عاشقان الهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاشقان الهی - نسخه متنی

سید محمد انجوی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

موضوع سخنراني : عاشقان الهي

سخنران : حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد

تاريخ : سال 79

بحث جلسه قبل پيرامون محبت الهي بود و عزيزان با محبت خداوند تبارك و تعالي آشنا شدند و بعد به اين نتيجه رسيديم كه مذهب عاشقان از ساير مذهبها جداست و در اين مذهب خلل به سختي راه پيدا مي كنه . به اين نتيجه رسيديم كه كلمه جاوداني عشق ، اكثير اعظمي است كه مي تونه رابطه ما رو با خداوند تبارك و تعالي يك رابطه متقن ، متين ، محكم ، عارفانه و عاشقانه قرار بده و در اين رابطه از سوخت و سوز عبادات خبري نيست . در اين رابطه يك خط در ميان زدن ، لحظه اي با خدا بودن و لحظه اي بي خدا گشتن راه نداره .

در اين جلسه بحث سرِ اينه كه مصداق هايي رو براي شما معرفي كنيم كه ببينيد آيا در اين دوره و زمونه و يا قبلاً كساني بودند كه رابطه عاشقانه با خداوند داشته باشن ؟ و عنوان منبر امشب را مي گذاريم عاشقان الهي و انشاء الله هفته آينده اگر زنده باشيم قسمت آخر اين بحث را داريم تحت عنوان عبادت عاشقانه . كه عبادت الاحرار هست . ببينيم نمازِ با عشق چگونه است ؟ چه مزه اي داره ؟ و چه تأثيري داره ؟ روزه باعشق ترك محارم با عشق ، و كلاً عشق رو در عبادت دخيل كردن چه مزه اي داره ؟

من هرچي گشتم ببينم كه يه حديث كاملي پيدا كنم كه معرفي كنه : عاشقان الهي چه كساني هستند ؟ كمتر توفيق يافتم . تا رسيدم به كتاب بسيار شريف و گرانقدر نهج البلاغه و خطبه بسيار مشهور صفات متقين يا به عبارت خودمون : صفات عاشقان الهي ! چون تقوا تنها در اين درجه اي كه اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايند تقوي هست . علي (ع) نظرش اين هست كه متقين كساني هستند كه عبادت الاحرار دارند ، عبادت آزادگان ! نه براي بهشت ، نه براي جهنم .

خُب وقتي آدم براي بهشت و جهنم عبادت نكرد ، براي محبت و عشق خدا داره عبادت مي كنه لذا من ديدم صفاتي كه اميرالمؤمنين (ع) براي متقينِ مورد نظر خودشون مي شمارند اين صفات در حقيقت صفات عاشقان الهي ست . لذا امشب اشاره اي خواهيم داشت به اين خطبه .

همام اومد خدمت آقا اميرالمؤمنين (ع) عرض كرد : آقا ما دوست داريم اون بنده اي باشيم كه خداوند ما رو دوست داشته باشه و اون بنده اي باشيم كه خداوند به ملائكه اش فخر كنه ، بابت خلقِ چنين بنده اي . آقا ما دوست داريم متقي باشيم ، دوست داريم همراه با وقايه و تقوي باشيم چه بايد بكنيم ؟ خداوند تبارك و تعالي نظرش راجع به متقي چيست ؟ آقا نگاهي كردند (همام ، بسيار انسان وارسته اي بود ) آقا نگاهي كردند فرمودند : كه مردش هستي تا آخرش رو برات بگم يا نه فقط اومدي تو هم مثل خيلي هايي كه طالبِ وعظ هستند ، مي گي : آقا يه نصيحتي كن ؟! (( بعضي وقت ها آدم واقعاً لَجِش مي گيره ما يك ساعت ونيم اينجا منبر رفتيم از منبر اومديم پائين . خسته ، كوفته ، نيم ساعت ، 45 دقيقه هم مداحي ، داريم مي ميريم ، اومده مي گه آقا يه نصيحتي كن ، مي گم : خُب آقا قربونت برم من از سرشب داشتم نصيحت مي كردم ! خب اين منبر پس چيه ؟ ما اينجا كه بالانس نمي زنيم ، داريم نصيحت مي كنيم ! همين ها رو عمل كن . بعضي ها همين جوري ، گذري ، اصلاً دوست دارن ، بعضاً يه دفترچه هم همراشون دارن ، آقا يه چيزي بنويس ! خيلي هم خوبه ، بشرطي كه عمل هم بكنيد . نه كه دفترچه داشته باشيد مثلاً نشون بديد آقا بنده حضرت آيت الله العظمي فلاني برام اين رو نوشته . آقا چقدر عمل كردي ؟! )) چون آقا اميرالمؤمنين (ع) احساس كرد همام با نيتِ عمل كردن به هرچه كه مي امشب مي شنوه ، وارده شده ، فرمود : آقا ! مردش هستي تا آخرِ خطبه رو من واست بگم ؟ يه خطبه برات دارم صفات متقين هست ، گفت : بله آقا بفرمائيد ! بعد آقا به اطرافيان فرمودند : اين رو مي بينيد ؟ اين ظرفيتش بالاست ، من خطبه رو مي گم ولي قولتون مي دم كه اين نمي كشه . آ خر خطبه ، همام صيحه اي زد و بيهوش شد و از دنيا رفت . گفت : اگه متقين اينجورين من يكي ظرفيتش رو ندارم . اين خيلي مهمه ، ظرفيت و معرفت انسان نسبت به معارف الهي .

بعضاً مي بيني كه خود امام حسين (ع) داره وعظ مي كنه ، خودِ اميرالمؤمنين (ع) رو منبر نشسته داره وعظ مي كنه ، ديگه از اين كلام نافذتر و فصيح تر ، با عمل تر ، از اين صورت زيباتر ، تمام مقدمات و زمينه هاي يك وعظِ موثر و تأثير گذار در علي (ع) جمع هست. اما يه عده نشستن مردمِ كوفه كه هيچي رو تشخيص نمي دن ، آقا خطبه هايي كه ايشون گفته الان بزرگان ما جلدها كتاب نوشتن ، شرح كردن ، اما اونهايي كه پاي خطبه بودن سر سوزني تحول در دلشون ايجاد نشد ، زمينه دل بايد آماده باشه ، زمين اگر به قول قرآن كريم « نَكِد » باشه هرچي بذر بريزي فايده نداره . لذا بعضي اوقات قلبش زنگ مي زنه .

قبل از همين مجلس ، به من مي گه : آقا ! برادرم رو آوردم اين مجالس هيچي تأثيري روش نگذاشته ! روز به روز هم بدتر شده ، شما بلد نيستيد ! خوب راستم مي گه . من بلد نيستم ، ولي بحث سر اينه كه هميشه از مقام واعظ سؤال نكنيد مستمع هم بايد يه چيزي بارش باشه ، يعني زمينه دل بايد مهيا باشه و اين زمينه مهيا در همام بود . لذا اميرالمؤمنين (ع) باز كرد . ببينيد علي (ع) هرجايي حرف نمي زنه . يه جا دو نفر ، سه نفر اومدن ، درِ خونه رو هم بستن ، گفتن : آقا ! يه نصيحتي بفرمائيد ! ( از همين مدل هاي قبلي كه الان گفتم) آقا فرمود : شما اهلش نيستيد ، گفت : آقا ما اهل اصحابِ سرِ شما نيستيم . فرمودند : نه آقا شما نيستيد ، گفتن : آقا هستيم امتحان كنيد ! خيلي اصرار كردند ، علي (ع) فرمودند : خيلي خب ، شروع كرد جمله اول رو گفت ، جمله دوم رو گفت ، حالا جملات رو من اگه الان بگم شماها تو اين مباحث عرفاني زياد توجيه نيستيد . بعضاً سوء تفاهم مي شه ، نمي گم . جملاتي بود كه يه كم ميل به عرفان خيلي درجه بالا داشت . فنا در خداوند بود ، تو ماية مثلاً انا الحق مثلاً آقا اولي رو گفتن ، دومي رو گفتن ، يه دفعه اين دو سه تا به همديگه يه نگاهي كردند بَه بَه ! اين داره چي چي مي گه ؟! پا شدن رفتن ، گفتن بريم . بريم به مردمم بگيم اين علي (ع) نمي دونيد چه آدميه ؟ يه چيزايي گفت ، امشب ما شاخ درآورديم . اصلاً اين كيه ؟ كفر داره مي گه . پا شدن برن . آقا به درب خونه فرمودند : بسته شو ! درب بسته شد ، هر كاري كردند نتونستند در رو باز كنن ، برگشتن گفتن آقا غلط كرديم ، ببخشيد ، گفت : گفتم ، شماها اهل اصحابِ سرّ نيستيد شما خودتون اصرار زيادي مي كنيد ، بعد توجيه شون كرد : كه آقا ! اين كه مثلاً گفتم ، انا الحق ، قضيه اين جوري بوده ، قضيه اين بود ، در سطح خودشون قضيه رو پائين آورد . بعد هم گفت آقا در باز شو ! آقا التماس دعا ! بريد بيرون .

ولي يه وقتي هست نه ، اصحابِ سرّند ، اميرالمؤمنين (ع) اينجوري شروع مي كنه ، فلمُتقون فيها هم اهل الفضائل . همام ! مي خواي بدوني عاشقانِ الهي كيا هستند ؟ ( اگه امشب دقت كنيد با اين سه بحث ـ محبت الهي ، عاشقان الهي و عبادت عاشقانه ـ يه باب جديدي از دين و عبادت به روي همه ما انشاءالله باز خواهد شد . ما هم كه اهل نيستيم فقط بلديم ، دعا كنيد كه ما هم بتونيم عمل كنيم ، اونها هستند كه بايد ما رو تو مسير بندازن . )

منطقهم صباب وقتي حرف مي زنه آدم كيف مي كنه ، يه بار افراط يا تفريط در صحبت كردنِ اينها ديده نمي شه ، اين متقي هست ، چون متقي هست و جهادِ با نفس كرده مصداق لنهدينهم سبلنا شده خداوند تو دهنش مي ذاره چي بگو ؟ ( جلسة قبل براتون گفتم ، حالا دارم مصداقاشون رو مي گم ) آقا بارها پيش اومده براي خودِ بنده ، شخصيتي از بزرگان كه مراجعه كردم ، امري فرمودند ، نصيحتي كردند ، هموني رو گفته كه من مي خواستم ، هموني كه براي من لازم بوده .

قبلاً هم گفتم : حضرت آيت الله مرواريد كه دنيا بدون حضور اين بزرگان خيلي دنياي بي مصداقي مي شه ، دعا كنيد ايناها اگه شده 200 سال عمر كنند سايه شون روي سر ما بمونه . خدمت آقاي مرواريد بعضي از دوستان كه مي رفتند بر طبق اون چيزي كه لازم بود بهشون دستور مي دادند ، آقا فلان كار رو بكن ، يكي از رفيقاي ما كه الان اواخرِ درسِ خارجشون هست ، و الان داره مجتهد مي شه اين زمان جنگ طلبه فاضلي بود ، سالِ 63 ايشون اصول مي خوند ، اصول هم درس مشكليه بدون استاد خيلي سخته . بعد مي گفتش كه با خودم گفتم : من حالا درس اصول رو تموم كنم تا يه جايي برسونم ، حداقل تا آخر اصول فقه ، تا اول رسائل بذار بخونم بعد جبهه مي رم ، گفتم برم پهلوي آيت الله العظمي زنجاني ، امام جماعتِ مسجد ( خيابونِ دانشگاه مشهد سيد عز الدين زنجاني . ) استفاده كنم ، بگم آقا استخاره اي كنيد كه حالا ما چه كار كنيم ؟ چه كار نكنيم ؟ برم جبهه يا نه ؟ مي گفت : رفتيم نشستيم . مي گفت : ايشون طبعش اينطوريه كه يه كم لاي قرآن رو باز مي كنه و مي بنده ، بعد ديگه مي گه چه خبره ؟ يه كم عقب تر هم مي شينه ، مثلاً كساني كه مي خوان استخاره كنن ، ما خودمون هر وقت مي خوايم سؤال كنيم يه كم عقب تر مي شينيم ، آقا نبينه وحشت كنه ، يه يا ستار العيوب هم يواشكي مي گيم كه : خدايا ! خلاصه ما رو داشته باش ، دارم مي گم : منطقهم صباب ، همين طور آروم گفتم : حاج آقا استخاره ! مي گفت : قرآن رو باز كرد ، بست . عصباني شد ! برگشت يه نگاه تندي به من كرد و گفت : خجالت نمي كشي ؟! گفت : آقا ! يا ابوالفضل العباس ! حاج آقا چي شده ؟! گفت : مردِ حسابي ، امام حنجرش داره پاره مي شه ، مي گه جبهه ها خاليه ، تو اومدي استخاره مي كني ؟ بَه ! بابا ! اين تا تهش رو خونده ، مي گفت : آقا ما دست و پا لرزون با دو زدم بيرون ، نزديك بود بخورم زمين ، از تو راه پله هاي مسجد تا تو خيابون دويدم ، داشتم مي رفتم زير ماشين كه بابا اين ديگه از كجا فهميده ؟!

جلسه قبل گفتم كه امام صادق (ع) فرمودند از مؤمنين بترسيد اِتقوا پرهيز كنيد از مؤمنين ! مؤمنين به درجة ايماني كه دارند ، چشماشون باز مي شه ، هر كس به يه درجه اي ، به درجة خاصي ، البته تا خط ايمان رو بايد برسيم ، يعني با گناه نكردن ، آدم مي رسه به اين درجه ، نه همه مؤمنين وگرنه ما همه مؤمنيم ، مؤمن گنهكار نباشه ، گفتن خدمت اين بزرگان كه مي ريد يه يا ستار العيوبي يواشكي بگيد ، گفتم : امام صادق (ع) فرمود : بپرهيزيد اينها به درجه ايماني كه دارن چشماشون بازه يه چيزايي رو مي بينن ، حالا اين رو نمي شه خيلي باز كرد ، و اين زمان داره ، مكان داره ، وقت داره ، ولايت خداوند مؤثره ، و غيره و غيره . حالا عنايت كنيد منطقهم صباب اين صفات عاشقان الهيه .

چرا ؟

چون فرمودند : كنت لسان هل الذي ينطق به . منِ خدا وقتي كه به من عشق ورزيد ، وقتي باهاش رفيق شدم ، من زبونش مي شم . من به جاش حرف مي زنم ، لذا اون چيزي كه داره مي گه زبون منه . ملبس هم الاقتصاد لباسي كه مي پوشه لباس ميانه روي است . اينها در هيچي افراط و تفريط ندارند .

استاد بزرگوارمون مي فرمودند : ما يه شب ، خدمتِ آقاي بهاء الديني ( رحمه الله عليه ) بوديم از سر شب تا ظهر فردا ، مي گفت گفتم الان مثلاً ايشون 200 ركعت نماز مي خونه ، 600 ركعت نافله ، ديدم نه ، نماز شبِ عاديش رو خوند ، 10 دقيقه ، يه ربع ، بيست دقيقه ، نيم ساعت قرآن خوند خيلي عادي ، ولي سيمش وصل بود ، فكر نكنيد حالا هر كسي از 12 شب شروع كرد تا صبح نماز خوند اين ديگه متقي و عاشق الهي هست . نه سيم بايد وصل باشه ، اونا به كميت نگاه نمي كنن به كيفيت نگاه مي كنن ،

لذا همين حضرت آيت الله بهاء الديني در خاطرات خودشون مي فرمايند : يك شبي پاهاي من خيلي درد مي كرد ، ديدم واقعاً بعد از چندين سال امشب من نمي تونم پاشم نماز شب بخونم ، ( مي گفت : بعد از رحلت حضرت امام (ره) بود . ) مي گفت خوابيده بودم ، با خودم گفتم : خدايا ! نمي تونم پاشم . همين طور با زبون استغفار كردم ، دراز كشيده بودم ولي بيدار بودم ، در بين بيداري و خواب ، ( حالا من نمي گم يعني من نمي دونم كه منظور ايشون خواب بوده يا نه در عالمِ واقع ديده ) امام (ره) اومد من رو صدا زد ، گفتند : حاج آقا رضا پاشو ! اين نماز شبه ر و يه شبم ترك نكن ، نمي دوني اينجا چه خبره ها ؟! مي بينيد ؟ با اين كه كار اونقدرها كميت نداره اما كيفيت داره و بالاست و سيم وصلِ كه حتي يك شب هم كه نخونده خدا صدا مي زنه .

كتابِ بسيار بسيار ارزشمندِ اسرار الصلوه آميرزا جواد آقا ملكي تبريزي كه انشاء الله حالا حالاها و به اين زوديا ترجمه فارسي نخواهند كرد ، يك جمله عربي و بسيار زيبا و عالي داره در اونجا مي گه كه آميرز جواد آقا مي فرمايند كه بعد حضرت امام (ره) و بقيه بزرگان فرمودند كه اينجا آميرزا جواد آقا اون شخصي كه الان داره مي گه خودشه . مي گه كه بنده به عينه مي دانم بعضي افراد هستند كه اينها وقتي مي خوابند ، فرشتگان آنها را براي نماز شب بيدار مي كنند . به لفظِ ( آقا ) آقا ! يا الله ! يعني به لفظ آقا ، آقا رو هم فارسي نوشته كه حضرت امام (ره) و بقيه بزرگان نظرشون اينه كه خود آميرزا جواد آقا رو مي گه ، فرشته ها ميان بيدارش مي كنن اين كيفيت كار رو بالا مي بره . بارها هم گفتيم . ملبس هم اقتصاد يعني اينكه آقا زياده روي نكنند ،

خواهرا گوش مي دن يا نه ؟ چون خواهرا متخصصِ زياده روي هستند ، چه از اين ور چه از اون ور . والله به خدا ! يعني اگه قرار باشه لوحِ افتخارِ افراط بديم به كسي اين حتماً 10 نفر اول خواهرا هستن ! زياده روي نكنيد .

حضرت آقاي بهجت فرموده بودند : يك دونه يازهرا (س) كوه رو تكون مي ده تموم . دنبال اصل كار باشين . ملبس هم اقتصاد و مشئُ هُم تواضع مشئِ شون ، ( منظور خط مشي شون ) اينه كه بر سَبيلِ تواضع گام بر مي دارند . غضوا ابصارهم اما حرم لله اينها چشمان خود را از آن چيزي كه خداوند دوست نمي دارد مي پوشانند . اين فقط نگاهِ به نامحرم نيست ، بلكه چشم پوشي از لذايذ ، مطامع و مقامهاي دنيوي ، چشم پوشي از دنيا ، دل نبستن به دنيا . جزوِ شيوه هاي اينهاست .

به ! اينجاش خيلي جالبه ( آقا هر كدوم اينطوري نيستيم التماس دعا ، يه فكري به حال خودمون بكنيم ، عاشقِ الهي صفتش اينه ) مي گه : وقتي اينها در بلا هستند ، وقتي در ناراحتي هستند ، هيچ فرقي نمي كنه ، عبادتشون ، زندگيشون ، اخلاقشون و رفتارشون با وقتي كه در خوشي هستند ، اصلاً كسي تشخيص نمي ده ، و بعد مي فرمايند : اصلاً وقتي در بلا هستند عشق مي كنند . آقا عاشقِ الهي منتظرِ بلاست .




  • اي كه از كوچه معشوقه ما مي گذري
    برحذر باش كه سر مي شكند ديوارش



  • برحذر باش كه سر مي شكند ديوارش
    برحذر باش كه سر مي شكند ديوارش



مطمئن باشيد امام صادق (ع) فرمود : سر سوزن ناراحتي شما رو به نحوي اين كريم جبران مي كنه ، كه دهنهاتون از تعجب باز بمونه . عشق مي كنه . بَه ! خدا منو قابل دونست .

مجنون كجايي ؟ ببين ! 200 هزار نفر كاسه دادن ليلي آش كنه ، همه رو آش كرد مال تو يكي رو زد شكست ، بعد آرام مي گه :




  • اگر با ديگرانش بود ميلي
    چرا ظرفِ مرا بشكست ليلي



  • چرا ظرفِ مرا بشكست ليلي
    چرا ظرفِ مرا بشكست ليلي



اينا در ارتباطاشون با خداوند اصلاً دنبال اذيت مي گردند ، كيف مي كنند ، عشق مي كنه ، عاشق همينه . از عذاب بردنِ در راه معشوق لذت مي بره ، حتي در عشق مجازي كيف مي كنه ، آرزوش اينه معشوق لب باز كنه ، هرچي كار بيشتر زحمت داشته باشه ، بيشتر كيف مي كنه ، با خودش مي گه: مگه نه اين كه معشوق داره مي بينه ؟!

وقتي در بلا هستند نه تنها ناشكري نمي كنند ، بلكه خيلي هم لذت مي برن ، اعظم الخالق في انفسهم خداوند در نزد نفس هاشون بسيار بسيار بزرگ هست ، امام زين العابدين (ع) كه امشب شبِ شهادتشون هست ، در تاريخ نوشته ، در روايات هست ايشون ، كنار آب مي نشست مي خواست وضو بگيره ، آستين ها رو بالا مي زد ، ساعتي قبل از اذان ، چشم به آسمان مي گشود ، خيره در آسمان و عظمت خلقت ، اعظم الخالق في انفسهم . در عظمت خلقت خيره مي شد . ساعتي را مي گذروند . صداي مكبر بلند مي شد : الله اكبر ! هيچي نمي فهميد ، هيچي ! هر سه ماه يكبار پزشك مي آوردن پينه هاي پيشاني و زانوها و سر آرنج امام زين العابدين (ع) رو مي چيد و بعد گريه مي كرد . امام زين العابدين (ع) مي فرمود : اگر علي (ع) عبادت مي كرد ما چه مي كنيم ؟! اگه اين علي (ع) عبادت مي كرد ما عبادت نمي كنيم . اعظم الخالق في انفسهم .

( از اين روايتي كه مي خوام براتون بخونم برداشت بد نكنيد ، يه بار من خوندم برداشته نامه نوشته ، آقا چرا شما داريد نااميد مي كنيد ، نه ، تنها كاري كه ما تو عمرمون نكرديم اينه كه نااميد كنيم ، اعظم الخالق رو مي خوام بگم ها ، يعني خدا اينقدر بزرگه )

امام باقر (ع) مي فرمايند : بنده گنهكار اگر تمام عمرت رو اونقدر اشك بريزي ، كه اشك چشمت خشك بشه و خون از چشمت بياد و بر گونه هات ردِ جوي اشك باشه و بدنت نحيف بشه از روزه گرفتن ، پوست و استخون بشي و اونقدر سجده بري كه پيشونيت زخم بشه و اونقدر روزه بگيري كه زبانت خشك بشه و به كامِ دهانت بچسبه ، و هر شب در سالهاي عمر احياء بداري و هر روز جهاد كني بابت يك دونه گناهي كه در پيشگاه عظمت الهي مرتكب شدي ، اون رو جبران نكردي ، اعظم الخالق في انفسهم نه اينكه خدا نمي بخشه ، خدا كريمِ ، مي خوام بگم : آقا خالق خيلي عظيم هست ، در پيشگاه خدائيم ، بد جايي داريم گناه مي كنيم ، شما مثلاً يه دونه گناه ناجور كنيد مادرت مي بينه ، چقدر ناراحت مي شي ، پدرت ببينه ، بيشتر ، يه كسي كه بهش ارادت داري تو اين شهر ، يه مقام روحاني و معنوي ببينه بيشتر ، مرجع تقليد ببينه . بيشتر . روز قيامت نگاه مي كني مي بيني خدا ديده ، فاطمه (س) ديده . مي گه : اونجا مي فهمي كه چقدر وضع خراب بوده . اعظم الخالق في انفسهم و ما يلفضُ من قولٍ الا لديه رقيبُ عتيد اي مردم تند تند تند حرف مي زنيد ، تند تند داريد زندگي رو مي گذرونيد ، يك واوِ شما رو روزِ قيامت به رختون مي كشن و ما يلفض من قولٍ

و بعد مي فرمايند : سَقُرَ ما دونَ مؤمن اَعْيُنِهم اينها كساني هستند كه چون خدا براشون بزرگه بقيه رو دور مي ريزن . هيچ توجه ديگه اي به مردم و به دنيا و به چيزي غير از خدا نمي كنند ، فانيِ در خدا هستند . فاني در ذات خدا هستند . اصلاً خدا تمام وجودشون رو پر كرده و كسي كه ديدش ، اخلاقش ، خوي اش ، خلقش ، خدايي باشه ، اين دنيا به دلش راهي نداره . خانة دل را به يك نفر بيشتر اجاره نمي دهند هيچ جاي دنيا نيست بگن يه خونه رو به دو نفر اجاره مي ديم ، فرمود : دل يك بخش است ، اين يه بخش هم فقط مخصوصِ خداست . فرمود:




  • ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند
    تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري .



  • تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري .
    تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري .



روايت قدسي مي فرمايد : بنده من ! همة جهان رو براي تو خلق كردم ، و تو رو براي خودم خلق كردم ، تو مال مني .




  • در يمني ، چو با مني ، پيشِ مني
    چو بي مني ، پيشِ مني ، در يمني



  • چو بي مني ، پيشِ مني ، در يمني
    چو بي مني ، پيشِ مني ، در يمني



و هرچه هست در پيشگاه خالق مي بينند . آقا چرا اينجوري شد ، چرا اونجوري شد . چرا بلا اومد چرا بلا نيومد ؟ چرا توفيق داري ؟ چقدر عباداتت زياده ، آقا تو چقدر آدمِ مؤمن و مقدس و نوراني هستي ، مرجع تقليد ، عارفِ جليل القدر ، حضرت آيت الله العظمي اراكي لحظات آخر عمر از ريشهاي سفيدش اشك مي چكه رو دامنش، آرام زير لب زمزمه مي كند ، مي گه :




  • برگِ عيشي به گور خويش فرست
    اراكي ! كس نيارد ز پس تو پيش فرست



  • اراكي ! كس نيارد ز پس تو پيش فرست
    اراكي ! كس نيارد ز پس تو پيش فرست



آقا توفيق داشتي ؟ مي گه :




  • اي دل اگـر نخواندت ره نـبري به كـوي او
    گر نروي به سوي او راست بگو كجا روي
    هر طرفي كه رو كني ملك وي است و كوي او



  • بـي قدمـش كجـا توان ره ببري بـه سـوي او
    هر طرفي كه رو كني ملك وي است و كوي او
    هر طرفي كه رو كني ملك وي است و كوي او



آقا ! كجا مي خوايم فرار كنيم ؟ اصلاً اگه خالق در چشم ما عظيم نباشه كي مي خواد عظمت داشته باشه ؟

هرچه زِ ما شنيده اي ، آن زِ خدا شنيده اي ، چون همه گفتگوي من هست گفتگوي او .

تمام وجودش خداست . به به ! قلوبهم محزونه دائماً در قلبش حزن داره . اميرالمؤمنين (ع) جواني رو ديد به غفلت داره مي خنده ، ( خوب به كلام دقت كنيد . ببينيد خندة با غفلت فرق داره ها ) به غفلت مي خنده قهقهه مي زنه . آقا دستش رو آرام گرفت گفت : آيا اگر الان از دنيا بروي مي داني جايت در بهشت است يا جهنم ؟! عرض كرد : نه آقا نمي دونم گفت : پس چرا مي خندي ؟ به چي داري مي خندي ؟

قلوبهم محزون مؤمنين قلبهاشون محزونه ، گرچه در صورت بشاش ، متبسم هستند ، اما قلب هاشون محزون است . سرورهم مئمونه به كسي آزاري نمي رسانند ، كسي از دستشانن ، از زبانشان ، از عملشان ، از مالشان اذيت نمي شود ، اجسادهم نحيفه بدن ها رو در اثر عبادت آب كردند ، گوشتي براي قبر نگذاشتند .

يه 10 سال بريم عقب ببينيم شهيد كاوه ، تو قبر چه مي كرده ؟ ببينيم زنِ شهيد همت چه تعريف مي كنه ؟ ببينيم شهيد باكري چه مي كرد ؟ ببينيد خرازي چه مي كرد ؟ عاشقانِ الهي قلوبهم محزونه و اجسادُ هم نحيف و اون هايي كه موندند حتي اينقدر درجه بالا بود كه خداوند اجازه نداد ، ذره اي از گوشت اينا وارد زمين بشه . گفت : همه وجودتون بايد فناء من بشه ، لذا فقط يه مشت استخون ازشون برگردوندند . ( عاشقانِ الهي ! )

حاجات هم خفيف با يه لقمه نون سير مي شه ، با يه كاسه ماست رفع و رجوع مي كنه با يه زير انداز ، آروم دستش رو زير سر مي ذاره ومي خوابه . چنان راحت مي خوابه ، چه بسا ثروتمنداني ، كه در بسترهاي نرم و راحت خواب ندارند . داره زير لب آروم ذكر مي گه : يا الله ! ، نيمه هاي شب از خواب مي پره مي بينه ، حول شد نگاه به آسمون مي كنه ، ساعت چنده ؟ خدا خيلي منتظر نمونده باشه ! آرام وضو مي گيره .

امام مجتبي (ع) مي فرمايند : نيمه شب ديدم صداي ناله اي از تو حياط خونه مي ياد ، ديدم يكي داره مي گه كه يا لطيف اِرحَم عبدك الضعيف ديدم مادرم فاطمه (س) يه دست به پهلو گرفته يه دست رو بالا گرفته ، آروم داره اشك مي ريزه : يا جليل ارحم عبدك الضعيف ( حاجات هم خفيف ) زياد دنبال دنيا نمي ره .

انفسهم عفيفه در خياباني كه گام برمي داره ، تمام خلائق رو به چشم ناموس خدا مي بينه ، چشمهاش به پائينه ، در خيابان كه راه مي ره مانند مادرش فاطمه (س) حجاب مي گيره ، در خيابان كه گام بر مي داره ، مانند علي اكبر حسين (ع) گام برمي داره ، كه فرموند : وقتي گام برمي داشت تمام جوان هاي مدينه متعجب مي شدند : جوان به اين زيبايي و اينقدر غضِ بصر ! خب اينها خيلي سخته ، اينها ( متقين ، عاشقان الهي ) خيلي كار مشكلي مي كنند .

اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايند : نه صَبَروا صبر مي كنند . اياما قصيده ( چقدر بهتون گفتم بچه ها اين 4 روز و نصفي رو گناه نكنيد ؟ ) صبروا اياماً قصيده اينا يه چند روزِ كوتاهي رو گناه نكردن ايام خيلي كوتاهي رو صبر مي كنند بر گناه و معصيت و مصيبت اَعْقَبتم راحتاً طويله در عوض يه روزي مي ياد درِ بهشت رو باز مي كنند مي فرمايند : أينَ الفاطميون ؟ اولين كسي كه جواب مي ده ، اين هست ، مي گه : منم ، منم و بعد مي فرمايند اَرادَتهم الدنيا و لم يريدها دنيا دنبالشون مي دوه ، هي مي گه : بيا ، بيا ، بيا ! ولم يريدوها اونا ميلي به دنيا نمي كنند ، لايرزونَ مِنْ اعمالهم القليل از اين قليل عبادات و طاعاتشون راضي نمي شن . هميشه خودشون رو در درگاه خداوند بدهكار مي دونن و مي فرمايند : آخر مرگشون ! بَه ! چه مرگ زيبايي است ؟!

حاج شيخ مرتضي حائري ، پسر مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم در كتاب شريفشون نقل مي كنند : عارف كامل و جليل القدر حضرت آقاي فاضل اردكاني رحمه الله عليه مي فرمايند : من در محضر آقاي حجازي ( ايشون از علماي درجه يك بودند ) نشسته بودم موقع احتضار اين مرد به بيماري استسقاء دچار بود يعني آب نمي تونست بخوره ، بعد مي گفت يه لحظه چشماش رو باز كرد به پسرش گفت ، براي من آب بياريد ، گفتند : چشم ، آب خورد ، خوب آب خورد ، بعد خنديد ، با لهجة يزدي گفت : آبِ خوبي خورديم ، مرگ خوبي هم بكنيم ، پاها رو رو به قبله دراز كرد ، اشهد ان لااله الله رو گفت و از دنيا رفت . مرگ زيبا ، مرگِ راحت . آرام ، آرام ، آرام .

/ 1