كه مي تونه رابطه ما رو با خداوند تبارك و تعالي يك رابطه متقن ، متين ، محكم ، عارفانه و عاشقانه قرار بده و در اين رابطه از سوخت و سوز عبادات خبري نيست . در اين رابطه يك خط در ميان زدن ، لحظه اي با خدا بودن و لحظه اي بي خدا گشتن راه نداره . در اين جلسه بحث سرِ اينه كه مصداق هايي رو براي شما معرفي كنيم كه ببينيد آيا در اين دوره و زمونه و يا قبلاً كساني بودند كه رابطه عاشقانه با خداوند داشته باشن ؟ و عنوان منبر امشب را مي گذاريم عاشقان الهي و انشاء الله هفته آينده اگر زنده باشيم قسمت آخر اين بحث را داريم تحت عنوان عبادت عاشقانه . كه عبادت الاحرار هست . ببينيم نمازِ با عشق چگونه است ؟ چه مزه اي داره ؟ و چه تأثيري داره ؟ روزه باعشق ترك محارم با عشق ، و كلاً عشق رو در عبادت دخيل كردن چه مزه اي داره ؟ من هرچي گشتم ببينم كه يه حديث كاملي پيدا كنم كه معرفي كنه : عاشقان الهي چه كساني هستند ؟ كمتر توفيق يافتم . تا رسيدم به كتاب بسيار شريف و گرانقدر نهج البلاغه و خطبه بسيار مشهور صفات متقين يا به عبارت خودمون : صفات عاشقان الهي ! چون تقوا تنها در اين درجه اي كه اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايند تقوي هست . علي (ع) نظرش اين هست كه متقين كساني هستند كه عبادت الاحرار دارند ، عبادت آزادگان ! نه براي بهشت ، نه براي جهنم . خُب وقتي آدم براي بهشت و جهنم عبادت نكرد ، براي محبت و عشق خدا داره عبادت مي كنه لذا من ديدم صفاتي كه اميرالمؤمنين (ع) براي متقينِ مورد نظر خودشون مي شمارند اين صفات در حقيقت صفات عاشقان الهي ست . لذا امشب اشاره اي خواهيم داشت به اين خطبه . همام اومد خدمت آقا اميرالمؤمنين (ع) عرض كرد : آقا ما دوست داريم اون بنده اي باشيم كه خداوند ما رو دوست داشته باشه و اون بنده اي باشيم كه خداوند به ملائكه اش فخر كنه ، بابت خلقِ چنين بنده اي . آقا ما دوست داريم متقي باشيم ، دوست داريم همراه با وقايه و تقوي باشيم چه بايد بكنيم ؟ خداوند تبارك و تعالي نظرش راجع به متقي چيست ؟ آقا نگاهي كردند (همام ، بسيار انسان وارسته اي بود ) آقا نگاهي كردند فرمودند : كه مردش هستي تا آخرش رو برات بگم يا نه فقط اومدي تو هم مثل خيلي هايي كه طالبِ وعظ هستند ، مي گي : آقا يه نصيحتي كن ؟! (( بعضي وقت ها آدم واقعاً لَجِش مي گيره ما يك ساعت ونيم اينجا منبر رفتيم از منبر اومديم پائين . خسته ، كوفته ، نيم ساعت ، 45 دقيقه هم مداحي ، داريم مي ميريم ، اومده مي گه آقا يه نصيحتي كن ، مي گم : خُب آقا قربونت برم من از سرشب داشتم نصيحت مي كردم ! خب اين منبر پس چيه ؟ ما اينجا كه بالانس نمي زنيم ، داريم نصيحت مي كنيم ! همين ها رو عمل كن . بعضي ها همين جوري ، گذري ، اصلاً دوست دارن ، بعضاً يه دفترچه هم همراشون دارن ، آقا يه چيزي بنويس ! خيلي هم خوبه ، بشرطي كه عمل هم بكنيد . نه كه دفترچه داشته باشيد مثلاً نشون بديد آقا بنده حضرت آيت الله العظمي فلاني برام اين رو نوشته . آقا چقدر عمل كردي ؟! )) چون آقا اميرالمؤمنين (ع) احساس كرد همام با نيتِ عمل كردن به هرچه كه مي امشب مي شنوه ، وارده شده ، فرمود : آقا ! مردش هستي تا آخرِ خطبه رو من واست بگم ؟ يه خطبه برات دارم صفات متقين هست ، گفت : بله آقا بفرمائيد ! بعد آقا به اطرافيان فرمودند : اين رو مي بينيد ؟ اين ظرفيتش بالاست ، من خطبه رو مي گم ولي قولتون مي دم كه اين نمي كشه . آ خر خطبه ، همام صيحه اي زد و بيهوش شد و از دنيا رفت . گفت : اگه متقين اينجورين من يكي ظرفيتش رو ندارم . اين خيلي مهمه ، ظرفيت و معرفت انسان نسبت به معارف الهي . بعضاً مي بيني كه خود امام حسين (ع) داره وعظ مي كنه ، خودِ اميرالمؤمنين (ع) رو منبر نشسته داره وعظ مي كنه ، ديگه از اين كلام نافذتر و فصيح تر ، با عمل تر ، از اين صورت زيباتر ، تمام مقدمات و زمينه هاي يك وعظِ موثر و تأثير گذار در علي (ع) جمع هست. اما يه عده نشستن مردمِ كوفه كه هيچي رو تشخيص نمي دن ، آقا خطبه هايي كه ايشون گفته الان بزرگان ما جلدها كتاب نوشتن ، شرح كردن ، اما اونهايي كه پاي خطبه بودن سر سوزني تحول در دلشون ايجاد نشد ، زمينه دل بايد آماده باشه ، زمين اگر به قول قرآن كريم « نَكِد » باشه هرچي بذر بريزي فايده نداره . لذا بعضي اوقات قلبش زنگ مي زنه . قبل از همين مجلس ، به من مي گه : آقا ! برادرم رو آوردم اين مجالس هيچي تأثيري روش نگذاشته ! روز به روز هم بدتر شده ، شما بلد نيستيد ! خوب راستم مي گه . من بلد نيستم ، ولي بحث سر اينه كه هميشه از مقام واعظ سؤال نكنيد مستمع هم بايد يه چيزي بارش باشه ، يعني زمينه دل بايد مهيا باشه و اين زمينه مهيا در همام بود . لذا اميرالمؤمنين (ع) باز كرد . ببينيد علي (ع) هرجايي حرف نمي زنه . يه جا دو نفر ، سه نفر اومدن ، درِ خونه رو هم بستن ، گفتن : آقا ! يه نصيحتي بفرمائيد ! ( از همين مدل هاي قبلي كه الان گفتم) آقا فرمود : شما اهلش نيستيد ، گفت : آقا ما اهل اصحابِ سرِ شما نيستيم . فرمودند : نه آقا شما نيستيد ، گفتن : آقا هستيم امتحان كنيد ! خيلي اصرار كردند ، علي (ع) فرمودند : خيلي خب ، شروع كرد جمله اول رو گفت ، جمله دوم رو گفت ، حالا جملات رو من اگه الان بگم شماها تو اين مباحث عرفاني زياد توجيه نيستيد . بعضاً سوء تفاهم مي شه ، نمي گم . جملاتي بود كه يه كم ميل به عرفان خيلي درجه بالا داشت . فنا در خداوند بود ، تو ماية مثلاً انا الحق مثلاً آقا اولي رو گفتن ، دومي رو گفتن ، يه دفعه اين دو سه تا به همديگه يه نگاهي كردند بَه بَه ! اين داره چي چي مي گه ؟! پا شدن رفتن ، گفتن بريم . بريم به مردمم بگيم اين علي (ع) نمي دونيد چه آدميه ؟ يه چيزايي گفت ، امشب ما شاخ درآورديم . اصلاً اين كيه ؟ كفر داره مي گه . پا شدن برن . آقا به درب خونه فرمودند : بسته شو ! درب بسته شد ، هر كاري كردند نتونستند در رو باز كنن ، برگشتن گفتن آقا غلط كرديم ، ببخشيد ، گفت : گفتم ، شماها اهل اصحابِ سرّ نيستيد شما خودتون اصرار زيادي مي كنيد ، بعد توجيه شون كرد : كه آقا ! اين كه مثلاً گفتم ، انا الحق ، قضيه اين جوري بوده ، قضيه اين بود ، در سطح خودشون قضيه رو پائين آورد . بعد هم گفت آقا در باز شو ! آقا التماس دعا ! بريد بيرون . ولي يه وقتي هست نه ، اصحابِ سرّند ، اميرالمؤمنين (ع) اينجوري شروع مي كنه ، فلمُتقون فيها هم اهل الفضائل . همام ! مي خواي بدوني عاشقانِ الهي كيا هستند ؟ ( اگه امشب دقت كنيد با اين سه بحث ـ محبت الهي ، عاشقان الهي و عبادت عاشقانه ـ يه باب جديدي از دين و عبادت به روي همه ما انشاءالله باز خواهد شد . ما هم كه اهل نيستيم فقط بلديم ، دعا كنيد كه ما هم بتونيم عمل كنيم ، اونها هستند كه بايد ما رو تو مسير بندازن . ) منطقهم صباب وقتي حرف مي زنه آدم كيف مي كنه ، يه بار افراط يا تفريط در صحبت كردنِ اينها ديده نمي شه ، اين متقي هست ، چون متقي هست و جهادِ با نفس كرده مصداق لنهدينهم سبلنا شده خداوند تو دهنش مي ذاره چي بگو ؟ ( جلسة قبل براتون گفتم ، حالا دارم مصداقاشون رو مي گم ) آقا بارها پيش اومده براي خودِ بنده ، شخصيتي از بزرگان كه مراجعه كردم ، امري فرمودند ، نصيحتي كردند ، هموني رو گفته كه من مي خواستم ، هموني كه براي من لازم بوده . قبلاً هم گفتم : حضرت آيت الله مرواريد كه دنيا بدون حضور اين بزرگان خيلي دنياي بي مصداقي مي شه ، دعا كنيد ايناها اگه شده 200 سال عمر كنند سايه شون روي سر ما بمونه . خدمت آقاي مرواريد بعضي از دوستان كه مي رفتند بر طبق اون چيزي كه لازم بود بهشون دستور مي دادند ، آقا فلان كار رو بكن ، يكي از رفيقاي ما كه الان اواخرِ درسِ خارجشون هست ، و الان داره مجتهد مي شه اين زمان جنگ طلبه فاضلي بود ، سالِ 63 ايشون اصول مي خوند ، اصول هم درس مشكليه بدون استاد خيلي سخته . بعد مي گفتش كه با خودم گفتم : من حالا درس اصول رو تموم كنم تا يه جايي برسونم ، حداقل تا آخر اصول فقه ، تا اول رسائل بذار بخونم بعد جبهه مي رم ، گفتم برم پهلوي آيت الله العظمي زنجاني ، امام جماعتِ مسجد ( خيابونِ دانشگاه مشهد سيد عز الدين زنجاني . ) استفاده كنم ، بگم آقا استخاره اي كنيد كه حالا ما چه كار كنيم ؟ چه كار نكنيم ؟ برم جبهه يا نه ؟ مي گفت : رفتيم نشستيم . مي گفت : ايشون طبعش اينطوريه كه يه كم لاي قرآن رو باز مي كنه و مي بنده ، بعد ديگه مي گه چه خبره ؟ يه كم عقب تر هم مي شينه ، مثلاً كساني كه مي خوان استخاره كنن ، ما خودمون هر وقت مي خوايم سؤال كنيم يه كم عقب تر مي شينيم ، آقا نبينه وحشت كنه ، يه يا ستار العيوب هم يواشكي مي گيم كه : خدايا ! خلاصه ما رو داشته باش ، دارم مي گم : منطقهم صباب ، همين طور آروم گفتم : حاج آقا استخاره ! مي گفت : قرآن رو باز كرد ، بست . عصباني شد ! برگشت يه نگاه تندي به من كرد و گفت : خجالت نمي كشي ؟! گفت : آقا ! يا ابوالفضل العباس ! حاج آقا چي شده ؟! گفت : مردِ حسابي ، امام حنجرش داره پاره مي شه ، مي گه جبهه ها خاليه ، تو اومدي استخاره مي كني ؟ بَه ! بابا ! اين تا تهش رو خونده ، مي گفت : آقا ما دست و پا لرزون با دو زدم بيرون ، نزديك بود بخورم زمين ، از تو راه پله هاي مسجد تا تو خيابون دويدم ، داشتم مي رفتم زير ماشين كه بابا اين ديگه از كجا فهميده ؟! جلسه قبل گفتم كه امام صادق (ع) فرمودند از مؤمنين بترسيد اِتقوا پرهيز كنيد از مؤمنين ! مؤمنين به درجة ايماني كه دارند ، چشماشون باز مي شه ، هر كس به يه درجه اي ، به درجة خاصي ، البته تا خط ايمان رو بايد برسيم ، يعني با گناه نكردن ، آدم مي رسه به اين درجه ، نه همه مؤمنين وگرنه ما همه مؤمنيم ، مؤمن گنهكار نباشه ، گفتن خدمت اين بزرگان كه مي ريد يه يا ستار العيوبي يواشكي بگيد ، گفتم : امام صادق (ع) فرمود : بپرهيزيد اينها به درجه ايماني كه دارن چشماشون بازه يه چيزايي رو مي بينن ، حالا اين رو نمي شه خيلي باز كرد ، و اين زمان داره ، مكان داره ، وقت داره ، ولايت خداوند مؤثره ، و غيره و غيره . حالا عنايت كنيد منطقهم صباب اين صفات عاشقان الهيه . چرا ؟ چون فرمودند : كنت لسان هل الذي ينطق به . منِ خدا وقتي كه به من عشق ورزيد ، وقتي باهاش رفيق شدم ، من زبونش مي شم . من به جاش حرف مي زنم ، لذا اون چيزي كه داره مي گه زبون منه . ملبس هم الاقتصاد لباسي كه مي پوشه لباس ميانه روي است . اينها در هيچي افراط و تفريط ندارند . استاد بزرگوارمون مي فرمودند : ما يه شب ، خدمتِ آقاي بهاء الديني ( رحمه الله عليه ) بوديم از سر شب تا ظهر فردا ، مي گفت گفتم الان مثلاً ايشون 200 ركعت نماز مي خونه ، 600 ركعت نافله ، ديدم نه ، نماز شبِ عاديش رو خوند ، 10 دقيقه ، يه ربع ، بيست دقيقه ، نيم ساعت قرآن خوند خيلي عادي ، ولي سيمش وصل بود ، فكر نكنيد حالا هر كسي از 12 شب شروع كرد تا صبح نماز خوند اين ديگه متقي و عاشق الهي هست . نه سيم بايد وصل باشه ، اونا به كميت نگاه نمي كنن به كيفيت نگاه مي كنن ، لذا همين حضرت آيت الله بهاء الديني در خاطرات خودشون مي فرمايند : يك شبي پاهاي من خيلي درد مي كرد ، ديدم واقعاً بعد از چندين سال امشب من نمي تونم پاشم نماز شب بخونم ، ( مي گفت : بعد از رحلت حضرت امام (ره) بود . ) مي گفت خوابيده بودم ، با خودم گفتم : خدايا ! نمي تونم پاشم . همين طور با زبون استغفار كردم ، دراز كشيده بودم ولي بيدار بودم ، در بين بيداري و خواب ، ( حالا من نمي گم يعني من نمي دونم كه منظور ايشون خواب بوده يا نه در عالمِ واقع ديده ) امام (ره) اومد من رو صدا زد ، گفتند : حاج آقا رضا پاشو ! اين نماز شبه ر و يه شبم ترك نكن ، نمي دوني اينجا چه خبره ها ؟! مي بينيد ؟ با اين كه كار اونقدرها كميت نداره اما كيفيت داره و بالاست و سيم وصلِ كه حتي يك شب هم كه نخونده خدا صدا مي زنه . كتابِ بسيار بسيار ارزشمندِ اسرار الصلوه آميرزا جواد آقا ملكي تبريزي كه انشاء الله حالا حالاها و به اين زوديا ترجمه فارسي نخواهند كرد ، يك جمله عربي و بسيار زيبا و عالي داره در اونجا مي گه كه آميرز جواد آقا مي فرمايند كه بعد حضرت امام (ره) و بقيه بزرگان فرمودند كه اينجا آميرزا جواد آقا اون شخصي كه الان داره مي گه خودشه . مي گه كه بنده به عينه مي دانم بعضي افراد هستند كه اينها وقتي مي خوابند ، فرشتگان آنها را براي نماز شب بيدار مي كنند . به لفظِ ( آقا ) آقا ! يا الله ! يعني به لفظ آقا ، آقا رو هم فارسي نوشته كه حضرت امام (ره) و بقيه بزرگان نظرشون اينه كه خود آميرزا جواد آقا رو مي گه ، فرشته ها ميان بيدارش مي كنن اين كيفيت كار رو بالا مي بره . بارها هم گفتيم . ملبس هم اقتصاد يعني اينكه آقا زياده روي نكنند ، خواهرا گوش مي دن يا نه ؟ چون خواهرا متخصصِ زياده روي هستند ، چه از اين ور چه از اون ور . والله به خدا ! يعني اگه قرار باشه لوحِ افتخارِ افراط بديم به كسي اين حتماً 10 نفر اول خواهرا هستن ! زياده روي نكنيد . حضرت آقاي بهجت فرموده بودند : يك دونه يازهرا (س) كوه رو تكون مي ده تموم . دنبال اصل كار باشين . ملبس هم اقتصاد و مشئُ هُم تواضع مشئِ شون ، ( منظور خط مشي شون ) اينه كه بر سَبيلِ تواضع گام بر مي دارند . غضوا ابصارهم اما حرم لله اينها چشمان خود را از آن چيزي كه خداوند دوست نمي دارد مي پوشانند . اين فقط نگاهِ به نامحرم نيست ، بلكه چشم پوشي از لذايذ ، مطامع و مقامهاي دنيوي ، چشم پوشي از دنيا ، دل نبستن به دنيا . جزوِ شيوه هاي اينهاست . به ! اينجاش خيلي جالبه ( آقا هر كدوم اينطوري نيستيم التماس دعا ، يه فكري به حال خودمون بكنيم ، عاشقِ الهي صفتش اينه ) مي گه : وقتي اينها در بلا هستند ، وقتي در ناراحتي هستند ، هيچ فرقي نمي كنه ، عبادتشون ، زندگيشون ، اخلاقشون و رفتارشون با وقتي كه در خوشي هستند ، اصلاً كسي تشخيص نمي ده ، و بعد مي فرمايند : اصلاً وقتي در بلا هستند عشق مي كنند . آقا عاشقِ الهي منتظرِ بلاست .
اي كه از كوچه معشوقه ما مي گذري
برحذر باش كه سر مي شكند ديوارش
برحذر باش كه سر مي شكند ديوارش
برحذر باش كه سر مي شكند ديوارش
اگر با ديگرانش بود ميلي
چرا ظرفِ مرا بشكست ليلي
چرا ظرفِ مرا بشكست ليلي
چرا ظرفِ مرا بشكست ليلي
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند
تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري .
تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري .
تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري .
در يمني ، چو با مني ، پيشِ مني
چو بي مني ، پيشِ مني ، در يمني
چو بي مني ، پيشِ مني ، در يمني
چو بي مني ، پيشِ مني ، در يمني
برگِ عيشي به گور خويش فرست
اراكي ! كس نيارد ز پس تو پيش فرست
اراكي ! كس نيارد ز پس تو پيش فرست
اراكي ! كس نيارد ز پس تو پيش فرست
اي دل اگـر نخواندت ره نـبري به كـوي او
گر نروي به سوي او راست بگو كجا روي
هر طرفي كه رو كني ملك وي است و كوي او
بـي قدمـش كجـا توان ره ببري بـه سـوي او
هر طرفي كه رو كني ملك وي است و كوي او
هر طرفي كه رو كني ملك وي است و كوي او