سفیر نبوت در سفر هجرت (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سفیر نبوت در سفر هجرت (3) - نسخه متنی

محمد رضائی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سفير نبوت در سفر هجرت(3)

محمد رضايى

هجرت يكى از مهم‏ترين دستورهاى اسلامى است. اگر مسلمانى در منطقه‏اى زندگى مى‏كند كه آكنده از شرك و الحاد و طغيان و بيداد است و ادامه سكونت در آن‏جا ممكن است‏برايمان آن ها تاثير منفى داشته باشد، برآن‏ها واجب است كه به سرزمين‏هاى ديگر هجرت كنند و هيچ عذرى از كسى پذيرفته نيست:

«ان الذين توفيهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض، قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها؟ ! فاولئك ماواهم جهنم و ساءت مصيرا» (1)

كسانى كه برخويشتن ستمكار بوده‏اند وقتى فرشتگان جانشان را مى‏گيرند، به آن ها مى‏گويند: درچه حال بوديد؟ پاسخ مى‏دهند: ما در زمين از مستضعفان بوديم. فرشتگان مى‏گويند: مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟ ! پس جايگاهشان دوزخ است و اين بدسرانجامى است.

همين سفارش اسلام با توجه به شدت اذيت و آزار مشركان مكه، آغازگر تحولى عظيم در تاريخ اسلام و مسلمانان گرديد و هجرت تاريخى رسول خدا صلى الله عليه و آله - به پيشنهاد حضرت على عليه السلام - منشا تاريخ اسلامى قرار گرفت.

آگاهى از سفرها و هجرت‏هاى معصومين از طرفى، آشنايى با تاريخ اسلام است و از جانب ديگر، آگاهى از فضائل و مناقب آن بزرگواران است و مهم‏ترين دستاورد آن، فراگيرى آداب دينى و الگوگيرى از معصومين در تمام شؤون زندگى، حتى در سفر است.

زيباترين هجرت

براى شناخت‏بهتر هجرت به بررسى هجرتى نمونه‏مى پردازيم كه هجرت حضرت على عليه السلام و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام است.

وداع

رسول خدا صلى الله عليه و آله سه شبانه روز در غار ثور - واقع در جنوب مكه - بود. اميرالمؤمنين عليه السلام شبانه خود را به غار مى‏رساند و آذوقه و وسايل سفر را مى‏آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: امانت‏هاى زيادى نزد من است. به بالاى ابطح (تپه‏اى در مكه) برو و صبح و شب با صداى بلند بگو: هركس نزد محمد صلى الله عليه و آله امانت‏يا وديعه‏اى دارد بيايد و از من تحويل بگيرد. يا على! بدان كه از اين به بعد با هيچ حادثه‏اى ناگوار مواجه نخواهى شد تا نزد من بيايى. امانت‏هاى مردم را آشكارا و در ملاعام تحويل بده. اى على! تو را سرپرست و مراقب دخترم، فاطمه عليها السلام قرار مى‏دهم و خداوند را مراقب و محافظ شما. از آخرين باقى مانده اموال خديجه عليها السلام براى خود و فاطمه و هركس از بنى هاشم كه قصد همراهى شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانت‏ها، ديگر درنگ نكن. بعد از اين كه نامه من به تو رسيد، به سرعت همراه ديگران به سوى من رهسپار شو. پيامبر صلى الله عليه و آله با چشمانى گريان اميرالمؤمنين عليه السلام را در آغوش كشيد و براى اولين بار از على عليه السلام جدا شد و هجرت كرد.

ابوعبيده (نوه عماربن ياسر) مى‏گويد: فرزند ابى رافع - از ياران اميرالمؤمنين عليه السلام - مطالب فوق را به نقل از پدرش برايم نقل كرد. من با تعجب به او گفتم: مگر رسول خدا صلى الله عليه و آله مال و ثروتى قابل توجه داشت كه از طرفى، دوشتر براى سفر خودش خريد و از طرفى، به اميرالمؤمنين عليه السلام سفارش كرد زادو توشه ديگر مهاجران را هم با آن تهيه كند؟ !

ابن ابى‏رافع گفت، پدرم گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ مال و ثروتى براى من سودمندتر از اموال خديجه عليها السلام نبود. ابن ابى‏رافع گفت، پدرم گفت: از آخرين موارد مصرف اموال خديجه خريد زاد و توشه براى مسلمانان مستضعف كه قصد هجرت به مدينه را داشتند، بود. هجرت اكثر مسلمانان مكه با اموال خديجه عليه السلام امكان‏پذير شد. آخرين آن‏ها هم قافله‏اى بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام آن را سرپرستى نمود.

سفارت

براى اولين بار بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله كسى را به عنوان جانشين و نماينده خود انتخاب مى‏كرد. صبحگاهان روز بعد، مشركان مكه از بالاى تپه ابطح صدايى را شنيدند كه تا حدودى شبيه صداى حضرت محمد صلى الله عليه و آله بود. آن‏ها با خشم و غضب به طرف تپه رفتند و همانند ليلة‏المبيت دوباره با حضرت على عليه السلام مواجه شدند. حضرت على عليه السلام در كمال شجاعت و جرات نام محمد صلى الله عليه و آله را مى‏برد و مى‏گفت: او به سلامت از مكه رفته است و مرا نماينده قرار داده است تا امانت هايتان را برگردانم.

كفار مكه گرچه از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله ناراحت‏بودند ولى به خاطر پس گرفتن اموال خود و نيز شجاعت‏بى‏نظير ابوطالب‏وار حضرت على عليه السلام نتوانستند خشم خود را با اذيت و آزار حضرت على عليه السلام فرونشانند. عجيب‏ترين تضاد عملى و قولى قريش اين بود كه از طرفى، به رسالت آسمانى او ايمان نياوردند اما از جهت ديگر، حتى تا آخرين روزها او را فردى امين مى‏دانستند!

اميرالمؤمنين عليه السلام صبح و عصر به بالاى ابطح مى‏رفت و مكيان را به استرداد امانت‏ها فرا مى‏خواند. آن حضرت در طول اين سه روز امانت‏ها را به صاحبانش پس داد و از طرف ديگر، مخفيانه به مسلمانان مستضعفى كه قصد هجرت داشتند، آذوقه لازم را مى‏داد و به آن‏ها سفارش مى‏كرد كه مخفيانه از مكه خارج شوند و به ذى طوى (يا ضجنان) بروند و در آن جا بمانند تا قافله امام عليه السلام به آن ها ملحق شود و سپس باهم عازم مدينه شوند. آن حضرت منتظر نامه پيامبر صلى الله عليه و آله بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله به محض ورود به قبا، نامه‏اى توسط ابوواقدليثى براى اميرالمؤمنين عليه السلام فرستاد. در آن نامه آمده بود:

هنگامى كه دستورات مرا، كه قبلا گفته بودم، انجام دادى مقدمات هجرت به سوى خداوند و رسولش را فراهم كن. به محض رسيدن نامه من بى‏درنگ رهسپار شو.

اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از تهيه آذوقه و شتر براى زنان، كه عبارت بود از: حضرت فاطمه عليها السلام، فاطمه بنت اسد (مادر حضرت على عليه السلام) و فاطمه بنت زبيربن عبدالمطلب; همراه ايمن، پسرام ايمن (كنيز پيامبر صلى الله عليه و آله) و ابوواقدليثى عازم مدينه شد.

خروج

زنان سوار بر شتران بودند. حضرت على عليه السلام به همراهان دستور حركت داد. عباس، عموى پيامبر صلى الله عليه و آله سراسيمه رسيد. حضرت على عليه السلام از او پرسيد: چرانگران هستى؟ عباس گفت: محمد صلى الله عليه و آله مخفيانه مكه را ترك كرد و قريش براى يافتن او تمام نقاط مكه و اطراف آن را زير پا نهاد، حال تو چگونه مى‏خواهى با اين همراهان مكه را در برابر چشم دشمنان، در روز ترك كنى؟ نمى‏دانى كه تو را از حركت‏باز مى‏دارند و شايد آسيبى به شما برسانند! اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: شبى كه با پيامبر صلى الله عليه و آله در غار وداع مى‏كردم، به من مژده داد كه از اين پس، آسيبى به تو نخواهد رسيد. من به پروردگارم اعتماد و به قول رسول خدا صلى الله عليه و آله ايمان دارم. راه او با من يكى است.

آنگاه حضرت على عليه السلام و همراهان در روز و در برابر ديدگان قريش از مكه خارج شدند.

كاروان ازمكه خارج شد. اميرالمؤمنين عليه السلام مراقب اطراف بود. آن حضرت متوجه شد كه ابوواقد مهار شتران را مى‏كشد و سعى دارد آن‏ها را تندتر به حركت وادارد. اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمود: ابوواقد! چرا ملاحظه زنان را نمى‏كنى؟ آن‏ها تحمل اين گونه شترسوارى و سفر راندارند؟ !

ابوواقد گفت: آخر مى‏ترسم كسى از قريش در طلب ما راه بيفتد و به ما برسد! اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: آهسته‏تر راه بيا و خودت را نگران نكن. رسول خدا به من فرمود: بعد از ليلة‏المبيت ديگر از قريش گزندى به تو نخواهد رسيد. قافله با آرامش در حالى كه اين بيت را با صداى بلند مى‏خواندند، به راه خود ادامه دادند.

هيچ (چيز) نيست مگر خدا پس گمان بدمبر (اى ابوواقد) كفايت مى‏كند تو را پروردگار مردم از آنچه نگرانت‏ساخته.

اوج ايمان

عجيب اين است كه بعضى از مورخان عامه حديث فوق را دليلى بر غير مهم بودن اين اقدامات اميرالمؤمنين عليه السلام گرفته‏اند و ادعا كرده‏اند كه چون على عليه السلام مى‏دانست كه خطرى متوجه او نيست پس رشادت‏هاى او ارزش چندانى ندارد. در پاسخ مى‏توان گفت: آنچه مهمتر از شجاعت و بالاترين فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام است، ايمان و اعتماد و تسليم كامل آن حضرت نسبت‏به خداوند رسولش است. آن حضرت به سخن پيامبر صلى الله عليه و آله (كه از اين به بعد گزندى نخواهى ديد.) چنان ايمان دارد كه بدون هيچ ترديد يا واهمه‏اى، به ميان مشركان مى‏رود، امانت‏ها را به آن‏ها پس مى‏دهد و سپس روزانه مكه را ترك مى‏كند. شجاعت زاييده ايمان و عقيده است.

دفاع

كاروان هنوز چند كيلومترى از مكه دور نشده بود و به كوه ضجنان - كه وعده گاه مهاجران بود. - نرسيده بود كه از دور شت‏سوار مسلح كه صورت‏هاى خود را پوشانيده بودند، پديدار شدند. (در اكثر تورايخ تعداد آن‏ها هفت نفر ذكر شده است.) در مناقب ابن‏شهرآشوب تعداد آن‏ها هشت نفر آمده است. اميرالمؤمنين عليه السلام كه مى‏دانست از عادات عرب در هجوم به قافله‏ها رم دادن شترهاست، به سرعت‏به ابوواقد و ايمن دستور داد كه شترها را بخوابانند و پاهاى آن‏ها را ببندند. زنان از شتران پياده شدند. سواران رسيدند. حضرت على عليه السلام با شمشيرى كشيده در برابر آن‏ها ايستاد. سواران قريش گفتند: آيا گمان كردى مى‏توانى با اين زنان، از دست ما سالم بگريزى؟ اگر برگردى كارى با تو نداريم. اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: و اگر بازنگردم؟ سواران قريش گفتند: باخوارى و زبونى تو را باز مى‏گردانيم و يا سرت را باز مى‏گردانيم. سواران به طرف شترها رفتند تا زنان را به اسارت بگيرند. اميرالمؤمنين عليه السلام با آن ها به نبرد برخاست. شمشير حضرت على عليه السلام كتف جناح، غلام حارثة ابن اميه را مى‏شكافد. اما او زود خود را عقب مى‏كشد به گونه‏اى كه شمشير حضرت به اسبش مى‏خورد و اسب زخم برمى‏دارد. جناح عقب نشينى مى‏كند. اميرالمؤمنين عليه السلام درحال نبرد چنين رجز مى‏خواند:

بازبگذاريد راه نبرد كننده مجاهد را قسم مى‏خورم كه نمى‏پرستم مگر يكتا را. سواران تاب مقاومت نداشتند. همه عقب نشينى كردند. يكى از آنها به حضرت على عليه السلام گفت: اى پسر ابوطالب! دست از ما بردار! ما ديگر با تو كارى نداريم. اميرالمؤمنين عليه السلام به آن ها گفت: من به طرف يثرب، نزد پسر عمم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏روم. پس هركس دوست دارد گوشت‏هاى بدنش قطعه قطعه و خونش ريخته شود، جلو مرا بگيرد يا حداقل نزديك من شود. آن‏ها از ترس و وحشت فراركردند. حضرت على عليه السلام به ابوواقد و ايمن دستور داد كه پاهاى شترها را باز كنند و آماده حركت‏شوند. قافله به راه خود ادامه داد و به كوه ضجنان رسيد.

ملاك كفويت

قرآن در داستان موسى و شعيب، از زبان دختر حضرت شعيب پيامبر بهترين ملاك و معيار (ازدواج) را براى يك جوان اين گونه معرفى مى‏كند:

«ان خير من استاجرت القوى الامين‏» (2)

چرا حضرت على عليه السلام كفو حضرت زهرا عليها السلام بود؟ چرا حضرت زهرا عليها السلام به خواستگارى حضرت على عليه السلام جواب مثبت داد؟ در اين سفر ثابت‏شد كه حضرت على عليه السلام امين رسول خدا صلى الله عليه و آله در خاندانش بود. اميرالمؤمنين عليه السلام در كمال شجاعت و قوت، شرط امانت را به تنهايى انجام داد. اين واقعه شاهد مظلوميت اهل‏بيت عليهم السلام هم هست. اميرالمؤمنين عليه السلام به تنهايى از خاندان رسول خدا صلى الله عليه و آله (حضرت فاطمه زهرا عليها السلام) دفاع كرد اما در واقعه حمله منافقين به خانه حضرت زهرا عليها السلام، به خاطر حفظ اسلام از همسرش دفاع نكرد.

اولين دفاع و درگيرى

بعد از هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه، دور تهاجمات قريش و ديگر مشركان جهت نابودى اسلام شروع شد كه نتيجه آن‏ها نبردهاى دفاعى يا جهادى رسول خدا صلى الله عليه و آله بود اما اولين برخورد مسلحانه و پيروزمندانه اسلام و كفر در حين هجرت بود كه شرح آن گذشت. در اين درگيرى بنابرنقل اكثر مورخان، يكى از مشركان (جناح) زخمى شد. در مناقب ابن شهرآشوب آمده است كه جناح كشته شد. در تفسيرالبرهان آمده است كه غلام ابوسفيان در اين حادثه كشته شد.

تذكرى مهم

حضرت على عليه السلام و حضرت زهرا عليها السلام در اين سفر با اين كه با يك ديگر نامحرم بودند، در يك كاروان بودند. در اين رابطه ذكر چند نكته خالى از لطف نيست:

1- آن‏ها معصوم بودند

2- حضرت على عليه السلام متصدى امور بانوان نبود بلكه آن حضرت افراد مسن‏ترى (همانند ابو واقد ليثى) را به اين كار گمارده بود.

3- حضرت على عليه السلام در طول سفر با حضرت زهرا عليها السلام سخنى نگفت. زنان در طول سفر تنها با يكديگر نشست و برخاست داشتند. علاوه بر حضور ديگر بانوان و مردان; مادر اميرالمؤمنين عليه السلام (فاطمه بنت اسد) هم همراه كاروان بود. بنابراين حضرت على عليه السلام از طريق مادرش غذا، آب و لوازم ديگر مورد نياز را به بانوان مى‏رساند.

مهم‏ترين شرط اسلامى در اردوهاى دختران و بانوان، به ويژه در مقطع دبيرستان و دانشگاه اين است كه مردان همراه و متصدى اين اردو، همراه خانواده يا يكى از محارم خود باشند.

عبوديت

حضرت على عليه السلام و همراهان به كوه ضجنان رسيدند و به جمع افرادى كه به دستور حضرت على عليه السلام در آن جا به انتظار آن‏ها بودند، پيوستند. آن ها يك شبانه روز در آن جا ماندند تا زنان كه از درگيرى آن روز كمى نگران شده بودند; استراحت كنند و افرادى كه احتمال مى‏رفت‏بتوانند مخفيانه از مكه خارج شوند به كاروان آن‏ها بپيوندد. در ميان آنان كه به ضجنان آمده بودند ام ايمن، كنيز حضرت خديجه و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز حضور داشت كه تا آخرين روزها در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت زهرا عليها السلام مانده بود. كوه ضجنان در آن شب شاهد نيايش‏هاى اميرالمؤمنين عليه السلام حضرت زهرا عليها السلام، فاطمه بنت اسد و ديگر همراهان آن‏ها بود.

بنا به نقل اكثر مورخان، وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام به قبا رسيد. پاهايش ورم كرده و خونين بود. بنا به نقل شيخ مفيد در «الاختصاص‏» اميرالمؤمنين عليه السلام خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله را سوار شتران نموده بود و خود پياده سير مى‏كرد.

ديدار

رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابوبكر در دوازده ربيع الاول به قبا رسيده بودند. امام على بن الحسين عليه السلام مى‏فرمايد: ابوبكر به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: مردم در مدينه منتظر شما هستند و بى‏صبرانه مشتاق ديدار شمايند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من منتظر رسيدن على عليه السلام هستم. ابوبكر گفت: ماباهم به مدينه مى‏رويم، على عليه السلام هم خواهد آمد. اما نه به اين زودى! چون حدس مى‏زنم سفرش شايد يك ماه طول بكشد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هرگز چنين نخواهد شد. او به زودى خواهد رسيد. از اين‏جا حركت نخواهم كرد تا پسر عمم و برادرم بيايد. ابوبكر از پيامبر صلى الله عليه و آله جدا شد و به مدينه رفت. اما پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه مهاجران در قبا ماند. (البته اين منافاتى ندارد با اين كه ابوبكر دوباره به قبا بازگشته باشد تا مجددا به خاطر مقاصدى همراه پيامبر وارد مدينه شود.) مسلمانان قبا به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردند: حال كه اين‏جا هستيد، مسجدى بناكنيم. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: صبركنيد تا على عليه السلام بيايد.

سرانجام سه تا پانزده روز بعد از ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به قبا، كاروان اميرالمؤمنين عليه السلام وارد قبا شد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين عليه السلام را در آغوش گرفت و فرمود: ياعلى! آيا مى‏دانى چه درباره شما نازل شده است؟

«الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا» (3)

«فاستجاب لهم ربهم انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثى بعضكم من بعض فالذين هاجروا... و الله عنده حسن الثواب‏» (4)

منظور از «ذكر» در آيه فوق، حضرت على عليه السلام است. منظور از انثى در آيه فوق، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام است. آيات 191 تا 195 از سوره آل عمران بنابر نقلى تا آيه 199 و بنابرنقلى تا آيه 200 آل عمران در شان خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله (به ويژه اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت زهرا عليها السلام) نازل شده است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ياعلى! اين آيه هم درباره ليلة‏المبيت و آن ايثار تاريخى تو نازل شده است:

«و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد» (5)

پايان سفر و هجرت

رسول خدا صلى الله عليه و آله دو سه روز بعد از آمدن اميرالمؤمنين عليه السلام در قبا بود. پيامبر صلى الله عليه و آله همراه حضرت على عليه السلام و مردم قبا مسجدى در آن‏جا بناكرد كه اولين مسجد در اسلام است. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله همراه خاندانش رهسپار مدينه شد. آن‏ها در ميان راه به قبيله بنى‏سالم بن عوف رسيدند و اولين نماز جمعه را آنجا اقامه نمودند. پيامبر صلى الله عليه و آله و همراهانش همان روز به سوى مدينه حركت كردند و وارد مدينه شدند. امام سجاد عليه السلام فرمود: حضرت على عليه السلام در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله بود و هرجا كه شتر پيامبر مى‏رفت، مركب على عليه السلام هم درست جاى پاى او مى‏رفت; بر خلاف تاريخ نويس عامه كه گفته‏اند: فقط ابوبكر همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. گويا رسول خدا صلى الله عليه و آله بدون اين كه در قبا بماند سريعا وارد مدينه شد; در حالى كه همه آن ها تصريح دارند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در قبا منتظر على عليه السلام ماند.

بعضى ديگر آن چنان تاريخ را وارونه جلوه داده‏اند كه مى‏گويند: هنگام ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه، مردم ابوبكر را چون مسن‏تر بود گمان مى‏كردند او پيامبر است! آيا شمار فراوان مسلمانان مدينه (انصار) كه ماه‏ها قبل در مكه با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرده بودند و در لحظه ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه، در شهر خود حضور داشتند، پيامبر را نمى‏شناختند؟ !

منابع:

1- بحارالانوار، ج 19، ص 62- 67، 107، 115 ، 116 و 121.

2- امالى، شيخ طوسى، ص 299.

3- المناقب، ابن شهرآشوب، ج 1، ص 184.

4- البرهان، ذيل آيات 191- 195 آل عمران، حديث 5.

5- الكامل، ج 2، ص 75.

6- كنزالدقائق، ج 3، ص 296.

7- تاريخ سياسى اسلام، رسول جعفريان، ج 1، ص 401- 403.


1- نساء، آيه 97.

2- قصص، آيه 26.

3- آل عمران، آيه 191.

4- همان، آيه 195.

5- بقره، آيه 207.

/ 1