كتابي تازه ياب از ابن المشهدي
كتاب ماه دين ـ شماره83-84 ، شهريور ـ مهر 83 حسن انصاري قمي در ميان نسخه هاي خطي كتابخانه هاي خصوصي يمن، و در طي چندين سفر، به نسخه اي دست يافتم كه متأسفانه از پايان ناقص است، ولي خوشبختانه آغاز دارد و نام كامل كتاب و مؤلف بر برگ نخستين آن به روشني ذكر شده است. اين كتاب در حقيقت يادآور نقشي است كه يمن در حفظ ميراث شيعي و حتي امامي داشته و دارد و هم چنين با توجه به اين كه نام اين كتاب در مؤلفات اماميه نيامده و در فهارسي مانند الذريعه ذكري از آن نشده است، مي تواند مؤيد اين نكته باشد كه بسا بسياري مؤلفات شيعي، به ويژه در دور پس از شيخ طوسي، قابل اشاره اند كه در فهارسي مانند منتجب الدين يا ابن ابي طي نيامده و ذكري از آنان در اجازات و كتب فهارس و اثبات نشده و درنتيجه از آنان در الذريعه نيز نامي نيامده است.حتي، به دليل اين كه هنوز از بسياري از كتابخانه هاي اسلامي و به ويژه شيعي تاكنون فهرست برداري نشده و فهرست هاي موجود نيز دقيق نيست، شناخت ما از تأليفات شيعي كامل نيست و بازنويسي بخشي از تاريخ تحولات فكر و انديش ديني اماميه، دشوار است. اين مهم، تنها به لطف يافتن هر چه بيشتر حلقه هاي مفقوده دوره هاي تحول فكر شيعي امكان پذير است به ويژه بايد توجه داشت كه بسياري از منابع اصلي از ميان رفته و منابع واسطه برجاي مانده است كه بي ترديد تنها روايتي متناسب با دور خويش را ارائه مي كنند، يا حداقل با پرداختي تازه از موضوع، سياق اصلي باورها و انديشه ها را كه عمدتاً در قالب احاديث و روايات مذهبي مجال ظهور داشته اند، تغيير مي دهند. در اين ميان، بررسي تحولات در انديشه اماميه پس از شيخ طوسي، در مكاتب مختلف و در شهرهاي مختلف شيعي ايران و عراق و شامات و نقاط ديگر، به دليل از ميان رفتن بسياري از مؤلفات اماميه در اين دوره بسيار دشوار است و ما به درستي نمي توانيم تحولات امامي پيش از صفوي را به درستي تصور كنيم. نگاهي به فهرست كتاب هايي كه منتجب الدين در فهرست ذي قيمت خود از مؤلفات قرن هاي پنجم و ششم ارائه مي دهد و توجه به اين نكته كه از آن ميان آثاري به عدد انگشتان دو دست نيز باقي نمانده است، مي تواند تصوير روشن تري از آن چه گفتيم ارائه دهد. اين مشكل در قرن هاي پسين تر بيشتر است، زيرا در قرن هاي هفتم تا دهم حتي فهرستي از كتاب هاي اماميه جز آنچه كه به شكل بسيار محدود در كتاب رجال ابن داود يا كتب رجالي علامه حلي يا در برخي اجازات به طور پراكنده مي بينيم، وجود ندارد. در اين ميان، مؤلفات فقهي و كلامي مكتب حله و ديگر مكاتب مشهور فقهي به طور قابل توجهي باقي مانده، ولي اكنون به درستي مي دانيم كه بسياري از تحولات پسيني در دور صفويان ريشه در تحولات فكري اي دارد كه در اين دور مياني و به ويژه در ميان كساني صورت پذيرفته كه مستقيماً با اوساط فقها مرتبط نبوده اند يا بيشتر مشي اخباري و حديث گرايي با مايه هايي از تفكر غاليانه و صوفيانه داشته اند.ابوعبدالله محمدبن جعفر بن علي بن جعفر المشهدي الحائري [1] معروف به ابن المشهدي [2] نيز ازجمله عالمان با گرايش اخباري و حديث گراست كه در قرن ششم قمري و اندكي، شايد تنها چند سالي از قرن هفتم مي زيسته است و تنها كتاب شناخته شده وي كتاب المزار است كه به درستي مي تواند گرايش هاي وي را درباره مسائل امامت روشن كند و زمينه هاي فكري امثال ابن طاووس را به ما نشان دهد. [3] اما خوشبختانه هم اينك با پيدا شدن بخشي بزرگ از كتاب ديگر او مي توانيم با زندگي او آشنايي بيشتري پيدا كنيم و از ديگر سو از روات و رجال حديث و فقه قرن ششم قمري از ميان اماميه اطلاع بيشتري حاصل نماييم. اين كتاب در عين حال حاوي روايات بسياري است كه در فضايل حضرت امير (ع) در اين دوره تداول داشته و به عنوان سندي مهم در اين باره قابل بررسي و انتشار است. در اين كتاب، هم چون كتاب هايي مانند بشاره المصطفي از طبري و كتب قطب الدين راوندي، مؤلف اسناد بسياري از احاديث را به دست داده كه بررسي اين اسناد ما را با طرق و منابع اصلي حديث امامي و سني آشنا مي كند. نام كتاب و مؤلف بر برگه نخست چنين آمده است: «كتاب اقرار الصاحبه بفضل امام الهدي و القرابه تأليف الشيخ الفقيه العالم العابد الفقير الي كرم الله تعالي ابي القاسم محمدبن جعفر بن علي المشهدي الحائري [4] غفر الله له و لوالديه آمين». در مقدمه نيز نام كتاب از سوي مؤلف به تصريح آمده است. چنانكه از تعابير به كار رفته براي عنوان كتاب و مؤلف بر صفحه آغازين كتاب بر مي آيد، اين تعابير از آن خود مؤلف بوده و حتي اين احتمال قوي است كه اين نسخه مستقيماً از روي نسخ اصلي مؤلف كتابت شده است. مؤلف در مقدمه با آوردن احاديثي از امامان (ع) به ويژه امام عسكري (ع) از نقش علما در عصر غيبت ستايش ميكند و وظيف آنان را براي هدايت مردم يادآور مي شود. چنان كه از نام كتاب هم بر مي آيد، كتاب شامل ابواب متعددي است. هر باب به روايات نقل شده از يكي از صحاب پيامبر (ص) در فضايل حضرت امير (ع) اختصاص دارد. باب نخست، رواياتي است از خليف نخست ابوبكر و دخترش عايشه ام المؤمنين در فضل حضرت امير (ع)؛ باب دوم شامل مرويات عمربن الخطاب؛ باب سوم دربار مرويات عثمان بن عفان؛ باب چهارم دربار مرويات طلحه بن عبيدالله؛ باب پنجم دربار مرويات سعد بن ابي وقاص؛ باب ششم دربار مرويات عبدالرحمان بن عوف؛ باب هفتم دربار مرويات ابوعبيده بن الجراح؛ و باب هشتم از معاويه بن ابي سفيان است. متأسفانه ادام كتاب در دسترس نيست. كتاب شامل روايات بسيار در فضايل حضرت امير (ع) و مشتمل بر روايات قابل توجه تاريخي است. در اين كتاب روايات زيادي از شيخ مفيد به ويژه در بخش هاي تاريخي نقل شده است. در اين ميان، احاديث مرسل يا بدون اسناد كامل نيز بسيار است. گاهي نيز در ميان احاديثي كه نقل كرده مطالب كوتاهي را در حول روايات مطرح مي كند. شايان ذكر است كه از صفح 50 تا 53 نسخه نيز افتادگي دارد. در اينجا برخي از نكات مهم سندي كتب را كه براي شناخت رجال اين دوره و دوره هاي متقدم تر به كار مي آيد نقل مي كنيم. ابتدا به ذكر مشايخ او در اين كتاب مي پردازيم: 1- الشيخ الفقيه سديدالدين شاذان بن جبريل ادام الله علوه قراءه عليه في شهر (خوانده نمي شود شايد صفر) سنه احدي و سبعين و خمسمائه (ص 4 عكس). 2- اخبرني الشيخ الفقيه الجليل العالم نجم الدين عبدالله الدرويسي (الدوريستي) اطال الله بقاه (ص 21 عكسي) [5] ؛ و نيز؛ فمن ذلك ما حدثني به الشيخ الجليل نجم الدين عبدالله بن جعفر الدورسي (الدوريستي) ادام الله عزه (ص170)، و نيز اخبرنا الشيخ الفقيه العالم نجم الدين ابو محمد عبدالله بن جعفر الدوريستي ادام الله علوه قال اخبرني جدي عن جده عن ابيه عن الشيخ ابي جعفر محمدبن علي بن بابويه (ص 245)؛ و نيز؛ اخبرنا الشيخ الجليل العالم نجم الدين عبدالله الدوريسي (الدوريستي) ادام الله علوه في كتاب الحسني تصنيف جده السعيد ابي جعفر الدرويسي (درست آن: ابي عبدالله جعفر الدوريستي ) رضي الله عنه في شهور سنه احدي و سبعين و خمسمائه قال: حدثني احمد بن عبدون بن احمد البزار (البزاز) بمدينه السلام سنه احدي و اربعمائه و انا من ابناء عشرين سنه قال ثنا ابوالمفضل محمدبن عبداله بن عبدالمطلب الشيباني قال ثنا جابر (درست آن: رجاء) بن يحيي العبرتائي الكاتب سنه اربع عشره و ثلثمائه قال ثنا محمدبن الحسن بن سحنون (درست آن: محمدبن الحسن بن شمون) [6] (ص 263-264). چنانكه مي بينيم در اينجا از كتاب الحسني از جعفر بن محمد دوريستي نقل قول مي كند. [7] 3- انشدنا الشريف الاجل العالم عزالدين شرفشاه الافطسي رضي الله عنه قال انشدني الشريف الاجل العالم مجدالشرف عزالساده حمزه بحلب في شهور سنه عشرين و خمسمائه قال انشدني بابويه مرفوعا (ص 49 عكسي)؛ و نيز: سمعت الشيخ الاجل العالم عزالدين شرفشاه الافطسي رضي الله عنه و نحن نقرا عليه كتاب عيون الاخبار (ص 270-271). 4- اخبرني به الشيخ العفيف الفقيه ابوالبقا بن نمار (نما) في ذي القعده سنه ثلث و ستين و خمسمائه بحله الجامعين (ص 223) [8] ؛ و نيز: اخبرنا الشيخ الجليل العفيف ابوالبقا هبه اللّه بن نما رضي الله عنه في داره الحله (بحله) الجامعين في رمضان سنه سبع و سبعين و خمسمائه قال ثنا الشيخ العالم البقيه جمال الدين ابوعبدالله الحسين بن احمد بن طحال المقدادي بحله الجامعين في ذي القعده سنه؟ و ثلثين و خمسمائه از ابوعلي ابن الشيخ از پدرش شيخ طوسي در رجب 455 ق و او از محمدبن هارون بن موسي تلعكبري (ص 81). در روايت ديگري ابن طحال از الشيخ الرئيس الاجل العالم شيخ الاسلام عزالعلماء ابوالوفاء عبدالجباربن عبدالله بن علي المري (المقري) الرازي رحمه الله تعالي في مدرسته بالري يوم العشرين من شعبان سنه ثلث و عشرين و خمسمائه قال حدثني الرئيس المخلص سعد المعاني (المعالي) ذوالكفايتين ابوالجوائز بن باري الكاتب رحمه الله تعالي في يوم احد عاشر ذي القعده سنه ثمان و خمسين و اربعمائه في مشهد الامام موسي بن جعفر عليهما السلام بالنيل قال اخبرنا ابوالحسن علي بن محمد بن علي بن سعيد الوراق (ص 89). 5. حدثني به الشيخ سديدالدين عربي بن مسافر العبادي رضي الله عنه في منزله بحله الجامعين من سنه سبعين و خمسمائه (ص 101). [9] 6 اخبرني الشريف الاجل ضياءالدين ابوالفتح محمدبن الجعفريه رضي الله عنه في ذي الحجه سنه ثمان و ستين و خمسمائه قال حدثني ابوالعباس احمدبن محمد الطبري بقرائتي عليه بالري قال اخبرني السيد محمد بن الحسن بن زيد الزيدي (ص 224)؛ [10] و نيز: حدثني الشريف الاجل العالم ضياءالدين محمدبن يحيي (شايد يحيي تصحيف محمد باشد) بن الجعفريه رضي الله عنه قال حدثني الفقيه عمادالدين محمد بن ابي القاسم الطبري عن (محمدبن احمدبن) شهريار الخازن عن ابن فاطرمين (؟) قال ثنا ابوالجوائز و ابوالعوائد ابنا علي بن باري الكاتبان الواسطيان قالا ثنا ابوعبدالله محمدبن وهبان البديبلي (الديبلي() قال ثنا ابومحمد هارون بن موسي البعلبكري (التلعكبري) قال ثنا محمدبن همام بن سهيل الكاتب (ص 151-152). [11] 7. اخبرني القاضي ابومحمد عبدالله بن سليمان من الصحيحين عن مسلم و البخاري في شهور سنه سبعين و خمسمائه (ص 158). [12] 8. اخبرني الشيخ الجليل ابوالعباس احمدبن علي الحمال املاء (ص 159). 9. اخبرنا الشيخ الجليل الزاهد ابو نصر بن ابي رشيد [13] بمشهد مولانا اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام في ذي الحجه سن اثنتين و سبعين و خمسمائه قال انا الشيخ الامين ابوعبدالله محمدبن احمد شهريار الخازن قراه عليه و انا اسمع بالمشهد المذكور سنه عشرين و خمسمائه قال ثنا ابوالقاسم الحسين بن محمدبن سليمان المقري بالكوفه قراه عليه سنه ثلث و ستين و اربعمائه قال ثنا ابواحمد (درست آن ابوبكر محمد) بن يحيي بن العباس الصولي (ص 201). اين سند بي ترديد در اسناد به صولي داراي افتادگي است. 10. حدثني الشيوخ الاجلاء العلماء سديدالدين شاذان و نجم الدين عبدالله الدوريستي و نجيب الدين يحيي (؟) و جمال الدين ابوالحسن (درست آن: جمال الدين الحسين بن هبه الله) بن رطبه [14] و سديدالدين عربي و السيد الاجل العالم ضياءالدين ابوالفتح ابن الجعفريه رضي الله عنهم اجمعين عن الشيخ ابي علي و بعضهم من الشيخ العماد عن ابي علي (ص 368). و بعد از سطوري مي گويد: اخبرنا الشيوخ الثقاه ادام الله سعادتهم بالاسناد المتقدم عن الشيخ ابي جعفر محمدبن الحسن الطوسي رضي الله عنه ( ص 271). از نكات قابل توجه كتاب مي توان اين موارد را برشمرد: 1- نقل خطب فدك از هارون بن موسي تعلكبري از ابن عقده، با اين تعبير در پايان: قال الشريف (كه به خاطر افتادگي سند آغازين معلوم نيست كه دقيقاً چه كسي است) قال هارون بن موسي رضي الله عنه هذا آخر ما سمعته من ابي العباس بن عقده و هو جميع ما كان في اصله (ص 65). 2- نقل از صاحب الوصيه في كتابه (ص 66). 3- نقل روايت ساختگي سقيفه از ابوحامد مرورودي ( ص 67 به بعد و با سند آغازين به ابوحيان توحيدي و ابوحامد). [15] 4- نقل از صاحب كتاب الروضه في كتابه (ص 156). 5- ارجاع به كتاب شريف مرتضي، الشافي في الامامه (ص 213). 6- آمدن اين عبارت: و للشيخ العالم جمال الدين ابوالفرج ابن الجوزي الواعظ ببغداد سنه ثمان و سبعين في ايام المستضي بامرالله لنفسه (ص 244). ابن المشهدي چنانكه پيشتر نيز گفتيم مؤلف كتاب المزار [16] است كه در ميان علماي امامي به المزار الكبير [17] شناخته مي شود. در اين كتاب كه در سال هاي اخير به چاپ رسيد، از مشايخي نقل حديث مي كند كه شمار از آنان در كتاب اقرارالصاحبه نيز جزو مشايخ او نام برده شده اند. اين موارد را در پي نوشت ها نشان داديم. اينك مابقي مشايخ او را ابتدا براساس كتاب المزار او و نيز اجازات اماميه در بحارالانوار مي آوريم. [18] 1. املاها علي: انصير ادام الله عزه (ص 58). 2. از الشيخ الجليل المقري مسلم بن نجم المعروف بابن الاخت البزاز الكوفي الزيدي (ص 120). 3. از فقيه جليل عزالدين ابوالمكارم حمزه بن زهره الحسيني الحلبي (ص 120). طبق سند ديگر از «حمزه ابوالمكارم ادام الله عزه» در وقت بازگشت از حج در سال 574 در مسجد سهله كوفه (ص 140 ، 149) روايت مي كند. در بحار، روايت ابن المشهدي از ابوالمكارم حمزه بن علي ابن زهره علوي حسيني حلبي هنگام نزول او در حله كه در طي سفر حج او در 574 ق بوده، ديده مي شود (بنگريد به بحار، ج 104، ص 1279). 4. از السيد الاجل عبدالحميد بن التقي بن عبدالله بن اسامه العلوي الحسيني رضي الله عنه در ذي قعده 580 در حله الجامعين (ص 126). 5. از ابوجعفر محمد المعروف به ابن الحمد النحوي در 571 ق 0ص 263). 6. از ابوالبقاء هبة الله بن نما و ابوالخير سعد بن ابي الحسن الفراء رضي الله عنهما و آن دو از ابوعبدالله الحسين بن طحال المقدادي در نهم جمادي الاخره 531 در منزلش در مشهد حضرت امير (ع)، يعني در نجف اشرف (ص 132). 7. . ابن المشهدي در المزار در يك جا از اين شهر آشوب مستقيماً (ص 544)، ولي در جاي ديگر به واسطه روايت كرده است (ص 136). در بحار (ج 106، ص 46) نيز روايت مستقيم او از ابن شهر آشوب آمده است. با وجود اين كه مي دانيم ابن شهر آشوب در 567 ق در حله بوده [19] ، احتمال دارد روايت مستقيم او از ابن شهراشوب ناشي از سقط در سند باشد. در اجازات بحار با اين نمونهها بر مي خوريم: 1. روايت او از وارم بن ابي فراس (در بحار، ج 106، ص 22). 2. روايت او از ابن بطريق و قرائت كتاب هاي ابن بطريق نزد مؤلف و دريافت اجازه از او (در بحار، ج 106، ص 22-23). قرائت او بر ابن بطريق در امل الامل (ج2، ص 345) نيز آمده است. 3. روايت ابن المشهدي از اشيخ المقري ابوعبدالله محمدبن هارون ابن الكال (بحار، ج 106، ص 23). 4. روايت از ابومحمد جعفر بن ابي الفضل بن شعره الجامعاني و ابوعبدالله الحسين بن احمد بن رده و نيز از الشريف الاجل شرفشاه بن محمد بن زباره (بحار، ج 106، ص 24). 5. گفته شده است در حالي كه هنوز بيست سال نداشت، المقنعه شيخ مفيد را نزد الشيخ المكين ابي منصور محمدبن الحسن بن منصور النقاش الموصلي در حالي كه اين استاد سن زيادي داشت به سند عالي بر خواند (بنگريد به: بحار، ج 106، ص 44). با توجه به دانسته هاي ما از مشايخ ابن المشهدي و دور زماني تحصيلات او از يك سو و اين نكته كه از ابومنصور النقاش به عنوان يكي از نخستين استادان ابن زهره - استاد ابن المشهدي - نام برده شده كه ابن زهره (متولد 511 ق9 در حدود بيست سالگي نزد او المقنعه را در حالي كه النقاش سن بالايي داشته خوانده بوده است، [20] به نظر مي رسد كه در گزارش خواندن المقنعه توسط ابن المشهدي نزد النقاش سقط و تحريفي صورت پذيرفته باشد و پذيرش آن دشوار است. 6. دربار صحيفه سجاديه بايد گفت كه ابن المشهدي يكي از حلقات روايت كتاب بوده است از محضر سيد اجل بهاءالشرف محمد بن الحسن علوي حسيني ( كه نام او در ابتداي سن آغازين صحيفه مشهور آمده است) و به قرائت الشريف الاجل نظام الشرف ابي الحسن ابن العريضي العلوي الحسيني در جلسات سماع در محضر بهاءالشرف محمد در شوال 556؛ و نيز بايد به قرائت صحيفه از سوي او بر پدرش و نيز بر هبة الله بن نما و نيز بر جعفر بن ابي الفضل بن شعره و الشريف ابوالفتح بن الجعفريه و الشريف ابي القاسم ابن الزكي العلوي و الشيخ سالم بن قبارويه (شايد قبادويه) كه همگي آنان از السيد بهاءالشرف محمد ياد شده، صحيفه را روايت مي كردند، اشاره كرد (بنگريد به بحار، ج 106، ص 47-48؛ ج 107، ص 53، 62، 81، 94). 7. از شاگردان او به فخار بن محمد الموسوي و نجيب الدين محمد بن جعفر ابن نما اشاره شده است. [21] چنانكه با بررسي اسناد گذشته روشن مي شود،ابن المشهدي در فاصله سال هاي 556 تا 580 قمري در حله و نجف اشرف و كوفه (و شايد شهرهاي ديگر) نزد مشايخ مختلف تحصيل فقه و حديث مي كرده و احتمالاً در 556 ق كه سال حضور در مجلس بهاءالشرف به منظور اخذ صحيفه بوده، وي در دوران جواني به سر مي برده است. ابن المشهدي دست كم دو كتاب ديگر هم داشته است كه در المزار فقط از يكي از آنها نام مي برد و از ديگري فقط از طريق كتاب هاي متأخرتر خبر داريم و البته از هيچ يك از اين دو كتاب نسخه اي تاكنون به دست نيامده است؛ اما از كتاب دوم نقلهايي در منابع بعدي موجود است. كتاب نخست با عنوان بغيه الطالب و ايضاح المناسك لمن هو راغب في الحج است كه در المزار از آن نام برده و چنانكه از نامش پيداست درباره حج و مناسك آن است (بنگريد به المزار، ص 102). كتاب دوم درباره فضايل ائمه اطهار (ع) و به صورت منقولات روايي بوده و نقل هايي از آن موجود است. عنوان كتاب ما اتفق من الاخبار في فضل الائمه الاطهار بوده كه در نهج الايمان ابن جبر (در ص 217، 413، 470-471، 510، 541) و در الصراط المستقيم (در ج 1، ص 285؛ ج 2، ص 24، 34، 52، 55) و در تأويل الايات (ج 1، ص 378) از آن نقل شده است. [22] علاوه بر اين ابن طاووس در اليقين نيز يك جا از خط ابن المشهدي نقل مي كند و او را «المحدث الاخباري» مي نامد. [23] [1] - پدر او هم از عالمان حديث بوده و چنانکه انتظار هم مي رود بنا بر برخي گزارش ها، گرچه در كتاب هاي موجود ابن المشهدي چنين چيزي ديده نمي شود، پسر از پدر نقل روايت مي كرده است ( ¬ادام مقاله) نيز مي دانيم كه نسخه اي از الاستبصار در كتابخان شيخ هادي كاشف الغطاء موجود است، از آغاز كتاب تا آخر كتاب الصلاه به خط جعفر بن علي بن جعفر المشهدي كه در شنبه هشتم ذيقعده 573 ق از آن فارغ شده است؛ بنگريد به الذريعه ج 2، ص 14-15. در اين تاريخ ابن المشهدي مشغول تحصيل دانش بوده است. [2] - براي شرح احوال او در منابع متقدم، بنگريد به امل الامل ج 2، ص 253. [3] - مجلسي معتقد است كه ابن طاووس بر المزار مشهدي متكي بوده است، گرچه ظاهراً از وي كمتر نامي در كتب ابن طاووس آمده است. بنگريد به بحار، ج ا، ص 18. [4] - در اجازات هم از او به عنوان الحائري نام برده شده است. [5] - روايت او از اين دو شيخ نامدار امامي مذهب در المزار او نيز ديده مي شود: روايت از ابومحمد عبدالله بن جعفر الدوريستي و ابوالفضل شاذان بن جبريل (ص 31). در المزار از دوريستي با تعبير «رضي الله عنه» ياد كرده كه نشان از وفات او در زمان تأليف المزار است. [6] - براي اين طريق و نقد نجاشي نسبت به آن بنگريد به رجال نجاشي، ص 336. [7] - براي اين كتاب و برخي نقل قول ها از آن بنگريد به ابن طاووس، الاقبال ، ص 385 . 417، 422؛ نيز بنگريد به كلبرگ، كتابخان ابن طاووس، ص 295-296. [8] - در المزار نيز روايت او از اين نما ديده مي شود؛ از الشيخ الفقيه ابوالبقاء هبه الله بن نما در خانه اش در حله بلد لجامعين در رمضان 569 (ص 434 - 435) و نيز نام كامل او در المزار: الشيخ ابوالبقاء هبه الله بن نما بن علي بن حمدون در حله (ص 567). [9] - روايت ابن المشهدي از عربي بن مسافر در المزار نيز ديده مي شود: در يك سند مشتركاً از ابومحمد عربي بن مسافر العبادي و نيز هبه الله بن نما بن علي بن حمدون در ربيع الاول 573 و آنها از ابن طحال و ابوعبدالله الياس بن هشام الحائري (ص 523). بنا بر يك سند ديگر در المزار، ابن المشهدي از عربي بن مسافر در خانه وي در حله در 573 ق روايت حديث كرده است (ص 567 - 566). روايت ابن نما از شيخ فقيه ابومحمد الياس بن هشام الحائري در كتاب اقرار نيز آمده است (ص 160 عكسي). [10] - اين ابوالفتح احتمالاً همان است كه در المزار او را چنين خواند ه است: ابوالفتح القيم بالجامع (ص 120) [11] - در المزار، روايت ابن المشهدي از محمدبن ابي القاسم الطبري عماد الدين در 553 قمري در مشهد حضرت امير (ع) (ص 473) را مي بينيم كه بايد در اين جا يك واسطه افتاده باشد، چرا كه ابن المشهدي ظاهراً مستقيماً نمي تواند از عماد طبري نقل روايت كرده باشد. در عين حال بايد گفت كه او در المزار در جاي ديگري به واسط «ابوالفتح محمدبن محمد الجعفريه ادام الله عزه» از طبري نقل روايت مي كند (ص 485) و اين درست همان چيزي است كه در اسناد كتاب اقرار الصحابه نيز ديده مي شود. همچنين در المزار به واسطه شاذان بن جبريل از عماد طبري روايت مي كند (ص 263). [12] - مي دانيم كه ابن المشهدي كتاب المزار خود را براي كسي نوشته كه از وي به اين صورت تعبير مي كند؛ قاضي مجدالدين (؟) ابوالقاسم هبه الله بن سلمان ( المزار، ص 27) و به احتمال قوي او هموست كه پدر علامه حلي به واسطه او صحيح بخاري را به يك واسطه از عبدالاول بن عيسي سجزي راوي مشهور صحيح روايت مي كرده است (بحار، ج 4 ص 89). پرسش ما اين است كه آيا رابطه اي ميان ابن قاضي ابوالقاسم هبة الله بن سلمان با قاضي ابومحمد عبدالله بن سليمان هست يا خير؟ [13] - براي او بنگريد به تراجم الرجال، سيد احمد اشكوري، ج 1، ص 482، نام وي محمد و لقبش رازي و مقيم نجف اشرف بوده و در 532 ق نسخه اي از تلخيص الشافي را كتابت كرده است. [14] - روايت از ابن رطبه سوراوي در المزار، ص 485 نيز ديده مي شود. [15] - دربار اين روايت از سقيفه كه مستقلاًُ هم در دمشق به چاپ رسيده، محققاني كه دربار ابوحيان توحيدي كار كرده اند، معمولاً نكاتي را در كتاب ها يا مقالات خود مطرح كرده اند. از همه مهم تر كرمر در كتاب خود درباره محفل فلسفي ابوسليمان سجستاني تحقيقاتي را در اين باره عرضه كرده است. نيز به مقاله ابوحامد مرورودي دايرة المعارف بزرگ اسلامي مراجعه شود. [16] - براي نقل از المزار او در فرحه الغري، بنگريد به ص 120 و 121 و ؛ براي المزار او بنگريد به کلبرگ، كتابخانه ابن طاووس، ص 426. [17] - عنوان المزار الكبير در: بحارالانوار، ج 1، ص 18 و ج 100 ، ص 101. [18] - براي فهرستي از مشايخ او، بنگريد به الذريعه، ج 20، ص 324. [19] - بنگريد به سند آغازين كتاب سليم بن قيس هلالي، بيروت، مؤسسه اعلمي (ص 63). در عين حال توجه به سند آغازين كتاب سليم بن قيس الهلالي، اين احتمال را تقويت مي كند كه شايد راوي اين كتاب از مشايخ سه گانه در آغاز سند به شيخ طوسي، ابن المشهدي باشد و در حقيقت اوست كه نسخ كتاب را به روايت از اين سه تن كه همگي در شمار مشايخ او نيز ذكر شده اند، براي نسل بعد به واسطه نسخه اصل خود روايت مي كرده است، گرچه نام او كه عادتاً بايد در اجازه اي در آغاز يا پايان كتاب (كه به آن بلاغ مي گفته اند) ثبت شده باشد، از نسخ ما در افتاده و به تدريج اين نسخه مشهور از كتاب سليم بدون آن كه راوي نسخه اصل شناخته شود، در اختيار علماي اماميه قرار گرفته است. [20] - بنگريد به بحارالانوار، ج 106، ص 44. [21] - بنگريد به بحارالانوار، ج 104، ص 197، ج 105، ص 45، 158؛ براي روايت صحيفه توسط اين دو از او، بنگريد به بحار، ج 107، ص 53، 81. [22] - حر عاملي مؤلف اين كتاب را كسي جز مؤلف المزار و با عنوان محمدبن جعفرالحائري مي شناخته است، بنگريد به امل ، ج 2، ص 252. s
[23] - اليقين، ص 421. روايتي در فضايل حضرت امير (ع) به نقل از جابر بن عبدالله انصاري؛ براي اين نقل از ابن المشهدي در كتاب اليقين، بنگريد به : كتابخانه ابن طاووس از کلبرگ، ص 368 فارسي؛ شايد اين روايت از كتاب اقرار نقل شده است.