شخصیت امیرمومنان (ع) از دیدگاه شهید مطهری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شخصیت امیرمومنان (ع) از دیدگاه شهید مطهری - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شخصيت اميرمؤمنان (ع) از ديدگاه شهيد مطهرى

على بن ابى طالب (ع) از شخصيت هايى است كه مخصوص به زمان معينى نمى باشد. اومربوط به تمام زمان هاست . على شخصيت و كلامى دارد كه هر چه زمان بگذرد, نمى توان آن را كهنه سازد. پس معلوم مى شود شخصيت ها بر دو گونه اند : شخصيتهاى ابدى و پابرجا و شخصيتهاى موقت و فراموش شدنى.

((جبران خليل جبران)) اين مسيحى لبنانى كه در دوازده سالگى به آمريكا رفته است و به دو زبان عربى و انگليسى كتابهايى نوشته كه شاهكار است, با اينكه مسيحى است از شيفتگان مولاى متقيان على (ع) است . وى در آثارش وقتى مى خواهد ازشخصيتهاى بزرگ دنيا نام ببرد, نام عيساى مسيح و على بن ابى طالب را مى برد.

از جمله سخنان او درباره ى حضرت امير (ع) اين است :

((من از اين راز سر در نمىآورم كه چرا بعضى از افراد از زمان خودشان اين قدرجلو مى باشند. به عقيده من على بن ابى طالب مال آن زمان نبود, به اين معنا كه زمان, مال على بن ابى طالب نبود)) . (يعنى آن زمان ارزش على را نداشت . على قبل از زمان خودش متولد شده بود).

آنگاه مى گويد : و في عقيدتي أن عليَ بن أبي طالب أول عربيَ جاور الروح الكلّية و سامرها .

به عقيده ى من , على بن ابى طالب اولين شخصيتى است از عرب كه هميشه در كنار روح كلّى عالم است (يعنى همسايه خداست) و او مردى بود كه شب ها با روح كلّى عالم به سر مى برد.

على (ع) خودش درباره ى افرادى مى فرمايد :

اللهم بلى لاتخلو الارض من قائم لله بحجّة إمَا ظاهراً مشهوراً و إمّا خائفاً مغموراً تا آنجا كه مى فرمايد : هجم بهم العلم على حقيقة كثيرة و باشروا روح اليقين و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون .

هستند افرادى كه علم از باطن به آنها هجوم آورده است, در حقيقت روشنايى; يعنى علمشان غير از اين علم هاى متغير نسخ شدنى است . به عمق حقيقت رسيده اند و با روح يقين مباشر و متّصل شده اند; كه اين عمق را نيز از لسان خودش چنين در مى يابيم :

لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً اگر پرده برداشته شود, بر يقين من افزوده نمى گردد.

شخصيتهاى ثابت و متغيّر

همانطور كه قوانين دنيا ثابتند و متغير , شخصيت هاى انسانى نيز اينگونه اند; يعنى بعضى از افراد و شخصيت ها , شخصيت همه ى زمانها هستند, چهره هايى هستند كه در تمام زمان ها درخشانند و هيچ زمانى نمى تواند آنها را كهنه و منسوخ كند. ولى بعضى از چهره ها مربوط به زمان و دوره ى خاصى هستند كه تا آن دوره هست, افراد را به دنبال خود مى كشاند و درخشندگى دارد ولى وقتى كه اوضاع عوض شد, به كلّى آن شخصيت از آنچه كه هست سقوط مى كند و افكارش منسوخ مى شود... شما هيچ عالمى از علماى اسلامى يا غير اسلامى را نمى توانيد پيدا كنيد كه لااقل هشتاد درصد از آرايش منسوخ نشده باشد. ابن سينا را مى بينيد كه نيمى از عقايد او كهنه شده است. ارسطو را مى بينيد كه در مشرق زمين افرادى پيدا شدند كه با آن همه احترامى كه براى او قائل بودند بسيارى از عقايد او را نفى كردند و افكار ديگرى به جاى آن گذاشتند و در مغرب زمين , ارسطو آن چنان شكسته شد ك ه حتى گروهى راه اغراق و مبالغه را پيموده و ارسطو را مسؤول انحراف فكرى بشر دانستند و دكارت نيز ديگر منسوخ شده است.

انسان وقتى عده شيخ طوسى را با رسائل شيخ انصارى مقايسه مى كند, مى بينيد كه عده شيخ طوسى را فقط بايد در كتابخانه ها به عنوان آثار قديمى نگهدارى كرد و اكنون ارزش اينكه يك كتاب درسى باشد را ندارد.

اما در ميان افراد بشر, چهره هايى هستند كه منسوخ نمى شوند و در تمام زمان ها مى درخشند و افراد را جذب خود مى كنند . على بن ابى طالب چنين شخصيتى است .ايشان مربوط به تمام زمان هاست و هرگز كهنه نمى شود, او ابدى , پابرجا و جاودانه است.

دنيا عقيم است كه مانند على بزايد!

پس از گذشت سال ها از شهادت حضرت على (ع) , روزى عدى بن حاتم نزد معاويه رفت. معاويه مى دانست كه عدى يكى از ياران قديمى اميرالمؤمنين است, خواست كارى بكند كه شايد اين دوست قديمى كلمه اى عليه حضرت بگويد, از اين رو گفت : عدى! فرزندانت چه شدند؟! عدى گفت : در ركاب مولايشان على, با تو كه در زير پرچم كفر بودى, جنگيدند و كشته شدند.

معاويه : عدى ! على درباره ى تو انصاف داد!

عدى : چطور؟

معاويه : پسران خود را نگهداشت و پسران تو را به كشتن داد.

عدى : معاويه ! من درباره ى على انصاف ندادم. نمى بايست على امروز در زير خروارها خاك باشد و من زنده بمانم. اى كاش من مرده بودم و على زنده مى ماند!

معاويه كه ديد سخنانش اثرى ندارد, گفت : عدى ! الان ديگر كار از اين حرفها گذشته است چون تو زياد با على بودى دلم مى خواهد, مقدارى از كارهايش را برايم توصيف كنى.

عدى : معاويه ! معذورم بدار!

معاويه : نه , حتماً بايد بگويى !

عدى : حال كه بايد بگويم , آنچه را كه مى دانم مى گويم, نه آنچه را كه مطابق ميل توست!

آنگاه عدى شروع به صحبت درباره ى على (ع) كرد و گفت : يكى از خصوصيت هاى او اين بود كه علم و حكمت از اطرافش مى جوشيد. على شخصيتى بود كه در مقابل ضعيف, ضعيف بود و در مقابل ستمكاران نيرومند. با اينكه در ميان ما بى هيچ تكبر و امتياز مى نشست, اما خداوند هيبتى از او در دل مردم قرار داده بود كه بدون اجازه اش نمى توانستيم حرفى بزنيم.

معاويه ! مى خواهم منظره اى را كه به چشم خود ديده ام , برايت باز گويم : در يكى از شب ها على را ديدم كه در محراب خويش با خدايش به راز و نياز پرداخته و محاسن شريفش را به دست مبارك گرفته , مى گويد : يا دنيا غرّي غيري ; اى دنيا , كسى غير از مرا فريب ده .

عدى آنچنان على (ع) را وصف كرد كه دل سنگ معاويه تحت تإثير قرار گرفت; به طورى كه با آستين , اشك هاى صورتش را پاك كرد . آنگاه گفت : دنيا عقيم است كه مانند على بزايد.

/ 1