عالی ترین مکتب اخلاقی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عالی ترین مکتب اخلاقی - نسخه متنی

محتشم مؤمنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عالي ترين مكتب اخلاقي

محتشم مؤمني

خبرگزاري فارس:اما يكي از قوانين و قواعدي كه بدون شك بايد اسلام و قرآن را به عنوان بنيانگذار و پيشتاز پايه ريزي آن دانست همانا «اصل قرار دادن انديشه و شيوه تفكر و اعتقاد، در مناسبات و ارتباطات ميان انسانهاست.» به عبارت ديگر در قرآن كريم و بالمآل در آئين آسماني اسلام، آنچه باعث برقراري ارتباط ميان انسانها شده و آنها را به يكديگر پيوند ميدهد و موجب مي شود در موضع گيري هاي فردي و اجتماعي «له» يا «عليه» كسي اظهارنظر و يا اقدام نمايند، قبل از هرچيز «پيوندمكتبي و عقيدتي» است و نه ارتباطات نسبي و سببي.

«گوستاو لوبون» مستشرق و اسلام شناس فرانسوي گفته است: «مكتب اخلاقي قرآن، عالي ترين روش فضائل اخلاقي است. قرآن مردم را به صدقه و احسان و عفت و بزرگواري و اعتدال و ميانه روي تشويق نموده و آنها را به اهميت وفاي به عهده و پيمان خوانده و به دوستي با همسايگان و پيوست با خويشاوندان و دادن حقوق مستحقان و مراعات حال بيوه زنان و درماندگان و اهتمام در امر يتيمان و بي پدران دستور داده است. اينها است آن آداب و تربيت عاليه اي كه قرآن مردم را بسوي آنها دعوت كرده و اين تربيت و آداب و مراتب، بالاتر از انجيل و آداب آن است.» 1 و اما يكي از قوانين و قواعدي كه بدون شك بايد اسلام و قرآن را به عنوان بنيانگذار و پيشتاز پايه ريزي آن دانست همانا «اصل قرار دادن انديشه و شيوه تفكر و اعتقاد، در مناسبات و ارتباطات ميان انسانهاست.» به عبارت ديگر در قرآن كريم و بالمآل در آئين آسماني اسلام، آنچه باعث برقراري ارتباط ميان انسانها شده و آنها را به يكديگر پيوند ميدهد و موجب مي شود در موضع گيري هاي فردي و اجتماعي «له» يا «عليه» كسي اظهارنظر و يا اقدام نمايند، قبل از هرچيز «پيوند مكتبي و عقيدتي» است و نه ارتباطات نسبي و سببي و يا هم نژادي و هم ميهني و همزباني و امثالهم و آن چنان پيوند و ارتباطي كه برقرار ميشود بسي ارجمندتر و مستحكمتر از پيوندهاي خويشاوندي و ظاهري خواهد بود و از همين منظر و با عنايت به همين شيوه اعتقادي است كه فردي همچون سلمان فارسي، ايراني زاده اي كه فاقد هرگونه پيوند ظاهري و دنيوي (از قبيل آنچه بدانها اشاره شد) با اولين شخصيت اسلام يعني پيامبر اكرم(ص) ميباشد. به خاطر هم افق بودن انديشه ها و اعتقاداتش با آن حضرت(ص) به مقام و رتبه اي از فضيلت دست مي يابد كه در شأن او ميفرمايد: سلمان از خاندان ماست2.

ولي برخي از نزديكان و بستگان سببي و نسبي آن حضرت(ص) به علت دور بودن از شيوه و منش اعتقادي و رفتاري ايشان، مستحق دوري از رحمت الهي شده و در واقع پيوندش با پيامبر(ص) قطع شده و در رديف بيگانگان قرار مي گيرد و اين حقيقتي است كه علي عليه السلام نيز در سخني حكيمانه بدان اشاره فرموده: «دوست محمد(ص) كسي است كه اطاعت از فرمان خدا كند هرچند نسبش از او دور باشد و دشمن محمد(ص) كسي است كه نافرماني او كند هرچند قرابت و خويشاونديش با او نزديك باشد.»3 نتيجه آنكه در قرآن محمدي و آئين احمدي، همدلي و همفكري جايگاه و مقامي والاتر از همزباني و هم نژادي و هم خانوادگي دارد همچنانكه مولوي عارف نامي قرن ششم سروده است: «همزباني خويشي و پيوندي است يار با نامحرمان چون بندي است اي بسا هندو و ترك همزبان اي بسا دو ترك چون بيگانگان پس زبان همدلي خود ديگر است همدلي از همزباني بهتر است» 4

ولكن همانطور كه گفته آمد، ريشه هاي اين طرز تفكر و اعتقاد را بايد در قرآن كريم جستجو نمود. از همين رو در ادامه اين نوشتار به برخي از آيات قرآن كريم كه بر «قرابت و نزديكي اعتقادي و مكتبي» تأكيد نموده اند اشاره مي نمائيم: آيه نخست: سزاوارترين مردم به ابراهيم، آنها هستند كه از او پيروي كردند و اين پيامبر ]حضرت محمد«ص»[ و كساني كه به او ايمان آورده اند و خداوند ولي و سرپرست مؤمنان است. سوره مباركه آل عمران آيه 68

اين آيه شريفه يكي از مشهورترين آياتي است كه در آن به روشني بر «پيوند مكتبي و اعتقادي» تأكيد گرديده است. در دو آيه قبل از آن خداوند عزيز، يهود و نصاراي عصر پيامبر اكرم(ص) را به خاطر اصرار بي پايه و اساسشان مبني بر نسبت دادن ابراهيم(ع) به پيروي از آئين موسي(ع) و عيسي(ع)، مورد ملامت و سرزنش قرار ميدهد. چراكه آنان قصد آن داشتند كه با انتساب او به خويش، براي خودشان به اصطلاح فضيلت بتراشند و با اين عمل به مقابله با پيامبر(ص) و اسلام برخيزند ولي خداوند متعال در اين آيه و يك آيه قبل از آن خط بطلان بر اين عمل كشيده و به صراحت اعلام ميدارد كه اولاً ابراهيم(ع) پيرو هيچكدام از اديان، يهودي و مسيحي نبوده بلكه موحدي خالص و مسلمان بوده كه هرگز گرد شرك نگرديده و ثانياً انتساب ظاهري و پيوندهاي سببي و نسبي با يك شخصيت آسماني و الهي به خودي خود و به تنهايي فضيلتي را براي افراد اثبات نمي كند بلكه آنچه در درجه نخست بايد مدنظر قرار گيرد رعايت تقواي الهي و ميزان متابعت و پيروي از راه و منش پيامبر(ص) ميباشد و تنها اين شرط اساسي است كه معيار و ملاك فضيلت ميباشد و نه امور سطحي كه برخاسته از جبر طبيعي ميباشند. زيرا همانطور كه ميدانيم آنچه به آدمي و اعمال او جنبه قداست و فضيلت مي بخشد «اختيار» است. چون انسان در پيروي از هواي نفس و يا مخالفت با آن مختار و آزاد ميباشد و آنگاه كه در برابر تمايلات سركش خويش مقاومت كرده و تقواي الهي پيشه مي كند و به متابعت و پيروي از اوامر خداوند و پيامبر او تن در ميدهد داراي چنان فضيلتي مي گردد كه از فرشتگان نيز برتر ميشود. پيوندهاي مكتبي كه برخاسته از عقايد و افكار بوده و ريشه در اختيار آدمي دارند نيز از قبيل همين امور ميباشند كه آدمي را در سلك فرشتگان و حتي برتر از آنها قرار ميدهند ولي پيوندهاي ظاهري ميان افراد نظير پيوند پدر و فرزندي و امثالهم اموري جبري هستند كه به تنهايي نميتوانند ملاك برتري قرار گيرند و به قول معروف «گيرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل؟»

آيه دوم: «نوح به پروردگار عرض كرد پروردگارا! پسر من از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حكم كنندگان برتري. فرمود: اي نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غيرصالحي است...» سوره مباركه هود آيات 45 و 46 اين آيات حكات كننده بخشي از سرگذشت پيامبر عظيم الشأن الهي حضرت نوح عليه السلام ميباشند و مربوط به زماني هستند كه واقعه طوفان حادث شده و نوح(ع) بر عرشه كشتي خود نظاره گر هلاكت و نابودي سركشان و مخالفان و ظالمان است. در اين حال ناگاه در ميان آنانكه در معرض غرق شدن قرار گرفته اند فرزند خود، «كنعان» را مشاهده مي كند و از خداوند بواسطه وعده اي كه قبلاً به او داده شده بود نجات او را طلب مي كند. ولي در جواب او ندا مي آيد كه اي نوح اميدي به نجات او نداشته باش و علاقه خود را نسبت به او قطع نما چراكه اگرچه ازنظر ظاهري و به سبب پيوند و رابطه پدر و فرزندي او از اهل تو محسوب ميشود ولي از آنجا كه در قاموس ما اصل بر «پيوند مكتبي» ميباشد بر همين اساس او از اهل تو نبوده و محكوم به نابودي و هلاكت ميباشد. در آيه فوق الاشاره عبارت «انه ليس من اهلك» با تمام اختصار و ايجاز حاوي بلندترين مفاهيم و خود به تنهايي يك مكتب ميباشد! (چراكه خط و مشي حركت تمامي انبياء را در نهضتهاي اصلاحي شان مشخص ميفرمايد) مكتبي كه در آن «نورچشمي و امتياز خويشاوندي در برابر پيوند مكتبي و معنوي مفهومي ندارد.» 5 بلكه ميزان و معيار، حركت درجهت اهداف و مقاصد عاليه اي است كه خداوند تعيين فرموده است و براساس چنين معياري است كه «فرزند واقعي و بلافصل پيامبري همچون نوح براثر گسستن پيوند مكتبي اش با پدر، آنچنان طرد مي شود كه با «انه ليس من اهلك» روبرو مي گردد.» 6

آيه سوم

در سوره مباركه هود آيه 81 چنين مي خوانيم: «گفتند اي لوط! ما رسولان پروردگار توايم، آنها هرگز دسترسي به تو پيدا نخواهند كرد، در دل شب با خانواده ات حركت كن و هيچيك از شما پشت سرش را نگاه نكند، مگر همسر تو كه او هم به همان بلائي كه آنها گرفتار مي شوند گرفتار خواهد شد، موعد آنها صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟!» در آيات بسياري از قرآن كريم، خداوند عزيز به بيان سرگذشت يكي از انبياء خويش بنام لوط پرداخته و ماجراي زندگي او را به منظور عبرت گرفتن مردمان نقل فرموده است و در تمامي آنها (و ازجمله آيات فوق الاشاره) به هلاكت همسر اين پيامبر گرامي اشاره گرديده است. چراكه او اگرچه بواسطه پيوند ازدواج و ارتباط سببي در كنار لوط زندگي مينمود و بر همين پايه جزء خاندان و اهل او به حساب مي آمد ولي از آنجا كه مسير حركت اعتقادي و معنوي و سير تفكر و انديشه اش درست درجهت مخالف لوط(ع) قرار داشت و دل در گرو مهر گنهكاران نهاده بود و حتي در مواقعي با آنها بر عليه لوط(ع) همدست و همداستان مي شد، و با اين رويه و رفتار، درواقع پيوند مكتبي خود را با لوط قطع كرده بود، آنگاه كه فرمان الهي مبني بر مجازات گنهكاران قوم لوط نازل گرديد او نيز در زمره هلاك شدگان قرار گرفت و بر او رفت آنچه بر آن قوم ستمكار رفت و به خسران و عذاب ابدي گرفتار آمد و بدين ترتيب اين حقيقت معنوي كه در پيشگاه خداوند، تنها و تنها ايمان و حركت در مسير حق و حقيقت مايه فضيلت و برتري ميباشد و لاغير به منصه ظهور رسيد. به تعبير شاعر آسماني شيراز حافظ عليه الرحمه: در كوي ما شكسته دلي مي خرند و بس بازار خودفروشي از آن سوي ديگر است7

آيه چهارم

در سوره مباركه هود آيه 64 و آيه 65 آمده است: (صالح گفت) اي قوم من! اين ناقه خداوند است كه براي شما دليل و نشانه اي است بگذاريد در زمين خدا به چرا مشغول شود و هيچگونه آزاري به آن نرسانيد كه بزودي عذاب خدا شما را فرو خواهد گرفت. (اما) آنها آن را از پاي در آوردند و او به آنها گفت (مهلت شما تمام شده) سه روز در خانه هاتان متمتع گرديد (و بعد از آن عذاب الهي فرا خواهد رسيد) اين وعده اي است كه دروغ نخواهد بود.» اين آيات كريمه به بيان گوشه اي از سرگذشت قوم ثمود مي پردازد. آنانكه در سرزميني پرنعمت و آباد زندگي ميكردند و با استفاده از استعداد و نيروي خدادادي، در فن كشاورزي دست به ابتكاراتي زده و درنتيجه زندگي مرفه و آسوده اي براي خود تدارك ديدند، اما همچون بسياري از آدميان، دست يابي به نعمت فراواني روزي به جاي آنكه بر عبوديت و شكر آنها از خداوند سبحان بيفزايد، موجب طغيان آنها گرديد و مشغول ستمكاري و دست يازيدن به گناهان شدند، و چون طغيان و سركشي را از حد گذراندند و نصايح خيرخواهانه پيامبر خداوند حضرت صالح(ع) نيز در آنها كارگر نيفتاد و ناقه اي را كه صالح به عنوان معجزه و نشانه اي بر صدق دعوي خود، از دل كوه براي آنها بيرون آورده بود كشتند، به عذاب الهي گرفتار آمده و به هلاكت رسيدند.

و اما در آيات فوق الاشاره در تشريح چگونگي قتل ناقه مي خوانيم كه «فعقروها» يعني آنان ناقه را از پاي در آوردند، حال آنكه با رجوع به تاريخ و روايات اسلامي درمي يابيم كه كشنده ناقه تنها يك نفر بوده، و به اين ترتيب سؤالي كه مطرح ميگردد چنين خواهد بود كه اگر في الواقع كشنده ناقه يكنفر بوده است پس چگونه است كه در آيه شريفه براي قتل ناقه فعل جمع بكار رفته و اين عمل را به تمامي قوم ثمود نسبت داده است؟

در پاسخ بايد گفت«اين به خاطر آن است كه اسلام رضايت باطني به يك امر و پيوند مكتبي با آن را به منزله شركت در آن مي داند، درواقع توطئه اين كار جنبه فردي نداشت، و حتي كسي كه اقدام به اين عمل كرد، تنها متكي به نيروي خويش نبود بلكه به نيروي جمع و پشتيباني آنها دلگرم بود و مسلماً چنين كاري را نميتوان يك كار فردي محسوب داشت بلكه يك كار گروهي و جمعي محسوب مي شود.»8 و به اين ترتيب باز به اين حقيقت مي رسيم كه ارتباط روحي و فكري داشتن با يك گروه و يا يك فرد بسي مهمتر از ارتباط هاي جسمي و ظاهري است و از اين منظر چه بسا فردي در زمان حال زندگي كند ولي از آنجا كه روحيه و افكار او همسو با نيكوكاران در قرنهاي گذشته ميباشد در هرآنچه از اعمال نيك كه آنها انجام داده اند شريك بوده و از پاداشي همچون پاداش آنها برخوردار باشد و اين عالي ترين نوع پيوند و ارتباط ميان انسانهاست، چنانكه در تاريخ زندگاني اميرمؤمنان علي(ع) مي خوانيم: «هنگامي كه در ميدان جنگ جمل بر ياغيان آتش افروز پيروز شد، و ياران علي(ع) از اين پيروزي كه پيروزي اسلام بر شرك و جاهليت بود خوشحال شدند، يكي از آنها عرض كرد: «چقدر دوست داشتم كه برادرم در اين ميدان حاضر بود تا پيروزي شما را بر دشمن با چشم خود ببيند.

امام رو به او كرد و فرمود: اهوي اخيك معنا: بگو ببينم قلب برادر تو با ما بود؟! فقال نعم، در پاسخ گفت: آري. امام فرمود: (غم مخور) او هم با ما در اين ميدان شركت داشت.

سپس اضافه فرمود: از اين بالاتر به تو بگويم امروز گروههائي در لشگر ما شركت كردند كه هنوز در صلب پدران و رحم مادرانند (و به دنيا گام ننهاده اند!) اما بزودي گذشت زمان آنها را به دنيا خواهد فرستاد و قدرت ايمان با نيروي آنها افزايش مي يابد» 9 همانطور كه از عبارات فوق برمي آيد پيوند و ارتباط مكتبي از آنجا كه فراتر از زمان حركت مي كند و به اصطلاح حصار زمان را درهم مي شكند برترين نوع پيوند و ارتباط محسوب ميگردد و جالب اينكه اين نوع پيوند نه تنها در چارچوب زماني نمي گنجد كه در حصار مكان نيز محصور نمي ماند چنانكه در حديثي از امام علي ابن موسي الرضا(ع) مي خوانيم: «هرگاه كسي در مشرق كشته شود و ديگري در مغرب راضي به قتل او باشد، او در پيشگاه خدا شريك قاتل است.» 10

آيه پنجم: بريده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد)، هرگز مال و ثروت او و آنچه را به دست آورد به حالش سودي نبخشيد و به زودي وارد آتشي مي شود كه داراي شعله فروزان است... (سوره تبت آيات 1 تا 3)».

«عبدالعزي (ابولهب) بن عبدالمطلب، عموي پيامبر«ص»...»11 بود. «او و زوجه اش، با پيغمبر سخت دشمني مي ورزيدند...» (12) تا بدانجا كه شدت عداوت و كينه ورزي او با حضرت رسول(ص) در ميان مردم ضرب المثل شده و به همين خاطر ادبيات فارسي و عربي مسلمانان مشحون از اشعار و آثاري است كه منعكس كننده اين دشمني نابخردانه و شيطاني با بزرگترين سفيران الهي يعني پيامبر اسلام(ص) ميباشند. به عنوان نمونه مولوي در اين باره ميگويد: «بگسل اين حبلي كه حرص است و حسد ياد كن في جيدها حبل المسد آنكه جز انكار حق كارش نبود برد حسرت عاقبت بي هيچ سود» 13

خلاصه آنكه اين موجود شقي عليرغم دارا بودن ارتباطات نسبي با شخص اول عالم اسلام، از آنجا كه پيدايش و گسترش اين آئين مقدس را مانع اميال و هواهاي نفساني خود مي ديد، به مقابله با آن برخاست و در هر فرصتي با همدستي مشركين و كفار عصر جاهلي درجهت تحديد اسلام فعاليت مي نمود و درنتيجه به خاطر همين اعمال كفرآلود و ناپسند با نزول آيات فوق الذكر در سوره تبت، ارتباط نسبي خود با پيامبر(ص) را نيز از كف داد و بار ديگر قرآن كريم بر آن حقيقتي كه در اين نوشتار به كرات به آن اشاره كرديم يعني «اصالت پيوند مكتبي» در مقابل «پيوندهاي ظاهري و دنيوي» مهر تائيد زد. آري «با اينكه ابوالهب عموي پيغمبر اكرم(ص) بود و از نزديكترين نزديكانش محسوب مي شد وقتي خط مكتبي و اعتقادي و عملي خود را از او جدا كرد همچون ساير منحرفان و گمراهان زير شديدترين رگبارهاي توبيخ و سرزنش قرار گرفت.»14

نتيجه:

از آنچه در اين نوشتار درباره فضيلت پيوند مكتبي و ارحجيت آن بر ارتباطات و پيوندهاي ظاهري نظير خويشاوندي، همزباني، هم نژادي و... گفتيم و باتوجه به آيات متعددي از قرآن كريم كه در اين مقاله مورد استناد قرار گرفتند به خوبي روشن گرديد كه در اسلام عزيز مهمترين عامل برتري انسانها بر يكديگر و وصول به پاداش هاي اخروي و قرب پروردگار، همانا عمل به دستورات خداوند و برقرار نمودن پيوند عملي و حقيقي با اهداف عاليه اين آئين آسماني است و اكتفا نمودن به نام و نسب و قناعت كردن به عناوين ظاهري و خالي از محتوا و دل خوش بودن به ارتباطات نسبي و سببي با برخي از بزرگان دين بدون حركت در مسير آنان، راه به بيراهه بردن و مبتلا شدن به عذاب اليم پروردگار خواهد بود و از همين روست كه گروهي از عارفان حقيقي و واصلان قرب الهي كه داراي پيوند نسبي با پيامبر گرامي اسلام(ص) نيز بودند هرگز به اين پيوند و ارتباط فريفته نشده و عليرغم برخورداري از مقام عصمت و چنان امتياز والايي، همواره از عاقبت امر خويش انديشناك بوده و در مراقبت از ارتكاب معاصي سعي و جهادي پيامبرگونه مي نموده اند، چنانچه در احوالات امام ششم حضرت جعفربن محمدالصادق(ع) مي خوانيم: «يك بار داوود طائي پيش صادق(ع) آمد و گفت: اي پسر رسول خدا(ص) مرا پندي ده كه دلم سياه شده است. گفت: يا با سليمان، تو زاهد زمان هاي تو را به پند من چه حاجت است؟

گفت: اي فرزند پيغمبر شما را بر همه خلايق فضل است و پند دادن همه بر تو واجب است.

گفت: يا با سليمان، من از آن مي ترسم كه به قيامت جد من دست در من زند كه چرا حق متابعت من نگزاردي؟ اين كار به نسبت صحيح و به نسب قوي نيست، اين كار به معاملت شايسته حضرت حق بود...» 15 در پايان اين نوشتار تذكر اين نكته را ضروري مي دانيم كه دارا بودن پيوندهاي نسبي و سببي با اولياء خدا چنانچه همراه با عمل به دستورات پروردگار و پيشي گرفتن راه تقوي باشد خود موجب وصول به مراتب بالاتري از قرب و پاداش خواهد بود چراكه در اينصورت اينگونه پيوندها موجب تقويت دين و آبرومندي بيشتر اولياء الهي در دنيا و آخرت گرديده تبليغي عملي از راه و روش پاكان است و قصد ما در اين مقاله تنها ناپسند شمردن قناعت به پيوندهاي ظاهري بدون حركت در مسير منويات مكتب انسان ساز اسلام بود.

1-روزنامه اطلاعات 10/1/71

2-تفسير نمونه ج 27ص424

3-تفسير نمونه ج 2 ص 607 و 608

4-مثنوي معنوي، دفتر اول ابيات 1207-1205

5-تفسير نمونه ج 9 ص 118

6-همان

7-ديوان حافظ

8-تفسير نمونه جلد 9 ص 158

9-همان ص 159 و ص 160

10-تفسير نمونه ج 9 ص 159

11- سيد مصطفي حسيني دشتي- معارف و معاريف ج 1 ص 518

12-دكتر محمد خزائلي، اعلام قرآن ص 90

13-مثنوي معنوي

14-تفسير نمونه ج 27 ص 424

15-تذكره الاولياء عطار نيشابوري به تصحيح دكتر محمد استعلامي، ص 14.

/ 1