عدی بن حاتم در برخورد با معاویه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عدی بن حاتم در برخورد با معاویه - نسخه متنی

علی قائمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عدى بن حاتم در برخورد با معاويه

خبر مرگ على عليه السلام معاويه را شادمان نمود.بدان حد كه بى اختيار از جاى برخاست و از شدت شادى چنين سرود:به خرگوشان بگوئيد كه از اين پس بهر كجا كه بخواهند بروند و بچرند و به آهوان بگوئيد كه بدون خوف و وحشتى (از شير) بهر كجا كه دوست دارند بروند:

قل للارانب ترتع حيث ما ملكت و للظماء بلا خوف و لا حذر

او خود را آزاد ديد و رها يافت.مى دانست كه عرصه براى او خالى است بويژه كه لشكريان امام را مى شناخت و مى دانست آنها خسته و فرسوده اند،رمق كافى ندارد،در مقايسه ها خود را نسبت به سربازان او كه دستشان به مال و چپاول دارائى هاى مردم و حتى ناموس شان باز بود احساس فروترى و غبن مى كنند.

او پس از شهادت امام عليه السلام براى اينكه احساس دوستى و مودت مردم را نسبت به على عليه السلام بكاهد برنامه اى تهيه كرد كه در آن برخى از بزرگان و سران لشكر او را با وعده ها و وعيدها بنزد خود مى كشاند و مى كوشيد از آنها عليه امام عليه السلام اعتراف بگيرد ولى در اين راه در بسيارى از موارد شكست خورد و يا در مواردى با افراد دون طبعى مواجه مى شد كه ياوه گوئيهاى شان شخص معاويه را به نفرت وا مى داشت.آن نانجيب را به نزد او آوردند پرسيد از كجا مى آئى؟گفت از نزد على عليه السلام كه گنگ ترين و لال ترين افراد است!و حرف روزمره خود را نمى تواند بزند!!معاويه برآشفت و گفت على عليه السلام از افراد گنگ و لال است؟واى برتو،چه مى گوئى؟عرب پيش از او از فصاحت و بلاغت آگاهى نداشت.على به آنها درس فصاحت داد و...و آن فرد را از خود راند.

با عدى بن حاتم برخورد كرد كه سه فرزندش (طرفه،طريف،طارف) در صفين در ركاب على عليه السلام به شهادت رسيده بودند-معاويه براى اينكه خاطره تلخ مرگ فرزندان را در ذهن عدى تجديد كند پرسيد اين الطرفات؟بچه هاى تو كجايند؟گفت در صفين پيش روى على عليه السلام كشته شدند-معاويه گفت على عليه السلام در مورد تو انصاف بخرج نداد-بچه هاى او زنده اند و فرزندان تو در قبر-گفت من انصاف را درباره على رعايت نكردم-او كشته و در زير خاك است و من زنده.آنگاه بر اثر اصرار معاويه به توصيف على پرداخت و معاويه گريست-پرسيددر فراق او چه مى كنى و چقدر او را به ياد مى آورى گفت در فراقش چون مادرى كه جگر گوشه اش را سر ببرند مى سوزم و روزگار مگر مى گذارد فراموشش كنم؟ (1)

1- سفينة البحار ج 2 ص 170

در مكتب امام اميرالمؤمنين(ع) صفحه 427 ،دكتر على قائمى

/ 1