فلسفه فرج، فلسفه جهان برتر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه فرج، فلسفه جهان برتر - نسخه متنی

علی اکبر رشاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فلسفه فرج ، فلسفه جهان برتر -
علي‌اکبر رشاد

فلسفه فرج
، فلسفه جهان برتر - علي‌اکبر
رشاد





درباره‌ي‌ آينده‌ي‌ جهان‌ و
پايان‌ کار بشر، نظريه‌هاي‌ مختلفي‌
ارائه‌ شده‌ است‌ و اين‌ مسأله،
هماره‌ يکي‌ از دغدغه‌هاي‌ اصلي‌
انسان‌ بوده، و امروز نيز از مباحث‌
زنده‌ي‌ فلسفه، فلسفه‌ي‌ دين،
الهيات، فلسفه‌ي‌ تاريخ‌ و
جامعه‌شناسي‌ است. نظريه‌هاي‌
ارائه‌ شده‌ در باب‌ فرجام‌شناسي‌
به‌ دو طيف‌ کلان‌ تقسيم‌ مي‌شود:

پاره‌اي‌ ديدگاهها، طيف‌
«بدفرجام‌
انگاري» را تشکيل‌ مي‌دهند، اصحاب‌
اين‌ نظريه‌ معتقدند که: نهايت‌
تاريخ، بسيار تلخ‌ و فرجام‌ حيات‌ بشر
بسيار نازيبا صورت‌ خواهد بست‌ و در
توجيه‌ بدفرجام‌ انگاري‌ حيات‌ و
هستي، بعضي‌ مي‌گويند: خلقت‌ ذاتاً‌
شر مرام‌ و در نتيجه‌ شر فرجام‌ است‌
و فرايند و برآيند گردش‌ روزگارِ‌ بدو
بيراه، تاريک‌ و تيره‌ است؛ و گاه‌
مي‌گويند: انسان، موجودي‌
هنجارناپذير، بيرحم‌ و جاني‌ بالطبع‌
است‌ و حتا به‌ همنوع‌ خود رحم‌
نمي‌کند، و ممکن‌ است‌ روزي‌ انسان‌
قُلدري‌ بر سرنوشت‌ بشر حاکم‌ شود و
جهان‌ را با اِ‌عمال‌ ستم‌ و ارتکاب‌
جنايات، به‌ سقوط‌ بکشاند. برخي‌ ديگر
معتقدند: سلاحها و زر‌ادخانه‌هاي‌
بسيار مدرن‌ و بي‌اندازه‌ ويرانگري‌
که‌ امروز در کره‌ي‌ زمين‌ فراهم‌
آمده، مي‌تواند هزار بار اين‌ سياره‌
را نابود کند و از کجا يک‌ آدم‌ بيرحم‌
يا بي‌خرد با استخدام‌ اين‌
مجموعه‌ي‌ مخرب، روزي‌ دست‌ به‌
چنين‌ کاري‌ نزند؟! چه‌ بسا فرد
بي‌خردي‌ با اشاره‌ي‌ انگشت، يک‌
سيستم‌ پيچيده‌ و بسيار ويرانگر را
فعال‌ کند و گيتي‌ يکباره‌ ويران‌
شود! در آن‌ صورت‌ يک‌ خودکشي‌
جهاني‌ روي‌ خواهد داد و همه‌ي‌
بشريت‌ نابود خواهد شد.

برخي‌ ديگر
مي‌گويند: چنان‌ که‌ روزي‌ انفجار
بزرگ، جهان، از جمله‌ کره‌ي‌ زمين‌
را پديد آورد، ممکن‌ است‌ روزي‌
انفجار بزرگ‌ ديگري‌ اوضاع‌ جهان‌ را
عوض‌ کند و در اين‌ ميان‌ کره‌ي‌
زمين‌ نيز نابود شود. زيرا ممکن‌ است‌
کمترين‌ اختلال‌ در نظام‌ کنوني‌
گردش‌ کرات و سيارات‌ روي‌ بدهد و
يکباره‌ بعضي‌ سيارات‌ به‌ هم‌
نزديک‌ شده‌ با هم‌ اصطکاک‌ پيدا
کنند و سياره‌ي‌ خاکي‌ ما هم‌ به‌
مخاطره‌ بيافتد!، گاه‌ مي‌گويند:
چه‌بسا شهاب‌ سنگهاي‌ بزرگي‌ که‌
ميليون‌ها سال‌ نوري‌ از مبدأشان‌
فاصله‌ گرفته‌اند، در راه‌ باشند و
روزي‌ به‌ کره‌ زمين‌ اصابت‌ کنند و
آن‌ را نابود سازند، به‌ هر روي:
انواع‌ ديدگاههاي‌ فلسفي، فيزيکال،
انسان‌ شناختي‌ و جامعه‌ شناختي‌
مطرح‌ است‌ که‌ آينده‌ را منفي‌
تصوير مي‌کنند.

طيف‌ ديگري‌ از
مکاتب‌ و متفکران‌ به‌ فرجام‌ حيات،
انسان‌ و تاريخ‌ خوشبين‌اند و
مي‌گويند که‌ آينده‌ي‌ جهان‌ روشن‌
و اميدبخش، و سرانجامِ‌ حيات‌ و هستي،
خوش‌ و دلپذير است‌ و پايان‌ شب‌
تيره‌ي‌ تاريخ، صبح‌ فام‌ خواهد بود.
از اين‌ جمله، ديدگاهي‌ است‌ که‌ از
سوي اديان‌ ابراهيمي‌ ارائه‌ شده‌
است. علاوه‌ بر اين‌ دو طيف، نظرياتي‌
هم‌ هست‌ که‌ آن‌ها را مي‌توانيم‌
نظريه‌هاي‌ «توقف» بناميم‌ که‌
مي‌گويند: آينده‌ي‌ جهان‌ را
نمي‌توان‌ پيش‌بيني‌ کرد.

مي‌توان‌ گفت‌ نظريه‌هاي‌ «خوش‌
سرانجام‌ انگار» که‌ فرجام‌ هستي‌ و
سرانجام‌ حيات‌ انسان‌ و تاريخ‌ را،
خوش‌ و دلپذير و اميدبخش‌ مي‌دانند،
در يک‌ مسأله‌ مشترک‌ اند، و آن‌
مسأله‌ي‌ «موعودگرايي» است. اينان‌
مي‌گويند: روزي‌ دستي‌ از غيب‌ برون‌
خواهد آمد و براي‌ التيام‌ زخم‌هاي‌
کهنه‌ي‌ بشريت‌ کاري‌ خواهد کرد،
مردي‌ ظهور خواهد کرد که‌ يکسره‌ و
بالمره‌ حيات‌ بشر را دگرگون‌ کرده‌
و روزگاري‌ فراخواهد آورد، روشن‌ و
آينه‌سان، که‌ جهان‌ سيماي‌ دلپذير و
زيباي‌ عدالت‌ را در آن‌ مشاهده‌
خواهد کرد و جور و جفا را ريشه‌ کن‌ و
عدل‌ و وفا را شکوفا خواهد ساخت.
عقيده‌ به‌ ظهور موعود و نجات‌ نهايي،
جوهر فرجام‌شناسي‌ اديان‌ ابراهيمي‌
است.

اوج‌ اين‌ گونه‌ نگاه‌ به‌
فرجامِ‌ هستي، تاريخ‌ و انسان‌ در
مکتب‌ تشيع‌ جلوه‌ کرده‌ است. در
تشيع‌ ما مسأله‌ فَرَج، مطرح‌ تبيين‌
بنيادهاي‌ نظري‌ و زيرساختهاي‌
انديشگي‌ اين‌ مساله‌ به‌
«فلسفه‌ي‌ فرج» تعبير مي‌شود. که‌
چيزي‌ فراتر از فلسفه‌ي‌ تاريخ‌ است.
فلسفه‌ي‌ تاريخ‌ از قواعد حاکم‌ بر
سرگذشت‌ و سرنوشت‌ بشر سخن‌ مي‌گفت. و
در آن، ارزش‌ داوري‌ و خوش‌ بيني‌ و
بدبيني‌ درباره‌ي‌ فرايند و برآيند
گردش‌ ايام‌ مطرح‌ نيست‌ بلکه‌
تعليل‌ سرگذشت‌ بشر و تحليل‌
آينده‌ي‌ تاريخ‌ او مطرح‌ است، اما
در فلسفه‌ي‌ فرج، تحليل‌ سرنوشت‌ و
سرانجام‌ کل‌ حيات‌ و هستي‌ مطرح‌
است. فلسفه‌ي‌ فرج، ناظر به‌ آينده‌ و
پايانه‌ي‌ حيات‌ و هستي‌ است‌ و در
آن، طبيعت‌ هم‌ سرنوشت‌ ديگري‌ دارد.
آن‌ گاه‌ که‌ زيبايي‌هاي‌ پس‌ از
وقوع‌ فرج، وصف‌ مي‌شود حتا سخن‌ از
اين‌ است‌ که‌ ميش‌ نيز از گرگ‌
نمي‌ترسد و با هم‌ در آسايش‌
مي‌زيند، زمين‌ برکت‌ خويش‌ را
سخاوتمندانه‌ در اختيار اهل‌ خود قرار
خواهد داد و نبات‌ و جماد نيز ديگر
خواهند شد.

در فلسفه‌ي‌ تاريخ‌
فقط‌ سرنوشت‌ جمعي‌ انسانها مطرح‌
است‌ و سخن‌ از وضع‌ فرد فرد و آحاد
انساني‌ در ميان‌ نيست، اما در
فلسفه‌ي‌ فرج‌ آحاد آدمي‌ نيز مطرح‌
اند، سخن‌ در اين‌ است‌ که‌ عقول‌
آحاد آدمي‌ به‌ کمال‌ خواهد رسيد،
روابط‌ و مناسبات‌ بشر با اطراف‌
هستي‌ تغيير مي‌کند، رابطه‌ي‌
انسان‌ با خدا و رابطه‌ي‌ انسان‌ها
با هم‌ ديگر ديگرگون‌ مي‌گردد، رفتار
و رابطه‌ي‌ بشر با طبيعت‌ تغيير
مي‌کند، محيط‌ زيست‌ هم‌ در امنيت‌
به‌ سر خواهد برد، همه‌ي‌ اجزا و
اطراف‌ حيات‌ و هستي‌ در يک‌
جهانخانه‌ي‌ امن‌ با هم‌ به‌ تعايش‌
و تعامل‌ خواهند پرداخت.

فلسفه‌ي‌
فرج‌ بر يک‌ سلسله‌ مباني‌ و مواضع‌
معرفت‌ شناختي، هستي‌ شناختي، انسان‌
شناختي‌ و جامعه‌ شناختي‌ خاصي‌ به‌
جز مباني‌ فلسفه‌ي‌ تاريخ، مبتني‌
است، پاره‌اي‌ از اصحاب‌ فکر و فضل‌
به‌ اين‌ مهم‌ توجه‌ نکرده‌اند. حتا
استاد مطهري، نيز ضمن‌ اشاره‌ به‌
علوم‌ تاريخ، مانند تاريخ‌ تحليلي،
تاريخ‌ نقلي، فلسفه‌ي‌ تاريخ؛ مبحث‌
فرج‌ و مسأله‌ي‌ انتظار را در
چارچوب‌ فلسفه‌ تاريخ، تحليل‌
مي‌فرمايد ولي‌ بگمان‌ اينجانب،
فلسفه‌ي‌ فرج‌ چيزي‌ فراتر از
فلسفه‌ي‌ تاريخ‌ است. زيرا اين‌جا
سخن‌ از آينده‌ي‌ تاريخ‌ نيست‌
بلکه‌ سخن‌ از آينده‌ي‌ هستي، حيات‌
و دگرگوني‌ مناسبات‌ همه‌ي‌
هستمندان‌ است. کما اين‌که‌
دکترشريعتي، «انتظار» را در حوزه‌ي‌
جامعه‌شناسيِ‌ تحول، تحليل‌
کرده‌اند و انتظار فرج‌ را تا حد
عامل‌ اعتراض‌ اجتماعي‌ و تن‌ در
ندادن‌ به‌ وضع‌ موجود فرو کاسته‌ و
مرتکب‌ خطاي‌ مضاعف‌ شده‌ است، زيرا
هرچند اعتراض‌ و عدم‌ رضا به‌ شرايط‌
حاکم‌ از فوايد و کارکردهاي‌ آن‌
بشمار مي‌رود، اما غايت‌ و قلمرو
انتظار، بسي‌ فراتر از اين‌ مقولات‌ و
مدعيات‌ است.

نظريه‌ي‌ اسلامي‌
«فرج» بر اصول‌ روشني‌ از جهان‌
بيني‌ اسلامي‌ مبتني‌ است‌ که‌
ذيلاً‌ گذرا بدانها اشاره‌ مي‌کنيم.
جهان‌بيني، به‌ نحوه‌ي‌ نگاه‌
آدمي‌ به‌ حيات‌ و هستي‌ اطلاق‌
مي‌شود؛ جهان‌نگري‌ اسلامي‌ بر دو
پيشگمانه‌ي‌ کلان‌ استوار است:

الف) خدا مدار و توحيد‌ بنياد بودن‌
جهان،

ب) احسن‌انگاريِ‌ جهان‌
موجود.

اين‌ دو پيشگمانه‌ي‌ کلي‌
نيز خود در قالب‌ ده‌ اصل، تفصيل‌
مي‌يابد. هر يک‌ از مباني‌ و اصول،
محتاج‌ ژرف‌رسيِ‌ درخور و نيازمند
شرح‌ و بسط‌ شايسته‌ و بايسته‌اي‌
است‌ و ذيل‌ هر يک‌ از اصول، شواهد
قرآني‌ بسيار وجود دارد. ما به‌ طرح‌
مختصر دو مبنا و ده‌ اصل‌ بسنده‌
کرده‌ و صرفاً‌ به‌ برخي‌ شواهد
قرآني‌ اشاره‌ خواهيم‌ داشت. نخست‌
دو مبنا را تبيين‌ و سپس‌ اصول‌
دهگانه‌ را طرح‌ مي‌کنيم:



مبناي جهان بيني

‌مبناي‌ اول:
نظام‌ احسن‌ بر هستي، حکمفرماست

در
نگاه‌ قرآن، «جهانِ‌ موجود»
نيکوترين‌ جهان‌هاي‌ ممکن‌ است‌ و
خدا «آفرينش‌ همه‌ چيز را نيکو ساخته‌
است.» در خلقت‌ رحماني‌ «خلأ‌ و خلل‌
راه‌ ندارد و ناسازگاري‌ و فطوري‌
به‌ چشم‌ نمي‌خورد.»

بر جهان، دو
نظام‌ تأثيري‌ و تدبيري‌ حاکم‌ است:
نظام‌ «طوليِ‌ عِلي»، نظام‌ «عرضي‌
اِ‌عدادي»؛

نظام‌ طولي‌ از
سلسله‌ي‌ علل‌ و معاليل، نظام‌
عرضي‌ از شبکه‌ي‌ معد‌ات‌ و
مستعد‌ات‌ تشکيل‌ مي‌يابد؛
زنجيره‌ي‌ علل‌ و معاليل‌ و طبقات‌
عوالم‌ و مراتب‌ وجود، به‌ صورت‌
«اَ‌لأ‌شرفُ‌ فَالأ‌شرف‌ و اَ‌لا‌
‌علي‌ فَالأ‌علي»، از سطوح‌ پست‌
جهان‌ آفرينش، آغاز، و به‌ ساحت‌
متعاليِ‌ جهان‌آفرين‌ منتهي‌
مي‌شود، و رابطه‌ي‌ ميان‌ مراتب‌ و
حلقات‌ اين‌ سلسله، رابطه‌ي‌ وجودي‌
است، يعني‌ هر معلولي‌ در اصل‌ وجود و
حاق‌ هستي‌ خود، حاجتمند علتِ‌ خويش‌
است.

در شبکه‌ي‌ عرضي، معد‌ات‌ نيز
زمينه‌ساز تأثر مستعدها از علل‌ هستند
و حضرت‌ حق‌ اراده‌ و مشيت‌ الوهي‌
خويش‌ را از رهگذر «اسباب‌ ظاهري»
اِ‌عمال‌ مي‌فرمايد. و بدين‌ ترتيب‌
نه‌ در مقام‌ نظر و عقيده، باور به‌
عليت‌ و فاعليت‌ حق‌ تعالي‌ و ساير
حلقات‌ سلسله‌ي‌ علل طولي‌ (مانند
فرشتگان)، با علم‌ و عقيده‌ به‌
تاثيرگذاريِ‌ اِ‌عداديِ‌ عوامل‌
طبيعي، تعارضي‌ دارد؛ و نه‌ در مقام‌
عمل‌ و عينيت، ميان‌ عوامل‌ طبيعي‌ (=
معِد‌ات‌ مادي) و علل‌ حقيقي‌ (=
موثٍّرات‌ وجودي) تزاحم‌ پديد
مي‌آيد، زيرا علل‌ طولي‌ با معد‌ات‌
عرضي، چونان‌ تار و پودِ‌ درهم‌
تنيده، هستمندان‌ را به‌ هم‌ گره‌
مي‌زنند. چرا که‌ از نظر قرآن، نه‌
تنها اصل‌ وجود، بلکه‌ خاصيت‌
تأثيرگذارندگي‌ عوامل‌ طبيعي‌ هم‌
در گرو اراده‌ و مشيت‌ الهي‌ است، و
اين‌ خداي‌ خالق‌ است‌ که‌ با يک‌
«جعل»، هم‌ «وجود» به‌ اشيأ و اسباب‌
عطا فرموده‌ است‌ و هم‌ «سببيت‌ و
عليت».

از اين‌روست‌ که‌ قرآن‌
کريم، از سويي‌ (بمثابه‌ يک‌ متن‌
وحياني) جهان‌ را فعل‌ خدا مي‌داند
واز الوهيت‌ مطلق‌ و آفرينندگي، پديد
آورندگي‌ و صورتگري‌ او دم‌ مي‌زند و
همه‌ چيز و هر خوب‌ و بد را به‌ حضرت‌
حق‌ نسبت‌ مي‌دهد و از ديگر سو
(چونان‌ يک‌ کتاب‌ طبيعي) از فرآيند و
ساز و کار فعل‌ و انفعالات‌ طبيعي‌ در
عالم‌ ماده‌ سخن‌ مي‌گويد. اين‌
مد‌عا که‌ «جهانِ‌ موجود، بهترينِ‌
جهانهاي‌ ممکن‌ است»، مستظهر و
مستحکم‌ به‌ براهين‌ و دلائل‌
بسياري‌ است‌ که‌ ما به‌ برخي‌ موارد
اشاره‌ مي‌کنيم. چهار برهان‌ نخست‌
هر
چند از متن‌ گزاره‌ها و آموزه‌هاي‌
ديني‌ اصطياد شده، اما ماهيت‌ فلسفي،
عرفاني‌ دارد ليکن‌ پنجمين‌ دليل،
متکي‌ بر مصرحات‌ قرآني‌ است‌ و
مي‌تواند دليل‌ نقلي‌ قلمداد شود:

-1 پديدآورنده‌ي‌ هستي‌ و
آفريننده‌ي‌ هستمندان، موجودي‌
«حکيم» و «توانا» است؛ اتقان‌ صنع‌ از
حکيم‌ توانا بايسته‌ است، چرا که‌
خلقِ‌ پرعيب‌ و نقص‌ و آفرينشِ‌ پر
خلل‌ و خلأ، خلاف‌ حکمت‌ و قدرت‌
است‌ و قبيح؛ و فعلِ‌ قبيح‌ بر حکيمِ‌
مطلق‌ و قادرِ‌ محض‌ محال‌ است.

-2
خداوند سبحان، «فيض‌ محض» و «خير مطلق»
است، اگر صنع‌ الهي‌ با بهترين‌ صورت،
سامان‌ نيافته‌ باشد، امساک‌ فيض‌ و
منع‌ خير، تلقي‌ مي‌شود، و امساک‌
خير و فيض، و امتناع‌ سود وجود، از
فياض‌ محض‌ و خَيٍّر مطلق، خلاف‌
فياضيت‌ و ناقض‌ اين‌ وصف‌ است.

-3
حضرت‌ احديت، «حسن» و «حکمت‌ مطلق»
است، و جهان‌ «آيه» و «آينه»ي‌ کمال‌
و جمال‌ احدي‌ است، پس‌ جهان‌
نمي‌تواند اکمل‌ و احسن‌ نباشد. اگر
نه، آيه‌ و آينه‌ي‌ حُسن‌ و حکمت‌
مطلق‌ نتواند بود.

-4 مطالعه‌ي‌
هستي‌ و مشاهده‌ي‌ نظم‌ و نسق‌
حيرت‌انگيز حاکم‌ بر آن، و شگفتيها و
زيباييهاي‌ تحسين‌ برانگيز انواع‌
پديده‌ها، بر اِحکام‌ و اِتقان‌
جهان‌ حاضر صحه‌ مي‌گذارد.

5 - در
آيات‌ قرآنيِ‌ فراواني، بر
نيک‌آفريني‌ و اِحکام‌ و اِتقان‌
صنع، تصريح‌ و تلويح‌ شده‌ است؛
چنانکه‌ تصريح‌ فرموده‌ است‌ که‌
«کوهها را جامد و ساکن‌ مي‌بيني. ولي‌
آنها چونان‌ ابري‌ روان‌ در حرکتند،
اين‌ صنع‌ خداست‌ که‌ هر چيزي‌ را با
کمال‌ اتقان‌ آفريد، خدا بر همه‌ي‌
افعال‌ شما آگاه‌ است.» (نمل/88)؛
«[خدا]يي‌ که‌ آفرينش‌ همه‌ چيز را
نيکو ساخت.» (سجده/32) و همچنين:
«بي‌گمان‌ انسان‌ را در بهترين‌
صورت‌ آفريديم.» (تين/4)

در قرآن‌ از
خدا به‌ «اَحسَنُ‌ الخالِقين» (بهتر
آفرينندگان) تعبير فرموده‌ است(1)،
بديهي‌ است‌ حق‌ تعالي‌ از آنجا
«بهترين‌ آفريننده» نامبردار شده‌
که‌ «بهترين‌ها» را آفريده‌ است، اگر
چنين‌ نبود اين‌ صفت‌ صادق‌
نمي‌بود.

در چشم‌انداز
هستي‌شناختيِ‌ انسانِ‌ مسلمان، خدا
خيرِ‌ بالذ‌ات‌ است، و خلق‌ او نيز
بالذ‌ات‌ خير است‌ و شُرور و کاستيها،
عدمي، نسبي، طفيلي‌ و بالعرض‌اند، و
بالعرض‌ به‌ «خير بالذات» منسوبند:
«هر آنچه‌ از نيکي‌ براي‌ تو به‌ هم‌
رسد از خداست‌ و هر چه‌ از بدي‌ به تو
در رسد از خود توست...» (نسأ/ 79)



‌مبناي‌ دوم: هستي، خدا محور و
توحيد‌ بنياد است

هيچ‌ مقوله‌ و
مسأله‌يي‌ به‌ اندازه‌ي‌ خدا و
خداشناسي، مصب‌ اهتمام‌ قرآن‌ و
ادبيات‌ ديني‌ اسلامي‌ نيست. در
متون‌ مقدس‌ اسلامي‌ به‌ لحاظ‌
فراواني‌ الفاظ‌ و بسامد واژگاني، و
نيز از حيث‌ ژرفا و گستره‌ي‌ معنايي،
بزرگ‌ترين‌ حجم‌ و سهم‌ لفظي‌ و
معنوي‌ را همين‌ مبحث‌ به‌ خود
اختصاص‌ داده‌ است. بعثت‌ محمدي‌ (ص)
دستاوردي‌ عظيم‌تر و عميق‌تر،
انبوه‌تر و بشکوه‌تر از توحيد ناب‌
اسلامي‌ نداشته‌ است. جهان‌بيني‌
اسلامي، «خدامدار» و «توحيد‌ بنياد»
است؛ در اين‌ باب‌ به‌ ايجاز و
اختصارِ‌ تمام‌ و با اجتناب‌ از
هرگونه‌ شرح‌ و توضيحي، به‌ برخي‌
نصوص‌ و آيات‌ قرآن‌ در اين‌ باب‌
اشاره‌ مي‌کنيم.

يک) خدا هميشه‌ و
همه‌ جا حضور دارد و به‌ تعبير
دقيق‌تر، حضرت‌ رب‌ الارباب، فارغ‌
از مکان‌ و زمان‌ است؛ آيات‌ زير بر
محور فوق‌ دلالت‌ دارد:

‌- «او آغاز
است‌ و انجام، و ظاهر است‌ و باطن، و
به‌ همه‌ چيز داناست.» (حديد/3)

‌-
«مشرق‌ و مغرب‌ از آن‌ خداست‌ پس‌
به‌ هر جا رو کنيد وجه‌ خدا همانجاست.»
(بقره/115)

‌- «و ما انسان‌ را
آفريديم‌ و ما از رگ‌ کردن‌ به‌ او
(انسان) نزديک‌تريم.» (ق/16)

‌- «آگاه‌
باشيد! او به‌ همه‌ چيز احاطه‌ي‌
وجودي‌ دارد.» (فصلت/54)

‌- «و خدا به‌
همه‌ چيز احاطه‌ي‌ علمي‌ دارد.»
(طلاق‌ /12)

دو) مبدأ و مقصد هستي‌
خداست، جهان‌ و انسان‌ ماهيت‌ «از
اويي» و «به‌ سوي‌ اويي» دارد، يعني‌
هستي‌ از آن‌ خداست‌ و به‌ سوي‌ او
نيز راهبر است‌ و به‌ محضر او نيز باز
خواهد گشت؛ برخي‌ شواهد قرآني‌ به‌
شرح‌ زير است:

‌- «ما براي‌ خدا
هستيم‌ و به‌ سوي‌ او بازگشت‌
کنندگانيم.» (بقره/156)

‌- «خدا
آفرينش‌ را آغاز مي‌کند و سپس‌
اعاده‌ مي‌کند، سپس‌ به‌ سوي‌ او
بازگردانده‌ مي‌شويد.» (روم‌ / 11)

‌-
«... او نخستين‌ بار آفريدتان‌ و به‌
سوي‌ او نيز بازگردانده‌ مي‌شويد.»
(فصلت/21)

سه) خدا هم‌ خالق‌ است‌ و
هم‌ رب، هم‌ خلق‌ عالم‌ و آدم‌
بااوست، هم‌ تدبير و تربيت‌ جهان‌ و
انسان‌ به‌ دست‌ اوست، هماره‌ و
بي‌درنگي‌ در کار خلق‌ و تدبير جهان‌
است، آني‌ از کار هستي، فارغ‌ نيست.
چنانکه‌ گذشت‌ حتا خصلت‌ عليت‌ و
خاصيت‌ تاثيرگذارندگيِ‌ عوامل‌
طبيعي‌ و معد‌ات‌ مادي‌ نيز از سوي‌
خداست، وجودِ‌ وجود، دم‌ به‌ دم‌ از
سوي‌ او افاضه‌ مي‌شود و اگر دمي‌ از
افاضه‌ باز ايستد، «هستي» يکسره‌ و
بالمره‌ «نيست» خواهد شد، در آيات‌
زير بر اين‌ محور تاکيد شده‌ است:

‌-
«هان! خلق‌ و امر (آفرينش‌ و فرمان) از
آن‌ اوست، فرخنده‌ باد خدا، پروردگار
جهانيان.» (اعراف/54)

‌- «هر دم‌ او در
کاري‌ است.»

‌- «... از آسمان‌ تا
زمين، کار جهان‌ را تدبير مي‌فرمايد.»
(سجده/5)

‌- «همانا امر او چنين‌ است‌
که‌ هرگاه‌ اراده‌ فرمايد چيزي‌ را
بگويد: باش‌ پس‌ باشد. پس‌ منزه‌ باد
آنکه‌ ملکوت‌ و وجودِ‌ همه‌ چيز به‌
دست‌ اوست‌ و شما به‌ سوي‌ او
بازگردانده‌ مي‌شويد.» (ياسين/83 - 82)

چهار) همه‌ي‌ جهان، عين‌ فقر و نياز
به‌ خداست‌ و خداوند جهان، بي‌نياز
محض‌ و غني‌ مطلق‌ است، آيات‌
فراواني‌ مويد اين‌ محور است‌ از
جمله:

‌- «اي‌ مردم! شما همه‌تان‌
نيازمندان‌ به‌ خداييد و خداوند‌
بي‌نيازِ‌ ستوده‌ است.» (فاطر/15)

پنج) همه‌ي‌ جهان، مسخرِ‌ يدِ‌
قدرتِ‌ اوست، همه‌ي‌ باشندگان،
مطيع‌ محض‌ اويند، و اين‌
اطاعت‌پذيري، هم‌ در مقام‌ تکوين،
هم‌ در مقام‌ تشريع، جاري‌ و ساري‌
است، چنانکه‌ در آيات‌ زير آمده‌
است:

‌- «آيا جز دين‌ خدا را
مي‌طلبند! با آنکه‌ هر چه‌ در آسمانها
و زمين‌ است‌ خواه‌ ناخواه‌ تسليم‌
اوست‌ و همه‌ نيز به‌ سوي‌ او
بازگردانده‌ مي‌شوند؟» (آل‌ عمران‌
3/83)

‌- «[از زبان‌ يوسف‌ در زندان:]
اي‌ همزنجيرهاي‌ من! آيا پروردگاران‌
پراکنده‌ و چندگانه‌ بهتر است‌ يا
خداي‌ يگانه‌ي‌ قهارِ‌ غالب؟ غير از
خدا هر چه‌ مي‌پرستيد تنها نامهايي‌
است‌ که‌ شما و پدرانتان‌ بدانها
داده‌ايد [حقيقت‌ خارجي‌ ندارند] هرگز
خدا بدانها سلطنت‌ و قدرت‌ نداده‌
است‌ [آنها هيچ‌ قدرت‌ و سلطه‌يي‌
ندارند] حاکميت‌ تنها از آن‌ خداست...»
(يوسف/39 - 38)



‌اصول‌
جهان‌بيني

چنانکه‌ گفته‌ آمد
«خدامداريِ» جهان‌ و «احسن‌ انگاريِ»
نظام‌ موجود، نگاه‌ کلان‌ و کلي‌ به‌
ماهيت‌ و ساختار حيات‌ و هستي‌ است‌ و
اين‌ اجمال‌ در قالب‌ ده‌ اصل،
تفصيل‌ و تبيين‌ مي‌شود:

‌‌

اصل‌ يکم) هدفمندي‌ آفريدگار و
هدفداري‌ آفريدگان:

برخي، هستي‌ را
مکانيکال‌ (Mechanical) و خودگردان،
انگاشته، (و اگر هم‌ به‌ «خالقيت» خدا
معتقد بوده‌اند با انکار «ربوبيت»)
آفريدگار را ساعت‌ساز بازنشسته‌
پنداشته‌اند، اما مطالعه‌ي‌ «نظم‌ و
قانونمندي‌ فعالِ» جاري‌ بر آفرينش‌
و توجه‌ به‌ «حکمت‌ بالغه» و «فياضيت»
حضرت‌ احديت، انگاره‌ي‌ فوق‌ را
نفي‌
و نقض‌ مي‌کند.

در قرآن‌ کريم‌
آمده‌ است: «هر آينه‌ در آفرينش‌
آسمانها و زمين، و آمد‌ شدِ‌ شب‌ و
روز، براي‌ خردمندان‌ نشانه‌هايي‌
است، آن‌ کساني‌ که‌ [در همه‌ حال]
ايستاده‌ و نشسته‌ و خفته، خدا را ياد
مي‌کنند و درباره‌ي‌ آفرينش‌
آسمانها و زمين‌ مي‌انديشند [و
مي‌گويند] که: اي‌ پروردگار ما! تو
اينهمه‌ را باطل‌ و بيهوده‌ نيافريدي!
منزهي‌ تو، پس‌ ما را از عذاب‌ آتش‌
نگاه‌دار».(آل‌ عمران/191 - 190)

نيز
آمده‌ است: «و او کسي‌ است‌ که‌
آسمانها و زمين‌ را بحق‌ آفريده‌
است‌ [نه‌ بيهوده]...». (انعام/73)

همچنين‌ مي‌خوانيم: «زمين‌ و
آسمان‌
و آنچه‌ را بين‌ آن‌ دو است‌ بيهوده‌
نيافريديم» (ص/27)، نيز فرموده‌ است:
«جن‌ و انس‌ را نيافريديم‌ جز براي‌
اينکه‌ مرا پرستش‌ کنند.» (الذ‌اريات/
56)

خداوند منان‌ همه‌ي‌ موجودات‌
را به‌ سوي‌ اهداف‌ خود و کمال‌
مطلوب‌ آنها هدايت‌ مي‌فرمايد؛
هدايت‌هاي‌ الهي‌ مراتب‌ و انواع‌
گوناگوني‌ دارد که‌ هر يک‌ از
آفريده‌ها به‌ حسب‌ قابليت‌ و
استعداد خود مشمول‌ مرتبه‌ و نوع‌ يا
مراتب‌ و انواعي‌ از هدايتهاي‌ الهي‌
مي‌شوند. هدايت‌هاي‌ الهي‌ از يک‌
نظر به‌ دو قسم‌ «تکويني» و
«فراتکويني» تقسيم‌ مي‌شوند، هدايت‌
تکويني‌ نيز به‌ سه‌ قسم‌ طبيعي،
غريزي‌ و فطري‌ تقسيم‌ مي‌شود.
خداوند متعال‌ به‌ هدايت‌ تکويني‌
آفريده‌ها اشاره‌ فرموده‌ است:
«[موسي‌ در پاسخ‌ به‌ فرعون] گفت:
پروردگار ما آن‌ کسي‌ است‌ که‌ خلقت‌
هر چيزي‌ را عطا فرمود، سپس‌ هدايت‌
کرد.» (طه/ 50)

هدايت‌ فراتکويني‌ نيز
به‌ دو قسم‌ «وحياني» و «شرقاني»
تقسيم‌ مي‌شود.

نيز همه‌ي‌
موجودات، حتا جمادات‌ مشمول‌ «هدايت‌
طبيعي»اند، اما هدايت‌هاي‌ غريزي‌
معطوف‌ به‌ انسان‌ و حيوان‌ است: و
پروردگار تو به‌ زنبور عسل‌ الهام‌
کرد که‌ از کوهها و درختان‌ و سقفهاي‌
بلند، خانه‌ بگير و سپس‌ از همه‌ي‌
ميوه‌ها [و گلها] تغذيه‌ کن‌ و
راههاي‌ پروردگارت‌ را فروتنانه‌
بپيماي...» (نحل/ 68)

هدايت‌ فطري‌
مخصوص‌ انسان‌ است‌ که‌ در جاي‌
جاي‌ قرآن‌ بدان‌ اشاره‌ شده‌
است.(2)

هدايت‌ اشراقي‌ نيز
الهامات‌ خاص‌ الهي‌ است‌ که‌ شامل‌
کساني‌ مي‌شود که‌ به‌ جهاد با نفس‌
خويش‌ پرداخته، اخلاص‌ و تقوي‌
تحصيل‌ کنند:

«اگر جامعه‌يي‌
ايمان‌ آوردند و تقوي‌ ورزيدند ما
برکت‌هاي‌ بسياري‌ از آسمان‌ و
زمين‌ به‌ روي‌ آنان‌ مي‌گشاييم».
(اعراف/ 96)

نيز مي‌خوانيم: «اي‌
مؤ‌منان! اگر تقوي‌ پيشه‌ کنيد خداوند
به‌ شما فرقان‌ و قدرت‌ تشخيص‌ حق‌ و
باطل‌ عطا مي‌فرمايد...»

هدايت‌
وحياني‌ الهي‌ که‌ توسط‌ انبيأ
نازل‌ مي‌شود، همه‌ي‌ انسانها را
منظور دارد، چنانکه‌ فرموده‌ است:

«ما پيامبران‌ را با بينات‌ فرو
فرستاديم‌ و به‌ همراه‌ آنها کتاب‌ و
ميزان‌ نيز فرود آورديم‌ تا مردم‌
قسط‌ و عدالت‌ را برپاي‌ دارند.»
(حديد/10)



‌اصل‌ دوم) نظم‌ و
قانونمندي:

چنانکه‌ اشاره‌ شد: دو
نظام‌ متقاطع، بر حيات‌ و هستي‌
جاري‌ است، و اين‌ ممکن‌ نيست‌ جز
آنکه‌ قَدَر و قانون‌ دقيق، و نظم‌ و
نسق‌ مشخصي‌ بر جهان‌ حکمفرما باشد:
«خدايي‌ که‌ ملک‌ آسمانها و زمين‌ از
آن‌ اوست، فرزندي‌ نگرفته‌ و شريکي‌
در ملک‌ وجود ندارد، و همه‌ چيز را
آفريد و به‌ آنها اندازه‌ بخشيد»
(فرقان/2)

در سوره‌ي‌ ياسين‌
مثالهاي‌ متعددي‌ از نظم‌ و قانون‌
حاکم‌ بر جهان‌ ذکر شده‌ است، از
جمله‌ «چگونگي‌ نو شدگي‌ زمين» و
«رويش‌ و باردهي‌ گياهان‌ خوراکي» و
«پيدايي‌ باغها و چشمه‌سارها»، «زوج‌
بودن‌ روييدنيها و انسان»، «نظم‌ شب‌
و روز و گردش‌ قانونمند ماه‌ و
خورشيد»(3)، مورد تأکيد قرار گرفته‌
است، آيات‌ بسيار ديگري‌ مانند: انبيأ
/ 22، زمر/42، سجده/ 61، توبه‌ /14، اعراف‌ /
58، بقره/63-64، رعد / 3، اعلي‌ / 1-3، قمر / 49،
طلاق‌ / 3، روم‌ / 24 و 48، نحل‌ / 65، نوح‌
15-16، رحمان‌ / 7-5، يونس‌ / 5، حجر / 16 و...
تلويحاً‌ و تصريحاً‌ از حکومت‌ نظم‌
و قانون‌ بر هستي‌ سخن‌ گفته‌اند.



‌‌اصل‌ سوم) وحدت‌ و
انداموارگي:

بر جهان‌ موجود، وحدت‌
ارگانيک‌ (و نه‌ مکانيک) حاکم‌ است.
جهان‌ چونان‌ يک‌ موجود زنده‌ از
همساني‌ و تناسب‌ شگفت‌انگيزي‌
برخوردار است:

«خدا فرزندي‌ نگرفت‌
و با او اله‌ ديگري‌ نيست‌ [و اگر دو
خدا مي‌بود] هر خدايي‌ در پي‌ تدبير
خلق‌ خود بود و در اين‌ صورت‌ بر اثر
تزاحم‌ اراده‌ و مشيتِ‌ دوگانه‌
نزاع‌ روي‌ مي‌داد.» (مؤ‌منون/91)

در
آغاز سوره‌ي‌ مُلک‌ نيز متذکر
مي‌شود:
«هفت‌ آسمان‌ را به‌ صورت‌ مطبق‌
آفريد، در خلقت‌ خداي‌ رحمان‌ هيچ‌
نقصان‌ و ناسازگاري‌ مشاهده‌
نمي‌کني، بارها به‌ ديده‌ي‌ ظاهر و
باطن‌ (حس‌ و عقل) به‌ جهان‌ بنگر،
هيچ‌ خلأ‌ و خللي‌ در آن‌ نخواهي‌
يافت. باز هم‌ به‌ چشم بصيرت‌ به‌ طور
مکرر به‌ هستي‌ نگاه‌ کن‌ ديده‌ات‌
زبون‌ و خسته‌ به‌ سوي‌ تو باز خواهد
گشت.»

‌‌

اصل‌ چهارم)
آينه‌ساني‌ و آيه‌وارگي‌ هستمندان:

همه‌ي‌ عالم، فعل‌ و معلول‌ خدا
است،
همه‌ي‌ موجودات، آيه‌ و سايه‌ي‌
خداوندند، در قبال‌ «هستي‌ حقيقيِ»
او، همه‌ «هيچ»اند، به‌ هر چه‌
بنگري‌ خدا را در آن‌ مشاهده‌
مي‌کني، زيرا همه‌ چيز با «وجود» خود
به‌ «جود» خدا دلالت‌ مي‌کند، سراسر
قرآن‌ که‌ «کتاب‌ تشريع» است‌ از
آيه‌ و نشانه‌ بودن‌ هستي‌ سخن‌
مي‌گويد، چنانکه‌ سراسر هستي‌ که‌
«کتاب‌ تکوين» الهي‌ است، حکايت‌ از
خدا دارد.(4)

‌‌

اصل‌ پنجم) دو
ساحتي‌ بودن‌ جهان:

جهان‌ به‌
ساحت‌ «غيب» و ساحت‌ «شهود» تقسيم‌
مي‌شود؛ ساحت‌ غيبي‌ هستي، مرتبه‌ي‌
عالي‌ جهان‌ و رويه‌ي‌ اصيل‌
آفرينش‌ محسوب‌ مي‌شود. صدها آيه‌ي‌
قرآني‌ بر اين‌ حقيقت‌ مهم‌ دلالت‌
مي‌کند.(5)

‌‌

اصل‌ ششم)
شعورمندي‌ پديده‌ها:

قرآن‌
همه‌ي‌ پديده‌ها، حتا جمادات‌ را،
شعورمند (نه‌ جاندار) مي‌داند، هر چند
ما انسانها شعورمندي‌ موجودات‌ را
ادراک‌ نتوانيم‌ کرد.(6)

‌‌

اصل‌
هفتم) کرنش‌ و پرستندگي‌ جهان:

جهان‌ بالمره‌ تسليم‌ ذات‌ الهي‌
است‌ و يکسره‌ در حال‌ خضوع‌ و کرنش‌
در برابر او، تمام‌ موجودات‌ (جماد،
نبات، حيوان‌ و مل) همواره‌ و لايزال‌
در حال‌ ستايش‌ و پرستش‌ اويند. هيچ‌
پديده‌يي‌ جز انسان‌ قدرت‌ و اختيار
نافرماني‌ ندارد.(7)

‌‌

اصل‌
هشتم) نيک‌ سرشت‌ و خوش‌ آفرينش‌
بودن‌ انسان:

اسلام‌ انسان‌ را،
موجودي‌ «ذاتمند» و «دوساحتي»،
«نيک‌سرشت» و «خوش‌ آفرينش»، و
آفريده‌يي‌ «ارجمند» و ممتاز از ساير
پديده‌ها، «عاقل» و «مختار»، هماره‌ و
بي‌وقفه‌ «در صيرورت» و «تحت‌ هدايت‌
و نظارتِ» آفريدگار و پروردگار،
«صلاح‌ انديش» و «خيرخواه»، «کمال‌
پرست‌ و تکامل‌پذير» انگاشته،
همچنين‌ آفرينش‌ او را «هدفدار» و
حيات‌ او را «خوش‌ فرجام» مي‌داند. و
به‌ خاطر «خلود نفس»، دنيا و عقبا را
چونان‌ دو دوره‌ي‌ به‌ هم‌
پيوسته‌ي‌ حيات‌ او که‌ ادامه‌ي‌
طبيعي‌ و قهري‌ يکديگرند، محسوب‌
مي‌دارد.

از ديدگاه‌ ديانت‌
محمدي‌ (ص) چون‌ انسان‌ «عالم‌ و
عاقل» است، «مختار» است، چون‌ مختار
است‌ «محق» است، چون‌ محق‌ است‌
«مکلف» است، و چون‌ مکلف‌ است‌
«مسؤ‌ول» است. قرآن، اصلي‌ترين‌ و
معتبرترين‌ سند ديانت‌ اسلامي‌ است،
از جمله‌ موضوعاتي‌ که‌ اين‌ کتاب‌
کريم‌ اهتمام‌ ويژه‌ بدان‌ دارد
مسأله‌ي‌ انسان‌شناسي‌ است، نظري‌
گذرا به‌ سوره‌هاي‌ اين‌ کتاب‌
ارجمند ثابت‌ مي‌کند که‌ دست‌ کم‌
حدود ربع‌ آيات‌ آن‌ به‌
انسان‌شناسي‌ اختصاص‌ يافته‌ است، و
بخش‌ عمده‌ يي‌ از اين‌ آيات‌ در
باب‌ تبيين‌ ماهيت‌ و توصيف‌ صفات‌ و
تحليل‌ حالات‌ ناشي‌ از ذات‌
دوپايه‌ايِ‌ او و همچنين‌ سازوکار و
کيفيت‌ تنظيم‌ مناسبت‌ اين‌ صفات‌ و
حالات‌ با هم، و استخدام‌ آنها در
جهت‌ تکامل‌ بشر بحث‌ مي‌کند.

در
منظر قرآن، آدمي‌ در بدو پيدايش‌ خود،
نه‌ «بي‌ذات‌ و لااقتضا» است، و نه‌
بناچار «تک‌ گرايش» و «يک‌ سويه‌ رو»؛
احکام‌ قطعي‌ که‌ قرآن‌ درباره‌ي‌
انسان‌ صادر مي‌کند، دليل‌ ذاتمندي‌
او است، آياتي‌ که‌ از انحراف‌ و مسخ‌
هويت‌ برخي‌ آدميان‌ بحث‌ مي‌کند
نيز، دال‌ بر اين‌ مدعاست، آيات‌
متعددي‌ نيز صريحاً‌ از ذات‌ و
ماهيت‌ مفطور و مخلوق‌ او سخن‌
مي‌گويد.(8) قرآن‌ از او به‌ عنوان‌
موجودي‌ که‌ خدا او را به‌ مثابه‌
«خليفه»ي‌ خود گماشته(9) و از «روح‌
خويش» در او دميده(10) و به‌ «احسن‌
تقويم» ش‌ آفريده(11) و «همه‌ي‌ اسمأ»
را بدو آموخته(12) و بر همه‌ي‌
آفريده‌هاي‌ خود، او را «برتر»ي‌
بخشيده(13)، حتا «مسجودِ» فرشتگانش‌
قرار داده‌ (14) و شايسته‌ي‌ پرواز تا
مرز «خدايي»اش‌ دانسته‌ (15)نام‌
مي‌برد.

‌‌

اصل‌ نهم) تداوم‌
حيات‌ و هستي‌ و ترابط‌ بين‌ دنيا و
عقبا:

اين‌ جهان، فصلي‌ از حيات‌
جهان‌ و موجودات‌ عالم‌ است، جهان‌
پس‌ از مرگ‌ (آخرت) نيز فصلي‌ ديگر از
حيات‌ جهان‌ است. اين‌ دو فصل، دو
مرحله‌ي‌ جدايي‌ناپذيرِ‌ حيات‌
انسان‌ و ساير پديده‌ها هستند. سراسر
قرآن، آکنده‌ از شواهد اين‌ اصلِ‌
اصيل‌ اسلامي‌ است.

‌‌

اصل‌
دهم) فراگشتي‌ انسان‌ و جهان:

آفريننده‌ي‌ جهان، جانبدار عدل‌ و
حق، و خير و کمال‌ است، اراده‌ي‌ خدا
بر فرگشتي‌ هستي‌ تعلق‌ گرفته‌ است،
جهان‌ و انسان‌ رو به‌ تکامل‌ است،
عاقبت‌ انسان‌ و فرجام‌ جهان‌ به‌
غلبه‌ي‌ حق‌ و تحقق‌ عدل‌ منتهي‌
خواهد شد. آيات‌ فراواني‌ انگشت‌
تأکيد بر اين‌ مدعا مي‌نهند و از
آينده‌ي‌ خوش‌ جهان‌ و نهايت‌
بسامان‌ انسان‌ خبر مي‌دهند.(16)

در
پايان‌ مجداً‌ يادآور مي‌شويم‌ که‌
اصول‌ ده‌گانه‌ و شواهد قرآني‌ که‌
بدانها اشارت‌ رفت، نيازمند بسط‌ و
شرحي‌ درخور است‌ و متفکران‌ اسلامي‌
در زمينه‌ي‌ اين‌ اصول، مباحث‌
دقيق‌
و نکات‌ عميقي‌ را ارائه‌ داشته‌اند،
که‌ بايد در آن‌ بحث‌ و بررسي‌
افزونتري‌ صورت‌ گيرد.



پي‌نوشت‌ها:

1- (مانند سوره‌ي‌
مؤ‌منون‌ / آيه‌ي‌ 14 و سوره‌ي‌
صافات‌ / آيه‌ي‌ 125)

2- از جمله‌
سوره‌ي‌ شمس‌ آيه‌هاي‌ 7 و 8، و بلد
آيه‌ي‌ 10

3- آيات‌ 33 تا 44

4-
آياتي‌ نظير: فصلت/ 53، بقره‌ / 11، بقره‌
/ 146، عنکبوت‌ / 44، روم‌ / 21 و... به‌ اين‌
اصل‌ تصريح‌ يا تلويح‌ دارند.

5- از
جمله: بقره‌ / 21، انعام‌ / 73، حشر / 23،
هود / 123، نحل‌ / 77 و...

6- آياتي‌ چون:
نور / 41، فصلت‌ / 21، زلزال‌ / 2-5 و دهها
آيه‌ي‌ ديگر اين‌ اصل‌ را تاييد
مي‌کنند.

7- آياتي‌ چون: نحل‌ / 49-50،
فصلت‌ / 11، رعد/ 15 و 13، حج‌ / 18، اسرأ/ 44،
حشر / 24، تغابن‌ / 1، شوري‌ / 5، ص‌ / 18،
حديد / 1.

8- نظير سوره‌ي‌ 30/30 و 17/51

9- (2/30)

10-(15/29، 32/9، 38/72)

11-(95/4)

12-(2/31)

13- (17/70)

14-(2/34، 7/11، 17/61، 18/50،
20/116، 15/29، 15/31، 38/72)

15-(53/9)

16- به‌
عنوان‌ نمونه‌ مي‌توان‌ به‌ آيه‌ي‌
173 سوره‌ي‌ صافات‌ و 105 سوره‌ انبيأ
مراجعه‌ کرد.



/ 1