غزل مثنوى
(از غدير عشق سرشاريم ما)
حامد حجتى
مست آن جام اقاقى شد دلم
باز اين دل عشقبازى مىكند
چون كه مست از ساغر ياقوتىام
والهام سرگشته در صحراى درد
تا ابد دست من و جام الست
مست اى خداى ديده بارانىام
محو در نام بلند ساقىام
در نگاهم موج دريا مىشود
خمى از درياى حيدر مىزنم
جرعه نوش كوثر ربانىام
در خم ابروى ساقى فانىام
بىخود از چشمان ساقى شد دلم
عاشقانه تكنوازى مىكند
وامدار چشم آن لاهوتىام
شيعهام سرمست از صهباى درد
تا ابد چشمان اشكم مست
محو در انديشه عرفانىام
عاشق آيينههاى باقىام
شعرهايم وقف فردا مىشود
جامى از درد پيمبر مىزنم
در خم ابروى ساقى فانىام
در خم ابروى ساقى فانىام
از غدير عشق سرشاريم ما
چشم ما آيينه اهل ولاست
جامهاى ما اسير خم تو
خم تو لبريز از حب ولاست
اى خروش آبها در ياد تو
اى خداى حلم، معبود نياز
ذكر يا قدوس در اوج نماز
مست چشم ناب دلداريم ما
ساغر ما پر ز جام مرتضى است
مستى ما از غدير خم تو
خم تو سرشار از صهباى «لا»ست
معنى فريادها فرياد تو
ذكر يا قدوس در اوج نماز
ذكر يا قدوس در اوج نماز
تا قنوت يادها چشمان توست
چشم خورشيد استبر مستان تو
شب طلوع گريههايت ديده است
ذكر بر سجادهات گل مىكند
اى تغزلهاى سرخ آفتاب
از همان روزى كه روييد آفتاب
از فراز دستهايش ماهتاب
سجده سرخ شفق از آن توست
سبحه افلاك در دستان تو
چاه كوفه، هاى هايت ديده است
اشك از چشم تو پر مل مىكند
اى امام رود اى معشوق آب
از فراز دستهايش ماهتاب
از فراز دستهايش ماهتاب
عاشق اصل ولايت گشتهايم
«وال من والا»ست در خم غدير
حيدر كرار، مستت مىشويم
عمر ما در جذبه نازت گذشت
بيعتخورشيد را باور كنيم
اين غدير خم، خم اهل ولاست
ما سبكبالان كوى حيرتيم
شيعه را تفسير خون بايد نمود
خون ما جارى است در رگهاى دشت
خون، بهاى عشق بازى مىشود
مكتب ما مكتب خون است و بس
هر كه را زخمى نباشد شيعه نيست
شيعه بىدرد آيا هست؟ كيست؟
واصل و صل و صايت گشتهايم
عشق ما مولاست در خم غدير
همچون مالك، پاى بستت مىشويم
در عروج سرخ پروازت گذشت
از مى حب على ساغر كنيم
مى فروشى شيوه اهل صفاست
وارثان ذوالفقار غيرتيم
درد و داغ و عشق در دشتشهود
سبزهها سرخند در پهناى دشت
خون مقام تكنوازى مىشود
مكتب گلهاى گلگون است و بس
شيعه بىدرد آيا هست؟ كيست؟
شيعه بىدرد آيا هست؟ كيست؟
شيعه! با سرخى خون اعجاز كن
پر گشا تا اوج عرفان خدا
تا خروش چشمهاى منجلى
يا على از غربتت دم مىزنم
يا على اين آتش جان من است
غربت تو غربت آلالههاست
غربت تو انعكاس نالههاست
با دو بال زخمىات پرواز كن
تا تلاوتگاه قرآن خدا
تا خدا، تا اشك تا بيت على
با دل تارم نى غم مىزنم
شعلههاى زخم سوزان من است
غربت تو انعكاس نالههاست
غربت تو انعكاس نالههاست
اى امام درد يا مولا على
معنى غيرت خروش چشم تو
اى لطافتخيز معشوق سحر
همچو رب تنها و بىهمتا تويى
مىچكد از اشكهايت ماهتاب
آفتاب زرد يا مولا على
عاشق شبگرد يا مولا على
مردتر از مرد يا مولا على
يا امام الورد يا مولا على
اى امير فرد يا مولا على
آفتاب زرد يا مولا على
آفتاب زرد يا مولا على
يا على اى امتزاج مهر و ماه
يا على اى همسر بانوى آب
پيش چشمت آب نيلى مىشود
پيش چشمت آه در را سوختند
دستشبنم رنگ نيلوفر شكست
بازوان نسترن مجروح شد
مثل گوهر گريهات در چاه شد
قوس محرابتشهادتگاه شد
اى امام گريه زخمى چاه
مىدمد از چمشهايت آفتاب
ياس احمد غرق سيلى مىشود
بيت عترت را به كين افروختند
جامهاى ساقى كوثر شكست
قامت زهراى تو بىروح شد
قوس محرابتشهادتگاه شد
قوس محرابتشهادتگاه شد
ساقى خم غديرى، يا على دست
يا على اى ساقى خم، السلام
يا على اى مثنوى ناتمام ...
ما را چون نگيرى؟ يا على
يا على اى مثنوى ناتمام ...
يا على اى مثنوى ناتمام ...