ماهيت اعتقادي و ديني صهيونيسم
محمد مهدي کريمي نيا صهيو نيسم ( تاريخ و انديشه )
مقدمه
امروزه مسألة فلسطين و جنايات اسرائيل برضد مردم بيدفاع آن، وارد حساسترين مرحلة خود شده است. در حقيقت اين موضوع منطقهاي نيست؛ بلکه در رأس موضوعات جهاني قرار گرفته است. گرچه افکار عمومي جهان و بيشتر دولتها اين جنايات را محکوم کردهاند، ولي ايالات متحده امريکا به دولت اشغالگر اسرائيل و شخص «شارون» کمک فراواني ميکند؛ بهگونهاي که در اين زمينه، همة مصوبات شوراي امنيت بر ضد اين کشور را «وتو» کرده است. از نکات جالب توجه اينکه کشورهاي اسلامي که پيوند عقيدتي و ديني با مردم مظلوم فلسطين دارند و داراي منابع اقتصادي بيشمار و جمعيت جوان و داشتن حدود 55 رأي در مجمع عمومي سازمان ملل هستند، بعد از گذشت 70 سال، هنوز هيچ اقدام هماهنگ و کارسازي در اينباره انجام نداده و همواره بر دامنة ظلم صهيونيستها افزودهاند. در اين ميان، امام خميني(ره) از معدود انديشمندان و رهبراني است که از آغاز شکلگيري دولت مجعول و نامشروع اسرائيل، با شيواترين بيان و بدون هيچگونه ملاحظه و ترسي، خطر صهيونيستها و اهداف آتي آنان را گوشزد کرده و اتحاد و همدلي کشورهاي اسلامي و بهکارگيري امکانات آنان را در مقابل اسرائيل خواستار شده و سکوت آنان در اينزمينه را با شديدترين بيان محکوم کرده است. اگرچه «صهيونيسم» جداي از «يهود» است، ولي در موارد گوناگوني ايندو بايکديگر درآميختهاند و جدايي آنها مشکل است. صهيونيسم سياسي عمري حدود 70 سال دارد و همزمان با آغاز پيدايش اسرائيل است؛ با وجود اين، عملکرد صهيونيسم سياسي در بسياري موارد، شبيه يهود و يهوديان در طول دوهزار سال گذشته است؛ بنابراين ممکن است برخي عملکردها خاص «صهيونيسم» باشد؛ ولي در بيشتر موارد، اين عملکرد ميان «صهيونيسم» و «يهود» مشترک است. در نگارش اين پژوهش، به يکي از کتابهاي اصيل يهود يعني، «تورات» مراجعه و استناد شده، همچنين، تلمود (شرح تورات) نيز مورد توجه واقع شده است. افزون بر اين، به آياتي از قرآن کريم و روايات امامان معصوم (ع) - که دربارة يهود و کارشکنيهاي آنان در مقابل مسلمانان و مسيحيان است - استناد شده است؛ همچنين از برخي کتب تاريخي مربوط به «تاريخاديان» استفاده شده است. به هر حال با مطالعه سير تاريخي، به اصول کلي دربارة ماهيت اعتقادي و ديني يهود دست مييابيم. براي نمونه «نژادپرستي» و «ملت برگزيده بودن»، در نهاد هر دو مشترک است؛ همانگونه که يهود در طول تاريخ 2500 سالة گذشته، ملتي نژادپرست و خود برتربين بودهاند، حکومت صهيونيسم نيز از آغاز پيدايش خويش، در سرزمينهاي اشغالي، همين ايده و عقيده را داشته و دارد. رژيم اشغالگر اسرائيل، همانند يهود، خود را «ملت برگزيده» ميداند و معتقد است که ساير ملتها، اساساً يا ارزشي ندارند يا اگر داراي ارزش باشند، بسيار کمتر از يهود و صهيونيسم است و ساير ملتها و اديان، بايد در خدمت يهود باشند؛ بنابراين قتل و کشتار ملتهاي ديگر ازجمله مسلمانان، از نظر آنان کاملاً توجيه شدهاست و داراي مبناي ديني و اعتقادي است. آنان نه تنها دربرابر مسلمانان داراي عملکرد خصمانه هستند، بلکه نسبت به مسيحيان نيز همين عملکرد را دارند، بهعبارتديگر آنان اساساً همزيستي مسالمتآميز و تعامل با پيروان ساير اديان را نه تنها در گفتار، آيين و دين منکر هستند، بلکه در عمل نشان دادهاند که هيچگاه حاضر نيستند با ديگران زندگي مسالمتآميز داشته باشند و هرگاه در برخي از برهههاي تاريخ قرارداد صلح منعقد ساختهاند، از روي عجز و ناچاري بوده و درواقع دنبالهرو شعار خويش، يعني حکومت از نيل تا فرات بودهاند. آنچه در اين مقاله بهصورت مختصر مورد توجه قرار گرفته است، ماهيت اعتقادي و ديني صهيونيسم و يهود است. آنگاه روشن ميشود که بسياري از رفتارهاي ضدبشري و جنگطلبانة آنان در طول تاريخ، بهويژه در دهههاي اخير، براساس تعاليم ديني و اعتقادي آنان شکل گرفته است. آنان هيچگاه با اديان غيريهودي و ملل ديگر، همزيستي و تعاون نداشتهاند و براي رسيدن به اهداف خود، درپي نفوذ در مراکز قدرت، سياست، اقتصاد و در سطح بينالمللي هستند. 2. نگاهي به دين يهود
دين يهود يکي از اديان مهم جهان و داراي سابقهاي طولاني است. آغاز اين دين تقريباً به 2500 سال پيش باز ميگردد. پيروان اين دين خود را پيرو پيامبر الاهي، حضرت موسي(ع) ميدانند؛ همچنين اين قوم را بهدليل نسبت با حضرت يعقوب(ع)، «بنياسرائيل» ميگويند؛ «اسرائيل» لقب حضرت يعقوب(ع) بوده است. تاريخ قوم يهود را ميتوان به چند دوره تقسيم کرد: 1. از حضرت ابراهيم خليل(ع) تا حضرت موسي(ع)، دورة توقف چهارصد ساله در مصر. 2. از حضرت موسي(ع) تا شائول، دورة خلاصي بنياسرائيل از عبوديت مصر و بعثت حضرت موسي(ع) در کوه سينا و چهل سال سرگرداني قوم در دشت. 3. از شائول تا تقسيم مملکت يهود که نزديک به 120 سال بود، شامل دوران ترقي يهود تحت سلطنت حضرت داود(ع) و حضرت سليمان (ع). 4. از تقسيم مملکت تا پايان تأليف عهد قديم که نزديک به 500 سال طول کشيد؛ شامل وفات حضرت سليمان(ع) و انقراض سلطنت اسرائيل. 5. از بازگشت از اسيري تا بعثت حضرت مسيح(ع). 6. از انهدام اورشليم به بعد که يهوديان در جهان پراکنده شدند. 7. تشکيل دولت اسرائيل در سرزمين فلسطين از سال 1944م. کتاب اين قوم تورات يا عهد قديم است. عهد قديم در برابر عهد جديد يا انجيل است؛ زيرا تورات يا «اسفار پنجگانة حضرت موسي(ع)» پيش از حضرت مسيح (ع) نوشته شده است. اسفار پنجگانه يا پنج کتاب حضرت موسي(ع) عبارت است از:
1. ژنز يا سفر تکوين تا استقرار عبرانيان در مصر. 2. جلاي وطن يا سفر خروج. 3. سفرلاويان يا احکام صريح مذهبي. 4. سفر اعداد يا شرح نيروي مادي قوم. 5. سفر تثنيه يا مکمل کتابهاي ياد شده قبل. از نظر قرآن کريم تورات کنوني، تحريف شده است. اين يکي از معجزات قرآنکريم است که در قرن هفتم م. از جعل و تحريف تورات و انجيل خبر داده است. در آن روز، جز مؤمنان و بعضي از احبار و کشيشان کس ديگري اين موضوع را باور نداشت؛ اما قرآن کريم بارها بر اين نکته تأکيد کرد. «تورات» در اصل واژهاي عبري بهمعناي «شريعت و قانون» است. پس از نزول کتابي ازسوي خداوند متعال بر حضرت موسيبنعمران(ع)، اين کتاب به اين نام خوانده شد. گاه نيز به مجموعه کتابهاي عهد عتيق و گاه به اسفار پنجگانة آن نيز گفتهميشود. مجموعه کتابهاي يهود که «عهد عتيق» ناميده شده، مرکب از تورات و چندين کتاب ديگر است. تورات ــ که داراي پنج بخش است ــ بهشرح پيدايش جهان، انسان و مخلوقات ديگر و بخشي از انبياي پيشين و حضرت موسيبنعمران(ع) و بنياسرائيل و احکام اين آيين ميپردازد. ناگفته پيدا است که غير از اسفار پنجگانه تورات، هيچيک از اين کتابها، آسماني نيست، خود يهود نيز چنين ادعايي ندارند؛ حتي زبور حضرت داود(ع) ــ که آن را بهنام مزامير مينامند ــ شرح مناجات و اندرزهاي اين پيامبر است. اما دربارة اسفار پنجگانة تورات، قراين روشني وجود دارد که نشان ميدهد اينها نيز کتابهاي آسماني نيست، بلکه کتابهايي تاريخي است که پس از حضرت موسيبنعمران(ع) نوشته شده؛ زيرا در آنها شرح وفات حضرت موسي(ع) و چگونگي تدفين او و برخي حوادث پس از آن آمده است، بهويژه آخرين فصل «سفر تثنيه» بهوضوح نشان ميدهد که اين کتاب مدتها پس از وفات حضرت موسي(ع) به رشتة تحرير درآمده است. افزون بر اين، محتويات اين کتابها - که آميخته با خرافات فراوان و نسبتهاي ناروا به پيامبران(ع) و نسبت بعضي سخنان کودکانه به آنها ميباشد ــ گواه ديگري بر ساختگي بودن آنها است. شواهد تاريخي نيز نشان ميدهد که تورات اصلي از ميان رفت و بعدها پيروان حضرت موسي(ع) اين کتابها را نگاشتند. 3. جنبش صهيونيزم
3 ـ 1. پيدايش جنبش صهيونيزم
در اوايل دهة شصت قرن نوزدهم، بعضي از متفکران يهود براي فعاليت در راه بازگشت به فلسطين و عمران آن، دعوت خود را آغاز کردند. نخستين آنها «هيرشکاليشر» (Hiresh Kalisher) خاخام يا عالم يهودي بود که اين دعوت را در کتاب «درجستوجوي صهيون» در سال 1861 م. آغاز کرد. چند تن ديگر از يهوديان متفکر نيز آثاري دراينزمينه به رشته تحرير آورده و زمينة مهاجرت هرچه بيشتر يهوديان و تشکيل دولت صهيونيستي را در اذهان آماده کردند. 3 ـ 2 . صهيونيزم مذهبي و صهيونيزم سياسي
در ميان متفکران يهودي، دوگونه انديشه و طرز فکر را ميتوان مشاهده کرد. برخي از آنها روحيه مذهبي داشتند و بيشتر جنبة عرفان يهودي را مطرح ميکردند و بزرگترين آرزويشان، قيام يهوديت بود. براساس اين اصل در هنگام ظهور قائم در آخرالزمان، سلطنت خداوند که تمام اقوام و قبايل زمين، با او ميثاق بستهاند، براي تمام بشريت تحقق خواهد يافت و تمام بشريت، بهسوي سرزمينهايي که تورات، سرگذشت ابراهيم و موسي(ع) را در آن مکانها ذکر کرده، روان خواهند شد؛ در دورهاي نزديکتر به زمان ــ در قرن نوزدهم ــ هدف «عشاق صهيون»، ايجاد يک کانون روحاني جهت نشر عقايد و فرهنگ يهودي در سرزمين صهيون بود. جالب توجه است صهيونيزم مذهبي که فقط در بين گروههاي محدودي رايج بود، هرگز به دشمني با مسلمانان - که خود را بهعنوان وابستگان به فرزندان ابراهيم و پيرو دين او تلقي ميکردند - بر نخاست. اين صهيونيزم روحاني، بيگانه و به دور از هرگونه برنامة سياسي براي ايجاد يک دولت يا هر نوع سلطهاي بر فلسطين بود و هرگز رفتاري دال بر علاقه به درگيري بين جوامع يهودي و مردم عرب - مسلمان يا مسيحي - در پيش نگرفت. اما صهيونيزم سياسي با «تئودور هرتزل» (Theodor Hertzl) زاده شد که دکترين خود را از سال 1882 م. تدارک ميديد. او اين تئوري را در کتاب خود بهنام «دولت يهود» مدون ساخت و پس از نخستين کنگرة صهيونيست جهاني در شهر «بال» سوئيس (1897 م.) به کاربرد عملي آن پرداخت. «هرتزل» برخلاف صهيونيستهاي مذهبي، بهطورکامل به خدا شکاک بود. او که اشتغال خاطرش عمدتاً نه مذهبي، بلکه سياسي بود، مسأله صهيونيزم را به شکلي جديد مطرح کرد که در مجموع ميتوان عناوين اصلي طرز تفکر سياسي او را در مطالب ذيل خلاصه کرد: 1. يهوديان سراسر دنيا، در هر کشوري که باشند، در مجموع يک قوم را تشکيل ميدهند. 2. يهوديان، غيرقابل جذب و ادغام در ملتهايي هستند که در بين آنان زندگي ميکنند و در آن تحليل نميروند. (نژادپرستي) 3. يهوديان همه وقت و همهجا تحت آزار و ظلم بودهاند. راهحلهايي که «تئودور هرتزل» از عناصر بالا استخراج ميکند، نفي و رد ادغام يهوديان در ملتهاي ديگر، ايجاد نه تنها يک کانون و مرکز فرهنگي براي اشاعة ايمان يهودي، بلکه دولتي يهودي است که تمام يهوديان جهان در آن مجتمع شوند. نکته ديگر اينکه اين دولتها بايد در يک محل خالي و بيمدعي مستقر شوند؛ اين بدان معنا است که نبايد به مردم بومي اهميت داد و آنها را بهحساب آورد. در فرمولبندي «هرتزل» بهحضور مردم فلسطين، نه در کتاب او و نه در مجالس پايهگذاري نهضت جهاني صهيونيزم هيچگونه اشارهاي نشده است. عدم وجود مردم فلسطين از اصول مسلم و اساسي صهيونيزم سياسي است و اين اصل مسلم، ريشه و منشأ تمام جنايات بعدي آنان است. خانم «گلد ماير» در «روزنامة سانديتايمز» اعلام ميکند: «فلسطيني وجود ندارد، اينطور نيست که تصور کنيم که يک خلق فلسطيني در فلسطين وجود داشته که خود را بهعنوان يک خلق فلسطيني تلقي ميکردهاند و ما آمدهايم آنان را بيرون کرده و کشورشان را گرفتهايم، آنان اصلاً وجود ندارند.» «پروفسور بنزيون دينر» (Benzion Dinur) که نخستين وزير آموزش ملي دولت اسرائيل و دوست صميمي «داوود بن گورين» بنيانگذار دولت اسرائيل بود، در سال 1954 م. در مقدمة کتاب «تاريخ هاگاناه» از انتشارات سازمان صهيونيزم جهاني مينويسد: «درکشور ما جا براي کسي بهجز يهوديان نيست؛ ما به اعراب خواهيم گفت: بيرون. اگر موافق نباشند يا مقاومت کنند، ما آنان را بيرون خواهيم کرد.» اين ادعا درحالي صورت ميگيرد که پس از بيست سال فعاليت صهيونيزم سياسي براي «بازگشت» بيانيه بالفور در سال (1917 م.) به تصويب رسيد. عده فراواني از يهوديان روسيه، لهستان و روماني در قبل و بعد از اين تاريخ گريختند و به سرزمين فلسطين وارد شدند. طبق سرشماري انگليسيها در 31 دسامبر (1922 م.) تعداد 757000 نفر در سرزمين فلسطين ساکن بودهاند که از اين عده 663000 عرب (590000 عرب مسلمان و 73000 عرب مسيحي) و 83000 يهودي بودهاند؛ بهعبارتي 88 درصد عرب و 11 درصد يهودي. «هرتزل» پس از تلاشهاي فراوان، درنهايت توانست حمايت رسمي انگلستان را جلب کند؛ اين حمايت در قالب «اعلامية بالفور» که در دوم نوامبر 1917 م. به شکل نامهاي از «بالفور» وزير خارجه انگلستان به «لرد روچيلد» ثروتمند يهودي انگليس صادر شد، تبلور يافت. در «اعلاميه بالفور» آشکارا آمده است: «دولت شاهنشاهي انگلستان، نظر لطف مخصوصي به تشکيل وطن ملي يهود در فلسطين دارد و در آيندهاي نزديک، نهايت سعي و کوشش در راه رسيدن به اين هدف وتسهيل وسايل آن مبذول خواهدشد.» 3 ـ 3 . صهيونيزم سياسي و سوءاستفاده از تورات
صهيونيستها جهت همراهسازي همه يهوديان با اهداف و سياستهاي خويش، در پروتکلها و مکالمات خود عموماً از واژه يهود بهره ميگيرند و سنگ ملت يهود را بر سينه ميزنند و چنين القا ميکنند که منافع ملت يهود را دنبال ميکنند؛ درحاليکه جنبش صهيونيزم، جنبشي سياسي و فرزند استعمار انگليس و امريکا است؛ هرچند مباني فکري نژادپرستانه خود را از کتابهاي تحريف شدة يهود گرفتهاند. خانم «گلد ماير» و «بگين» ميگويند: «اين زمين به ما وعده داده شده بود و ما بر آن حق داريم.» «موشهدايان» نيز ميگويد: «اگر بر تورات مسلطيم، اگر خود را قوم تورات ميدانيم، بايستي بر سرزمينهاي توراتي نيز مسلط شويم. سرزمينهاي قضات و ريشسفيدان، بيتالمقدس، حبرون، اريحا و باز هم جاهاي ديگر.» آنان پيوسته يک ادعاي ارضي و يک «حق الاهي» مالکيت بر فلسطين را ادعا ميکنند. آنان ميگويند همه چيز بر ما مجاز ميشود. وقتي «قوم برگزيدة» خداوند و عامل مطلق باشيم، برايناساس شکنجه و بدرفتاري، تروريسم، تهديد، ارعاب و دستگيريها، نقل و انتقال اجباري و تبعيد دستهجمعي، انهدام اموال و مصادرة آنها و قتلهاي دستهجمعي را براي خود محفوظ ميدارند. بارزترين نمونه، همانا کشتار «ديرياسين» است. در نهم آوريل 1948 م. با روش خاص نازيها در «اورا دور»، 254 نفر سکنة اين دهکده (مردها، زنها، کودکان و سالمندان) به دست گروه مسلح «ايرگون» به رياست «مناخم بگين»کشته شدند. اين مفهوم و وعدهها و حربههاي تحقق آن، مثل واژة «قوم برگزيده» و«اسرائيل بزرگ، از نيل تا فرات»، اساس ايدئولوژيک صهيونيزم سياسي را تشکيل ميدهد. استعمارگران همة زمانها و همة اقوام، همواره براي ضميمهسازيها، غصب، تصرفات و سلطهگريهاي خود، توجيهي تراشيدهاند. معمولاً بهانه آنان يک «برتري فرهنگي» بوده است که به مهاجم و غاصب، به اصطلاح «يک مأموريت تمدن بخش از طرف نژاد خود براي ديگران» را اعطا ميکرده است و بهانه مذهبي، پوششي براي سلطة يک گروه اجتماعي بر ديگري بوده است. انديشة «قوم برگزيده» از نظر تاريخي و سياسي جنايتآفرين است؛ چه همواره تهاجمات، توسعهطلبيها و سلطهگريها را مقدس وانمود کرده است. انديشة قوم برگزيده از نظر مذهبي غيرقابل تحمل است؛ چه هرجا که برگزيدگان باشند، «طردشدگان» نيز هستند. 4. نژادپرستي يهود
نژادپرستي از مهمترين تعاليم يهود شمرده ميشود؛ بهگونهاي که «يهود» و «نژادپرستي» در طول تاريخ هيچگاه از يکديگر جدا نبوده است؛ بلکه پيوند عميقي با يکديگر داشتهاند. اکنون به برخي از نمودهاي نژادپرستي يهود اشاره ميکنيم: 4 ـ 1 . يهود، فرزندان و دوستان خاص خداوند!
قرآنکريم دربارة اين ويژگي يهود ميفرمايد: «قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انکم اولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقين» بگو: اي يهوديان! اگر گمان ميکنيد که (فقط) شما دوستان خداييد نه ساير مردم، پس آرزوي مرگ کنيد، اگر راست ميگوييد، (تا به لقاي محبوبتان برسيد) خداوند متعال اين ادعاي دروغين آنان را رد ميکند و ميگويد: همينکه شما اينقدر از مرگ وحشت داريد، دليل بر آن است که در اين ادعاي خود صادق نيستيد. «مهمتر اينکه آيين خويش را تنها آيين حق دانسته و ديگران را پيروان خدايان دروغين و محکوم به نابودي و فنا ميدانستهاند و حتي حاضر به انعقاد پيمان با مخالفان خود نبودهاند. از اينجهت، کمترين لطف و ترحمي نسبت به آنان توصيه نشده و در مواقع جنگ، کمترين حقوقي براي آنان قايل نبودهاند.» قرآنکريم در آيهاي ديگر، از زبان يهود و نصارا چنين ميگويد: «يهود و نصارا گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستيم. بگو: پس چرا شما را دربرابر گناهانتان مجازات ميکند؟! بلکه شما هم بشري هستيد از مخلوقاتي که آفريده؛ هرکه را بخواهد (و شايسته بداند)، ميبخشد و هرکه را بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات ميکند.» در روايات اسلامي نيز در حديثي از «ابنعباس» ميخوانيم: «پيغمبر (صلياللهعليهوآلهوسلم) جمعي از يهود را به دين اسلام دعوت کردند و آنها را از مجازات خدا بيم دادند. گفتند:چگونه ما را از کيفر خدا ميترساني، درحاليکه فرزندان خدا و دوستان او هستيم؟» همچنين در تفسير «مجمعالبيان» در ذيل آيه 18 سوره مائده، حديثي شبيه حديث مزبور نقل شده است که جمعي از يهود در برابر تهديد پيامبر (صلياللهعليهوآله) به مجازات الاهي گفتند: «ما را تهديد مکن؛ ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم. اگر خشم بر ما کند، همانند خشمي است که انسان نسبت به فرزند خود دارد؛ يعني به زودي اين خشم فرو مينشيند!» با توجه به آية شريفه، فقط يهود ادعاي دوستي و فرزندي خدا را نميکردند، بلکه مسيحيان نيز در اين عقيده با يهود شريکند. شک نيست که آنها خود را حقيقتاً فرزند خدا نميدانستند، آنان تنها حضرت عيسي(ع) را فرزند حقيقي خدا ميدانند و به آن تصريح دارند؛ ولي منظورشان از انتخاب اين نام و عنوان براي خود، اين بود که بگويند رابطه خاصي با خدا دارند و گويا هرکه در نژاد آنها يا جزء جمعيت آنها ميشد، بدون اينکه اعمال صالحي داشته باشد، از دوستان و گروه فرزندان خدا ميگرديد! قرآنکريم با تمام اين امتيازات موهوم مبارزه ميکند و امتياز هرکس را تنها در ايمان و عمل صالح و پرهيزگاري او ميشمارد؛ ازاينرو در اين آيه، براي ابطال اين ادعا چنين ميگويد: « قل فلم يعذبکم بذنوبکم» «جوزف گئر»، از اينکه دين يهود در مقايسه با ديگر اديان جهان داراي پيروان کمتري است، اظهار شگفتي ميکند. زيرا دين يهود آييني جهاني بوده است. دليل اين موضوع همان امتيازات ويژهاي است که اين گروه براي خود قائلند. وي ميگويد: «شگفت آنکه اين مذهب توحيدي و آيين جهاني به علت حوادث تاريخي، به يک قوم خاص منحصر گرديد؛ زيرا با سرنوشت اين قوم مخلوط و مربوط شد؛ وگرنه ميبايستي مقبول بسياري از اقوام ميگرديد.» 4 ـ 2 . يهود؛ ملت برگزيده!
يکي از دلايل خودخواهي ملت يهود و اعتقاد آنان به برتري اين است که آنان خود را تافتهاي جدابافته ميدانند و معتقدند که گنهکاران ملت يهود، فقط چند روز مجازات خواهند شد و سپس بهشت الاهي تا ابد در اختيار آنان خواهد بود. اين امتيازطلبي با هيچمنطقي سازگار نيست؛ زيرا هيچ تفاوتي بين انسانها از نظر کيفر و پاداش اعمال در پيشگاه خدا وجود ندارد. قرآنکريم به يکي از گفتههاي بياساس يهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمة قسمتي از انحرافات آنها شده است، اشاره ميکند، ميفرمايد: «و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزي به ما نخواهد رسيد. بگو: آيا پيماني از خدا گرفتهايد - پس خداوند هرگز از پيمانش تخلف نميورزد - يا چيزي را که نميدانيد به خدا نسبت ميدهيد؟» مگر يهود چه کرده بودند که ميبايست تبصرهاي به سود آنها بر قانون کلي مجازات زده شود؟ بههرحال، آية فوق با يک بيان منطقي، اين پندار غلط را ابطال ميکند و ميگويد: اين گفتار شما از دو حال خارج نيست: يا بايد عهد و پيمان خاصي از خدا دراينزمينه گرفته باشيد ــ که نگرفتهايد ــ و يا دروغ و تهمت به خدا ميبنديد! از آيات مورد بحث استفاده ميشود که روح تبعيض نژادي يهود - که امروز نيز در دنيا سرچشمه بدبختيهاي فراوان شده - از آن زمان در يهود بوده است و امتيازات موهومي براي نژاد بنياسرائيل قايل بودهاند. متأسفانه بعد از گذشت هزاران سال هم آن روحيه بر آنها حاکم است و درواقع، پيدايش کشور غاصب اسرائيل نيز همين روح نژادپرستي است. آنها نه فقط در اين دنيا براي خودبرتري قايل هستند، بلکه معتقدند که اين امتياز نژادي در آخرت نيز به کمک آنها ميشتابد و گنهکارانشان برخلاف افراد ديگر، تنها مجازات کوتاه مدت وخفيفي خواهند ديد و همين پندارهاي غلط، آنها را آلوده انواع جنايات و بدبختيها و سيهروزيها کردهاست.» در تفسير مجمعالبيان و تفاسير ديگر آمده است که مسلمانان و اهل کتاب، هرکدام بر ديگري افتخار ميکردند. اهل کتاب ميگفتند: «پيامبر ما پيش از پيامبر شما بوده و کتاب ما از کتاب شما سابقهدارتر است». مسلمانان هم ميگفتند: «پيامبر ما خاتم پيامبران و کتابش آخرين و کاملترين کتب آسماني است، بنابراين بر شما امتياز داريم». طبق روايت ديگري يهود ميگفتند: «ما ملت برگزيدهايم و آتش دوزخ جز روزهاي معدودي به ما نخواهد رسيد». و مسلمانان ميگفتند: «ما بهترين امتها هستيم؛ زيرا خداوند دربارة ما گفته است: «کنتم خير امة.» در بطلان ادعاهاي مزبور، آية ذيل نازل گرديد: «(فضيلت و برتري) به آرزوهاي شما و آرزوهاي اهل کتاب نيست؛ هرکس بد کند، کيفر دادهميشود و کسي را جز خدا ولي و ياور خود نخواهد يافت.» 4 ـ 3 . نبود عذاب براي قوم يهود، از نظر تورات
همين ادعا ــ يعني نبود عذاب براي قوم يهود ــ در کتاب تورات مشاهده ميشود: «خداوند، رحمان و کريم است، دير غضب و بسيار رحيم تا به ابد محاکمه نخواهد نمود و خشم را هميشه نگاه نخواهد داشت، با ما موافق گناهان عمل ننموده و به ما به حسب خطاياي ما جزا ندادهاست؛ زيرا آنقدر که آسمان از زمين بلندتر است، به همانقدر رحمت او بر ترسندگانش عظيم است. به اندازة مشرق از مغرب دور است و به همان اندازه گناهان ما را دور کرده است، چنانکه پدر بر فرزندان خود رئوف است؛ همچنان خداوند بر ترسندگان خود رأفت مينمايد؛ زيرا جبلت ما را ميداند و ياد ميدارد که ما خاک هستيم.» همچنين در بخشي از تورات آمده است: «ارتداد ايشان (بنياسرائيل) را شفا داده، ايشان را مجاناً دوست خواهم داشت؛ زيرا خشم من از ايشان برگشته است. براي اسرائيل مثل شبنم خواهم بود و او مانند سوسنها، گل خواهد کرد و مثل لبنان ريشههاي خود را خواهد دوانيد، شاخههايش منتشر شده زيبايي او مثل درخت زيتون و عطرش مانند لبنان خواهد بود. آناني که زير سايهاش ساکن ميباشند مثل گندم زيست خواهند کرد و مانند موها گل خواهند آورد.» 4 ـ 4 . نجات دستهجمعي يهود!
از اعتقادات يهود اين است که سعادت و نجات ابدي بهصورت جمعي است، نه فردي! و مجرد انتساب به فرزندان حضرت ابراهيم(ع) براي شخص، نجات جاوداني را تضمين ميکند. اين توهم باطل، قرنهاي متمادي بر افکار يهود سايه افکنده بود و موجب شد آنها را بهصورت گنهکارترين مردم از نظر انحرافات اخلاقي و زشتکاريها درآورد. درنتيجه از طرف تمام اقوام و مللي که با آنان همزيستي داشتند، مورد تحقير و اهانت قرار گرفتند. خداوند متعال اين انديشة گمراهکننده را مورد تعرض قرار داده و در رد آن آيات 168 و 169 سورة اعراف را نازل کرده که در بخشي از آن آمده است: «يهود ميگويند: (اگر ما گنه کاريم) خداوند بهزودي ما را ميبخشد.» 4 ـ 5 . پولپرستي يهود
در تاريخ بشر، ملتي در پولپرستي و جمعآوري مال همچون يهود ديده نشده است. آنها براي رسيدن به اين مقصود، تمام راههاي مشروع و غيرمشروع را پيموده و تا حد پرستش با حرص و ولع خاص به جمعآوري مال پرداختهاند؛ تا جاييکه حضرت عيسي مسيح(ع) - که خداوند او را براي هدايت بنياسرائيل فرستاده بود - آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «لا تعبدوا ربين: الله و المال» دو پروردگار را بفرستيد: خدا و پول را. شايد اين مسأله به طرز عقيدة يهود ــ که خود را ملت برگزيدة خدا ميپندارند ــ ارتباط داشته باشد؛ بديندليل ميخواهند بر جهان برتري داشته باشند؛ البته مال و ثروت از عوامل مهمي است که آنها را به هدف و مقصود خواهد رسانيد. شايد هم دليل تفکر مادي اين دين اين باشد که يهود بهجز مظاهر زندگي مادي به چيز ديگري ايمان ندارد و زندگاني جاويدان سراي ديگر از نظر آنها بيمفهوم است. قرآنکريم دراينباره ميفرمايد: «اي کساني که ايمان آوردهايد، با قومي که خداوند آنها را مورد غضب قرار داده، دوستي نکنيد، آنها از آخرت مأيوسند. همانگونه که کفار از مردگان مدفون در قبرها مأيوس ميباشند.» با وجود اين، در آغاز ظهور اسلام، بعضي از يهوديان مدعي بودند که ثواب و پاداش روز رستاخيز مختص آنها است. قرآنکريم درباره صدق ادعايشان از آنها خواست تقاضاي مرگ کنند تا آنان را به نعيم خالص و خاص خدا برساند: «بگو: اگر (آنچنان که مدعي هستيد) سراي ديگر در نزد خدا مخصوص شما است نه ساير مردم، پس آرزوي مرگ کنيد، اگر راست ميگوييد.» يهود با گفتن اين سخنان که بهشت مخصوص ما است يا چند روزي بيش در آتش نميسوزيم، ميخواستند مسلمانان را نسبت به آيينشان دلسرد کنند؛ ولي قرآن پرده از روي دروغ وتزوير آنان برميدارد؛ زيرا آنان بههيچ وجه حاضر به ترک دنيا نيستند و اين خود، دليل محکمي بر کذب ادعاي آنها است. راستي اگر انسان چنان ايماني به سراي آخرت داشته باشد، چرا اينقدر به زندگي اين جهان دل ببندد و براي وصول به آن، مرتکب هزارگونه جنايت شود؟ در آيات بعد، قرآنمجيد ميافزايد: «ولي آنها بهخاطر اعمال بدي که پيش از خود فرستادهاند، آرزوي مردن نخواهند کرد و خداوند از ستمگران آگاه است. آنها را حريصترين مردم، حتي حريصتر از مشرکان بر زندگي (اين دنيا و اندوختن ثروت) خواهي يافت (تا آنجا) که هريک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند؛ درحاليکه اين عمر طولاني، او را از عقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بينا است.» بيشک سرچشمه بسياري از جنگها و خونريزيها در طول تاريخ بشر، برتريجويي نژادي بوده است؛ بهويژه در جنگ جهاني اول و دوم ــ که بزرگترين رقم تلفات و ويراني را در تاريخ به همراه داشت ــ عامل نژادپرستي آلمانها يا حزب نازي، عامل غيرقابل انکاري بود. اگر بنا شود نژادپرستان جهان را ردهبندي کنيم، بدون شک يهود در ردههاي بالا قرار خواهد گرفت. هماکنون کشوري را که آنها به نام «اسرائيل» تشکيل دادهاند، بر مبناي همين مسأله نژادپرستي تأسيس شده است، چه جنايتهاي هولناکي که براي آن مرتکب شدند و چه جنايتهاي وحشتناکي که براي نگهداري آن مرتکب ميشوند! آنها حتي آيين موسي(ع) را در نژاد خود محصور ساختهاند و اگر کسي از غير نژاد يهود بخواهد اين آيين را بپذيرد، براي آنها جالب نيست؛ بههميندليل تبليغ و دعوت بهسوي آيين خود را در ميان اقوام ديگر انجام نميدهند. 4ـ 6 . گوشهاي از تعاليم تلمود
در تلمود ــ که شرح تورات يا «عهد قديم» است و مهمترين کتاب «آداب وتعاليم» يهود بهشمار ميرود ــ آمده است: «1. امتياز ارواح يهود از غيريهود به اين است که ارواح يهود، جزئي از خدا است؛ همچنان که پسر جزئي از پدر است. ارواح يهود، پيش خدا نسبت به ارواح ديگران عزيز است؛ زيرا ارواح غيريهود، ارواح شيطاني و شبيه ارواح حيوانات است. نطفه غيريهودي مانند نطفه ديگر حيوانات است. 2. بر فرد يهودي لازم است تمام کوشش خود را مصروف جلوگيري از حيات و پيشرفت ديگر ملتها نمايد تا قدرت مطلقه تنها براي آنها باشد پيش از آنکه يهود بر همه ملتها پيروز شود، لازم است جنگ به حالت خود باقي باشد. 3. يهودي پيش خدا از ملائکه بالاتر است. هرگاه غيريهودي، يهودي را بزند، مثل اين است که عزت الاهي را زده و مستحق مرگ خواهد بود. اگر يهودي آفريده نشده بود، برکت از زمين ميرفت و باران نميباريد و خورشيد آفريده نميشد. ــ فرق ميان انسان و حيوان، مانند فرق ميان يهودي و ديگر ملتها است. نطفهاي که ديگر ملتها از آن آفريده ميشوند، نطفه چهار پا است. ــ ملتهاي ديگر مانند سگ هستند. اعياد مقدسه براي آنها و براي سگها آفريده نشده است. سگ از غيريهودي بالاتر است؛ زيرا در اعياد جايز است به سگها غذا دادن، اما به غيريهودي جايز نيست. ــ هيچگونه خويشاوندي ميان يهود و غيريهود نيست؛ زيرا آنها به خرها شبيهترند تا به انسانها. خانههاي غيريهود پيش يهوديان، به منزله طويله حيوانات است. غيريهود، خوکهاي نجسي هستند که براي خدمت يهوديان آفريده شدهاند. 4. افراد صالح غيريهودي را بکش و بر يهودي حرام است که غيريهودي را از مرگ و يا چاهي که افتاده، نجات بدهد، بلکه سزاوار است که جلوي آن را با سنگ بگيرد. 5. بر اسرائيليها، کشتن و غصب کردن و دزدي نمودن مال غيراسرائيلي جايز، بلکه واجب است. 6. املاک غير يهود، مانند مال متروک است؛ يهودي حق دارد آن را تملک نمايد. 7. خداوند به يهوديان اجازه داده است که فراوردههاي غيريهودي را مالک شوند. 8. کشتن افراد مسيحي از اموري است که لازم است از ناحيه يهوديان عمليگردد. 9. ما تنها ملت برگزيده خدا در زمين هستيم خداوند بهخاطر لطفي که به ما داشته است حيواناتي از جنس انسان ــ که عبارت از ساير ملل باشند ــ براي ما آفريده و آنها را مسخر ما ساخته است؛ زيرا خداوند بهخوبي دانسته است که ما نيازمند به دو حيوان هستيم: يک نوع حيوان لال، مانند چهارپايان و پرندگان و يک نوع (حيوان) ناطق، مانند مسيحيها، مسلمانها، بوداييها و ساير از شرق و غرب. آنها را بهخاطر خدمتگذاري ما آفريده است و ما را در زمين متفرق ساخته است تا پشتهاي آنان را لگدکوب کرده و زمام اختيار آنان را در دست داشته و از فنون آنان براي منافع خود بهرهبرداري نماييم. بههمين جهت است که بر ما واجب است دختران زيباي خود را به ازدواج پادشاهان، وزرا و بزرگان درآوريم و فرزندان خود را ميان پيروان مذاهب ديگر داخل کرده تا درصورت مقتضي، آنها را وادار به جنگ نموده، قدرت نهايي را در دست داشته و بهرهبرداري کامل از آنها نموده باشيم.» 5. اعمال يهود در برابر اديان ديگر
يکي از مباحث مهم ميان پيروان اديان، امکان گفتوگو و همزيستي ميان آنان است. اين امر از نظر تعاليم هريک از اديان، مهم و قابل بررسي است. آيا تعاليم يهود، اجازة همزيستي مسالمتآميز و تعامل ميان پيروان يهود با پيروان ساير اديان را ميدهد يا نه؟ از گذشته تا حال، رفتار و عملکرد آنها چگونه بوده است؟ در اينجا بهطور مختصر، عملکرد گذشتة پيروان دين يهود با پيروان اديان ديگر را مورد توجه قرار ميدهيم: 5 ـ 1 . اعمال يهود در برابر اسلام
عدم پذيرش اسلام ازسوي يهود در آغاز بعثت، سبب دشمني ميان مسلمانان و آنان گرديد؛ همچنين يهوديان ميديدند که پيامبر اسلام(ص) با تبليغ رسالتش، الفت و برادري در دلهاي مردم ايجاد ميکند و چنان تودة واحد و يکپارچهاي از آنها ميسازد که ممکن است قدرت و حکم روايي آنان را تهديد کند، بدين روي به مخالفت با پيغمبر(ص) برخاستند. قرآنکريم بعضي از نيات آنان را در مبارزه با اسلام آشکار کرد تا مسلمانان از آسيبشان بر حذر بمانند. در اينجا به بعضي از اعمال آنان اشاره ميشود: 5 ـ 1 ـ 1 . محاصره اقتصادي
گروهي از يهوديان براي منصرف کردن مسلمانان از آيين خود، به کار جديدي دست زدند. آنها با خودداري از پرداخت هرگونه دين يا امانت يا انجام معاملاتي که بر ذمه آنها بود، براي افرادي که به دين مقدس اسلام مشرف ميشدند ، مشکل اقتصادي ايجاد ميکردند و به آنها ميگفتند: حقوقي که شما بر ما داشتيد، پيش از اسلام بود و اکنون که مسلمان شدهايد، اين حقوق از بين رفته است. قرآن کريم دراينباره ميفرمايد: «و در ميان اهل کتاب (از نصارا) کساني هستند که اگر ثروت زيادي به رسم امانت به آنها بسپاري، به تو باز ميگردانند؛ و برخي ديگر از اهل کتاب (از يهود)، کساني هستند که اگر يک دينار هم به آنان بسپاري، به تو باز نميگردانند، مگر تا زمانيکه بالاي سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشي. اين بدان روست که ميگويند: ما در برابر اميين (غيريهود)، مسوول نيستيم. و بر خدا دروغ ميبندند، درحاليکه ميدانند (اين سخن دروغ است). گروهي از مردمان عصر جاهليت پيش از اسلام، کالايي را به يهوديان فروختند و پس از فروش کالا، مسلمان شدند. هنگاميکه پول کالا را از آنان درخواست کردند، يهوديان گفتند: نزد ما امانت و ديني نسبت به شما نيست؛ زيرا شما آييني را که بر آن بوديد، ترک کرديد، آنها ادعا کردند که اين دستور در کتابشان آمده است. ميگفتند: «ما اهل کتاب هستيم و پيامبر و کتاب آسماني در ميان ما بوده است، بنابراين اموال ديگران براي ما احترامي ندارد». اين مطلب به قدري نزد آنان مسلم بود که جنبة اعتقادي و مذهبي به خود گرفته بود. يهود ميگفتند: «ما در تصرف و غصب اموال عرب مجاز و مأذون هستيم؛ زير آنان مشرکند و پيروي از مرام موسي ندارند». 5 ـ 1 ـ 2 . فتنهانگيزي در ميان مسلمانان
يکي از يهوديان به نام «شاس بن قيس» که پيرمردي تاريک دل و در کفر و عناد کمنظير بود، روزي از کنار مجمع مسلمانان ميگذشت، مشاهده کرد که جمعي از طايفه اَوس و خزرج ــ که سالها با هم جنگهاي خونيني داشتند ــ در نهايت صفا و صميميت گرد هم نشسته، مجلس انسي بهوجود آوردهاند و آتش اختلافات شديدي که در جاهليت در ميان آنها شعلهور بود. بهکلي خاموش شده است. از ديدن اين صحنه بسيار ناراحت شد و با خود گفت: اگر اينها تحت رهبري محمد(ص) از همين راه پيش بروند، موجوديت يهود بهکلي در خطر است. در اينحال، نقشهاي به نظرش رسيد، به يکي از جوانان يهودي دستور داد به جمع آنها بپيوندد و حوادث خونين بغاث را ــ محلي که جنگ شديد اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد ــ به ياد آنها بياورد و آن حوادث را پيش چشم آنها مجسم کند. اتفاقاً اين نقشه ــ که با مهارت آن جوان يهودي پياده شد ــ مؤثر واقع گرديد و جمعي از مسلمانان از شنيدن اين جريان به گفتوگو پرداختند؛ حتي بعضي افراد طايفه اوس و خزرج يکديگر را به تجديد آن صحنهها تهديد کردند. چيزي نمانده بود که آتش خاموش شدة ديرين بار ديگر شعلهور گردد. خبر به پيامبر(ص) رسيد. بهسرعت با جمعي از مهاجران به سراغ آنها آمدند و با اندرزهاي مؤثر و سخنان تکاندهندة خود، آنها را بيدار ساختند. وقتي جمعيت سخنان آرامبخش پيامبر(ص) را شنيدند، از تصميم خود برگشتند، سلاحها را برزمين گذاشتند، دست در گردن هم افکندند، بهشدت گريستند و دانستند اين از نقشههاي دشمنان اسلام بوده است و صلح، صفا و آشتي بار ديگر کينههايي را که ميخواست زنده شود، شستوشو داد. در اين هنگام چهار آيه 98 - 101 از سورة آلعمران نازل شد. در دو آية نخست، يهوديان اغواکننده را نکوهش ميکند و در دو آيه بعد، به مسلمانان هشدار ميدهد: «بگو: اي اهل کتاب! چرا به آيات خدا کفر ميورزيد؟! و خدا گواه است بر اعمالي که انجام ميدهيد. بگو اي اهل کتاب! چرا افرادي را که ايمان آوردهاند، از راه خدا باز ميداريد و ميخواهيد اين راه را کج سازيد درحاليکه شما (بهدرستي اين راه) گواه هستيد؟! خدا از آنچه انجام ميدهيد، غافل نيست؛ اي کساني که ايمان آوردهايد! اگر از گروهي از اهل کتاب (که کارشان نفاقافکني و شعلهور ساختن آتش کينه و عداوت است) اطاعت کنيد، شما را پس از ايمان، به کفر باز ميگردانند و چگونه ممکن است شما کافر شويد، با اينکه آيات خدا بر شما خوانده ميشود و پيامبر او در ميان شماست؟! و هرکس به خدا تمسک جويد، به راهي راست هدايت شده است.» 5 ـ 1 ـ3 . شبههافکني در ميان مسلمانان
دشمنان اسلام، بهويژه يهود، براي دور کردن مسلمانان از هيچ کوششي فروگذار نبودند؛ حتي درباره ياران نزديک پيامبر(ص) نيز چنين طمعي داشتند که بتوانند آنها را از اسلام بازگردانند و مسلماً اگر ميتوانستند در يک يا چند نفر از ياران نزديک پيامبر اکرم(ص) نفوذ کنند، ضربة بزرگي بر اسلام وارد و براي تزلزل ديگران نيز زمينة کاملاً مساعدي فراهم ميشد. بعضي از مفسران نقل کردهاند: جمعي از يهود ميکوشيدند تا افراد سرشناس و مبارزي از مسلمانان پاکدل چون: «معاذ» و «عمار» و بعضي ديگر را بهسوي آيين خود دعوت کنند و با وسوسههاي شيطاني از اسلام بازگردانند؛ در نتيجه اين آيه نازل شد و به همه مسلمانان دراينزمينه هشدار داد: «جمعي از اهل کتاب (از يهود) دوست داشتند شما را گمراه کنند. (اما آنها بايد بدانند که نميتوانند شما را گمراه سازند،) آنها گمراه نميکنند، مگر خودشان را و نميفهمند.» 5 ـ 1 ـ4 . مبارزه يهود براي تغيير عقيده مسلمانان
خداوند در قرآنکريم ميفرمايد: «بسياري از اهل کتاب از روي حسد ــ که در وجود آنها ريشه دوانده ــ آرزو ميکردند شما را پس از اسلام و ايمان، بهحال کفر بازگردانند، با اينکه حق براي آنها کاملاً روشن شده است. شما آنها را عفو کنيد و گذشت نماييد تا خداوند، خود (فرمان جهاد) بفرستد. خداوند بههر چيزي توانا است.» يهود به اين قناعت نميکردند که خود آيين اسلام را نپذيرند، بلکه اصرار داشتند مؤمنان نيز از ايمانشان بازگردند و انگيزة آنها در اينکار، چيزي جز حسد نبود. بنابراين، دستور مزبور يک دستور مبارزاتي است که به مسلمانان داده شده تا در برابر فشار شديد دشمن در آن شرايط خاص، از سلاح «عفو و گذشت» استفاده کنند و به ساختن خويشتن و جامعه اسلامي بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند. مسلمانان، حتي در آن زمان، آنقدر قوت و قدرت داشتند که عفو و گذشت نکنند و به مقابله با دشمنان بپردازند، ولي براي اينکه دشمن - اگر قابل اصلاح است - اصلاح شود، خداوند نخست دستور «عفو و گذشت» ميدهد. بهتعبير ديگر، در برابر دشمن، هرگز نبايد «خشونت» نخستين برنامه باشد، بلکه اخلاق اسلامي ايجاب ميکند که نخستين برنامه «عفو و گذشت» باشد؛ اگر فايده نداشت، آنگاه به خشونت متوسل شوند. 5 ـ 2 . اعمال يهوديان در برابر مسيحيان
باوجود آنکه آيين يهود از آغاز پيدايش، مبتني بر تبليغ و توسعهطلبي نبوده و تنها به قوم يهود و بنياسرائيل اختصاص داشته، بههميندليل، جنگ و تعرض به اقوام ديگر در آن پيشبيني نشده بوده است؛ ولي يهود به اين عنوان که «قوم برگزيدة خدا» است و نژادشان بر ديگر نژادها برتري دارد، از هيچگونه کينهتوزي و فتنهانگيزي دريغ نکردهاند و در هرجا که سکونت داشتهاند. ملتي ستيزهجو و خرابکار به شمار آمدهاند و تا آنجا که قدرت داشتهاند، در زجر، آزار و اعدام پيروان اديان ديگر ميکوشيده و از هرگونه حرکت فکري و ديني با کمال قساوت ممانعت ميکردهاند و پيغمبران الاهي(ع) را ــ که آنان را به راه راست دعوت ميکردند ــ به قتل رسانيدهاند و در شکنجه و آزار پيروان انبيا، نهايت کوشش را به عمل ميآوردند. داستان حضرت مسيح(ع) و حوادث رقتبار زندگي آن پيغمبر بزرگ و شکنجه و آزاري که حواريون آن حضرت از قوم يهود ديدند و سرانجام آوارگي پيروان آيين مسيح ع) نموداري از رفتار قساوتبار يهوديان و تعصبات جنايتآميز آنان است. مسيحيان تا زمانيکه آيين مسيحيت از طرف دولت روم به رسميت شناخته نشده بود، همواره در زير شکنجه و آزار يهوديان و حکومت يهودي به سر ميبردند. تنها در طليعة قرن چهارم م. بود که به موجب فرماني که در سال 311 م. ازسوي امپراتور روم صادر شد، مسيحيان آزادي اندک يافتند و از شکنجه و تعصبورزي آشکار يهوديان نجات يافتند. يهوديان حتي پس از آنکه قدرت و استقلال سياسي خود را درپي همين تعصبات و فتنهجوييها از دست دادند و شيرازة اجتماعشان از هم پاشيده شد، باز دست از تحريکات خصمانه و بدرفتاري نسبت به مخالفان، بهويژه مسيحيان، برنداشتند و در فرصتهاي مناسب، فتنههايي به پا کردند و کشتارهايي بهراه انداختند. در زمان «هرقل»، امپراتور روم، با وجود اينکه مذهب رسمي حکومت، مسيحيت بود، يهوديان در «انطاکيه» فتنه خونيني بهراه انداختند و با وضع فجيعي، اسقف بزرگ شهر را قطعهقطعه کردند. در شهر «صور» پايتخت «فنيقيها» والي شهر را به قتل رسانيدند؛ سپس با يهود فلسطين هم داستان شده، قرار بر آن گذاشتند که شبانه بر شهر صور حملهور شوند و مسيحيان را قتل عام کنند؛ ولي چون توطئة آنان عقيم ماند و سپاهيان روم طبق اطلاع قبلي، از هجوم وحشيانة آنان جلوگيري به عمل آوردند، يهوديان - که از خشم، حالت سبعيت پيدا کرده بودند، بهسوي ديرها و کليساهاي اطراف شهر سرازير شده، آنها را با خاک يکسان و روستاهاي مجاور را به خاک و خون کشيدند. در يکي از جنگها ــ که ميان دو دولت ايران و روم درگرفته بود ــ يهوديان هشتادهزار اسير مسيحي را از ايرانيان خريدند و از روي کينه و انتقام، همه را مانند گوسفند سر بريدند. گويند: نقشة اين جنگ ازسوي يهوديها بوده است و ايرانيان به تحريک يهود به اين جنگ خونين دست زدند. در عصر امپراتوري «نيرون» يهوديها در شهر قدس فتنهاي به پا کردند و فرماندار شهر را کشتند و آشوبي به راه انداختند که درپي آن از طرف امپراتور روميان، شهر قدس محاصره و در سال 70 م. يهوديان قدس قتلعام شدند و معابد يهود ويران و کهنه و رؤساي مذهبيشان به وضع فجيعي کشته شدند. همين حادثه باعث جنبش يهوديها شد و حس انتقامجويي آنان را بيش از پيش تشديد کرد و سبب جنگها و خونريزيهاي فراواني گرديد. تا آنکه در ميانة قرن چهارم م. يکي از پادشاهان ايران يهود را درصورت وفاداري و کمک به ايرانيان، وعدة آزادي داد و ديري نپاييد که بر اثر خيانت و تمرد، مورد غضب پادشاه ايران واقع شدند؛ عدهاي مقتول و جمعي محبوس و گروهي تبعيد و مورد شکنجه قرار گرفتند. در عصر حاضر نيز جنايات و تجاوزات و توطئههاي تجاوزکارانة صهيونيسم بينالمللي بر همه مکشوف و اغراض و مقاصد شوم آنها بر ضد ملتهاي غيريهودي کاملاً روشن گرديده است؛ تا آنجا که ايادي اين حزب متعصب ضد انساني در بيشتر مراکز بينالمللي رخنه کرده و در بيشتر خرابکاريها و تشنجات و کشتارهاي عمدة جهان، از عوامل مؤثر شمرده ميشوند. يهوديها در جنگهاي جهاني دست داشتند و پس از جنگ نيز براساس اصل کينهتوزي، شبکههاي جاسوسي بينالمللي را به نفع استعمارگران اداره ميکردند و اين حقيقت ننگين با دستگير شدن يکي از عناصر خطرناک اين باند که رياست شبکة جاسوسي را به عهده داشت، فاش گرديد. وي اعتراف کرد که بنابر معاهدة سري - که در سال 1947 م. در مورد تشکيل دولت اسرائيل بين دولت امريکا و صهيونيستها منعقد شده بود ــ يهوديها انجام اين وظايف را در قبال کمک امريکا بهعهده گرفتند و از آن به بعد شبکة جاسوسي آمريکا را اداره ميکنند. دولت امريکا نيز درمقابل خوش خدمتي آنها، به وعدة خود وفا کرد و سرانجام «صهيونيسم» توانست بخشي از فلسطين را اشغال و نزديک به يک ميليون مسلمان فلسطيني را از خانه و وطن خود آواره کند. از جمله مظاهر ننگين تعصبات مذهبي يهوديان، ميتوان به کشتار فجيع مسيحيان يمن به دست حکومت يهودي آن سرزمين اشاره کرد. در اين کشتار هولناک، دهها هزار نفر از مسيحيان با وضع فجيعي به قتل رسيدند و در آتش سوزانيده شدند. قرآنکريم نيز به شکنجه، آزار و قتل مسيحيان بهدست يهوديها اشاره دارد: «مرگ و عذاب بر شکنجهگران صاحب گودال (آتش) باد؛ گودالهايي پر از آتش شعلهور، هنگاميکه (يهود) در کنار آن نشسته بودند و آنچه را نسبت به مؤمنان (مسيحي) انجام ميدادند، با خونسردي تماشا ميکردند!» در اينکه اين ماجرا مربوط به چه زماني و مربوط به چه قومي است و آيا اين يک ماجراي خاص و معين بوده يا اشاره به ماجراهاي متعدد از اين قبيل در مناطق گوناگون جهان دارد، در ميان مفسران و مورخان گفتوگو است. معروفتر از همه، مربوط به «ذونواس» آخرين پادشاه «حمير» در سرزمين «يمن» است. «ذونواس» که آخرين نفر از سلسله گروه «حمير» بود، به آيين يهود درآمد و گروه «حمير» نيز از او پيروي کردند. او نام خود را «يوسف» نهاد و مدتي بر اين منوال گذشت؛ سپس به او خبر دادند که در سرزمين نجران، در شمال يمن، هنوز گروهي بر آيين نصرانيت باقي هستند. هم مسلکان ذونواس او را وادار کردند که اهل نجران را به پذيرش آيين يهود مجبور کند. او بهسوي نجران حرکت و ساکنان آنجا را جمع کرد و آيين يهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار کرد که آن را پذيرا شوند؛ ولي آنها نپذيرفتند. ذونواس دستور داد خندق بزرگي کندند و هيزم در آن ريختند و آتش زدند. گروهي را زندهزنده به آتش سوزاند و گروهي را با شمشير کشت و قطعهقطعه کرد؛ بهگونهاي که عدد مقتولان و سوختگان به بيستهزار نفر رسيد. اين کورههاي آدمسوزي که به دست يهود بهوجود آمد، احتمالاً نخستين کورههاي آدمسوزي در طول تاريخ بوده است. آنها مؤمنان مسيحي را وادار ميکردند دست از ايمان خود بردارند و هنگاميکه با مقاومت آنان روبهرو ميشدند، آنها را در اين کورههاي آدمسوزي انداخته، به آتش ميکشيدند! گروهي نيز با کمال خونسردي نشسته بودند و صحنههاي شکنجه را تماشا ميکردند و لذت ميبردند که اين مسأله، نهايت قساوت آنها را نشان ميدهد. بعضي نيز گفتهاند: اين گروه مأمور بازجويي و اجبار مؤمنان مسيحي به ترک مذهب حق بودند. در اين گيرودار، يک تن از نصاراي نجران فرار کرد و بهسوي روم و دربار قيصر شتافت و از ذونواس شکايت کرد و ياري طلبيد. قيصر گفت: سرزمين شما از من دور است؛ اما نامهاي به پادشاه حبشه مينويسم. او مسيحي و همساية شما است. از او ميخواهم شما را ياري دهد؛ سپس نامهاي نوشت و از پادشاه حبشه، انتقام خون مسيحيان نجران را درخواست کرد. مرد نجراني نزد سلطان حبشه، نجاشي، آمد و ماجرا را بازگفت. نجاشي از شنيدن اين داستان سخت متأثر شد و از خاموشي شعلة آيين مسيح(ع) در سرزمين نجران افسوس خورد و تصميم به انتقام شهيدان گرفت. لشکريان حبشه به جانب يمن تاختند و در يک پيکار سخت، سپاه ذونواس را شکست دادند و گروه بسياري از آنان را کشتند و طولي نکشيد که مملکت يمن به دست نجاشي افتاد و بهصورت ايالتي از ايالات حبشه درآمد. «جان ناس» در مورد رفتار يهوديان نسبت به مسيحيان ميگويد: «رابطه يهوديان و مسيحيان از ابتدا خصمانه بوده است، زيرا از قرون اول ميلادي به بعد، ربانيون و احبار يهود، منکر مسيح بوده و آن را طرد مينمودند، گرچه پيروان عيسي تا حدي هميشه مساعي جميله مبذول ميداشتند.» ضديت يهود با حضرت مسيح(ع) در فرازهاي از انجيل منعکس شده است. 6. جنگ نزد يهود
هنگاميکه بحث «جنگ در اديان» را ملاحظه ميکنيم، هيچ جنگي در قساوت و شدت همانند «جنگ در دين يهود» نيست. يهود براساس شريعت خود، در طول تاريخ، به جنگ و خونريزي فراوان ميپرداختهاند و در اين راه به اطفال و زنان نيز رحم نميکرده و خود را «ملت برگزيدة خدا» ميدانند. يهود،رهبران تخريب و نابودي در اين عالم بودهاند. يکي از بزرگان يهود به نام «ارنست رينان» عقيده دارد: «وقتي عدل در عالم تحقق پيدا نکند، پس بهتر است که کل عالم تخريب گردد.» يکي ديگر از بزرگان يهود ميگويد: «ما يهود نيستيم مگر آقاي عالم و فاسدکنندة عالم، ايجادکننده فتنه در عالم و جلاد عالم باشيم.» قرآن کريم،يهود و مشرکان را در يک رديف قرار ميدهد و آنان را دشمنترين افراد نسبت به مسلمانان معرفي مينمايد: «بهطور مسلم، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشرکان خواهي يافت. و نزديکترين دوستان به مؤمنان را کساني مييابي که ميگويند: ما نصارا هستيم اين بدان روست که در ميان آنها، افرادي عالم و تارک دنيا هستند و آنها (در برابر حق) تکبر نميورزند.» تاريخ اسلام به خوبي گواه اين حقيقت است؛ زيرا در بسياري از نبردهاي ضداسلامي، يهود بهطور مستقيم دخالت داشته و از هيچگونه کارشکني و دشمني خودداري نکردهاند. افراد بسيار کمي از آنها به اسلام گرويدهاند؛ درحاليکه در غزوات اسلامي، رويارويي مسلمانان با مسيحيان را کمتر شاهديم و نيز افراد فراواني از آنها را مشاهده ميکنيم که به صفوف مسلمانان پيوستهاند. اين مقايسه بيشتر دربارة يهود و مسيحيان معاصر پيامبر اسلام(ص) است؛ زيرا يهود با اينکه داراي کتاب آسماني بود، بهدليل دلبستگي بيش از اندازه به ماديات، در صف مشرکاني قرار گرفته بودند که از نظر مذهبي با آنها هيچ اشتراکي نداشتند. در آغاز، يهوديان مبشران اسلام محسوب ميشدند و انحرافاتي همانند «تثليت» نداشتند؛ اما دنياپرستي شديد، آنها را بهکلي از حق بيگانه کرد؛ درحاليکه مسيحيان آن عصر چنين نبودهاند. البته مسيحيان قرون بعد نسبت به اسلام و مسلمانان مرتکب جناياتي شدند که دست کمي از يهود نداشت؛ جنگهاي طولاني و خونين صليبي در گذشته و تحريکات فراواني که امروز از ناحية استعمار کشورهاي مسيحي بر ضد اسلام و مسلمانان ميشود، امري نيست که بر کسي پنهان باشد. اما عجيب اينکه يهوديان، همة اين جنگطلبيها را به استناد تورات انجام ميدهند؛ براي نمونه، در متن تورات چنين ميخوانيم: «چون به شهري نزديک آيي تا با آن جنگ نمايي، آن را براي صلح ندا کن و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازهها را براي تو بگشايد، آنگاه تمام قومي که در آن يافت شوند، به تو جزيه دهند و تو را خدمت نمايند و اگر با تو صلح نکرده، با تو جنگ نمايند، پس آن را محاصره کن و چون يهوه ـ خدايت ــ آن را به دست تو بسپارد، جميع ذکورانش را به دم شمشير بکش، ليکن زنان و اطفال و بهايم و آنچه در شهر باشد ــ يعني تمام غنيمتش را ــ براي خود به تاراج ببر و غنايم دشمنان خود را که يهوه ــ خدايت ــ به تو دهد، بخور. به همه شهرهايي که از تو بسيار دورند که از شهرهاي اين امتها نباشند، چنين رفتار نما؛ اما از شهرهاي اين امتهايي که يهوه ــ خدايت ــ را به ملکيت ميدهي، هيچ ذينفسي را زنده مگذار، بلکه ايشان را چنانکه يهوه ــ خدايت ــ تو را امر فرمودهاست، بالکل هلاک ساز.» همچنين در تورات ميخوانيم: «يهوه، خداي ما، او (سرزمين سيحون و ملک حشبون) را به دست ما تسليم نموده، او را با پسرانش و جميع قومش زديم و تمامي شهرهايش را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کرديم که يکي را باقي نگذاشتيم، ليکن بهايم را با غنيمت شهرهايي که گرفته بوديم، براي خود به غارت برديم.» و در جاي ديگر تورات آمده است: «پس يهوه، خداي ما، عوج ملک باشان و نيز تمامي قومش را بهدست ما تسليم نموده، او را به حدي شکست داديم که احدي از براي وي باقي نماند و در آن وقت، همة شهرهايش را گرفتيم و شهري نماند که از ايشان نگرفتيم و آنها را بالکل هلاک کرديم؛ چنانکه با سيحون و ملک حشبون کرده بوديم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختيم و تمامي بهايم و غنيمت شهرها را براي خود به غارت برديم.» و نيز آمده است: «و هر آنچه در شهر بود، از مرد و زن و جوان و پير، حتي گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشير هلاک کردند.» در اين ميان، قرآنکريم عدهاي از يهوديان را ميستايد؛ همانهايي که از غرور، خودپرستي و تکبر خودداري ميکنند و همواره حقيقت را مد نظر دارند: «آنها همه يکسان نيستند؛ از اهل کتاب جمعيتي هستند که (به حق و ايمان) قيام ميکنند و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را ميخوانند درحاليکه سجده مينمايند؛ به خدا و روز واپسين ايمان ميآورند، امر به معروف و نهي از منکر ميکنند و در انجام کارهاي نيک، پيشي ميگيرند و آنها از صالحانند. و آنچه از اعمال نيک انجام دهند، هرگز کفران نخواهد شد (و پاداش شايسته آن را ميبينند) و خدا از پرهيزگاران آگاه است.» و به اينترتيب، قرآنکريم از اينکه نژاد يهود را بهکلي محکوم کند يا خون آنها را کثيف بشمرد، خودداري کرده و تنها بر اعمال آنها انگشت ميگذارد و با تجليل و احترام از افرادي که به اکثريت فاسد نپيوستند و در برابر ايمان و حق تسليم شدند، به نيکي ياد ميکند و اين روش اسلام است که در هيچ موردي، مبارزهاش رنگ نژادي و قبيلهاي ندارد و تنها بر محور عقايد، اعمال و رفتار ميگردد. 7. يهود و همزيستي مسالمتآميز با مسلمانان!
با توجه به آنچه گذشت، براساس تعاليم تورات موجود و عملکرد يهوديان در طول تاريخ، جايي براي «همزيستي مسالمتآميز» و «حقوق بينالملل» وجود ندارد. آنان خود را «ملت برگزيدة خدا» ميدانند و براي تحقق اين نظر، همواره در فکر سلطه بر ديگر اديان و ملل بودهاند و در مواردي نيز که به پيشنهادات ديگران تن دادهاند، جز از روي ضعف و ناتواني نبوده و هر موقع قدرتي يافتهاند، کشتار گستردهاي به راه انداختهاند؛ در گذشته با مسيحيان و امروز با مسلمانان. اکنون گروهي از قوم يهود ــ يعني صهيونيستها ــ اقدام به غصب سرزمينهاي ديگران و آواره کردن آنها از وطن خود و کشتن و نابود کردن فرزندانشان کردهاند؛ حتي احترام خانة خدا ــ بيتالمقدس ــ را نيز رعايت نميکنند. آنها در برخورد با مسائل جهاني، عملاً نشان دادهاند که پيرو هيچ قانون و معيار بينالمللي نيستند. هرگاه به فرض، يک جنگجوي فلسطيني بهسوي آنها شليک کند، درمقابل، اردوگاههاي آوارگان، کودکستانها و بيمارستانهاي آنان را بمباران ميکنند و در ازاي کشته شدن يک نفر از خوشان، گاهي صدها نفر بيگناه را به قتل ميرسانند و خانههاي فراواني را منفجر ميکنند. «تاريخ شاهد فجايع اين گروه به «مسجدالاقصي» از زمان اشغال آن در سال 1967 م. بوده است. در سال 1969 م. شخصي به نام «مايکل رومان» آتشي در مسجد برافروخت که نزديک به 1500 مترمربع از مساحت مسجد را در برگرفت. در اين آتشسوزي، منبر «صلاحالدين»، گنبد مسجد - که داراي آثار معماري اسلامي با ارزشي بود ــ و نيز «مسجد عمر» در داخل مسجد الاقصي و «محراب زکريا» و بعضي چيزهاي ديگر در آتش سوخت. در سال 1969 م. گروهي از يهوديان، مراسم مذهبي خود را در مسجدالاقصي بهجاي آوردند و اين عمل را چندين بار تکرار کردند و هنگاميکه با اعتراض مسلمانان روبهرو شدند، قاضي يهود به محق بودن يهود حکم صادر کرد! در سال 1982 م. يک يهودي امريکايي، مسجد و نمازگزاران در مسجد را با آتش سلاح مورد تعرض قرار داد و در همان سال، فرد ديگري با مواد منفجره، بخشي از حرم را تخريب کرد. عدة فراواني از يهود نيز اعلان کردند که بايد مسجد خراب شود و بهجاي آن، معبد يهوديها ساخته شود.» يکي از نويسندگان عرب دربارة رفتار جنگطلبانة صهيونيستها ميگويد: «ما داراي دليل واضح بر توحش يهود طي جنگهاي فلسطين از سال 1948 م. به بعد بودهايم؛ بهگونهاي که در توحش و خونريزي ضربالمثل هستند؛ کشتارهاي آنها در ديرياسين، الخليل، رامالله، غزه و ديگر شهرهاي فلسطين.» آنها خود را به هيچ يک از مصوبات بينالمللي و قطعنامههاي سازمان ملل، پايبند نميدانند و آشکارا همه را زير پا ميگذارند. بدون شک اين همه قانون شکني، بيدادگري و اعمال ضد حقوق بينالملل، ناقض اصل همزيستي مسالمتآميز است و جايي براي تعاون و همکاري بينالمللي براساس حقوق پذيرفته شدة جهاني باقي نميگذارد. منابع:
قرآنکريم. ــ انجيل (عهدجديد). ــ تورات (عهد عتيق) و تلمود، شرح تورات. ــ دهخدا، علياکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373. ــ عميد زنجاني، عباسعلي، اسلام و همزيستي مسالمتآميز، تهران، دارالکتابالاسلامية، 1344. ــ شلبي، احمد، مقارنة الاديان: المسيحية، قاهره، مکتبة النهضة العربية، 1993. ــ همان، مقارنة الاديان: اليهود، همان، 1992. ــ طبرسي، فضل بن حسن، مجمعالبيان، بيروت، دارالمعونة للطباعة و النشر، 1986. ــ طباره، عفيفعبدالفتاح، يهود از نظر قرآن، ترجمة علي منتظمي، تهران، بعثت، 1353. ــ قرباني، زينالعابدين، اسلام و حقوق بشر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1375. ــ قاسمي، مهدي، قدس موطن آرزوهاي مسلمين، رهتوشه راهيان نور، ويژهنامه ماه مبارک رمضان 1378ش. ــ گارودي، روژه، پروندة اسرائيل و صهيونيزم سياسي، ترجمه دکتر نسرين حکمي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1369. ــ گئر، جوزف، حکمت اديان، ترجمه و تأليف محمد حجازي، تهران، کتابخانه ابنسينا، 1373. ــ مؤسسة آموزشي ــ پژوهشي امام خميني(ره)، فلسفة حقوق، جزوة آموزشي. ــ مکارمشيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1366. ــ ناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه علياصغر حکمت، تهران، پيروز، 1354، چ 3. 1. ر.ک. به: علياکبر دهخدا، «لغتنامه دهخدا»، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 14، ماده «يهود». 2. ر.ک. به: همان، ج 5، ص 6240، ماده «تورات». 3. مانند: سورة نساء(4): 64؛ سورة مائده (5): 14، 15، 41. 4. مکارم شيرازي و ديگران، ناصر، «تفسير نمونه»، تهران، دارالکتبالاسلامية، 1366، ج 2، ص 310، از الهدي الي دين المصطفي، الرحلة المدرسيه؛ رهبر سعادت و قرآن و آخرين پيامبر. 5. گارودي، روژه، «اسرائيل و صهيونيزم سياسي» ترجمه دکتر نسرين حکمي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1369، ص 37. 6. گارودي، روژه، همان، ص 37. 7. همان، ص 38، از روزنامه سانديتايمز، 15 ژوئن 1969. 8. گارودي، روژه، همان، ص 39. 9. قاسمي، مهدي، «رهتوشه راهياننور» ص 252. 10. گارودي، روژه، همان، ص 39. 11. همان. 12. جمعه(62): 6. 13. مؤسسه آموزشي - پژوهشي امام خميني(ره)، « فلسفة حقوق» جزوه آموزشي، ص 240. 14. مائده(5)، 18. 15. مکارم شيرازي و ديگران، ناصر، همان، ج 4، ص 331، از تفسير فخر رازي، ج 11، ص 192. 16. طبرسي، فضل بن حسن، «مجمعالبيان» بيروت، دارالمعونةللطباعة والنشر، 1986، ج 3، ص 272 و 273. 17. مائده(5): 18. 18. گئر، جوزف، «حکمت اديان» ترجمه و تأليف محمد حجازي، تهران کتابخانه ابنسينا، 1373، ص 139. 19. بقره(2): 80. 20. مکارم شيرازي وديگران، ناصر، همان، ج 1، ص 324 و 325. 21. همان. 22. تورات (عهد عتيق)، کتاب مزامير، باب1 و 3: 8 - 15. 23. «عهد عتيق» کتاب يوشعنبي، باب 14: 4 - 7. 24. ر.ک. به: عفيفعبدالفتاح طباره، «يهود از نظر قرآن» ترجمه علي منتظمي، تهران، بعثت، 1353، صص 114 و 116. 25. عفيفعبدالمفتاح طباره، همان، ص 87. 26. ممتحنه(60): 13. 27. بقره(2): 94. 28. بقره(2): 95 و 96 29. قرباني، زينالعابدين، «اسلام و حقوق بشر»، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1375، چ 5، ص 321 و 322، از تلمود، شرح عهد عتيق. 30. آلعمران (3): 75. 31. ر.ک. به: مکارم شيرازي، ناصر، همان، ج 2، ص 472؛ عفيف عبدالفتاح طباره، «يهود از نظر قرآن»، ص 11 به بعد. 32. ر.ک. به: مکارمشيرازي، ناصر، همان، ذيل آية 98 سوره آلعمران. 33. آلعمران(3): 98 تا 101، همچنين نگاه کنيد به: ناصر مکارمشيرازي و ديگران، همان، ج 2، ص 463. 34. آلعمران(3): 69. 35. بقره (2): 109. 36. مکارمشيرازي، ناصر، همان، ج 1، ص 398 تا 401. 37. عميد زنجاني، عباسعلي، «اسلام و همزيستي مسالمتآميز» تهران، دارالکتاب الاسلامية، 1344، صص 19 ــ 23 38. بروج(85): 5 - 8. 39. مکارمشيرازي، ناصر، همان، ج 26، ص 334 تا 339، به نقل از: عليبنابراهيم قمي، «تفسير»، ج 2، ص 414. 40. ناس، جان، «تاريخ جامع اديان» ترجمة علياصغر حکمت، تهران، پيروز، 1354، چ 3، ص 371. 41. ر.ک. به: انجيل متي، 5: 11 - 12؛ 7؛ 15: 34:12- 38؛ 23: 12؛ و نيز احمد شلبي، «مقارنةالاديان: المسيحيه»، قاهره، مکتبة النهضةالعربية، 1993، ص 32. 42. ر.ک. به: وهبة الزحيلي، «آثار الحرب» دمشق، دارالکفر، 1992، چ 4، ص 45، به نقل از: دکتر هرتس (خاخام بزرگ انگلستان)، «فيالفکر اليهودي». 43. همان، به نقل از: الخطر اليهودي. 44. همان. 45. مائده(5): 12. 46. تورات، سفر تثنيه، باب بيستم: 10 - 18. 47. تورات، سفر تثنيه، باب 2: 33 - 35. 48. تورات، سفر تثنيه، باب 3:3 - 7. 49. تورات، سفر تثنيه، باب 32:41 - 44. 50. آلعمران(3): 113 - 115. 51. شلبي، احمد، «مقارنة الاديان، اليهود»، قاهره، مکتبة النهضة العربية، 1992، ص 118 - 119. 52. الزحيلي، وهبة، همان، ص 45.