کربلا مهم ترین زیارتگاه شیعی (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کربلا مهم ترین زیارتگاه شیعی (1) - نسخه متنی

دوایت. م. دونالدسن؛ مترجم: عباس احمدوند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كربلا مهم ترين زيارتگاه شيعى(قسمت اول)

دوايت. م. دونالدسن

ترجمه: عباس احمدوند(2)

اين نوشتار كه فصلى از كتاب «مذهب شيعه» است، به مباحثى چون موقعيت شهر كربلا، فضيلت زيارت آن، كربلا در نگاه جغرافى دانان و سياحان، زيارت و عزادارى امام حسين عليه السلام و وصف كلى كربلاى معلى مى پردازد. مؤلف از آغازگران مطالعات مستند اماميه در غرب انگليسى زبان است كه با وجود كهنگى نگاشته اش (1933)، هنوز آثارش - آن چنان كه در جاى ديگرى مفصلاً توضيح داده ايم (3) - مرجع محققان غربى و علاقه مند به مطالعات شيعى است. مترجم سعى نموده با توضيح پاره اى مواضع، درك نادرست نويسنده از شعائر شيعى را تصحيح نمايد.

به خاطر مى آورم كه وقتى از كربلا ديدن كرديم، ساعت 4 بامداد هتلمان را در بغداد ترك كرديم و چگونه سوار بر اتومبيل فورد مدل T قديمى با سرعت زياد از صحرا گذشتيم. كمى قبل از ساعت 6 در شن انبوهى بسيار آهسته رانديم، زيرا در ميان نخلستان هايى كه اين شهر مقدس را در بر داشتند به طور مارپيچ به مسيرمان ادامه مى داديم. (4) فصل تابستان بود، اين جا و آن جا مردمى را ديديم كه شب را در زير درختان گذرانده بودند؛ آنان سماورهايشان را روشن مى كردند تا چاى صبحگاهان را آماده كنند يا كنار جوى باريكى، بر نهر آبى نشسته و دندان هايشان را با خلالى كه پيوسته نرمش مى كردند، محكم مى شستند.

شهر، 3 يا 4 مايل دورتر در ميان نخلستان ها قرار داشته و هيچ ديوار محافظى ندارد؛ لذا چند دقيقه بعد در قهوه خانه اى كه تقريباً مقابل مرقد امام حسين عليه السلام بود، نشستيم و صبحانه اى مقوى شامل نان داغ ايرانى (5) ، چاى و خرماى رسيده، صرف كرديم. عجيب است كه در قهوه خانه ايرانى انسان [فقط] مى تواند چاى بنوشد (6) ، زيرا در آن جا به ندرت چيز ديگرى يافت مى شود من براى برداشتن عكسى، در خيابان اصلى منتهى به حرم از اتومبيل پياده شدم، اما از اين زاويه، برج برجسته ساعت، جلوى نماى گنبد طلايى را گرفته بود.

در قهوه خانه كه نشستم، توانستم طرح هاى زيبا و مارپيچ كاشى كارى مدخل مرقد و مناره ها را ببينم. در عرض اين مدخل زنجيرى آهنى بود كه نشان از محدوده اى مى داد كه «كافران نجس» نبايد از آن بگذرند (7) زيارت اين حرم با ايمان، به رسالت محمدصلى الله عليه وآله و اعتقاد به امامت الهى و منصوص امام حسين عليه السلام تكليفى مهم و عمده است. چه اين كار براى شخص زائر در بردارنده اين امتياز است كه سقف خانه اش هرگز بر سرش فرو نمى ريزد و او هرگز غرق نشده، نسوخته و حيوانات وحشى به وى صدمه نخواهند رساند. اما براى كسى كه مؤمن نيست رفتن به وراى آن زنجيرهاى مانع، جرمى است كه به احتمال زياد تاوانش مرگ در نتيجه خشونت مردم است، چون آنان چنين عملى را بى حرمتى به حرم اطراف مزار مى دانند.

هم چنان كه فكر مى كردم، آمدن من به كربلا چقدر آسان و بى دردسر بوده است، متوجه شدم كه سيّاح صرف بودن با زائر تفاوت بسيار دارد؛ برخى از اين زوّار كه تازه از حمام بيرون آمده بودند، در قهوه خانه بودند. آنان با حوله هاى قرمز روشنى كه دور بدن هاى عريان خويش بسته بودند، آن جا نشسته و مشغول صرف چاى بودند؛ [پس از آن ] ظرف چند لحظه لباس پوشيده و زيارت امام را با توجه فراوان نسبت به اداى تمام آداب آن، به جاى مى آوردند.

پيرمردى با چهره اى مهربان و مطمئن، به واسطه اين كه نماز مى خواند، چاى خود را نهاده بود تا خنك شود؛ او هر بار كه به سجده مى رفت مهر گلين كوچكى را بر پيشانى مى نهاد. (8) مغازه هاى متعددى در خيابان اصلى صدها عدد از اين مهرها را قطعاً براى فروش عرضه مى كردند، ولى شنيدم كه يكى از ائمه عليهم السلام فرموده است: فروش خاك برگرفته از تربت مقدس و آغشته به خون امام حسين عليه السلام مانند فروش گوشت خود حضرت است. اما وقتى كربلا را ترك مى كرديم، راننده 20 سنت (9) براى خريد جعبه اى كبريت پرداخت و به جاى بقيه پولش تعداد فراوانى از اين مهرهاى گلين كوچك گرفت. فروشندگان دوره گرد 100 عدد از اين مهرها يا مقدارى در اين حدود را بر طبقى به عنوان تحفه ظاهرى زيارت، نزد زاير احتمالاً مشتاق آورده و مى گويند كه [براى مهرها] قيمتى تعيين نمى كنند، بلكه مشترى با پرداخت پول در روز قيامت براى خود ثواب جمع مى كند و اين به خاطر آن است كه مشتريان معمولاً مزد فروشندگان دوره گرد را در اين دنيا مى پردازند، ولى اين رسم براى زائران ثروتمند آزار دهنده است. بازرگانان هندى اين مهرها را حدوداً هر صد مهر 3 روپيه (10) مى خرند و در بسيارى جاهاى كربلا فروشندگانى هست كه عملاً تمام آنها را به فروش مى رسانند.

تصور مى رود كه خاك اين مهرها را از قتلگاه امام مى آورند؛ تسبيحى از اين خاك معمولاً يكى از پركاربردترين چيزهاست. اين تسبيح 34 دانه دارد و مؤمن پارسا در اوقات فراغتش با اين تسبيح به گفتن 34 «اللَّه اكبر» ، 33 بار «الحمدللَّه» و 33 بار «سبحان اللَّه» مى پردازد. (11) وقتى شيعه اى مى ميرد اگر طوقى از اين دانه هاى گلين بر دور گردنش، انگشترى گلى بر سبابه دست راستش و 2 بازوبند گلين بر دو بازويش داشته باشد بسيار سعادتمند است و بايد اندكى از خاك جارو شده مرقد را در پارچه اى بسته، در دست راستش قرار دهند و اگر بر كفن او آياتى از قرآن را با اين گل بنويسند، خوب است.

معتبرترين كتاب راهنماى زائران شيعه، تحفة الزائرين (12) [هديه اى براى زايران ] مى باشد كه آن را نويسنده كثير التأليف و مشهور، محمد باقر مجلسى در قرن شانزدهم ميلادى نوشته است. اين كتاب به ويژه تصريح مى كند كه تنها خاك متبرك محدوده اطراف مزار حضرت، خواص شفا بخش دارد. در روايت است كه امام هفتم، موسى بن جعفرعليه السلام فرمود: مردم نبايد از خاك مزار او يا هيچ يك از ديگر ائمه جز امام حسين عليه السلام برگيرند، زيرا به اعتقاد وى خداوند [تنها] به اين خاك به خصوص فايده شفا بخشى شيعيان و يارانشان را عطا كرده است. (13) اعتقاد بر اين است و احاديث مقبول ائمه عليهم السلام نيز اين را تأييد مى كند كه اگر فردى مريض و در آستانه مرگ باشد، ليكن با ايمان خالص به امام حسين عليه السلام قدرى از اين خاك را بخورد، زنده مى ماند. اما امام هشتم على بن موسى الرضاعليه السلام فرمود: خوردن تربت جايز نيست چون اين كار مانند خوردن خون بدن مى باشد، الّا تربت امام حسين عليه السلام كه درمان هر دردى است و اثر شفابخشى آن خاك تا شعاع حدود يك مايل وجود دارد. به هر حال اين وعده امام رضاعليه السلام مشروط به اين است كه اگر اراده خداوند بر مرگ كسى قرار گرفت، آن گاه حتى خوردن اين خاك نيز سودى نخواهد داشت. گفته اند كه هر كس قدرى از اين خاك معجزه آسا را بر سر بگذارد از بيمارى و بداقبالى مصون خواهد بود؛ به فرموده امام رضاعليه السلام اگر فردى گوشت خوك بخورد و بميرد وى بر او نماز ميت نمى گزارد مگر اين كه شخص متخلف تربت حسين عليه السلام را بر سر نهد. (14) شيعيان بر اين باورند كه اگر ارواح خبيث يا اجنه كافر در فردى كه اين خاك را همراه خود دارد، حلول كنند، عطر خوشبويى را حس خواهند كرد، هر چند خود شخص ممكن است از آن آگاه نباشد.

[در اين حال ] ساعت برج، ساعت (15) 3 (يعنى 3 ساعت بعد از طلوع خورشيد) را اعلام كرد؛ چون به برج نگريستم به وضوح تمام آثار تعمير مختصرى را كه با حلبى [بشكه هاى ] بنزين در آن صورت گرفته و كرميت روزولت ( Kermit Roosevelt ) از آن ياد كرده است، ديدم. (16) آن گاه به سوى زنجيرهاى ممنوعه گام برداشتم و مشتاقانه به درون [حرم ] نگريستم، چقدر آرزو داشتم كه بتوانم به درون بروم و يك روز كامل را در بررسى كاشى كارى ها و خواندن كتيبه ها بگذرانم. كتاب بى نظير لسترنج (سرزمين هاى خلافت شرقى) را كه گلچينى از محتويات كتب جغرافى دانان مسلمان است در اختيار داشتم، وى در آن جا مى گويد: حتى قبل از سال 850 ميلادى (236قمرى) نيز بايد در كربلا مقبره مانندى موجود بوده باشد زيرا در اين هنگام بود كه متوكل با صدور فرمان ويرانى و به آب بستن مرقد امام حسين عليه السلام، براى هميشه منفور شيعيان شد و مى دانيم كه بعدها اين محل را شخم زده و در آ ن بذر كاشتند و زيارت كربلا را با وضع جريمه هاى سنگين ممنوع كردند. (17) استخرى و ابن حوقل (18) مى گويند كه احتمالاً به زودى، اما چند سال پس از به قدرت رسيدن سلسله بويهى، در قرن دهم ميلادى (چهارم قمرى) دوباره چنين بنايى ساخته شد (19) كه [ظهور اين سلسله را ]نبايد به منزله بركنارى خلفاى عباسى از حكومت دانست، ولى در آن ايام عباسيان جداً از اقتدار دنيوى اشان بركنار ماندند. عضدالدوله، همان اميرى كه بارگاه امام على عليه السلام را در نجف ساخت، به سال 929 ميلادى (317 قمرى) بناى ياد بود باشكوهى [نيز]، در كربلا برآورد. اما از آن رو كه قدرت آل بويه ديرى نپاييد، ملاحظه مى كنيم كه به سال 1016 ميلادى (407 قمرى) گنبد اين مرقد با شكوه در آتش سوخت. ديدار كننده بعدى، ملك شاه سلجوقى بود كه گويا پس از بازسازى گنبد در سال 1086 ميلادى (479قمرى) از كربلا ديدن كرده است. (20)

اما قبل از مستوفى - در قرن چهاردهم ميلادى (هشتم قمرى) هيچ توصيفى از كربلا و مرقد حسين عليه السلام وجود ندارد (21) وصف خود مستوفى نيز كافى نيست، چه علاوه بر انتساب بناى ساختمان اصلى به عضدالدوله، مؤلف صرفاً مى گويد كه در زمان او شهر كوچكى به مساحت 2400 قدم در اطراف اين مرقد به وجود آمده است. ولى ابن بطوطه كه سفرنامه خويش را حدوداً در همين ايام نوشته است، از مدرسه دينى مهمى ياد كرده و به ذكر جزئيات در باب مرقد حضرت مى پردازد، او مى گويد: آستان متعدد اين مقبره (22) كه زوار به هنگام ورود آن را مى بوسند از نقره ناب است؛ مرقد را با چراغ هاى متعدد طلا و نقره روشن كرده و درها را با پرده هاى حرير پوشانده اند. وى درباره اين شهر كوچك مى افزايد: سپس در اثر نزاع بى وقفه فرق رقيب، ويرانى جدى پديد آمد، اما شهر در آغوش نخلستان هاى فراوان كه نهرهاى رودخانه فرات آنها را به خوبى آبيارى مى كند، پا برجا ماند. (23)

من آن جا در مدخل ايستاده و فكر مى كردم كه چطور به بهترين وجه [ممكن ] به ديدن اين نقاط جالب تاريخى بروم كه در اين هنگام صدايى شبيه به آواى سرود خوانى در كليسا را شنيدم؛ كاروانى از زوّار (24) تحت سرپرستى راهنمايى حرفه اى [به شهر] نزديك مى شد. [مردم ]همان طور كه نزديك مى شدند، پس از قافله سالارشان زيارت نامه به خصوصى را مى خواندند. همان گونه كه حدس مى زدم اين زيارتنامه را گارسن دوتاسى ( Carcin De Tassy ) ترجمه كرده است كه ترجمه او را در ذيل مى آورم. (25)

كه خداوند متعال نيايش هايى را كه براى آسايش روح آن دو امام همام ادا مى كنم، بپذيرد.

آن دو امام شهيد و محبوب خداوند، دو قربانى بى گناه خباثت [ستمكاران ].

آن دو امام خجسته، ابو محمد حسن و ابا عبداللَّه حسين عليه السلام.

و هم چنين دعاهايى را كه به 12 امام و 14 معصوم و 72 شهيد صحراى كربلا تقديم مى دارم، بپذير. (26)

آن زايران خسته از سرزمين هاى دور دست بدان جا مى آمدند و سوار بر ماشين نبودند، بلكه از 4 تا 8 هفته در راه بودند و هر روز هنگام طلوع خورشيد سوار بر استرهايشان شده و 8 تا 12 ساعت به حركت ادامه مى دادند. [اينان ] مردان و زنانى بودند كه از ظاهرشان مى شد فهميد اغلب روستايى يا شايد صنعت گر و يا فروشنده خرده پا هستند؛ در ميان آنان به طرز جالبى پيرزنان فراوانى به چشم مى خورد، مادربزرگانى كه اكنون آرزوهاى زندگى اشان را تحقق يافته مى ديدند من هم چنان كه زوار عبور مى كردند و به جانب كاروانسرايى نزديك ره مى سپردند، چهره هايشان را وارسى نمودم؛ بر تمام آنها اثر جديت بسيار هويدا بود.

آيا مى توان دريافت كه اين زيارت براى آنان چه معنايى دارد؟ در تمام زندگى اشان هر گاه كودكى را ختنه مى كنند، هر وقت زوجى ازدواج مى كنند، هر وقت كسى مى ميرد، اين مردم روحانى را دعوت كرده و او بخشى از شرح مصيبت بار واقعه كربلا را در حالى كه همه مى گريند، مى خواند. (27) آنان ثواب فراوانى (28) را كه ائمه رسماً به زوّار وعده داده اند، مى دانند و آيا اين وعده ها در كتبشان نيامده و ايشان اين وعده ها را از قراء كه هر شب يا در طول سفر پيوسته آنها را مى خوانند، نشنيده اند؟ آنان از كودكى شنيده اند كه در اطراف مزار 4 هزار فرشته است، فرشتگانى كه روز و شب مى گريند و هر چه از تمام نقاط - حتى سرحدات - زاير بيايد، اين فرشته ها به استقبال آن زاير مى روند، اگر بيمار شود به كمكش مى شتابند و اگر بميرد، بر سر مزارش رفته و برايش طلب آمرزش مى نمايند. خداوند به اين فرشتگان فرموده است كه خود متكلّف رفع تمام نيازهاى مادى زايران است و گناهان 50 سال هر زاير را مى بخشد. اكثر آنان با پول اندكى مى آيند و مى دانند كه [با آن پول ] در كربلا فقط مى توانند نان بخرند، با اين همه براى بازگشتن شان نيز پول كافى باقى مى ماند. آنان بايد خيرات و [مبرات ] اندكى نيز هديه كنند، زيرا پولشان كه پس انداز خانواده اى است به آرامى فراهم آمده مانند پولى كه در كشورهايى كه زيارت دينى متداول نيست، به مؤسسات بيمه پرداخت مى گردد.

مقايسه مطرح شده ميان [اين نذورات ] و بيمه نامه، سودمند است. (29) چون زيارتنامه ها فقط عمر بيشترى را به زوار معتقد اين مرقد وعده مى دهند، بلكه بر چيزى تصريح مى كنند كه مى توان آن را فوايد بيمه خواند، [به اين شكل كه ] هر كس با اشتياق فراوان اين زيارت را انجام دهد، اجر هزار حج و هزار شهادت و هزار روز روزه و آزاد كردن هزار برده را مى برد. در زيارت سال بعد نيز ارواح پليد و شرير نمى توانند به اين زاير آسيبى برسانند چه خداوند خود حامى اوست و اگر بميرد فرشتگان در مراسم تدفين وى حضور مى يابند و در روز محشر در زمره ياران امام حسين عليه السلام بر مى خيزد كه او را با پرچمى كه در دست دارد، مى شناسند و امام پيروزمندانه زايرانش را مستقيماً به بهشت راهبرى مى كند. بنابر روايت ديگرى، اگر زايرى در كربلا بميرد، فرشتگان بدن وى را غسل داده و او را به بهشت، جايى كه به پاداش مقدار هزينه او در اين زيارت 10 هزار (30) درهم منتظر اوست، مى برند. در روز محشر نيز تمام كسانى كه در هر يك از مقابر ائمه مدفونند، گناهانشان هر چه باشد در معرض حساب نيستند. جز اين كه چنان كه در صحيفه اى آمده مستقيماً به بهشت صعود مى كنند و فرشتگان دستان خود را به خوش آمد گويى آنان تكان مى دهند.

چون بنابر اكثر مراجع، اين جا در دشت كربلا 4 هزار تن از سواران عمر بن سعد پيكر امام حسين عليه السلام را زير سم اسبان خويش لگدمال كردند و خون امام حسين عليه السلام به همران 62 يا 72 نفر از اصحاب اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله به زمين ريخته شد و با خاك در آميخت، كربلا نزد گروه زيادى از مسلمانان كه از ابتدا دل در گرو دوستى خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله داشتند، تقدس يافته است. شيعيان در شهادت امام حسين عليه السلام با حركت دسته جمعى اشان در محرّم سوگوارى مى نمايند و [نقطه ] اوج آن نوعى به نمايش درآوردن پرشور تمام وقايع مصيبت بار رخ داده، در كربلاست كه آنها را به شبيه خوانى اجرا مى كنند.

لذا تعجبى ندارد كه روايات، مطالب قابل ملاحظه اى را در باب تقدس فراوان اين مكان نقل مى كنند؛ امام ششم از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرده است كه فرمود: فرشتگان در حالى كه مى دانستند امام حسين عليه السلام در كربلا دفن خواهد شد خاك متبرك اورشليم [بيت المقدس ]را بدان جا آورده و هزار سال جلوتر، از پيش مشغول آماده سازى مكانى براى دفن حضرت گرديدند. روايت كرده اند امام چهارم كه فرزند خود امام حسين عليه السلام بود، خبر داده است: مريم باكره عليها السلام به طور معجزه آسايى از دمشق (31) به كربلا آمده و عيسى عليه السلام را در همان مكانى كه امام حسين عليه السلام در آن جا مدفون گرديد، به دنيا آورده و همان شب همراه كودكش به دمشق بازگشت. ما همچنين در اخبار ملاحظه مى كنيم كه حضرت على عليه السلام به همراه برخى اصحابش از دشت كربلا گذشته است و چون حضرت به محلى كه امام حسين عليه السلام در آن جا شهيد شد، رسيد، فرمود: 200 پيامبر و 200 تن از اوصياى پيامبران و 200 تن از فرزندان پيامبران پيشين مشتاق بوده اند كه در اين جا دفن شوند. (32)

طبرى ضمن حوادث سال 915 ميلادى (303 قمرى) (33) از حائر (34) يا محدوده اى از كربلا كه به واسطه شهادت امام حسين عليه السلام تقدس يافته، ياد كرده است كه در آن ايام گروهى كه از موقوفات مؤسَّس ام موسى مادر مهدى (35) عباسى تأمين مى شده اند، متوليان رسمى كربلا بوده اند. زمانى كه طبرى تنها دوازده سال داشت، متوكل كوشيده بود تا با به آب بستن قبور امام حسين عليه السلام و اصحابش آنها را ويران سازد. اما بنابر روايتى شيعى محل مزار به طور معجزه آسايى خشك ماند و شيعيان همين مكان را در زيارتنامه هاى (36) خود حائر [= زمين پست ]خوانده اند.

عكسى كه از هوا برداشته شده است نشان از دو مرقد مى دهد كه هر دو را واقع در اين منطقه متبرك مى دانند؛ آن دو بسيار شبيه [به يكديگرند] زيرا هر يك مناره ها، يك برج ساعت و عمارت وسيع سر پوشيده اى داشته و داراى يك صحن يا حياط همراه با تعدادى اتاق شبيه اتاق هاى يك كاروانسرا مى باشد؛ دو بناى مركزى دارند كه تقريباً هم شكل و هم اندازه اند و فضايى كه به زاير اجازه مى دهد تا مزار را طواف كند. اما جنبه هاى متمايز كننده اى نيز ميان اين دو مرقد وجود دارد كه فى الفور به چشم مى آيد؛ مرقدى كه در جلوى نما قرار دارد به جاى دو مناره، سه مناره دارد، اين مرقد امام حسين عليه السلام است كه گنبدش در زير نور خورشيد و بر اثر تلألو آن به روكش طلايى اش مى درخشد. مرقد دوم را به احترام حضرت عباس عليه السلام، برادر ناتنى امام حسين عليه السلام، بنا كرده اند. (37) و گنبدش از كاشى آبى لعاب دار است كه در مقابل آسمان صاف منظره اى بسيار جالب دارد «چون آن را زير ابر بنگرى، بسان توده اى فيروزه اى، مى نمايد». روايت كرده اند كه اين عباس در نبرد بسيار شجاع بوده و اين سخن رواج دارد كه خطرناك ترين محل براى قسم دروغ خوردن، مرقد اوست، زيرا چنان كه دوستى شيعه مى گفت: او امام نبود كه از وى انتظار شفاعت برود، اما صداقت بسيارى داشت.

بهترين راه براى درك اهميت اين دو مرقد، مطالعه گزارشى درباره آخرين مصايب امام حسين عليه السلام و ياران نزديكش تواند بود. اگر روايات صريح دينورى (38) را (م 895م/282ق) كه يكى از قديمى ترين و بهترين مورخان شيعه است، دنبال كنيم، ملاحظه مى كنيم كه اصحاب امام از كشتن و كشته شدن باز نايستادند تا اين كه فقط اهل بيت حضرت باقى ماند؛ نخستين كسى از ايشان كه پيش رفت و جنگيد (39) پسر امام حسين عليه السلام، على اكبر، بود كه پيوسته جنگيد تا به شهادت رسيد؛ [دشمنان ] نيزه اى به او زدند كه بر زمين افتاد، سپس با شمشير به قتلش رساندند. بيش از 6 نفر از آنان يكى پس از ديگرى به تنهايى در جنگ كشته شدند و عبداللَّه پسر مسلم و قاسم و ابوبكر دو پسر امام حسين عليه السلام نيز در ميان شهدا بودند.

مى گويند وقتى عباس بن على عليه السلام اين صحنه را ديد، به برادرانش عبداللَّه و جعفر و عثمان گفت: همراه من حمله برده و از آقايتان دفاع كنيد تا قبل از او بجنگيد و كشته شويد! پس همه با هم حمله كرده و خود را ميان امام حسين عليه السلام و دشمن انداختند تا شخصاً از او حفاظت كنند. عبداللَّه، جعفر و عثمان يكى پس از ديگرى كشته شدند، ولى عباس هنوز نزديك امام ايستاده بود تا به دفاع از او بجنگد و هر جا كه امام مى رفت همراه وى حركت مى كرد تا او را نيز به شهادت رساندند. آن گاه امام حسين عليه السلام تنها شد؛ مالك بنِ بشْر كندى به او حمله برده و با شمشير ضربه اى بر سر او زد؛ گويا امام برنسى (40) (= ردايى بافته شده از ابريشم و پشم) بر سر انداخته بود كه شمشير اين پوشش را پاره كرد و سر او را مجروح نمود. پس امام ردا را به كنارى نهاده و كلاهى 41 خواست و آن را با عمامه اى بر سر گذاشت و نشست و طفلى را - شايد كسى را كه برايش كلاه آورد - صدا زد و او را در كنار خود بر صخره اى نشانيد، اما در حالى كه اين پسربچه كنار امام بر صخره نشسته بود مردى از بنى اسد تيرى سرپهن به سويش پرتاب كرد و او را به شهادت رساند؛ (42) امام حسين عليه السلام مدتى طولانى نشسته در آن جا ماند، زيرا هر قبيله اى كشتن او را به ديگرى وا مى نهاد و از اقدام بدين كار ابا مى كرد. امام تشنه بود، پس ظرفى آب طلبيد، ولى موقعى كه مى خواست آب بنوشد مردى به نام حُصَين بن نُمَيْر، تيرى به سوى او پرتاب كرد كه وارد دهانش شد و او را از نوشيدن باز داشت، امام حسين عليه السلام ظرف را بر زمين گذاشت. وقتى جماعت اين صحنه را ديدند عقب نشستند، اما چون امام برخاست تا به جانب رودخانه برود ميان او و آب موضع گرفتند و حضرت به جاى قبلى اش بازگشت؛ يكى از آن افراد تيرى انداخت كه به پشت او اصابت كرد؛ امام تير را بيرون آورد، ولى زُرعَة بن شريك ( 43) ضربت شمشيرى به وى زد، حسين عليه السلام كوشيد تا با دست جلوى اين ضربه را بگيرد، ليكن شمشير برق آسا بر دستش فرود آمد. سرانجام سِنان بن اَوْس نخعى پيش آمد و نيزه اى به وى زد و امام فرو افتاد، آن گاه حَولىّ بن يزيد اصبحىّ يورش برد تا سر از تن حضرت جدا كند، ولى دستانش لرزيد، لذا برادرش شِبْل سر امام را جدا كرده و آن را به حولى داد. (44)

/ 1