عقلانیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقلانیت - نسخه متنی

هارولد براون؛ سید ذبیح الله جوادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عقلانيت - هارولد براون ـ دکتر سيد ذبيح الله جوادي

اشاره:

«عقل» در تفکر اسلامي‌ و فرهنگ‌ مغرب‌زمين‌ در مجموعه‌ هميشه‌ از جايگاه‌ رفيع‌ و شايسته‌اي‌ برخوردار بوده‌ است، اما تلقي‌ و تحليلي‌ که‌ از اين‌ حقيقت‌ ممدوح‌ در دو فرهنگ‌ اسلامي‌ و مغرب‌زمين‌ - خصوصاً‌ غرب‌ پس‌ از رنسانس‌ - به‌ چشم‌ مي‌خورد، با يکديگر تفاوت‌ و در مواردي‌ تعارض‌ جد‌ي‌ دارد. عقل‌ به‌ همراه‌ ديگر شقوق‌ لغوي‌ آن‌ (در فارسي‌ و عربي‌ و معادلهاي‌ آن‌ در زبانهاي‌ لاتين) همچون، عقلي، عقلاني، عقلانيت، عقلگرايي‌ و معقول‌ با اينکه‌ در نگاه‌ اول‌ مفاهيم‌ نسبتاً‌ روشن‌ و مشخصي‌ را افاده‌ مي‌کنند، اما معلوم‌ نيست‌ که‌ اگر در ماهيت‌ آنها کاوش‌ بيشتر شود، وضوح‌ و روشني‌ آن‌ همچنان‌ محفوظ‌ بماند، در باب‌ ماهيت‌ عقل‌ و عقلانيت‌ در تفکر اسلامي‌ و مغرب‌ زمين‌ از دو ديدگاه‌ معرفت‌ شناختي‌ و هستي‌شناختي‌ مي‌توان‌ تأ‌مل‌ نمود.

‌‌به‌ بيان‌ ديگر، هم‌ مي‌توان‌ در تحليلهاي‌ تئوريک‌ علوم‌ انساني‌ از عقل‌ و عقلانيت‌ تفحص‌ نمود و نقش‌ معرفتي‌ آن‌ را ارزيابي‌ کرد و هم‌ مي‌توان‌ به‌ سير تاريخي‌ و عوارض‌ و لوازم‌ و نتايج‌ تحقق‌ خارجي‌ عقلانيت، عطف‌ نظر کرد.

‌‌به‌ هر حال‌ از هر يک‌ از اين‌ دو زاويه‌ بر موضوع‌ عقلانيت‌ نظر کنيم، - از آنجا که‌ اين‌ موضوع‌ با موضوعات‌ جد‌ي‌ ديگري‌ همچون‌ دين، سياست‌ و اخلاق‌ ارتباط‌ جد‌ي‌ دارد - بنظر مي‌رسد که‌ تحقيق‌ و بررسي‌ در آن‌ مي‌تواند در جامعة‌ فکري‌ ما آثار مطلوب‌ و مفيدي‌ دربرداشته‌ باشد. از اين‌رو بر آن‌ شديم‌ که‌ قسمت‌ معتنابهي‌ از شمارة‌ نخست‌ قبسات‌ را به‌ بحث‌ از «عقلانيت» و لوازم‌ و ثمرات‌ و شئون‌ آن‌ اختصاص‌ دهيم. مصاحبه‌اي‌ که‌ از اين‌ پس‌ مي‌آيد، حاصل‌ گفتگوي‌ قبسات‌ با متفکران‌ اتريشي‌ است‌ که‌ در اسفند 74 براي‌ شرکت‌ در سمينار دوره‌اي‌ ديالوگ‌ بين‌ اديان‌ با عنوان‌ «عدالت‌ در روابط‌ بين‌الملل» به‌ ايران‌ آمدند، حضور اين‌ انديشمندان‌ را مغتنم‌ شمرديم‌ و با وجود کمبود وقت، بحث‌ فشرده‌اي‌ را در باب‌ «عقلانيت» با ايشان‌ ترتيب‌ داديم، گواينکه‌ برايند سخنان‌ ميهمانان‌ محترم‌ اين‌ گفتگو، به‌ بحث‌ از عقلانيت‌ اختصاص‌ نيافت‌ ثمرة‌ بحث، مطلبي‌ است‌ که‌ ملاحظه‌ مي‌کنيد.

«پرفسور شنايدر» استاد دانشگاه‌ وين‌ و عضو هيئت‌ علمي‌ مؤ‌سسة‌ الهي‌ مذهبي‌ سنت‌ گابريل‌

قبسات: لطفاً‌ بفرماييد مفهوم‌ عقلانيت‌ و عقل‌گرايي‌ چيست؟

پروفسور شنايدر: عده‌اي‌ با بکاربردن‌ اين‌ لفظ‌ مي‌خواهند چنين‌ القا کنند که‌ در زمانة‌ ما همه‌ کارة‌ انسان‌ مغز اوست؛ دل‌ و ديگر قابليتهاي‌ فکري‌ و روحي‌ او در مقايسة‌ با قدرت‌ استنتاج‌ عقلي، قدرت‌ تجزيه‌ و تحليل‌ عقل‌ و قابليت‌ تأ‌ليف‌ و تدوين‌ آنچه‌ تجزيه‌ و تحليل‌ شده، بي‌اهميت‌اند.

عقل‌ و تعقل‌ در جامعة‌ ما در معاني‌ بسيار متفاوتي‌ بکار مي‌رود. عده‌اي‌ با بکاربردن‌ اين‌ لفظ‌ مي‌خواهند چنين‌ القا کنند که‌ در زمانة‌ ما همه‌ کارة‌ انسان‌ مغز اوست؛ دل‌ و ديگر قابليتهاي‌ فکري‌ و روحي‌ او در مقايسة‌ با قدرت‌ استنتاج‌ عقلي، قدرت‌ تجزيه‌ و تحليل‌ عقل‌ و قابليت‌ تأ‌ليف‌ و تدوين‌ آنچه‌ تجزيه‌ و تحليل‌ شده، بي‌اهميت‌اند.

‌‌اما اين‌ برداشت‌ يک‌جانبه‌ است. در سنت‌ ما يک‌ برداشت‌ کاملاً‌ متفاوتي‌ از تعقل‌ نيز وجود دارد. در ميان‌ متفکرين‌ روم‌ جمله‌ معروفي‌ از «سيسرو»(Cicero) به‌ جاي‌ مانده‌ که‌ مي‌گويد: آن‌ قانون‌ حاکم‌ بر زندگي‌ که‌ ناگزير بايد از آن‌ پيروي‌ کرد همان‌ «عقل‌ سليم» است‌ .(richtige Ratio) و آن‌ عقل‌ هدايتگري‌ است‌ که‌ نه‌تنها بر اعمال‌ انسان‌ بلکه‌ بر افکار او هم‌ ناظر است. عقل‌ در اين‌ معنا چيزي‌ بيش‌ از صرفاً‌ توان‌ کار کردن‌ با فرمولهاي‌ رياضي‌ و يا قواعد صرف‌ و نحو، يعني‌ توان‌ استنتاج‌ صحيح‌ و منطقي‌ است‌ اگرچه‌ آنها را نيز شامل‌ مي‌شود. اما عقل‌ سطوح‌ مختلفي‌ دارد.

‌‌در زبان‌ آلماني‌ دو لفظ‌ متفاوت‌ بکار مي‌بريم‌ يکي‌ «عقل»(Verstand) و ديگري‌ «درايت»(Vernunft) .

‌«عقل»(Verstand) عبارت‌ است‌ از توان‌ تجزيه‌ و تحليل‌ و استناج‌ که‌ همان‌ عقل‌ استنتاجي‌ و استدلالي‌مان‌ است. ديگري‌ «درايت»(Vernunft) است‌ که‌ معناي‌ آن‌ فقط‌ با توجه‌ به‌ صفت‌ خداگونه‌ انسان‌ در تفکر مسيحيت‌ قابل‌ تبيين‌ است. در سنت‌ مسيحيت‌ انسان‌ بعنوان‌ نحوي‌ تجلي‌ الهي، سهمي‌ از عقل‌ و حکمت‌ و درايت‌ پروردگار را به‌ ارث‌ برده‌ است‌ و حداقل‌ اينکه‌ بايد سعي‌ کند بدان‌ راه‌ يابد زيرا قابليت‌ آن‌ را دارد.

‌‌اما دربارة‌ اين‌ پرسش‌ که‌ «عقل‌گرايي» (Rationalismus) چيست؟ شايد بتوان‌ چنين‌ گفت: گاهي‌ در تاريخ‌ اوضاع‌ و احوال‌ خاصي‌ پيش‌ مي‌آيد که‌ انسانها در انتخاب‌ شخصيتي‌ در برابر شخصيت‌ ديگر، سنتي‌ در مقابل‌ سنت‌ ديگر، دچار ترديد مي‌شوند. در چنين‌ شرايطي‌ انسان‌ در مقابل‌ اين‌ سئوال‌ قرار مي‌گيرد که‌ چه‌ کسي‌ ارجح‌ است. حق‌ با کدام‌ است‌ و بناگاه‌ مسئلة‌ انتخاب‌ اصلح‌ و مشي‌ زندگي‌ بر قوه‌ درايت‌ انسان‌ عرضه‌ مي‌شود و اينجاست‌ که‌ عملکرد صحيح‌ لازم‌ مي‌آيد و بدين‌ منظور بايد به‌ وسيلة‌ تفکر، براهين‌ موجه‌ را يافت. اما بديهي‌ است‌ که‌ دل‌ انسان‌ نيز مي‌تواند در اين‌ امر نقش‌ ايفا کند.

«پرفسور فانوني» استاد الهيات‌ مؤ‌سسة‌ الهي‌ سنت‌ گابريل‌

قبسات: به‌ اعتقاد شما ريشه‌ و يا ريشه‌هاي‌ عقلگرايي‌ چيست؟

پرسشي‌ که‌ مطرح‌ شده‌ اين‌ است‌ که‌ ريشة‌ عقل‌گرايي‌ چيست؟ تا آنجا که‌ اطلاع‌ دارم‌ عقل‌گرايي‌ دو ريشه‌ دارد:

ريشة‌ اول‌ او را در سنت‌ انجيلي‌ مي‌يابيم. در انجيل‌ عبري‌ لفظ‌(yaba) آمده‌ که‌ به‌ معني‌ بازشناختن‌ است. اما اين‌ معني‌ همواره‌ متضمن‌ عمل‌ نيز هست‌ و به‌ عبارت‌ ديگر به‌ معني‌ پذيرفتن‌ است‌ و به‌ اقتضاي‌ آن‌ عمل‌کردن. يعني‌ پس‌ از اينکه‌ معرفت‌ حاصل‌ کردي، به‌ اقتضاي‌ آن‌ عمل‌ کن. لذا مي‌بينم‌ که‌ اين‌ يک‌ مفهوم‌ ديني‌ است.

‌‌پيامبر «هوشع»(Hosea) فرموده: چون‌ معرفت‌ به‌ خداوند از زمين‌ رخت‌ بربست‌ کشتار و ظلم‌ و جنايت‌ فراگير شد. يعني‌ از آنجا که‌ مردم‌ دربارة‌ مبدأ‌ حق‌ تعقل‌ نمي‌کنند و با قوة‌ عقلي‌ که‌ خالق‌ در آنها نهاده‌ به‌ تأ‌مل‌ نمي‌نشينند، بي‌عدالتي‌ و ظلم‌ حکمفرماست. به‌ اين‌ معني‌ معرفت‌ حاصل‌کردن‌ و پذيراشدن‌ «حق» و به‌ اقتضاي‌ آن‌ عمل‌کردن، از ابتدا در سنت‌ مسيحيت‌ وارد شده‌ و همواره‌ نقش‌ بسزايي‌ ايفا کرده‌ است.

‌‌ريشة‌ دوم‌ عقل‌گرايي‌ بدون‌ ترديد فلسفه‌ ارسطوست. ارسطو را به‌ اين‌ معني‌ مي‌توان‌ به‌ عنوان‌ پيرو عقل‌ تلقي‌ کرد که‌ معتقد است‌ که‌ قبل‌ از هر چيز بايد مقولات‌ را تعريف‌ کرد. بعنوان‌ مثال‌ هنگامي‌ که‌ سياستمداران‌ دربارة‌ مسئله‌اي‌ بحث‌ و گفتگو مي‌کنند ابتدا بايد مقولات‌ تعريف‌ گردد يعني‌ بايد ديد موضوع‌ بحث‌ اصلاً‌ چيست‌ در غير اينصورت‌ از گفتگوها نتيجه‌اي‌ حاصل‌ نخواهد شد. و يا هنگامي‌ که‌ رعد و برق‌ و يا زلزله‌اي‌ رخ‌ مي‌دهد، در آن‌ هنگام‌ فقط‌ عقل‌ است‌ که‌ مي‌تواند ما را ياري‌ دهد. بايد تعقل‌ نمود و تدبيري‌ انديشيد و سپس‌ به‌ آن‌ عمل‌ کرد. آرأ فلسفي‌ ارسطو را «توماس‌ فون‌آکوين»(Thomas van Aquin) يکي‌ از بزرگترين‌ متأ‌لهين‌ مسيحيت‌ وارد سنت‌ و الهيات‌ مسيحيت‌ کرد. اما جالب‌ اينکه‌ او خود از طريق‌ فيلسوفان‌ عرب‌ با ارسطو آشنا شده‌ بود.

‌‌نبايد تصور کرد که‌ علوم‌ جديد، علوم‌ طبيعي‌ و علوم‌ عقلي‌ جديد منحصراً‌ ريشه‌ در فلسفه‌ ارسطو دارد. فلسفة‌ افلاطون‌ و مُثُل‌ افلاطون‌ مکتب‌ و مشرب‌ مقابل‌ آن‌ است. محققين‌ علوم‌ ما مي‌گويند اگر علماي‌ ما صرفاً‌ به‌ روش‌ «استقرايي» و «اًني» اکتفا کرده‌ بودند، هيچ‌ پيشرفتي‌ در علوم‌ عقلي‌ حاصل‌ نمي‌شد. زيرا کار تحقيق‌ بدون‌ الهام‌ عقلي‌ يا استناد حضوري‌ ميسر نيست.

‌‌بنابراين‌ نمي‌توان‌ گفت‌ تفکري‌ که‌ در غرب‌ طي‌ قرون‌ متمادي‌ شکل‌ گرفته‌ است‌ منحصراً‌ ريشه‌ در فلسفه‌ «عقلايي»(ratonalistische Philosophie) دار بلکه‌ سهم‌ فلسفة‌ ايده‌آليستي‌ را نيز بايد به‌ حساب‌ آورد.

«پروفسور اشتفان‌ هامر» استاد حقوق‌ دانشگاه‌ وين‌

قبسات: شما لطفاً‌ بفرماييد نسبت‌ ميان‌ عقل‌گرايي‌ با علوم‌ جديد چگونه‌ است؟

پروفسور اشتفان‌ هامر: نظريات‌ رايج‌ دربارة‌ ماهيت‌ علوم‌ جديد بر اين‌ باور است‌ که‌ مضمون‌ عقل‌گرايي‌ منحصر است‌ به‌ معرفت‌ دنياي‌ خارج‌ و اينکه‌ انسان‌ چگونه‌ بايد بااين‌ دنياي‌ خارج‌ که‌ او را احاطه‌ کرده‌ برخورد کند تا اهداف‌ خود را محقق‌ سازد. لذا تعبيري‌ که‌ از عقل‌ در اينجا مشاهده‌ مي‌کنيم، نحوي‌ «درايت» ابزارگونه‌ است‌.

همانطور که‌ آقاي‌ پروفسور «شنايدر»Schneider) ) اشاره‌ فرمودند. تأ‌کيد بر اين‌ مسئله‌ بسيار حائز اهميت‌ است‌ که‌ نظريات‌ رايج‌ دربارة‌ ماهيت‌ علوم‌ جديد بر اين‌ باور است‌ که‌ مضمون‌ عقل‌گرايي‌ منحصر است‌ به‌ معرفت‌ دنياي‌ خارج‌ و اينکه‌ انسان‌ چگونه‌ بايد بااين‌ دنياي‌ خارج‌ که‌ او را احاطه‌ کرده‌ برخورد کند تا اهداف‌ خود را محقق‌ سازد. لذا تعبيري‌ که‌ از عقل‌ در اينجا مشاهده‌ مي‌کنيم، نحوي‌ «درايت» ابزارگونه‌ است‌ که‌ آقاي‌ پروفسور «شنايدر» با استفاده‌ از واژه‌ «ايمانوئل‌ کانت» (Immanvel Kont) از آن‌ بعنوان‌ «عقل‌گرايي»Verstand) ) نام‌ بردند.

‌‌بايد تأ‌کيد کرد که‌ اينگونه‌ تلقي‌ از «راسيوناليته» به‌هيچ‌وجه‌ عمق‌ معاني‌اي‌ را که‌ بر اين‌ لفظ‌ مترتب‌ است، دربرنمي‌گيرد. بر اساس‌ چنين‌ زاويه‌ ديد محدودي‌ از مفهوم‌ عقل‌ و عقل‌گرايي‌ است‌ که‌ اغلب‌ چنين‌ مي‌پنداريم‌ که‌ اساساً‌ طرح‌ اين‌ مسئله‌ که‌ افعال‌ صحيح‌ انسان‌ کدامند، نمي‌تواند موضوع‌ يک‌ مباحثه‌ عقلي‌ باشد و به‌ عبارت‌ ديگر در چارچوب‌ مبحث‌ «عقل»» نمي‌گنجد. اين‌ ديدگاه‌ را علي‌الخصوص‌ «پوزيتيويسم» (Positivismus) و مشربهاي‌ گوناگون‌ آن‌ تبليغ‌ مي‌کنند. به‌ عقيدة‌ مدافعان‌ اين‌ مکتب، قائل‌شدن‌ اهداف‌ و اغراضي‌ براي‌ اعمال‌ انسان‌ به‌ معني‌ گشودن‌ باب‌ اعمال‌ نظر شخصي‌ و هواهاي‌ نفساني‌ است. موضوع‌ مباحث‌ عقلي‌ فقط‌ به‌ اين‌ دسته‌ از مسائل‌ مربوط‌ مي‌شوند که‌ قوانين‌ حاکم‌ بر دنيا کدامند، چگونه‌ مي‌توان‌ از آنها بهره‌گيري‌ کرد و در اين‌ رابطه‌ بهره‌گيري‌ صحيح‌ از آنها با توجه‌ به‌ تحقق‌ اهداف‌ انسان‌ تعريف‌ مي‌شود. اما اينکه‌ انسان‌ بايد در تمام‌ طول‌ زندگيش‌ و در تمامي‌ افعال‌ و اعمال‌ خود در دنيا کدام‌ اهداف‌ را محَقَق‌ سازد، از ديدگاه‌ پوزيتيويسم‌ از چارچوب‌ مبحث‌ عقل‌ خارج‌ است‌ و نمي‌توان‌ دربارة‌ آنها به‌ بحث‌ عقلي‌ پرداخت.

‌‌و به‌ عقيدة‌ من‌ بايد قبل‌ از هر چيز خاطرنشان‌ کرد که‌ فلسفة‌ معاصر غرب‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ به‌ مفهوم‌ فراگير عقل‌ پشت‌ نکرده‌ است. زيرا «ايمانوئل‌ کانت» به‌ خوبي‌ نشان‌ داد که‌ هرگاه‌ انسان‌ درصدد تعقل‌ و تفکر دربارة‌ عقل‌ خود برمي‌آيد، متوجه‌ يک‌ امر مطلق‌ و نامحدودي‌ مي‌شود که‌ عقل‌ از درک‌ آن‌ قاصر است‌ به‌ همين‌ جهت‌ عقل‌ انسان‌ که‌ ذاتاً‌ رو به‌ نامتناهي‌ و مطلق‌ دارد او را از ساحت‌ خود فراتر مي‌برد. به‌ عبارت‌ ديگر او را متوجة‌ خدا مي‌سازد يعني‌ متوجه‌ چيزي‌ مي‌سازد که‌ از عقل‌ محدود او بمثابه‌ عقل‌ موجودي‌ که‌ به‌ اين‌ دنيا تعلق‌ دارد، اصولاً‌ فراتر مي‌رود. از سوي‌ ديگر مي‌توان‌ طرح‌ موضوع‌ «عقل‌ عملي»(Proktische Vernunpt) کانت‌ را نيز به‌ منزلة‌ طرح‌ مجدد موضوع‌ بر اساس‌ مفهوم‌ قديم‌ و گستردة‌ آن‌ تعبير کرد. زيرا در اين‌ طرح، کانت‌ سعي‌ مي‌کند پاسخ‌ عقلي‌ اين‌ پرسش‌ را بيابد که‌ تکليف‌ انسان‌ اصولاً چيست؟ البته‌ پاسخي‌ که‌ کانت‌ بدان‌ مي‌رسد پاسخي‌ است‌ بسيار صوري‌ و اجمالي‌ ولي‌ به‌ هر حال‌ اثبات‌ مي‌کند که‌ زندگي‌ انسان‌ مبتني‌ است‌ بر رفتن‌ زير بار سنگين‌ تکليف‌ که‌ کانت‌ آن‌ را «آزادي» مي‌نامد. طرز تلقي‌ رايج‌ از مفاهيمي‌ چون‌ «آزادي»» و «راسيوناليته» که‌ عبارت‌ از نوعي‌ ابزار و وسيلة‌ محقق‌ ساختن‌ اهداف‌ دلخواه‌ مي‌باشد، با تعبير فوق‌ در تناقض‌ آشکار قرار دارد.

‌‌در يک‌ بازنگري‌ کلي‌ مي‌توان‌ گفت‌ از آنجا که‌ آزادي‌ توجه‌ به‌ پذيرفتن‌ بي‌قيد و شرط‌ تکليف‌ (مسئوليت) دارد نهايتاً‌ روبه‌ اعتقاد ديني‌ دارد.

‌‌و در پايان‌ مي‌خواهم‌ تأ‌کيد کنم‌ که: وقتي‌ انسان‌ براي‌ تصميم‌گيري‌ آزادانة‌ خود به‌ عقل‌ خود متوسل‌ مي‌شود، اين‌ بدان‌ معنا نيست‌ که‌ مي‌خواهد به‌ جاي‌ خدا به‌ عقل‌ متوسل‌ شود يا به‌ جاي‌ دين‌ به‌ عقل‌ متوسل‌ شود. بلکه‌ بر عکس‌ او آماده‌ اداي‌ تکليف‌ خود مي‌شود تکليفي‌ که‌ از ديدگاه‌ ديني‌ در برابر خدا برعهدة‌ اوست.

«پروفسور اندراس‌ بشته» رئيس‌ مؤ‌سسة‌ الهي‌ مذهبي‌ سنت‌گابريل‌ و استاد الهيات‌ مسيحي‌

من‌ بنا ندارم‌ خيلي‌ فلسفي‌ صحبت‌ کنم‌ و مايلم‌ به‌ دو نکته‌ اشاره‌ کنم‌ که‌ به‌ عقيدة‌ من‌ براي‌ زمانه‌ ما اهميت‌ بسيار دارد و همه‌ را بر آن‌ مي‌دارد که‌ فردفرد و مشترکاً‌ دربارة‌ آينده‌ بشر بينديشيم.

‌‌نکتة‌ اول‌ را پيشتر آقاي‌ پروفسور «شنايدر» مطرح‌ کردند، آنجا که‌ اشاره‌ کردند: همواره‌ عقل‌ آنگاه‌ اهميت‌ خاصي‌ پيدا مي‌کند که‌ فرهنگ‌هاي‌ مختلفي‌ تلاقي‌ پيدا کنند و بدينگونه‌ فرصت‌هاي‌ نويني‌ براي‌ ايجاد ارتباط‌ فراهم‌ مي‌شوند. زيرا در چنين‌ شرايطي‌ است‌ که‌ بايد مشترکاً‌ فکر کرد و ديد کدام‌ راههاي‌ نوين‌ را بايد برگزيد و کدام‌ جهت‌گيريها را بايد انتخاب‌ کرد. و ما بدون‌ ترديد در چنين‌ زمانه‌اي‌ بسر مي‌بريم‌ و به‌ همين‌ جهت‌ اين‌ پرسش‌ مطرح‌ است‌ که‌ مفاهيم‌ حوزه‌هاي‌ فرهنگي‌ متفاوت‌ را چگونه‌ مي‌توان‌ با يکديگر مقايسه‌ کرد؟ به‌ عبارت‌ ديگر اينجا بايد کار عقلي‌ سترگي‌ انجام‌ پذيرد.

‌‌نکته‌ دوم‌ اينکه‌ ما در دنيايي‌ زندگي‌ مي‌کنيم‌ که‌ يک‌ تعبير کاملاً‌ خاصي‌ از «راسيوناليته»» در آن‌ حاکم‌ است. عقل‌ موردنظر علوم‌تجربي‌ طي‌ 3000سال‌ گذشته، زندگي‌ انسانرا در تمامي‌ ابعاد خود متحول‌ ساخته‌ است. پرسشي‌ که‌ امروزه‌ مطرح‌ است‌ اين‌ است‌ که آيا نبايد همسنگ‌ و همطراز اين‌ عقلِ‌ علوم‌ تجربي‌ يک‌ عقلِ‌ اخلاقي‌ و نيز ديني‌ قرار داده‌ شود. زيرا در غير اينصورت‌ ممکن‌ است‌ اين‌ عقلِ‌ حاصل‌ از علوم‌ طبيعي‌ و تجربي‌ که‌ في‌نفسه‌ در برابر ارزشها خنثي‌ است، پيامدهايي‌ منفي‌ براي‌ زندگي‌ بشر داشته‌ باشد که‌ ناگزير بايد به‌ صورت‌ ديگري‌ از عقل‌ نيز متوسل‌ شد. و از همينجاست‌ که‌ به‌ عقيدة‌ من، ما بعنوان‌ انسانهاي‌ زمان‌ خود نبايد در برابر «راسيوناليته» هراسي‌ داشته‌ باشيم‌ زيرا خالق‌ عقل‌ و راسيو همانا پروردگار عالم‌ است. همانطور که‌ او پروردگار تاريخ‌ نيز مي‌باشد و با توکل‌ به‌ اين‌ معني‌ ما مي‌توانيم‌ عقل‌مان‌ را به‌ طور خلاق‌ به‌ کار ببريم‌ و اين‌ دو وظيفه‌ را که‌ بدان‌ اشاره‌ کرديم‌ مشترکاً‌ و به‌ نحو شايسته‌اي‌ به‌ انجام‌ برسانيم.

خانم‌ «اينگبورک‌ گابريل» استاد دانشگاه‌ وين‌ و رئيس‌ پارلمان‌ اخلاق‌ دانشکدة‌ الهيات‌ وين‌

قبسات: خانم‌ گابريل‌ لطفاً‌ بفرماييد پيامدهاي‌ عقل‌باوري‌ در زندگي‌ بشر چيست؟

خانم‌ گابريل: حقايق‌ ديني‌ بايد در برابر عقل‌ توجيه‌پذير باشند. اما بايد خاطرنشان‌ ساخت‌ که‌ عقل‌ راه‌ به‌ سوي‌ کلية‌ واقعيت‌ها نمي‌برد.

پرسشي‌ که‌ مطرح‌ است‌ اينست‌ که‌ پيامدهاي‌ راسسيوناليته‌ يا عقل‌باوري‌ بر زندگي‌ بشر کدامند؟ من‌ مي‌خواهم‌ به‌ اين‌ مسئله‌ از نظر دين‌ و موازين‌ اخلاقي‌ بپردازم.

‌‌در عرصة‌ اخلاقيات‌ بايد هر تصميمي‌ که‌ انسان‌ اتخاذ مي‌کند در برابر سنجش‌ عقل‌ نيز قابل‌ توجيه‌ باشد. مثلاً‌ انسان‌ در گذشته، سنگ‌ و درخت‌ را مي‌پرستيد زيرا چنين‌ مي‌پنداشت‌ که‌ در درون‌ آنها خدايان‌ وجود دارند. اما چنين‌ پنداري‌ در برابر عقل‌ قابل‌ دفاع‌ نيست‌ و به‌ همين‌ جهت‌ پرستش‌ چنين‌ اشيايي‌ را مردود مي‌شماريم.

‌‌از سوي‌ ديگر معرفت‌ فرد انسان‌ نسبت‌ به‌ رسالت‌ اخلاقي‌ خويش‌ از طريق‌ عقل‌ و تجزيه‌ و تحليلهاي‌ عقلي‌ حاصل‌ نشده‌ است‌ بلکه‌ اين‌ معرفت‌ به‌ او «الهام» (Intuition) مي‌شود. في‌المثل‌ اين‌ که‌ خداوند رسالت‌ شغل‌ يک‌ روحاني‌ در اين‌ مکتب‌ و طريقت‌ را برعهدة‌ من‌ نهاده‌ است‌ در اين‌ يا آن‌ کتاب‌ نخوانده‌ام‌ و يا از طريق‌ قياس‌ منطقي‌ به‌ آن‌ نرسيده‌ام‌ بلکه‌ به‌ من‌ الهام‌ شده‌ است.

‌‌البته‌ الهام‌ نيز بايد در برابر داوري‌ عقل‌ قابل‌ توجيه‌ باشد. اگر پدر يک‌ خانواده‌ با 5 سر عائله‌ بگويد خدا از من‌ خواسته‌ است‌ که‌ دار و ندارم‌ را به‌ فقرا انفاق‌ کنم‌ بطوريکه‌ سرانجام‌ چيزي‌ برايم‌ باقي‌ نماند که‌ بتوانم‌ زندگي‌ خانواده‌ام‌ را تأ‌مين کنم. در اين‌ صورت‌ بايد گفت‌ که‌ چنين‌ الهامي‌ در برابر عقل‌ قابل‌ دفاع‌ نيست‌ بنابراين‌ نمي‌توان‌ پذيرفت‌ که‌ از جانب‌ خداوند بوده‌ است.

‌‌نکته‌اي‌ ديگر در رابطه‌ با ديانت. مي‌گوئيم‌ حقايق‌ ديني‌ بايد در برابر عقل‌ توجيه‌پذير باشند. اما بايد خاطرنشان‌ ساخت‌ که‌ عقل‌ راه‌ به‌ سوي‌ کليه‌ واقعيت‌ها نمي‌برد. وقتي‌ شخصي‌ را از نظر فيزيکي‌ و شيميايي‌ بررسي‌ کنيم، چيز زيادي‌ دربارة‌ او نمي‌دانيم. براي‌ اينکه‌ انساني‌ را شخصاً‌ بشناسيم‌ بايد او را کشف‌ کنيم‌ و به‌ درون‌ او راه‌ يابيم‌ و اين‌ راه‌ از طريق‌ «عقل‌ (و منطق) نظري»(rational. Diskvrs) بدست‌ نمي‌آيد، بلکه‌ از طريق‌ ايجاد تفاهم‌ و جلب‌ اعتماد، از طريق‌ اعتقاد و باور به‌ دست‌ مي‌آيد. و اين‌ سخن‌ جلب‌ اعتماد و اعتقاد، مرا به‌ سوي‌ خدا نيز هدايت‌ مي‌کند.

«دکتر پشکه» استاد الهيات‌ مؤ‌سسه‌ الهي‌ مذهبي‌ سنت‌گابريل‌و متخصص‌در اخلاق‌الهي.

قبسات: آيا عقلگرايي‌ با تعبيري‌ که‌ در اينجا از آن‌ شد؛ در دورة‌ پست‌ مدرن‌ ادامه‌ مي‌يابد؟

من‌ مي‌خواهم‌ برگردم‌ به‌ موضوع‌ راه‌ و روش‌ عقلي‌ در دوره‌هاي‌ بحراني‌ جوامع‌ و در اين‌ رابطه‌ به‌ بحران‌ دين‌باوري‌ مي‌پردازم.

‌‌هنگامي‌ که‌ دورة‌ «پست‌ مدرن»Postmoderne) ) مطرح‌ مي‌شود بايد ديد شرايط‌ پيدايش‌ دورة‌ «مدرن» (Moderne) چه‌ بوده‌ است. در اين‌ رابطه‌ مي‌خواهم‌ به‌ رشتة‌ سابقم‌ يعني‌ حقوق‌ اشاره‌اي‌ کنم‌ و اين‌ مسئله‌ را بررسي‌ کنم‌ که‌ چه‌ شد که‌ در مسير تطور علم‌ حقوق، عنصر عقل‌ ناگهان‌ آن‌ چنان‌ اهميت‌ پيدا کرد.

‌‌توجه‌ داشته‌ باشيم‌ که‌ رشتة‌ حقوق‌ مبتني‌ بر احکام‌ عقل‌ يک‌ پديدة‌ خاص‌ عصر جديد است‌ يکي‌ از علل‌ پيدايش‌ آن‌ در دنياي‌ غرب‌ عدم‌ توانايي‌ کليسا و پاپ‌ در حل‌ بحران‌ مذهبي‌ بود که‌ متأ‌سفانه‌ بوجود آمده‌ بود. شرايط‌ اجتماعي‌ از دست‌ کليسا و پاپ‌ خارج‌ شده‌ بود و آنها ديگر قادر به‌ تأ‌مين‌ صلح‌ و امنيت‌ جامعه‌ نبودند به‌ عبارت‌ ديگر قادر به‌ تأ‌مين‌ عدالت‌ موردنياز نظام‌ اجتماعي‌ نبودند. در چنين‌ شرايطي‌ بود که‌ مردم‌ به‌ اين‌ فکر افتادند که‌ از راه‌ و روش‌ عقلي‌ مدد بگيرند و با توسل‌ به‌ احکام‌ عقل‌ مبناي‌ مشترکي‌ بيابند.

‌‌يکي‌ کاتوليک‌ بود، ديگري‌ پروتستان‌ و در توجيه‌ مذهبي‌ يکديگر نمي‌توانستند به‌ نتيجه‌ برسند. لذا بر آن‌ شدند به‌ وجوه‌ مشترک‌ خود توجه‌ کنند و آن‌ را در مباني‌ عقلي‌ يافتند. و اين‌ آغاز حقوق‌ بر مبناي‌ احکام‌ عقل‌ بود که‌ جاي‌ مباني‌ مذهبي‌ حقوق‌ را گرفت. درس‌ و عبرت‌هايي‌ که‌ از اين‌ تحولات‌ بايد براي‌ زمان‌ ما و دورة‌ پست‌ مدرن‌ گرفت‌ قابل‌ تأ‌مل‌ و بررسي‌ است.

«دکتر ريچاردپوتس» استاددانشگاه‌وين‌ و عضو هيئت‌علمي‌ مؤ‌سسه‌ مذهبي‌الهي‌ سنت‌گابريل‌

من‌ مي‌خواهم‌ راجع‌ به‌ نقش‌ عقل‌ از ديدگاه‌ پژوهشگر ديني‌ صحبت‌ کنم، راجع‌ به‌ نقش‌ عقل‌ بعنوان‌ ياور و راهنماي‌ انسان‌ در سير او بسوي‌ خدا.

‌‌بواسطة‌ عقل، انسان‌ مي‌تواند به‌ فقر ذاتي‌ خود، به‌ محدوديت‌هاي‌ خود و نيز به‌ محدوديت‌هاي‌ دنيا پي‌ ببرد و از اين‌ طريق‌ انسان‌ توجه‌ پيدا مي‌کند، به‌ خدا و به‌ مبدأ‌ و منشأ‌ هستي‌ بطور کلي. بنابراين‌ عقل‌ مي‌تواند به‌ انسان‌ شمه‌اي‌ از نامتناهي‌ و متعالي‌بودن‌ خدا را ببخشد. وقتي‌ مي‌گوئيم‌ خداوند متعالي‌ است‌ و در قالب‌ مفاهيم‌ ما نمي‌گنجد و لذا نمي‌توانيم‌ با توجه‌ به‌ وضعي‌ که‌ داريم‌ او را با زبان‌ خود چنانکه‌ شايد و بايد توصيف‌ کنيم، اين‌ بدان‌ معني‌ نيست‌ که‌ بايد نسبت‌ به‌ وجود او ترديد کنيم‌ بلکه‌ انسان‌ راهش‌ را ادامه‌ مي‌دهد و خدا را با توسل‌ به‌ عقل‌ خود، و دل‌ خود و با توجه‌ به‌ تجربه‌ زندگي‌ جوامع‌ و حوادث‌ تاريخ‌ جستجو مي‌کند.

‌‌راه‌ دست‌ يافتن‌ به‌ معرفت‌ خدا در متن‌ زندگي‌ انسانها و حوادث‌ تاريخ‌ بي‌پايان‌ است. جملة‌ زيبايي‌ دارند عرفاي‌ ايراني‌ که‌ مي‌گويند سير الي‌ الله‌ بي‌پايان‌ است‌ وبي‌پايان‌تر از او سير در ذات‌ او است. به‌ عبارت‌ ديگر انسان‌ مي‌تواند تمام‌ عمر خود را تا بي‌نهايت، صرف‌ رشد خود در راه‌ حصول‌ معرفت‌ به‌ خدا کند. به‌ گمانم‌ اين‌ همان‌ معني‌ کلام‌ پولس‌ است‌ خطاب‌ به‌ مسيحيان‌ که‌ خواسته‌ بود پيروان‌ مسيح‌ در معرفت‌ خود نسبت‌ به‌ خدا رشد کنند.

«پروفسور عادل‌ خوري» استاد دانشگاه‌ مونستر آلمان‌ و متخصص‌ در الهيات‌ اسلامي‌ و مسيحي‌ و عضو هيئت‌ علمي‌ مؤ‌سسه‌ سنت‌ گابريل‌ اصالتاً‌ لبناني‌

در انتها قابل‌ تذکر مي‌دانم‌ که‌ همگي‌ ما بعنوان‌ مسيحي‌ و مسلمان‌ اتفاق‌نظر داريم‌ که‌ بايد دنيا را آنگونه‌ که‌ خداوند خود، خواسته‌ است‌ و حکمت‌ خود را در آن‌ نموده‌ است‌ تلقي‌ کنيم‌ و او اين‌ رسالت‌ را به‌ انسان‌ واگذار کرده‌ که‌ بعنوان‌ خليفه‌ و صورتي از وجه‌ او، نواميسي‌ را که‌ او بعنوان‌ مظهر اعجاز روش‌ خود در متن‌ خلقت‌ نهاده‌ کشف‌ کنيم‌ و آنها را براي‌ خالق‌ خود به‌ خدمت‌ گيريم.

‌‌خداوند بنا ندارد هر روز و هر لحظه‌ مداخله‌ کند زيرا فطرتي‌ به‌ ما داده‌ است‌ تا بتوانيم‌ از روزي‌ خود انفاق‌ کنيم. بنابراين‌ چنين‌ نيست‌ که‌ او هر روز بيايد و براي‌ همنوعان‌ من‌ نان‌ از آسمان‌ نازل‌ کند. خالق‌ من‌ از من‌ انتظار دارد که‌ نانم‌ را با همکيشم‌ تقسيم‌ کنم‌ و تدبيري‌ بينديشم‌ براي‌ اينکه‌ اين‌ کار را به‌ مطلوب‌ترين‌ وجهي‌ انجام‌ دهم.

‌‌به‌ عقيدة‌ من، براي‌ انسانهاي‌ دين‌ باور در محضر پروردگار غيرقابل‌ قبول‌ است‌ که‌ انسان‌ عقل‌ خود را در خدمت‌ عالم‌ خلقت‌ او قرار ندهد و نور وحي‌ و حکمت‌ بالنده‌ او را و راههايي‌ را که‌ براي‌ هدايت‌ بندگانش‌ قرار داده‌ است‌ در عالم‌ خلقت‌ او جستجو نکند.

اشاره: «عقل» در تفکر اسلامي‌ و فرهنگ‌ مغرب‌زمين‌ در مجموعه‌ هميشه‌ از جايگاه‌ رفيع‌ و شايسته‌اي‌ برخوردار بوده‌ است، اما تلقي‌ و تحليلي‌ که‌ از اين‌ حقيقت‌ ممدوح‌ در دو فرهنگ‌ اسلامي‌ و مغرب‌زمين‌ - خصوصاً‌ غرب‌ پس‌ از رنسانس‌ - به‌ چشم‌ مي‌خورد، با يکديگر تفاوت‌ و در مواردي‌ تعارض‌ جد‌ي‌ دارد. عقل‌ به‌ همراه‌ ديگر شقوق‌ لغوي‌ آن‌ (در فارسي‌ و عربي‌ و معادلهاي‌ آن‌ در زبانهاي‌ لاتين) همچون، عقلي، عقلاني، عقلانيت، عقلگرايي‌ و معقول‌ با اينکه‌ در نگاه‌ اول‌ مفاهيم‌ نسبتاً‌ روشن‌ و مشخصي‌ را افاده‌ مي‌کنند، اما معلوم‌ نيست‌ که‌ اگر در ماهيت‌ آنها کاوش‌ بيشتر شود، وضوح‌ و روشني‌ آن‌ همچنان‌ محفوظ‌ بماند، در باب‌ ماهيت‌ عقل‌ و عقلانيت‌ در تفکر اسلامي‌ و مغرب‌ زمين‌ از دو ديدگاه‌ معرفت‌ شناختي‌ و هستي‌شناختي‌ مي‌توان‌ تأ‌مل‌ نمود.

‌‌به‌ بيان‌ ديگر، هم‌ مي‌توان‌ در تحليلهاي‌ تئوريک‌ علوم‌ انساني‌ از عقل‌ و عقلانيت‌ تفحص‌ نمود و نقش‌ معرفتي‌ آن‌ را ارزيابي‌ کرد و هم‌ مي‌توان‌ به‌ سير تاريخي‌ و عوارض‌ و لوازم‌ و نتايج‌ تحقق‌ خارجي‌ عقلانيت، عطف‌ نظر کرد.

‌‌به‌ هر حال‌ از هر يک‌ از اين‌ دو زاويه‌ بر موضوع‌ عقلانيت‌ نظر کنيم، - از آنجا که‌ اين‌ موضوع‌ با موضوعات‌ جد‌ي‌ ديگري‌ همچون‌ دين، سياست‌ و اخلاق‌ ارتباط‌ جد‌ي‌ دارد - بنظر مي‌رسد که‌ تحقيق‌ و بررسي‌ در آن‌ مي‌تواند در جامعة‌ فکري‌ ما آثار مطلوب‌ و مفيدي‌ دربرداشته‌ باشد. از اين‌رو بر آن‌ شديم‌ که‌ قسمت‌ معتنابهي‌ از شمارة‌ نخست‌ قبسات‌ را به‌ بحث‌ از «عقلانيت» و لوازم‌ و ثمرات‌ و شئون‌ آن‌ اختصاص‌ دهيم. مصاحبه‌اي‌ که‌ از اين‌ پس‌ مي‌آيد، حاصل‌ گفتگوي‌ قبسات‌ با متفکران‌ اتريشي‌ است‌ که‌ در اسفند 74 براي‌ شرکت‌ در سمينار دوره‌اي‌ ديالوگ‌ بين‌ اديان‌ با عنوان‌ «عدالت‌ در روابط‌ بين‌الملل» به‌ ايران‌ آمدند، حضور اين‌ انديشمندان‌ را مغتنم‌ شمرديم‌ و با وجود کمبود وقت، بحث‌ فشرده‌اي‌ را در باب‌ «عقلانيت» با ايشان‌ ترتيب‌ داديم، گواينکه‌ برايند سخنان‌ ميهمانان‌ محترم‌ اين‌ گفتگو، به‌ بحث‌ از عقلانيت‌ اختصاص‌ نيافت‌ ثمرة‌ بحث، مطلبي‌ است‌ که‌ ملاحظه‌ مي‌کنيد.

«پرفسور شنايدر» استاد دانشگاه‌ وين‌ و عضو هيئت‌ علمي‌ مؤ‌سسة‌ الهي‌ مذهبي‌ سنت‌ گابريل‌

«پرفسور فانوني» استاد الهيات‌ مؤ‌سسة‌ الهي‌ سنت‌ گابريل‌

پروفسور اشتفان‌ هامر: نظريات‌ رايج‌ دربارة‌ ماهيت‌ علوم‌ جديد بر اين‌ باور است‌ که‌ مضمون‌ عقل‌گرايي‌ منحصر است‌ به‌ معرفت‌ دنياي‌ خارج‌ و اينکه‌ انسان‌ چگونه‌ بايد بااين‌ دنياي‌ خارج‌ که‌ او را احاطه‌ کرده‌ برخورد کند تا اهداف‌ خود را محقق‌ سازد. لذا تعبيري‌ که‌ از عقل‌ در اينجا مشاهده‌ مي‌کنيم، نحوي‌ «درايت» ابزارگونه‌ است‌

خانم‌ «اينگبورک‌ گابريل» استاد دانشگاه‌ وين‌ و رئيس‌ پارلمان‌ اخلاق‌ دانشکدة‌ الهيات‌ وين‌

خانم‌ گابريل: حقايق‌ ديني‌ بايد در برابر عقل‌ توجيه‌پذير باشند. اما بايد خاطرنشان‌ ساخت‌ که‌ عقل‌ راه‌ به‌ سوي‌ کلية‌ واقعيت‌ها نمي‌برد.

«دکتر پشکه» استاد الهيات‌ مؤ‌سسه‌ الهي‌ مذهبي‌ سنت‌گابريل‌و متخصص‌در اخلاق‌الهي.

/ 1