کاتبان وحی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کاتبان وحی - نسخه متنی

محمدهادی معرفت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

کاتبان وحى






کاتبان
وحى









پيامبر
اسلام به ظاهر خواندن و نوشتن
نمى‏دانست،و در ميان قوم خود به‏داشتن
سواد معروف نبود.زيرا هرگز نديده بودند
چيزى بخواند يا بنويسد،بنابر اين‏او
را«امى‏»مى‏خواندند.قرآن هم او را با
همين وصف ياد کرده است: الذين
يتبعون‏الرسول النبى الامي... ، ..
.فامنوا بالله و رسوله النبي الامي...

(1)

.امى منسوب به ام(مادر)است و کسى را
گويند که هم چون روزى که از مادر زاده
شده است فاقد سوادباشد.معناى ديگرى نيز
گفته‏اند:منسوب به ام القرى(شهر
مکه)،يعنى کسى که درمکه زاده شده است.در
قرآن در موارد ديگر نيز مشتقات اين واژه
آمده است: هوالذي بعث في الاميين رسولا
منهم...




(2)
شايد مقصود
منسوبين به شهر مکه باشد، ولى‏احتمال
نخست مشهورتر است و با آيه‏هاى ديگر
قرآن بيش‏تر سازش دارد: «و منهم‏اميون
لا يعلمون الکتاب الا اماني...»

(3)

،در اين آيه جمله «لا يعلمون
الکتاب‏» ظاهرا تفسير «اميون‏»است و
نيز از مقابله آنان(عرب)با اهل کتاب که
اهل سواد بودند،به دست مى‏آيد(به جهت
تناسب در عطف)که مقصود،فاقد کتابت و
سواد است و حديث منقول از پيامبر اکرم
صلى الله عليه و آله که فرمود: «انا امه
امية لا نکتب و لا نحسب


(4)

.ما مردمى هستيم فاقد سواد
کتابت و نگارش حساب‏»معناى نداشتن
سواد را تاييد مى‏کند.





 





آن چه با معجزه بودن قرآن
تناسب دارد،صرفا نخواندن و ننوشتن است
نه‏نتوانستن خواندن و نوشتن. و ما کنت
تتلو من قبله من کتاب و لا تخطه بيمينک
اذن لارتاب المبطلون
(5)
،تو هيچ
کتابى را پيش از اين نمى‏خواندى و با
دست‏خود چيزى نمى‏نوشتى،و گرنه باطل
انديشان قطعا به شک مى‏افتادند»مبادا
کسانى که در صدد تکذيب و ابطال سخنان تو
هستند شک و ترديد کنند.اين آيه دليلى
است‏بر اين که پيامبر چيزى نمى‏خواند
و نمى‏نوشت،ولى دلالت ندارد که
نمى‏توانست‏بنويسد وبخواند و همين
اندازه براى ساکت کردن معارضين کافى
است،زيرا پيامبر را هرگز باسواد
نمى‏پنداشتند،بنابر اين راه اعتراض را
بر خود بسته مى‏ديدند.





 






شيخ ابو جعفر طوسى در تفسير آيه
مى‏گويد:«مفسرين گفته‏اند
نوشتن‏نمى‏دانست،ولى آيه چنين دلالتى
ندارد.صرفا گوياى اين جهت است
که‏نمى‏نوشته و نمى‏خوانده است و چه
بسا کسانى نمى‏نويسند ولى قادر بر
نوشتن‏هستند و در ظاهر وانمود مى‏شود
که فاقد سوادند و کتابت نمى‏دانند.پس
مفاد آيه‏چنين است:پيامبر به نوشتن و
خواندن دست نزده بود و او را عادت بر
نوشتن‏نبود»
(6)
.





 






علامه طباطبايى فرموده است:«ظاهر
التعبير نفي العادة و هو الانسب
بالنسبة الى‏سياق الحجة
(7)
،ظاهر
عبارت نفى عادت-بر نوشتن و خواندن-است و
اين در جهت‏استدلال مناسب‏تر است‏».





 





به علاوه داشتن
سواد کمال است و بى‏سوادى نقص و عيب و
چون تمامى‏کمالات پيامبر از راه
عنايت‏خاص الهى بوده و هرگز نزد کسى و
استادى تعلم نيافته(علم لدنى)پس
نمى‏شود ساحت قدس پيامبر از اين کمال
تهى باشد.عدم تظاهر به‏سواد،براى
اتمام حجت و بستن راه اعتراض و تشکيک
بوده است،به همين دليل‏پيامبر اکرم
صلى الله عليه و آله به کاتبانى نياز
داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحى براى
اوکتابت کنند،لذا چه در مکه و چه در
مدينه زبده‏ترين با سوادان را براى
کتابت‏انتخاب فرمود.اولين کسى که در
مکه عهده‏دار کتابت مخصوصا کتابت وحى
شد،على بن ابى طالب عليه السلام بود و
تا آخرين روز حيات پيامبر به اين کار
ادامه داد.پيامبر صلى الله عليه و
آله‏نيز اصرار فراوان داشت تا على،آن
چه را نازل مى‏شود،نوشته و ثبت نمايد
تا چيزى‏از قرآن و وحى آسمانى از على
دور نماند.





 





سليم بن
قيس هلالى،که يکى از تابعين
بود،مى‏گويد:نزد على عليه السلام در
مسجد کوفه‏بودم و مردم گرد او را گرفته
بودند،فرمود: «پرسش‏هاى خود را تا در
ميان شما هستم‏از من دريغ
نداريد.درباره کتاب خدا از من
بپرسيد،به خدا قسم آيه‏اى نازل نشدمگر
آن که پيامبر گرامى آن را بر من
مى‏خواند و تفسير و تاويل آن را به
من‏مى‏آموخت‏».عبد الله بن عمرو
يشکرى معروف به ابن الکواء،يکى ازپرسش
کنندگان صحابه على عليه السلام و بسيار
دانا و دانش‏مند بود،از وى پرسيد:آن
چه‏نازل مى‏گرديد و شما حضور نداشتيد،
چگونه است؟على عليه السلام
فرمود:«هنگامى که‏به حضور پيامبر
مى‏رسيدم،مى‏فرمود:يا على در غيبت تو
آيه‏هايى نازل شد،آن گاه‏آن‏ها را بر
من مى‏خواند و تاويل آن‏ها را به من
تعليم مى‏فرمود»
(8)
.





 





اولين کسى که در مدينه
عهده‏دار کتابت وحى گرديد،ابى بن کعب
انصارى بود.





 





او
قبلا در زمان جاهليت نوشتن را
مى‏دانست.محمد بن سعد گويد:«کتابت در
ميان‏عرب کمتر وجود داشت و ابى بن کعب
از جمله کسانى بود که در آن دوره کتابت
رافرا گرفته بود»
(9)
.ابن عبد البر
مى‏گويد:«ابى ابن کعب نخستين کسى است
که در مدينه‏عهده‏دار کتابت‏براى
پيامبر صلى الله عليه و آله شد و او
اولين کسى بود که در پايان نامه‏ها
نوشت:





 





کتبه فلان...»

(10
.ابى بن کعب کسى است که پيامبر
اکرم صلى الله عليه و آله قرآن را به طور
کامل بر وى‏عرضه کرد.او از جمله کسانى
است که در عرضه اخير قرآن حضور
داشت،بدين‏جهت در دوران يک سان کردن
مصاحف در عهد عثمان سرپرستى گروه به او
واگذارشده بود.و هرگاه در مواردى
اختلاف پيش مى‏آمد،با نظر ابى،مشکل
حل‏مى‏گرديد
(11)
.





 





زيد بن ثابت در مدينه در همسايگى
پيامبر صلى الله عليه و آله خانه
داشت.او نوشتن‏مى‏دانست.در ابتداى امر
هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله نياز
به نوشتن داشت و ابى بن کعب حاضرنبود،به
دنبال زيد مى‏فرستاد تا براى او کتابت
کند.رفته رفته کتابت او هم رسميت‏يافت
و حتى با دستور پيامبر صلى الله عليه و
آله زبان و نوشتن عبرانى را نيز فرا
گرفت تا نامه‏هاى‏عبرى را براى پيامبر
صلى الله عليه و آله بخواند،ترجمه کند و
پاسخ بنويسد.زيد بن ثابت‏بيش ازديگر
اصحاب،ملازم پيامبر صلى الله عليه و
آله براى نوشتن بود و بيش‏تر نامه
نگارى مى‏کرد
(12)
.





 





بنابر اين عمده‏ترين کاتبان
وحى،على بن ابى طالب،ابى بن کعب و زيد
بن ثابت‏بودند و ديگر کاتبان وحى،در
مرتبه دوم قرار داشتند.





 





ابن اثير گويد:«يکى از ملتزمين
حضور در امر کتابت،عبد الله بن ارقم
زهرى بود.





 





او
عهده‏دار نامه‏هاى پيامبر صلى الله
عليه و آله بود،ولى عهده‏دار
معاهده‏ها و صلح نامه‏هاى‏پيامبر صلى
الله عليه و آله،على بن ابى طالب
بود».او
مى‏گويد:«از جمله کاتبان،که احيانا
براى‏پيامبر صلى الله عليه و آله کتابت
مى‏کردند،خلفاى ثلاثه،زيد بن
عوام،خالد و ابان دو فرزندسعيد بن
العاص،حنظله اسيدى،علاء بن حضرمى،خالد
بن وليد،عبد الله بن رواحه،محمد بن
مسلمه،عبد الله بن ابى سلول،مغيرة بن
شعبه،عمرو بن العاص،معاوية بن ابى
سفيان،جهم يا جهيم بن صلت،معيقب بن ابى
فاطمه وشرحبيل بن حسنه بودند».





 





او مى‏افزايد:«نخستين کس
که از قريش براى پيامبر کتابت نمود عبد
الله بن سعدبن ابى سرح بود،سپس مرتد شد
و به سوى مکه باز گشت و آيه «و من اظلم
ممن‏افترى على الله کذبا او قال اوحي
الي و لم يوح اليه شي‏ء...»
(13)
در
شان او نازل گرديد»
(14)
.





 





ظاهرا اين افراد از جمله
کسانى بودند که در ميان عرب آن روز با
سواد بودند ونوشتن و خواندن
مى‏دانستند و در مواقع ضرورت گاه و
بى‏گاه حضرت براى نوشتن‏از آنان
استفاده مى‏کرد،ولى کاتبان رسمى سه
نفر فوق و ابن ارقم بودند.





 





ابن ابى الحديد
گويد:«محققان و سيره نويسان نوشته‏اند
که کاتبان وحى،على عليه السلام و زيد بن
ثابت و زيد بن ارقم بودند و حنظله بن
ربيع تميمى و معاويه،نامه‏هاى‏پيامبر
صلى الله عليه و آله را به
سران،نوشته‏هاى مورد نياز مردم و هم
چنين ليست اموال و صدقات را مى‏نوشتند»

(15)
.ابو عبد الله زنجانى تا بيش از
چهل تن را جزء کاتبان وحى شمرده‏است

(16)
که ظاهرا هنگام ضرورت از وجود
آنان استفاده مى‏شده است.





 





بلاذرى در خاتمه کتاب فتوح
البلدان از واقدى آورده است:«هنگام
ظهور اسلام،در ميان قريش،هفده نفر
نوشتن را مى‏دانستند: على بن ابى
طالب،عمر بن الخطاب،عثمان بن عفان،ابو
عبيدة بن جراح،طلحة بن عبيد الله،يزيد
بن ابى سفيان،ابوحذيفة بن عتبة بن
ربيعه،حاطب بن عمرو(برادر سهيل بن عمرو
عامرى)،ابوسلمة بن عبد الاسد
مخزومى،ابان بن سعيد بن العاص بن اميه،
برادرش خالد بن سعيد،عبد الله بن سعد بن
ابى سرح،حويطب بن عبد العزى،ابو سفيان
بن حرب،معاوية بن ابى سفيان و جهيم بن
صلت و از وابستگان قريش:علاء بن حضرمى.





 





از زنانى که در صدر
اسلام نوشتن را مى‏دانستند مى‏توان از
ام کلثوم بنت عقبه،کريمه بنت مقداد و
شفاء بنت عبد الله نام برد.شفاء به
دستور پيامبر به حفصه‏نوشتن آموخت و
بعد از آن حفصه در زمره نويسندگان قرار
گرفت.عايشه و ام سلمه‏از زنانى بودند
که فقط خواندن مى‏دانستند.





 





در مدينه سعد بن عباده،منذر
بن عمرو،ابى بن کعب،زيد بن ثابت،که
نوشتن‏عربى و عبرى را مى‏دانست،رافع
بن مالک،اسيد بن حضير،معن بن عدى،بشير
بن سعد،سعد بن ربيع،اوس بن خولى و عبد
الله بن ابى نوشتن مى‏دانستند»
(17)
.





 





شيوه کتابت در عهد
رسالت‏بدين گونه بود که بر هر چه يافت
مى‏شد و امکان‏نوشتن روى آن وجود
داشت،مى‏نوشتند،مانند:





 





1- عسب:جمع عسيب،جريده نخل،چوب وسط
شاخه‏هاى درخت‏خرما که‏برگهاى آن را
جدا مى‏ساختند و در قسمت پهن آن
مى‏نوشتند.





 





2-
لخاف:جمع لخفه،سنگ‏هاى نازک و سفيد.





 





3- رقاع:جمع
رقعه،تکه‏هاى پوست‏يا ورق(برگ)يا
کاغذ.





 





4- ادم:جمع
اديم،پوست آماده شده براى نوشتن.






 





پس از نوشته شدن،آيات نزد
پيامبر و در خانه ايشان ضبط و نگهدارى
مى‏شد.





 





گاهى برخى
از صحابه مى‏خواستند سوره يا
سوره‏هايى داشته باشند،آن‏ها
رااستنساخ کرده و بر روى تکه‏هاى برگ
يا کاغذ مى‏نوشتند و نزد خود نگه
مى‏داشتندو معمولا در محفظه‏هاى
پارچه‏اى به ديوار مى‏آويختند
(18)
.





 





آيه‏ها به
گونه‏اى منظم و مرتب،در هر سوره ثبت
مى‏گرديد و هر سوره با نزول‏بسم الله
آغاز يافته و با نزول بسم الله جديد ختم
آن سوره اعلام مى‏شد و سوره‏ها بااين
رويه هر يک جدا و مستقل از يک ديگر ثبت و
ضبط مى‏شد.در عهد رسالت‏هيچ گونه نظم و
ترتيبى بين سوره‏ها صورت نگرفت.






 





علامه طباطبايى
مى‏فرمايد:«قرآن به صورت امروزى در عهد
رسالت ترتيب داده‏نشده بود،جز
سوره‏هاى پراکنده بدون ترتيب و
آيه‏هايى که در دست اين و آن بود ودر
ميان مردم به طور متفرق وجود داشت‏»

(19)
.





 





پى‏نوشتها:





 





1-
اعراف 7:157 و 158.





 





2-
جمعه 62:2.





 





3- بقره 2:78.





 





4- تفسير کبير
رازى،ج 15،ص 23.





 





5-
عنکبوت 29:48.





 





6- ابو
جعفر(شيخ طوسى)،التبيان،ج 8،ص 193.






 





7- الميزان:ج 16،ص 145.






 





8- سليم بن قيس
هلالى،السقيفه،ص 214-213.





 






9- طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 59.






 





10- ر.ک:الاصابة،ج 1،ص 19.ابن
عبد البر قرطبى،الاستيعاب في معرفة
الاصحاب در حاشيه الاصابه،ج 1،ص 51-50.





 





11- ر.ک:التمهيد،ج
1،ص 348-340.مصاحف سجستانى،ص 30.





 





12- ر.ک:ابن اثير،اسد الغابة
في معرفة الصحابه،ج 1،ص 50.الاستيعاب در
حاشيه الاصابه،ج 1،ص 50 ومصاحف
سجستانى،ص 3. طبقات ابن سعد،ج 2،قسمت 2،ص
115.





 





13- انعام 6:93.





 





14- ر.ک:اسد الغابة،ج 1،ص
50.





 





15- ابن ابى
الحديد،شرح نهج البلاغه،ج 1،ص 338.






 





16- زنجانى،ابو عبد
الله،تاريخ القرآن،ص 21-20.





 





17- ر.ک:ابو الحسن
بلاذرى،فتوح البلدان،ص 460-457.





 





18- ر.ک:التمهيد،ج 1 ص 288.تلخيص
التمهيد،ج 1 ص 133.





 





19-
الميزان،ج 3،ص 79-78





 





/ 1