عناصر تشکيل دهنده ادبيات
حسن حسيني پيشگفتار مترجم
ترجمه کتاب يا مقاله اي ادبي، الزاماً به معني تأييد مو به موي متن ترجمه شده و صحه گذاشتن بر شخصيت نويسنده آن کتاب يا مقاله نيست. از اين جهت، اين سخن به دليل اهميت خاصي که دارد، سرآغاز چند توضيح ضروري قرار گرفته است: اول:
«احمد امين»، مثل اغلب ادباي متجدد جهان عرب، مسلمان بالقوه است نه بالفعل. به اين معني که مسلماني او بازتابي چنان که بايد و شايد در کتابهاي متعددي که پيرامون ادبيات عرب نوشته، ندارد. اسلام براي او و قرينه هاي او ـ حداقل در کتب ادبي ـ به شکل يک ايدئولوژي جامع و پويا مطرح نيست. بلکه بيشتر، اسلام به دليل آميختگي خاصش با قوم عرب و بالطبع ادبيات اين قوم، براي اينان جاذب است. پس، بايد در نظر داشت که بعضاً استناد به يک آيه از قرآن يا ذکر يک يا چند حديث، نمي تواند ناقض روح کلي اين قضاوت باشد.دوم:
احمد امين خود معترف است که مباني نقد و بررسي ادبي خود را از غرب اقتباس کرده؛ و آنها را که به زعم او بين ادبيات اقوام گوناگون بشري مشترک و عام هستند، بر ادبيات عرب تطبيق داده است. او خود بر لغزنده بودن اين عمل واقف است. از اين رو، در توضيحات و حواشي همين کتاب، مي نويسد: «به نظر من، اين قواعد و قوانين ادبي که از غرب اتخاذ شده، بايد با در نظر گرفتن اختلاف محيط طبيعي و اجتماعي و اختلاف فرهنگ و زمان و مکان بر ادبيات عرب تطبيق داده شود...» و اين، نکتة مهمي است، که متأسفانه بيشتر نويسندگان و شعراي معاصر عرب و همچنين نوينسدگان وشعراي ميهن ما، تا به حال از آن غافل مانده اند و به واسطه همين غفلت عظمي، همراه با تکنيکهاي ادبي، ويروس سخت ْ جان غربزدگي را نيز به جوامع خود منتقل کرده اند. اينان به تقليد صرف از غرب دچار شده، فريب تجدد ظاهري و بي محتوا را خورده اند؛ آن گونه که نيروي ابتکار و ابداع را نيز به مسلخ تکرار و ابتذال کشانده اند. در اين رابطه، احمد امين مي نويسد: «... حتي نوآوريهايي که در عصر ما، بعضي از شعرا و نويسندگان عرب کرده اند، به دور از ابتکار است. اينها در واقع تقليد از عرب را به تقليد از غرب مبدل ساخته، و در اصل، مقلد باقي مانده اند. تقليدهايي که با ذوق ما تناسب و سازگاري ندارد.» نبايد از نظر دور داشت، آنچه که احمد امين از آن به «ذوق» تعبير مي کند، چيزي است فراتر از سليقه و پسند به مفهوم متداول و محدود آن.سوم:
به گمان ما، با در نظر گرفتن اين سخنان، آشنايي با مباني نقد و عناصر تشکيل دهنده ادبيات، مي تواند براي علاقه مندان به مقوله هاي هنري، مفيد و کارساز باشد. احمد امين، کتاب «نقد ادبي» خود را در سال 1952 چاپ و منتشر کرده است. از اين رو، ممکن است بعضي از نکات طرح شده در اين مقاله، چندان ناآشنا به نظر نيايد. و اين به دو دليل است: يکي اينکه بسياري از نظرات او پيرامون ادبيات عرب و ادبيات اسلامي، پيش از اين در ميهن ما ـ گاه با ذکر و بسياري اوقات بي ذکر منبع ـ نقل و شايع شده است. که اين برمي گردد به رندي مترجميني که اصول امانتداري را حتي در برخورد با مطالب «امين» رعايت نکرده، به خرج ديگران، شهرتي به هم زده اند! دليل دوم، ريشه داشتن اين گونه مباحث در ادبيات و نقد ادبي غرب است. و اگر از ما بپرسند که چه لزومي دارد براي آشنايي با معيارهاي غربي نقد، به ادباي عرب متوسل شد، در پاسخ مي گوييم که آميختگي اين مباحث با ذهن يک عرب مسلمان، به هر صورت، درک مطلب را براي ما که پيوند اسلامي با ادبيات عرب داريم، آسان تر مي کند. و از اين گذشته، نويسنده معتقد است که اين معيارها، به طور نامرئي، در نقد ادبي مسلمانان وجود داشته است، و آنها ناخودآگاه اين مسائل را هنگام نقد رعايت مي کرده اند، و کاري که غربيها کرده اند، استخراج و تدوين اين اصول نقد و بررسي است.چهارم:
چون در اين مقاله ـ که فصلي است از کتاب نقد ادبي ـ لفظ «ادب» به کرات تکرار شده، و اصولاً بحث پيرامون آن دور مي زند، بد نيست به تاريخچه لغت «ادب» نزد قوم عرب و معني امروزي آن، نگاهي داشته باشيم. براي اين منظور، از کتاب «تاريخ ادبيات زبان عربي»، نوشته «حناالفاخوري»، به ترجمه «عبدالمحمد آيتي»، نقل توضيح زير را مناسب يافتيم: «عربها واژه ادب را در معاني مختلفي به کار مي برند. در زمان جاهليت به معني دعوت به طعام مهماني (مأدوبه) بود، و در جاهليت و اسلام، بر خلق کريم و حسن معاشرت با خواص و عوام به کار مي رفت. سپس بر تهذيب نفس و آموزش صفات پسنديده و معارف و شعر اطلاق شد. در قرن نهم ميلادي و قرون بعد از آن، همة علوم و فنون از فلسفه و رياضيات و نجوم و کيميا و طب و اخبار و انساب و شعر و جز آن را، از آن گونه معارف والا که در بهبود بخشيدن به روابط اجتماعي به کار مي آيد، در برمي گرفت. در قرن دوازدهم، لفظ ادب در شعر و نثر و آنچه به آن دو مربوط است (چون نحو و علوم لغت و عروض و بلاغت و نقد ابدي) استعمال مي شد. امروزه، وقتي مي گوييم «ادب»، دو چيز را در نظر داريم: فن نويسندگي، و آثاري که اين فن در آنها تجلي دارد. از اين رو، در تعريف از آن مي توانيم بگوييم که ادب، مجموعه آثار مکتوبي است که عقل انساني در آن تجلي مي کند، به انشاء يا هنر نويسندگي. پس، در اين حال، ادب تنها از پي هم قرار دادن الفاظ نيست و نه گردآوردن يک سلسله افکار. بلکه هنري است که آدمي به وسيله آن از يک فکر زيبا با بياني زيبا تعبير مي کند. ادب خالص، دلالت بر شخصيت اديب دارد؛ و از زندگي پرده برمي گيرد و بيانگر خواطر و مشاعر نفساني است. به عبارت ديگر تصويري است گويا از زندگي افراد و امم.» و اما در اين ترجمه، هر جا سخن از «قطعة ادبي» مي رود، منظور يکي از شاخه هاي ادبيات مثل شعر، داستان، نمايشنامه و ... است. و اين تعبير، به معني ايراني کلمه ـ که معمولاً بر نثرهاي رمانتيک آبکي و عاشقانه سوزناک، اطلاق مي شده است ـ جايي در اين مبحث ندارد. کلام آخر اينکه، ترجمه يک متن ادبي، به دليل آميختگي آن با اصطلاحات و تعابير خاص و پيچيدگيها و ظرايف زباني، براي کساني که همچون صاحب اين قلم، در ابتداي راه اند، کار ساده اي نيست؛ و در جايي که پيشکسوتان ترجمه متون عربي، به خصوص هنگام ترجمه شعر و نثر ادبي، دست به عصا راه مي روند و به دوراز هر گونه تواضع ساختگي، عذر تقصير يا قصور مي خواهند، عذر نوسفران اين راه، پيشاپيش، خواسته است. چه:
آنجا که عقاب پر بريزد
از پشه لاغري چه خيزد.»
از پشه لاغري چه خيزد.»
از پشه لاغري چه خيزد.»