غير خودىها از منظر نهج البلاغه(1)
محمد محمديان مقدمه:
دو كلمه «خودى» و «غيرخودى» كه به تازگى وارد فرهنگ گفتارى و نوشتارى ما شدهاند، و محل بحث و اظهار نظرهاى فراوان گشتهاند و گاهى اعتقاد بدان و يا نفى آن، پرچم معرف گروهها و يا افراد گشته است، ترجمه آزاد «تولى» و «تبرى» مىباشد. تولى و تبرى دو ركن از ضروريات دين و در فرهنگ متدينين، به «فروع دين» معروف و در رديف نماز و روزه و جهاد هستند. با توجه به اين كه در اصل بحثخودى اختلافى نيست (گرچه در ملاكهاى آن اختلاف نظر وجود دارد.) و همگان وجود نيروهاى خودى را در جامعه پذيرفتهاند، صحبت نيروهاى غير خودى بيشتر نيازمند تحليل و بررسى مىباشد. و چون جمعى از غير خودىها براى جا زدن خود در صفوف خودىها و يا ايجاد اختلاف در جبهه متحد خودىها، شعارهاى زيبايى سرمىدهند و همگان را خودى معرفى مىنمايند و متاسفانه عدهاى از خودىهاى غافل را نيز تحت تاثير قرار دادهاند و با خود همنوا ساختهاند، پرداختن به بحث غيرخودىها، آن هم از منظر كلام اميرالمؤمنين عليه السلام از ضرورت بيشترى برخوردار است. اميرالمؤمنين عليه السلام در حكومت پنجساله خود، 3 درگيرى تمام عيار با نيروهاى غير خودى - كه خود را در جمع خودىها جازده بودند. - داشت. غير خودىهاى نفوذى در جبهه خودىها در آن زمان كسانى بودند كه در اعتقادات و انجام فرائض و عبادات و در نسب و قبيله و قوميت داراى مشتركات فراوان بودند; همه عرب بودند و شهادتين را بر زبان جارى مىساختند، نماز مىخواندند، روزه مىگرفتند; و مهمتر اين كه همه داعيه دلسوزى براى اسلام و دين خدا داشتند و همگى مدعى خدمتبه دين و مسلمانان بودند; يعنى تمام معيارهاى متعارف خودى بودن را دارا بودند. تنها شخصيتى چون على عليه السلام مىتوانست پرده از باطن و واقعيت آنان بردارد و غيرخودى بودنشان را نمايان سازد. تقسيم بندى غيرخودىها
در سخنان اميرالمؤمنين عليه السلام با 3 گروه مواجه مىشويم: 1- گروهى كه كاملا غير خودى هستند اما در جمع امت اسلامى زندگى مىكنند (منافقين) . 2- گروهى كه قبلا جزء خودىها بودند ولى با تغيير موضع به جبهه غيرخودىها پيوستند. 3- گروهى از خودىها كه - براثر سستى و ضعف - جاده صاف كن غير خودىها گشتند و زمينه را براى فعاليت و موفقيت آنان فراهم مىآورند. اينك در 3 بخش به معرفى آنها مىپردازيم و در بخش چهارم به شيوه برخورد حضرت على عليه السلام با غيرخودىها اشاره خواهيم كرد: بخش اول: منافقين
اهل نفاق عبارتند از: نيروهاى كاملا غيرخودى، اما حاضر در اجتماع امت كه در فرهنگ قرآن و عترت از آنان به نام «منافقين» ياد شده است. آنها با كفار و مشركان كه خارج از دايره حكومت اسلامى زندگى مىكردند و اهل ذمه (اقليتها) كه با پرداخت جزيه و ماليات در پناه حكومت اسلامى به زندگى خود ادامه مىدادند، فرق دارند. منافقان ستون فقرات غيرخودىها هستند. آنها در جامعه مسلمانان زندگى مىكردند و پرادعاتر از مؤمنان راستين و در مواقعى نزديك به حاكميت و تاثير گذار در امور جامعه بودند و به لحاظ نفاق و دو رويى، به آسانى قابل شناسايى نبودند. منافقان در مباحث نهج البلاغه، مورد اهتمام خاص قرار گرفتهاند، و اميرمؤمنان عليه السلام كه خود قربانىتوطئههاى شوم آنان بود و با تمام وجود، مكر و حيلههاى آنان را لمس مىكرد. پرده از باطن آنان برداشت و توجه مردم را به واقعيت زشت و پليد آنها جلب نمود. اميرمؤمنان عليه السلام مىفرمايد: بندگان خدا! شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم و از اهل نفاق برحذرتان مىدارم. آنان گمراهند و گمراهگر. خود لغزندهاند و ديگران را نيز به لغزش وامىدارند. رنگهاى گوناگون به خود مىگيرند و از هر ترفندى براى گمراه كردن شما بهره مىجويند. در هرپناهگاهى قصد شما مىكنند. در هرجا به كمين شما مىنشينند. دلهايى سختبيمار و سيمايى بس آراسته و نيكو دارند. مخفيانه اين سو و آن سو مىروند و همچون خزندگان جنگلها، نرم و پوشيده مىخزند. سخن گفتنشان به دارو ماند و در زبانى، شفاى ديگران مىخواهند اما عمل آنها درد بىدرمان است. اميرالمؤمنين عليه السلام در سخنان خود به نكاتزيادى درباره منافقين اشاره نموده، از جمله: 1- منافقان علاوه بر اين كه خود گمراه شدهاند، در پى گمراهى و لغزش ديگران نيز مىباشند و به دنبال جمع نيرو هستند. آنان چون استعداد رنگ عوض كردن را دارند، مىتوانند ازهر ترفندى بهره جويند تا در مناطق امن خودىها نفوذ نمايند و با استفاده از آراستگى ظاهر، به نيات پليد خود جامه عمل بپوشانند. 2- بهترين راه شناخت منافقين، دقت و تامل در كلام و عمل آنان و مقايسه آن دو با همديگر است. آنها مرد ميدان سخن هستند. بسيار زيبا و شيوا وهنرمندانه و دلسوزانه سخن مىگويند و راه نشان مىدهند; اما در ميادين عمل گرفتار تناقض شده، برخلاف ادعاهاى خود مشى مىنمايند. گفتارشان دارو و كردارشان درد بىدرمان است. 3- سوء استفاده از مشكلات و تنگناهاى موجود در ميان امت اسلامى شيوه تبليغى منافقين براى نفوذ در دلها مىباشد. آنان از هرناامنى، حتى اگر خود بانى و عامل آن باشند، بهره مىجويند و از پيراهن هركشتهاى، حتى اگر خود كشته باشند، پرچمى مىسازند، و در غم و غصههاى مردم اشك افشانى مىكنند و با تعريف و تملق سعى بر موجه جلوه دادن خود مىنمايند. مهم نيست كه عامل و اسباب مشكلات و گرفتارىها چيست. مهم استفاده از آنها براى انتقاد و تضعيف و لكه دار نمودن ديگران است. 4- سلاح منافقين ايجاد ياس و بدبينى نسبتبه آينده است. تمام تلاش آنان مبدل كردن اميدها به نا اميدى است. آنها با پاشيدن بذر ياس و نوميدى، گرههاى مشكلات مردم را كورتر مىكنند، آرامش روانى جامعه را مختل مىسازند، برنگرانىها دامن مىزنند و با توهمات، فضا را تاريك و افقها را مبهم نشان مىدهند. 5- دامن زدن به فضاى شبهه و ترديد، ارائه تحليلهاى ناقص و غلط و دادن وعدههاى زيبا و شيرين براى آيندهاى توام با رفاه و آسايش، از شيوههاى كارى منافقان مىباشد. 6- دروغ و تهمت و افتراء جزء لاينفك زندگى و راه و رسم منافقان است. سوء استفاده از امور مقدس و ملكوتى و نسبت دادن سخنان دروغ به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و اولياى دين را چنان با صلابت و محكم انجام مىدهند كه كسى جرات نفى آنها را نداشته باشد. 7- جذب قدرتهاى باطل شدن، آلت دست قدرتمندان دنيا مدار گشتن، برسرسفره ستمگران خون آشام نشخوار كردن، با پشتوانه آنها برگرده مردم سوارگشتن و در پناه آنان مشغول خوردن دنيا شدن و در يك كلام، پذيرش نوكرى قدرتمندان ضد دين و دنيا داران بىدين، از ويژگىهاى منافقين مىباشد. اميرالمؤمنين عليه السلام در توصيف منافقين مىفرمايد: «اوصيكم عبادالله بتقوى الله، و احذركم اهل النفاق، فانهم الضالون المضلون و الزالون المزلون، يتلونون الوانا و يفتنون افتتانا، و يعمدونكم بكل عماد، و يرصدونكم بكل مرصاد، قلوبهم دوية، و صفاحهم نقية، يمشون الخفاء، و يدبون الضراء، وصفهم دواء، و قولهم شفاء، و فعلهم الداءالعياء. حسدةالرخاء، و مؤكدوا البلاء، و مقنطوا الرجاء، لهم بكل طريق صريع، والى كل قلب شفيع، و لكل شجودموع، يتقارضون الثناء، و يتراقبون الجزاء، ان سالوا الحفوا، و ان عذلوا كشفوا، و ان حكموا اسرفوا، قد اعدوا لكل حق باطلا، و لكل قائم مائلا، و لكل حى قاتلا، و لكل باب مفتاحا و لكل ليل مصباحا. يتوصلون الى الطمع بالياس ليقيموا به اسواقهم و ينفقوا به اعلاقهم، يقولون فيشبهون، و يصفون فيموهون، قد هونوا الطريق، و اضلعوا المضيق، فهم لمةالشيطان، و حمة النيران «اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون»» (1) بندگان خدا! شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم و از اهل نفاق برحذرتان مىدارم. آنان گمراهند و گمراهگر. خود لغزندهاند و ديگران را نيز به لغزش وامىدارند. رنگهاى گوناگون به خود مىگيرند و از هر ترفندى براى گمراه كردن شما بهره مىجويند. در هرپناهگاهى قصد شما مىكنند. در هرجا به كمين شما مىنشينند. دلهايى سختبيمار و سيمايى بس آراسته و نيكو دارند. مخفيانه اين سو و آن سو مىروند و همچون خزندگان جنگلها، نرم و پوشيده مىخزند. سخن گفتنشان به دارو ماند و در زبانى، شفاى ديگران مىخواهند اما عمل آنها درد بىدرمان است. به راحتى و آسايش مردم حسد مىورزند و گره گرفتارىهاى مردم را كورتر مىكنند و اميد آنان را به نا اميدى مبدل مىسازند. آنان در هرراهى به خاك افتادهاى دارند و براى نفوذ در هر دلى راهى پيدا مىكنند و براى هر غمى اشكها مىريزند. تعريف و تملق به همديگر قرض مىدهند و بلافاصله درانتظار پاداش آن هستند. اگر چيزى را بخواهند اصرار مىورزند. در انتقاد پرده درى مىكنند و در قضاوت تند روى. آنان براى هر حقى، باطلى; براى هر راستى، كژى; براى هر زندهاى، قاتلى; براى هر درى، كليدى و براى هر شبى چراغى تدارك ديدهاند. با تظاهر به نوميدى براى رسيدن به طمعهاى خود راه مىجويند، تا بازارهاى نفاق خويش را گرم نمايند و كالاى خود را به بهاى بيشتر عرضه كنند. سخنانى شبهه آفرين و تحليلهاى غلط دارند. در آغاز، راه را آسان جلوه مىدهند و سپس در تنگناها آن را به بن بست مىكشانند. آنان گروه شيطانند و زبانههاى آتش. «آنان حزب شيطانند و بدانيد كه حزب شيطان ورشكستگانند.» (2) حضرت على عليه السلام راويان احاديث پيامبراكرم صلى الله عليه و آله را چهار گروه اعلام مىكند و گروه اول را اين گونه معرفى مىنمايد: «رجل منافق مظهر للايمان، متصنع بالاسلام، لايتاثم و لايتحرج، يكذب على رسول الله صلى الله عليه و آله متعمدا، فلو علم الناس انه منافق كاذب لم يقبلوا منه، و لم يصدقوا قوله، و لكنهم قالوا: صاحب رسول الله صلى الله عليه و آله رآه و سمع منه و لقف عنه، فياخذون بقوله، و قد اخبرك الله عن المنافقين بما اخبرك، و وصفهم بما وصفهم به لك، ثم بقوا بعده، فتقربوا الى ائمة الضلالة، و الدعاة الى النار بالزور و البهتان، فولوهم الاعمال، و جعلوهم حكاما على رقاب الناس، فاكلوا بهم الدنيا، و انما الناس مع الملوك و الدنيا الا من عصم الله...» (3) منافقى كه اظهار ايمان و خود را مسلمان جلوه مىكند (ايمان نمايى و اسلام آرايى مىكند.) اما از هيچ گناه و جرمى باك ندارد و به رسول خدا صلى الله عليه و آله، به عمد دروغ مىبندد. اگر مردم مىدانستند كه او منافقى دروغگوست، سخنش را نمىپذيرفتند و مطالبش را تصديق نمىكردند; اما نمىدانند و مىگويند: «او يار رسول خدا صلى الله عليه و آله است. حضرت را از نزديك ديده و سخنانش را شنيده وحفظ نموده است.» و بر اين مبنا گفتارش را مىپذيرند; در حالى كه خداوند در قرآن باتعابير خاص از منافقين ياد كرده وصفاتشان را وصف كرده است. منافقين بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله ماندند و به رهبران گمراهى و دعوت كنندگان به آتش - كه با تبليغات آكنده از دروغ و تهمت در صدد گمراهى مردم هستند. - نزديك شدند و توانستند از طريق آنان به كارهايى گماشته شوند و برگردن مردم سوار گردند و حكومت نمايند. و در پناه آنان به خوردن دنيا پرداختند. مردم با پادشاهان ودنياداران هستند، مگر كسى كه خداوند از اين خطر محافظتش نمايد. اميرالمؤمنين عليه السلام نگرانى پيامبراكرم صلى الله عليه و آله را از خطر منافقين اين چنين نقل مىكنند: «و لقد قال لى رسول الله صلى الله عليه و آله: انى لا اخاف على امتى مؤمنا و لامشركا، اما المؤمن فيمنعه الله بايمانه و اما المشرك فيقمعه الله بشركه و لكنى اخاف عليكم كل منافق الجنان، عالم اللسان، يقول ما تعرفون، و يفعل ما تنكرون.» (4) پيامبرخدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: من بر امتخود نه از مؤمن نگرانم و نه نگران مشركان هستم; زيرا مؤمن را خداوند به سبب ايمانش حفظ مىكند. (مؤمن در حريم ايمان خويش مصونيت الهى دارد.) و مشرك را به سبب شركش ريشه كن مىنمايد. اما نگرانى من فقط از منافقى است كه درونى دو چهره و زبانى عالمانه دارد، گفتار و شعارش مطابق ارزشهاى شناخته شده شما مىباشد، اما اعمالش با ضد ارزشها - كه شما آنها را نمىپسنديد. - هماهنگ است. 1- نهج البلاغه، خطبه 194، معجم. 2- سوره مجادله، آيه 19. 3- نهج البلاغه، خطبه 210، معجم. 4- همان، نامه 27، معجم، فراز 16.