گزیده نظم نثراللئالی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گزیده نظم نثراللئالی - نسخه متنی

محمود طیار مراغی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گزيده نظم نثراللئالي

كيهان انديشه ـ شمار 84 ، خرداد و تير1378

معرفي و نقد متون

ابوعلي حسين بن حسن اشرف مراغي

(زنده در سال 864 ق)

مصحح:

محمود طيار مراغي

1- نثر اللئالي

در دوران طلائي تمدن اسلامي- سده هاي چهارم تا هفتم هجري- آثار گرانسنگي از احاديث و اخبار مروي از ائمه معصومين (ع) سراغ داريم كه هر كدام به تنهايي گنجين عظيم و سترگ از معارف شيعي و توحيدي است. قطع نظر از آثار بزرگ و مفصل روايي، رساله ها و كتابهاي كوچك حديثي نيز در گرايشهاي گوناگون ساخته و در معرض افكار عمومي آن عصر قرار داده شد كه از مهم ترين آنها مي توان از «نهج البلاغه» در گرايش علوم ادبي و بلاغي و «غرر الحكم و درر الكلم» در گرايش كلمات كوتاه و پر مغز ولي كاربردي و هدايتگر نام برد.

يكي از آثار كوتاه و كهن حديثي كه ديرباز مورد توجه دانشمندان حديث پژوه قرار داشت، كتاب «نثر اللئالي» تأليف شده در قرن ششم هجري است. متأسفانه ركن مهم اين رساله يعني جمع آورنده و مؤلف آن در پرده ابهام و ترديد جدي قرار گرفته و از آن زمان تا حال حدسهاي گوناگون و متعددي براي تعيين قطعي مؤلف آن زده شده است كه تنها نتيج قطعي و سودمند اين گمانه زنيها، شناسايي دو دانشور شهير شيعي، يعني «امين الاسلام فضل بن حسن بن فضل طبرسي» (548 ق) و «علي بن فضل الله بن علي راوندي» (قرن 6 ق) به عنوان جمع­آورنده رسال حديثي مذكور شده است. هرچند در اين ميان، نام عارف گمنام «يار علي شيرازي» (وفات بين 812- 816 ق) نيز به عنوان جامع رسال حديثي فوق ياد شده كه بسيار ضعيف به نظر مي رسد. نام دانشمندان اول - طبرسي- بيشتر از ديگري - راوندي- مورد توجه و قبول محققين به عنوان مؤلف «نثر اللئالي» واقع شده است. برخي ديگر از محققين همچون علام طهراني در «الذريعه» آن را دو كتاب جداگانه دانسته و هر كدام را به يكي از دو نفر مزبور نسبت داده؛ هرچند به نقل از صاحب روضات الجنات اتحاد هر دو را محتمل دانسته است.

نثراللئالي مجموعه اي از روايات مروي از امير المؤمنين علي (ع) است كه به ترتيب حروف هجائيه از طريق حرف اول احاديث، تنظيم شده است. در مورد تعداد احاديث ارقام متعددي در نسخه ها آمده است كه به نظر مي رسد رقم دقيق احاديث 290 حديث (هر حرف هجائي ده حديث) باشد. اين رساله از زمان تأليف و جمع آوري به جهت اختصار و اشتمال، مورد توجه دانشمندان و شاعران و عارفان قرار گرفته و شروح، نظم و ترجم متعددي بر آن نگاشته اند كه از آن جمله مي توان از اين موارد نام برد:

1- ترجم نثر اللئالي؛ اثر عادل بن علي خراساني (ق10)كه در سال 1306 ق به طرز سنگي چاپ شده است [1] .

2- نظم الجواهر؛ امير عليشير نوايي (ق10) ترجم تركي جغتايي از نثر اللئالي. [2]

3- شرح نثر اللئالي؛ سيد محمد علي بن هاشم خوانساري در سه قسم: وجيز تام، وسيط و كبير [3]

4- نظم نثر اللئالي؛ ابوعلي حسين بن حسن خياباني معروف به اشرف مراغي (حدود 864ق).

5- نظم نثر اللئالي؛ نديمي شاعر به نام بديع الزمان بهادرخان و وزيرش مسيب مختار [4]

6- كشف اللئالي في شرح نثر اللئالي؛ خواجه مولانا محمد بن نعمه الله (زنده 927ق) [5]

7- نظم نثر اللئالي؛ يار علي بن عبدالله علانوي تبريزي (ق10) [6] .

8- ترجمه و نظم نثر اللئالي؛ ميرزا كاظم (ق13) [7] .

2-اشرف مراغي

ابوعلي حسين بن حسن خياباني مراغي، معروف به «اشرف» از افاضل عرفا و اكابر شعرا و سخنوران فارسي در نيم اول سد نهم هجري است. وي صوفي صافي، شاعري خوش قريحه و عالمي نيكوسيرت بود و به جهت انزوا و گوشه نشيني و ناكامي و نامرادي در دنيا گمنام ماند. به گفت يكي از تذكره نگاران:

«مولانا سيد اشرف هميشه با شاهزاده پير بوداق خان ولد جهانشان خان پادشاه بوده و بعد از كشته شدن پير بوداق در بغداد به دست پدرش جهانشاه، درويش اشرف به تبريز آمده در بر روي مردم بست تا زنده بود در مجلس كسي نرفت.»

از آنجا كه مرگ دردناك شاهزاد دانشمند و فاضل به دست پدر سفاكش در سال 861ق صورت گرفته. معلوم مي شود تا آن تاريخ بغداد بوده است.

در تذكره ها نيز بسيار كم از او ياد شده است. امير عليشير نوايي اندكي پس از وي نوشته است:

«مولانا اشرف خياباني · مرد درويش و نامرداست و هميشه بر سر، تاج نمد نهاده قورچوق ° مي پيچيد و به مردم نيز آميزشش كمتر بود و بيشتر اوقات به تتبع خمسه مشغولي مي نمود. واقعاً نسبت به حال خود بد ننوشته است.»

آنچه «اشرف» را اندكي از محاق انزوا بيرون آورده و نامش را در برخي منابع جاري ساخته، آثار منظوم متعدد و متنوع و به ويژه «خمسه» وي است كه به تبع خمس نظامي گنجوي آن را ساخته است. عناوين آثار منظوم اشرف مراغي بدين ترتيب است:

1- ديوان اشعار، شامل قصائد، ترجيعات، غزليات، رباعيات و مقطعات و غيره است كه خود شاعر آنها را در چهار كتاب مستقل با چهار عنوان: خيرالامور، عنوان الشباب، باقيات الصالحات و مجدّدات التجليات تفكيك كرده است.

2- مثنوي منهج الابرار (مثنوي اول از خمسه)

3- مثنوي شيرين و خسرو (مثنوي دوم از خمسه)

4- مثنوي ليلي و مجنون (مثنوي سوم از خمسه)

5- مثنوي هفت اورنگ يا عشقنامه (مثنوي چهارم از خمسه)

6- مثنوي ظفرنامه (مثنوي پنجم از خمسه)

7- مثنوي بهرامشاه كه شاعر در سال 844ق در هرات از نظم آن فارغ شده و نسخه اي از آن در دارالكتب قاهره ، شمار 4320س، تاريخ كتابت 855 ق نگهداري مي شود.

8- نظم صد كلمه از امام امير المؤمنين (ع)

9- نظم نثر اللئالي (رساله حاضر)

اشرف مراغي پيش از اين كه به عنوان شاعر و سخنور متوسط مطرح باشد، بيشتر به عنوان عارف روشندل و صوفي صافي ضمير و عاشق دلسوخته جلوه گر شده است؛ چنانكه از اين ترجيع بند حال وي هويداست:




  • سالها در سلوك پيچيديم
    گاهگاهي گريستيم چو ابر
    گاه بر خوان حسن بنشستيم
    گاه مستانه باده ها خورديم
    شرح شاهد به عارفان شهود
    تا نشاني ازو به دست آيد
    ليس ما في الوجودالّا هو
    الذي لا اله الّا هو



  • چون فلك گرد خويش گرديديم
    گاهگاهي چو ابر خنديديم
    گاه از باغ عشق گل چيديم
    گاه رندانه عشق ورزيديم
    گاه گفتيم گاه بشنيديم
    پاي هر رهروي را ببوسيديم
    الذي لا اله الّا هو
    الذي لا اله الّا هو



3ـ نظم نثر اللئالي

پس از تأليف «نثر اللئالي» در سد ششم هجري اولين اقدام در ترجم منظوم آن، توسط اشرف مراغي در سال 838ق صورت گرفت و «نظم نثر اللئالي» عنوان يافت. اشرف پس از نقل خوابي كه در آن به نظم اين رساله تشويق شده بود، هر يک از احاديث مزبور را در دو بيت ترجمه كرد. متأسفانه از اين رساله، جز يك نسخه اثر ديگري هنوز نيافته ايم و تصحيح متن كامل و نيز گزيد حاضر بر اساس همان نسخه در كتابخان مدرسه آيه الله گلپايگاني در قم نگهداري مي شود، صورت پذيرفته است.

در گزيد حاضر به جهت ضيق مجال نشريه خطبه و خاتم رساله حذف شده و از بين حدود 290 حديث و ترجم منظوم آنها 50 حديث كه ترجم شيوا و متيني داشتند، انتخاب گرديده است. اين اثر را كه از آثار كهن ادبي و حديثي شيعه در نيمه اول قرن نهم هجري است، به دوستداران ادب و فارسي و احاديث علوي (ع) تقديم مي كنيم.

1- اداءالذين من الدين




  • اگرت هست دين و دولت يار
    مرتضي زبد زمان و زمين گفت:
    باشد اداي دين از دين



  • دين خلق خداي را بگذار
    باشد اداي دين از دين
    باشد اداي دين از دين



2- بشّر نفسك بالظفر بعدالصبر




  • بر تو كاري اگر شود دشوار
    صبر كن زانكه صبر معتبرست
    بعد صبرت بشارت ظفر است



  • خاطر خود از آن شكسته مدار
    بعد صبرت بشارت ظفر است
    بعد صبرت بشارت ظفر است



3- اخوك من اساك في الشدّه




  • هر برادر كه با تو هست عنود
    آن برادر بود كه در ياري چست
    باشد به روز دشواري



  • نه برادر، نه يار خواهد بود
    باشد به روز دشواري
    باشد به روز دشواري



4- بلاء الانسان من اللّسان




  • گرچه مرغ سخن سراست زبان
    به بود كانچه بر زبان آري
    در سخن صرفه اي نگهداري.



  • مرد بود گوي را بلاست زبان
    در سخن صرفه اي نگهداري.
    در سخن صرفه اي نگهداري.



5- توكّل علي الله يكفيك




  • در توكل اگر دلت صافي است
    اي پسر بر خدا توكل كن
    گر قبول است، كافي است سخن



  • در همه حالتت خدا كافي است
    گر قبول است، كافي است سخن
    گر قبول است، كافي است سخن



6- تكسل المرء في الصلوه من ضعف الايمان




  • كاهلي در نماز كفران است
    مرد كاهل نماز در ره دين
    با خدا و رسول هست به كين



  • قوت كفر و ضعف ايمان است
    با خدا و رسول هست به كين
    با خدا و رسول هست به كين



7- تزاحم الايدي علي الطعام بركه




  • ميهمان گر كم است و گر بسيار
    نام نيكو به دادن نان است
    دست بسيار بركت خوان است



  • آنچه داري ازو دريغ مدار
    دست بسيار بركت خوان است
    دست بسيار بركت خوان است



8- جمال المرء في الحلم




  • تا تواني مكن ز حلم شكيب
    زن جمالش به درّ و مرجانست
    حلم، زيب و جمال مردان است



  • مرد را حلم گشت زينت و زيب
    حلم، زيب و جمال مردان است
    حلم، زيب و جمال مردان است



9- جوله الباطل ساعه و جوله الحق الي الساعه




  • باطلاني كه مست دورانند
    ليك جولان حق به وجود
    وجود از ازل تا ابد بخواهد بود



  • در جهان ساعتي به جولانند
    وجود از ازل تا ابد بخواهد بود
    وجود از ازل تا ابد بخواهد بود



10-حده المرء تهلكه




  • مرد نادان ز تندي و تيزي
    ور به نرميش خوي باشد و رأي
    باسلامت قرين بود همه جاي



  • افتد اندر هلاك و خونريزي
    باسلامت قرين بود همه جاي
    باسلامت قرين بود همه جاي



11-حرفه المرء كنزه




  • پيش مرد، مرد را گنج است
    نخوري در جهان غم روزي
    گر همه پاره دوزي اندوزي



  • مانع مكر و دافع رنج است
    گر همه پاره دوزي اندوزي
    گر همه پاره دوزي اندوزي



12- خير الاصحاب من يدلك علي الخير




  • گويمت بهترين ياران كيست؟
    آن كه بر خيز رهنما باشد
    ياري او خداي را باشد



  • بشنو كين گهر زكان علي است
    ياري او خداي را باشد
    ياري او خداي را باشد



13- خليل المرء دليل عقله




  • هر كه او را ز عقل برهاني است
    مرد را مردمان مرد شناس
    اول از همنشين كنند قياس



  • همدمش عاقل سخنداني است
    اول از همنشين كنند قياس
    اول از همنشين كنند قياس



14- دين الرجل حديثه




  • دال بر دين مردمان سخن است
    هر كه را دين او درست بود
    سخن او چگونه سست بود؟



  • ترجمان دل و زبان سخن است
    سخن او چگونه سست بود؟
    سخن او چگونه سست بود؟



15- ذل المرء في الطمع و عزّه في القناعه




  • طمعت نزد خلق خوار كند
    از طمع گر تو بركنار شوي
    در دو عالم بزرگوار شوي



  • خواريت را يكي هزار كند
    در دو عالم بزرگوار شوي
    در دو عالم بزرگوار شوي



16- ذكر الشباب حسره




  • عوضي نيست زندگاني را
    ور نه چون پير گردي آخر كار
    حسرت آن دلت كند افگار



  • ور غنيمت شمر جواني را
    حسرت آن دلت كند افگار
    حسرت آن دلت كند افگار



17- رفاهيه العيش في الأمن




  • خوشي عمر داني اندر چيست؟
    آن كه او بهترين هر دو سراست
    از خدا امن با سلامت خواست



  • امن اگر هست، خوش تواني زيست
    از خدا امن با سلامت خواست
    از خدا امن با سلامت خواست



18- رفيق المرء دليل عقله




  • يا بر عقل تو دليل بود
    يار عاقل به غير عاقل نيست
    مرد عاقل نديم جاهل نيست



  • با نبّي يار جبرئيل بود
    مرد عاقل نديم جاهل نيست
    مرد عاقل نديم جاهل نيست



19- زينه الباطن خير من زينه الظاهر




  • باطن آراي باش اي درويش
    زينت ظاهرت غرور دهد
    زينت باطنت سرور دهد



  • غره كم شو به زيب ظاهر خويش
    زينت باطنت سرور دهد
    زينت باطنت سرور دهد



20- سمّو المرء في التواضع




  • از تواضع بزرگوار شوي
    در تواضع بود بزرگي مرد
    بي تواضع بود بزرگي سرد



  • وز تكبّر چو خاك خوار شوي
    بي تواضع بود بزرگي سرد
    بي تواضع بود بزرگي سرد



21- شمر في طلب الجنه




  • اي پسر رو نكو سرشتي كن
    دامن حرص از جهان برچين
    درميان بهشت خويش بنشين



  • خويش را در روش بهشتي كن
    درميان بهشت خويش بنشين
    درميان بهشت خويش بنشين



22- شفاء الجنان قراَءة القرآن




  • خوي كن با قرائت قرآن
    دل كه بيمار رنج خذلان است
    شربت شافي اش ز قرآن است



  • تا بيابي به دل تو بوي جنان
    شربت شافي اش ز قرآن است
    شربت شافي اش ز قرآن است



23- شرّالناس من يتقيه النّاس




  • پايه نيك مردي آن دارد
    و آن كه از شرّ اوست خوف بشر
    هست از جمله برادران بدتر



  • كه ازو هيچكس نيازارد
    هست از جمله برادران بدتر
    هست از جمله برادران بدتر



24- صلاح البدن في السكوت




  • رنج مردم ز آفت سخن است
    گر صلاح است گفت، لب بگشاي
    ور نه بنشين و در سكوت افزاي



  • خامشّي زبان صلاح تن است
    ور نه بنشين و در سكوت افزاي
    ور نه بنشين و در سكوت افزاي



25- ضرب الحبيب اوجع




  • دشمنان مي زنند تير و سنان
    طعن دشمن اگرچه با ضرر است
    زخم محبوب دردناكتر است



  • دوستان مي زنند تيغ زبان
    زخم محبوب دردناكتر است
    زخم محبوب دردناكتر است



26- ضلّ من ركن الي الاشرار




  • ميل نيكان به صحبت اشرار
    با خردمند همنشيني به
    با بدان هرچه كم نشيني به



  • گمرهي آورد خرد را بار
    با بدان هرچه كم نشيني به
    با بدان هرچه كم نشيني به



27- ضلّ من باع الدّين بالدّنيا




  • گمره آنكس كه دين بدنيا
    بهر لذات پنج روز جهان
    دين به دنيا فروختن نتوان



  • داد ابدالدهر در ضلال افتاد
    دين به دنيا فروختن نتوان
    دين به دنيا فروختن نتوان



28- ظلّ الاعواج صدق




  • دل ز كج خو مدام بخراشد
    خاطر از خوي راست شد خوشنود
    سايه راست، راست خواهد بود



  • سايه كج هميشه كج باشد
    سايه راست، راست خواهد بود
    سايه راست، راست خواهد بود



29- عش قنعاً كن ملكاً




  • گر به قاف قناعت آري روي
    ازطمع شد گدا، طبيعت مرد
    پادشاه است اگر قناعت كرد



  • عين عزت ترا شود دلجوي
    پادشاه است اگر قناعت كرد
    پادشاه است اگر قناعت كرد



30- عاقيه الظلم وخيمه




  • ظلم بر كس روا مدار و مدار
    دوزخ ظالمان اليم بود
    ظلم را عاقبت وخيم بود



  • خويشتن را سزاي دوزخ و نار
    ظلم را عاقبت وخيم بود
    ظلم را عاقبت وخيم بود



31- عقيب كلّ يوم ليل




  • غم و اندوه روزگار اي دل
    بعددي ممكن است نوروزي
    در پي هر شبي بود روزي



  • بگذر روز خوش گذار، اي دل
    در پي هر شبي بود روزي
    در پي هر شبي بود روزي



32- غمره الموت اهون من مجالسه من لايهوي قلبك




  • هر كه از وي دلت نفور بود
    اين مثل روشن است در افواه
    مرگ خوشتر زيار نادلخواه



  • آن نكوتر كه از تو دور بود
    مرگ خوشتر زيار نادلخواه
    مرگ خوشتر زيار نادلخواه



33- فاز من ظفر بادّين




  • هر كه پيروزيش ز دين باشد
    خواهي ار دست نفس برتابي
    دين همي ورز تا ظفر يابي



  • با ظفر يار و همنشيني باشد
    دين همي ورز تا ظفر يابي
    دين همي ورز تا ظفر يابي



34- قدر المرء ما يهمّه




  • همت مرد اگر بلند بود
    همت خود بلند دار اي دوست
    قدر هر كس بقدر همت اوست



  • در همه جاي، ارجمند بود
    قدر هر كس بقدر همت اوست
    قدر هر كس بقدر همت اوست



35- كافر سخي ارجي من مسلم شحيح




  • كافري كو همه سخا ورزد
    كان مسلمان كه اوست نجل پرست
    كافر از وي اميدوارتز است



  • گر به جنت كند اميد، ارزد
    كافر از وي اميدوارتز است
    كافر از وي اميدوارتز است



36- كفاك من عيوب الدّنيا ان لايبقي




  • عيب دنيا اگرچه بسياراست
    زان همه اين كفايت است
    ترا كه بقايي نمي كند دنيا



  • بيشتر از شمار و گفتار است
    ترا كه بقايي نمي كند دنيا
    ترا كه بقايي نمي كند دنيا



37- ليس الشّيب من العمر




  • دولتي بهتر از جواني نيست
    رو غنيمت شمر جواني را
    نقد اين است زندگاني را



  • روز پيري ز زندگاني نيست
    نقد اين است زندگاني را
    نقد اين است زندگاني را



38- من كثر كلامه ملاله




  • در مجالس سخن مگو بسيار
    خواهي ار خالي از خطا باش
    كم سخن باش هر كجا باشي



  • سخن پر ملالت آرد بار
    كم سخن باش هر كجا باشي
    كم سخن باش هر كجا باشي



39- نسيان الموت صداء القلب




  • هر كه از ياد مرگ نخراشد
    تو كه حرصت دمي فرو نگذاشت
    مرگ راكي به ياد خواهي داشت



  • زرد روي و سياه دل باشد
    مرگ راكي به ياد خواهي داشت
    مرگ راكي به ياد خواهي داشت



40- نعيت الي نفسك حين شاب رأسك




  • اي شده پير كار ناشايست
    چون نماندت قواي نفساني
    به ضرورت كني پشيماني



  • در جوانيت توبه مي بايست
    به ضرورت كني پشيماني
    به ضرورت كني پشيماني



41- نار الفرقه احرّ من نار جهنّم




  • آتش دوزخ از چه سوزان است
    آتشي كز فراق بفروزد
    ز آتش دوزخ آن بتر سوزد



  • تن عاصي ازو فروزان است
    ز آتش دوزخ آن بتر سوزد
    ز آتش دوزخ آن بتر سوزد



42- وحده المرء خير من جليس السّوء




  • صحبت بد بلاي جان و تن است
    گر بسوزي به درد تنهايي
    به كه با همنشيني بد پايي



  • مار و كژدم درون پيرهن است
    به كه با همنشيني بد پايي
    به كه با همنشيني بد پايي



43- ويل لمن وتر الاحرار




  • فيض رحمت همه جماعت راست
    واي بر آنك دوستداران را
    كرد از هم جداي ياران را



  • رحمت آيد سوي جماعت راست
    كرد از هم جداي ياران را
    كرد از هم جداي ياران را



44- هات ما عندك تعرف به




  • هيچ داني كه در ره مردي
    آن كه بيش و كمي نپندارد
    بدهد زانچه دسترس دارد



  • كه شود شهره در جوانمردي؟
    بدهد زانچه دسترس دارد
    بدهد زانچه دسترس دارد



45- لا دين لمن لا مروه له




  • در مروت نشان دين است
    بي مروت ز دين نصيبيش نيست
    بهره از رحمت حبيبش نيست



  • اهل دين را مروت آئين است
    بهره از رحمت حبيبش نيست
    بهره از رحمت حبيبش نيست



46- لا غناء لمن لا فضل له




  • بي فضيلت كس احتشام نيافت
    بي فضيلت هميشه دون باشد
    در همه محفلي زبون باشد



  • هر كجا رفت، احترام نيافت
    در همه محفلي زبون باشد
    در همه محفلي زبون باشد



47- يعمل النمام في ساعه فتنه اشهر




  • ساعتي فتن سخن چينان
    از سخن چين حذر نما زنهار
    كه سخن چين بلاست درگفتار



  • ماهها مرد را كند پژمان
    كه سخن چين بلاست درگفتار
    كه سخن چين بلاست درگفتار



48- يصير امر الصبور الي مراده




  • كارها را به صبر انديشند
    هر كه در كار صبر پيش آرد
    روي سوي مراد خويش آرد



  • صابران در ره خدا پيشند
    روي سوي مراد خويش آرد
    روي سوي مراد خويش آرد



49- يبلغ المرء بالصدق منازل الكبار




  • هر كه در صدق استوار بود
    هست صدق از منازل تحقيق
    نعت پيغمبران بود صدّيق



  • منزلش منزل كبار بود
    نعت پيغمبران بود صدّيق
    نعت پيغمبران بود صدّيق



50- يسعد الرحل من مصاحبه السعيد




  • صحبت مردم سعادتمند
    از سعادت وران با مقدار
    بخت ور گردي و سعادت يار



  • به سعادت ترا دهد پيوند
    بخت ور گردي و سعادت يار
    بخت ور گردي و سعادت يار



[1] - الذريعه، آقا بزرگ تهراني، 4/141

[2] - همان، 24/204.

[3] - همان، 14/99.

[4] - ميراث حديث شيعه، 1/195

[5] - همان مأخذ .

[6] - همان مأخذ .

[7] - همان مأخذ .

· به نظر نگارنده به جهت اقامت اشرف در محله (خيابان) تبريز به «خياباني» منسوب شد.

قورچوق: نمد درازي است که درويشان به دور کلاه مي پيچند (خلاصه عباس


/ 1