پرسش : عصر غيبت کبرا چه خصوصيات ويژه اى دارد؟ پاسخ : عصر غيبت کبرا زمانى است که با انتهاى غيبت صغرا شروع شده است. انتهايى که توسط اعلان امام زمان (ع) در سال 329 هجرى صورت گرفت. حضرت در نامه اى به على بن محمّد سَمَرى از انتهاى سفارت وشروع غيبت کبرا خبر داد. عصر غيبت کبرا داراى شرايط وخصوصياتى است که به برخى از آنها اشاره مى کنيم: 1 - مسلمانان در اين عصر در ظاهر از رهبر وامام خود جدا شده اند، واو را نمى بينند ويا اگر مى بينند او را نمى شناسند. واين حکم کلّى براى عموم شيعيان است، گر چه ممکن است برخى به جهت مصالحى، مشرف به لقاى حضرت شوند. 2 - گسترش ظلم وستم در روى زمين، نيز از ويژگى هاى عصر غيبت کبرا است. وبا اين ويژگى، بين اين زمان وعصر حکومت اسلامى در زمان حيات پيامبر اکرم (ص) تمييز داده مى شود. 3 - تأکيد الهى بر امتحان امّت اسلامى در عصر غيبت کبرا؛ زيرا در اين عصر مردم با مشکلات بيشترى روبه رو خواهند بود از قبيل: الف. گسترش فساد وفحشا در جامعه اسلامى و جهان. ب. انواع فشارهاى سياسى ومشکلات که در راه پذيرش حقّ وايمان است. ج. مواجهه انسان با انواع شبهات در وجود امام زمان (ع). در نتيجه مشاهده مى کنيم که امامان: تأکيد فراوانى بر اين موضوع مهم داشته اند. همان گونه که از حضرت موسى بن جعفر (ع) روايت شده که فرمود: «إذا فقد الخامس من ولد السابع، فاللَّه اللَّه فى أديانکم لايزيلکم عنها أحد، يا بنىّ! إنّه لابدّ لصاحب هذا الأمر من غيبة حتّى يرجع عن هذا الأمر من کان يقول به، إنّما هى محنة من اللَّه عزّوجلّ امتحن اللَّه بها خلقه ...»؛ «هر گاه پنجمين از اولاد هفتمين مفقود شد، پس خدا را، خدا را در اديانتان، مواظب باشيد که معتقدات شما را زايل نکنند، اى فرزندم! به طور حتم براى صاحب اين امر غيبتى است به حدّى که معتقدان به آن، از اين امر رجوع مى کنند، واين محنتى است که خداوند به واسطه آن خلقش را امتحان مى کند...».( کافى، ج 1، ص 336، ح 2) پرسش : غيبت حضرت مهدى عليه السلام به چه کيفيتى است؟ پاسخ : در رابطه با کيفيت غيبت حضرت دو نظريه است: 1 - نظريه خفاى شخص: يعنى اينکه وجود حضرت از ديد مردم مخفى است. دليل اين نظريه رواياتى است که از طرق اهل بيت: رسيده است. امام رضا (ع) فرمود: «لايرى جسمه...»؛ «... جسم او ديده نمى شود...».( کمال الدين، ص 370) امام صادق (ع) فرمود: «...الخامس من ولد السابع يغيب عنکم شخصه...»؛ «...پنجمين از اولاد هفتمين، شخصش از شما غايب خواهد شد...».( بحارالأنوار، ج 51، ص 32) 2 - نظريه خفاى عنوان: به اين معنا که مردم او را مى بينند ولى هرگز به عنوان مهدى موعود به او آشنايى پيدا نمى کنند. دليل بر اين نظريه نيز روايت محمّد بن عثمان عَمْرى است که فرمود: «واللَّه إنّ صاحب هذا الأمر ليحضر الموسم کلّ سنة فيرى الناس ويعرفهم ويرونه ولايعرفونه»؛ «به خدا سوگند! همانا صاحب اين امر در موسم حجّ هر سال حاضر مى شود، مردم را مى بيند وآنها را نيز مى شناسد، ونيز مردم او را مى بينند ولى نمى شناسند.»( کمال الدين، ص 440) پرسش : با توجه به فراگيرى ظلم وفساد در عالم، چرا امام ظهور نمى کند؟ پاسخ : غالب احاديثى که اشاره به عملکرد حضرت مهدى (ع) بعد از ظهور دارد به اين نحو است که خداوند به توسط حضرت، عالم را از عدل وداد پر مى کند همان طورى که زمين پر از ظلم شده باشد که اين در حقيقت تشبيه است نه شرطيّت وعليّت، يعنى ظلم و فساد علت ظهور باشد. به تعبير ديگر: فساد، هدف نيست، بلکه آمادگى، هدف است. بر خلاف آنچه برخى تصوّر مى کنند آنچه براى تسريع ظهور مصلح جهانى لازم است، وجود ظلم وفساد در سراسر زمين نيست، بلکه يک آمادگى وتشنگى لازم است. البته نمى توان انکار کرد که افزايش ظلم وفساد يکى از علل آمادگى وتشنگى خواهد بود، زيرا هنگامى که مردم جهان ثمره تلخ وشوم تبعيض ها وبى عدالتى ها را بچشند، ناراحت مى شوند ودر جست وجوى يک طريق اصلاح ويافتن يک مصلح جهانى گام برمى دارند. در نتيجه، بايد گفت: هسته اصلى زمينه براى ظهور، آمادگى وآگاهى از عواقب وضع نابسامان امروز دنيا است، نه اينکه وجود ظلم وفساد هدف اصلى باشد. پرسش : چرا امام زمان عليه السلام خود را براى مؤمنان مورد وثوق ظاهر نمى سازد؟ پاسخ : اولاً: آن حضرت براى هر کس که بخواهد ظاهر شود ناگزير مى بايست براى معرفى خود معجزه اى اظهار نمايد تا در صحت ادعايش يقين کنند. در اين ميان عده اى حقّه باز وساحر پيدا مى شوند وبراى فريب مردم از راه سحر وجادو چنين مى کنند، وخود را به عنوان امام زمان وانمود مى نمايند. ثانياً: افراد حيله گر از اين موضوع استفاده کرده وادعاى رؤيت مى کردند، ولى به جهت سدّ اين گونه انحرافات، ملاقات در حدّ گسترده ممنوع شد، گر چه خواصّى از افراد در موقعيت هاى مناسب وبنابر مصالح کلّى وجزئى به ملاقات حضرت شرفياب مى شوند. پرسش : مقصود از نيابت عامّه در عصر غيبت کبرا چيست؟ پاسخ : مقصود از نيابت عامه اين است که امام (ع) ضابطه اى کلّى به دست مى دهد تا در هر عصر، فرد شاخصى که آن ضابطه از همه جهات ودر همه ابعاد بر او صدق مى کند نايب امام شناخته شود ودر جامعه، نماينده او گردد. بنابراين، کسانى که در دوره غيبت صغرا نيابت داشتند وبا اسم ورسم معرفى شده بودند «نايب خاص» ناميده مى شوند. بر اساس روايات وارده در اين باب، مقام نيابت عامه به وسيله خود امامان: به ويژه حضرت حجت (ع) به فقيه جامع شرايط تفويض شده است، که از آن جمله مى توان به اين دو روايت اشاره کرد: 1 - عمر بن حنظله از امام صادق (ع) سؤال مى کند که اگر در مشکلات ومنازعاتى که معمولاً براى آنها به حاکم يا به قضات منصوب از طرف حاکم مراجعه مى کنند، بين دو نفر شيعه رخ داد چه کنند؟آيا مى توانند به حاکم وقت ويا قضات منصوب از طرف آنان مراجعه نمايند ومشکلشان را حل نمايند. حضرت در پاسخ فرمود: مراجعه به آنها حرام است، زيرا رجوع به آنها رجوع به طاغوت است وخداى سبحان مراجعه به طاغوت را نهى کرده است. او دوباره سؤال کرد: پس چه کنند، زيرا در صورت عدم مراجعه، حقشان ضايع مى شود. حضرت با ذکر معيارهايى علماى واجد شرايط را براى آنها معرفى کرده، مى فرمايد: «ينظران (إلى) من کان منکم ممّن قد روى حديثنا ونظر فى حلالنا وحرامنا وعرف أحکامنا فليرضوا به حکماً فإنّى قد جعلته عليکم حاکماً، فإذا حکم بحکمنا فلم يقبله منه فإنّما استخفّ بحکم اللَّه وعلينا ردّ، والرآدّ علينا الرآدّ على اللَّه وهو على حدّ الشرک باللَّه...»؛ «در بين خودتان از فقهاى شيعه کسى را انتخاب کنيد که حديث ما را روايت کرده و در حلال و حرام ما نظر نموده و احکام ما را شناخته است ومشکل خود را از طريق او حل نماييد، زيرا آنان از طرف من منصوبند ومن نيز آنها را بر شما حاکم قرار دادم. اگر پس از مراجعه به آنان وبيان حکم، طرفين دعوا حکم را نپذيرند، ما را ردّ کرده اند وحکم خدا را سبک شمرده اند، وردّ بر ما در حقيقت ردّ بر خداست وچنين شخصى در حدّ مشرک به خدا خواهد بود.»( اصول کافى، ج 1، ص 67، ح 10) 2 - اسحاق بن يعقوب بعد از طرح مسائلى از حضرت مهدى (ع) جواب آنها را طلب مى کند. امام در توقيعى که در ذيل آن نامه به وسيله نايب دوم خود محمّد بن عثمان عَمْرى مى فرستد، از جمله مسائلى که در آن اشاره کرده اينکه: «...أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فإنّهم حجّتى عليکم...»؛ «امّا در حوادثى که پيش مى آيد به راويان حديث ما مراجعه کنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند...».( کمال الدين، ص 484 ؛ الغيبة، طوسى، ص 177) پرسش : چه کنيم تا مردم به سوى امام زمان عليه السلام جذب شوند؟ پاسخ : جذب مردم وميل آنها به امام زمان (ع) متوقّف بر معرفت آنها به آن حضرت است، زيرا هيچ کس به چيزى که برايش مجهول بوده وبه آن علم ندارد توجه پيدا نمى کند. ولذا بر ما لازم است که امام زمان (ع) را به عموم مردم بشناسانيم، که خصوصيات عصر ايشان چيست؟ وانسان در زمان ظهور آن حضرت به چه برکاتى نايل خواهد شد؟ وچگونه ظلم وبى عدالتى در تمام سطوح جامعه با ظهور ايشان رخت خواهد بست وچگونه با ظهورش بشر از ظلمات به نور خواهد رسيد. اگر چه در عصر غيبت نيز مانند خورشيد در پشت ابرها از آن حضرت بهره مى بريم ولى اين کجا وآن کجا؟ مردم با شنيدن اين مسائل متوجه امام زمان (ع) شده وبه حضرت ميل پيدا مى کنند. پرسش : راه رسيدن به لقاى حضرت مهدى عليه السلام چيست؟ پاسخ : انسان از دو طريق مى تواند به ملاقات حضرت شرفياب شود: 1 - از راه تحصيل کمالات روحى؛ زيرا انسان از اين راه، رذايل اخلاقى را از خود دور کرده، با عمل به دستورات شرع به درجه اى مى رسد که قابليت شرفياب شدن به محضر آن حضرت را پيدا مى کند. 2 - از راه عمل به برخى از دستورات وارده که در برخى روايات به آن اشاره شده است. از آن جمله اينکه هر کس چهل شب در طول چهل هفته به مسجد سهله برود وبا حضور قلب به حضرت توجه پيدا کرده، از خداوند طلب رؤيت ايشان را نمايد به ملاقات آن حضرت شرفياب مى شود. پرسش : چرا با شنيدن نام «قائم» از جا بر مى خيزيم؟ پاسخ : حاجى نورى مى نويسد: در خبرى از امام صادق (ع) نقل شده است: روزى در مجلس امام صادق (ع) نام مبارک حضرت مهدى (ع) برده شد، امام صادق (ع) به جهت تعظيم واحترام از جاى برخاست.( نجم الثاقب، ص 444) ونيز در روايت آمده که دعبل خزاعى بعد از آنکه ابياتى راجع به حضرت مهدى (ع) نزد امام رضا (ع) قرائت کرد، حضرت از جاى برخاست....( منتخب الأثر، ص 505) ميرزاى نورى مى گويد: وقتى نام حضرت حجة بن الحسن (ع) در مجلس امام رضا (ع) برده شد، آن حضرت از جاى برخاست ودو دست مبارکش را روى سر گذاشت وفرمود: «اللّهمّ عجّل فرجه وسهّل مخرجه».( همان) از امام صادق (ع) سؤال شد: چرا هنگام شنيدن نام امام زمان (ع) از جاى خود برمى خيزيم؟ حضرت فرمود: چون غيبت حضرت مهدى طولانى است. وامام از شدّت محبّتى که به دوستان خود دارد هر زمانى که شخصى او را ياد کند نگاهى به او مى نمايد وسزاوار است که ياد کننده به جهت احترام وتعظيم، از جاى خود برخيزد. هنگامى که مولاى خويش او را به نظر مهر وعطوفت نگاه مى کند، پس از جاى خود برخيزد واز خداى تبارک وتعالى تعجيل فرج ايشان را بخواهد.( همان) پرسش : منظور از مهدويت نوعى وشخصى چيست؟ پاسخ : گاهى در تعبيرات از مهدويت شخصى ونوعى استفاده مى شود، مثلاً گفته مى شود: اهل سنّت مهدويت نوعى را قبول دارند وشيعه امامى مهدويت شخصى را، مقصود از اين دو چيست. شيعه قائل به مهدويت شخصى است؛ يعنى معتقد است به اينکه مهدى موعود (ع) شخصى است معيّن که متولد شده وتاکنون زنده است ودر آينده ظهور خواهد کرد، واو کسى جز فرزند امام حسن عسکرى (ع) نيست. ولى اهل سنّت معتقد به مهدويت نوعى است؛ يعنى معتقد است که در آخرالزمان شخصى از ذريه پيامبر اکرم (ص) به نام مهدى متولد شده، وظهور خواهد کرد. واوست کسى که زمين را پر از عدل وداد خواهد نمود همان گونه که پر از ظلم وجور شده باشد، گرچه وجود خارجى ندارد. تعبير مهدى نوعى وشخصى کاربرد ديگرى نيز دارد که نزد عرفا متداول است. برخى از عرفاى اهل سنّت همچون مولوى معتقدند به اينکه در هر زمانى بايد يک مهدى موجود باشد خواه از نسل على وخواه از نسل عمر. مقصود آنان از مهدى، همان قطب عالم امکان است، ولى شيعه قائل است که در هر زمان بايد امام معصوم موجود باشد، زيرا بدون آن زمين مضطرب خواهد شد. پرسش : آيا در عصر غيبت کبرا نيز نامه اى از ناحيه مقدّسه صادر شده است؟ پاسخ : شيخ طبرسى؛ در کتاب «الاحتجاج» دو نامه اى را که از ناحيه مقدسه حضرت مهدى (ع) براى شيخ مفيد؛ فرستاده شده نقل کرده است. در اين دو نامه اشاره به برخى مطالب صحيح وعالى شده ونيز از برخى مسائل به طور رمز واشاره خبر داده است.( احتجاج، ج 2، ص 602-597) نامه اوّل در اواخر ماه صفر سال 410 هجرى سه سال قبل از وفات شيخ مفيد؛ به دست او رسيده است. ونامه دوم در سال 412 هجرى يعنى يک سال قبل از وفات شيخ به دست او رسيده است. واين در حقيقت بعد از گذشت هشتاد سال از وفات شيخ على بن محمّد سمرى سفير چهارم است که همان انتهاى غيبت صغرا وشروع غيبت کبرا در سال 329 هجرى است. فرستنده نامه اوّل مى گويد: اين نامه را از منطقه اى که متصل به حجاز است آورده است. واز اين کلام استفاده مى شود که امام در آن هنگام در نواحى حجاز ساکن بوده است، واين نامه را به توسط برخى از خواص به شيخ مفيد؛ فرستاده اند. نامه دوم نيز در اول ماه شوال سال 412 از ناحيه مقدسه براى شيخ فرستاده شد. ودر روز پنجشنبه 23 ماه ذى حجه همان سال به دست شيخ رسيده است. يعنى سه ماه وهفت روز کم در بين راه در دست قاصد بوده است. هر دو خطاب به املاى حضرت مهدى (ع) وخطّ برخى از ثقات ومعتمدين نزد امام زمان (ع) بوده همان گونه که از ظاهر رساله اولى ونصّ رساله دوم استفاده مى شود. وآخر هر دو نامه مزيّن به چند سطرى کم از خطّ خود امام است که شهادت وگواهى بر صحت نامه است. امام در آن کلمات به شيخ مفيد؛ امر مى کند تا اين رساله را از هر کس مخفى بدارد، ولى نسخه اى از آن را بردارد تا موثقين از اصحابش بر آن مطلّع شده يا شفاهاً به اطلاع آنها برساند.( تاريخ الغيبة الکبرى، ص 141و140) پرسش : سند دو توقيع صادر شده از امام مهدى عليه السلام بر شيخ مفيدرحمة الله چگونه قابل اثبات است؟ پاسخ : سند اين دو توقيع را از جهاتى مى توان مورد توجه قرار داده وبراى اعتبار آن چاره اى انديشيد، گر چه شيخ طبرسى که تنها ناقل اين دو توقيع است آنها را مرسلاً وبدون سند نقل کرده است. 1 - طبرسى اين دو روايت را از مسلّمات به حساب آورده که اين به نوبه خود دلالت بر اعتقاد به صحت سند نزد او دارد. وممکن است که طبرسى به جهت شهرت ووضوح اين دو توقيع، سند آنها را حذف کرده است، همان گونه که سند بسيارى از روايات را حذف کرده است. 2 - مضامين عالى که در اين دو روايت است ونيز خبرهاى صادقى که در آن دو به آنها اشاره شده نيز از جمله شواهد صدق اين دو توقيع وانتساب به حضرت مهدى (ع) است. وامرى که موجب ازدياد اطمينان به اين دو توقيع است اينکه محدّث بحرانى بعد از آنکه اشعار منسوب به امام زمان (ع) در رثاى شيخ مفيد را نقل مى کند که بر قبر او نوشته شده بود، مى فرمايد: «اين اشعار از امام زمان (ع) نسبت به شيخ مفيد بعيد نيست، بعد از آنکه توقيعاتى از ناحيه حضرت (ع) براى شيخ فرستاده شد، توقيعاتى که مشتمل بر تعظيم واجلال فراوانى بوده است...». آن گاه مى گويد: «شيخ يحيى بن بطريق حلّى در رساله نهج العلوم الى نفى المعدوم معروف به «سؤال اهل حلب» دو طريق در تزکيه شيخ مفيد ذکر کرده است: الف) صحت نقل او از ائمه طاهرين:، آن طورى که در تصانيف او از مقنعه وديگر کتب ذکر شده است. ب) آنچه را که عموم شيعه روايت کرده ومورد قبول قرار داده است که صاحب الامر -صلوات اللَّه وسلامه عليه وعلى آبائه- دو نامه به او نوشته است به اين نحو که در هر سال يک نامه، وعنوان نامه «به سوى برادر سديد...» است، واين بالاترين تعبير در مدح وتزکيه وثناى شيخ مفيد در گفتار امام امت وجانشين ائمه است. گفتار ابن بطريق دلالت دارد بر اينکه اين دو توقيع مورد اجماع است. ونيز از کلام طبرسى در مقدمه «احتجاج» استفاده مى شود که اين دو توقيع از قسم احاديثى است که مورد اجماع علما بوده ولذا سند آن دو را ذکر نکرده است. ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» در ترجمه شيخ مفيد مى گويد: «صاحب الزمان (ع) او را شيخ مفيد ناميد...». ظاهراً مراد او همان چيزى است که در توقيع حضرت به شيخ مفيد آمده است که فرمود: «للأخ السديد والولىّ الرشيد، الشيخ المفيد...».( معالم العلماء، ص 113، رقم 765) 3 - طبرسى در مقدمه کتاب «احتجاج» مى گويد: «بيشتر رواياتى را که نقل مى کنيم سند آنها را نمى آوريم يا به جهت وجود اجماع بر آن روايت است، ويا به جهت موافقت آن با دليل عقل ويا شهرت آن در سيره ها وکتاب ها بين مخالف وموافق...».( مقدمه احتجاج، ص 14) اين دو توقيع نيز از يکى از اين سه احتمال خالى نيست. 4 - مصلحت عمومى نيز اقتضاى صدور چنين نامه ها وتوقيعاتى را در اوايل عصر غيبت کبرا داشته است. يکى اينکه حضرت با اين نامه ها به جماعت شيعيانش دستورات لازم را برساند. وديگر اينکه با فرستادن اين نامه ها به دست علماى صالح امثال شيخ مفيد؛ رياست وزعامت او را تثبيت کرده، مردم را به اطاعت از او در عصر غيبت کبرا تشويق کند. همان گونه که در نامه خود به ابن بابويه خطاب به او فرمود: «يا شيخى! يا اباالحسن». پرسش : آيا اين گونه غيبت در بين انبيا هم سابقه داشته است؟ پاسخ : غيبت ودورى حجّت خدا از بين مردم امرى تازه وجديد نيست که در اين امّت آن هم در آخرين وصىّ پيامبر خاتم (ص) تحقق پيدا کرده باشد، بلکه سنتى الهى بوده که حتى در بين انبيا نيز پيدا شده است. اينک به اسامى برخى از آنها اشاره مى کنيم:
1 - حضرت ادريس(ع
) مطابق برخى روايات، ادريس پيامبر به جهت مشاجره اى که بين او وجبّاران زمانش ايجاد شد، بيست سال از ميان امتش غايب شد ودر کوه ها وغارها به سر مى برد. خداوند ملکى را موکّل بر او نموده بود تا هنگام غروب آفتاب افطارى او را حاضر کند... . ( کمال الدين، ج 1، ص 130، ح 1 ؛ سعد السعود، ص 125)
2 - حضرت صالح (ع)
صدوق؛ به سندش از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «إنّ صالحا (ع) غاب عن قومه زمانا، وکان يوم غاب عنهم کهلا... فلمّا رجع إلى قومه لم يعرفوه بصورته...»؛ «همانا صالح مدتى از قومش غايب شد. هنگام غيبت پيرمردى بود... ووقتى که به قومش بازگشت کسى او را به چهره نمى شناخت...».( کمال الدين، ص 137و136)
3 - حضرت ابراهيم (ع)
حضرت ابراهيم (ع) نيز بنابر نقل روايات، مدّتى از ابتداى ولادت تا سال هاى زيادى مخفى بود وامر خود را کتمان مى کرد تا آنکه خداوند او را مأمور به ابلاغ رسالتش نمود.( کمال الدين، ج 1، ص 138)
4 - حضرت موسى (ع)
صدوق نقل مى کند: «... حضرت موسى (ع) از شهر مصر به مدين فرار کرده، در آنجا مدّت زيادى نزد حضرت شعيب (ع) اقامت نمود...».( کمال الدين، ج 1، ص 145)
5 - حضرت شعيب (ع)
مجلسى به سندش از امام على (ع) نقل کرده که فرمود: «إنّ شعيبا النبى (ع) دعا قومه إلى اللَّه حتى کبر سنّه، ودقّ عظمه، ثمّ غاب عنهم ما شاء اللَّه، ثمّ عاد إليهم شابّا»؛ «شعيب پيغمبر قومش را به سوى خدا دعوت کرد تا پير شد واستخوان هايش ضعيف شد. آن گاه تا مدّتى که خواستِ خدا بود از ميان مردم غايب شد وسپس در حالى که جوان شده بود به سوى آنها بازگشت...».( بحارالأنوار، ج 12، ص 385، ح 10)
6 - حضرت الياس (ع)
قطب راوندى نقل مى کند که حضرت الياس (ع) از ميان قومش هفت سال غايب شد، در آن مدّت در صحراها وبيابان ها متوارى بود.( قصص راوندى، ص 248)
7 - حضرت دانيال نبى (ع)
صدوق؛ مى گويد: «دانيال نبى 90 سال از ميان قومش غايب واسير دست بخت النصر بود وپيروانش همگى در اين مدّت انتظارش را مى کشيدند».( کمال الدين، ج 1، ص 385، ح 10)
8 - حضرت عيسى (ع)
حضرت عيسى (ع) دو نوع غيبت داشته است: يکى در مدّت 12 سال در سرزمين هاى شام ومصر وديگر از هنگامى که خواستند او را به دار آويزند، تا هم اکنون که بيش از دو هزار سال از عمر او مى گذرد وهنوز زنده است. وى هنگام ظهور حضرت مهدى (ع) براى تشکيل حکومت عدل جهانى ايشان را مساعدت خواهد نمود. پرسش : چه محذورى داشت اگر امام زمان عليه السلام در بين مردم ظاهر مى بود؟ پاسخ : برخى ممکن است بگويند: چه اشکالى داشت اگر حضرت در بين مردم بود واز وجودش استفاده مى کردند واو نيز در موقع مناسب قيام مى نمود. پيامبر اکرم وائمه اطهار: کراراً به مردم گوشزد کرده بودند که دستگاه ظلم وستم به دست حضرت مهدى (ع) برچيده خواهد شد. از اين جهت وجود حضرت، مورد توجه دو دسته قرار گرفت: الف. مظلومين وستم ديدگان عالم که تعدادشان زياد بود. آنان به قصد اظهار تظلّم واميد حمايت، به دور وجود امام اجتماع مى کردند واز او تقاضاى نهضت ودفاع مى نمودند، ولذا هميشه در اطراف حضرت گروه کثيرى احاطه شده بود. در حالى که هنوز شرايط اساسى فراهم نشده است. ب. زورگويان وستمکاران خونخوارى که بر ملّت هاى مظلوم تسلّط يافته ودر راه رسيدن به منافع شخصى خويش از هيچ عملى فروگذار نمى کردند وحاضر بودند که تمام مردم را فداى مطامع شخصى خود کنند. در نتيجه اين گروه چون وجود حضرت را مانع وسدّ راه خود مى ديدند درصدد نابودى حضرت بر مى آمدند. پرسش : آيا خداوند نمى توانست حضرت مهدى عليه السلام را بدون غيبت حفظ نمايد؟ پاسخ : اولاً: اعجاز، در نظام طبيعت وتکوين خلاف اصل است، مگر آنکه ضرورتى اقتضا کند ودر مورد حضرت مهدى (ع) اراده خداوند بر اين تعلّق گرفته که محافظت حضرت از راه غيبت باشد. ثانياً: مصالح ومفاسد وتقديرات الهى به تبع واقعيت هاى الهى تغيير پيدا مى کند. خداوند متعال براى امت اسلامى يازده امام معصوم به جهت هدايتشان فرستاد، ولى يکى پس از ديگرى آنان را به شهادت رساندند وبا اين عملکرد بد وکارنامه سوئى که از خود نشان دادند تقدير خداوند بر اين تعلّق گرفت که امام دوازدهم را تا مدّتى در پشت پرده غيبت قرار دهد تا محروميّت غيبت امام را احساس کنند و با ظهور حضرتش قدر او را بدانند. ثالثاً: مطابقآيات وروايات، يکى از سنّت هاى حتمى خداوند متعال مسأله امتحان امت هاست. امت اسلامى نيز از اين قانون استثناپذير نيست. وهر امّتى به نحوى امتحان خواهد شد. امتحان امت اسلامى در اين عصر وزمان به غيبت امام زمان آنهاست، که آيا با اين حالت بر دين ومذهب خود استقامت دارند يا خير. پرسش : آيا با حضور امام زمان عليه السلام در بين مردم ممکن نبود که ستمگران تسليم او گردند؟ پاسخ : مى دانيم که همه افراد در مقابل حقّ وعدالت تسليم نمى شوند، بلکه از آغاز عالم تاکنون هميشه گروهى در بين بشر وجود داشته اند که دشمن حقّ وحقيقت بوده وبراى پايمال کردن آن با تمام قوا کوشيده اند، ودر راه نابود کردن آن از هيچ عملى فروگذار نکرده اند. حضرت مهدى (ع) نيز اگر غايب نمى شد قطعاً درصدد نابودى ايشان برمى آمدند وآن غلبه حق بر باطل، چون شرايطش فراهم نشده بود انجام نمى گرفت. پرسش : اگر امام ظاهر بود وبا ظالمان زمان خود مصالحه کرده وپيمان عدم تعرّض مى بست، چه مى شد؟ پاسخ : کسانى که با مسأله مهدويت آشنايى دارند مى دانند که برنامه حضرت با برنامه ساير امامان تفاوت اساسى دارد. امامان ديگر مأمور بودند که در ترويج دين تا سرحدّ امکان کوشش کنند، ولى مأمور به جنگ نبودند ولذا يک نوع بيعت ومتارکه جنگ وپيمان عدم تعرض وصلحى بين آنان با حاکمان عصر خود، بسته بودند. ولى سيره حضرت مهدى (ع) از ابتدا با روش ديگر امامان فرق مى کند. قرار بر اين است که حضرت به مجرد ظهور، دست به مقابله با ظالمان زده وظلم وبى عدالتى را از جامعه برکند وبه جاى آن عدل وقسط را برپا نمايد. لذا بايد بيعت هيچ کسى بر ذمّه او نباشد، زيرا هر لحظه احتمال ظهور است. امام صادق (ع) فرمود: «صاحب هذا الأمر تغيب ولادته عن هذا الخلق لئلّا يکون لأحد فى عنقه بيعة إذا خرج، ويصلح اللَّه عزّوجلّ أمره فى ليلة»؛ «ولادت صاحب الامر مخفى مى شود تا وقتى که ظهور کند پيمان هيچ کس بر گردنش نباشد. خداوند امرش را در يک شب اصلاح مى کند.»( بحارالأنوار، ج 52، ص 96) علاوه بر اين، ستمکاران چون در هر لحظه احتمال قيامش را مى دادند لذا منافع خود را در خطر ديده، به پيمان خود با حضرت مطمئن نمى شدند وچاره اى جز قتل وکشتن او نمى ديدند. پرسش : فلسفه غيبت امام زمان عليه السلام چيست؟ پاسخ : يکى از سؤال هايى که در طول تاريخ عصر غيبت مطرح بوده وهست اين است که چرا امام زمان (ع) غايب شد، وچرا ما با آن حضرت ارتباط نداريم. سؤال مورد نظر را با بيان مقدماتى که خود آنها ما را به نتيجه قطعى مى رساند جواب خواهيم داد: 1 - خداوند متعال در قرآن کريمش ونيز پيامبر اسلام (ص) خبر از پيروزى وغلبه دين اسلام بر جميع اديان در پايان تاريخ بشريّت داده است. خداوند مى فرمايد: «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدى وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ»؛ «اوست خدايى که رسول خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم تسلّط وبرترى دهد، گر چه مشرکان کراهت داشته باشند.»( سوره توبه، آيه 33 ؛ سوره صف، آيه 9) 2 - مصالح بندگان با اختلاف حالات آنها متغيّر مى شود. خداوند متعال امر تدبير بندگان ومصلحت آنها را بر عهده گرفته است. عقلشان را کامل کرده وآنها را به انجام اعمال صالح وادار نموده است تا از اين طريق به سعادت برسند. حال اگر مردم به دستورهاى خداوند تمسک کرده وانجام وظيفه کنند، بر خداوند است که آنها را يارى کند وبا اضافه کردن عنايت هايش بر بندگان، راه را بر آنها تسهيل وهموار نمايد، ولى در صورتى که مخالف دستورهايش عمل کنند ومرتکب نافرمانى شوند، مصلحت بندگان تغيير مى کند، ودر نتيجه، موقعيّت ووضعيّت نيز تغيير خواهد کرد، خداوند توفيق را از آنان سلب خواهد نمود، ودر اين هنگام مستحقّ ملامت وسرزنش مى شوند. خداوند متعال امامان را يکى پس از ديگرى به سوى مردم فرستاد ولى هنگامى که آنان را نافرمانى کرده وبه طور وسيع خونشان را ريختند، قضيه برعکس شد ومصلحت بر اين تعلق گرفت که امام مردم، غايب ومستور گردد. 3 - بى شک هر کار اجتماعى -بزرگ يا کوچک- احتياج به آماده شدن شرايط مناسب دارد. لذا بايد براى قيامى جهانى وفراگير آمادگى خاصى صورت گيرد. 4 - بى ترديد، دين غالب در عصر ظهور، احتياج به رهبر وامامى غالب دارد که داراى شرايطى از قبيل: قدرت فوق العاده، علم جامع وعصمت باشد. 5 - مطابق روايات متواتر بين شيعه وسنّى پيامبر (ص) امامان بعد از خود تا روز قيامت را دوازده نفر برشمرده است که بعد از او پياپى خواهند آمد. ( صحيح بخارى، ج 8، ص 127) 6 - از مجموعه روايات وادله عقلى استفاده مى شود که بقاى امام معصوم وحجّت خدا بر روى زمين تا روز قيامت امرى ضرورى است. مرحوم کلينى به سند صحيح از ابى حمزه نقل مى کند که از امام صادق (ع) سؤال کردم: آيا زمين بدون امام باقى مى ماند؟ حضرت فرمود: «لو بقيت الأرض بغير إمام لساخت»؛ «اگر زمين بدون امام باقى بماند دگرگون خواهد شد.»( کافى، ج 1، ص 179، ح 10) 7 - يکى از اسباب گوشه نشين شدن انبيا ورسل، خوف از قتل به جهت حفظ جان وبه اميد نشر شرايعشان بوده است. امام مهدى (ع) نيز با نبود اسباب عادى براى نصرت ويارى اش وخوف از کشته شدن، به امر خداوند مأمور به غيبت ودورى از مردم شدند. امام صادق (ع) به زراره فرمود: «للقآئم غيبة قبل قيامه. قلت: ولِمَ؟ قال: يخاف على نفسه الذبح»؛ «براى قائم غيبتى است قبل از قيامش. زراره مى گويد: به حضرت عرض کردم: به چه جهت؟ فرمود: زيرا از قتل بر خود مى ترسد.»( کمال الدين، ج 2، ص 481، ح 10) 8 - يکى از اسباب وعوامل غيبت امام زمان (ع) که در روايات به آن اشاره شده، بيعت نکردن آن حضرت با حاکمان عصر خود است. شيخ صدوق به سندش از امام صادق (ع) نقل مى کند که فرمود: «يقوم القائم (ع) وليس لأحد فى عنقه بيعة»؛ «قائم (ع) قيام خواهد کرد در حالى که بيعت کسى بر گردن او نخواهد بود.»( کمال الدين، ص 480) 9 - هدايت بر چند قسم است:
الف. هدايت فطرى:
که همان هدايت از راه فطرت است. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّينُ القَيِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لايَعْلَمُونَ»؛ «پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار کن. اين فطرتى است که خداوند، انسان ها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش الهى نيست، اين است آيين استوار، ولى اکثر مردم نمى دانند.»( سوره روم، آيه 30)
ب. هدايت تشريعى:
که متفرّع بر حضور امام در ميان جامعه است تا مردم را از نزديک راهنمايى کند. «کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالحَقِّ لِيَحْکُمَ بَيْنَ النّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ...»؛ «مردم [در آغاز] يک دسته بودند، [و تضادى در ميان آنها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد، در اين حال] خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و کتاب آسمانى که به سوى حق دعوت مى کرد، با آنها نازل نمود، تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند...».( سوره بقره، آيه 213)
ج. هدايت تکوينى:
که همان تصرف وتدبير در نظام آفرينش است. «قالَ الَّذِى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکِتابِ أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَءآهُ مُسْتَقَرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ...»؛ «[امّا] کسى که دانشى از کتاب [آسمانى] داشت گفت: پيش از آنکه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد . و هنگامى که [سليمان] آن [تخت] را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت: اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش کند که آيا شکر او را بجا مى آورم يا کفران مى کنم؟! ...».( سوره نمل، آيه 40)
د. هدايت باطنى:
که شعبه اى است از ولايت تکوينى وبه معناى ايصال به مطلوب است. «وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الخَيْراتِ وَإِقامَ الصَّلوةِ وَإِيتآءَ الزَّکوةِ وَکانُوا لَنا عابِدِينَ»؛ «وآنان را پيشواى مردم ساختيم تا خلق را به امر ما هدايت کنند وهر کار نيکو را [از انواع عبادات وخيرات] وخصوص اقامه نماز واداى زکات را به آنها وحى کرديم وآنها هم به عبادت ما پرداختند.»( سوره انبياء، آيه 73) با نظر وتأمّل در مجموع مقدمات فوق به اين نتيجه خواهيم رسيد که وجود نازنين امام زمان (ع) به عنوان دوازدهمين امام، بايد براى روز موعود در پس پرده غيبت بوده، تا در آن هنگام به اذن خداوند براى هدايت بشر ظهور کند. پرسش : نظر فرقه «شيخيّه» درباره امام زمان عليه السلام چيست؟ پاسخ : يکى از مهمترين انديشه هاى شيخيه به رياست «شيخ احمد احسائى» اعتقاد به «بدن هورقليايى» است که اين بدن در شهر «جابلقا وجابرسا» قرار دارد. او به گمان خود، با اين نظريه، سه مسئله مهم وعميق فلسفى را تحليل نموده است؛ يعنى معراج جسمانى رسول خدا (ص) ومعاد جسمانى وحيات امام زمان (ع) را در طول بيش از ده قرن. او معتقد است که امام زمان (ع) با بدنى غير عنصرى وتنها هورقليايى در شهر جابلقا وجابرسا زندگى مى کند. شيخ احمد احسائى، امام زمان (ع) را زنده ودر عالم «هورقليا» مى داند.( ارشاد العوام، ج 2، ص 151) وى مى گويد: «هورقليا ملک آخر است که داراى دو شهر جابرسا که در مغرب قرار دارد وجابلقا که در مشرق واقع است مى باشد. پس حضرت قائم (ع) در دنيا در عالم مثال نيست، اما به گونه اى است که به صورت هيکل عنصرى مى باشد، با مثالش در مثال، وبا جسدش در اجساد وبا جسمش در اجسام وبا نفس خود در نفوس وبا روحش در ارواح است.( جوامع الکلم، رساله دمشقيه، قسمت دوم) او همچنين مى گويد: «امام زمان (ع) در هنگام غيبت در عالم هورقليا است وهر گاه بخواهد به «اقاليم سبعه» تشريف بياورد، صورتى از صورت هاى اهل اين اقاليم را مى پوشد وکسى او را نمى شناسد. جسم وزمان ومکان ايشان لطيف تر از عالم اجسام بوده واز عالم مثال است.( جوامع الکلم، رساله رشيته، قسمت سوم، ص 100) پرسش : «جابُلقا وجابُرسا» چه شهرهايى است؟ پاسخ : عبدالکريم صفى پور مى گويد: «جابلص شهرى است به مغرب که بعد از آن انسانى نيست، وجابلق شهرى است به مشرق برادر جابلص».( منتهى الارب، ج 1، ص 156) خلف تبريزى مى گويد: «در عالم مثال گفته اند: جابلقا وجابرسا دو شهرى است در عالم مُثُل. وبه اعتقاد محققان، منزل آخر سالک است در سعى وصول قيد به اطلاق ومرکز به محيط. وسپس مى گويد: جابلقا منزل اول سالک باشد.( برهان قاطع، ج 2، ص 552) قطب الدين شيرازى، تفاوت جابلقا وجابرسا را چنين مطرح مى کند: «جابرسا وجابلقا» نام دو شهر از شهرهاى عالم «عناصر مثل» است.( شرح حکمة الاشراق، ص 556و517) سيد کاظم رشتى، مهم ترين شاگرد شيخ احمد احسائى گفته است: «جابلقا وجابرسا در سفر اول که سفر از خلق به حق است قرار دارد. اين سفر (بلکه اين شهر) داراى محله هاى متعددى است که محله نوزدهم آن «حظيره القدس» ومحل پرندگان سبز وصور مثاليه است. جابرسا وجابلقا دو محله از اين شهر مى باشند که هر کدام از آنها داراى هفتاد هزار درب است ودر کنار هر دربى، هفتاد هزار امت وجود دارد که به هفتاد هزار زبان با يکديگر صحبت مى کنند وهر زبانى با زبان ديگر هيچ مشابهتى ندارد».( شرح قصيده، ص 5) پرسش : مقصود از بدن «هور قليائى» چيست؟ پاسخ : در پاورقى کتاب «برهان قاطع» آمده است: «هورقليا»، ظاهراً از کلمه عبرى «هبل» به معناى هواى گرم، تنفس وبخار و«قرنئيم» به معناى درخشش وشعاع است. وکلمه مرکب به معناى تشعشع بخار است.( برهان قاطع، ج 4، ص 2391) شيخ احمد احسائى معتقد است که «هورقليايى» لغتى سريانى واز زبان صابئين گرفته شده است.( جوامع الکلم، قسمت سوم، رساله 9، ص 1) قطب الدين شيرازى مى گويد: «جابُلقا» و«جابُرسا» نام دو شهر از شهرهاى عالم «عناصر مثُل» و«هورقليا» از جنس «افلاک مُثُل» است. پس هورقليا بالاتر است.( شرح حکمة الاشراق، ص 556و517) با توجه به آنچه گذشت روشن مى شود که مراد از عالم «هورقليايى» همان عالم مثال است، وچون «عالم مثال» بر دو قسم است: اول وآخر، گفته اند: اين عالم داراى دو شهر است: جابلقا وجابرسا. عالم مثال، يا خيال منفصل، يا عالم برزخ بين عالم عقول وعالم ماده، چيزى است که عارفان وفيلسوفان اشراق به آن معتقدند ولى فلاسفه مشّاء آن را نپذيرفته اند. اشراقيان، عالم مثال را دو مرحله مى دانند: 1 - مثال در قوس نزول، که بين غيب مطلق وشهادت مطلق قرار دارد. اين عالم را برزخ قبل از دنيا مى دانند که به وسيله قاعده امکان اشرف اثبات مى کنند. اين مثال را «جابلقا» مى نامند. 2 - مثال در قوس صعود، که بين دنيا وآخرت قرار دارد، وپس از افول وغروب نفس ناطقه از اين بدن ظلمانى، وارد عالم برزخ شده واز آنجا به قيامت کبرا مى رود. اين مثال را «جابرسا» مى نامند. ولى شيخ احمد احسائى در جواب ملا محمدحسين انارى که از لفظ هورقليا سؤال کرده بود، اين چنين مى گويد: «هورقليا» به معناى ملک ديگر است که حد وسط بين عالم دنيا وملکوت بوده ودر اقليم هشتم قرار دارد. وداراى افلاک وکواکبى مخصوص به خود است که به آنها جابرسا وجابلقا مى گويند.( جوامع الکلم، رساله 9، ص 1) پرسش : چه اشکالاتى نسبت به اعتقاد شيخيه درباره کيفيت وجود امام زمان عليه السلام در عصر غيبت وجود دارد؟ پاسخ : عقيده ونظر «شيخيه» به سرکردگى شيخ احمد احسائى درباره کيفيت وجود امام زمان (ع) در عصر غيبت وکيفيت بدن او ومکان او، از اشکالات بسيارى برخوردار است. اينک به برخى از آنها اشاره مى کنيم: 1 - تحليل اين بدن هورقليايى واعتقاد به حيات امام زمان (ع) با بدن «هورقليايى» در واقع به معناى انکار امام زمان (ع) در روى زمين است؛ زيرا اگر مراد آن است که حضرت مهدى (ع) در عالم مثال وبرزخ، چه برزخ اول يا برزخ دوم زندگى مى کند، يا آن چنان که قبر را آنان از عالم هورقليا مى دانند، پس آن حضرت حيات با بدن عنصرى ندارد وحيات او مثل حيات مردگان در عالم برزخ است. واين با احاديث متواتر «عدم خلوّ زمين از حجت» سازگارى ندارد. 2 - اين اعتقاد با ادلّه عقلى که قبلاً اشاره شد بر ضرورت وجود امام زمان (ع) در اين عالم، مناسبت ندارد. 3 - «شيخ احمد احسائى»، عالم هورقليا را حد وسط بين دنيا وملکوت معرفى مى کند در حالى که عالم ملکوت همان عالم مثال است. 4 - اين سخن که حضرت مهدى (ع) با بدن هورقليايى زندگى مى کند، صرفاً يک ادعاى بدون دليل است وهيچ دليل عقلى ونقلى بر آن اقامه نشده است. 5 - در قرن سيزدهم، گزاف گويى وبه کار بردن واژه هاى نامأنوس والفاظ مهمل، بسيار رايج شد وحتى عوام مردم اينها را نشانه علم ودانش مى پنداشتند وبعيد نيست که شيخ احمد احسائى ونيز سيد کاظم رشتى به جهت خوشايند جاهلان وعوام به اين واژه ها وکلمات روى آورده باشند. نتيجه سخنان شيخ احمد، پيدايش مذاهب ضالّه بابيّت وبهائيّت وسرانجام بى دينى به اسم آيين پاک به وسيله کسروى بوده، واين ميدان عمل ونتايج اسفبار سخنان شيخيه، خود محک وملاک خوبى بر ضعف وسستى اين سخنان است. پرسش : اينکه حضرت زهراعليهاالسلام الگوى حضرت مهدى عليه السلام است، يعنى چه؟ پاسخ : امام زمان (ع) در توقيعى به خط مبارک خود، بعد از دعا براى عافيت شيعيان از ضلالت وفتنه ها ودرخواست روح يقين وعاقبت به خيرى آنها وتذکر به امورى چند مى فرمايد: «وفى ابنة رسول اللَّه (ص) لى أسوة حسنة»؛ «فاطمه دختر رسول خدا (ص) براى من اسوه والگويى نيکوست.»( الغيبة، طوسى، ص 286، ح 245) در اينکه حضرت مهدى (ع)، کدام گفتار يا رفتار حضرت فاطمه (س) را سرمشق خويش قرار داده اند، احتمالات فراوانى بيان شده است که در اين جا به سه مورد آن اشاره مى کنيم: 1 - حضرت زهرا (ع) تا پايان عمر شريفش با هيچ حاکم ظالمى بيعت نکرد. حضرت مهدى (ع) هم بيعت هيچ سلطان ستمگرى را بر گردن ندارد. 2 - شأن صدور اين نامه اين است که برخى از شيعيان، امامت ايشان را نپذيرفتند. حضرت در جواب عملکرد آنها فرمود: «اگر مى توانستم ومجاز بودم آن چنان مى کردم که حق بر شما آشکار گردد به گونه اى که هيچ شکى بر شما باقى نماند، ولى مقتداى من حضرت زهرا (ع) است. ايشان با اينکه حق حکومت از حضرت على (ع) سلب شد، هيچ گاه براى باز گرداندن خلافت، از اسباب غير عادى استفاده نکرد، من نيز از ايشان پيروى مى کنم وبراى احقاق حقّم در اين دوران، راه هاى غير عادى را نمى پيمايم». 3 - حضرت در پاسخ نامه فرموده اند: «اگر علاقه واشتياق ما به هدايت ودستگيرى از شما نبود به سبب ظلم هايى که ديده ايم، از شما مردمان روى گردان مى شديم». امام، با اشاره به حضرت زهرا (ع) مى خواهد بفرمايد: همان طورى که دشمنان به حضرت زهرا (ع) آزار واذيت روا داشتند وسکوتى که مسلمانان پيشه کردند، هيچ کدام سبب نشد که ايشان از دعا براى مسلمانان دست بکشند، بلکه ديگران را بر خود مقدم مى داشتند، من نيز اين ظلم ها وانکارها را تحمل مى کنم واز دل سوزى ودعا وراهنمايى و... براى شما چيزى فرونمى گذارم. پرسش : دعا براى تعجيل فرج چه تأثيرى در فرج شيعيان دارد؟ پاسخ : امام زمان (ع) در جواب سؤال هاى اسحاق بن يعقوب مى نويسد: «أکثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فإنّ ذلک فرجکم»؛ «براى شتاب در گشايش حقيقى وکامل، بسيار دعا کنيد؛ همانا فرج شما در آن است.»( کمال الدين، ج 2، ص 485، ح 4) مى دانيم که فرج وگشايش شيعيان از تمام گرفتارى ها وفتنه ها در سايه ظهور حضرت مهدى (ع) محقق مى گردد، وتا زمانى که حضرت در غيبت به سر مى برد شيعه تحت فشار وظلم وتعدّى حاکمان ظلم وجور است. از اين حديث استفاده مى شود که زمان ظهور حضرت مهدى (ع) متعلق «بداء» واقع مى شود يعنى قابل تقديم وتأخير است، ويکى از عوامل تعجيل در فرج آن حضرت (ع)، دعا است. مى دانيم که دعا بدون درخواست قلبى وزمينه سازى براى تحقق آن، مؤثر نخواهد بود. انسان بايد با زبان وقلب بطلبد، ودر عمل هم زمينه ساز خواسته خود باشد. پرسش : وجود امام زمان عليه السلام در رفع بلا چه تأثيرى دارد؟ پاسخ : امام زمان (ع) در توقيع اول خود به شيخ مفيد؛ مى فرمايد: «إنّا غير مهملين لمراعاتکم، ولا ناسين لذکرکم، ولولا ذلک لنزل بکم الأوآء واصطلمکم الأعدآء»؛ «ما در رسيدگى وسرپرستى شما کوتاهى واهمال نکرده وياد شما را از خاطر نبرده ايم که اگر جز اين بود، دشوارى ها ومصيبت ها بر شما فرود مى آمد ودشمنان، شما را ريشه کن مى نمودند.»( احتجاج، ج 2، ص 323) شيعه به جهت پيروى از حق وحقيقت، دائماً مورد تعرّض حکّام جور ومعاندان ومخالفان بوده است، لذا به کسى نياز دارد که در سختى ها وگرفتارى ها او را يارى کند واز نابودى نجاتش دهد. حضرت در اين توقيع به شيعيانش اين بشارت را مى دهد که با وجود غيبتم، شما را حمايت مى کنم وهرگز نمى گذارم نقشه هاى دشمنان حق وحقيقت به ثمر نشيند ومذهب شيعه نابود شود. ودر حديث ديگر حضرت مى فرمايد: «أنا خاتم الأوصيآء، وبى يدفع اللَّه عزّوجلّ البلآء عن أهلى وشيعتى»؛ «من خاتم اوصيايم. خداوند به سبب من بلا را از اهل وشيعيانم دفع مى کند.»( کمال الدين، ج 2، ص 441، ح 12) پرسش : حکم کسى که منکر امام زمان عليه السلام است چيست؟ پاسخ : امام زمان (ع) در بخشى از جواب هاى خود به پرسش هاى اسحاق بن يعقوب مى فرمايد: «ليس بين اللَّه عزّوجلّ وبين أحد قرابة، ومن أنکرنى فليس منّى وسبيله سبيل ابن نوح»؛ «بين خداوند عزّوجلّ وهيچ کس قرابت وخويشاوندى نيست، هر کس مرا انکار کند از من نيست، وراهِ او راه فرزند نوح است.»( کمال الدين، ص 484، ح 3) اين حديث را روايتى که شيعه وسنى در کتب روايى خود آورده اند، تأييد مى کند؛ وآن اينکه پيامبر (ص) فرمود: «مثل اهل بيت من، مثل کشتى نوح است، هر کس سوار بر آن شود نجات مى يابد وکسى که از آن تخلف کند غرق خواهد شد».( مستدرک حاکم، ج 3، ص 151 ؛ بصائر الدرجات، ص 317، ح 4) پرسش : وظيفه کلى ما در عصر غيبت نسبت به امام زمان عليه السلام چيست؟ پاسخ : امام زمان (ع) در بخشى از نامه اى که به شيخ مفيد؛ ارسال داشته، نوشته اند: «فليعمل کلّ امرء منکم بما يقرب به من محبّتنا ويتجنّب ما يدنيه من کراهتنا وسخطنا»؛ «پس هريک از شما بايد کارى کند که وى را به محبّت ودوستى ما نزديک سازد واز آنچه خوشايند ما نيست وباعث خشم وکراهت ما مى شود دورى کند.»( احتجاج، ج 2، ص 324و323) روشن است که محبّت اهل بيت: جنبه شخصى وفردى ندارد، بلکه به ملاک خدايى است؛ زيرا هر گاه اهل بيت: مشاهده کنند که شيعيان ومنتسبان به آنان کارهايى را انجام مى دهند که مورد رضايت الهى است، ونيز از کارهايى که مورد سخط وغضب خداوند است اجتناب مى کنند، خوشحال شده وبه آنان مى بالند. در نتيجه بر ما است که اگر به دنبال جلب محبّت آقا امام زمان (ع) ودورى از سخط وغضب آن حضرت هستيم، کارى نکنيم که از ايشان دور شده واز عناياتش محروم گرديم. واز طرف ديگر، سعى ما بر اين باشد که اعمال ورفتارى را انجام دهيم که هر چه بيشتر ما را به ايشان نزديک گرداند. پرسش : چه تناسبى بين خورشيد پشت ابر و غيبت امام زمان عليه السلام وجود دارد؟ پاسخ : در روايتى از امام زمان (ع) در پاسخ به پرسش هاى اسحاق بن يعقوب چنين آمده است: «... وأمّا وجه الانتفاع بى فى غيبتى فکالانتفاع بالشمس إذا غيّبها عن الأبصار السحاب»؛( بحارالأنوار، ج 53، ص 180، ح 10) «...واما کيفيت نفع بردن به وسيله من در زمان غيبتم به مانند نفع بردن به واسطه خورشيد است هنگامى که ابرها او را از ديدگان مستور مى نمايند.» از اين حديث شريف وجوهى از شباهت ها بين خورشيد در پشت ابر وامام زمان (ع) در عصر غيبت استفاده مى شود که به برخى از آنها اشاره مى کنيم: 1 - همان گونه که مردم، هر آن، انتظار خارج شدن خورشيد از پس ابرها را دارند تا تمام وکامل از وجود وظهورش استفاده ببرند، در ايام غيبت آن حضرت نيز مردم منتظر ظهور وخروج اويند واز ظهورش مأيوس نمى گردند. 2 - منکر وجود حضرت (ع) در عصر غيبت، همانند منکر وجود خورشيد است هنگامى که در پشت ابرها از ديده ها پنهان گردد. 3 - همان گونه که ابر کاملاً خورشيد را نمى پوشاند ونور خورشيد به زمين وزمانيان مى رسد، غيبت هم مانع کامل وتمامى براى بهره دهى حضرت نيست، مردم در زمان غيبت، حضرت را نمى بينند امّا از وجود او بهره مى برند. توّسل يکى از راه هاى بهره بردن از آن امام است. 4 - همان گونه که در مناطقى که هوا غالباً ابرى است، گاهى خورشيد ابرها را مى شکافد وخود را از لابلاى آنها بيرون مى آورد وبه عدّه اى از مردم نشان مى دهد، هر از چند گاهى نيز، عده اى به محضر امام زمان (ع) شرفياب مى شوند واز وجودش استفاده مى برند واز اين راه وجود آن حضرت براى مردم به اثبات مى رسد. 5 - همان گونه که ابرها خورشيد را نابود نمى کنند وتنها مانع رؤيت اويند، غيبت امام زمان (ع) هم تنها مانع رؤيت ايشان است. پرسش : آيا ما در عصر فترت قرار داريم؟ پاسخ : احمد کاتب مى گويد: «برخى از شيعيان قائل به توقّف وانقطاع امامت وقول به فترت، همانند فترت بين انبيا شده اند ودر ادعاى خود به اخبارى تمسّک کرده اند که دلالت بر امکان انقطاع امامت دارد، خصوصاً هنگامى که خداوند بر خلقش غضب کند. آنان مى گويند: «نزد ما الآن همان وقت است».( تطور الفکر السياسى، ص 123) اولاً: شيخ مفيد؛ در «الفصول المختاره» بعد از آنکه به گروه هاى مختلف بعد از امام حسن عسکرى (ع) اشاره کرده، مى فرمايد: ولى در زمانى که الآن ما در آن قرار داريم به جز شيعه دوازده امامى همگى منقرض شده ويا به اين دسته گرويده اند.( الفصول المختاره، ص 259) ثانياً: با مراجعه به رواياتى که مستمسک «احمد الکاتب» در انکار ولادت ووجود حضرت مهدى (ع) شده، پى مى بريم که آن روايات نه تنها بر عدم ولادت دلالت ندارد بلکه بر وجود وولادت حضرت مهدى (ع) دلالتى صريح دارد. اينک نص روايت را مرور مى کنيم: محمد بن فرج مى گويد: امام ابوجعفر (ع) در نامه اى بر من چنين نوشت: «إذا غضب اللَّه تبارک وتعالى على خلقه نحّانا عن جوارهم»؛ «هر گاه خداوند تبارک وتعالى بر خلقش غضب کند ما را از همجوارى آنها دور خواهد کرد.»( کافى، ج 1، ص 343، ح 32) اين روايت به طور صريح دلالت بر ولادت ووجود حضرت مهدى (ع) دارد، لکن مستفاد آن اين است که در عين وجود، از منظر شما غايب است. ثالثاً: روايت از حيث سند ضعيف است، همان گونه که مرحوم مجلسى نيز به آن اشاره کرده است. رابعاً: اين روايت مخالف روايات ديگرى است که متواتر بوده ودلالت بر خالى نبودن زمين از حجّت دارد. پرسش : حضرت مهدى عليه السلام در عصر غيبت چه کارهايى را انجام مى دهند؟ پاسخ : در عصر غيبت کبرا، کارها ومشاغل حضرت مهدى (ع) بسيار حسّاس ومهمّ است، واگر چه تصرف وبسط يد وحکومت ظاهرى بر اوضاع ندارند، ولى مع ذلک ناظر بر اوضاع بوده وتصرفاتى مى نمايند. شؤون امامت ورهبرى وزعامت را در حدّ امکان متصدى شده ووظايف خود را به نحو احسن انجام مى دهند. عمر ايشان در راه اطاعت خدا مى گذرد. تکاليف اجتماعى را، آنچه مقتضى ومصلحت باشد انجام مى دهند؛ مانند هدايت اشخاص، يارى دادن مؤمنين بر مخالفين، حلّ مسائل مشکل، نصيحت وموعظه افراد، شفاى امراض، هدايت گمشدگان ورساندن آنها به مقصد، تعليم معارف، کمک مالى به نيازمندان، فريادرسى گرفتاران و... . در نتيجه مى توان يکى از تصرّفات اساسى حضرت را همين نظام دادن به جامعه شيعى وحوزه هاى آن در طول تاريخ دانست که با عدم سازماندهى ظاهرى، مشاهده مى کنيم که دست غيبى حضرت حافظ آن بوده وآن را تحت کنترل خود دارد. پرسش : آيا موضوع غيبت با وظيفه هدايت گرى امام عليه السلام سازگارى دارد؟ پاسخ : با مراجعه به کتاب هاى کلامى وفلسفى وعرفانى به وجود دو تفسير بر امامت پى مى بريم: 1 - تعريف کلامى: مطابق اين تعريف، امامت رياستى است بر عموم توسط يکى از اشخاص در امور دين ودنيا.( نهج المسترشدين، ص 62) 2 - تعريف فلسفى - عرفانى: مطابق اين تعريف، امامت منصبى است الهى همانند نبوت، وبين اين دو (امامت ونبوت) هيچ فرقى جز وحى نيست. امامت استمرار تمام وظايف نبوّت جز تحمّل وحى الهى است، ونيز نوعى تصرف است در باطن ونفوس افراد براى رساندن آنها به کمال مطلوب. مطابق اين تعريف، رياست در امور دين ودنيا، شأنى از شؤون امامت به اين معناست. واين همان معنايى است که شيعه دوازده امامى به آن ملتزم است، لذا امامت را به همين جهت جزء اصول دين به حساب آورده وآن را از نبوّت بالاتر مى داند. علامه طباطبايى؛ مى فرمايد: «امامت حقيقتى وراى مقام اطاعت يا رياست دين ودنيا يا وصايت وخلافت وجانشينى در روى زمين به معناى حکومت بين مردم است».( الميزان، ج 1، ص 271) عمق معناى امامت نزد ايشان به اين است که امامت، هدايت باطنى بوده که همان ولايت بر مردم وکردار آنان است واين هدايت باطنى جز ايصال به مطلوب نيست. متکلمين بر ضرورت معنايى که براى امامت ذکر کرده اند به ادلّه اى از قبيل: قاعده لطف، لزوم حفظ شريعت وتبيين دين خداوند استدلال کرده اند، که عمدتاً با حضور امام در بين مردم تأمين مى شود. حال اگر اشکال شود که اين لطف چگونه با غيبت حضرت سازگارى دارد؟ در جواب بايد بگوييم: اولاً: امام زمان (ع) حافظ کلّى شريعت است واز اتّفاق بر باطل جلوگيرى مى کند. ثانياً: الطاف خداوند درجات مختلفى دارد که هنگام تزاحم، آنچه که لطف بيشترى دارد مقدّم مى گردد. ولذا اگر چه با حضور امام، مردم به الطافى خواهند رسيد واز حضور او بهره مند خواهند شد، ولى لطف غيبت او مهم تر است، همان گونه که در بحث فلسفه غيبت به آن اشاره کرديم. در مورد تفسير دوم براى امامت که همان تفسير عرفا است، جاى هيچ نوع اشکالى در مورد غيبت امام نيست؛ زيرا بنا بر آن تعريف، امامت حقيقتى است که امام به جهت قابليّت هايى که پيدا کرده، مى تواند در نفوس انسان ها تصرّف کرده وآنها را به سرمنزل مقصود برساند. اين معنا براى امامت، با غيبت او نيز سازگارى دارد، وامام در عصر غيبت نيز اين تصرّفات را مى تواند انجام دهد که در طول عصر غيبت چنين هدايت هايى را فراوان داشته است.( ر.ک: الميزان، ج 14، ص 304) پرسش : با غيبت امام زمان عليه السلام چگونه مى توان امام زمان خودرا شناخت؟ پاسخ : مطابق رواياتى که در کتب فريقين آمده، پيامبر اکرم (ص) فرمود: «من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهليّة»؛ «هرکس بميرد در حالى که امام زمان خود را نشناخته به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.»( شرح مقاصد، ج 2، ص 275) جاى اين سؤال باقى است که با وجود غيبت امام زمان (ع) چگونه مى توان او را شناخت. در جواب مى گوييم: مقصود از شناخت ومعرفت حضرت، شناخت جسم وشکل وشمايل او نيست، بلکه مقصود معرفت به مقام ومنزلت وجايگاهى است که حضرت مهدى (ع) نزد خداوند متعال در اين عالم دارد. او کسى است که حافظ کلّى شريعت است. واسطه فيض تکوينى وتشريعى الهى است. او کسى است که به اذن واراده الهى در «نفوس قابل» تصرف کرده وبه حقّ وحقيقت رهنمون مى کند. او کسى است که جامع جميع علوم اولين وآخرين است. واو کسى است که... . اين معرفت نسبت به حضرت مهدى (ع) که امام زمان ما است بدون ديدن شکل وشمايل ايشان هم قابل تحصيل است. پرسش : به چه دليل اين زمان، آخرالزمان است؟ پاسخ : در روايات اسلامى براى دوره آخرالزمان علايم ونشانه هايى ذکر شده که با تحقق اين علايم ونشانه ها، پى مى بريم که هم اکنون در دوره آخرالزمان قرار داريم. اينک به برخى از اين علايم ونشانه ها اشاره مى کنيم:
1 - گسترش ترس وناامنى
امام باقر (ع) مى فرمايد: «لايقوم القائم الاّ على خوف شديد...»؛ «حضرت قائم (ع) قيام نمى کند مگر در دورانى پر از بيم وهراس.»( الغيبة، نعمانى، ص 235) ونيز فرمود: «مهدى (ع) هنگامى قيام مى کند که زمام کارهاى جامعه در دست ستمکاران باشد».( ملاحم، ابن طاووس، ص 77)
2 - تهى شدن مساجد از هدايت
پيامبر (ص) درباره وضعيّت مساجد در آخرالزمان مى فرمايد: «مساجدهم عامرة وهى خراب من الهوى»؛ «مسجدهاى آن زمان آباد وزيباست، ولى از هدايت وارشاد در آن خبرى نيست.»( بحارالأنوار، ج 2، ص 190)
3 - سردى عواطف انسانى
رسول گرامى اسلام (ص) در اين باره مى فرمايد: «فلاالکبير يرحم الصغير ولاالقوى يرحم الضعيف، و حينئذ يأذن اللَّه له بالخروج»؛ «در آن روزگار، بزرگترها به زيردستان وکوچکترها ترحّم نمى کنند وقوى بر ضعيف ترحّم نمى نمايد. در آن هنگام خداوند به او [مهدى (ع)] اذن قيام وظهور مى دهد.»( همان، ج 52، ص 380)
4 - گسترش فساد اخلاقى
رسول خدا (ص) مى فرمايد: «قيامت برپا نمى شود تا آنکه زنى را در روز روشن وبه طور آشکار گرفته، در وسط راه به او تعدى مى کنند وهيچ کس اين کار را نکوهش نمى کند». محمد بن مسلم مى گويد: به امام باقر (ع) عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ امام فرمود: «إذا تشبّه الرجال بالنساء، والنساء بالرجال، واکتفى الرجال بالرجال، والنساء بالنساء»؛ «هنگامى که مردها خود را شبيه زنان وزنان خود را شبيه مردان کنند. آن گاه که مردان به مردان اکتفا کرده وزنان به زنان اکتفا کنند.» ( کمال الدين، ج 1، ص 331)
5 - آرزوى کمى فرزند
پيامبر اسلام (ص) فرمود: «رستاخيز بر پا نمى شود تا آنکه که کسى پنج فرزند دارد آرزوى چهار فرزند کند. وآنکه چهار فرزند دارد مى گويد: کاش سه فرزند داشتم، وصاحب سه فرزند آرزوى دو فرزند دارد. وآنکه دو فرزند دارد، آرزوى يک فرزند بنمايد. وکسى که يک فرزند دارد آرزو کند که کاش فرزندى نداشت». ( فردوس الاخبار، ج 5، ص 227)
6 - مرگ هاى ناگهانى
پيامبر اکرم (ص) فرمود: «قيامت برپا نمى گردد، تا اينکه مرگ سفيد ظاهر شود. گفتند: اى رسول خدا! مرگ سفيد چيست؟ فرمود: مرگ ناگهانى».( الفائق، ج 1، ص 141)
7 - جنگ وکشتار
امام رضا (ع) فرمود: «پيش از ظهور امام زمان (ع) کشتارهاى پياپى وبى وقفه رخ خواهد داد».( الغيبة، نعمانى، ص 271) پرسش : چگونه ممکن است که امام در ميان ما باشد ولى او را نشناسيم؟ پاسخ : درباره کيفيت خفاى مهدى (ع) در عصر غيبت کبرا دو نظريه است: يکى اينکه شخص حضرت مخفى است (خفاى شخص)، به اين معنا که حضرت مهدى (ع) از ما دور بوده ودر مکانى زندگى مى کنند که هيچ کس به آن دسترسى ندارد. ديگر اينکه شخص حضرت از ما مخفى نيست، بلکه او در ميان ما به سر مى برد ولى عنوان او براى ما مخفى است (خفاى عنوان)، به اين معنا که او را مى بينيم ولى به جا نمى آوريم ونمى توانيم تطبيق کنيم که اين شخصى که ما تاکنون او را ديده ايم همان امام زمان است. فعلاً بحث در اين جهت نداريم که قول حقّ کدام است، ولى بنا بر نظر «خفاى عنوان» ممکن است که انسان اوصاف کسى را شنيده باشد واو را مکرّر مشاهده کرده باشد، ولى به جا نياورده وتطبيق نکرده باشد. موضوع غيبت امام زمان (ع) نيز از همين قبيل است. پرسش : چه کنيم که ايمانمان به وجود حضرت مهدى عليه السلام بيشتر شود؟ پاسخ : براى تقويت ايمان به وجود حضرت مهدى (ع) از راه هايى مى توان استفاده نمود: 1 - بررسى ادلّه عقلى که مى تواند عقل وفکر انسان را نسبت به وجود حضرت مهدى (ع) تقويت نمايد. 2 - بررسىآيات قرآنى ورواياتى که از آنها استفاده مى شود که حضرت مهدى (ع) وجود دارد. 3 - مطالعه احوال کسانى که به محضر مقدّس حضرت بقيّةاللَّه الاعظم -ارواحنا له الفداء- مشرّف شده اند، که اين مى تواند نقش به سزايى در تقويت قلوب انسان نسبت به وجود حضرت (ع) داشته باشد. 4 - قرائت دعاهايى که در آن، خطاب به حضرت شده وبا او نجوا دارد که مى تواند تأثير به سزايى در اعتقاد انسان به وجود حضرت (ع) داشته باشد. پرسش : امام زمان عليه السلام چگونه در عصر غيبت، مردم را هدايت مى کند؟ پاسخ : 1 - هدايت تشريعى: که به بيان احکام شرع ومعارف الهى براى مردم است. اين نوع هدايت غالباً با حضور امام در ميان مردم تحصيل مى گردد. 2 - هدايت باطنى: که همان دستگيرى از راه باطن وهدايت انسان از راه درون است. اين نوع هدايت از آن جهت که نوعى تکوينى است، احتياج به حضور حضرت وملاقات مردم با او ندارد، بلکه با غيبت حضرت نيز امکان پذير است، وتمام کسانى که در آنها تحوّل ودگرگونى پيدا مى شود واز راه درون به حقّ وحقيقت رهنمون مى شوند با تصرّفاتى است که از ناحيه امام زمان (ع) وبه اراده ومشيّت خداوند انجام مى پذيرد. 3 - برخى از انواع هدايت ها نيز هست که حضرت مهدى (ع) در حقّ شيعيانش انجام مى دهد که متوقّف بر حضور وملاقات هاى مقطعى است، مثل هدايت گمشدگان وشفاى بيماران و... . پرسش : جشن هاى ميلاد چه آثارى دارد؟ پاسخ : برپايى مراسم ويادبود ميلاد حضرت مهدى (ع) آثار وبرکاتى دارد که به برخى از آنها اشاره مى کنيم: 1 - هر ساله شيعيان در روزى خاص به ياد حضرت مهدى (ع) دور هم جمع شده با ابراز ارادتشان نسبت به حضرت ياد او را در دل ها زنده مى کنند. 2 - برپايى جشن ها در روح وروان انسان اثر خاصى گذاشته واعتقاد به وجود وظهور حضرت را تثبيت خواهد کرد. 3 - در جشن هايى که برگزار مى گردد کمالات وفضايل آن حضرت تشريح وتوضيح داده مى شود ودر نتيجه مردم با تأسّى به حضرت به خدا نزديک تر مى شوند. 4 - در آن مجالس، با اطعام وپخش شيرينى دل مردم را خشنود کرده وبه ثواب اطعام مى رسند وگروهى از اين ضعفا از اين مجالس بهره مادى نيز مى برند. 5 - اين مراسم فرصت مناسبى است که مردم را به خدا ودستورات او دعوت نماييم. پرسش : چگونه مى توان ديدار صالحان با امام مهدى عليه السلام را اثبات نمود؟ پاسخ : سؤال فوق در حقيقت از دو جزء تشکيل شده است: 1 - چگونه مى توان ادعاى کسانى که مى گويند ما حضرت را ملاقات کرده ايم را به اثبات رساند. 2 - از کجا معلوم در ملاقاتى که با حضرت داشته اند خود ايشان را ديده اند. در مورد سؤال اول مى گوييم: هر کسى که مدّعى ملاقات است، ما حرف او را نمى پذيريم مگر آنکه براى ما قرائن معتبر بر صدق قول او وجود داشته باشد. يکى اينکه او فردى صدّيق بوده وتاکنون هيچ گونه دروغ وعمل خلاف شرع وبى عدالتى از او ديده يا شنيده نشده است. وديگر اينکه: خبرهايى که مى دهد همگى مطابق با واقع بوده وهمراه با اخبار غيبى است. در مورد سؤال دوم مى گوييم: مدّعيان راستين ملاقات با حضرت خود شواهد وقرائنى را ذکر کرده اند ومعجزه وخبرهاى غيبى را شنيده اند که همراه با ادعاى اثبات وجود حضرت بوده ولذا يقين به ملاقات با حضرت پيدا کرده، آن گاه خبر تشرّف خود را براى ما نقل کرده اند. پرسش : چگونه مى توان عشق به امام زمان عليه السلام را در دل مردم زنده کرد؟ پاسخ : جذب مردم، خصوصاً جوانان به امام زمان (ع) وزنده کردن عشق حضرت در دل آنها که در اقتدا وپيروى از او بسيار مؤثر است راه هايى دارد: 1 - آنهايى را که مى خواهند دلشان ظرف محبت وعشق به ولىّ خدا شود از عقايد باطل پاک کنيم، ونيز نفس آنها را از صفات رذيله بزداييم، زيرا دل پاک مى خواهد تا قابليّت وظرفيّت عشق ومحبّت به ولىّ اللَّه الاعظم را داشته باشد. لذا بزرگان اخلاق در بحث سلوک اخلاقى گفته اند که سالک در مرحله اول بايد تخليه نفس کند وسپس خود را به محاسن اخلاقى متخلّق سازد. 2 - سعى کنيم تا حدّ امکان وآن قدرى که از عهده ما برمى آيد وطرف مقابل ظرفيّت وکشش دارد مقامات وکمالات وفضايل آقا امام زمان (ع) را براى او بازگو کنيم، براى او بگوييم که حضرت چه جايگاهى در عالم وجود دارد. چگونه از حالات مردم به اذن خدا مطّلع است. چگونه مظهر رحمانيّت خداوند است. چگونه به فکر شيعيان خود مى باشد. انسان ذاتاً وفطرتاً کمال دوست است وگرايش ذاتى به کمال وانسان کامل دارد. از طرفى اگر در انسان اين عشق نسبت به کسى پيدا شد مطيع او مى گردد، واز آن جهت که امام زمان (ع) مردم را به خدا دعوت مى کند، لذا با ايجاد عشق ومحبّت آن حضرت در قلوب مردم در حقيقت مردم به سوى خدا رهنمون مى شوند. مى توان گفت که دعوت مردم به امام زمان (ع) وايجاد عشق آن حضرت در قلوب آنها در حقيقت دعوت به سوى خدا وايجاد عشق به خدا در قلوب مردم است. پرسش : آيا امام زمان عليه السلام به تمام نقاط جهان سر مى زنند؟ پاسخ : اصولاً امام زمان (ع) از آن جهت که مظهر علم غيب خداوند است از همه جا وهمه چيز اطّلاع دارد. وبه عبارت ديگر امام زمان (ع) هر گاه که بخواهد همه چيز نزد او حاضر است. وبه تمام موضوعات خارجى اطلاع داشته واز آنها آگاهى دارد. از طرفى ديگر حضرت (ع) مطابق مصالح خاص وعامى که هست گاهى از طرف خداوند متعال مأمور به ملاقات ودستگيرى از گرفتارى ها مى شوند. گاهى احساس مى کنند که بايد به فلان مکان ونزد فلان شخص رفته وگرفتارى او را بر طرف سازند، وگاهى در فلان سرزمين حاضر شده تا از اهالى آن دفع بلا گردد، وگاهى شخص توجيه شده وهدايت گردد. لذا هر مکان وزمانى که مصلحت ببينند خود را در آنجا حاضر مى کنند. پرسش : معناى «بقية اللَّه» که از القاب حضرت است چيست؟ پاسخ : «بقيه» از بقاى ضد فنا ونيستى است ودر لغت به معناى ثبات ودوام آمده است. و«بقية اللَّه» يعنى باقى مانده خدا که در روى زمين ثابت است. در دعاى ندبه مى خوانيم: «أين بقيّة اللَّه التى لاتخلو من العترة الهادية»؛ «کجاست باقى مانده خدا که از غير عترت طاهره نيست.» در مقصود از اين کلمه دو احتمال است: 1 - اينکه مقصود از «بقية اللَّه» عنوان کلّى بوده واشاره به حجت خدا در روى زمين است که هرگز زمين از آن خالى نبوده ونخواهد بود ودائماً بايد در آن ثابت باشد. وانطباق آن بر امام زمان (ع) از باب انطباق کلّى بر يک فرد آن در اين زمان است. 2 - اينکه مقصود از «بقية اللَّه» لقبى براى امام زمان (ع) باشد به اعتبار اينکه در روى زمين ثابت بوده ودوام وجودى دارد. «ابن سکيت» مى گويد: «اين جمله در جايى گفته مى شود که انسان کسى را مراعات کرده وبه انتظار او نشسته است». با در نظر گرفتن اين معنا حضرت مهدى (ع) را «بقية اللَّه» مى گويند از آن جهت که تحت رعايت خداوند بوده وبه او مقام وشأنى داده که مردم، انتظار فرج او را در کارهاى خود داشته باشند.( معجم مقاييس اللغه، ص 128) پرسش : چرا وقتى عدّه اى امام زمان عليه السلام را مى بينند از ابتدا او را نمى شناسند؟ پاسخ : در پاسخ اين سؤال مى گوييم: اولاً: اين طور نيست که تمام کسانى که به ملاقات حضرت مشرّف شده اند در ابتدا حضرت را نشناخته اند، چه بسا افرادى که از همان ابتدا حضرت را شناخته وبا او انس داشته اند، همانند سيد بحرالعلوم ومقدس اردبيلى و... . ثانياً: هدف حضرت از ملاقات ها به طور عمده رفع گرفتارى از شيعيان است که اين هدف با ملاقات ولو بدون شناخت، حاصل مى شود. ثالثاً: شناخته نشدن حضرت (ع) به جهت عدم انس است ومعمولاً در ملاقات هاى اول بوده که حضرت را نمى شناختند، زيرا قبلاً او را نديده بودند. رابعاً: گاهى انسان به جهت شوق زياد ويا بى توجّهى ويا توجه زياد به کار خود است که از مخاطب خود غافل مى شود وبعد از برآورده شدن حاجتش به فکر مى افتد که اين شخص چه کسى بود. خامساً: شناخته نشدن حضرت در عصر غيبت کبرا طبق مقتضاى اصل اوّلى است، زيرا غيبت حضرت کلّى است، وقرار است که به جهت مصالحى حضرت ناشناخته بمانند. پرسش : چرا براى امامان ديگر، غيبت مقرّر نگرديده است؟ پاسخ : براى امام زمان (ع) شرايط خاصى پيدا شد که هرگز براى امامان ديگر مقرّر نشده بود، اين شرايط باعث شد که تنها امام زمان (ع) از ديد مردم غايب باشند نه ديگر امامان. از جمله آن شرايط وظرفيّت ها عبارتند از: الف. حضرت مهدى (ع) آخرين امام از دوازده امامى است که پيامبر (ص) از آمدن آنان خبر داده است. امامانى که هرگز نبايد زمين از وجودشان خالى باشد. ب. از آنجا که حضرت (ع) هر لحظه ممکن است به اذن خداوند مأمور به خروج وقيام شود لذا نمى تواند ظاهر باشد وتحت بيعت يکى از حاکمان ظلم وجور قرار گيرد. ج. در صورت عدم غيبت امام زمان (ع) به طور حتم لازم مى آمد که تنها باقى مانده از حجت هاى الهى تا روز قيامت، از طرف دشمنان کشته شود. در نتيجه مصلحت الهى بر اين تعلّق گرفت که حضرت در پشت پرده غيبت تا زمان معيّنى باقى بمانند. پرسش : چرا ما نمى توانيم خدمت امام خود برسيم؟ پاسخ : اولاً: ما بايد ملاحظه کنيم که وظيفه ما در اين عصر وزمان چيست وبراى رسيدن به کمالى که هدف از خلقت ما قرار گرفته چه بايد بکنيم. وظيفه ما جز عمل به دستورات ووظايفى که از ناحيه امامان معصوم: به ما ابلاغ شده ورسيده چيز ديگرى نيست. اگر چه مجرّد ملاقات حضورى خود نيز شرفى خاص است. ثانياً: منشأ محروميّت از ملاقات حضرت (ع) وغيبت ايشان خود ما بوده ايم. وخود ما نيز مى توانيم با برداشتن موانع ظهور، در رفع اين محروميّت ها سهيم باشيم. ثالثاً: براى هر امّتى، در هر عصر وزمانى يک نوع امتحان است، ومسأله غيبت امام زمان (ع) در اين دوره براى جامعه شيعى يک نوع امتحان بزرگ محسوب مى شود. رابعاً: کسى نگفته ما نمى توانيم خدمت آقا امام زمان (ع) مشرّف شويم. اين امر براى هر کس مقدور است، ولى مقدارى سنخيّت لازم دارد، بايد غبار وزنگار را از چشم ودل زدود تا قابليّت لقاى حضرت را پيدا کرد. وبه طور کلّى احتياج به دويدن نيست بلکه اگر خود را اصلاح کنيم آن حضرت خود به ديدارمان خواهد آمد. پرسش : با چه شرايطى مى توان عاشق واقعى امام زمان عليه السلام بود؟ پاسخ : انسان که عاشق کسى مى شود جهتى دارد، وما که مى خواهيم عاشق حضرت مهدى (ع) باشيم به طور حتم جهتى دارد. او را دوست داريم وبه او عشق مى ورزيم؛ زيرا او مظهر همه خوبى هاست او مظهر عدالت است. او مظهر عبوديّت براى خداوند است و... . ما از آن جهت که خوبى ها را دوست داريم وعمل به آنها را نيز مى پسنديم وامام مهدى (ع) را فردى کامل در عمل به خوبى ها مى بينيم لذا او را دوست داريم. پس عاشق واقعى امام زمان (ع) در حقيقت عاشق واقعى تمام خوبى هاست. عاشق واقعى امام زمان (ع) در حقيقت عاشق عمل به خوبى هاست. حال اگر در خودمان عشق به خوبى ها وعمل به آنها را مى بينيم واين عشق ما را به انجام عمل به خوبى ها وا مى دارد در حقيقت ما عاشق امام زمان (ع) هستيم وگرنه... . پرسش : علت تأخير فرج حضرت مهدى عليه السلام چيست؟ پاسخ : علت تأخير فرج آقا ومولاى ما امام زمان (ع) به خود انسان ها باز مى گردد، زيرا تشکيل حکومت عدل وتوحيدى در سطح جهان، عمدتاً احتياج به شرايط وآمادگى هاى لازم از طرف خود مردم دارد، از قبيل اينکه: 1 - مردم مفهوم عدل را بدانند. 2 - به حدّى برسند که از جان ودل خواهان عدل باشند. 3 - با عمل به دستورات شرع به حدّ بالاى شعور فکرى وفرهنگى برسند، گر چه در محدوده بخشى از مردم باشد. ولذا مرحوم خواجه نصيرالدين طوسى در «شرح تجريد» غيبت حضرت را از ناحيه خود مردم مى داند. 4 - پيشرفت بشر از ناحيه صنعت وتکنيک. ودر مجموع فراهم نشدن مجموع شرايط لازم براى ظهور، علت تأخير ظهور حضرت است. امام زمان (ع) در توقيعى که به شيخ مفيد؛ مى فرستد مى فرمايد: «ولو أنّ أشياعنا -وفّقهم اللَّه لطاعته- على اجتماع من القلوب فى الوفآء بالعهد عليهم، لما تأخّر عنهم اليُمن بلقآئنا، ولتعجّلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حقّ المعرفة منهم بنا، فما يحبسنا عنهم إلّا ما يتّصل بنا ممّا نکرهه ولانؤثره منهم»؛ «اگر شيعيان ما -که خداوند توفيق طاعتشان دهد- در راه ايفاى پيمانى که بر دوش دارند، همدل مى شدند، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تأخير نمى افتاد، وسعادت ديدار ما زودتر نصيب آنها مى گشت، ديدارى بر مبناى شناختى راستين وصداقتى از آنان نسبت به ما. علت مخفى شدن ما از آنها چيزى نيست جز آنچه که از کردار آنها به ما مى رسد وما توقّع انجام اين کارها را از آنها نداريم.»( احتجاج، ج 2، ص 315) پرسش : آيا حديث «لو أدرکته لخدمته ايام حياتى» دليل برترى امام زمان عليه السلام بر ساير ائمه است؟ پاسخ : از امام صادق (ع) نقل است که در ضمن سخنانى فرمود: «...اگر من زمان او -مهدى (ع)- را درک مى کردم در طول زندگانى ام به او خدمت مى کردم». پرسش : آيا اين جمله دلالت بر برترى امام زمان (ع) بر ديگر امامان دارد؟ پاسخ : در پاسخ مى گوييم: هرگز، زيرا از آنجا که در عصر ظهور، رهبر بالفعل وفعال مايشاء امام مهدى (ع) است وهمگى وظيفه دارند که در راستاى اهداف آن حضرت او را يارى دهند، لذا امام صادق (ع) چنين تعبيرى را فرموده اند. پرسش : چرا اگر امام زمان خود را نشناسيم، به مرگ جاهلى از دنيا رفته ايم؟ پاسخ : اولاً: شکى نيست که معرفت، تأثير به سزايى در عملکرد انسان دارد، وهر چه معرفت انسان به کسى يا عقيده اى بيشتر وراسخ تر باشد، تأثير آن در ناحيه عمل بيشتر خواهد بود. وبه طور کلّى انسان بدون معرفت نمى تواند در ناحيه عمل، حق مطلب را ادا کند. لذا علماى کلام از همين طريق وبه ملاک لزوم شکر منعم قائل به وجوب معرفت خداوند شده اند. امام زمان (ع) حجت خدا بر روى زمين است ومطابق نصوصات، اطاعت او واجب است، لذا بايد به او در حدّ امکان معرفت حاصل کنيم، وگرنه با مرگ جاهلى از دنيا رفته ايم. ثانياً: ما وظيفه داريم امام زمان خود را بشناسيم تا دنباله رو هر کسى نباشيم. چه کسى را الگوى خود قرار دهيم ودين را از چه کسى اخذ کنيم؟ پرسش : آيا مى توان از هر کسى که متاعى از دين را عرضه کرد به سراغش رفته، او را الگو وامام خود قرار دهيم. بايد در مرحله اول خصوصيات امام را شناخته ومصداق آن را مشخص کنيم، آن گاه به دنبال ايشان رفته وآن حضرت را رهبر خود قرار دهيم. قطعاً بايد چنين باشد وگرنه در هنگام مرگ، مرگى با جهالت خواهيم داشت. پرسش : وظيفه ما براى نزديک شدن ظهور چيست؟ پاسخ : ظهور امام زمان (ع) وابسته به شرايط ومصالح خاصى است، ولى آنچه که مربوط به شيعيان حضرت مى شود اين است که؛ اولاً: خود را اصلاح نموده وبا شرايط حکومت وعصر ظهور حضرت وفق دهيم. ثانياً: در جامعه، براى ظهور حضرت زمينه سازى کنيم ودرصدد اصلاح مردم در حدّ توان خود برآييم تا شرايط فراهم شود وبه دست تواناى حضرت موانع کلّى برطرف شده وشرايط اساسى براى حکومت عدل جهانى ايجاد گردد. لذا فرموده اند: «منتظران مصلح خود افرادى صالحند». ثالثاً: هرگز دعا واستغاثه به درگاه الهى را فراموش نکنيم که در ظهور حضرت -مطابق روايات- تأثير به سزايى دارد. پرسش : آيا گناهان شيعيان، سبب تأخير در ظهور مى شود؟ پاسخ : از آن جهت که حضرت (ع) در هنگام ظهورش احتياج به افرادى پاک وخالص از هر جهت دارد تا بتواند حکومت عدل توحيدى خود را پياده کند، طبيعتاً گناهان مى تواند سبب تأخير در ظهور حضرت وفراهم نشدن يکى از شرايط اساسى ظهور باشد. واز طرفى ديگر حضرت مهدى (ع) در عصرى ظهور خواهد کرد که در سطح کلّى ونوعى، مردم از مستواى عالى فرهنگى برخوردار باشند که با ظهورش عقل ها کامل گردد، واين هدف در سايه عمل به دستورات شرع تحقق مى يابد. پرسش : صدقه دادن به جهت سلامتى امام زمان عليه السلام چه حکمى دارد؟ پاسخ : اصل صدقه دادن داراى ارزش وثواب بسيارى است ومى تواند بلاها را از انسان دور کند. و اگر انسان از طرف امام زمان (ع) وبه وکالت از آن حضرت (ع) صدقه دهد، هم براى انسان مؤثر است وهم براى حضرت. براى انسان تأثير دارد؛ زيرا هديه به مؤمن، آن هم بالاترين مؤمن روى زمين ثواب دارد. براى حضرت نيز تأثير دارد؛ زيرا موجب مى شود که خداوند به او برکات بيشترى دهد وبر عناياتش بيفزايد، زيرا عنايات خداوند حدّ وحصرى ندارد. ونيز موجب دفع بلا از وجود حضرت مى گردد، زيرا خداوند متعال حضرت را از راه هايى که از آن جمله صدقه دادن است حفظ مى نمايد. در مورد دعا براى سلامتى امام زمان (ع) نيز همين جواب را خواهيم داد. پرسش : چرا با وجود فساد در جهان حضرت ظهور نمى کنند؟ پاسخ : وجود فساد ويا گسترش آن در سطح کلّ جامعه بشرى علت تامّه براى ظهور حضرت نيست. يکى از اهداف حضرت گسترش عدل وداد است، ولى براى ظهور حضرت احتياج به فراهم شدن شرايط ومقدّماتى است که در جاى خود به طور اجمال به آن اشاره کرده ايم که از آن جمله مى توان به اين موارد اشاره کرد: الف. بالا رفتن سطح فکرى جامعه. ب. گسترش وسايل وامکانات ارتباط جمعى وتکنيک. ج. فراهم شدن افرادى خاص وانسان هايى کامل براى همکارى با حضرت در گسترش عدل وتوحيد در جامعه. پرسش : آيا از وقت ظهور اطّلاع دادن صحيح است؟ پاسخ : به جهاتى نبايد خبر از وقت ظهور داد: 1 - در هيچ روايتى به وقت دقيق وحتى غير دقيق ظهور اشاره نشده است. 2 - از آنجا که زمان ظهور ممکن است به جهت شرايطى تغيير پيدا کند وبه تعبيرى متعلق «بداء» واقع شود وما از آن اطلاعى نداشته باشيم، لذا نبايد از زمان ظهور خبر دهيم، گر چه انسان ممکن است از راه هاى غير عادى به يک پرده از قضايا علم حاصل نمايد. 3 - گاهى با برخى از خبرها نسبت به ظهور که در خارج هم تحقق نيافته است مردم به اصل ظهور بدبين مى شوند واصل واقعه از ديد آنان بى اعتبار مى گردد. 4 - برخى از روايات، از توقيت و معين کردن وقت ظهور نهى نموده اند. پرسش : آيا عريضه نويسى به امام زمان عليه السلام مدرک معتبرى دارد؟ پاسخ : در مورد جواز بلکه رجحان عريضه نويسى به امام زمان (ع) مى توان به ادلّه اى تمسک کرد: 1 - عريضه نويسى از انواع توسّلات واستغاثه هاى به امام عصر (ع) به شمار مى آيد، توسلى که اصل آن از مستحبات مسلّم در مصادر دينى به حساب مى آيد. 2 - عريضه نويسى از کارهاى مسلّمى است که عمل وسيره بزرگان بر آن بوده وآثار وبرکات شگفت انگيزى از آن برده شده است. محدّث نورى در کتاب «نجم الثاقب» قضاياى عجيبى را در اين رابطه نقل مى کند.( نجم الثاقب، ص 421 ؛ جنّة المأوى، ص 248 ؛ دارالسلام، ج 2، ص 264) 3 - کفعمى در «المصباح» و«البلدالأمين» کيفيّت وچگونگى عريضه نويسى را نقل کرده واين خود دليل بر آن است که عريضه نويسى از مشروعيت برخوردار است.( المصباح، ص 531 ؛ البلد الأمين، ص 227) مرحوم مجلسى نيز فرموده است: «هنگام انداختن عريضه چنين خيال کند که نامه را به نايب خاص تسليم مى کند».( بحارالأنوار، ج 94، ص 30) شيخ الطائفه ابوجعفر طوسى؛ در کتاب «مصباح المتهجّد» مى گويد: «عريضه اى به سوى خداوند متعال مى نويسى وآن را مى پيچى، سپس عريضه ديگرى به محضر والاى حضرت بقية اللَّه اروحنا فداه مى نويسى...»، آن گاه کيفيّت نوشتن هر يک از عريضه ها را بيان مى دارد.( همان، ص 27) پرسش : آيا قيام قبل از ظهور حجّت صحيح است؟ پاسخ : برخى معتقدند که قيام وانقلاب بر ضدّ هر حاکم ظالم وبى دين قبل از ظهور امام زمان (ع) حرام است. آنان به رواياتى در اين باره استناد مى کنند از قبيل آنکه امام صادق (ع) فرمود: «کلّ راية ترفع قبل قيام القآئم فصاحبها طاغوت يعبد من دون اللَّه عزّوجلّ»؛ «هر پرچمى که قبل از قيام قائم بالا رود صاحب آن طاغوت بوده وغير خداوند عزوجل را عبادت مى کند.»( کافى، ج 8، ص 295، ح 452) در توجيه اين روايات مى گوييم: 1 - اين روايات با اصول کلّى شريعت ومبانى قطعى آن، که از جمله ادله امر به معروف ونهى از منکر وجهاد است منافات دارد، زيرا اين سه، مراتبى دارد که يکى از آنها قيام است. 2 - غالب روايات، مشکل سندى از قبيل ارسال وضعف راوى دارد. که در جاى خود مورد بحث سندى وتضعيف قرار گرفته است. 3 - از برخى روايات نيز استفاده مى شود که امام درصدد خبر از غيب است به اين معنا که امام مى فرمايد: اين گونه انقلاب ها به پيروزى نهايى نمى رسد گر چه ممکن است آثار مثبتى بر آن مترتب شود، نه آنکه امام درصدد تخطئه اصل انقلاب باشد، آن گونه که در مورد قيام زيد شهيد ومختار فرمودند. 4 - دعوت انقلابى وانقلاب کننده بر دو گونه است: يکى دعوت به حق که به هدف برپا داشتن حقّ وبازگرداندن زمام امور حکومت به دست اهل بيت: است که البته چنين حکومتى مورد تأييد امامان معصوم: است. ديگرى دعوت به باطل که به جهت مطرح کردن خود است. ومقصود از «کل راية» گويا همين معنا است. بنابراين قيام هايى که درصدد دفاع از حريم شريعت وامامت اهل بيت: است تخصصاً از اين روايات خارج مى باشد. ولذا هنگامى که درباره وظيفه شيعيان در مقابل قيام مختار از امام زين العابدين (ع) سؤال شد، حضرت فرمود: «لو أنّ عبداً زنجيّاً تعصّب لنا أهل البيت، لوجب على الناس مؤازرته»؛ «هرگاه برده اى زنگى براى يارى ما، پيشانى بند به به پيشانى بست -کنايه از اينکه قيام کرد- بر مردم کمک ويارى او واجب است.»( بحارالأنوار، ج 45، ص 365) امام صادق (ع) فرمود: «يخرج القائم حتى يخرج اثنا عشر من بنى هاشم کلهم يدعو إلى نفسه»؛ «قائم خروج نخواهد کرد تا آنکه قبل از آن دوازده نفر از بنى هاشم خروج کنند وهمه آنها مردم را به خود دعوت مى کنند.»( الغيبة، طوسى، ص 437)