عوامل اعتماد و همکاری میان مردم و حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عوامل اعتماد و همکاری میان مردم و حکومت - نسخه متنی

زین‏العابدین قربانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عوامل اعتماد و همكاري ميان مردم و حكومت

زين‏العابدين قرباني

چكيده

اين مقاله بر آن است كه عوامل و راهكارهاي جلب اعتماد و حس همكاري بين مردم و حكومت را براساس گفتار و كردار اميرمؤمنان علي (ع) روشن سازد .

مطالبي كه در اين مقاله بحث و بررسي شده عبارتند از:

- پذيرش مسئوليت‏براساس تكليف الهي

- شايسته سالاري

- صداقت و پيشگامي در عمل

- حسن تدبير و نيكو اداره كردن امور

- رنج‏خود و راحت ديگران را طلبيدن

- اجراي عدالت، عدم تبعيض و برابري

- شركت مردم در امور سياسي و اجتماعي

- پايبندي به عهد و پيمان و بيعتي كه بسته‏اند و خيرخواهي براي حكومت و . . .

پيش از آنكه عوامل همكاري و اعتماد بين مردم و حكومت را از ديدگاه نهج‏البلاغه بررسي كنيم لازم است رابطه حكومت‏با مردم را از ديدگاه‏هاي مختلف مورد بررسي قرار دهيم .

رابطه حكومت‏با مردم

در حكومتهاي استبدادي و اشرافي رابطه مردم با حكومت رابطه برده‏دار و برده است . اگر احيانا امكاناتي براي آنها فراهم مي‏كنند براي اين است كه با پروار كردن آنها بهره بيشتري ببرند، چنانكه تاسيس مدارس و بيمارستانها، بوجود آوردن راههاي شوسه و راه‏آهن‏ها، كارگاهها و كارخانه‏هاو . . . از طرف جهان سرمايه‏داري در كشورهاي جهان سوم براي اين منظور است نه خدمت‏به آنها .

در حكومتهاي مردم بر مردم به معني غربي آن، دولت مجري خواسته‏هاي مردم است اگر چه خلاف مصلحت آنها و زشت‏ترين كارها باشد مثلا هر گاه اكثريت مردم راي به جواز رابطه جنسي و . . . بدهند، دولت‏خود را موظف به اجراي آن مي‏داند همانگونه كه در سوئد و انگلستان مرسوم است .

اما در حكومت اسلامي رابطه مردم با حكومت رابطه ابوت و بنوت (پدر فرزندي) است . چنانكه مي‏دانيم عاليترين نوع عواطف، عاطفه پدري و مادري است .

اما اين عاطفه در مقام تعليم و تربيت فرزندان نبايد حاكم مطلق باشد .

پدر و مادر در عين آنكه فرزندانشان را حتي بيشتر از خود دوست مي‏دارند، اما رعايت مصلحت آنان را بايد بيشتر از همه چيز دوست‏بدارند . اگر فرزندي مرتكب خلاف شود تنبيهش كنند و اگر غذايي برايش مضر باشد از خوردن آن منعش نمايند; بر انجام كارها تكليفش كنند و . . . حكومت اسلامي نيز بايد رفتارش با مردم بر همين اساس باشد، در عين آنكه آحاد ملت را فرزند خود مي‏داند و به آنها عشق مي‏ورزد، هيچگاه اجازه ندهد احدي مرتكب خلاف شده از زير بار تكاليف مقرره كه حافظ منافع و مصالح امت اسلامي است‏شانه خالي نمايد .

علي (ع) در فرمان تاريخش به مالك اشتر بر اين رابطه چنين تاكيد مي‏كند:

«ثم تفقد من امورهم ما يتفقد الوالدان من ولدهما» . (1)

آنگاه از آنان آنگونه تفقد كن كه پدر و مادر از فرزندشان تفقد و دلجويي مي‏كنند .

امام باقر (ع) در ضمن بيان خصائص رهبر جامعه اسلامي از قول رسولخدا نيز به اين حقيقت تاكيد دارد:

لا تصلح الامامة الا لرجل فيه ثلاث خصال ورع يحجزه عن معاصي الله و حلم يملك به غضبه و حسن الولاية علي من يلي حتي يكون لهم كالوالد الرحيم . (2)

امامت جز براي مردي كه داراي خصلتهاي سه‏گانه زير باشد شايسته نيست:

1 - پرهيزگاري و ورعي كه او را از گناه الهي باز دارد .

2 - حلم و بردباري كه بدان وسيله خشم خود را تحت كنترل خود درآورد .

3 - حسن سرپرستي نسبت‏به مردمي كه امامت آنها را به عهده دارد تا جايي كه نسبت‏به آنان همانند پدري مهربان باشد .

اين رابطه مبتني بر لطف و محبت نه تنها با افراد مسلمان و حكومت اسلامي است، بلكه همه آحاد ملت در صورتي كه به قوانين مملكت احترام بگذارند از اين رفتار انساني و لطف و مهرباني برخوردار خواهند بود .

علي (ع) در فرماني كه براي مالك اشتر، هنگامي كه او را استاندار مصر نمود، نوشت در اين باره چنين دستور داد:

«و اشعر قلبك الرحمة للرعية و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم فانهم صنفان اما اخ لك في الدين و اما نظير لك في الخلق‏» . (3)

قلب خويش را نسبت‏به ملت‏خود مملو از رحمت و محبت و لطف كن و همچون حيوان درنده‏اي نسبت‏به آنان مباش كه خوردن آنان را غنيمت‏شماري، زيرا آنان دو گروهند: يا برادران ديني تو اند و يا از نظر آفرينش انسانهايي همانند تو .

حال بايد ديد چه عواملي مي‏تواند اين رابطه را ناگسستني و مستحكم سازد؟

براي استحكام اين رابطه مقدس - رابطه حكومت و مردم - از ديدگاه اسلام و نهج‏البلاغه عواملي وجود دارد كه ذيلا به اهم آنها اشاره مي‏شود:

1 - پذيرش مسئوليت، تنها بر اساس تكليف الهي:

در مكتب علوي پذيرش مسئوليت زعامت جامعه اسلامي، مانند ديگر مسئوليتها تنها به خاطر انجام وظيفه و تكليف الهي است نه براي رياست كردن و يا سوءاستفاده نمودن و يا بهره‏مندي از منافع زودگذر آن .

علي (ع) آنجا كه از رمز قبول زعامت جامعه اسلامي سخن مي‏گويد بر اين حقيقت تاكيد مي‏كند:

«اما و الذي فلق الحبة و برا النسمة لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء الا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت‏حبلها علي غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لالفيتم دنياكم هذه ازهد عندي من عفطة عنز» . (4)

آگاه باشيد سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيت‏بسيار گرداگرد مرا گرفته و به ياريم قيام كرده‏اند و از اين جهت‏حجت‏بر من تمام نشده بود، و اگر نبود عهد و پيماني كه خداوند از علماء و دانشمندان گرفته كه در برابر شكمبارگي ستمگران و گرسنگي ستمديدگان، سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مي‏ساختم و از آن صرفنظر مي‏نمودم و آخر آن را با جام آغازينش سيراب مي‏كردم، آن وقت‏خوب مي‏فهميدند كه دنياي شما در نظر من بي‏ارزشتر از آبي است كه از بيني بز ماده‏اي بيرون آيد .

چنانكه ملاحظه مي‏فرماييد اگر تكليف الهي بر علما و دانشمندان هر جامعه نبود كه در برابر شكمبارگي ستمگران و حروميت‏ستمديدگان سكوت نكنند، رياست‏طلبي و بهره‏مندي از مظاهر زندگي مادي نمي‏توانست انگيزه قيام اميرالمؤمنين (ع) براي تصدي زعامت جامعه اسلامي باشد .

در غير اين صورت همانگونه كه در ابتداي امر بعد از وفات رسول الله به خاطر مصالح عمومي اسلام و مسلمين از اقدام به اين امر خودداري كرده بود، در پايان نيز از قبول آن خودداري مي‏كرد . تنها انگيزه او براي پذيرش اين مسئوليت‏خطير، همان تكليف الهي بود و بس .

و نيز از آن حضرت آنجا كه علت اصرار خويش را در امر حكومت‏بر مردم بيان مي‏كند به اين حقيقت چنين تصريح مي‏نمايد:

«اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسة في سلطان و لا التماس شي‏ء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك‏» . (5)

بار خدايا تو مي‏داني آنچه ما انجام داديم نه براي اين بود كه ملك و سلطنتي به دست آوريم و نه براي اينكه از متاع دنيا چيزي تهيه كنيم بلكه بخاطر اين بود كه نشانه‏هاي از بين رفته دينت را بازگردانيم و آثار اصلاح را در بلادت آشكار سازيم تا بندگان مظلومت در ايمني قرار گيرند و قوانين و مقرراتي كه بدست فراموشي سپرده شده بار ديگر عملي گردد .

آري، در مكتب اسلام، قبول مسئوليتها تنها بعنوان يك تكليف الهي است نه براي رياست و اظهار قدرت و بهره‏گيري از مظاهر زودگذر دنيا كه در آن صورت از كفش وصله‏داري بي‏ارزشتر خواهد بود .

عبدالله بن عباس مي‏گويد:

در منزل «ذي قار» بر اميرمؤمنان وارد شدم در حالي كه كفش خود را وصله مي‏كرد . به من فرمود: قيمت اين كفش چقدر است؟ گفتم: قيمتي ندارد . فرمود:

«و الله لهي احب الي من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا» . (6)

به خدا سوگند، همين كفش بي‏ارزش، برايم از حكومت‏بر شما محبوبتر است، مگر اينكه با اين حكومت‏حقي را به پاي دارم و يا باطلي را دفع نمايم .

بنابراين، وقتي كه ملت احساس كرد مسئولين حكومت اسلامي تنها به عنوان انجام وظيفه و اقامه حق و دفع باطل مسئوليتها را قبول كرده‏اند و مقام و منصب، پيش آنان پشيزي ارزش ندارد، طبعا همكاريهاي لازم را با آنان مبذول و به آنها اعتماد خواهند داشت .

2 - تقسيم پستها بر اساس لياقت:

از ويژگي‏هاي حكومت اسلامي اين است كه پستها را براساس لياقت و شايستگي تقسيم مي‏كند، از شخص اول حكومت اسلامي كه همان امام و ولي فقيه است تا ديگر مسئولان و كارگردانان حكومت اسلامي بايد شايسته‏ترين و خدمتگزارترين افراد براي لت‏باشند .

به نظر شيعه، امام و جانشين پيغمبر كه زعامت كشور اسلامي را به عهده دارد شايسته‏ترين فرد روي زمين است كه از جميع فضائل علمي و اخلاقي و غيره در درجه كمال و عصمت‏برخوردار و از هرگونه رذائل به دور است . سيدالشهداء ابي عبدالله الحسين (ع)، هنگامي كه مسلم بن عقيل را به عنوان نماينده خود به سوي مردم كوفه مي‏فرستاد در پاسخ‏نامه مردم كوفه ويژگي‏هاي امام مسلمين را چنين مشخص مي‏كند .

فلعمري ما الامام الا بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدين الحق، الحابس نفسه علي ذات الله . (7)

به جانم سوگند كسي شايستگي مقام رهبري و امامت مسلمين را ندارد مگر آنكه داراي ويژگي‏هاي زير باشد:

1 - بر طبق كتاب خدا حكم كند .

2 - براي برقراري قسط و عدل قيام نمايد .

3 - به دين راستين حق پاي‏بند باشد .

4 - خود را وقف خدمت در راه خدا كند .

نيز از حضرت علي (ع) در مورد صفات و مشخصات حكومت اسلامي چنين آمده است:

«و قد علمتم انه لا ينبغي ان يكون الوالي علي الفروج و الدماء و المغانم و الاحكام و امامة المسلمين البخيل فتكون في اموالهم نهمته و لا الجاهل فيضلهم بجهله و لا الجافي فيقطعهم بجفائه و لا الحائف للدول فيتخذ قوما دون قوم و لا المرتشي في الحكم فيذهب بالحقوق و يقف بها دون المقاطع و لا المعطل للسنة فيهلك الامة‏».(8)

شما مي‏دانيد آن كس كه در منصب امامت مسلمين بر نواميس، خونها، غنايم و احكام تسلط دارد، نبايد بخيل باشد تا در جمع‏آوري اموال آنان براي خويش حرص ورزد و نبايد جاهل و نادان باشد تا با جهلش آنان را گمراه كند و نه جفاكار تا پيوندهاي آنها را از هم بگسلد و به نيازهاي آنان پاسخ نگويد و نه ستمكار كه در اموال و ثروت آنان حيف و ميل نمايد و گروهي را بر گروه ديگر مقدم دارد و نه رشوه‏گير در قضاوت تا حقوق را از بين ببرد و در رساندن حق به صاحبانش كوتاهي ورزد و نه آنكس كه سنت پيامبر را تعطيل كند و بدين سبب امت را به هلاكت‏بيفكند .

در زمان غيبت امام معصوم، زعامت مسلمين بر عهده فقيه عادل و با تقوي و آگاه به زمان، شجاع و مدير و مدبر است كه امام عسكري عليه‏السلام قسمتي از ويژگي‏هاي او را چنين معرفي مي‏فرمايد:

فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا علي هواه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه . (9)

هرگاه فقيهي خويشتن‏دار، ديندار، مخالف با هواي نفس، مطيع فرمان مولا بود، مردم موظفند از او پيروي نمايند .

امام حسين (ع) نيز ضمن روايت مفصلي روي علم ديني او، و امين بر حلال و حرام بودنش تكيه مي‏كند و چنين ادامه مي‏دهد:

ذلك بان مجاري الامور و الاحكام علي ايدي العلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه . (10)

جريان امور و احكام بايد در دست عالمان الهي كه بر حلال و حرام او امينند، باشد .

اما ديگر مسئولان حكومت اسلامي نيز بايد تنها بر اساس لياقت و شايستگي انتخاب شوند و هيچگونه رابطه و توصيه‏اي در انتخاب آنان مؤثر نباشد كه اميرالمؤمنين علي (ع) در اين زمينه چنين فرمان مي‏دهد:

ولا تقلبن في استعمال عمالك و امرائك شفاعة الا شفاعة الكفاية و الامانة . (11)

در استخدام كاركنان و فرمانروايانت‏شفاعت و وساطت كسي را مپذير مگر شفاعت‏شايستگي و امانتداري خود آنها را .

در فرمان تاريخيش به مالك اشتر در مورد استخدام كارمندان چنين دستور مي‏دهد:

«ثم انظر في امور عمالك فاستعملهم اختبارا و لا تولهم محاباة و اثرة فانهما جماع من شعب الجور و الخيانة و توخ منهم اهل التجربة و الحياء من اهل البيوتات الصالحة و القدم في الاسلام المتقدمة فانهم اكرم اخلاقا و اصح اعراضا و اقل في المطامع اشراقا و ابلغ في عواقب الامور نظرا» . (12)

در كارهاي كارمندانت‏بنگر و آنها را با آزمايش و امتحان به كار وادار و از روي ميل و استبداد آنها را بكاري وا ندار، زيرا استبداد و تسليم تمايل شدن كانوني از شعبه‏هاي جور و خيانت است، و از ميان آنها افرادي كه با تجربه‏تر و پاكتر و پيشگامتر در اسلامند، برگزين! زيرا اخلاق آنها بهتر و خانواده آنها پاكتر و همچنين كم‏طمعتر و در سنجش عواقب كارها، بيناترند .

اصولا با بودن افراد صالحتر و داناتر به كتاب خدا و سنت پيامبر، انتخاب افرادي كه در اين حد نيستند، خود خيانت‏به خدا و پيامبر و مسلمين خواهد بود كه پيامبر اسلام در اين زمينه فرموده است:

من استعمل عاملا من المسلمين و هو يعلم ان فيهم من هو اولي بذلك منه و اعلم بكتاب الله و سنة نبيه فقد خان الله و رسوله و جميع المسلمين . (13)

كسي كه كارمندي از مسلمين را بكار گيرد در حالي كه مي‏داند در ميان آنها فردي كه از او بهتر و به كتاب خدا و سنت پيامبر داناتر است، وجود دارد، به خدا و پيامبر و همه مسلمين خيانت كرده است .

حتي افراد، در صورتي كه شايسته‏تر از آنها وجود داشته باشد، حق ندارند خود را بر آنها مقدم كنند زيرا پيامبر اسلام فرمود:

من تقدم علي قوم المسلمين و هو يري ان فيهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمين . (14)

هر كس خود را بر ديگر مسلمين مقدم كند در حالي كه ببيند در ميان آنها افراد شايسته‏تري وجود دارد، خيانت‏به خدا و پيامبر و مسلمين نموده است .

حال ملتي كه داراي چنين حكومت و مسئولين باكفايت و شايسته‏اي باشد، طبعا نسبت‏به آنها اعتماد خواهد داشت و با آنها همكاري صميمانه خواهد نمود . (15)

3 - صداقت و پيشگامي در عمل:

تا زماني كه مردم از كارگردانان امور صداقت و يكرنگي نبينند، نمي‏توانند به آنها اعتماد كنند و مهمترين چيزي كه مي‏تواند نشان دهنده صداقت آنها باشد اين است كه پيش از همه خود به گفتارشان عمل كنند . زيرا اثري كه رفتار و عمل در افكار و روح آدمي دارد غير از تاثير گفتار است . تاثير گفتار آني و زودگذر است، ولي تاثير عمل ريشه‏دار و عميق است و لذا گفته‏اند كه دو صد گفته چون نيم كردار نيست .

روي همين اصل آئين مقدس اسلام به پيروان خود دستور مي‏دهد: پيش از آنكه مردم را با گفتار دعوت به حق كنند، با عمل اقدام به اينكار نمايند .

امام صادق (ع) در اين باره مي‏فرمايد:

كونوا دعاة الناس بغير السنتكم ليروا منكم الورع و الاجتهاد و الصلوة و الخير فان ذلك داعية . (16)

مردم را با غير زبانتان بسوي حق و فضيلت دعوت كنيد تا از شما پرهيزكاري و كوشش در راه خدا و نماز و كارهاي نيك مشاهده كنند، بديهي است كه اين روش گرايش دهنده‏تر است .

شايد رمز اينكه اسلام، گفتار بدون عمل را گناه بزرگ مي‏داند، (17) همين تكذيب عملي و موجب سلب اعتماد باشد .

قطعا براي همين اهميت است كه علي ابن ابيطالب (ع) آنجا كه درباره وظائف رهبران جامعه سخن مي‏گويد به اين حقيقت تصريح مي‏كند:

«من نصب نفسه للناس اماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره و ليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم‏» . (18)

كسي كه خود را پيشواي مردم قرار دهد، بايد پيش از آنكه به تعليم ديگري بپردازد، به تعليم خويشتن اقدام نمايد، و پيش از آنكه مردم را با زبان ادب كند با كردارش ادب نمايد . كسي كه خويشتن را مي‏آموزد و تربيت مي‏كند به احترام سزاوارتر است از كسي كه معلم و مربي ديگران است .

نيز هنگامي كه مي‏شنود «عثمان بن حنيف‏» فرماندار او در بصره به مهماني جواني از مردم آن سامان مي‏رود كه انواع غذاها و خورش‏ها در سر سفره‏اش موجود بوده، توانگران در آنجا حضور داشته، ولي از فقرا و مستمندان احدي در آن مهماني شركت نداشته‏اند، نامه تند و عتاب‏آميزي به او مي‏نويسد و از اين كار كه موجب اختلاف طبقاتي و برانگيختن خشم توده مردم عليه كارگردانان امور است، شديدا او را نكوهش مي‏كند . آنگاه وظيفه رهبران جامعه را در پيشقدم بودن در كارهاي نيك و دوري جستن از زشتيها اين طور بيان مي‏كند:

«الا و ان لكل ماموم اماما يقتدي به و يستضي‏ء بنور علمه الا و ان امامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه الا و انكم لا تقدرون علي ذلك و لكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفة و سداد فوالله ما كنزت من دنياكم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالي ثوبي طمرا» . ( 19)

آگاه باش هر پيروي كننده را پيشوايي است كه از او پيروي كرده به نور دانش او روشني مي‏جويد . بدان كه پيشواي شما از دنياي خود به دو جامه كهنه و از خوردنيهايش به دو قرص نان اكتفا كرده است . گرچه شما به چنين رفتاري توانا نيستيد ولي مرا با پرهيزگاري و كوشش در راه خدا و پاكدامني و درستكاري ياري كنيد . بخدا قسم از دنياي شما طلايي نيندوخته و از غنيمتهاي آن مال فراواني ذخيره نكرده، و با كهنه جامه‏اي كه در بر دارم جامه كهنه ديگري آماده ننموده‏ام .

4 - حسن تدبير و نيكو اراده كردن امور:

از شرائط پذيرش مسئوليت در حكومت اسلامي اين است كه شخص حاكم به نحو احسن بر تدبير امور قدرت داشته و بتواند بشكل هر چه بهتري آن را انجام دهد و اين نكو انجام دادن كارها تا آنجا مهم است كه نقل مي‏كنند: هنگامي كه يكي از ياران پيغمبر اسلام فوت كرد و او را دفن كردند، رسول اكرم با دستهاي مبارك خاك روي قبر را هموار كرد و فرمود: گرچه مي‏دانم كه اين قبر بزودي كهنه و خراب مي‏شود ولي خداوند دوست دارد بنده‏اي را كه كاري انحام مي‏دهد، محكم و صحيح انجام دهد . (20)

لذا چنانچه در گذشته ديديم، پيامبر اكرم (ص) ضمن بيان مشخصات حاكم اسلامي تاكيد مي‏كند كه بايد قدرتي بر نيكو اداره كردن امور و حسن سرپرستي را داشته باشد: «و حسن الولاية علي من يلي‏»

علي (ع) آنجا كه از شايسته‏ترين فرد جهت‏سرپرستي امت اسلامي سخن مي‏گويد، اصل تواناترين و داناترين را كه حاكي از بهتر اداره نكردن امت اسلامي است معيار قرار مي‏دهد:

«ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه فان شغب شاغب استعتب فان ابي قوتل‏» . (21)

اي مردم سزاوارترين كس به خلافت، قوي‏ترين مردم نسبت‏به آن است و داناترين آنها به فرمانهاي خدا، پس اگر شخص آشوبگري به فتنه‏انگيزي برخيزد از او خواسته مي‏شود كه به حق بازگردد و اگر امتناع ورزد بايد با او به نبرد پرداخت .

بنابراين، وقتي كه مردم از مسئولين امور حسن تدبير و نيكو اداره كردن مملكت و حسن سياست را ببينند طبعا نسبت‏به آنها اعتماد و با آنها همكاري خواهند نمود .

5 - رنج‏خود و راحت ديگران طلبيدن:

در حكومت اسلامي پذيرش پست و مقام براي بهره‏گيري بيشتر از مظاهر زندگي نيست، بلكه براي خدمت‏به ديگران كردن و نج‏خود و راحت ديگران طلبيدن است .

علي (ع) هنگامي كه عاصم ابن زياد را از ترك دنيا برحذر مي‏داشت مورد اعتراض قرار گرفت كه پس شما چرا بر خود اين چنين سخت مي‏گيريد؟ فرمود:

«ان الله تعالي فرض علي ائمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره‏» . (22)

خداوند بر پيشوايان حق واجب شمرده كه بر خود سخت گيرند و همچون طبقه ضعيف مردم باشند، تا نداري فقير او را ناراحت نكند كه سر از فرمان خدا برتابد .

در نامه‏اي كه به فرماندار بصره «عثمان بن حنيف‏» مي‏نويسد در اين باره چنين تاكيد مي‏كند:

به خدا سوگند من از دنياي شما طلا و نقره‏اي نيندوخته‏ام و از غنائم و ثروتهاي آن مالي ذخيره نكرده‏ام و براي اين لباس كهنه‏ام بدلي مهيا نساخته‏ام و از زمين آن حتي يك وجب در اختيار نگرفته‏ام و از اين دنيا بيش از خوراك مختصر و ناچيزي برنگرفته‏ام . اين دنيا در چشم من بي‏ارزش‏تر و خوارتر از دانه تلخي است كه بر شاخه درخت‏بلوطي برويد . . .

اگر مي‏خواستم مي‏توانستم از عسل مصفا و مغز اين گندم و بافته‏هاي اين ابريشم براي خود خوراك و لباس تهيه كنم اما هيهات كه هوي و هوس بر من غلبه كند و حرص و طمع مرا وادار كند تا طعامهاي لذيذ را برگزينم، در حالي كه ممكن است در سرزمين «حجاز» يا «يمامه‏» كسي باشد كه حتي اميد بدست آوردن يك قرص نان را نداشته باشد و هرگز شكمي سير نخورده باشد .

آيا من با شكمي سير بخوابم در حالي كه در اطرافم شكمهاي گرسنه و جگرهاي سوزاني باشد؟

و آيا آنچنان باشم كه آن شاعر گفته است: «اين درد تو را بس كه شب با شكم سير بخوابي، در حالي كه در اطراف تو شكمهايي گرسنه و به پشت چسبيده باشند» .

آيا به همين قناعت كنم كه گفته شود: من اميرمؤمنانم، اما با آنان در سختيهاي روزگار شركت نكنم و پيشوا و مقتدايشان در تلخيهاي زندگي باشم! من آفريده نشده‏ام كه خوردن خوراكي‏هاي پاكيزه مرا به خود مشغول دارد، همچون حيوان پرواري كه تمام همش علف است و يا همچون حيوان رها شده‏اي كه كارش چريدن و خوردن و پركردن شكم مي‏باشد و از سرنوشتي كه در انتظار اوست‏بي‏خبر است . من آفريده نشده‏ام كه بيهوده دنيا را بگذارنم، راه گمراهي پيش گيرم ولااباليگري اختيار كنم، هرگز . (23)

عليهذا وقتي كه مردم از مسئولين جامعه تا اين درجه ايثار و گذشت و بي‏توجهي به مظاهر زندگي ببينند و همه تلاش‏هاي آنان را در راه رفاه و بهتر زيستن خودشان مشاهده كنند، شك نيست كه به آنها اعتماد خواهند كرد و از هيچگونه همكاري با آنان دريغ نخواهند داشت .

6 - برابري و عدم تبعيض:

بزرگترين عاملي كه شيرازه جامعه را از هم مي‏گسلد و مردم را نسبت‏به دولتمردان بدبين و خشمگين مي‏سازد، روابط را بر ضوابط حاكم كردن و در مقام اجراي قانون عدالت را به طور گسترده رعايت نكردن و در ميان افراد تبعيض قائل شدن است .

علي (ع) در عهدنامه تاريخي خود كه براي مالك اشتر استاندار مصر نوشته است در اين باره چنين تاكيد مي‏كند:

كاري كه بايد بيش از هر كاري دوست داشته‏باشي، ميانه‏روي در حق است و همگاني كردن آن در برابري و دادگري كه بيشتر موجب خشنودي رعيت مي‏شود .

در هر كاري صلاح همگان را رعايت كن نه خواص و حاشيه‏نشينان را; زيرا خشم عمومي رضا و خوشنودي چند تن اطرافي خاص را پايمال مي‏سازد و خشم چند تن در برابر خوشنودي عمومي اهميت ندارد . (24)

در جاي ديگر از همين فرمان چنين دستور مي‏دهد:

حكمرانان را نزديكان و خويشاونداني است كه به خودسري و گردن‏كشي و دست‏درازي به مال مردم و كمي انصاف خو گرفته‏اند، ريشه و اساس شر ايشان را با جدا كردن و دور ساختن موجبات آن صفات از بين ببر . (25)

در مورد ديگري از اين فرمان چنين تصريح مي‏فرمايد:

و حق را براي آنكه شايسته است درباره نزديك و دور، و خويش و بيگانه اجرا كن و در اجراي آن شكيبا و از خدا پاداش خواه باش، گرچه از بكار بردن حق به خويشان و به نزديكانت‏سختي برسد، هر چه برسد . (هر سختي كه مي‏خواهد برسد). و پايان حق را با آنچه بر تو گران و دشوار است‏بنگر كه پسنديده و فرخنده است . . . از اختصاص دادن چيزهايي كه مردم در آنها با هم مساوي هستند، به خود بپرهيز .

براي مراجعان خود وقتي مقرر كن كه به نياز آنها شخصا رسيدگي كند، مجلس عمومي و همگاني براي آنها تشكيل ده و درهاي آن را به روي هيچكس نبند و به خاطر خداوندي كه تو را آفريده تواضع كن و لشكريان و محافظان و پاسبانان را از اين مجلس دورساز، تا هر كس با صراحت و بدون ترس و لكنت، سخنان خود را با تو بگويد زيرا من بارها از رسول خدا اين سخن را شنيدم: «ملتي كه حق ضعيفان را از زورمندان با صراحت نگيرد هرگز پاك و پاكيزه نمي‏شود و روي سعادت نمي‏بيند .»

بنابراين، در جامعه‏اي كه همه مردم از مزايا و حقوق حكومت اسلامي به طور يكسان و دور از تبعيض بهره‏مند مي‏شوند شك نيست كه نسبت‏به دولتمردان و مسئولين امور خوشبين و از آنها راضي خواهند بود و در همه كارها با آنان همكاري خواهند داشت .

7 - شركت داشتن مردم در كارهاي اجتماعي و سياسي:

درست است كه معيار در حكومت اسلامي تبعيت از حق است ولي خواسته‏هاي توده مردم كه از فطرت حق‏جويي بهره‏مندند نه تنها ناديده گرفته نشده بلكه به آن تاكيد نيز شده است .

بديهي است‏حكومتي كه مردم را بحساب نياورد و نظرات شخصي را بر آنان تحميل كند و در صدد رفع نيازمنديهاي آنان و احسان بر آنان نباشد . هيچگاه چنين مردمي به چنان حكومتي اعتماد نخواهند داشت و با او همكاري نخواهند نمود .

علي (ع) در فرمان تاريخيش به مالك اشتر در اين باره چنين دستور مي‏دهد:

بدان كه هيچ وسيله‏اي براي جلب اعتماد والي به وفاداري رعيت، بهتر از احسان به آنها و تخفيف هزينه‏هاي آنان، و عدم اجبارشان بكاري كه وظيفه ندارند، نيست .

در اين راه آن قدر بكوش تا به وفاداري آنان خوشبين شوي كه اين خوشبيني، رنج فراواني را از دوشت‏برمي‏دارد . و سزاوارترين فردي كه شايستگي خوشبيني تو را دارد كسي است كه مورد عناياتت قرار گرفته و نيكو آزموده‏اي و آنكس سزاوارتر براي بدبينت مي‏باد كه مورد احسانت قرار نگرفته و بد آزمايش شده است .

در مورد ديگري از اين فرمان در باب توجه خاص به مردم چنين تاكيد مي‏كند:

محبت و مهرباني تو نسبت‏به آنان قلبهايشان را به تو متوجه مي‏سازد . برترين چيزي كه موجب روشنايي چشم زمامداران مي‏شود، برقراري عدالت در همه بلاد و آشكار شدن علاقه مردم نسبت‏به آنهاست . اما مودت و محبت آنان جز با پاكي دلهايشان نسبت‏به واليان آشكار نمي‏گردد و خيرخواهي آنها در صورتي مفيد است كه با ميل خود گرداگرد زمامداران را بگيرند و حكومت آنها برايشان سنگيني نكند و طولاني شدن مدت زمامداريشان براي اينان ناگوار نباشد پس آرزوهايشان را برآور و پي در پي آنها را به نيكويي ياد كن و كارهاي مهمي كه انجام داده‏اند برشمار .

در خطبه‏اي كه در صفين در مورد حقوق والي بر ملت و حقوق ملت‏بر والي ايراد فرموده درباره بحساب آوردن مردم چنين مي‏فرمايد:

آن گونه كه با زمامداران ستمگر سخن مي‏گوييد با من سخن مگوييد، و آنچنان كه در پيشگاه حكام خشمگين و جبار خود را جمع و جور مي‏كنيد، در حضور من نباشيد و به طور تصنعي و منافقانه با من رفتار ننماييد و هرگز گمان مبريد كه در مورد حقي كه به من پيشنهاد كرده‏ايد كندي ورزم (يا ناراحت‏شوم) و نه خيال كنيد من در پي بزرگ ساختن خويشتنم، زيرا كسي كه شنيدن حق و يا عرضه داشتن عدالت‏به او برايش مشكل باشد عمل به آن براي وي مشكلتر است .

با توجه به اين، از گفتن حق و يا مشورت عدالت‏آميز، خودداري مكنيد، زيرا من شخصا به عنوان يك انسان خويشتن را مافوق آنكه اشتباه كنم، نمي‏دانم و از آن در كارهايم ايمن نيستم ولي در عين حال خداوند مرا حفظ مي‏كند و همه جا براي من كافي است . (26)

وظيفه مردم در برابر حكومت اسلامي

وقتي كه زمامدار حكومت اسلامي طبق بررسيهاي گذشته همانند پدري مهربان بود، و تنها براساس تكليف الهي و لياقت پستها تقسيم و مسئوليتها پذيرفته شده، و مسئولين صداقت در رفتار و پيشگامي در علم داشتند، و رنج‏خود و راحت ديگران را طلبيدند، و در ميان مردم عدالت و برابري را دور از هرگونه تبعيض اجراء نمودند، و مردم را به حساب آوردند و براي آنها شخصيت قائل شدند، و داراي حسن تدبير و شايستگي در اداره امور بودند و نسبت‏به مردم خيرخواه و در بالا بردن رشد فكري و فرهنگي و اقتصادي و غيره آنان كوشا بودند، در اين صورت ملت نيز طبعا خيرخواه و مطيع خواهد بود و نسبت‏به او اعتماد خواهد نمود و با او همكاري مخلصانه خواهد داشت و ما اين همكاري و اعتماد متقابل را كه ناشي از حقوق و تكاليف متقابل است در نهج‏البلاغه و كتب حديث مي‏بينيم كه مورد تاكيد زياد قرار گرفته است .

علي (ع) در نهج‏البلاغه در اين باره مي‏فرمايد:

اي مردم، من كه زمامدار شمايم به گردن شما حقي دارم و شما نيز به گردن من حقي، اما حق شما بر من اين است كه خيرخواه شما باشم و با افزايش درآمد ملي، مواجب و درآمد شما را زيادتر كنم و براي آنكه نادان و بي‏ادب نمانيد، سطح آموزش و پرورشتان را بالا ببرم .

در مقابل، حقي كه من بر شما دارم اينست: بيعتي كه با من كرده‏ايد به آن وفادار باشيد، در حضور و غياب، خيرخواهم باشيد، هرگاه كه شما را براي كاري دعوت مي‏كنم پاسخ مثبت دهيد و از فرمانم سرپيچي ننماييد . (27)

پيامبر اسلام فرمود: دين عبارت از خيرخواهي است .

عرض كردند: براي چه كسي يا رسول الله؟

فرمود: براي خدا و پيامبر و كتابش و براي رهبران جامعه و عموم مسلمين . (28)

ابوحمزه مي‏گويد از امام باقر (ع) پرسيدم:

حق امام بر مردم چيست؟

فرمود: حقش بر مردم اين است كه حرفش را بشنوند و از او اطاعت كنند .

عرض كردم: حق مردم بر امام چيست؟

فرمود: هنگام تقسيم بيت‏المال و اجراي حكم الهي عدالت و برابري را رعايت نمايد . (29)

علي (ع) فرمود:

نسبت‏به فرمانروايان و راهنمايانتان غش و خيانت نكنيد و نسبت‏به رهبرانتان بي‏معرفت نباشيد و ريسمان و حدتتان را پاره نكنيد كه در آن صورت به نزاع مي‏افتيد و آسايشتان از بين مي‏رود . و بر اين اساس بايد كارهايتان را استوار سازيد و اين راه را ادامه دهيد . (30)

با توجه به مطالب گذشته اين حقيقت‏براي ما روشن گرديد كه در صورتي كه حكومت اسلامي تكاليف الهي خود را انجام دهد و نسبت‏به مردم پدري مهربان باشد، شك نيست كه توده مردم نيز نسبت‏به او اعتماد خواهند كرد و با او همكاري لازم خواهند داشت و ما نمونه چنين حكومتي را در صدر اسلام و زمان پيامبر اكرم (ص) بطور كامل مشاهده نموديم .

1 - نهج‏البلاغه ابن ميثم بحراني، ج 5، ص 157، ن 52 .

2 - كافي، ج 1، ص 407 .

3 - نهج‏البلاغه، ن 3 .

4 - نهج‏البلاغه، خ 3 .

5 - نهج‏البلاغه، خ 131 . تحف‏العقول، ص 239، همين كلمات از امام حسين (ع) با مختصر اختلافي آمده است .

6 - نهج‏البلاغه، خ 33 .

7 - ارشاد مفيد، ج 2 و ص 36 .

8 - نهج‏البلاغه، خ 131 .

9 - احتجاج طبرسي، ج 2، ص 263 .

10 - تحف العقول، ص 139 .

11 - نظام الحكم و الادارة في الاسلام، ص 301 .

12 - نهج‏البلاغه، ن 53 .

13 - نظام الحكم و الادارة في الاسلام، ص 302 .

14 - همان مصدر، ص 302 .

15 - در اين باره به كتاب اسلام و حقوق بشر، نوشته نگارنده، صفحات 266 تا 271، مراجعه شود .

16 - اصول كافي، ج 2، ص 721 .

17 - سوره صف آيه 2 و 3 .

18 - نهج‏البلاغه عبده، ج 3، ص 166، ق 73 .

19 - نهج‏البلاغه، ن 45 .

20 - ولكن الله يحب عبدا اذا عمل عملا احكمه (وسايل، ج 2، ص 884) و بعد از دفن فرزندش ابراهيم و تسويه خاك قبر وي فرمود: «اذا عمل احدكم عملا فليتقن‏» (وسايل، ج 2، ص 883) .

21 - نهج‏البلاغه، خ 173 .

22 - نهج‏البلاغه، خ 209 .

23 - نهج‏البلاغه، ن 45 .

24 - نهج‏البلاغه، ن 53 .

25 - همان ماخذ .

26 - فلا تكلموني بما تكلم به الجبابرة، و لاتتحفطوا مني بما يتحفط به عند اهل البادرة و لاتخالطوني بالمصانعة و لاتطنوا بي‏استتقالا في حق قيل لي و لا التماس اعظام لنفسي فانه من استقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه فلاتكنوا عن مقاله بحق او مشورة بعدل فاني لست في نفسي بفوق ان اخطي و لا آمن ذلك من فعلي الا ان يكفي الله من نفسي . (خ 216) .

البته بعضي كوته‏نظران كه با اعتقاد اصيل اسلامي آشنايي كافي ندارند، اين حديث را دليل بر خطا كردن علي (ع) مي‏دانند، ولي اينان بايد اين نكته را در نظر داشته باشند . اولا متن خ اصلا نمي‏رساند كه علي (ع) اقرار به اشتباه خود بكند . بلكه او از آنجا كه در ظاهر انسان است و همانند ديگران، اين مسئله را مطرح مي‏كند و در جمله بعدي مساله عصمت‏خود را به وضوح بيان مي‏دارد . يعني علي (ع) مي‏خواهد به مردم خط سياسي بدهد آن هم براي افراد ديگري كه پستها را در اختيار دارند ولي معصوم نيستند او به مردم مي‏فهماند كه آگاه باشيد، هر كسي در معرض خطاست و شما بايد مواظب حكمفرمايان باشيد، ولي بدانيد كه خداوند مرا حفظ كرده و براي من كافي است است و اين يعني كه من معصومم .

27 - ايها الناس ان لي عليكم حقا و لكم علي حق فاما حقكم علي فالنصحه لكم عليكم و تعليمكم كيلا تجهلوا و تاديبكم كيما تعلموا و اما حقي عليكم فالوفاء با البيعة و النصيحة في المشهد و المغيب و الاجابة حين ادعوكم و الطاعة حين آمركم (نهج‏البلاغه، خ 34) .

28 - قال رسول الله (ص) : الذين النصعة قيل: لمن يا رسول الله؟ قال: لله و لرسوله و لكتابة و للائمة و لجماعة المسلمين . (الامول ابي عبيدالقاسم السلام، ص 10) .

29 - سال ابوحمزة عن الامام محمد الباقر (ع) : ما حق الامام علي الناس؟ قال: حقه عليهم ان يسمعوا له و يطيعوا قلت: فما حقهم عليه قال: يقسم بينهم با السوية و يعدل في الرعية . (كافي، ج 1، ص 40) .

30 - و لاتغتانوا و لاتكم و لاتغشوا هداتكم و لاتجهلوا ائمتكم و لاتصدعوا عن قبلكم فنقشلوا و تذهب ريحكم و علي هذا فليكن تاسيس اموركم و الزموا هذه الطريقة (كافي، ج 1، ص 405) .

/ 1