غزل مثنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزل مثنوی - نسخه متنی

حامد حجتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


غزل مثنوى

(از غدير عشق سرشاريم ما)

حامد حجتى




  • مست آن جام اقاقى شد دلم
    باز اين دل عشقبازى مى‏كند
    چون كه مست از ساغر ياقوتى‏ام
    واله‏ام سرگشته در صحراى درد
    تا ابد دست من و جام الست
    مست اى خداى ديده بارانى‏ام
    محو در نام بلند ساقى‏ام
    در نگاهم موج دريا مى‏شود
    خمى از درياى حيدر مى‏زنم
    جرعه نوش كوثر ربانى‏ام
    در خم ابروى ساقى فانى‏ام



  • بى‏خود از چشمان ساقى شد دلم
    عاشقانه تكنوازى مى‏كند
    وامدار چشم آن لاهوتى‏ام
    شيعه‏ام سرمست از صهباى درد
    تا ابد چشمان اشكم مست
    محو در انديشه عرفانى‏ام
    عاشق آيينه‏هاى باقى‏ام
    شعرهايم وقف فردا مى‏شود
    جامى از درد پيمبر مى‏زنم
    در خم ابروى ساقى فانى‏ام
    در خم ابروى ساقى فانى‏ام






  • از غدير عشق سرشاريم ما
    چشم ما آيينه اهل ولاست
    جامهاى ما اسير خم تو
    خم تو لبريز از حب ولاست
    اى خروش آبها در ياد تو
    اى خداى حلم، معبود نياز
    ذكر يا قدوس در اوج نماز



  • مست چشم ناب دلداريم ما
    ساغر ما پر ز جام مرتضى است
    مستى ما از غدير خم تو
    خم تو سرشار از صهباى «لا»ست
    معنى فريادها فرياد تو
    ذكر يا قدوس در اوج نماز
    ذكر يا قدوس در اوج نماز






  • تا قنوت يادها چشمان توست
    چشم خورشيد است‏بر مستان تو
    شب طلوع گريه‏هايت ديده است
    ذكر بر سجاده‏ات گل مى‏كند
    اى تغزلهاى سرخ آفتاب
    از همان روزى كه روييد آفتاب
    از فراز دستهايش ماهتاب



  • سجده سرخ شفق از آن توست
    سبحه افلاك در دستان تو
    چاه كوفه، هاى هايت ديده است
    اشك از چشم تو پر مل مى‏كند
    اى امام رود اى معشوق آب
    از فراز دستهايش ماهتاب
    از فراز دستهايش ماهتاب






  • عاشق اصل ولايت گشته‏ايم
    «وال من والا»ست در خم غدير
    حيدر كرار، مستت مى‏شويم
    عمر ما در جذبه نازت گذشت
    بيعت‏خورشيد را باور كنيم
    اين غدير خم، خم اهل ولاست
    ما سبكبالان كوى حيرتيم
    شيعه را تفسير خون بايد نمود
    خون ما جارى است در رگهاى دشت
    خون، بهاى عشق بازى مى‏شود
    مكتب ما مكتب خون است و بس
    هر كه را زخمى نباشد شيعه نيست
    شيعه بى‏درد آيا هست؟ كيست؟



  • واصل و صل و صايت گشته‏ايم
    عشق ما مولاست در خم غدير
    همچون مالك، پاى بستت مى‏شويم
    در عروج سرخ پروازت گذشت
    از مى حب على ساغر كنيم
    مى فروشى شيوه اهل صفاست
    وارثان ذوالفقار غيرتيم
    درد و داغ و عشق در دشت‏شهود
    سبزه‏ها سرخند در پهناى دشت
    خون مقام تكنوازى مى‏شود
    مكتب گلهاى گلگون است و بس
    شيعه بى‏درد آيا هست؟ كيست؟
    شيعه بى‏درد آيا هست؟ كيست؟






  • شيعه! با سرخى خون اعجاز كن
    پر گشا تا اوج عرفان خدا
    تا خروش چشمهاى منجلى
    يا على از غربتت دم مى‏زنم
    يا على اين آتش جان من است
    غربت تو غربت آلاله‏هاست
    غربت تو انعكاس ناله‏هاست



  • با دو بال زخمى‏ات پرواز كن
    تا تلاوتگاه قرآن خدا
    تا خدا، تا اشك تا بيت على
    با دل تارم نى غم مى‏زنم
    شعله‏هاى زخم سوزان من است
    غربت تو انعكاس ناله‏هاست
    غربت تو انعكاس ناله‏هاست






  • اى امام درد يا مولا على
    معنى غيرت خروش چشم تو
    اى لطافت‏خيز معشوق سحر
    همچو رب تنها و بى‏همتا تويى
    مى‏چكد از اشك‏هايت ماهتاب
    آفتاب زرد يا مولا على



  • عاشق شبگرد يا مولا على
    مردتر از مرد يا مولا على
    يا امام الورد يا مولا على
    اى امير فرد يا مولا على
    آفتاب زرد يا مولا على
    آفتاب زرد يا مولا على






  • يا على اى امتزاج مهر و ماه
    يا على اى همسر بانوى آب
    پيش چشمت آب نيلى مى‏شود
    پيش چشمت آه در را سوختند
    دست‏شبنم رنگ نيلوفر شكست
    بازوان نسترن مجروح شد
    مثل گوهر گريه‏ات در چاه شد
    قوس محرابت‏شهادتگاه شد



  • اى امام گريه زخمى چاه
    مى‏دمد از چمشهايت آفتاب
    ياس احمد غرق سيلى مى‏شود
    بيت عترت را به كين افروختند
    جامهاى ساقى كوثر شكست
    قامت زهراى تو بى‏روح شد
    قوس محرابت‏شهادتگاه شد
    قوس محرابت‏شهادتگاه شد






  • ساقى خم غديرى، يا على دست
    يا على اى ساقى خم، السلام
    يا على اى مثنوى ناتمام ...



  • ما را چون نگيرى؟ يا على
    يا على اى مثنوى ناتمام ...
    يا على اى مثنوى ناتمام ...



/ 1